دکتر حمیدسفید گرشهانقی مقاله زیر به بررسی هنر عاشیق ها بعنوان پر ارج ترین و غنی ترین شاخه ادبیات شفاهی آذربایجان می پردازد.
نویسنده د رابتدا به اتیمولوژی کلمه عاشیق و اسامی مختلفف آن در میان اقوام ترک زبان اشاره می نماید و پس از آن هنر عاشیق ها را از منظر موسیقی به عنوان بخش محوری این هنر و داستان های عاشیقی را در شکل منظم و نثر بررسی می کند و پس از مقدمات به شعرها عاشیقی و ویزگی های آن می پردازد و انواع این شعر را مفصلاً معرفی می نماید.
عاشیق کیست؟
بسیاری« عاشیق« را شکل آذربایجانی«عاشق» عربی می دانند که در لهجه آذربایجانی به شکل« عاشیق» گفته می شود.
اما« محمدحسن تهماسب» عقیده دارد: ریشه« عاشیق»( آشیق) واژه« آش» است که دیگر در ترکی امروزین بکار نمی رود.
مصدر آشیلاماق(Asilamag ) به معنی تلقین کردن از همین ریشه هنور هم مورد استفاده قرار می گیرد.»( افندیف، 1992، ص 237) این پژوهشکر فولکور آذربایجان معتقد است:« کلمه« آشوله»(Asula ) در زبان ترکی ازبکی به مفهوم ترانه و آهنگ است و« آشوله چی»(Asulaci ) به معنای خواندنده با واژه عاشیق( آشیق) از یک ریشه هستند.» ( افندیف، 1992، ص 237) عاشیق ها در طول تاریخ به اسامی مختلفی چون« وارساق»(Varsag )« ایشیق»(isig ) « اوزان»(ozan ) و« نشاق»(Nasag ) شناخته می شده اند.
بعضی از محققین فولکور ملل ترک به این نتیجه رسید ه اند که« عاشیق» برگرفته از کلمه ترکی« ایشیق»(isig ) به مفهوم نور و روشنایی است در داستالن پهلوانی« کوراوغلو» که یکی از داستانهای مهم ادبیات عاشیقی به شمار می رود آمده است.
کوراغلو دئر من عاشیقام کوراغلو می گوید: من عاشیقم عاشیق دئیلم،ایشیقام عاشیق نه که ایشیق( نور و روشنایی ام عاشیق در میان اقوام مختلف ترک زبان به عناوین مختلف و اسامی مختلفی نامیده می شوند.در ترکمن صحرا و جمهوری ترکمنستان« باغشی»(Bagsi ) و در ازبکستان« باخشی»(Baxsi )« بخشی»(Baxsi) .« جیرچی»(jirci ) در ترکیه، آذربایجان و ایران« عاشیق»(Asig ) نامیده می شود.
درهر صورت عاشیق هنرمندی است که شعر می گوید.
آهنگ می سازد، مینوازد، و میخواند.
عاشیق ها در میان اجدا آذربایجانی های امروزی یعنی« اوغوز» ها ارج و منزلتی به سزا داشته اند.« اوغوزها»« قوپوز»(Qopus ) – سلف« ساز»(saz ) امروزین آذربایجانی حرمت می نهاده اند.
آنچنان که اگر کسی در حالی که «قوپوز» در دستداشته، خطایی در خور مرگ سر می زد به احترام« قوپوز» از او درمی گذشتند.
در داستان دهم کتاب«دده قورقود» برادرش را خفته می یابد و« قوپوز»ا و را از بالینش برمی دارد.« سغرق» بیدار می شود و میخواهد برادر را با شمشیر از پای درآورد( دو برادر بیشتر همدیگر را ندیده اند) ولی چون« قوپوز» را درست او می بیند، می گوید« من تو را نمی کشم، چرا که این بی احترامی به« قوپوز» «دده قورقود» است.
اگر«قوپوز» در دستت نبود با شمشیر دو نیمه ات می کردم.» وقتی« ساز» رااز آن حریم و حرمت باشد، پیداست که« عاشیق» نیز منزلتی خاص در بین مردم خواهد داشت.»( محمدی، 1376، ص 66) عاشیق ها به گواهی آثار و گفته هایشان از آگاه ترین و عالم ترین مردمان روزگار خود بوده و هستند برخی از آنها به زبانهای عربی و فارسی نیز تسلط کافی داشته و از این زبانها در اشعار خود به کرات استفاده کرده اند.
« عاشیق علعسگر» یکی از استادان هنر عاشیقی، عاشیقی را چنین معرفی می کند: عاشیق اولوب ترک وطن اولانین ازل باشدان برکمالی گره کدیر اوتوروب دوماقدا ادبین بیله .معرف علیمندن دو لو گره کدیر خلقه حقیقتدن مطلب قاندیرا شیطانی اولدوره، نفسی یاندیرا ائل ایچینده پاک او تورا، پاک دورا دالیسینجا خوش صدالی گره کدیر آنکه عاشق شده و وطنش را ترک می کند.
