- نام و لقب و زادگاه و اجداد خواجه نصیر: اسم او را محمد گذاشتند و کینه ابوجعفر و لقب نصیرالدین هم بعدها بر نام و نام پدر و جدش افزوده شد، و بدین جهت در کتب به نام ابوجعفر نصیرالدین محدبن محمدبن حسن طوسی، یا مختصراً خواجه نصیرالدین طوسی مذکور است.[1] دستهای از دانشوران او را خاتم فلاسفه و گروهی او را عقل حادی عشر و گروهی دیگر او را استاد البشر نام نهادهاند.[2] خانواده نصیرالدین طوسی، برحسب اقوال عدهای از مورخین اصلاً از جهرود بودهاند، که آن زمان از توابع ساوه حصوب میشد، اما امروزه جزء ناحیه قم است.
این خانواده در طوس سکنی گرفته بودند و نیرالدین در طوس بدنیا آمده و آنجا بزرگ شده و بدین سبب مشهور به طوسی[3] گردیده است.[4] اغلب مورخان عقیده دارند، که خواجه طوسی در روز شنبه، یازدهم جمادیالاول سال 597 ه.ق، مطابق 1250 میلادی هنگام طلوع آفتاب متولد شده است.[5] پدرش محمدبن حسن نام داشته و از مردم تحصیل کرده و تربیت شده آن عهد بوده و اهل علم و تدریس و روایت و درایت بوده است.[6] خواجه نصیرالدین سه پسر داشت به نامهای: صدرالدین علی، اصیلالدین حسن، فخرالدین احمد.
صدرالدین علی که بزرگترین اولاد خواجه بود، مردی دانشمند و در زمان حیات پدر متولی امور رصدخانه مراغه بوده و در علم نجوم دست داشته، و پس از مرگ خواجه بیشتر کارها و مناسب پدر را به دست آورده بود و متصی آن مشاغل گردیده[7] و تا مدتی بعد از خواجه ریاست رصدخانه مراغه را داشته است.
صدرالدین علی دختر عمادالدین ابوالفداء قهستانی (متوفی 666) پادشاه قهستانی را، که به «قهستانیه» معروف بود، به ازدواج درآورده بود.
تاریخ وفات صدرالدین علی بدست نیامده ولیکن معلوم است که او زودتر از برادران خود درگذشته است.[8] اصیلالدین ابومحمد حسن، پسر دومی خواجه است و هنگام توقف خواجه در الموت و میمون دژ در خدمت پدرش بوده و پس از تسلیم خود شاه با پدر و موفق الدوله و رئیس الدوله و چند نفر از بزرگان از قلعه به زیر آمده و به اردوی هلاکو پیوسته بود.
وی مانند پدرش در سیاست و اداره امور حکومت دخیل و در زمان حیات پدر و بعد از مرگ او متصدی مشاغل مهمه بوده است.
پایان زندگی او را مورخان مختلف نوشتهاند: در درهالاخبار ذکر شده که در نیکونامی جهان را وداع گفت.[9] ابوالقاسم فخرالدین احمد کوچکترین اولاد خواجه، اصلش از طوس و مولدش مراغه بوده است.
وی فا ضی حکیم و منجی بینظیر و متولی موقوفات بوده.
مردی نیکسیرت و خوش سیما و سخی و شیرین گفتار و نیکو اخلاق بوده است.[10] فخرالدین در زمان وزارت پدر مرتبه و حرمت و قدرت زایدالوصفی یافته بود.
او مردی بسار فطن و داهی بوده است، در تاریخ وفات فخرالدین احمد مانند برادرش اصیلالدین اختلافست.
مؤیداین گفته قول ابن الفوطی در تلخیص مجمعالآداب است که در شرح حال فخرالدین گوید: «او در سیواس از بلاد روم در روز یکشنبه 21 ذیحجه سال (700) به قتل رسیده و نعش او به مراغه نقل و نزدیک گور برادرش دفن گردیده است.» ولیکن بعضی دیگر واقعه قتل او را در سال 729 نوشتهاند و ابن الفوطی هم در چند جای دیگر از همان کتاب ضمن شرح حال اشخاصی استرداد گفته که خواجه فخرالدین احمد در رمضان 719 وارد بغداد شده است.
