دانلود مقاله من ری (Man Ray) کیست

Word 5 MB 5351 27
مشخص نشده مشخص نشده هنر - گرافیک
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه من ری (Man Ray) کیست من ری کیست؟

    پاسخ به این پرسش آنقدرها هم ساده نیست.

    همگی ما این تجربه را داشته ایم که در زندگی روزمره خود وقت و انرژی زیادی را صرف شناخت انسانهای اطرافمان کرده ایم و چه بسا در بسیاری موارد ناکام مانده ایم، حال اینکه این انسانها با ما همراه بوده اند و ارتباط مستقیمی بین ما و ایشان وجود داشته، ارتباطی زنده که تا حدی تحت کنترل ما بوده ولی بازهم موفق نشده ایم تا شخصیت اطرافیانمان را آنطور که باید و شاید بشناسیم.

    حال چگونه ممکن است که چنین خوش خیال باشیم و بپنداریم که با بررسی چند تابلو و دیدن آثاری چند از یک هنرمند می توانیم به شناخت وی نائل آییم!

    البته این یک نوع رهیافت در دنیای هنر است؛ می توانیم اصلاً به هنرمند توجه چندانی نکنیم و آثار وی را همچون موجوداتی مستقل و جاودان در نظر بگیریم وسعی کنیم با آنها همان ارتباطی را برقرار کنیم که مثلاً با دوستمان برقرار می کنیم!

    ولی آیا واقعاً همینطور است؟

    آیا یک اثر هنری به جز آنچه به چشم می آید (در مورد هنرهای دیداری[1]) و یا شنیده می شود (در مورد هنر های شنیداری[2]) هیچ چیز دیگری را نشان نمی دهد؟!

    آیا به اصطلاح اثر هنری «از زیر بوته در آمده» است؟!

    در یک ارتباط ساده با یک انسان، در همان مراحل اولیه سعی می کنیم تا در مورد او چیزهایی فراتر از بعد ظاهری او بدانیم.

    می خواهیم بدانیم از چه خانواده ای است و چه سابقه تحصیلی یا شغلی دارد؛ می‌خواهیم بدانیم که اعتقاداتش از کجا سرچشمه می گیرند و هدفش برای ادامه زندگی چیست و اگر به دنبال دانستن این مسائل نباشیم، ارتباط ما با شخص مقابل بسیار سطحی باقی خواهد ماند؛ همانطور که هرگز از راننده اتوبوسی که سوار می‌شویم نمی پرسیم که چه شد که راننده اتوبوس شد و آیا به آشپزی علاقه داشت یا خیر!!

    ولی آیا رویکرد ما در مورد هنر نیز اینگونه است؟

    آیا ما امروز اثر هنری را در نمایشگاه می بینیم و ساعتی بعد وقتی دیگر تصویر آن در شبکیه چشم ما وجود ندارد آنرا فراموش می کنیم؟

    آیا نقاشی در عمیق ترین حالت ممکن فقط تا شبکیه چشم ما نفوذ می کند؟

    قطعاً چنین نیست، مخصوصاً در حوزه فلسفه هنر، یک محقق سعی می کند تا به بطن و فلسفه هنر نفوذ کند و آنچه که خود را در پس رنگها و نُتها و مواد و مصالح پنهان کرده را بیرون بکشد.

    البته برگزیدن چنین راهی قرین سختیها و مشکلات فراوان است.

    گویا اثر هنری با ما به قایم موشک بازی می پردازد.

    در فضایی انتزاعی که بعد چهارمی به نام خیال هم در جریان است.

    از طرفی در بیشتر موارد ما از حضور عنصر مهمی به نام هنرمند محروم هستیم.

    ما در بیشتر موارد با «تاریخ هنر» سر و کار داریم و نه با «هنر»؛ پس نباید چنان ساده انگار باشیم که با ذکر یک بیوگرافی تکراری و ضمیمه کردن چند اثر معروف پنداریم که هنرمندی را شناخته ایم.

    هدف من از تحقیق در مورد “من ری” چیزی جز شناخت بیشتر وی و شناساندن او به علاقه مندان نبوده است.

    گرچه ما امروزه در عصر اطلاعات و ارتباطات زندگی می‌کنیم و دنیای الکترونیکی کامپیوتر و اینترنت جای هیچ بهانه ای برای عدم دسترسی به اطلاعات را باقی نمی گذارد ولی متاسفانه در ایران هنوز هم در این حوزه با مشکلات بسیاری روبرو هستیم.

    پایگاههای استفاده رایگان از اینترنت حتی در دانشگاهها بسیار محدود و ناقص عمل می کنند؛ در حوزه ترجمه هم متاسفانه هنوز بیشترین توجه معطوف به متون شناخته شده و سنتی است.

    در زمینه های جدید به جز چند جزوه مختصر و ترجمه‌هایی اندک و در عین حال ناقص و نامفهوم چیز بیشتری در دسترس نیست.

    من برای تحقیق در مورد “من ری” به جز چند سایت اینترنتی به دو کتاب به زبان انگلیسی متوسل شدم؛ مشخصات این کتب را در بخش منابع و ماخذ آورده ام.

    این نوشته ها فقط اشاره ای است به یک شخصیت بزرگ و پیشرو که تاثیرات عمیقی بر هنر دوره خود گذاشته، غور و بررسی بیشتر و قضاوت نهایی بر عهده خواننده است.