ازازل باید اهل کمال باشد در نشست و برخاست آداب دان و به علم معرف و شناخت آشنا باشد حقایق را به مردم بفهماند شیطان را از میان برداشته و نفس را بسوزاند در بین ایل و مردم به پاکی ودرستی شناخته شود و سپس خوش صدا باشد و« عاشیق عزیز شهنازی» از عاشیق های متأخر تبریز در وصف« عاشیق چنین می سراید: عاشیق گرگ عارف اولا، سوزقانا عاشیق باید عارف باشد و راز آشنا بیلیکده بنزه یه بحر عمانا در علم و دانش دریای عمان باشد طریقت له، شریعت له، ارکانا اول به ارکان دین و شریعت و طریقت وارد اولسان، اختار یول، اوندان دانیش آشنا شده و بعداً حرف می زند و هم او در شعردیگری در ضمن شکوه گلایه از کسانی که« عاشیق» را مورد ایذاء و اذیت قرار می دهند به توصیف و تحلیل شخصیت عاشیق می پردازد.
سؤیله تالاییبدی، بیلک قارداشیم چاپیپ تالاییبدی هارانی عاشیق سورویدو قانینی هانس کاسیبین ووروبدو دئه کیمه یارانی عاشیق؟
گناهی را بگو ما هم بدانیم، برادر عاشق کجا را غارت کرده است؟
خون کدام فقیر و بیچاره را مکیده و چه کسی را مجروح ساخته است؟
الماییب ظولم ایه مالین فقیرین توتماییب اوزوگه نین پیر پارچا یئرین اولدوروب آتاسین هانسی صغیرین گئیدیریب أینینه قارانی عاشیق؟
« عزیز» سازلار- سؤزی ائله ییب پئشه اؤردک سیرگؤل اولماز، اصلان سیز مئشه فیکری بودور، اولا شادلیق همیشه سؤزگز پریب و ورماز آرانی عاشیق مال هیچ فقیری را به ظلم نگرفته زمین هیچکسی را غصب نکرده است پدر کدام صغیر را کشته و سیاه پوشش کرده است؟
« عزیز» ساز و صحبت را پیشه خود کرده است برکه بی اردک و جنگل بدون شیر نمی شود فکر عاشیق همیشه این است که همیشه شاد باشد او هیچوقت سخن چینی نکرده«دوبهم زنی» نمی کند بدین ترتیب درمی یابیم« عاشیق» هنرمندی است آگاه و آشنا به مسایل دینی و احکام شرع، انسانی پاکدامن و مورد احترام و حرمت همه مردم که در غم ها وشادی های آنها شریک است.
او همیشه خواهان شادی و جشن و سرور است و جشن ها و عروسی ها بی وجود او رونقی ندار .
موسیقی عاشیقی: موسیقی بخش محوری هنر عاشیقی است« ساز»(saz ) در اغلب مناطق اذربایجان تنها آلت موسیقی عاشیقی بشمار می رود اما در منطقه« تبریز- قره داغ» دو نوازنده دیگر با« بالابان»(Balaban ) و « قاول» (Qaval ) عاشیق را در ارائه هنر خود یاری می کنند.
براساس گفته عاشیقهای استاد، موسیقی عاشیقی73-72 آهنگ دارد.« عاشیق اسد» آنرا با 73 آهنگ می داند.
کامیل اوستادلارین گولون در مه سن اگر ازگلشن علم استادان گل نچینی حقیقتی سینه ن اوسته سرمه سن اگر حقیقت را به قلب خود راه ندهی 73 هاوادان خبر وئرمه سن اگر از 73 آهنگ آگاه نباشی اؤلوم یئی دیر سنه ائل قاباغیندا در مقابل مردم، مرگت بهتر است و« عاشیق علمسگر» به 72 آهنگ معتقد است: دوققوزو بیرلشیب تاییب اوچ حه بول نه سیم جمع شده و سه راه پیدا کرده است اون بارماق اونلاری ائیله ییر قبول 10 انگشت آنها را می نوازد 72 هاواشاه پرده به قول 73 آهنگ بنده « شاه پرده»اند « علسعگر»یولدوغو غازدی قاباقدی آن چه می بینی غازی است که علسعگر پرهایش را کنده است( اشاره به حریف شکست خورده است.
اما این تعدداد با گذشت زمان از طرف عاشیق های دیگر زیاد شده و امروز به 140-130 آهنگ رسیده است بعضی از این آهنگ ها در یک منطقه خاص مشهور بوده و در آنجا بیشتر نواخته می شوند، بعضی از آهنگها در مناطق مختلف به اسامی گوناگون نامیده می شوند.