پس وی تا این تاریخ در قید حیات بوده و با آنکه این تاریخ را ابنالفوطی چند مرتبه در چند جای از کتاب خود تکرار کرده، چون این قول با تصریح خود او در ترجمه حال فخرالدین احمد که گفته در سال 700 به قتل رسیده مخالف است ظاهراً اشتباه است.[11] 1-1-2- مذهب و وفات خواجه نصیر: دانشمندان و اصحاب تاریخ شک ندارند در این که، خواجه شیعی مذهب بوده است و بیشتر بر ایناند که دروازه امامی بوده، و در اغلب کتابهای کلامی خود به دروازه امام و وجوب عصمت آنها اشارت دارد.[12] با آنکه خواجه در ترویج آئین شیعه کوشش میکرده و به زبان و قلم در پیشرفت مذهب امامیه سعی مینموده، باز، با کلیه فرق اسلامی به مهر و محبت رفتار میکرده، و به قدری که در قدرت داشت از پیشآمدها و سختیها که متوجه عمومی مسلمین میشده جلوگیری مینموده، و پیوسته از تعصبهای خشک مذهبی دوری میکرده و همیشه پیرو حق و حقیقت بوده، و علمای شیعه همگی او را به دیانت و ترویج مذهب و وتاقت در نقل حدیث توصیف کرده و با تجلیل بسیار از او نام برده و رئیس اسلام و مسلمینش خواندهاند، و هیچ کس از اسماعیلی بودن او و یا تأیید آئین باطنیه کردن را در تألیفاتش سخنی نرانده و همه او را امامی مذهب و از زعمای شیعه اثنی عشیریه دانستهاند.[13] بالاخره خواجه بزرگوار پس از یک عمر پرماجرا و زندگی سراسر حادثه و در عین حال بسیار درخشان و زحمات طاقتفرسای خارقالعاده، در راه نگهبانی میراث اسلامی و معارف بشری و خدمات برجسته و صادقانه به ملت و اسلام و عموماً و ایرانیان، خصوصاً دانشمندان و حامیان و ناقلان علوم و فنون عقلی و نقلی و تألیف و تصنیف و ترجمه و تحریر 168 کتاب بزرگ و متوسط و کوچک در تمامی رشتههای علمی و فنی و به خصوص تأسیس نخست آکادمی علوم انسانی و معارف بشری؛ سرانجام در سال 672 ه.ق که برای سومین بار وارد بغداد شده بود که در سن 75 سالگی در روز دوشنبه هیجدهم ذیحجه برابر سال 643 یزدجردی و مطابق ژون سال 1274 میلادی جهان فانی را وداع گفته و در حرم کاظمین علیهاالسلام مدفون گردیده است.[14] در جامعالتواریخ رشیدی آمده است که: «خواجه نصیر طوسی وصیت فرمود که او را در جوار مزار فیض آثار امام بزرگوار موسی الکاظم علیهالسلام دفن کنند، و در پایان مرقد عطر نشان جهت او آغاز قبر کندن نمودند،ناگاه سردابهای، کاشی کاری پیدا شد و بعد از تجسس و جستجو معلوم شد که آن گور را ناصر بالله خلیفه عباسی برای خود ساخته بوده، و پسرش به خلاف امر پدر او را در رصافه دفن کرده و آنجا خالی مانده بود.
از غرایب اتفاقات آنکه تاریخ تمام شدن سردابه را در روی سنگی کنده یافتند که روز یازدهم جمادیالاولی سال 597 همان روز تولد خواجه بوده».[15] و حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده این قطعه را در تاریخ فوت وی آورده است: نصیر ملت و دین پادشاه کشور فضل یگانهای که چنو مادر زمانه نزاد به سال ششصد و هفتاد و دو به ذیالحجه به روز هیجدهم درگذشت در بغداد[16] و در جلوی لوح مزارش این آیه را نقش کردهاند که: «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید».
«سوره الکهف:18/18» «و سگشان دو دست خویش بر درگاه گشاده است».[17] 1-2- گشت و گزار خواجه در جغرافیای تاریخی و اجتماعی و سیاسی: در سال 618 ه.ق هنگامی که خواجه در نیشابور اقامت داشت، این شهر مورد هجوم وحشیانه مغولان قرار گرفت.
