موسیقی ایران: حالا که چنین می خواهید، بیائید راه را پایه به پایه تا آنجا بپیماییم که پیمانه ای برگیریم و با آن به سنجش بنشینیم.
پس، از موسیقی شروع می کنم که، فارغ از ویژگی های بومی و محتوایی، نوایی یا نواهایی است که به «شیوه ای» سازمان یافته و هر شیوه ای از سازمانیابی مختص تاریخ و هستی یک جامعه معین است، سازماندهی پویشی است که از سطح درست و منطقی سازمان دادن شروع می شود و تا سطح هنر که والاترین شیوه سازمانیابی است ارتقاء می یابد؛ درست همانند سازمان یافتن واژه ها در سخن که از سطح دستور، یعنی درست سازمان دادن کلام می تواند آغاز شود و تا سطح شعر ارتقاء یابد و مسلم است که حد و مرزی برای هنرمندانه سازمان دادن نیست و لاجرم برای این پویش پایانی پیدا نیست.
هر زمان می توان، نواهایی را در سطح هر چه هنرمندانه تر سازمان داد.
رجحانی وجود ندارد که سازمان یابی نوا بر اساس مقیاس هفت تایی از مقیاس پنج تایی برتر است و یا اینکه یا اینکه گام، مقیاس مورد قبول غرب مناسب ترین مقیاس برای سازماندهی نوا در سراسر جهان است.
اما اینکه کدام نوع موسیقی ما را بیشتر متأثر می کند ناشی از تفاوت در شیوه های سازمان یابی نوا نیست، بلکه به محتوای آن مربوط است… [معماری ایران و میزبان سراپا گوش هستند و موسیقی ایران ادامه می دهد] برخی محتوای موسیقی را انعکاسی از روح و روان آهنگساز می دانند و گروهی این محتوا را انعکاسی از تجربه های مشترک اجتماعی.
من خود را به این نظریه نزدیک تر حس می کنم و تأثیر موسیقی را وابسته به تجره های مشترک افراد نمی دانم؛ افرادی که در متن جامعه و فرهنگی معین زندگی می کنند.
اگر بپذیریم که محتوای موسیقی بیانگر چیزی هست و این محتوا انعکاسی از روح و روان آهنگساز می باشد، می توان پذیرفت که مواجهه موسیقی دان با یک «موقعیت خاص» محتوای موسیقی را جان بخشیده است در چنین وضعیتی، حالت ذهنی بیان شده توسط شخص آهنگساز نتیجه مفاهیم و تجربیات خاص است، هر قدر شنونده بیشتر بتواند به عواطف منتقل شده سر و سامان دهد، بهتر می تواند به درک حالات آهنگساز نائل آید، این حالات ثمره تجربیات بی شماری است که هنرمند دریافته، هماهنگشان کرده و در بافت وجودیش جایگزین کرده است.
اما مطلبی که می خواستم بگویم خود را بیشتر به آن وابسته می دانم در این است که بپذیریم محتوای موسیقی انعکاسی است از تجربه های مشترک اجتماعی.
به نظر من رابطه انسان و موسیقی، رابطه بین عین و ذهن نیست.
به عبارت دیگر اساساً انسان غیر موسیقیایی وجود ندارد.
و تفاوت های موسیقیایی بین انسان ها و جوامع در توان های موسیقیایی نهفته است.
در برخی از فرهن ها احساسات عمداً درونی می شوند، اما این احساسات لزوماً از اشتیاق و شدت کمتری برخوردار نیستند.
توان موسیقیایی به پیشرفت تکنیکی موسیقی و پیچیدگی آن بستگی ندارد، توان موسیقیایی به گستردگی موسیقی در میان اعضاء جامعه وابسته است.
از نظر شنوندگان، نقش تأثیرگذاری موسیقی بسیار با اهمیتتر است تا پیچیدگی یا سادگی آن، چرا که محتوای موسیقی از تجربه های مشترک اجتماعی، در متن فرهنگ نشأت گرفته است، در این تجربه ها تنها یک فرد شرکت ندارد، بلکه گروه ها اجتماعی شرکت دارند، پس هر قطعه موسیقی نشانی از یک واقعه انسانی- اجتماعی دارد.