به عنوان مثال آهنگ« مخمس» عاشیقهای تبریز، آذربایجان غربی با نام «درستان» مشهور است.
هر عاشیقی ساز خود را همآهنگ با تن صدای خود کوک می کند.
بدین صورت که اگر صدایش« زیل» باشد آنرا« زیل» و اگر« بم» باشد آنرا« بم» کوک می کند.
لازم به ذکر است که« اسم» نواختن و« زیل» خواندن و یا برعکس« زیل» نواختن و « بم» خواندن در میان عاشیق ها مردود شمرده می شود.
آهنگ های موسیقی عاشیقی به سه گروه تقسیم می شود که هر گروه ویژگی خاص خود را دارد: 1- یوخاری هاوالار( آهنگ های بالا) – این آهنگ ها از پرده چهارم به بالا نواخته میشوند اینها نوازنده را خسته نمی کنند، مانند کسمه دیوانی، شاهسون، روحانی، قوچاقارتال، قارص هاواسی، یانیق کرم و غیره.
2- اوتاهاوالار( آهنگ های میانه) – این آهنگ ها مابین شاه پرده بالا( پرده چهارم) و شاه پرده میانی( پرده نهم) نواخته می شود.
همچون: صوراسرافیل، قره باغ، شکسته سی، موغانا جیران، ساری کؤینک.
3- آشاغی هاوالار( آهنگ های پائین)- این آهنگ ها در پرده های پایین از شاه پرده میانی نواخته می شوند.
اینها بعلت زیل بودن باعث خستگی نوازنده می شوند، مثل: سماعی، ائل کؤچدو، سگگیز یارپاق.
داستانهای عاشیقی: داستان های عاشیقی براساس موضوع خود به دو دسته« داستانهای قهرمانی و حماسی» و « داستانهای محبت» تقسیم می شوند از داستانهای قهرمانی می توان به داستانهای « کوراوغلو»« قاچاق نبی»،« قاچاق کریم»، « شاه اسماعیل و عرب زنگی» و عیره اشاره کرد که داستانهای محبت نیز از داستانهای« اصلی و کرم»، « عباس» و« گولکز»،« طاهر و زهره»« عاشیق و غریب شاه صنم»،« غلام حیدر» و غیره نام برد.
داستان های عاشیقی براساس موضوع خود به دو دسته« داستانهای قهرمانی و حماسی» و « داستانهای محبت» تقسیم می شوند از داستانهای قهرمانی می توان به داستانهای « کوراوغلو»« قاچاق نبی»،« قاچاق کریم»، « شاه اسماعیل و عرب زنگی» و عیره اشاره کرد که داستانهای محبت نیز از داستانهای« اصلی و کرم»، « عباس» و« گولکز»،« طاهر و زهره»« عاشیق و غریب شاه صنم»،« غلام حیدر» و غیره نام برد.
داستانهای عاشیقی به دو شکل نظم و نثر بیان می شوند.
عاشیقها بخشها ینثر داستان را روایت کرده و قسمت های اعظم آن را در آهنگ های مختلف با ساز و آواز می خوانند.
هر دو بخش داستانها با هم مرتبط هستند و عموماً گفتگوهای مابین شخصیت های داستان به صورت نظم است.
در این شعر شخصیت ها، اتفاقاتی را که برایشان افتاده، وضعیت روحی احساسات و هیجانات خود را بازگو می کنند.
داستانها معمولاً در عروسی ها، جشن ها، قهوه خانه ها، و مجالس گفته می شوند.
گاه دو عاشیق به کمک هم به نقل داستان می پردازندن و هرکدام به جای یکی از شخصیت ها، قسمتهای نظم را با ساز و آواز می خوانند.
در داستانهای عاشیقی به یک باور دینی به نام« بوتا وئرمک» Butta Vermak برمیخوریم و« بوتا وئرمک» بدین معنی است که« حضرت عل(ع)» با« خضر (ع)» در داستانهای قبل از اسلام« خضر(ع)» و داستانهای بعد از اسلام« حضرت علی(ع)» در لباس درویشی و با سیمایی نورانی به خواب قهرمان داستان آمده و دختری را نشان داده می فرمایند:« فرزندم، او را به تو و تو را به او نامزد کردم، مشقات زیادی خواهید کشید ولی در پایان به همدیگر خواهید رسید.» کسیکه چنینن خوابی را می بیند بعد از بیدار شدن به کلی تغییر می کند.
در قلب او نوری می درخشد، او عاشق و شیفته شده و بطور ناگهانی« عاشیق» می شود.« ساز» را به زیبایی تمام می نوازد، آواز میخواند، بداهتاً شعر می سراید، خلاصه به همه رموز هنر عاشیقی واقف می گردد.