    امیدوارم که این اشاره هرچند کوتاه و مختصر بتواند به کارآید و حداقل پرسشهای جدیدی در ذهن خواننده ایجاد کند.

    کار فلسفه خلق پرسش است و شاید کار فلسفه هنر این باشد که پرسشهای هنری بیافریند!

    حال ببینیم که پرسش “من ری” از دنیا چیست و به پرسشهای زندگی چگونه پاسخ می دهد.

    من ری: تعالیم، الگوها، اهداف “من ری” نقاش آمریکایی الاصل که بیشتر عمر خود را در فرانسه (پاریس) گذراند را می توان یکی از پیشرویان در مکتب دادائیستی (Dadaism) و سورئالیستی (Surrealism) زمانه خویش (نیمه اول قرن بیستم) دانست.

    وی متولد سال 1890 در ایالت فیلادلفیا (Philadelphia) در آمریکا است.

    خانواده وی در سال 1897 وقتی وی 7 ساله بود به نیویورک (New York) رفتند و “من ری” جوانی خویش را در این شهر گذراند.

    از همان کودکی او استعداد و ذوق خویش را در زمینه هنری شناخته بود و به نقاشی و طراحی از غروب آفتاب گرفته تا نگاره های ژاپنی می پرداخت.

    او حتی از عکسهای روزنامه ها که به صورت سیاه و سفید چاپ می شدند، نسخه برداری می کرد و به سلیقه خود آنها را رنگ می کرد.

    اطرافیان او را در باز نمایی موفق عکسها تشویق می‌کردند و در استفاده عجیب و غریب وی از رنگها اغلب ایرادهایی بر کار وی وارد می کردند.

    “من ری” می گوید: «من همیشه اینطور احساس می کردم که چون نسخه اصلی عکس چاپ شده، سیاه و سفید است پس حتماً می توانم آزادانه از تخیلم برای رنگ‌آمیزی آن استفاده کنم!»[3] در دوران مدرسه اکثراً در مورد درس و مشق مدرسه ای غفلت می کرد، ولی در درس ادبیات انگلیسی هیچ مشکلی نداشت و اشعار زیادی می خواند و انشاهای زیبایی می نوشت.

    علاقه اصلی او به نقاشی بود که اولیاء او را نگران کرده بود.

    پدر و مادر او نگران آینده او بودند و می ترسیدند که فرزندشان بخواهد نقاش شود و‌ آینده شغلی مناسبی نداشته باشد.

    در دوران مدرسه اکثراً در مورد درس و مشق مدرسه ای غفلت می کرد، ولی در درس ادبیات انگلیسی هیچ مشکلی نداشت و اشعار زیادی می خواند و انشاهای زیبایی می نوشت.

    او در همین سالها به این نتیجه رسید که هر چه چیزی مشکل تر باشد یا اصلاً غیرممکن، خواستنی تر است.

    این عقیده در طول زندگی وی بسیار به او کمک کرد و موجب پیشرفتهای بسیاری در کارش شد.

    از طرفی او عادت داشت که برخلاف خواست خودش عمل کند!!

    و اگر از انجام کاری منصرف می شد تازه وقتی بود که به خودش می آمد و از اول با قدرتی بیشتر و انگیزه ای مضاعف کار را شروع می کرد.

    این رویکرد در حوزه عکاسی که البته موضوع مورد بحث ما نیست، مشهودتر است.

    “من ری” در سال 1904 وارد دبیرستان شد.

    این مقطع تاثیری زیادی بر زندگی او گذاشت، چرا که در دبیرستان دو معلم داشت که یکی از آنها طراحی آزاد و دیگری طراحی مکانیک یا همان طراحی صنعتی تدریس می کردند.

    در این کلاسها او در زمینه طراحی صنعتی و طراحی ساختمانی تبحر یافت.

    در بسیاری از کارهای او ردپایی از دست قوی و تکنیکی که در این زمینه داست مشهود است برای نمونه به تصویر زیر (تصویر شماره 1) توجه کنید.

    تصویر شماره (1) حتی نقاشیهایش در بسیاری موارد با تقسیم بندی ها و اشکال هندسی و گهگاه با حضور فرمولهای ریاضی یا هندسی همراه هستند که نمایانگر پیشینه آموزشی و فکری وی می باشند.

    نمونه ای از این موارد را در تحلیل یکی از آثار او خواهیم دید.

    از طرفی رد پای این آموزشها را در طراحی مهره های شطرنج (بازی مورد علاقه وی) می بینیم.

    (تصاویر 2،3،4،5،6) تصویر شماره (2) تصویر شماره (3) تصویر شماره (4) تصویر شماره (5) تصویر شماره (6) از دیگر کارهای وی که می تواند به عنوان نمونه ای کاملاً منسجم و تکنیکی از این نوع به شمار می آید، اثری است به نام “Smoking Device” که طراحی آن فقط از عهده کسی با چنین پیشینه غنی و تکنیکی در طراحی ابزار آلات بر می آید.

    به تصویر زیر (تصویر شماره 7) توجه کنید.

    تصویر شماره (7) اولین تجربه کاری وی هم معطوف به همین حوزه است.

    در سال 1920 بعد از اتمام تحصیل، او تصمیم گرفت که استقلال مالی پیدا کند تا بتواند توجه خود را در نقاشی متمرکز کند.

    در همین سال بود که او موفق به اخذ بورس تحصیلی در رشته معماری در یکی از معتبرترین دانشگاهها شده بود ولی دیگر علاقه ای به ادامه تحصیل آن هم در محیط دانشگاهی نداشت.

