پیشگفتار مدیریت استراتژیک هنر و علم تدوین, اجرا و ارزیابی برای رسیدن به هدفهای بلند مدت میباشد.
آنچه که سالهاست کمبود آن را در حوزههای مختلف مدیریت و برنامهریزی کشور احساس میکنیم فقدان برنامهریزهای شفاف، دقیق، قابل اندازهگیری و ارزیابی برای آینده است.
به نظر میرسد از گذشتههای دور تاکنون همیشه آینده برای همه اقشار جامعه حتی مدیران و برنامهریزان رازآلود و پرابهام و شدیداً ناشناخته بوده است، در صورتی که بگفته کنکاکس میتوان برای آینده برنامهریزی کرد و خود خالق آینده بود.
اگر مقصدی را که در آینده باید به سوی آن حرکت کنیم با تمامی ابعاد و ویژگیهایش بازشناسیم و مختصات نقطه شروع خود را بدرستی بازیابیم میتوان با رهتوشه امروز و شناسایی همه موانع و ضعفها، مسیر راهیابی به مقصد را با گامهای اصولی و منطقی تدوین کرد.
ولی اگر ندانیم که مقصد و آمال ما کجاست و خرد جمعی به تفاهم و اجماع در این زمینهها راه نیافته باشد.
باید مطمئن باشیم که جامعهای تنیده با روزمرگی خواهیم داشت و در انبوهی از چه باید کردها گرفتار و اسیر خواهیم شد.
این موضوع ما را به یاد جملهای از مرحوم دکتر شریعتی میاندازد که میگوید «اگر فهمیدیم که چهمیخواهیم، خواهیم فهمید که چه باید کرد».
متأسفانه ندانستن اینکه چه میخواهیم درد امروز جامعه ماست.
امید که طرح تفکرات مدیریت استراتژیک و گسترش و عمقیابی آن در سطوح مختلف جامعه بتواند بسترساز تدوین برنامههای دقیق و زیربنایی برای آینده باشد.
مدیریت یکی از مهمترین ارکان تمام فعالیتهای دنیای کنونی ما می باشد.
با توجه به اینکه کشور ما از لحاظ رخدادهای طبیعی یکی از پر مخاطره ترین کشورهای جهان می باشد موضوع مدیریت در بحران اهمیت ویژه ای دارد که در سالهای اخیر بخصوص با تهیه طرح جامع امداد و نجات مورد توجه بیشتری قرار گرفته است.
استفاده از فن آوری های روز و سیستم های رایانه ای از مهم ترین مولفه هایی است که امروزه در بحث مدیریت بحران مورد الزام قرار گرفته است.
سیستم اطلاعات جغرافیایی یا GIS یکی از علومی استکه کاربردهای فراوانی در زمینه های مختلف داشته و توجهات فراوانی به استفاده از آن در عملیاتهای امداد و نجات شده است به طوری که مقالات فراوانی در این زمینه نیز ارائه گردیده است.
مقدمه ما در دنیایی زندگی میکنیم که همیشه در حال تغییر و تحول است.
رشد سریع علم و تکنولوژی، تغییرات شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سازمان را تحت تأثیر خود قرار میدهند.
بنابراین سازمانها بایستی در درون خود دارای یک مکانیزم مناسب برای تطبیق خود با تحولات علمی، تکنولوژی و اجتماعی باشند و دائما"همه سیستمهای فنی و منابع انسانی خود را توأماً توسعه داده و آنها را به روز نمایند.
مدیریت استراتژیک منابع انسانی، با استفاده از روشهای SPACE و SWOT استراتژیهای موفقی را برای مدیریت منابع انسانی پیشنهاد و انتخاب مینماید.
در این فرآیند سازمان از تعداد صحیح، نوع و تخصص و مکان و زمان مناسب، کارآمدی و...
مطمئن میگردد.
نگرش استراتژیک به روندهای اساسی جامعه از ضرورتهای بنیادین مدیریت توسعه است.
توسعه بدون رویکرد استراتژیک با مسایل جامعه و بدون طراحی فرآیندهای درازمدت برای رشد هر بخش از فعالیتهای اقتصادی میتواند به اتلاف وسیع منابع مادی و معنوی کشور منجر شود.
امروز تعمیق نگرش استراتژیک در دستور کار مدیریت سیاسی- اجرایی کشور قرار گرفته است و دولت در قالب گروههای کاری- مشورتی تخصصی حرکت برای ساماندهی برنامههای استراتژیک توسعه را آغاز کرده است، اما طراحی و پیشبرد برنامههای استراتژیک نه فقط نیازمند به کارگیری مدیرانی است که رویکردی استراتژیک با مسایل دارند، بلکه آموزش هرم مدیریت کشور تا پائینترین ردههای سرپرستی با این مفهوم و قانونمندیهای علمی آن در هماهنگ ساختن همه نیروهای اجتماعی در جهت توسعهای پایدار ضروری است.
آینده به قدری سریع حرکت میکند که نمی توان آن را پیشبینی کرد، لذا باید به جای برنامهریزی محض، بر روی دیدگاه استراتژیک در شرایط محیطی با پاسخگوئی سریع سرمایهگذاری کرد.
شتاب تغییرات سبب تغییر قواعد پیروزی در تجارت و صنعت شده است.
شرایط جدید، توانمندیهای فکری فراتر از تکتک ابر مردهای کارآفرین را میطلبد و باید با مکانیسمهایی به تجمع دانایی پرداخته تا بتوان به بهترین دستاوردها رسید.
مدیریت استراتژیک با استفاده از جدیدترین تحقیقات، تجربیات و تجزیه و تحلیلهای موردی توانسته است زمینه را برای تقویت بینش، دانش و مهارتهای مناسب برای رویارویی با دنیای امروز که با شتابی متفاوت از گذشته در حال تغییر است، فراهم آورد.