بعلاوه از ضمیر انسان هاآگاه می شود، به رازهای مگو آشنا می شود، از حوادث تاریخی، جریانات و سرگذشت حاکمان،پیامبران، و مسائل دینی با خبر می گردد.
از این دسته عاشیق ها می توان از« عاشیق قوربانی»،« عاشیق عباس توفارقانلی»،« عاشیق غریب» و غیره نام برد.
برای مثال وقتی به« عاشیق عباس تورفارقانلی»« بوتا» داده می شود، او« ساز» برداشته و مادرش را چنین از جریان باخبر می کند: آغالار آغاسی، آغالار خاصی سرور سروان، آقای آقایان آنا مولام، منه بوتا وئریبدی مادر مولایم به من« بوتا» داده است دلدولون صاحبی، قنبر آغاسی صاحب دلدل سرور« قنبر» آنامولام منه بوتام وئریبدی مادر مولازم به من« بوتا» داده است حاجا گنده ر حاجی لارین حاجی سی حاجی ها به مکه می روند بیلین اولماز شیرین آغزیم آجی سی کسی از درد من آگاه نمی شود منیم یاریم ممدبیگین باجی سی یار من خواهر«ممدبیگ» است آنا مولام منه بوتاوئریبدی مادر مولایم به من« بوتا» داده است منیم آغام شاه مردان علی دی سرور من شاه مردان علی(ع) است حکم ائیله سه دوشمن باغرین اردیدی اگر حکم کند دشمن زهره ترک می شود « عباس» دئیه ر: یاریم ادی« پری» دی « عباس» می گوید: نام یارم« پری» است انا مولام منه بوتام وئرییدی مادر مولایم به من« بوتا» داده است چنانکه در نمونه فوق ذکر شده، کسی که به قهرمان داستان« بوتا» داده می شود، برای او کاملاً شناسانده می شود و از طرف دیگر برای دختر نیز چنین واقعه ای رخ می دهد و او نیز از جریان آگاه میشود و در انتظار رسیدن قهرمان لحظه شماری می کند.
در خلال جریانات داستانها مسائل دینی و اخلاقی زیادی بیان می شود و عاشیق ها با توجه به قدرت بیان و خوانندگی و نوازندگی خود سعی در القای خصوصیات متعالی قهرمان داستان به شنوندگانشان را دارند.
شعر عاشیقی: شعر عاشیقی علیرغم فرم و شکل ساده اش مفاهیم عمیق فلسفی، دینی، انسانی، احساسی ، اجتماعی و گاه بنابر نیاز زمانه و محیط- مفاهیم سیاسی را در خود پرورانده است.این نوع شعر برگرفته از فلسفه نهضت« حروفی گری» است که توسط شاعران مبارز و عارف بزرگ« نعیمی» و به دنبال او« عمادالدین نسیمی» بنیاد نهاده شد.
« دکتر جوادهیئت» پژوهشگر فرهنگ و فولکور آذربایجان ویژگی شعر عاشیقی را به شکل زیر گروه بندی می کند: « 1- عاشیق ها، نوازنده« سار» و شاعرانی هستند که شعرهایشان را با آواز می خوانند.
2- شاعرساز( عاشیق ها)، عموماً شعرهای خود را با اوزان هجائی سروده اند.
3- زبان شعری آنها سلیس و نسبتاً ترکی خالص است.
4- عایشق ها شعر و موسیقی را یک اثر واحد می دانند و هنگام سرودن شعر، آهنگ آن را می سازند.
5-عاشیق ها اشعار خود و دیگر عاشیقها را در بین مردم انتشار می دهند.
6- در شعر عاشیقی، آروزها، امیدها، زندگی و معیشت، جهانبینی، مبارزه و گاه مسائل دینی به شکل بدیعی منعکس می شود.»(هیئت، 1367، ص93) «درخشان ترین دوره تاریخی شعر عاشیقی، دوره سلطنت شاه اسماعیل صفوی است.
توجه شاه اسماعیل صفوی(متخلص به ختائی) به گسترش شعر وادب ترکی، باعث شد شعر عاشیقی که از نظر موسیقی و زبان اصالت بیشتری داشت متداول شود، این اصالت پیامد زبان ساده، روشن و در عین حال زیبا و وزنی هجایی است.»( صدیقی، 1367، ص 76 ) انواع شعر عاشیقی قوشما(QOSMA ) « قوشما» رایج ترین شعر عاشیقی است.
هر قوشما3 الی 6 بند و هر بند دارای چهار مصرع است.
در بند آخر نام« شاعر» می آید.
هر مصراع 11 هجا است و قافیه ها اینگونه می آیند: آ-ب-ؤ-ب،ق-ق-ب-د-د- ب و ......
قوشما به مثابه« غزل» در شعر و ادبیات مکتوب است به مصرع هایی که «قافیه اصلی» در آن آمده است.« باغلاما»(Baglama ) گفته می شود.