    او می گوید: «من با معماری مخالفم، چون معماری دیگر چنان که در رنسانس (Renaissance) اینگونه بود، یک هنر نیست.

    امروزه معماری تبدیل به مهندسی شده است.

    امروزه یک ساختمان با عظمت عمومی یا بنای یک شرکت، فقط به قصد تاثیرگذاری بر مردم یا حقیر کردن آنها ساخته می شوند، یا در بهترین حالت برای جا دادن بیشترین افراد در کمترین فضای ممکن به اقتصادانه ترین وجه متصور!

    من اصلاً‌ علاقه ای به نمای ساختمان ندارم بلکه علاقه من معطوف به طراحی داخلی ساختمان است» او همچنان اضافه می کند: «به من فضای کافی، نور و گرما بدهید؛ ترتیب بقیه کارها را خودم خواهم داد».

    البته پایان دبیرستان، پایان دوره تحصیل وی نبود.

    گرچه او هرگز قبول نکرد که در دانشگاهی ثبت نام کند ولی به طور مستمر در کلاسهای شبانه مدارس هنر حضور پیدا می کرد.

    او حتی از فرصتهای شغلی اش برای به دست آوردن مهارت در ریزه کاریهای تکنیکهای گرافیکی استفاده می کرد.

    او از روش تدریس قرار دادی که به نظر او فقط به بعد نظری هنر می پرداخت و دور از عمل بود تنفر داشت.

    زیبایی شناسی، ترکیب بندی و هارمونی رنگها هرگز از موضوعات مورد توجه و علاقه وی نبودند.

    قصد او استادی در تکنیکها بود تا ریزه کاریها را کشف کند و موارد استفاده مواد را بفهمد.

    او حتی با حضور در کلاسهای شبانه هنری در «مرکز اجتماعی فرانسیسکو فٍرِ» (The Art School of the Francisco Ferrer Social Center) آزادی بیشتری را تجربه کرد.

    «فرانسیسکو فٍرِ» یک آنارشیست اسپانیایی و بنیانگذار سیستم مدرن آموزش و پرورش (Escula Moderna) بود در استفاده از شیوه های آموزشی از روشهای بسیار نوین استفاده می کرد.

    طی 8 سال (1909-1901) او بیش از 100 مدرسه را در سراسر اسپانیا بنیان گذاشت.

    در اول سپتامبر سال 1909 تحت فشار کلیسای کاتولیک او را در بارسلونا (Bacelona) دستگیر کردند.

    در 13 اکتبر همان سال طی یک دادگاه ساختگی و فرمایشی حکم اعدام وی را در زندان صادر کردند.

    در این هنگام او 50 ساله بود.

    مرکز اجتماعی «فرانسیسکو فٍرِ» به دست پیروان وی بنا شد تا خاطره پرافتخار وی همیشه زنده و جاودان بماند.

    در اینجا مختصری از شرح حال «فٍرِ» ذکر کردم تا روشن کنم که الگوهای هنرمندان این دوره چه کسانی بودند و چگونه با شهامت و جسارتی که داشتند، فرهنگ سازی می‌کردند.

    در اینجا خواستم نشان بدهم که چگونه یک هنرمند واقعی از هر فرصتی استفاده می‌کند تا به آروزها و استعدادهایش جامه عمل بپوشاند و هرگز از کمبودها و نارضایتی ها نمی نالد بلکه درس می گیرد و از آنها به عنوان سکوی پرش خود استفاده می کند.

    حضور در این مرکز از یک جنبه دیگر هم مهم بود و آن گردهمایی های صمیمانه و خودمانی بود که در این محل شکل می گرفت.

    در بین افراد فرهیخته و متجدد آن روزگار که در این مجالس حضور به هم می‌رسانند می توان “اماگلدمن” (Emma Goldman)، “الکساندر برکمان” (Alexander Berkman) را نام برد؛ همچنین “ویل دورانت” (Will Durant) که در آن زمان یک دانشجوی برجسته در رشته فلسفه بود و در زمینه نقاشی، نقاشان معروفی همچون “رابرت هنری” (Robert Henri) و جرج بی لوز (George Bellows) جزء سخنوران این گردهمایی ها بودند.

    این جزئیات را هم گفتم که بدانیم علاوه بر الگوهای منحصر به فرد و با ارزشی کم هنرمندانی چون “من ری” برای خود برگزیده بودند، چه مصاحبان و همراهان استثنایی و تحسین برانگیزی را در اطراف خود داشتند.

    البته اگر“من ری” این جملات را می‌خواند شاید از کلمه “استثنایی” تعجب می کرد، چرا که در آن دوره جو حاکم بر اجتماعات فرهنگی و هنری اینطور که به نظر می آید بسیار خالص و ناب بوده و اگر کسی “حرفی برای گفتن” یا “هدفی از شنیدن” نداشته وقت خود را جای دیگری صرف می کرده.

    من شخصاً فکر می کنم که امروزه دوره چنین تجربیاتی به سر آمده و مخصوصاً در میهن عزیز خودمان بسیاری از جوانان فقط برای گذراندن ساعتهای اضافی و بلااستفاده ای که دارند بعضاً سری به نمایشگاهها و ندرتاً به گردهمایی ها و سمینارها می زنند.