مدیریت استراتژیک یک حوزه میانرشتهای است که حوزههایی چون اقتصاد، مهندسی، بازاریابی، مالی و رفتار سازمانی و ...
را در بر دارد.
هر یک از این حوزهها دارای واحدهای تجزیه و تحلیل، فرضیات و روشهای تحقیقاتی متفاوت میباشند.
به دلیل این تنوع، نظریهپردازی در زمینه مدیریت استراتژیک روشهای بسیار گوناگونی از تحقیق را میطلبد.
این تحقیق تلاشی است در تبیین اینکه یک محقق خوب مدیریت کیست؟
و یک تحقیق خوب مدیریت چگونه است؟
سپس روشهای مختلف تحقیقات سازمانی به ویژه در زمینه مدیریت استراتژیک مورد بررسی قرار میگیرند.
با توجه به رقابت فزاینده در سطح جهان، مسأله در دستداشتن بازارها هم از لحاظ عرضه کالا و خدمات و هم از لحاظ تأمین منابع برای انجام فرایندهای منتهی به تولید کالا و خدمات و در نظرداشتن اینکه این مجموعه فعالیتها به هر حال در قالب سیستمهای خرد و کلان و مرتبط به هم صورت میگیرد.
تولید کالا و خدمات به هر شکل و تحت هر عنوان متأثر از عوامل بیشمار هستند.
امروزه یکی از مهمترین مقولههایی که سازمانها برای حصول موفقیت در آینده میتوانند از آن بهره گیرند، مدیریت استراتژیک است که عمر زیادی از معرفی و بکاربردن آن نمیگذرد، به تعبیری الگوی مدیریت جامع را ارائه میدهد.
بقاء و تداوم سازمانها و همچنین توسعه آنها نیازمند درک به هنگام فرصتهای محیطی و تغییرات در قواعد بازی است, سازمانهایی که توان درک قواعد جدید بازی را دارند, شانس بیشتری برای بهرهمندی از فرصتها مییابند.
تکنولوژیهای جدید, نگرشهای نو و روشهای نوین, همه میتوانند قواعد موجود را دگرگون ساخته و شرایطی کاملاً نوین برای بازی بیافرینند.
تشخیص به موقع, ضرورت و جهت چرخش, کاری بسیار دشوار است و ”نیازمند توسعه ظرفیت تفکر استراتژیک” و درک درست مفهوم استراتژی و چگونگی ایجاد و اجرای آن میباشد.
برخی از مردم, استراتژی را واژهای نو میانگارند, اما این پدیده سابقهای طولانی دارد و تنها در قرن کنونی است که متفکران و صاحبنظران برای حل مسائل مبتلا به جوامع و سازمانها بیشتر به آن پرداخته و از آن سود جستهاند.
در پی آن است که از معانی مفاهیم و کاربردهایی که این واژه از زمانهای کهن تا به امروز داشته است بکاهد و چگونگی ایجاد و بهرهجویی از آن در سازمانهای پیشرفته را تشریح کند.
استراتژی عبارت است از الگو یا طرحی که هدفها, سیاستها, و زنجیرههای عملیاتی یک سازمان را در قالب یک کل به هم پیوسته با یکدیگر ترکیب میکند.
مدیریت استراتژیک, مدیریت در شرایط پرتلاطم و رقابتی جهانی است.
تاریخچه انسان از اولین روزهای خلقت خود با مفهوم مدیریت همراه بوده است.
اما برای اولین بار این چینیها بودند که در حدود 1100 سال قبل از میلاد مسیح, به صورت سازمانیافته چهار وظیفه مدیریتی برنامهریزی, سازماندهی, رهبری و کنترل را تجربه کردند.
بعد از آنان نیز ایرانیان, مدیریت را با تجربیات و نگرشهای خود آزمودند.
در حدود سالهای 350 تا 400 قبل از میلاد, یونانیان مدیریت را بعنوان یک هنر متمایز تشخیص داده و رویکردی علمی را برای آن ابداع نمودند.
در آغاز قرن بیستم, مدیریت بعنوان یک رشته و مقوله رسمی و ساختیافته مطرح شد.
340 سال قبل از میلاد مسیح سردار چینی به نام سان تزو (SUN-TZU) کتابی تحت عنوان هنر جنگ را نوشت که در آن بسیاری از مفاهیم رویکرد استراتژی معرفی شده است.
در اوایل دهه 1960 وزارت دفاع آمریکا، تجربیات مهم و استراتژیک مربوط به جنگ جهانی دوم را تدوین کرد و مبانی برنامهریزی استراتژیک را پایهگذاری کرد.
دو سال بعد آلفرد چندلر (Alfred Chandler)، استاد دانشگاه هاروارد و در سال 1965 کنت اندروز (Keneth Andrews) این مفاهیم را در دنیای کسب و کار مطرح ساختند.
ایگورانسوف (I.ANSOFF)، مدیرعامل شرکت لاکهید، این ایده را در شرکت خود با موفقیت پیاده کرد و به این ترتیب توجه همگان به رویکرد برنامهریزی استراتژیک جلب شد و از دهه 1960 تاکنون برنامهریزی استراتژیک یکی از مطرحترین مفاهیم مدیریت بوده است.
تعاریف مدیریت استراتژیک از دیدگاههای مختلف مدیریت استراتژیک، جریانی از تصمیمها و اقدامهایی است که منجر به ایجاد یک یا چند استراتژی مؤثر برای تسهیل دستیابی به هدفهای سازمانی میشود.
(Jauch and Glueck 1988, 5).
مدیریت استراتژیک، مجموعهای از تصمیمها و اقدامهایی است که در نتیجه آنها استراتژیهایی برای دستیابی به هدفهای یک سازمان طراحی و اجرا میشوند.