قوشما بر اساس مضامین خود به سه دسته تقسیم می شوند.
الف- گوژه ل لمه(Gozallama ) که موضوع آن عشق، محبت، احساسات عاطفی و غیره است.
ب- قوچاقلاما(Cocaglama ) که موضوع آن جنگ، شجاعت و قهرمانی است.
ج- آغی(Ayi ) که مضمون آن عزا و ماتم و مرگ است.
قوشماها از لحاظ فرم و شکل نیز به انواع مختلفی تقسیم می شوند، مثل« قوشایارپاق»(Gosa Yarpaq ) گوللو(Gullu ) ایاقلی(AyaQulli ) و غیره.
یک نمونه قوشمای« قوشایارپاق».
ای وطن قوشمای« قوشایارپاق» ای وطن از از ل مرا در آغوش خویش پروردی بسله دین ایستگلی انالارکیمی چون مادران مهربان قان آغلارام سندن دوشسم ایراغا خون می گریم اگر از تو جدا شوم آناداان ایریلان بالا لارکیمی چون کودکانی که از مادر خود دور میافتند من سنه اولادام سن منه آنا من فرزند توأم، تو مادر من قویمارام قوینونابایقوشلارقونا نمی گذارم جغدان بر سینه ات بنشینند خائینی، قولدوروبویارام قانا خائن و متجاوز را به خون می کشم داغلاردا، آچیملیش لالالار کیمی مانند لاله های کوهستان یوردوم قوجاماندیر، وطنیم تمیز سرزمینی تاریخی دارم و وطنی پاک « عزیزم»آییق دیریاتماز اولکه میز من« عزیزم» سرزمینم همیشه بیدار است اوجادیر یاد اللر یئتیشمز هرگز وطن من چنان در اوج است که دست بیگانه به آن نمی رسد.
گؤیلره، اوجالان قالالالار کیمی مثل قلعه های سر به فلک کشیده « عاشق عزیز شهنازی» گرایلی( Garayli ): این گونه شعر عاشیقی بین 3تا 7 بند است و هر بند از چهار مصرع هشت هجائی تشکیل می شود قافیه ها و ردیف ها مانند قوشما است گرایلی از نظر موسیقایی روان ترین و رقصان ترین وزن و آهنگ را دارد.
نمونه ای از این نوع شعر عاشیقی: « قشم» گلیب زیارته « قشم» به زیازتت آمده است اجازه وئر غریب آغا اجازه بده امام غریب قوی یئتیشسین سعادته بگذار او نیز به سعادت برسد اجازه وئر، غریب آغا اجازه بده امام غریب گلدیم آغا زیارته آقا به زیارتت آمدم ضریحینده عبادته برای عبادت به حرم شما آمدم من محتاجام عنایته من محتاج عنایت شما هستم اجازه وئر، غریب آغا اجازه بده امام غریب سن غریب لرین یاری سان تویار ومونس غریب ها هستی زووالارین دلداری سان دلدار زوار و زیارت کنندگان « قشمین» غمگساری سان غمگسار« قشمی» اجازه وئر غریب آغا اجازه بده، امام غریب « عاشیق قشم جعفری» تجنیس(Tajnis ): دراین نوع شعر قافیه ها از جناس برخوردارند.
تجنیس اوج قابلیت و مهارت و استادی عاشیق بشمار میآید در این نوع شعر مفاهیمی عمیق و در عین حال معماگونه بکار گرفته می شود.
در تجنیس آنچه بیشتر مدنظر است آرایه های ادبی و صنایع لفظی در شعر است.
عاشیق ها در مقابله و رویارویی با همدیگر برای به زانو درآوردن حریف بیشتر به این نوع شعر می پردازند.
اساتید ادبیات عاشیقی چون« خسته قاسیم»،« عاشیق علعسگر»،« عباس نوفارقانلی» « عاشیق قشم» و دیگران در این نوع شعرهایشان عمق دانسته های عملی، تاریخی، ادبی و اجتماعی خود را نشان داده اند برای آزمودن یک عاشیق کافی است.
از او شعر تجنیس خواسته شود.
یک نمونه« تجنیس» از« عاشیق عارف» « خسته قاسیم».
اوستادنامه(USTADNAMA ): استادنامه ها شامل پندو نصیحت، تشویق بخوبی، عقل، کمال و فضایل انسانی است.
در این نوع شعر به بی اعتباری و ناپایداری دنیا، ماندگاری نام نیک پرداخته می شود و با مثال آوردن از پادشاهان و فرمانروایان گذشته چون« قارون»،« سلیمان»،« اسکندر»، و غیره مردم به پرهیز از حرص و طمع نسبت به مال دنیا دعوت می شوند.