    من احساس می کنم که دیگر دوره نخبگان و نوابع به سر آمده و امروزه، دوره مفسرها و منتقدان فرا رسیده؛ البته این فقط نظر شخصی من است ولی متاسفانه شخصاً در کشور خودمان (ایران) گروهی ازهنرمندان که با یک روش خاص و به طور مستمر کار کنند و بنیانگذار سبکی جدید باشند وجود ندارد یا حداقل من از وجودشان اطلاعی ندارم ولی تا دلتان بخواهد منتقد کارهای غربی آن هم با رویکردی تکراری و بعضاً ناقص.

    در مورد زندگی “من ری” و شرح ما وقع زندگی او به شکل زمان بندی شده لازم است که کتابی نوشته شود و ذکر تمامی حرکتها و تغییرات مکانی و فکری که در طول دوره حیات وی برای او رخ داده در این تحقیق مختصر کاری بیهوده خواهد بود؛ پس من مستقیماً به تحلیل آثاری چند از وی که مربوط به دوره اقامت وی در پاریس (1940-1921) می باشد می پردازم و از وقایع نگاری دوره های قبلی و این دوره و دوره بازگشت او حین سالهای جنگ به آمریکا صرف نظر می‌کنم.

    نقاش خوابها - طراحی از رویا: با ورود من ری به پاریس دوستان سورئالیست وی فوراً متوجه استعداد استثنایی وی در زمینه طراحی شدند و اغلب از او می خواستند که برای نشریات و یا در توضیح نوشته های آنها طرحی بزند.

    یکی از منابع اصلی وی خوابهایی بود که می دید و یا رویاهایی که در بیداری داشت.

    او همه اینها را ثبت می کرد تا بعداً از آنها در طراحی هایش استفاده کند.

    او می‌گوید: « همیشه در کنار تختم یک دفترچه، یک قلم و جوهر دارم، حتی وقتی در سفر هستم.» خوابها، هوسها و علایق “من ری” در طراحی هایش تجسم می یابند.

    پل الوار (Paul Eluard) در مقدمه کوتاهش بر کتابی می نویسد: «… طراحی های من ری: همیشه آرزو، بدون ضرورت… من ری طراحی می کند تا عشق را تجربه کند.» در اینجا لازم است تا متن اصلی نوشته “پل الوار” را عیناً بیاورم چرا که متون سورئالیستی دارای ابهام و پیچیدگی خاصی هستند که ترجمه آنها را دشوار و نامفهوم می سازد: Paul Eluard Wrote: »The paper, white nights.

    And the desert shores of the eyes of the dream.

    The heart trembles.

    The drawings of Man Ray: always desire, never necessity.

    No down, no clouds, but wings, teeth, claws.

    There are as many marvels in a glass of wine as there are at the bottom of the sea.

    There are more marvels in an eager, extended hand, than everything that keeps us from what we love.

    Let us not allow others to perfect, to adorn that which they oppose to us.

    A mouth around which the earth turns.

    Man Ray draws to be loved.« طراحی از خواب در کتاب “Les Mains Libres” از سورئالیستی ترین طراحیهای “من ری” هستند.

    او در مورد این سری از طراحیهایش می گوید: «در این طراحیها دستان من خواب می بینند.» نکته فوق العاده ای که در بیشتر این طراحیها وجود دارد این است که اغلب این خوابها به عنوان منبعی برای طرحها، جنبه اخطاری و برحذر دارنده دارند.

    از همه آنها تکان دهنده تر طراحی است به نام سوم سپتامبر سال 1936.

    [3 September 1936] در پس زمینه اثر عقربه های یک ساعت عدد 3 را نشان می دهند و دقیقاً سه سال بعد در سوم سپتامبر سال 1939 جنگ جهانی دوم آغاز شد.

    در پیش زمینه کار زنی را می‌بینیم که انگار با چشمانی خیره به آینده ای نامطمئن می نگرد.

    (تصویر شماره 8) تصویر شماره (8) گویی من ری از یک حس ششم فوق العاده برخوردار بود، ولی نکته مهم این است که چگونه او توانست با در اختیار گرفتن تکنیکها و حداقل امکانات، این دریافتهای شهودی را به تصویر بکشد و تاریخ را به طور مستند پیش بینی و تحلیل کند.

    هر کدام از ما ممکن است که امشب بخوابیم و حوادث ده سال آینده دنیا را هم خواب ببینیم ولی هیچ کدام قادر نباشیم که آنرا بفهمیم یا حتی ثبت کنیم؛ فردا صبح، مثل یک روز عادی راهی دانشگاه می شویم و سعی می کنیم که قسمت دیگری از تاریخ هنر را بخوانیم و حفظ کنیم، (البته در بهترین حالت ممکن!!!).

    در وجود هر انسانی یک هنرمند، یک پیشگو و یک نابغه نهفته ولی اینکه آیا بتواند این موهبت را به ظهور برساند یا نه نکته ای است که در موردش شک دارم.

    “من ری” اما این زحمت را به خود داده تا از همه چیز درس بگیرد و نسبت به دریافتهای شبانه اش حساس باشد.

    حساسیتی که امروزه می توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم، آن را درک کنیم و از نزدیک لمس کنیم.

    مورد دیگری که کاملاً گویای جنبه منحصر به فرد طراحی های او است طراحی دیگری به نام Le Tournant [The Turning Point] در سال 1936 (مربوط به کتاب 1937- Les Mains Libres) است.

    (به تصویر شماره 9 توجه کنید.) در این تصویر پیچ یک جاده کوهستانی به همراه صخره ای عظیم را می بینیم.