(Pearce and Robinson 1988, 6).
مدیریت استراتژیک، فرایندی مداوم و تکراری است که با هدف انطباق مناسب یک سازمان با محیط خود انجام میشود.
(Certo and Peter 1990, 5).
فرایندی که در آن نگرش استراتژیک لحاظ شده باشد.
یعنی قادر باشد موضوعات استراتژیک سازمان را شناسائی و تحلیل کرده، سپس هدفگذاری نموده و رسالتها و اهداف سازمان را بشناسد سپس بتواند استراتژی مناسب را انتخاب کند.
مدیریت استراتژیک مجموعه مفاهیم، مدلها و فرایندهایی است که به کمک آنها میتوان از منبع ارزشمند و کلیدی تفکر سازمانی برای مدیریت چالشهای محیطی و نیل به اهداف سازمان بخوبی استفاده کرد.
تعریف مدیریت استراتژیک از نظر (گری هامل) تحت نظم و قاعده درآوردن (فرموله کردن)، به اجرا در آوردن و ارزیابی کردن کلیه اقدامات و عملیاتی که سازمان را قادر میسازد آینده را دقیقاً (دقیقتر) و روشنتر ترسیم نموده و اهداف خویش را تحقق بخشد.
تصمیم استراتژیک تصمیمهای استراتژیک، تصمیمهایی هستند که مسیر و جهت کلی یک سازمان و حیات آن را در پرتو تغییرهای قابل پیشبینی، غیرقابل پیشبینی و ناشناخته در محیط پیرامون آن، تعیین میکنند.
(uinn1995, 5).
تصمیمهای استراتژیک، تصمیمهایی هستند که باید توسط مدیریت رده بالا اتخاذ شوند، به تخصیص منابع زیادی از سازمان منجر میشوند، سازمان را برای مدت زیادی متعهد میکنند، آیندهمدار هستند، هماهنگکننده بخشهای گوناگون سازمان هستند و الزاماً باید شرایط محیطی و بیرونی را ملحوظ دارند.
(Pearce and Robinson1988, 7 - 8).
تصمیمهای استراتژیک، ابزاری برای دستیابی به هدفها هستند، این تصمیمها در بردارنده تعریف نوع کسب و کار، محصولات، بازارهایی که باید به آنها ارائه محصول کرد، وظایفی که باید انجام شوند و سیاستهای بنیادینی که نیاز هستند تا سازمان چنین تصمیمهایی را برای دستیابی به هدفهایش به انجامرساند، میباشند.
(Jauch and Glueck 1988, 6).
تعریف مدیریت درباره تعریف مدیریت اتفاقنظر خاصی در دست نیست و صاحبنظران و نظریهپردازان علم مدیریت با اهداف و سوگیریهای گوناگون، تعاریف متفاوتی ارائه کردهاند.
- مدیریت عبارتست از: هنر انجام کار به وسیله دیگران (فالت،1924).
- فراگرد تبدیل اطلاعات به عمل؛ این فراگرد تغییر و تبدیل را تصمیمگیری مینامیم (فوستر،1967).
- فراگرد هماهنگسازی فعالیت فردی وگروهی در جهت هدفهای گروهی (دانلی و همکاران،1971).
- فراگرد برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت کار اعضای سازمان و استفاده از همه منابع موجود سازمانی برای تحقق هدفهای موردنظر سازمان (استونر و همکاران،1995).
تعریف عملیاتی(Operational definition)، مفهوم مدیریت را با رعایت ملاکهای عینی منوط میسازد.
از این رو، اگر در موقعیتی ملاکهایی شامل فعالیت منظم و سازمانیافته، هدفها، روابط میان منابع، انجام کار به وسیله دیگران و تصمیمگیری برقرار باشد، میتوان گفت در آن موقعیت، مدیریت اعمال میشود (کلاندوکینگ،1972).
استراتژی بد نیست ابتدا به ریشه لغوی استراتژی اشاره شود.
واژه استراتژی (STERATEGY) از ریشه یونانی STRATEGEMA به معنای فرمانده ارتش، مرکب از STRATOS به معنی ارتش و AGO به معنای رهبر گرفته شده است.مفهوم استراتژی ابتدا به معنای فن، هدایت، تطبیق و هماهنگسازی نیروها جهت نیل به اهداف جنگ در علوم نظامی بکار گرفته شد.
در جای دیگر استراتژی بدین شکل تعریف میشود: «استراتژی (STRATEGY) مجموعهای از اهداف اصلی و سیاستها و برنامههای کلی به منظور نیل به این اهداف است به گونهای که قادر به تبیین این موضوعات باشد که در چه کسب و کاری (BUSINESS) و چه نوع سازمانی فعالیت میکنیم و یا میخواهیم فعالیت نماییم.» تعریف دیگری هم از استراتژی میتوان ارائه کرد: «استراتژی یک برنامه واحد، همه جانبه و تلفیقی است که محاسن یا نقاط قوت اصلی سازمان را با عوامل و تغییرات محیط مربوط میسازد و به نحوی طراحی میشود که با اجرای صحیح آن از دستیابی به اهداف اصلی سازمان اطمینان حاصل شود».
سپس نظریهپردازن علم مدیریت، استراتژی را چگونگی تخصیص مطلوب منابع کمیاب، جهت رسیدن به اهداف اقتصادی تعریف کردهاند.
استراتژی تعیینکننده زمینههای فعالیت در محیطی پیچیده و پویا و ابزاری است که به عنصر انسانی در یک نظام سازمانی حیات بخشیده و افراد را به حرکت وا میدارد.
آنسوف (ANSOFF) بعنوان اولین دانشمندی که استراتژی را به شکل جامع و معنادار توضیح داد، معتقد است که هر قدر بین اهداف و فعالیتهای فعلی سازمان سازگاری بیشتری وجود داشته باشد، نرخ رشد و توسعه بزرگتر و منظمتر خواهد بود.