اغلب موضوعات دینی و عرفانی در این نوع شعر عاشیقی انعکاس پیدا می کند.
استادنامه ها پیش از آغاز داستان توسط عاشیق ها با سازوآواز خوانده می شوند وا ین خود اهمیت این نوع شعر را در بین عاشیق ها معلوم می دارد: یک نمونه از استادنامه: دئییشمه(Deyisma ): «دئییشمه» به نوعی از شعر عاشیقی گفته می شود که به شکل سئوال و جواب یا گفتگو و مناظره باشد.
در این شعر مهارت، علم و استعداد عاشیق ها محک زده می شود.
در مجالس بزرگ و در مقابل تعداد زیادی از مردم عاشیق ها به مناظره می پردازند.
در ابتدای کار عاشیق ها شرط می بندند که طرف بازنده، سازش را تحویل داده و حتی دیگر به عاشیقی نپردازد.
سپس با ساز و آواز سئوالاتی ا زهمدیگر( به نوبت) می کنند.
در این نوع شعر کسی برنده از میدان خارج می شود که اولاً نسبت به مسائل دینی، تاریخی، ادبی، اجتماعی و مسائل متفرقه آگاهی بیشتری داشته باشد و ثانیاً بتواند معلومات خود را به شکل شعر، آن هم با ردیف و قافیه و وزن شعر طرف مقابل بیان کند.
یک نمونه از مناظره« خسته قاسیم» و « لزگی احمد» خسته قاسیم: لزگی احمد: مخمس(Muxammas ): هر بند از این نوع شر 5 مصرع دارد هر مصرع از 16 هجا تشکیل میشود.
گاه برای این مصرعها با توجه به 16 هجائی بودنشان عاشیق را خسته نکنند و هنگام خوانن نفس گیر نباشند، آنها را به دو قسمت تقسیم می کنند و بدین ترتیب هر بند دارای 10 مصرع می شود.
« ملاجمعه» بزرگترین استاد« مخمس» است یک نمونه از مخمس های او: دیوانی(Divani ): دیوانی نسبت به انواع دیگر شعر عاشیقی از قدمت بیشتری برخوردار است.
این نوع شعر در تعداد بندها آزاد است و هر بند از چهارمصع 15هجائی تشکیل می شود.
گاه این مصرع ها به علت طولانی بودنشان به دو قسمت تقسیم میشوند.
مصرع های اول، دوم و چهارم در بند اول هم قافیه و مصرع سوم آزاد است.
بندهای بعدی مانند« قوشما» و « گرایلی» است دیوانی نام چند آهنگ موسیقی عاشیقی نیز هست.
نمونه ای از این نوع شعر: تصنیف(Tasnif ): شعری است ساده، روشن، زیبا وشیرین هر بند از چهار مصرع(گاه از پنج مصرع چهار هجائی) پنج هجائی تشکیل می شود و مضمون عمده آن تغزلی و لیریک است یک نمونه تصنیف: قیامت احوالاتی( احوالات روز قیامت): در این نوع شعر همچنان که از نامش پیداست، از حوادث و مسائل روز قیامت و محشر خبر داده می شود، بدکاران به کیفر و نیکوکاران به پاداش بشارت داده می شوند.
عاشیق ها در این نوع شعر با کنایه و استعاده مردم را از آتش دوزخ می ترسانند و زبان شیوای شعر آنان را به نیکوکاری، انجام فرائض دینی و پرهیز از اعمال زشت دعوت می کنند.
معراج نامه: در این نوع شعر، عاشیق از معراج پیامبراسلامپ(ص) صحبت می کند و شرح معراج حضرت محمد(ص) را به زبان شعر بازگو می کند.
وجود نامه: این نوع شعر به شرح خلقت و زندگی انسان، دوران کودکی، جوانی و پیری می پردازد.
یک نمونه از اشعار « وجودنامه»: علاوه بر انواع گفته شده شعر عاشیقی گونه های مخلتفی نیز چون« ترسه حروفات» Tarsa Hurufat، « عدد دیوانی» Adadi divani ،« گؤلگه سیز» Kolgasiz « قاریندان چیخما» Qarindan Cixma و غیره دارد.
منابع 1- افندیف، پاشا(1992) آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی، باکو، معارف 2- شهنازی،عزیز( 1369) بوتروپاقلی ام، تبریز: ساحل 3- صدیقی، امین(1376)، صدار ساز تو ابری شد و به گریه نشست] مقاله[ فصل نامه شعر، شماره 21 4- محمدی،جلال(1376)، شعر بومی آذربایجان در یک نما، جلال( 1376) شعر، شماره 21 5- هیئت، جواد( 1366)، آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی، تهران: مجله وارلیق.
کوراغلو دئر من عاشیقامکوراغلو می گوید: من عاشیقمعاشیق دئیلم،ایشیقامعاشیق نه که ایشیق( نور و روشنایی ام عاشیق اولوب ترک وطن اولانین ازل باشدان برکمالی گره کدیر اوتوروب دوماقدا ادبین بیله .معرف علیمندن دو لو گره کدیر خلقه حقیقتدن مطلب قاندیرا شیطانی اولدوره، نفسی یاندیرا ائل ایچینده پاک او تورا، پاک دورا دالیسینجا خوش صدالی گره کدیرآنکه عاشق شده و وطنش را ترک می کند.
ازازل باید اهل کمال باشد در نشست و برخاست آداب دان و به علم معرف و شناخت آشنا باشد حقایق را به مردم بفهماند شیطان را از میان برداشته و نفس را بسوزاند در بین ایل و مردم به پاکی ودرستی شناخته شود و سپس خوش صدا باشد عاشیق گرگ عارف اولا، سوزقاناعاشیق باید عارف باشد و راز آشنابیلیکده بنزه یه بحر عمانادر علم و دانش دریای عمان باشدطریقت له، شریعت له، ارکانااول به ارکان دین و شریعت و طریقتوارد اولسان، اختار یول، اوندان دانیشآشنا شده و بعداً حرف می زند سؤیله تالاییبدی، بیلک قارداشیم چاپیپ تالاییبدی هارانی عاشیق سورویدو قانینی هانس کاسیبین ووروبدو دئه کیمه یارانی عاشیق؟گناهی را بگو ما هم بدانیم، برادر عاشق کجا را غارت کرده است؟
« عزیز» سازلار- سؤزی ائله ییب پئشه اؤردک سیرگؤل اولماز، اصلان سیز مئشه فیکری بودور، اولا شادلیق همیشه سؤزگز پریب و ورماز آرانی عاشیقمال هیچ فقیری را به ظلم نگرفته زمین هیچکسی را غصب نکرده است پدر کدام صغیر را کشته و سیاه پوشش کرده است؟
« عزیز» ساز و صحبت را پیشه خود کرده است برکه بی اردک و جنگل بدون شیر نمی شود فکر عاشیق همیشه این است که همیشه شاد باشد او هیچوقت سخن چینی نکرده«دوبهم زنی» نمی کند کامیل اوستادلارین گولون در مه سناگر ازگلشن علم استادان گل نچینیحقیقتی سینه ن اوسته سرمه سناگر حقیقت را به قلب خود راه ندهی73 هاوادان خبر وئرمه سناگر از 73 آهنگ آگاه نباشیاؤلوم یئی دیر سنه ائل قاباغیندادر مقابل مردم، مرگت بهتر است دوققوزو بیرلشیب تاییب اوچ حه بولنه سیم جمع شده و سه راه پیدا کرده استاون بارماق اونلاری ائیله ییر قبول10 انگشت آنها را می نوازد72 هاواشاه پرده به قول73 آهنگ بنده« شاه پرده»اند« علسعگر»یولدوغو غازدی قاباقدیآن چه می بینی غازی است که علسعگر پرهایش را کنده است( اشاره به حریف شکست خورده است.
بیر گؤزه لین جمالینا مایلممفتون جمال دلبری هستمنه مدت دیر گؤزل منن یایینیرکه مدتهاست که از من گریزان استمن قوربانام آغ آوزونده اوخالافدای آن خالی شوم که بر چهره سفید اوستزنخدانین شعله گاهی یایی نورو شعله گاه زنخدانش که نور می افشاندخسته کوئلوم یار بسله میش ، همدردیدل دردمندم برای خود هم دردی آفریده استدرد بیمزه دئمک اولماز هم دردیکسی که درد ندارد، هم درد نمی تواند باشدیبر ایگیدین یاخشی اولساهم دردیآنکه هم درد خوبی داردقیشی نوردور، یازی نوردور،یایی نورزمستانش نور است، بهارش نور، تابستانش نور« خسته قاسیم» بولز گینی یارتار« خسته قاسم» این ترانه را می آفرینچتین گونده، چتین سنی یار آتاردر تلخ کامیها، یار تو را تنها نمی گذارداوزچئویرسه، مژگان او خون یار آتاراگر یاری روی برگرداند و تیراز مژه اندازدالهی دوز دور، اورخونور دور، یایی نوردستش نور است، تیرش نور و کمانش نور « خسته قاسیم» یوزایلده اولاسان بیر باغا باغباناگر صدسال هم باغبان باغی باشداخیر سرانجامی باغ سنه قالمازسرانجام باغ تو نمی ماندنه جنان قالار جسد نین ایچیندهنه جان در جسدت ماندگار می شودنه ده کی جسدین ساغ سنه قالمازنه جسمت سالم می ماندمرداولاسان، بو میدانا دوراساناگر پلی باشدی و در میدان بایستیچوخ پهلوانلاری یولدا یورسانو پهلوانهای زیادی را شکست دهییوز اللی مناره سن قودوراسانصدوپنجاه برج هم اگر بسازیهئچ بیریندن ییر اوتاق سنه قالمازاز هیچکدام یک اطاق برایت نمی ماندداغجان اولسان، قیلچاق قالماز،آییرسنکوهم اگر باشی، اندازه یک موهم نمی دانیداشت آلتیندا، تورپاق اوستهع چورورسنزیر سنگ و روی خاک می پوسیاخیر سوموک لرین ساغ سنه قالمازدر آخر استخوانهایت نیز برای تو سالم نمی ماند « عاشق صمد» او کیمدریکی،اوتوزوندا، جواندیرآن چیست که سی روزه اش جوان استاو بئشینده قوجالانی اولودورولی پانزده روزه اش پیر و بزرگاوندریکی دیلی آیری، سؤزو بیرآن چیست که زبانش شکافته اما حرفش یکی استاوهانسی دریادیر ایچی دولودور؟آن کدام دریاست که پر و انباشته است؟
او، آی دیرکی،اوتوزوندا جواندیرآن ماه است که در سی روزگی جوان استاون بئشینده قوچالانی اولودورو در 15 روزگی اش پیر و بزرگو قلم دیر، دیلی آیری، سؤزو ییرآنقلم است که زبانش شکافته اما حرفش یکی استعلم دریاسی هر دیادان دولودرو دریای دانش از هر دریایی پرتر است ناگهان گؤردو گؤزومناگهان تو را دیدمسن تکی انسانی پریانسانی مانند تو را، ای پریحوری سن، ملکه سنتو حوری هستی، ملک هستیجنتین غلمانی پرییا فرشته بهشتی، پری؟یارالار مرهمی سنمرهم زخمهای مندردلرین درمانی پریدرمان دردهایم، پریگؤزل لر سرداری سانپادشاه خوبانیمحبوب لار خانی پریسروری زیبایانی، ای پریشاه کیمی تخته چیخیبچون پادشاه بر تخت نشستهائدهرسن دیوانی پریسلطنت می کند ای پری ده لی کؤنول شروع ائیله ابتداده بسم اللهدل دیوانه ازا بتدا با نام خدا شروع بکنهرایش گؤرسن او سؤیله بودنیاده بسم اللههرکاری که می کنی اول بگو بسم اللهاؤزو بیردیر، آدی مین بیر، لا شریک و لا مکانخودش یکی است و نامش هزارو یک لا شریک و لا مکان استهاردا قالسان گردابده یئتر داده بسم اللههرکجا در گرداب ماندی او به دادت می رسدبسم الله دیر خلق ائیله او سگگیز مین عالمیآنکه هجده هزار عالم را خلق کرده استاودور احد، اودورصمد، اونون یوخدور همدمی«احد» اوست،« صمد» اوست.
او تنهاست شریکی نداردآبی آتش، خاکی باددان ظهور ائتدی آدمیآدمی رااز آب وآتش و خاک و باد آفریدنسلیدن نئچه مین نبی گندی ایجاده بسم اللهو از نسل آد چندهزار پیامبر فرستاد « عاشیق» عزیز شهنازی آغلا ییب گوللممی گریم و می خندمگؤز یاسین سیللماشکهایم را پاک می کنمقوربان کسیللمقربانی تو می شومسن بیزه گلسناگر به خانه ما بیاییگئتمه کوسرماگر بر وی قهر می کنمیئل تک اسرمچون باد می وزمقوربان کسرمفدای تو می شومسن بیزه گلسناگر به خانه ما بیایی «ملاجمعه» امر الدو جبرئیل وئردی ندانیاز جانب خداوند به جبرئیل امر شدبسم الله ذکری ایله اولوندو خطابتا با نام و یاد خداقرائت اولوندو رسول اللاهابه پیامبر ندا دهدمعبود گؤرو شونه ائیله دی شتابکه به دیدار معبود بشتابد « عاشیق مناف» اصلی بنی آدمین وصفین سؤیله دیمصف بوجود آمدن یک انسان را بگویماتا وجودوندان گلدیم انایااز وجود پدر بوجود مادر آمدمانا بدنینده قان اولدوم دوردومدر بدن مادر به خون تبدیل شدمانا حمل اولدوی قالدی وداع یامادرم مرا حمل کرد....اول باشلانقیچ دا بنیاد اولدو دیلاول از همه زبان بوجود آمدایکی گؤزلر، اولدو اونا مقابلسپس دو چشم ایجاد شدایکی داماق، ایکی جیگر، بیراورک حاصلدو دماغ و دو جگر و یک قلب حاصل شددو ققوز گونده تاماملاندیم اعضایا.....بعد از نه روز همه اعضایم تکمیل شد « عاشیق واله»