    با دقیق شدن در طراحی یک دست بزرگ می بینیم که انگار به کناره های صخره چنگ زده… طراحی دارای بافتی زمخت است، هاشورها در جهات مختلف زده شده اند.

    آسمان را ابرها فرا گرفته اند و همه چیز به نظر خیلی مرموز و مبهم می آید.

    سال 1936 است.

    دنیا را آتش جنگ جهانی اول سوزانده؛ همه جا طعم تلخ ویرانی و پریشانی را چشیده… دیگر خبری از آن خونش باوریها و تلاشهای گذشته نیست؛ دوره سانتی‌مانتالیسم به سر آمده!

    همه حیرت زده مانده اند… آیا دنیا می تواند از این چرخشی که به آن دچار شده رهایی یابد، آیا انسان می‌تواند از این پیچ خطرناک تاریخ به سلامت گذر کند؟

    آیا می توان به آینده چنگ انداخت و خود را نجات داد؟

    آینده ای نامطمئن، پیچی که پس از آن دیگر هیچ معلوم نیست!!

    این پیچ به کدام راه می انجامد؟

    به پیچی دوباره؟!!

    یا به یک سراشیبی تند؟!

    آیا اصلاً این پیچ قابل گذر است؟!!!

    تصویر شماره (9) در طراحی های “من ری” به دفعات با تصویری از دست انسان روبرو می شویم.

    «دست» یکی از عناصر مهم در نقاشیها، مجسمه ها و طراحی های “من ری” هستند.

    از دیگر عناصر مهم در آثار وی می توانیم چشمها را نام ببریم؛ “من ری” با گذاشتن تصویر یک «چشم» یا یک «دست» در آثارش حضور خود را قطعی می کند.

    چشمی که دنیا را می بیند؛ دستی که دنیا را عوض می کند!

    در بیشتر طراحی های او انسان ابعادی بزرگتر از حالت عادی دارد مثلاً به تصویر شماره 10 توجه کنید.

    تصویر شماره (10) شاید به این صورت می خواهد بگوید که انسان دچار «خود بزرگ بینی» شده و به این صورت نظم طبیعت را برهم زده.

    یا اینکه انسان هرچقدر هم که خود را قدرتمند و بزرگ حس کند بازهم گرفتار بدبختی خواهد شد و خودش، خود را ویران خواهد کرد.

    دیدن کارهای “من ری” هول و هراس عجیبی را به دل انسان می اندازد.

    همان احساسی که هنگام دیدن یک کابوس داریم، کابوسی که قرار است به حقیقت بپیوندد.

    در یکی دیگر از طراحی های وی به نام "Ou se fabriqnents les crayons" [Where Pencils are Made.

    1936] در سال 1936 بازهم از طراحیهای مربوط به کتاب "Les Mains Libres.

    1937" منظره یک دهکده کوچک و به ظاهر آرام دیده می شود؛ ماری عظیم مالجثه از پشت تپه ها نقبی زده و ناگهان نزدیک دهکده از سوراخی بیرون می خزد.

    اگر در تصویر دقیق شویم، می بینیم که بالای پشت بام یک خانه مدادی تیز شده سر به آسمان برافراشته و انگار که مانند موشکی آماده شلیک است.

    این مار وحشتناک نماد چیست؟

    چرا از پشت کوهها آمده و چرا از سوراخی به صورت پنهانی بیرون می خزد؟

    سرانجام آن دهکده آرام چیست؟

    چقدر دلم می خواست که “من ری” صحنه بعدی خوابش را نیز طراحی می کرد.

    این تصویر مرا به درون خود می کشد، مرا گرفتار ترس غریبی می‌کند… انگار می‌توانم احساس اروپای آن روزگار را درک کنم، از سر گذراندن یک جنگ جهانی و منتظر دومی بودن چندان خوشایند نیست!

    “من ری” توانسته به طرز حیرت آوری این احساس را در یک تصویر القاء کند.

    (به تصویر شماره 11 توجه کنید.) تصویر شماره (11) در بررسی آثار “من ری” نکته مهمی وجود دارد و آن هم توجهی است که باید در نامگذاری آثار وی داشته باشیم.

    در مکتب سورئالیستی هیچ عنصر یا نقطه ای پیدا نمی کنیم که بدون دلیل و فقط از جنبه زیبا شناسانه در اثر کار گذاشته شده باشند.

    تک تک نامگذاریها نقشی تعیین کننده و روشنگر دارند.

    در بعضی موارد حتی دید ما را نسبت به اثر عوض می کنند.

    به طور اخص می توان اثری از او را با نام “عشاق” [The Lovers] مربوط به سالهای 4-1932 در اینجا ذکر کرد.

    (به تصویر شماره 12 توجه کنید.) تصویر شماره (12) اگر به عنوان آن توجهی نکنیم فقط یک لب بزرگ سرخ در آسمانی خاکستری می‌بینیم ولی با توجه به عنوان اثر، کم کم پیکره دو انسان ظاهر می شود که در فضای آسمان رو در روی یکدیگر قرار گرفته اند!!!

    همچنان در سری کارهایی که وی با عناوین نمایشنامه های “شکسپیر” انجام داده، اگر بیننده نام مجموعه را به طور کلی و نام هر اثر را به طور جزئی نداند، محال است که در اثر نشانی از ارتباط تصویر با آثار شکسپیر بیابد.