به وسیله این موسیقی، که محصول تجربه های مشترک اجتماعی است، دوستی ها و حساسیت ها پرورش می یابند تا اشتراک در تجربه های دیگر هر چه بهتر ممکن شود.
احساس وابستگی به جمع و به گروه به همان اندازه بر افراد مؤثر است که ضرب آهنگ موسیقی بر شنوندگان.
موسیقی نمی تواند مؤثر باشد، مگر اینکه تجربه مورد اشاره این موسیقی در ذهن شنونده موجود باشد.
و سؤال این است: آیا اصولاً موسیقی می تواند رابطه ای با ذهن غیر آماده برقرار کند.
واکنش نسبت به یک قطعه موسیقی ممکن است به خاط تعلقات مرامی و مذهبی باشد ولی مسلم است که می توان فارغ از تعلق نیز آن قطعه را دوست داشت و از آن لذت برد، شما برای لذت بردن از یک قطعه به عنوان یک «درویش» به گوش خوب نیازی ندارید البته نیازی هم نیست که برای لذت بردن از آن قطعه حتماً، عضو این یا آن گروه باشید، در همه این موارد لذت و واکنش ما به زمینه ای از تجربه انسانی نیاز دارد، آنچه انسانی را روشن می کند ممکن است که انسان دیگری را تاریک کند و این نه به دلیل کیفیت ویژه ای در موسیقی است، بلکه به دلیل آن است که آن موسیقی به توسط عضوی از گروه فرهنگی خاصی معنا شده است، آری حرکت موسیقی به تنهایی «می تواند تمام واکنش ها را در تن ما بیدار کند».
اما این واکنش ها را نمی توان کاملاً تشریح کرد مگر با رجوع به تجربیات مشترک آنها در فرهنگی که این نواها در آن علائم و نشانه هستند.
«موسیقی می تواند جهانی از زمان معنوی بیافریند و انسان را به جهانی دیگر ببرد، جهانی که در آن اشیاء تابع زمان و مکان نیستند...».
معماری در ایران: درست در همین زمینه است که شیوه های برخورد جامعه با ما مختلف می شود و همین امر منجر به کنار گذاشتن ارزش هایی شده که من آنها را نمادی می کردم، متجلی می کردم...
رابطه انسان و فضا نیز رابطه عین و ذهن نیست و هم از این روی دو گانه نیست؛ اما اکنون این رابطه بر دوگانگی استوار است و این امر نتیجه ای جز از خودبیگانگی فضایی در بر ندارد، متأسفانه معماری به سمت شئی شدن و ساختمان سازی حرکت کرده و حساسیتهای فضایی سفت و سخت شده اند و در تصور حاکم نسبت به معماری، ساختمان و انسان دو مقوله مجزا به حساب می آیند؛ هم چنان که اشیاء و انسان دو مقوله جداگانه اند، و بیشترین ضرر روحی و روانی ناشی از آن متوجه همین انسان است که در چهار دیواری ناچاری جای گرفته که حتی از باد و باران نیز در امان نیست و من نه وظیفه ام را که پاسخگویی به نیازهای کالبدی آدمی است به درستی انجام می دهم و نه دیگر امکان فرا رفتن از آن را یافته ام.
فضیلت من این نیست که تنه به این نیازمندی ها پاسخ گویم، این پاسخ گویی می بایست در قالب تبدیل ارزش های فرهنگی به نمادها و نشانه ها باشد؛ نمادهایی که معماری را به عنوان بخشی از محیط انسانی تأثیر گذار می کنند.
دیری است که این ارزش ها همگی از جامعه رخت بر بسته اند و وجهه ای از وجوه که ویژگی عمده من محسوب می شد فضیلتی برای من بود و مرا تا سطح هنر ارتقاء می داد از بین رفته است و من تنها به نیازهای کالبدی میپردازم و تازه آن هم در شرایط معاصر جامعه و حاکمیت ارزش های غیر معمارانه.