سپس نظریهپردازن علم مدیریت، استراتژی را چگونگی تخصیص مطلوب منابع کمیاب، جهت رسیدن به اهداف اقتصادی تعریف کردهاند.
استراتژی تعیینکننده زمینههای فعالیت در محیطی پیچیده و پویا و ابزاری است که به عنصر انسانی در یک نظام سازمانی حیات بخشیده و افراد را به حرکت وا میدارد.
آنسوف (ANSOFF) بعنوان اولین دانشمندی که استراتژی را به شکل جامع و معنادار توضیح داد، معتقد است که هر قدر بین اهداف و فعالیتهای فعلی سازمان سازگاری بیشتری وجود داشته باشد، نرخ رشد و توسعه بزرگتر و منظمتر خواهد بود.
شاندلر (Chandler,1962) استراتژی را به این صورت تعریف میکند: استراتژی عبارت است از یک طرح واحد، همهجانبه و تلفیقی که نقاط قوت وضعف سازمان را با فرصتها و تهدیدهای محیطی مربوط ساخته و دستیابی به اهداف اصلی سازمان را میسر میسازد.
اندروز (Andrews ،1971) میگوید: استراتژی عبارت است از الگوی منظورها، مقاصد، اهداف، خطمشیهای اصلی و طرحهایی جهت دستیابی به اهداف.
میتزبرگ (MINTZBERG) تعریف کوتاهی راجع به استراتژی ارائه داده است.
از نظر وی استراتژی عبارت است از الگوی به جریان انداختن تصمیمات.
در حال حاضر نیز در زبان فارسی واژه استراتژی را از نظر لغوی راهبرد معنی میکنند.
پارادایمهای مدیریت برتر در هزاره سوم مدیریت سازمانها، همانند هر پدیدهای دارای ماهیتی پویا هستند.
میزان پویایی مدیریت سازمان، بسته به مجموعه اقدامات عملی و کنشهای فکری مدیران است.
برای برونرفت از چالشهایی که سازمانها با آن رو به رو هستند، همخوانی کنشهای فکری و اقدامات عملی مدیران جزء حیاتیترین عرصه عملیاتی است.
به منظور پویا و نوآورانهکردن مدیریت سازمانی، باید شاخصهای عمل را مورد توجه جدی قرار داد.
یک بخش عمده از شاخصها که نیاز به توجه جدی دارند، شاخصهای ضعف مدیریت سنتی است و بخشی دیگر توجه عمیق بر شاخصهای مدیریت برتر و نوین است.
در نوشته حاضر تلاش شده است هر دو دسته از شاخصهای مدیریت سنتی و مدیریت برتر ارائه و تشریح شود.
شاخصهای مدیریت سنتی اساس ضعف مدیریت سنتی، ریشه در عوامل یا شاخصهای پیچیدهای دارد که مانع عمدهای برای نشاندادن کنشهای اثر گذارند.
فقدان بینش: تحولات شتابنده محیط جهانی و عدم قطعیت در توانایی برای درک و فهم آینده، مدیریت را با مسایل کوتاهمدت و تصمیمات کوتاه دامنه رویارو میسازد.
از این رو، مسایل بودجهای جایگزین بینش بلندمدت یا «گسترده دامنه» میشود.
تکیه بر رهبری فنی: راهحلهای کوتاهمدت برای حل مسایل عمیق در بیشتر موارد در سطح فنی باقی میمانند و آثار تداومی ایجاد نمیکنند.
ولی رهبری استراتژیک، مستلزم داشتن بینشی درباره غایات سازمان تحت مدیریت است.
عدم باور به تغییر: اگر نظام مدیریت سازمان بر اصل مشاوره و مشارکت بیتوجه باشد و راهحلهای فنی را اساس عملیات قرار دهد، در این وضعیت نمودی از توجه به تغییرات مفروض و تغییرات الزامی پدید نخواهد آمد.
جایی که نظام مدیریتی عمدتاً به صورت تجویزی و دستوری عمل میکند، رویکرد مشارکتی مورد غفلت خواهد بود.
اقدامات مشتق از پروژه: در این حالت، اقدامات در بیشتر موارد به صورت مقطعی برنامهریزی شده و به اجرا در میآیند.
حاصل چنین رویکردی طرحهای ضعیف و ناهماهنگ بوده و دوبارهکاری و اتلاف منابع را به بار میآورد.
برنامهریزی از همگسسته: فقدان بینش مشترک، خود را در ضعف ارتباط بین واحدها و منابع انسانی موجود نشان میدهد.
پارادایم نوین مدیریت مدیران هزاره سوم نیاز به بهبود روزافزون رویکرد استراتژیک و برنامهریزی قابلیتهای گوناگون در منابع انسانی دارند.
آنان نیاز دارند تا به نحو مؤثری، مسایل فشارزا و استراتژیک را شناسایی کنند و برای مقابله با دشواریها، برنامههای مناسبی طراحی و تدوین کنند.
افزون بر این، مدیران نیازمند هماهنگی اثرگذار برنامهریزی و اجرای طرحهای اصلاحی برای بقای سازمان و حفظ بهرهوری هستند.
برای عملیاتیشدن پارادایم نوین مدیریت، نیاز است این شاخصهای مورد اشاره، در عمل نمود یابند.
شاخصهای موردنظر به شرح زیر میباشند.
بینش مشترک: مدیریت استراتژیک بیش از هر چیز، در وهله نخست بر اهداف غایی تأکید میورزد که بیشترین حمایت را جلب میکند.
اقدام هماهنگ و پیگیری رویهای معین همراه با امکان نشاندادن نوآوری، زمینه را برای عملیات اثرگذار آماده میسازد.