    در عوض با دانستن نام اثر است که می دانیم باید دنبال دیدن چه چیزهایی در تصویر باشیم.

    در اینجا باید به دشواری تحقیق در مورد “من ری” اعتراف کنم چرا که او فقط یک طراح نیست، او یک نقاش، مجسمه ساز، عکاس، فیلمساز و اصلاً یک هنرمند و نابغه به تمام معنا بوده و هست.

    هرگز نمی توانم در قالب چند صفحه ابعاد مختلف هنر وی را روشن کنم؛ حتی اگر فقط بخواهم بحث خود را محدود به حوزه نقاشی کنم، در این زمینه هم آثار متعددی از خود برجا گذاشته که هر کدام یک کتاب حرف برای گفتن دارند.

    با اینکه دست زدن به چنین انتخابی به غایت دشوار است، سعی کرده ام آثاری را انتخاب کنم که به من فرصت نقد و تحلیل را می دهند و جای بیشتری برای گفتگو دارند، در مقابل از آثاری که انتزاعی تر هستند و همینطور از آثار او در حوزه عکاسی و مجسمه‌سازی چشم پوشیده ام.

    - از آنچه نمی توانم عکس بگیرم نقاسی می کنم!

    از چه چیزهایی نمی توان عکس گرفت؟

    از ایده ها، رویاها، خوابها و کابوسها!

    “من ری” ناامید نمی شود و هرگز دست بردار نیست؛ او آنها را نقاشی می کند.

    به نقاشی زیر دقت کنید.

    (تصویر شماره 13) تصویر شماره (13) چه دیدید؟

    به نظرتان تابلوی شادی آمد؟

    آیا با دیدن رنگهای زنده و متنوع به وجود آمدید؟!

    حالا دقیق تر به اثر نگاه کنید!

    آیا قطره های خون را می بینید که از جا کلیدی می‌چکد؟

    آن دو موجود عجیب و غریب را چطور؟

    همان گرازی که در حال پاره کردن گردن یک تمساح است!

    آیا متوجه شدید که یکی از پیکره ها پا دارد ولی از مچ پا به پایین دیگر چیزی وجود ندارد؟!

    آیا می دانید در آن کتابی که باز شده و در گوشه ای افتاده چه چیزی نوشته شده و اصلاً چه ربطی به باقی ماجرا دارد؟!!

    نام این اثر هوای خوب و بدون ابر [Fair Weather] است و بزرگ ترین و پیچیده‌ترین نقاشی “من ری” در دوره اقامتش در پاریس است.

    این اثر خلاصه ای است از تمامی سبکهای مورد تجربه “من ری” در نقاشی، از کارهای امپرسیونیستی گرفته تا کوبیستی و فاووئیستی و بالاخره سورئالیستی.

    همچنین چکیده‌ای است از خوابها و دریافتهایی که داشته.

    خودش می گوید: «“هوای خوب” نماینده تمام کارهای من است، این اثر اوج دوره سورئالیستی کارهایم را نشان می‌دهد.» آن سالی که “من ری” این نقاشی را شروع کرد اتفاقاً پاریس بهاری معتدل و آرام را تجربه می کرد؛ پشت هر هوای خوبی همیشه طوفانی نهفته است!

    بار دیگر پاریس در بهار مثل بهشت شده بود، طبیعت بار دیگر به اصل خود بازگشته بود و هر تهدیدی را نادیده انگاشته بود ولی “من ری” نمی توانست همچون طبیعت آرام باشد.

    همانطور که گفتم این تصویر به خاطر رنگهای شاد و متنوعی که در آن به کار رفته و اشکال هندسی و منظمی که در آن به چشم می خورد ممکن است در وهله اول یک فضای شاد و آرام را القا کند.

    هر بیننده معمولاً در نگاه اول می تواند دو پیکره را در این اثر تشخیص بدهد، که سمت راستی یک زن و سمت چپی یک مرد است.

    لباسهای آنها رنگی و دارای ابعاد نامتعارفی هستند، شبیه لباسهایی که در جشنها و کار ناوالها استفاده می شوند.

    “من ری” می گوید که از کودکی انسانها را در خوابهایش با ابعاد هندسی و رنگهای خیره کننده می دیده؛ هندسی بودن آدمها در اکثر تابلوهای وی به چشم می خورد.

    بدن مرد در این جا کاملاً جدا جدا و معلق به تصویر کشیده شده، بالا تنه و پایین تنه در چندین نقطه از هم جدا می شوند، بازوان به کتفها وصل نیستند و هیچ انگشتی بر روی دستان دیده نمی شود!

    زانوها هم از رانها جدا هستند و از مچ به پایین هم که اصلاً وجود ندارد!

    شنیده ام که می گویند اگر انگشتان پای فردی را قطع کنند او دیگر نمی تواند راه برود!

    شاید در اینجا هم “من ری” می خواسته بگوید که مردی که در تصویر است و نماینده انسان آن دوره هم هست «پا» دارد ولی قادر به راه رفتن نیست!

    در سر این مرد شمعی می سوزد… و پشت سر او دو قطعه چوب به حالت ضربدری به چشم می خورد.

    «تفکر ممنوع!» البته “من ری” زیرکانه نقطه تلاقی آن دو تکه چوپ را پشت سر مرد پنهان می کند تا نگاه ما در تصویر از حرکت باز نماند؛ در مورد تصویر زن نیز تدبیری مشابه به کار می گیرد.