خواجه بعد از طی دوره سطح عالی در نیشابور، به محضر فریدالدین داماد نیشابوری رسید و کتاب اشارات ابن سینا را از او استماع کرد.
وی پس از استفاده از حوزه درس نخبگان علم در آن سازمان، به شهر ری مسافرت میکند،و در مدت اقامت موقت خود در ری با دانشمندان بزرگی به نام برهانالدین محمدبن محمدبن علی قزوینی، که در ری سکونت داشت، آشنا میشود، آشنایی با این دانشمند بزرگ افقهای نوینی در برابر دیدگان او قرا رداده و بیش از پیش موجبات شکوفایی استعدادهای شگرف این محقق نامی را فراهم میسازد.
بعد از شهر ری قصد سفر به اصفهان را داشت که در بین راه با فرزانهای دیگر به نام (میثم بن علی بن میثم بحرانی) آشنا شد، و ابن میثم خواجه را به شهر قم دعوت کرد،و از وی خواست از درس ابوالسادات اسعدبن عبدالقادر استفاده نماید.
خواجه بعد از شهر قم راهی اصفهان شد،لیکن در اصفهان استادی که بتواند از او استفاده نماید نیافت، بعد از اندک مدتی به عراق مهاجرت نمود، در آنجا علم فقه را از محضر (معینالدین سالم) فرا گرفت، و در سال 619 ه.
موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روایت از معینالدین گشت.
خواجه بعد از شهر قم راهی اصفهان شد،لیکن در اصفهان استادی که بتواند از او استفاده نماید نیافت، بعد از اندک مدتی به عراق مهاجرت نمود، در آنجا علم فقه را از محضر (معینالدین سالم) فرا گرفت، و در سال 619 هـ.
خواجه در عراق در درس اصول فقه علامه حلی حاضر شد، وی نیز متقابلاً در درس حکمت خواجه شرکت مینمود.
سپس در موصل به محضر (کمالدلدین موصلی) حاضر شده و نجوم و ریاضی را از او میآموزد.
به این ترتیب خواجه نصیر دوران تحصیل خود را پشت سر میگذارد.
خواجه در عراق بود که اخبار تأسفآور حمله قوم وحشی مغول به ایران را دریافت میکند، شنیدن این اخبار دردناک که قلب هر مسلمانی را آکنده از غم و اندوه میکرد، این دانشمند بزرگ را نیز آرام نگذاشته تا اینکه تصمیم به بازگشت به وطن را گرفت زیرا نمیتوانست تحمل کند که خود در محیط آرام به سر برد، ولی هموطنان و خانوادهاش در محیط پر از آشوب و خطر باشند.
خواجه در بین راه بازگشت به وطن، از شهرهای مختلف عبور کرد، تا این که به نیشابور رسید، نیشابور در آن زمان چند بار مورد هجوم قرار گرفته بود و شهر در دست مغولان بود.
اما هنوز به تمامی ویران نشده بود، اکثر سکنه، شهر را ترک کرده بودند.
درختان نیم سوخته و خانههای فرو ریخته، دل هر آزادهای را به درد میآورد.
خواجه بعد از نیشابور به طرف طوس زادگاه خویش ادامه مسیر میدهد، و در آنجا خانواده خود را نمییابد، خواجه خود را به قاین میرساند، در آنجا بعد از سالها به دیدار مادر و خواهرش موفق میشود.
مدتی در قاین اقامت کرده و به مسایل دینی مردم رسیدگی میکند و اطلاعاتی نیز درباره قوم مغول بدست میآورد.
خواجه به سال 628 هـ.ق در شهر قاین با نگرش خانم دختر فخرالدین نقاش، پیمان زناشویی میبندد، به این ترتیب، دورهای دیگر از زندگی پرنشیب و فراز خواجه آغاز میگردد.
خواجه نصیرالدین بعد از چند ماه سکونت در شهر تاین و ازدواج در آنجا از طرف محتشم قهستان به نام ناصرالدین که مردی فاضل و کریم و دوستدار فلاسفه بود دعوت به قلعه شد.
او به اتفاق همسرش به قلعه اسماعیلیان رهسپار گردید.