عمل دموکراتیک: مدیریت استراتژیک، دموکراتیک است.
اگرچه در چنین وضعیتی از توان فنی بالایی بهرهگیری میشود، در عین حال مدیریت استراتژیک مبتنی بر یک دیدگاه کلنگرانه برای هدایت سازمان است.
چنین مشخصهای را مدیریت استراتژیک از رویکرد مشارکتی که به فعالیت همه اعضای سازمان میانجامد، وام میگیرد.
جامعیت: پارادایم نوین مدیریت، به جای توجه و اقدام به رویکرد جزءنگرانه، یک روش جامع اختیار میکند.
گرچه این امر تا حدودی چالشانگیز مینمایاند، ولی همه مسایل بصورت خودانگیخته رفع میشود و آثار دو سویه آنها همانند راهحلهایی که طراحی میشوند، قابل ارزشیابیاند.
درهم تنیدگی: مدیران همگی همقدم با اعضای ارشد سازمان به صورت مشترک به عمل مدیریت استراتژیک اقدام میکنند.
چنین ویژگیای فرصتی برای ارزشیابی راهبردهای اختیاری در درون یک چارچوب مشترک ایجاد کرده و بیشترین حمایت را برای مدیران و اعضای سازمان جلب میکند.
عمل مشارکتی: شاید حیاتیترین جنبه مدیریت استراتژیک، تعهد به فرایند عمل مشارکتی است.
توجه به مشارکت، سبب وفاق همهجانبه برای اصلاح، جایگزین و حذف برخی برنامهها میشود.
ظهور و بروز شاخصهای مدیریت نوین، آنگاه عملی میگردد که مدیران، نگرش مثبتی به تغییر و نوآوری و تدوین راهحلهای بلندمدت برای رویارویی با مسایل داشته باشند.
اصطلاحات کلیدی درمدیریت استراتژیک: استراتژیکها: افرادی هستند که مسئول موفقیت یا شکست شرکت میباشند استراتژیکها دارای عنوانهای مختلف شغلی هستند مانند مدیر عامل, رئیس هیات مدیره.
نقاط قوت و ضعف داخلی: در زمره فعالیتهای قابلکنترل شرکت قرار میگیرند که شرکت آنها را به شیوهای بسیار عالی یا بسیار ضعیف انجام میدهد.
آنها در سایه فعالیتهای مدیریتی, بازاریابی, امور مالی تولید و تحقیق و توسعه و سیستمهای اطلاعات رایانه به وجود میآیند.
هدفهای بلندمدت: میتوان هدفهای بلندمدت را بصورت نتیجههای خاص که شرکت میکوشد در تأمین مأموریت خود بدست آورد تعریف کرد مقصود از دوره بلندمدت دورهای است که بیش از یک سال باشد و از آن نظر این اهداف برای موفقیت شرکت لازم و ضروری هستند که تعیینکننده مسیر شرکت میباشد.
سیاستها: ابزاری است که بدان وسیله میتوان به هدفهای سالانه دست یافت, مقصود از سیاست, رهنمودها مقررات و رویههایی است که شرکت برای دستیابی به هدفهای اعلان شده رعایت میکند.
بیانیههای مأموریت: بیانیه مأموریت سندی است که یک شرکت را از سایر شرکتهای مشابه متمایز مینماید در بیانه مأموریت پرسشی که پیش روی همه استراتژیها وجود دارد مطرح میشود یعنی ما به چه کاری مشغول هستیم.
فرصتها و تهدیدات خارجی: مقصود از فرصتها و تهدیدات خارجی رویدادها و روزنههای اقتصادی, اجتماعی, فرهنگی, بومشناسی, محیطی, سیاسی, قانونی, دولتی, فنآوری و رقابتی است که میتوانند به میزان زیادی درآینده به شرکت منفعت یا زیان برساند فرصتها و تهدیدها به میزان زیادی خارج ازکنترل شرکت است.
استراتژیها: ابزاری هستند که شرکت میتواند بدان وسیله به هدفهای بلندمدت خود دست یابد استراتژیهای شرکت میتواند بهصورت گسترش دادن فعالیت در سطح جغرافیایی تنوعبخشیدن به فعالیتها, خرید شرکتهای دیگر, تولید و عرضه محصول, رسوخ در بازار کاهش دادن هزینهها.
هدفهای سالانه: هدفهایی کوتاهمدت هستند که شرکت برای رسیدن به هدفهای بلندمدت باید به آنها دست یابد هدفهای سالانه مانند هدفهای بلندمدت باید قابلسنجش, به صورت کمی چالشگر, واقعی, سازگار با سایر هدفها و اولویتبندی شده باشند.
مدیریت عبارت است از فرایند تضمین دستیابی سازمان به فواید ناشی از بکارگیری استراتژیهای مناسب.
طبق این بیان، یک استراتژی مناسب مطابق با نیازمندیهای یک سازمان در زمان مشخص تعریف میشود.
فرایند مدیریت استراتژیک شامل شش گام متوالی و مستمر است: 1- تجزیه و تحلیل محیطی 2- پایهگذاری جهتگیری سازمانی 3- هدفگذاری 4- تعیین و تدوین استراتژی 5- بسترسازی و اجرای استراتژیها 6- کنترل استراتژیها مراحل فرایند استراتژی گام اول: تجزیه و تحلیل محیطی عمومی عملیاتی گام دوم: پایهگذاری جهتگیریهای سازمانی مأموریت چشمانداز ارزشها گام سوم: هدفگذاری گام چهارم: تعیین و تدوین استراتژیها گام پنجم: بسترسازی و اجرای استراتژیها گام ششم: کنترل استراتژیها یک مدیر استراتژیست باید هم به برنامهریزی و هم به کنترل بپردازد، چرا که تنها یک غیرمدیر بدون برنامهریزی، سعی در کنترل فعالیتها میکند.
لذا فرایند مدیریت استراتژیک به صورت زیر تعریف میشود: «مدیریت استراتژیک عبارت است از هنر و علم فرمولبندی، اجرا و ارزیابی تصمیمات چندبعدی- با تأکید بر یکپارچهسازی عوامل مدیریت، بازاریابی، امور مالی، تولید یا خدمات، تحقیق و توسعه و سیستمهای اطلاعاتی و غیره- جهت رسیدن به اهداف سازمانی.» - تجزیه و تحلیل محیطی: - عبارت است از مطالعه محیط سازمان در راستای شناسایی عوامل محیطی که بر عملکرد سازمان تأثیر به سزایی دارند.
مدیران هر از چندگاه به منظور درک بهتر رویدادهای درون سازمانی و برون سازمانی از یک سو و افزایش تناسب استراتژیهای اتخاذ شده با محیط سازمانی از سوی دیگر، اقدام به تجزیه و تحلیل محیطی مینمایند.
یک مدیر برای تجزیه و تحلیل کارآمد و مؤثر محیط سازمانی باید از ساختار محیط سازمان آگاهی داشته باشد.
محیط سازمانی معمولاٌ در سه سطح عمومی، عملیاتی و درونی دستهبندی میشود.
- پایهگذاری جهتگیریهای سازمانی: اکنون مدیران با بهرهگیری از نتایج تجزیه و تحلیل محیطی اقدام به تعیین جهتگیریهای سازمانی مینمایند.
چهار عنصر اساسی در همین راستا «مأموریت سازمانی» (Organizational Mission)، «چشمانداز سازمانی» (Organizational Vision)، «ارزشهای سازمانی» (Organizational Values) میباشند.
این سه مفهوم به منزله اتصالدهنده عناصر سازمانی بوده، بیانگر ماهیت، چگونگی و نحوه جهتگیریهای سازمانی هستند.
مأموریت، معادل فلسفه وجودی، ارزشها، به منزله اصول اعتقادی دیرپا و اساسی و چشمانداز، حکم تصویر زنده سازمان در آیندهای تعریف شده را دارد.
اما وقتی دو یا چند نفر گرد هم میآیند تا با یکدیگر همکاری کنند، به تلاش مضاعفی برای رسیدن به این موارد نیاز است.
برای اینکه یک گروه بتواند بهینه عمل کند، میبایست به ارجحیتها، اولویتها، دغدغهها و ذهنیات همگی آنها توجه شده باشد.
به عبارت دیگر یک مدیر استراتژیست میبایست برای ایشان شرایطی را فراهم آورد که افراد بتوانند عقیدهها و تصمیمات خود را در مورد ارزشها، مأموریت و چشمانداز خود و سازمان با هم مبادله کنند.
- هدفگذاری: اهداف استراتژیک در رابطه با خروجیهای هستند که جایگاه تجاری کلی سازمان و حیات رقابتی آن را تقویت مینماید.
برای کلمه « هدف» (OBJECTIVE) در متون مدیریتی تعابیر بسیاری وجود دارد و البته در خارج از کتب مدیریتی نیز به معنای مختلفی استفاده میشود.
حتی شاید بتوان ادعا کرد که در مورد آن بیش از هر مفهوم برنامهریزی بحث و نظر وجود داشته است.
تعریف اسکات (SCOTT) از هدف به شرح زیر است: « اهداف»، بیانکننده منظور (PURPOSE) برنامهریزی در طرحها و برنامهها هستند.
آنها در چارچوب فرایند برنامهریزی تدوین شده، ایدههای مبهم و تجربی را به منظورها و نتایج مشخص تبدیل میکنند.
هدفگذاری جزء لاینفک یک برنامهریزی است، اگرچه ممکن است اهداف به صورت ناآگاهانه تعریف شده باشند.
اهداف سازمانی مقاصدی هستند که سیستم مدیریت باز در جهت آنها حرکت میکند.
ورودیها، فرایندها و خروجیهای یک سازمان همگی در راستای رسیدن به اهداف عمل میکنند.
اهداف سازمانی مناسب منعکسکننده منظور یک سازمان هستند.
به عبارت دیگر مستقیماً از مأموریت سازمان منتج میشوند.
سازمانها برای منظورهای متفاوتی وجود دارند و بنابراین دارای اهداف خاصی هستند.
«آنسوف» به اهداف به منزله ابزارهای تصمیمگیری خاصی نگاه میکند که مدیریت را به سمت ارزیابی عملکرد سازمان در رسیدن به منظورها سوق میدهد.
طبق نظر «دراکر» هر سازمان میتواند اهداف متعددی داشته باشد.
در این راستا از دیدگاه «هامبل» (HUMBLE) مدیریت بر یک سازمان میسر نیست، مگر با مدیریت بر اهداف سازمان، شامل برنامهریزی برای رسیدن به اهداف مورد نظر، اجرای فعالیتهایی در راستای رسیدن به اهداف موردنظر، بررسی نحوه عملکرد در رسیدن به اهداف و در نهایت اقدام اصلاحی برای دستیابی کارآمد و اثربخشتر به اهداف سازمانی این نظریه امروزه بعنوان «مدیریت از طریق اهداف» یا ‹management by objective-mbo› مطرح است.
تعیین و تدوین استراتژیها: تدوین استراتژی، گرفتن تصمیمهایی است برای تشریح فلسفه و مأموریت یک سازمان، هدفگذاری، و انتخاب استراتژیهایی که در دستیابی به هدفها استفاده میشوند.
(Byars 1991, 18).
تدوین استراتژی، فرایند و گزینش استراتژیهایی است که سازمان را به سمت هدفهایش رهنمون میسازد.
(Certo And Peter1990, 13).
تجزیه و تحلیل محیط داخلی و خارجی سازمان و انتخاب یک استراتژی مناسب.
مدیران پس از تجزیه و تحلیل محیط، تعیین جهتگیری سازمانی و تعریف مأموریت، ارزشها، چشمانداز و اهداف سازمانی آماده تعیین استراتژیهای سازمانی میباشند.
تعیین استراتژی عبارتست از فرآیند تعیین زمینههای عملکرد مناسب جهت دستیابی به اهداف سازمانی در راستای مأموریت و فلسفه وجودی سازمان.
به عبارت دیگر استراتژیها میبایست تحلیلهای محیطی را منعکس کرده و منتج به رسیدن به مأموریت و اهداف سازمانی شوند.
روشها و مدلهای تعییین استراتژی به تبع مدیریت استراتژیک، از یک تکنیک و دستورالعمل خاص پیروی نکرده، هر یک حاوی یک مفهوم و یک بینش هستند.
در این راستا مدلهای برنامهریزی استراتژیک بسیاری موجود میباشند که انتخاب آنها با توجه به ماهیت شرکت، وضعیت صنعت مربوطه و شرایط محیطی صورت میپذیرد.
بنابراین میتوان ادعا کرد که در هر شرکتی که مدیریت استراتژیک پیاده شده است، یک مدل برنامهریزی استراتژیک منحصر به فرد به کار رفته است که در آن عملاً از یک یا چند مدل برنامهریزی استراتژیک کلاسیک استفاده شده است.
- بسترسازی و اجرای استراتژیها: بسترسازی و اجرای استراتژیها پنجمین مرحله از فرایند مدیریت استراتژیک است که استراتژیهای تدوین شده را به مرحله اجرا میگذارد.
اما بسترهای کارآمدی که مدیران بنا نهادهاند، بدون یک اجرای منظم و برنامهریزیشده عملاً بیفایده است.
جهت اجرای موفقیتآمیز استراتژیها به چهار مهارت بنیادین نیاز است: الف) مهارت تعامل (INTRACTING SKILL): که عبارتست از توانایی اداره کردن افراد طی اجرای استراتژی.
مدیرانی که ترسها و ناامیدیهای سایرین در رابطه با اجرای یک استراتژی جدید را درک میکنند، آمادگی این را دارند که بهترین اجرا کننده باشند.
این مدیران تأکیدشان بر اعضای سازمان و گفتگو برای یافتن بهترین روش به اجرا درآوردن استراتژی است.
ب) مهارت تخصیص (ALLOCATING SKILL): که عبارتست از توانایی تهیه و تدارک منابع سازمانی ضروری برای اجرای یک استراتژی.
مجریان موفق استراتژیها دارای استعداد زیادی در برنامهریزی امور، بودجهبندی مالی و زمانی و تخصیص سایر منابع بحرانی میباشند.
ج) مهارت نظارت (MONITORING SKILL):که عبارتست ار توانایی استفاده از اطلاعات برای مشخصکردن این امر که آیا مانعی بر سر اجرای استراتژی بوجود آمده است یا خیر.
مجریان استراتژیها در صورتی موفق میشوند که سیستمهای بازخور اطلاعاتی بوجود آورند و پیوسته از وضعیت اجرای استراتژیها گزارش بگیرند.
د) مهارتهای سازمانده (ORGANISING SKILL): که عبارتست از توانایی ایجاد یک شبکه از افراد در سرتاسر سازمان که میتوانند به هنگام بروز مشکل در اجرای استراتژی، به حل آن مشکل کمک کنند.
مجریان موفق این شبکه را طوری طراحی میکنند تا افرادای را که در بر میگیرند، بتوانند از عهده انواع خاصی از مشکلات قابل پیشبینی برآیند.
بطور کلی، اجرای موفقیتآمیز یک استراتژی نیازمند افراد کارآمد، تخصیص منابع موردنیاز، نظارت بر روند اجرا و حل به موقع مشکلات برخاسته طی اجرا میباشند و شاید بتوان گفت که تجربه ثابت کرده است که دانستن اینکه چه افرادی میتوانند مشکلات را حل کنند و قادرند به محض بروز مشکلات به رفع آنها بپردازند، از مهمترین ضروریات میباشد.
زیر سیستم اجرای استراتژیها طرح کلی زیر سیستم: قبلاً بیان گردید که وظایف اصلی این زیر سیستم عبارتند از: آمادهکردن مقدمات و زمینههای لازم برای اجرای استراتژیها.
پیگیری روند اجرای استراتژیها.
با توجه به این وظایف اهم فعالیتهای اصلی این زیر سیستم عبارتند از: 1- تعیین پروژههای استراتژیک.
2- تعیین سیاستها و خطمشیهای اجرایی.
3- تدوین برنامههای استانی و برنامههای ستادی وزارت شرح کلی فعالیتهای زیر سیستم: در ادامه شرح مختصری از هر یک از فعالیتهای این زیر سیستم ارائه شود.
–تعیین پروژههای استراتژیک: پس از اینکه فعالیتهای زیرسیستم برنامهریزی استراتژیک انجام شد و در نهایت استراتژیها انتخاب شدند نوبت به اجرای استراتژیهای انتخابی میرسد.
در این فعالیت سعی بر این است که جهت اجرایینمودن استراتژیها در قالب چند طرح استراتژیک اجرایی تحت عنوان پروژه استراتژیک تقسیم شوند و با اجرای این پروژهها در نهایت در جهت تحقق اهداف و استراتژیهای خود حرکت کند.
–تعین سیاست و خطمشیها: در کنار برنامههای عملیاتی لازم است برخی چهارچوبهای تصمیمگیری هماهنگ به مدیران سازمان و واحدها و استانها اعلام شود.