    پیکر مرد نمادی است از خود “من ری”، رنگهای به کار رفته در لباس مرد علاقه “من ری” را از همان کودکی به رنگهای شاد و زنده نشان می دهد و در عین حال نمایانگر حرفه او (نقاشی) نیز هست.

    مرد، لباس دلقک، لباس شاعرانه به تن دارد.

    شاعر نور به ارمغان می آورد، او حامل نور [ به لاتین: arch-rebel] است.

    همانطور که گفتم و در تصویر می بینیم یک شمع در حال سوختن در سر مرد است.

    شمع روشن نماد روشنایی فردی است و در نتیجه نمادی از زندگی فردی در مقابل زندگی کیهانی و جهانی.

    فردگرایی “من ری” و انزجار او از مطیع نظم یا گروه خاصی بودن و اختصاص دادن وقت و انرژی برای فعالیتی که مستلزم همکاری با دیگران است شهره عام و خاص بود.

    “من ری” در این مقطع از زندگی خویش سر یک دوراهی سرگردان مانده است.

    آیا بالاخره می تواند از شغل فعلی خودش که یک فعالیت صرفاً پاداشی [remunerative] (عکاسی) است دست بردارد و به یک کار خلاقانه تر (نقاشی یا مجسمه سازی) بپردازد؟

    آیا اتفاقاتی که در اروپا روی می دهد نهایتاً او را به آمریکا باز خواهد گرداند؟

    و اما کتابی که کنار پاهای “من ری” افتاد، این کتاب در صفحه ای باز شده که دو راه حل عملی برای یک مساله نظری و قدیمی را توضیح می دهد.

    با اشاره به راه حلهای کاربردی که کمی بعد به “من ری” تحمیل شد.

    (در مورد بازگشت وی به وطنش و در مورد زندگی خصوصی اش: این نقاشی هنوز به پایان نرسیده بود که جنگ آغاز شد و “من ری” مجبور شد که به جای ماندن در پاریس، رفتن به هالی وود [Holly Wood] را انتخاب کند، تغییری که در عوض کمکی بود جهت ارضاء آرزوهای او.

    (در هالی وود “من ری” توانست با تکیه بر نقاشیها و مجسمه‌هایش زندگی خود را تامین کند.) از زمانهای قدیم دانشمندان به این مساله مشغول بودند که چگونه محیط دایره را اندازه بگیرند، چون با روشهای ریاضی و استفاده از فرمولهای نظری جواب همیشه یک عدد گنگ (…14/3) بود ولی در عمل دایره دارای محیطی محدود بود.

    هیچکس جواب این مساله را نمی دانست؛ ولی از لحاظ عملی خیلی ساده می شد ریسمانی را دور دایره پیچیده و سپس ریسمان را به صورت خط مستقیم در آورد و اندازه اش را گرفت، در این صورت یک عدد صحیح به دست می آمد!

    (به تصویر شماره 14 نگاه کنید.) تصویر شماره (14) راه حل دوم هم از نظر کاربردی به سادگی راه حل اول بود، ولی نکته ای که در اینجا اهمیت دارد این است که می توان به سادگی یک مساله کهنه را با روشهای کاربردی و غیرنظری حل کرد.

    وقوع جنگ هم در اروپا چنین وضعیتی داشت.

    چرا انسانها باید برای حل مسائلشان به جنگ و خونریزی متوسل شوند و سالهای زندگی خود را از بین ببرند و نهایتاً هم به نتیجه ای نرسند؟!

    چرا به راه حلهای عملی و امکان پذیر فکر نمی کنند؟!!

    در مورد خود “من ری” هم این سرگردانی و حیرانی در زندگی شخصی اش وجود داشت که انعکاس آنرا به این صورت در «اثر هنری» خود نشان می دهد.

    در تصویر لباس رنگارنگ و دلقک وار مرد در تقابل با دیوار پشت سر اوست که به رنگ سیاه و خاکستری نشان داده شده و سایه دو درخت بدون برگ به رنگ تیره روی آن افتاده، دیوار ویران شده ای که “من ری” پشت سر گذاشته!

    بین “من ری” و پیکر آن زن فاصله ای وجود دارد؛ یک در بین آن دو واقع شده، دری که در قابهای شیشه ای آن اتفاقات زیادی در جریان است.

    کافی است تا به آن قابها خیره شویم تا همه اتفاقات را ببینیم!

    پیکر زن می تواند نمادی از «اروپا» باشد؛ اروپا که مانند زنی سرگردان و غارت شده در حال تماشای آینده هراس انگیز و نامعلوم خود در شیشه های این در است.

    سمت راست زن می توانیم میز بیلیارد را ببینیم که راهی طولانی و پر پیچ و خم در آن وجوددارد.

    این میز بیلیارد در نقاشی دیگری به نام«سرنوشت»[La Fortune-1938] هم آمده است.

    (به تصویر شماره 15 توجه کنید.) تصویر شماره (15) برگردیم به بازی بیلیارد….

    منطق بازی بر پایه شانس و استراتژی های دقیق بنا شده.

    فکر می کنیم، تصمیم می گیریم و بالاخره ضربه خود را می زنیم ولی اینکه توپ به کدام طرف برود تا حد زیادی اتفاقی است و گرنه بیلیارد تبدیل به یک بازی لوس و تکراری می شد.