در این مدت که خواجه نصیر در قلعه قهستان به سر میبرد، بسیار مورد احترام و تکریم قرار میگرفت و آزادانه به شهر قاین رفت و آمد داشته و به امور مردم رسیدگی مینمود، که به درخواست میزبان کتاب تکذیب الاخلاق و حلاره الاعراق ابن مسکویه رازی را از عربی به فارسی ترجمه کرده بر آن نیز مطالبی افزود و آن را اخلاق ناصری به اسم ناصرالدین نهاد.
تاریخ تألیف این کتاب در حدود سال 630 تا 632 بوده است.
نیز رساله معینیه را به درخواست پسر ناصرالدین محتشم در علم هیأت تحریر نمود.
بعدها به عللی که یکی از آنها را مکاتبه او با خلیفه عباسی و وزیرش ابن علقمی ذکر میکنند، مورد قهر و سخط ناصرالدین محتشم قرار گرفت و زندانی شد، و بعداً به همراه ناصرالدین به المت و میمون دژ، نزد علاءالدین محمد، بزرگ اسماعیلیان رفت، دوران زندگی خواجه نصیرالدین در میمون دژ دوران پرباری بوده است، زیرا شرح اشارات و اساس الاقتباس و بیشتر تحریرات ریاضی او در این دوران نوشته و تصنیف شده است.
خواجه حدود 26 سال در قلعههای اسماعیلیه به سر برد، در این دوره از زندگانی پرماجرای خویش از کتابخانههای غنی، اسماعیلیان بهرهها برد، و به علت نبوغ فکری و دانش شگرفش معروف و سرشناس گشت.
در آن زمان خواجه در قلعه اسماعیلیه (قلعه الموت) پیش رکنالدین خورشاه، آخرین پادشاه اسماعیلی اقامت داشت تا آنکه هلاکوخان مغول در سال 645 هـ.
قلاع اسماعیلی را فتح کرد و خورشاه تسلیم او شد.
به نظر میآید که خواجه در قلاع اسماعیلیان، همچون زندانی سیاسی نگاهداری میشده است.
در ضمن خواجه در تسیم شدن خورشاه و جلوگیری از قتل عام علمای بزرگ اهل سنت توسط هلاکوخان، نقش به سزایی داشت.
اهداف هلاکو نخست، از بین بردن قدرت اسماعیلیان و تخریب قلاع آنان و سپس فتح بغداد و براندازی خلافت عباسیان بود،علاوه بر آن تسخیر و شام به تحریک همسر وی، آزاد ساختن مرقد مقدس مسیح از دست مسلمانان در برنامه وی منظور شده بود.
در سال 655 هـ.
سپاهیان مغول، بغداد را محاصره کردند و پس از نبرد کوچکی وارد شهر شدند.
به این ترتیب حکومت 524 ساله عباسیان با قتل خلیفه وقت «مستعصم» در چهارم صفر 656 هـ.
پایان یافت.
هلاکو مدافه را به پایتختی خود برگزید و خواجه نصیرالدین طوسی را مأمور بنای رصدخانهای در مراغه نود.
وی که ملقب به «سلطانالمحققین» بود.
برای اداره امور رصدخانه افرادی را از نقاط گوناگون: دمشق، قزوین و موصل، برای همکاری فراخواند.
در موقعی که بغداد به دست لشگریان تاتار مفتوح گردید، عده بسیار زیادی از عامه مردم تلف شدند و بسیاری از خواص دستگاه خلافت از امرا و اعیان نیز به قتل رسیدند.
در این فتحها و چپاولها و سوختنها و کشتنها چون چند نفر فاضل و اهل علم در دستگاه سلطان مغول بودند، علاوه بر این که عدهای از اهل فضل و ادب را از قتل و آزار مصون داشتند، مبلغ هنگفتی از کتب را هم زا تلف شدن و سوختن نجات دادند.
مثلاً در موقع فتح قلعه الموت عطاملک جوینی از هلاکو اجازه خواست که کتابخانه مشهور آن قلعه را ببیند و کتابهایی را که ربطی به دین و مذهب باطنیها ندارد جدا کرده نگاه بدارد، و او هر چه از آلات رصد و اسباب نجومی و کتابهای علمی و ادبی وتاریخی آنجا یافت از قلعه بیرون آورد؛ و در فتح بغداد، بعدها در رصدخانه مراغه کتابخانهای بنا کرد، که به قول مورخین، مشتمل بر چهارصد هزار مجلد بوده است.