جهت هدایت و کنترل روند اجرای پروژهها و برنامهها، سیاستها و خطمشیهای و دستورالعملهای تصمیمگیری سازمان تعیین میگردد.
– برنامهریزی ستادی (تعیین برنامه واحدهای ستادی): بر اساس استراتژیها و اهداف استراتژیک سازمان و با الهام از بیانیه جهتگیری سازمان، برای واحدهای ستادی سازمان، برنامههایی تنظیم و ابلاغ میگردد.
–برنامهریزی استانی (تعیین برنامه استانها): بر اساس استراتژیها و اهداف استراتژیک سازمان و با الهام از بیانیه جهتگیری سازمان، با همکاری واحدهای ستادی سازمان، برنامههای اجرایی برای فعالیتهای استانها تنظیم و ابلاغ می گردد.
– مدیریت اجرای پروژهها: اجرای پروژههای استراتژیک احتیاج به پشتیبانی و پیگیری مالی و عملیاتی دارد که سازمان باید جداگانه به آن بیندیشد.
ورودیها و خروجیهای اصلی زیر سیستم – ورودیهای زیر سیستم: ورودیهای این زیر سیستم از دیگر زیر سیستمها و سایر سیستمها به شرح ذیل میباشد: 1- لیست اهداف استراتژیک بلندمدت 2- لیست موضوعات استراتژیک.
3- استراتژیهای سازمان.
4- اطلاعات مربوط به اجزای سازمان.
– خروجیهای زیر سیستم: خروجیهای این زیر سیستم به دیگر زیر سیستمها و سایر سیستمها عبارتند از: 1- لیست پروژههای استراتژیک.
2- سیاستها، دستورالعمل و خطمشیهای اجرایی.
3- برنامههای عملیاتی استانها و واحدهای ستادی.
- کنترل استراتژیها: کنترل استراتژی بعنوان آخرین گام مدیریت استراتژیک، شامل نظارت و ارزیابی فرایند مدیریت استراتژیک بعنوان یک کل بوده، نقش تضمین عملکرد مناسب این فرایند را دارا میباشد.
کنترل تمامی ابعاد تجزیه و تحلیل محیطی، پایهگذاری جهتگیریهای سازمانی، تعیین و تدوین استراتژیها، اجرای استراتژیها، حتی نحوه کنترل استراتژیها را در بر دارد.
شایان ذکر است که جهت اجرای استراتژیها میبایست آنها را به تاکتیک و برنامههای عملی مربوطه تقسیم نمود.
پر واضح است که استراتژیها قابلکنترل نمیباشند، مگر اینکه برنامههای عملی مربوطه اجرا و کنترل شوند.
زیر سیستم ارزیابی و کنترل طرح کلی زیر سیستم: قبلاً بیان گردید که وظایف اصلی این زیر سیستم عبارتند از: 1- ارزیابی فرآیند اجرای استراتژیها.
2- کنترل صحت فرآیند مدیریت استراتژیک.
3- مدیریت جریان اطلاعات درون فرآیند مدیریت استراتژیک و گزارشدهی به متقاضیان بیرون سیستم.
با توجه به وظایف فوق اهم فعالیتهای اصلی این زیر سیستم عبارتند از: 1-برنامهریزی ارزیابی و کنترل 2-مدیریت جریان اطلاعات 3- ارزیابی استراتژیک 4- کنترل استراتژیک شرح کلی فعالیتهای زیر سیستم: در اینجا شرح مختصری از فعالیتهای زیر سیستم ارزیابی و کنترل ارائه مینمائیم.
–برنامهریزی ارزیابی و کنترل: اولین و مهمترین مرحله در فرآیند ارزیابی و کنترل مدیریت استراتژیک، برنامهریزی عملیاتی و زمانی ارزیابی و کنترل در طی فرآیند مدیریت استراتژیک میباشد، که این فعالیت این مهم را انجام میدهد.
–مدیریت جریان اطلاعات: با توجه به اینکه برنامهریزی، اجرا، ارزیابی و کنترل صحیح استراتژیها کاملاً تحت تأثیر صحت و به موقعبودن اطلاعات در طی فرآیند مدیریت استرانژیک میباشد، لذا جهت ایجاد نظم و دقت در جمعآوری، پردازش و نتیجهگیری از اطلاعات در طی این فرآیند، این فعالیت انجام میشود.
این فعالیت همچنین وظیفه گزارشدهی به درخواست کنندگان درون سیستم و برون سیستم را به عهده دارد.
– ارزیابی استراتژیک: پس از برنامهریزی عملیاتی و تأمین اطلاعات لازم میتوان نسبت به ارزیابی اجرای استراتژیها پرداخت.
ارزیابی اجرای استراتژیها (برنامهها و پروژههای استراتژیک) به منظور ایجاد اطمینان از صحت نحوه و چگونگی اجرای استراتژیها بر اساس مفروضات حاکم بر استراتژیها انجام میگیرد.
– کنترل استراتژیک: ارزیابی با دید گذشتهگرا سعی در بررسی عملکرد فرآیند اجرای استراتژیها مینماید، اما کنترل با دید آیندهگرا سعی در بررسی صحت و تطبیق استراتژیها با روح حاکم بر فرآیند مدیریت استراتژیک و شرایط جدید مینماید.
این فعالیت بررسی میکند که برنامهریزی استراتژیک بنحو صحیح انجام شده باشد.
همچنین استراتژیهای تعیین شده با تغییرات محیط و مفروضات مطابقت داده میشوند تا در صورت نیاز اصلاحات لازم در استراتژیها انجام گیرد.
کنترل با دو دید استراتژیک و عملیاتی انجام میشود که وظایف کنترل عملیاتی بر عهده فعالیت ارزیابی قرار گرفته است.