تمامی مفاهیم در عرض پنجاه سال عوض شده اند؛ چیز دیگری شده اند؛ از جایی دیگر آمده اند.
شیوه سازمان یابی فضا کاملاً عوض شده و دیگر بناها و شهرها حامل نشانه و پیامی نیستند؛ حس تعلق و تشخیص فضایی از میان برخاسته، ضا دیگر کنجکاوی آدمی را بر نمیانگیزد، رمزی ابهامی در خود ندارد و در مقابل تا بخواهی گم گشتگی و خشکی و پراکندگی فضایی و مکانی، دیگر آب و هوایی برای نشو و نما نیست.
[میزبان پذیرایی را فراموش کرده و در کنار موسیقی ایران به دردمندی معماری ایران گوش می کند.] [میزبان پذیرایی را فراموش کرده و در کنار موسیقی ایران به دردمندی معماری ایران گوش می کند.] معماری ایران توانسته بود فضاهای خلق کند که در آن آدمی زمان را حس نکند، و خود را در مکانی مینوی دریابد؛ تمامی خاطرات انسان ایرانی از بهشت، فردوس، روضه ارم، باغ و بام و حیاط، جملگی حکایت از نیازمندی هایی می کند که روزگاری وجود داشتند و در متن یک فرهنگ حس می شده و امروزه دیگر برآورده نمی شوند.
«خاطره» وجه اشتراکی بین ما بود، خاصه در لذت بردن از یک نوا، از یک فضا و خاطره ای که تداعی کننده یک واقعه است، واقعه ای که به گذشته مربوط بوده و در آن احساسات و عواطف آدمی به هیجان درآمده است و به یاد مانده است، پس ممکن است برای بسیاری یک فضا، یک نوا، زیبا نباشد و از آن تلذذی حاصل نیاید و برای ما اگر زیباست تنها تداعی کننده خاطره ایست که تعلق ما را بدان فضا، بدان نوا افزایش می دهد، به راستی کدام یک از سازمان یابی های فضایی دوران اخیر تداعی کننده چنان خاطراتی است و این در حالی است که انسان بی خاطره وجود ندارد… .
فضاهای چند عملکردی در معماری امروز ایران به سرعت به فضاهای تک عملکردی در ساختمان سازی معاصر تغییر جهت دادند و از این رهگذر بار مختلف معانی و حالات و همزمانی چندین و چند حس موجود در یک فضا، از میان برخاسته است.
شیوه ساختمانی که با کیفیت فضایی بنا عجین شده بود به توسط حاکمیت «بازا مصالح» تولید شده کنار گذاشته می شود، واحد اندازه گیری فضایی که محصول قرن های پویش سازماندهی تناسبات و پیمانه های فضایی در ایران بود، جایگزینی بین المللی پیدا می کنند و به دنبال آن اشکال مصالح ساختمانی نیز به سمت بازاری شدن و بین المللی شدن روی می آورند.
امروز، تمامی محتوای تدریس معماری از جایی دیگر آورده می شود.
رابطه تولید معماری، معمار، متقاضی، نهادها و شرایط اجتماع در کمیتی محض و شتابزده فشرده می شود و به این ترتیب کیفیت فضایی و نیازمندی های فرهنگی و غیر کالبدی معماری به عنوان یکی از تعیین کننده ترین عوامل شکل دهنده محیط اجتماعی جای و نقش خود را در سازمان یابی فضایی شهر و بنا از دست می دهند ...
.
[غم معماری ایران کران ندارد ...
پذیرایی میزبان به دلداری می گذرد...] معماری در ایران حیرت از چنین صیقلی که بر زنگار روح شما خورده.
بسیار خوشحالم که این سخنان را میشنوم و از میزبان نیز ممنونم که بالاخره ما را چهره به چهره روبرو کرد اما نمی توانم بهت خود را پنهان کنم.
اگر هدایت موسیقی ایران را سحرانگیز خواند، به نظر من حضور شما از دورها تا امروز بهت انگیز است...
تا نیم قرن اخیر، معماری ایران متهم به کهنه پرستی بود، چرا که به الگوهای کهن سازماندهی فضا وفادار مانده بود، اتهامی که موسیقی ایران نیز از آن مبرا نبود، امروز که صحبت از میرایی این شیوه از شکل گیری فضا است به نظر می رسد که متهمی دیگر وجود ندارد که آن اتهام را بر خود حمل کند، اما برای موسیقی ایران و تمامی جوش و خروش هایش، آنچه اتهام خوانده می شود، خود سندی معتبر و برنده ای است که ماندگاری و شکوفایی آن را باعث شده است.
بهت من در این است که چگونه الگوهای موسیقی ایران همچون قراردادی معتبر از فراز زمان جسته اند و دست مایه خنیاگران و روح بخش آدمیان شده اند، اما در مورد معماری ایران چنین نشده است.
خاصه آنکه من هرگز به عملکرد های آنی و میرایی انسانی نظر نداشته ام، همواره به عملکردهای آتی و مانای او اندیشه کرده ام و آنها را در خود منعکس ساخته ام.
اگر از من شکلی به تبعیت از عملکرد آفریده نشد مرا متهم کرده اند که هرگز به عملکرد نظر نداشته ام، خاصه هنگامی که مرا در ساختمان یک مدرسه، یک مسجد، یک کاروانسرا، یک سرا و یک خانه دنبال کرده اند و مشابهت های اساسی در بناهای این ساختمان ها یافتهاند، از کاخ سروستان تا آخرین بناهای نیم قرن پیش من حضوری حاضر داشته ام و فضا را به کیفیتی در خود جای داده ام که آدمی آن را قلمرو خود بداند، مغرور از زیستن در چنین فضایی باشد.
جایی که در آن، حریم هایی فضایی و حرمت انسانی هرگز جدا نبودهاند، اما آیا الگوهای فضایی معماری ایران دیگر کارآیی خود را از دست داده اند؟
آیا جوهر انسان عوض شده و این الگوها برای انسانی که خمیر مایه اش ازلی بوده معنا داشته؟
آیا تجدد گرایی و تداوم معماری ایرا مانعته الجمع بودند؟
در این صورت الگوهای قدیم موسیقی ایران نیز می بایست اعتبار خود را از دست می دادند، حال آنکه چنین نشده.
متهم از گزند تجزیه در امان نبوده ام.
تجزیه به عواملی مانند فرم، تناسبات و تزئینات که می رفت به شناسایی من بیانجامد یکسره به برداشتی تازه و نوظهور نائل آمد که دیگر من نبودم، معماری ایران به عنوان یک کل تجزیه شد و از پس چنین تجزیه ای، دیگر ترکیبی از من به وجود نیامد، روشی نیز به وجود نیامد تا مرا چنان که هستم بنمایاند...
ولی آیا این شیوه تجزیه و تحلیل بانی این وضعیت است؟
بر این که مصرف اجتماعی موسیقی و معماری متفاوت است و همین تفاوت می تواند سرمنشأ اصلی وضعیت فعلی باشد.
گفتگو کردیم ولی آیا این ماندگی و آن میرایی، در این نهفته است؟
میزبان: در اینجا به نظر می رسد قصوری عظیم روی داده...
به راستی چرا معماری ایران از تداوم خود دور افتاده؟
آیا کهن الگوهایش نمی توانستند بر فراز تاریخ پرواز کنند؟
آیا نمی دانیم که این معماری چه جانی داشته و چگونه با جان ما عجین بوده؟
آیا روش سینه به سینه در انتقال معماری ایران کارآیی خود را از دست داده است؟
آیا این ندانستن مانع حیات معماری ایران شده است؟
موسیقی ایران: خودتان خوب می دانید که ندانستن تنها، کافی نیست و تازه برخی می دانند قصوری هست ولی مقصری را نمی توان برشمرد، اگرچه امروزه دوام معماری ایران در خطر است اما چرا هب گردآوری الگوها و حالت های فضایی معماری ایران، الگوهایی که تا به قول خودتان تا 50 سال پیش حضور داشته اند، اقدام نمی شود؟… [پس رویش را به معماری ایران میکند و می پرسد] شما هرگز از تدوین نظام یافته الگوها و حالت های فضایی خود برای ما نگفتید و به نظام مرجعی در معماری ایران اشاره نکردید که در صورت نیاز بتوان بدان مراجعه کرد؛ تنها به عده ای عاشق اشاره کردید که می خواهند استمرار جریان حیات شما را تضمین کنند؛ اما به راستی چگونه؟
جناب میزبان هم به جدی نشدن یک مبارزه اشاره کرد، ولی هنگامی که موضوع مبارزه خود به درستی طرح نشده چگونه می توان آن را عمیقاً دنبال گرفت…؟
بله… گروهی نمی دانند، گروهی می دانند و گمان می برند که دیگر نمی شود معماری ایران را زنده کرد.