    وضع اروپا در این دوره چگونه بوده؟

    مگر نه اینکه تنی چند از سیاستمداران و سردمداران جنگ با دنیای بازی می کردند و ملتها و سرنوشتها را چون توپهای بیلیارد به این سو و آن سو می کوبیدند؟!!!

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    1. Roland Penrose, Man Ray, 1975, London.

    2. Arturo Schwarz, Man Ray, 1977, London.

     

    1. www.Man Ray.com

    2. www.Art.com

    3. www.Artists.com

مبانی هنرهای تجسمی را میتوان به دستور زبان گرامر تشبیه کرد. هر کس به زبان مادریش می تواند صحبت کند بی آنکه دستور وقواعت آن را بتواند اما اگر کسی دستور زبان خود را بداند ساختار structure زبان را می شناسد و نتیجتا درست تر حرف می زند و در مورد هنر نیز این امر صادق است هنرمند به هر حال هنرآفرینی می‌کند اما اگر قواعد و اصول زبان خود را بشناسد نه فقط درباره کار خود درک روشن تر می دارد ...

من ری (Man Ray) را بشناسیم؟ من ری کیست؟ پاسخ به این پرسش آنقدرها هم ساده نیست. همگی ما این تجربه را داشته ایم که در زندگی روزمره خود وقت و انرژی زیادی را صرف شناخت انسانهای اطرافمان کرده ایم و چه بسا در بسیاری موارد ناکام مانده ایم، حال اینکه این انسانها با ما همراه بوده اند و ارتباط مستقیمی بین ما و ایشان وجود داشته، ارتباطی زنده که تا حدی تحت کنترل ما بوده ولی بازهم موفق نشده ...

آمریکا 1905: فرانک لوید رایت طراح آمریکایی و پیرو نهضت ورک بوند برای اولین بار به ژاپن سفر کرد. 1913: اولین مدل T از ماشینهای فورد بر روی سیستم خط تولید ساخته شد. 1919: تاسیس شرکت تولیدی لوازم خانگی به نام لیود لووم ( Iiod Loom ) توسط فردی آمریکایی به نام Marshal B. Liod 1925: تاسیس آکادمی هنر Cran Book توسط George C. Booth ناشر روزنامه کانادایی الاصل. . 1926: یک شرکت حمل و نقل، ...

اغلب به نظر می رسد که تغییر قرن موجب درونگری می شود. با خاتمه یافتن یک سده و شروع سده جدید نویسندگان و هنرمندان خرد سنتی را به نقد می کشند و به دنبال امکانات تازه ای برای تغییر اوضاع فرهنگ بشری می روند. بنابراین هنر نو که در میان دو جنبه «هنر به خاطر هنر» و زیبایی شناسی کارکردی به دامه افتاده بود ترکیبی غریب از هنر، تصنع و کارآیی را به نمایش گذاشت . مانند اکثر چیزهایی که اصرار ...

دکتر مجید سرسنگی معتقد است:فرایند خلق ساختار متناسب برای انعکاس ارزش های دفاع مقدس توسط تئاتر، شکل نگرفته یا دستکم به کندی عمل کرده است. به گزارش گروه فرهنگ و هنر "مهر"، دکتر مجید سرسنگی استادیار گروه آموزشی هنرهای نمایشی دانشکده های هنرهای زیبا - دانشگاه تهران با ارائه مقاله ای با بیان مطلب فوق به تحلیل و بررسی علمی وضعیت تئاتر دفاع مقدس پرداخته است .به دلیل اهمیت موضوع و تامل ...

از زمانی که فاصله گرفتن از هنر های سنتی (مینیاتور) و تجدد گرایی به صورت جدی در ایران اغاز شد ، یعنی از زمانی که کمال الملک، زنان هنرمندی مطرح نگشتند و در واقع شرایط به گونه ای محیا نبود که بتوانند به صورت جدی در فعالیت های هنری حضور داشت باشند. وضعیت دوره نگارگری جدید و در زمان شکل گیری نقاشی قهوه خانه نیز به همین گونه بود[1]. اما پس از آن در دوره قاضی نوگرا، زنان به صورت جدی پا ...

پیشگفتار: هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مورد توجه محققان بوده است. هنر ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از جمله نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین نقش را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات ...

مقدمه: مباني هنرهاي تجسمي را ميتوان به دستور زبان گرامر تشبيه کرد. هر کس به زبان مادريش مي تواند صحبت کند بي آنکه دستور وقواعت آن را بتواند اما اگر کسي دستور زبان خود را بداند ساختار structure زبان را مي شناسد و نتيجتا درست تر حرف مي زند و در مورد

مبانی هنرهای تجسمی را میتوان به دستور زبان گرامر تشبیه کرد. هر کس به زبان مادریش می تواند صحبت کند بی آنکه دستور وقواعت آن را بتواند اما اگر کسی دستور زبان خود را بداند ساختار structure زبان را می شناسد و نتیجتا درست تر حرف می زند و در مورد هنر نیز این امر صادق است هنرمند به هر حال هنرآفرینی می‌کند اما اگر قواعد و اصول زبان خود را بشناسد نه فقط درباره کار خود درک روشن تر می دارد ...

مباني هنرهاي تجسمي (شکل) سطح يا شکل: سطح سومين عنصر بصري است که داراي دو بعد “طول و عرض” و بدون ارتفاع است که به وسيله خط محدود شده است؛ فضايي دو بعدي که از حرکت خط بر صفحه پديد مي آيد. اين عنصر فاقد عمق به صورت مثبت و منفي ديده مي شود.

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول