رفیق راه ما حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی گوینده ونویسنده ومتفکر برجسته ایرانی است وی در ماه ذیقعده سال 394 ه. ق در قریه قبادیان بلخ تولد یافت چون روزگاری دراز در مرو به سر برده خودرا مروزی خوانده است از آغاز جوانی به فراگرفتن دانش های گوناگون همت گماشت وگذشته از ادب پارسی وتازی با بیشتر معارف وفنون زمان خویش چون حساب هندسه نجوم طب وداروسازی اقسام موسیقی، الهیات وتفسیر آشنا شد از فن نقاشی نیز بهره یافت وبرای کسب معاش گاهی ازآن سود می جست قرآن رااز برداشت اصول عقاید مذاهب گوناگون « ملل ونحل» رابررسی کرد بدین سان اندوخته ای پرمایه از حکمت ودانش و ذوق فراهم آورد وساحب اندیشه ای والجانی روشن ودلی تابناک گشت. به کتاب علاقه فراوانی داشت در سر کتابهای خودرا به همراه می برد وگاه می شد که آنها را برشتر حمل می کرد وخود پیاده طی طریق می نمود از خاندان محتشم بود ودر بلخ آب وملک داشت لیکن به نسب فخر نمی کرد.
من شرف وفخر خویش وآل وتبارم گردگرمی را شرف به آل و تبارست
در جوانی به دربار امیران راه یافت وبه مراتب عالی رسیدو در بارهای محمود ومسعود رادید تا 43 سالگی شغل دیوانی ودبیری داشت ودر اعمال واموال سلطانی متصرف بود. قرب ومنزلت داشت: میرم همی خطاب کند خواجه خطیر بلخ پایتخت زمستانی غزنویان بود.و پس از تصرف شدن بلخ به دست سلجوقیان به سال 432 ه.ق به مرو مقرابوسیلمان جعفری بیگ داود بن میکائیل برادر طغرل بیگ وپدر آلب ارسلان سلجوقی رفت ومناصب دیوانی را حفظ کرد. پیداست که با ارباب وادیان مختلف معاشرت مباحثه داشت وشاید بازند وپازند هم آشنا بود. علاقه اوبه بررسی چون وچند مذاهب گوناگون واشعارش منعکس است.
از شافعی ومالکی وقول حنیفی جستیم زمختار جهان داور رهبر
چون، چون وچرا خواستیم وآیت محکم در عجز بپیچید این کورشد آن کر
پرسنده همی رفتم ازاین شهر بدان شهر جوینده همی گشتم این بحر بدان بر
زمینه فکری وذوقی او دلبستگی رابه کار دیوانی ومشغله های روزگار شباب سست کرد این تغییر حال و رمیدگی که مقتضای رشد معنوی وجهان آزمودگی اوبود به صورت خواب ممثل شد خوددراین باره می گوید:
پس از پنج دید ومرو الرود به جوزجانان شدم وقریب یک ماه ببودم وشراب پیوسته خورد می شبی در خوابدیدم که یکی مرا « چند خواهی خوردن ازاین شراب که خرد از مردم زائل می کند من گفتم حکما جزاین چیزی نتوانسته ساخت که اندوه دنیا کم کند جواب داد که بیخودی وبیهوشی راحتی نباشد حکیم نتوان گفت کسی راکه مردم را به بیهوشی رهنمون باشد بلکه چیزی باید طلبید که خود را وهوش را بیفزاید گفتم که من این از کجا آرم گفت جوینده یابنده باشد وپس سوب قبله اشارت کرد ودیگر سخن نگفت.
براثر این خواب برآن شد که از شغل دیوانی کناره گیرد از شراب خواری دست شست وسرانجام به آهنگ جمع مرو را ترک گفت وبابرادر کهتر «کوچکتر» خودابوسعید وغلامی هندی روانه حجاز شد هفت سال در سیر وسفر بود ومسیری به مسافت بیش از دوهزار ودویست وبیست فرسنگ را غیر آنکه به اطراف به زیارتها وغیره رفته بود پیمود. چهار بارخانه خدا را زیارت کرد. سه سال در مصر به سر برد با پیشرفت اقتصادی واجتماعی آن دیار آشنا گردید وشیفیته آبادانی وحکومت آن ملک شد.
از هیچ کس به عنف چیزی نستانند وقصب وبوقلمون که جهت سلطان بافنده همه را بهای تمام دهنده چنانکه مردم به رغبت کار سلطانی کنند نه چنانکه دردیگر ولایتها که از جانب دیوان وسلطان برصناع سخت پردازند.
یادرجای دیگر: وچون از دور شهر مصر را نگاه کنند پندارند کوهی است وجای هست که خانه های چهارده طبقه از بالای یکدیگر است وجای خانه های هفت طبقه.
وباز: آن سراها چنان بود از پاکیزگی ولطافت که گویی از جواهر ساخته اند از گچ و آجر وسنگ وتمامت سرایهای قاهره جداجدا نهاده است چنانکه درخت وعمارت هیچ آفریاه بردیوار غیری نباشد وهرکه خواهد- هرگه که بایدش- خانه خودباز تواند شکافت وعمارت کرد که هیچ مضرتی به دیگری نرسد.
باری در مصر به خدمت المستضر بالله « خلافت :427-487 ه ق» هشتمین خلیفه فاطمی رسید سرانجام مرتبه حجت یافت که در سلسله مراتب و مدارج سیر اهل باطن در مذهب اسماعیلی فوق مستجیب وماذون وداعی است وتالی امام است. بدین سان ناصر خسرو حجت جزیره خراسان « یکی از جزیره های دوازده گانه یایکی از مناطق دوازده گانه دعوت شد» درراه بازگشت از سفر به سال 444 ه ق در طبس ، هفده روز مهمان امیر ابولحسن گیلکی بن محمد بود. خاندان گیلیکی بیگ اسماعیلی مذهب بوده ودیرزمانی برقهستان فرمانروایی داشته اند وقهستان جایگاه وپناهگاه اسماعیلیان بود. « یادداشت هایی بردیوان عبدالواسع جبلی نوشته استاد پروین گنابادی» ناصر خسرو در بازگشت از این سفر دراز 50ساله بود. به موطن خود بلخ رفت وداعیان ومبلغان ودعوت کنندگان به اطراف فرستاد لیکن با مخالفت سلجوقیان که حامی بغداد بودند وتکفیر پیشوایان متعصب مذهبی روبرو شد واز بلخ فرار کرد وبه مازندران که اسپهبدان آن شیعی مذهب بودند پناه برد.
برگیر دل زبلخ وبندتن وبهردین چون من غریب وار به مازندران درون
فرارش از بلخ پیش از سال 453 تاریخ تالیف رادالمسافرین روی داده است . چه دراین کتاب از نفی بلدشدن خودیادمی کند. دور از بلخ گاهی به یاد موطن می افتاد وحسرت خودرا به زبان شعر بیان می کرده است.
ای باد عصر اگر گذری بردیار بلخ بگذر به خانه ی من وآنجا ی جوی حال
بنگر که چون شرست پس از من دیار من بااوچه کرد دهر جفا جوی بعد فعال
پس از چندی توقف در مازندران به نیشابور وسرانجام درحدود 60تا63 سالگی به یمگان از اعمال «توابع » بدخشان رفت که به بلخ هم نزدیکتر بود. در دل رشته کوههای رخنه ناپذیر بدخشان، در قلعه ای که به قول قزوینی در آثار البلاد شهری حصین بود پناه جست بیش از 25 سال پایان عمر خودرا در آنجا بسر برد ودر منطقه پهناوری از بدخشان ونواحی مجاور آن تاحدود خوقند وبخارا به نشر مذهب اسماعیلی پرداخت. دعوت ناصر خسرو در مازندران وخراسان فرقه خاصی از اسماعیلیان به نام «ناصریه» پدید آورد در بیان الادیان که به سال 485ه ق « شاید چهار سال پس از وفات ناصر خسرو» به قلم امیر ابوالمعالی محمدبن عبیدالله یکی از سادات علوی تالیف شده است، اصحاب ناصر خسرو در طبرستان «الناصریه» خوانده شده اند. دراین کتاب آمده است « بسیار کس از اهل طبرستان از راه برفتند وآن مذهب بگرفته» ودر جای دیگر « به یمگان مقام داشت وآن خلق رااز راه ببرد وآن طریقت او آنجا برخاست.دراین تالیف وهم در تبصره العوام که در اواخر قرن ششم یا اوایل قرن هفتم هجری به قلم یکی از شیعیان متعصب دوازده امامی تالیف شده ، اشارات تندی به حکیم ناصر خسرو رفته است. دانای یمگان به سال 481 ه ق در یمگان درگذشت وهمانجا به خاک سپرده شد.
آثار حکیم ناصربن خسرو قبادیانی مروزی»
دیوان اشعار: ناصر خسرو قصیده سرای قهاری است . دیوانش حاوی بیش از ده هزار بیت شعر است واز قصاید بلند واستوار ومنسجم وپر طنطنه ای آکنده است. سراینده این اشعار شاعری است ملتزم، استلالی، خردگرا، آزاد اندیش وبا این همه برخوردار از نیروی خیال واله شاعرانه. شخصیتی بارز وبه مقتضای آن سبکی منفرد وممتاز دارد. به توقف در ظواهر وزرو زیور ونقش ونگار دلبسته نیست شاعران را نکوهش می کند که سعر را در توصیف ابروی یا روز لف دادار به خدمت گرفته اند یا وسیله تملق وگزافه گرایی ساخته اند.