گروهی می دانند و نمی دانند چه کنند.
مسأله در این است که چه شکلی از دانستن و چه شیوه ای از عرضه کردن و آگاهی دادن تحت این شرایط مهم است.
میزبان: به راستی تدوین الگوها و حالت های فضایی معماری ایران به شیوه ردیفی ممکن است؟
آیا فکر نمی کنید که دیگر زمان آن گذشته است؟
موسیقی ایران: ببینید راه های متعددی پیموده شده؛ معماری اران را از طریق تعدادی عکس و نقشه ثبت کرده اند؛ در کتاب ها آن ا با فلسفه و هنر آمیخته اند و در اینجا و آنجا تحت نام معماری ایران ساختمان هایی ساخته اند، اما این معماری همچنان ناشناخته باقی مانده است، ناشناخته بدین معنا که هرگز فرصت تجربه اجتماعی پیدا نکرده؛بر خلاف موسیقی ایران که علیرغم همه سختی ها که کشیده، فرصت تجربه اجتماعی را از دست نداده است.
هیچ توافقی اجتماعی وجود ندارد که بر اساس آن بتوان معماری ایران را مورد تجربه قرار داد؛ ماندگار شدن در یک جامعه و امکان تجربه داشتن لازم و ملزوم یکدیگرند؛ آیا با ساختن یکی دو بنا به شکل ساختمان های قدیمی، یا با تعبیه یک یا چند بادگیر، چسبانیدن چند کاشی بر اینجا و آنجای نما، نشاندن گچ بری و آینه بر سقف و دیوار، گنبدسازی و امثال این اقدامات ما می توانیم معماری ایران را تجربه کنیم؟
… اجازه بدهید بپرسم الگو و حالت فضایی یعنی چه؟
و چگونه می توان آن را استخراج و تدوین کرد؟
معماری ایران: الگوهای معماری از طریق ترکیب عناصر؛ عوامل و حالت های فضایی پدید می آیند، مراد از عناصر معماری، سقف است و کف و ستون و دیوار، مراد از عوامل معماری ورودی است و هشتی و بهار خواب و شاه نشین و اطاق، و مراد از حالت در معماری فضای غنی شده است؛ فضایی که با توجه به بحث هایی که شد در سطح هنرمندانه سازمان یافته است و محصول قرن ها تجربه احساسی تجسم یافته در بنا است.
الگوی فضایی موجود در بناهای معماری ایران، مجموعه ای از شکل ها و تناسبات و تزئینات است و یکبار برای همیشه تعیین نمی شود.
مجموعه ای از خط ها، سطح ها، سایه روشن ها و ترکی آنها است که به همراه مصالح گونه گون و تزئینات مختلف ایجاد می شود و با تجزیه به عوامل تشکیل دهنده نمیتوان آن را تشخیص داد؛ چه، حالت محو می شود و الگو ناقص.
هر بنادر معماری ایران تشکیل یافته، از چندین واحد فضایی باز و بسته است، این واحدهای فضایی به واحدهای خردتری تقسمی می شود که معمولاً از ساختار بنا تبعیت می کنند.
فضاهای غنی شده عبارت است از گنجانیدن یک یا چند حالت فضایی در یک واحد فضایی خرد، هر حالت فضایی چندین حس را در بر می گیرد.
حالت های فضایی معماری ایران قادر است که تجربه فضای صمیمی و شخصی و خصوصی را در کنار فضاهای معظم و باشکوه عرضه کند؛ می تواند تجربه فضاهای بسته، نیمه بسته، نیمه باز و باز را در ترکیب با یکدیگر عرضه بدارد تا آنها که آدمی احساس کند روحش پناه گرفته و یا به گشایشی دست یافته است.
میتواند تجربه فضایی روشن، نیمه روشن وتاریک را به شکلی از هدایت و بازی آگاهانه نور ارائه کند، جریان هوا را به نحوی مطبوع هدایت کند و فضا را به شکلی سیال نمایش دهد و کیفیت های مختلف نرمی و خشونت فضا را همجوار با لطافت و گرما، خنکی و سرما، معرفی کند و در این میان انواع مختلف فضاهای متمرکز و مثبت را عرضه می کند که یک کلیت فضایی را می رساند.
اینکه چگونه می شود الگوهای فضایی را در معماری ایران استخراج کرد و آنها را در یک نظام مرجع جای داد و انتقال داد، مشکلی است که به شدت امروزه با آن درگیریم.
از قدیم تا امروز هیچ معماری از معماران متکب ایران و فارغ التحصیلان سایر مکتب های معماری، سعی در تدوین الگوهای معماری نداشته اند، مشکل و مکافات «فرهنگ شفاهی» گریبان معماری ایران را گرفته است.
موسیقی ایران از طریق انتقال سینه به سینه، گلیم خویش را به در برده و راه حلی شفاهی برای ماندگاری یافته؛ حال آنکه معماری ایران که گمان می برد بنایش خلل ناپذیر باقی می ماند و نه به کتاب و نه به حافظه احتیاج دارد، راه حلی برای ماندگاری جست و جو نکرد.
اساساً نحوه تفکر معماری ایرانی در ساختن یک بنا، با روشی که امروزه جست و جو نکرد.
اساساً نحوه تفکر معماری ایرانی در ساختن یک بنا، با روشی که امروزه روز برقرار است زمین تا آسمان متفاوت بوده؛ معمار ایرانی چون وارث حالت های سازمان یابی فضا بوده و الگوهای آن را می دانسته، تمامی آنچه که فضا را از کیفیتی بی روح، خشک و خنثی به درمی آورده، می شناخته و او، همزمان، معمار و محاسب و مصالح شناس و صنعتگر بوده و نیز آنچنان با جامعه خود آمیخته بوده که نیازی به مطالعه جداگانه عملکردهای مورد نیاز نداشته که بعداً آنها دیاگرام درست کند، بعد بر روی آنها اندازه بگذارد و بعد آنها را به نقش تبدیل کند و دست آخر به تجسم فضایی آن بپردازد.
نقشه ای از معماران قدیم ایران به دست نیامده و اساساً نقشه ای وجود نداشته که آنها برطبق پلان و نما و مقطع ساختمانی را بسازند؛ در ذهن آنها این شیوه حک شده بود که با دیدن زمین برای ساختن، الگویی به کار گیرند که با آن تطابق داشته باشد.
در این میان کوچکی یا بزرگی، پستی یا بلندی زمین، مانعی محسوب نمی شد؛ او الگوهای قدیمی را که از حالت های فضایی غنی بوده برحسب موارد مشخص آنها در زمین مورد نظر می گنجانیده است.
امروزه نیز معماران بزرگ غرب که آثار بزرگی از آنها ساخته شده، مفتخرند که همان طرحهای اولیه که پس از تفکر بر روی کاغذشان نقش بسته را ساخته اند.
معمار ایرانی برای ساختن یک مسجد، کاروانسرا، خانه، باغ کارش مطالعه عملکردها و شیوه های «دانشگاهی» معاصر طراحی بنا نبوده، او از تمامی این بناها که درخور شهرش باشند، الگوهای مشخص و متعدد داشته و خلاقیتش در یافتن ترکیب های جدیدی برای عناصر و عوامل و حالت های فضایی و تجربه های جدید احساسی مربوط به ایجاد حالت های تازه تر بوده که از نوآوری در مقیاس ها، تناسبات، مصالح و تزئینات به وجود می آورده، در حالت هایی فضایی که یک معمار ایرانی قدیمی از آنها استفاده می کرده همزمانی گذشته و حال وجود داشته.
به عبارتی دیگر، حالی ک مملو از گذشته است، یعنی معماری که با بهره گیری از الگوهای فضایی با گذشته مرتبط می شده، با منتقل کردن حال و هوای خود که مجموع حال و هوای زمانه است، گذشته را به حال پیوند می داده.
سلسله مراتب بناها و اهمیت آنها در شهر، همانند قراردادی اجتماعی، معمار ایرانی را به شیوهای از سازماندهی فضا در مقیاس شهر وادار می کرده که در شهر ایرانی و در محلههایش احساس تشخص و تعلق وجود داشته و با ایجاد گره و لبه و نشانه و حصار و نواحی متمایز و مسیرهایی خاص، سلسله مراتبی مشخص به وجود می آورده است.
به هر صورت حالا که ردیف الگوهای فضایی معماری ایران به شیوه ای طبیعی طی قرون متمادی از دل معماری معماران زمان و زمانه بیرون نیامده برای یافتن شیوه مطلوب تدوین آنها میبایست از تمام امکانات پیشرفته و دستاوردهای موجود استفاده کرد و آن را که مناسب تر است اختیار کرد.
اما مطلبی که همچنان باقی می ماند و اشاره ای نیز بدان رفت، این است که اگرچه شرط لازم ماندگاری برای موسیقی و معماری ایران، ثبت الگوهای فضایی و نوائی بوده و هست ولی این شرط کافی نیست.
[و سپس نگاه موسیقی ایران را می رباید و می پرسد] به راستی در این الگوها و حالت های مندرج در آنها چه بوده که این گونه دل از همه ربوده؟
و به قول میزبان، بر چه جایی از جان آدمی تأثیر داشته که هم زبان گذشته ها بوده، هم می تواند زبان امروز باشد؟
[یا اینکه زمانی گذشته اما موسیقی ایران همچنان سرحال به پاسخ گویی می پردازد] موسیقی ایران: تمامی کوشش این موسیقی در طول قرن ها، ایجاد انسانی متعادل بوده است؛ انسانی که از گزند روزگار در امان نبوده، خود و تاریخش همواره مورد هجوم واقع شده و خود، تولیداتش و ثمراتش همواره مورد تجاوز قرار گرفته و به همراه تمامی کوشش هایی که کرده، دارویی کشف کرده که می تواند قرن ها عدم تعادلش را جبران کند، او را در یک جهان بی زمان قرار دهد و درک وجوهات عاطفی، روحی و خدایی را تعالی بخشد.
هدف و نشانه موسیقی ایران ایجاد تعادل در روح و روان آدمی است، آن هم از طریق آگاهی و تفکر بیشتر.
هر چه سازماندهی این موسیقی هنرمندانه تر باشد، تعادل ایجاد شده در روح و روان آدمی بیشتر می شود، تا بدانجا که در هنگام شنیدن نوعی شستشوی روح و روان صورت میگیرد و پس از آن نوعی نشاط و سبک روحی اما چگونه… سازمان یابی نوا و شکل گیری الگوهای موسیقی ایران بر اساس نقاط شروع و پایان به وجود نیامده بلکه به نقاط عطفی یا نقاط مرجعی مربوط است که پایانی ندارد و اگر زمان بر اساس محدودیت عمر انسان برای آن، آغاز و پایانی را الزامی می کند این امر را نباید به منزله شروع و پایان برای آن تلقی کرد.
این بحث در رابطه با خنیاگر و مخاطبش اهمیت می یابد، نقاط عطف در موسیقی ایران، حالت هایی مشخص اند که به آنها رجعت می شود تا بگوید کجاییم و از آن دور می شود به نحوی که بگوید هرگز آنجا نبوده ایم و در این رفت و برگشت هرگز آغازی و پایانی نیست.