میتوان نتیجه گرفت: خواجه زندگی را در سه مرحله سپری نموده است:مرحله اول،زندی خود را در خراسان و نیشابور و مراکز مهم علمی آن زمان به کسب علوم و معارف گذراند.
و مرحله دوم زندگی او، از حمله مغول و پناه بردن او در قلاع اسماعیلیان آغاز گردید.
و مرحله سوم، از زمانی آغاز شد، که از قلعه الموت بیرون آمد، و قبول سمت وزارت هلاکو را نمود و در این مرحله بود، که او توانست از خطر هجوم مغول و ویرانی آن بکاهد و حتی از آنان در جهت آبادانی و بلاد اسلامی بهره گیرد.
1-3- دوران تحصیل خواجه: 1-3-1- استادان خواجه نصیر: خواجه در شرایط مستعدی پا به هستی نهاد، در آغاز تحصیل نزد پدر خود علوم دینی (اصول - فقه - حدیث - قرآن) را فرا گرفت و علوم عقلی (منطق و ریاضیات) را نزد دایی خویش آموخت.
در خلال این احوال علوم ریاضیه را از حساب و هندسه و جبر و موسیقی با دقت تمام تحصیل کرد و سپس در ابتدای جوانی برای تکمیل معلومات خویش از مسقط الرأس خود مشهد طوس به نیشابور رفت.
خواجه در این شهر مدتی بماند، و از محضر بسیاری از دانشمندان استفاده نمود، و از رشحات فضائل هر یک اعتراف کرد تا در اقسام علوم انگشتنما گشت و سرآمد اقران خود گردید.
اما اساتید خواجه: خواجه در خدمت عده بسیاری از فقهاء و حکمای زمان خود تلمذ کرده است.
از جمله استادان وی یکی از فریدالدین داماد نیشابوریست، که از حکمای آن عصر از شاگردان صدرالدین علی بن ناصر سرخسی است و صدرالدین از شاگردان افضل الدین غلیانی، و او شاگرد ابوالعباس لوکری صاحب کتاب بیانالحق است که دربا ره وی گفتهاند «انتشار علوم حکمت در خراسان ازو شد» و ابوالعباس از شاگردان بهمنیار، و بهمنیار شاگرد حجهالحق ابوعلی سیناست.
خواجه اشارات شیخ را در محضر فریدالدین داماد خوانده و علو حکمیه را در نزد هم او تکمیل کرده است.
بنابراین خاجه به پنج واسطه و شاگرد ابنسیناست.
در نیشابور کتاب قانون بوعلی را شبها از استاد خود فریدالدین داماد قرض میگرفت و صبحها آن را به او پس میداد تا استاد آن روز آن را تدریس کند.
این روش مطالعه برای طوسی بسیار مفید بود چرا که شوق مطالعه درسهایش یعنی پزشکی، فیزیک و فلسفه را در او افزون میکرد.
بعد از قانون بوعلی، کتاب شفا وی را نیز پیش استاد نامی دیگر، به نام قطبالدین مصری آموخت.
و بعد به زیارت نامی معروف: شیخ عطار نائل آمد،تا رندی و درویشی را از عطار یاد بگیرد.
او ریاضی و نجوم و موسیقی را از ابوالفتح موسی بن الفضل معروف به کمالالدین یونس موصلی فراگرفت.
و نیز از دیگر استادان او ابوالسعادات اصفهانی است، که در معارف زمان خویش، بویژه حکمت و ریاضی استاد مسلم بود.
صلاحالدین صفدی در «الوافی با الوفیات» معینالدین سالم بن بدران مصدری معتزلی را یکی از استادان خواجه طوسی نام برد.
و از دیگر استادان او، وجیدالدین محمدبن الحسن طوسی ملقب به فخرالدین پدر خواجه بود و فضلالله راوندی از بزرگ زادگان و دانشمندان عصر خود بوده است.
و از مشایخ روایت خواجه: شیخ برهانالدین محمدبن محمدبن علی قزوینی را میتوان نام برد، که او ساکن شهر ری، و مردی ثقه و فاضل بود، و از شیخ منتخبالدین قمی صاحب فهرست اجازه روایت داشته است.
1-3-2- فضلای معاصر خواجه نصیر: و چند نفر از فضلاء معاصر وی عبارت بودند از: 1.
علمالدین ابوالمعالی قیصر، وی به دقایق علوم ریاضی مطلع و بقراءات مختلف آشنا، و فقیهی بینظیر و محدثی خبیر و به رموز مذهب ابوحنیفه آگاه و دانشمندی ارجمند بود.
(متوفی به 749 هـ.) 2.
اثیرالدین ابهری مفضل بن عمر، از شاگردان بزرگ امام فخر رازی است.
(متوفی: 651 هـ.) 3.
شیخ محیالدین بن عربی، از بزرگان عرفا و پیشوای قائلان به وحدت وجود است.
و او را سلطان العارفین لقب دادهاند.
4.
شیخ کمالالدین میثم بحرانی، از حکما و متکلمین و صاحب تصانیف نافعه است.
در جمیع علوم ماهر و عارف بود.
5.
فریدالدین عطار نیشابوری، از عرفا و شعرای بزرگ، در کردار و گفتار و معرفت و علم از محاسن روزگار بود.
(متوفی:589 هـ.) 6.
سدیدالدین حلی، ابویعقوب علیبن مطهر حلی، والد بزرگوار علامه حلی(ره) در علوم فقه و اصول و کلام استاد بود.
و بسیاری دیگر از فضلاء معاصر وی، که در کتاب احوال و آثار خواجه به 101، مورد آن اشاره شده است.
برای اطلاع بیشتر میتوانید به صفحات 223-179 و 330-262 رجوع کنید.
1-4- شاگردان خواجه: خواجه شاگردان بسیاری را تربیت کرد که برجستهترین آنان به شرح زیرند: 1.
جمالالدین ابومنصور الحسن بن الشیخ سدیدالدین یوسف بن علی بن محمد المطهر الحلی معروف به علامه حلی، که جامع علوم حکمت و اصول و حدیث و فقه و کلام و ادب و شعر و مروج مذهب شیعه اثنی عشری و دارای تألیفات زیاد و پرارج و صاحب اجازه روایتی از بسیاری از دانشمندان عصر خود اعم از شیعه و سنی بوده است.
در تاریخ شب جمعه هفدهم رمضان المبارک سال 648 هـ.
در حله متولد شد و پس از هفتاد و هشت سال عمر پرافتخار، در تاریخ محرمالحرام سال 726 هـ.
وفات یافته است.
2.
کمالالدین میثم بن علی بن میثم بحرانی معروف به ابن میثم: (شارح نهجالبلاغه) از بلغا و قصلای معروف طائفه شیعه امامیه است و در تمام فنون اسلامی و ادبی و فلسفی مبرز بوده است.
وفات او در سال 679 هـ.
اتفاق افتاده است.
3.
سید عبدالکریم بن طاووس احمدبن محمد علوی: ابن فوطی میگوید: فقیه و نساب و ادیب عصر بود در خانه او اعیان و اشراف اجتماع میکردند ریاست سادات در بغداد به او تفویض شده بود.
و در شعبان سال 648 هـ.
متولد گردید و در ششم شوال سال 693 هـ.
در کاظمین وفات یافت.
سید رکنالدین: ابوالفضائل حسنبن محمدبن شرفشاه علوی شیعی استرآبادی، در مراغه نزد خواجه طوسی تلمذ کرد.
او بسیار متواضع و حلیم بود و نزد زعمای مغول اعتبار و احترام داشت.
از کتب او سه شرح بر مقدمه ابن حاجب و مشهورترین آن، شروح شرح متوسط است وفات او در چهاردهم صفر سال 715 هـ.
بوده است.
ابن الفوطی:کمالالدین عبدالرزاق بن احمدبن ابی المعابی شیبانی بغدادی معروف به اب الفوطی و یا ابن الصابونی.
تولدش در محرم سال 642 هـ.
بود.
او متجاوز از ده سال در رصدخانه مراغه و در کتابخانه مهم آنجا مشغول خدمت بوده است، مدتی هم در بغداد در کتابخانه مستنصریه کتابدار بوده.
او یکی از پرکارترین دانشمندان اسلام دست به واسطه ارتباط زیادی که با علمای شیعه داشته، بعضی او را شیعه دانستهاند.