از میان حالات مختلف الگوهای موسیقیایی، دسته ای امکان ارجاع دارند و دسته ای فاقد این امکان اند.
حالت ارجاع دقیقاً همان چیزی است که در رابطه با ایجاد تعادل از آن یاد کردیم؛ همان نقاط عطف، و همه این امکان ها در طول تاریخ بر اساس یک توافق اجتماعی، آزمون و آزمایش عمومی شکل گرفته و تدوین شده، به عنوان مثال از میان هفت دستگاه و پنج آواز و صدها گوشه، درآمدها و فرودها، حالت های قابل عطف هستند، قابل ارجاع هستند.
غیر از این ها گوشه های دیگری نیز در هر دستگاه وجود دارد که قابل ارجاع هستند، نقاط عطف و حالت های مرجع در موسیقی ایران رساننده آن حالت موسیقیایی هستند که به ایجاد حس تعادل و توازن در آدمی منجر می شود.
در اینجا می توان به حالت های درآمد اصفهان، افشاری، ابوعطا، مخالف سه گاه و چهارگاه و همایون اشاره کرد، این حالت ها را می توان در اشکالی متفاوت عرضه نمود مثلاً در گوشههای کرشمه، حزین و زنگوله و با اشکالی دیگر آنها را بسط داد و با حالت های دیگر ترکیب کرد، مثلاً با گوشه های جامه دران، گشایش، خسروانی، مجلس افروز که حالت مرجع ندارند و می بایست در یکی از حالت های مرجع و عطف، که همان درآمدها باشند، فرود آیند.
به هر صورت، وقتی درآمد می کنیم با شنونده، با مخاطب قرار می گذاریم که این حالت تکیه گاه و مرجع ما است؛ پس از رفتن به گوشه ها و حالت های فرعی دیگر از آن تکیه گاه و مرجع دور می شویم و با اجرای نغمه ها و آهنگ های دیگر آنقدر از آن فاصله می گیریم که گویی هرگز تکیه گاهی موجود نبوده است.
در این وضع شنونده، حالت های متنوعی را در خود تجربه می کند، تجربه ای که در هیچ یک ثباتی موجود نیست، آنقدر که بر زمینه عدم تعادل که در جسم و جان شنونده فراهم شده، اصرار شد.
[پس رویش را به معماری ایران و میزبان می کند و صدایش را کمی آرام می کند.] و این را نوازنده یا خواننده با حضور شنوندگان محک می زند و خود نیز از رفتن به دور دست ها خسته شده دوباره به حالت مرجع به نقطه عطف و تکیه گاه باز می گردد و ب آنچه قرار گذاشته تکیه می کند و بر آن اصرار می ورزد و آن را تکرار و تکرار می کند، خود و شنونده را از سرگردانی نجات می دهد.
بارها دیده و شنیده شده که به هنگام این بازگشت، شنوندگان به زمزمه خود را به ساحل امن رسانیده و همه با همهمه ای خنیاگر را یاری کرده اند، از پس این استراحت و توقف در مقام مرجع چنان شعفی در شنونده و خنیاگر ایجاد می شود که انرژی راه را باز می یابد.
گویی نیروی ذخیره در آدمی به ودیعه گذاشته شده.
معماری ایران: در تأثیر گذاری نوا و فضای موسیقی ایران چنین شباهت و خویشی را من نیز حس کرده بودم و اکنون راسخ تر و استوار تر بر آن پای می فشرم؛ آنچه مرا به ردیف الگوهای فضایی معماری ایران دل بسته کرده ایجاد نظام مرجعی است که محصول تجربه های مشترک احساسی و اجتماعی جامعه ای معین است.
در صورت وجود چنین دستگاهی از معماری ایران می توان آن را انتقال داد و تدریس کرد؛ چیزی که صالح ترین مبنا و مرجع برای استخراج ضوابط شهر و ساختمان ها است و چون یکبار برای همیشه تعیین نمی شود، هر معماری می تواند با تکیه بر الگوها و حالت های فضایی بیرون آمده از دل دوران های گونه گون و پیوسته زمانه، ردیفی تازه طرح کند...