ولی او سنی و حنبلی بوده و مردی معتدل و به دور از تعصب جاهلانه میزیسته است، در سال 723 هـ.
در بغداد وفات یافت.
6.
ابراهیم حموئی: ابراهیم بن شیخ سعدالدین محمدبن موید ابن بکربن شیخ ابی عبدالله محمدبن حمویه بن محمد جوینی معروف به حموئی از خاندان علم و حدیث مولف: کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین، سمط اول: مخصوص اخبار وارد، در فضائل علی(ع) و سمط دوم: در مناقب سایر اهل بیت میباشد.
تاریخ ولادت این دانشمند 644 هـ.
و وفات وی 732 هـ.
میباشد.
7.
شیخ نوالدین ابوبکر بنعلی شیرازی: او حکیم و عالم و فاضل و ظاهراً از علمای عامه بوده و از اجله تلامذه خواجه نصیرالدین طوسی امامی به شمار میرفت.
8.
اثیرالدین اومانی: نامش عبدالله است و اصل او از قریه اومان از توابع همدان است.
مداح سلیمانشاه حاکم کردستان بوده است و از دوستان کمالالدین اسماعیل به شمار میرفت.
دیوان اثیرالدین قریب پنج هزار بیت است.
او در سال 656 هـ.
9.
قطبالدین شیرازی: مولف کتاب درهالتاج و تحفهالشاهیه و شرح حکمه الاشراق و شرح قانون ابن سینا است.
قطبالدین، یکی از بزرگترین، شاگردان خواجه در بستن رصد مراغه وانشرکای عمده او بود.
در سال 710 هـ.
1-5- شخصیت علمی خواجه: خواجه به تمام علوم و فنون عصر خود، فلسفه، ریاضی، منطق، حکمت، حدیث، کلام، طب، نجوم، و… آشنا بوده و در هر یک تبحر کافی داشته است.
در ادبیات هم استاد مسلم بود.
اشعاری به فارسی و عربی دارد که گاهی به تفنن میسروده نشر او در کمال انسجام و پختگی است، بهترین اثر فارسی او «اخلاق ناصری» میباشد.
که اثری جاودان در حکمت عملی و اخلاق است.
وی نخستین کسی بود که نجف اشرف را مرکز علمای دینی قرار داد.
جرحی زیدان، در کتاب «تاریخ آداب اللغه العربیه» در مورد شخصیت علمی خواجه میگوید: «علم و حکمت به دستن این ایرانی در دورترین نقطههای بلاد مغول رفت، تو گویی نور تابان در تیرهشامی».
اگوست کنت در تقویمی که از پیشهوران فلسفه تحقیق ترتیب داده است، اسم خواجه نصیرالدین را بر یکی از روزها و اسم ابن سینا را بر یکی دیگر از روزها گذاشته و از اهل علم و قلم ایران همین دو نفر در آن تقویم مذکورند.
و نیز دکتر مهدی بارز در جزوه تاریخ خود میگوید: او در جایی به شور خود به علم اقرار میکند.
و مینویسد: لذات دنیوی همه هیچ است پیش من در خاطر از تغیر آن هیچ ترس نیست روز تنعم و شب عیش و طرب مرا غیر از شب مطالعه، و روز درس نیست علامه سید محسن امین در «اعیان الشیعه» در مورد طبقات متکلمین از شیعه میگوید: «خواجه طوسی استاد حکیم و متکلم معروف است که صاحب تألیفات مشهور در حکمت عقلی و کلامی باشد.» و نیز استاد محمدتقی مدرس رضوی در کتاب «آثار و احوال خواجه» مینویسد: «خواجه حکیمی متکلم و در تکلم متمایل به فلسفه است، و به عبارت دیگر دارای روشی بین فلسفه و کلام است» یکی از دانشمندان مشهور مشهور آمریکا به نام فاندیک در یکی از تعلیقات خود مینویسد: «دانشمندان نجومی اروپا برای هر یک از کوههای کره ماه نامهایی از فضلای جهان را که خدمات شایستهای به جهان علم کردهاند نامگذاری نمودهاند، از جمله یکی از جبالی را که در کره ماه توسط دوربین دیده و کشف کردهاند به اسم نصیرالدین نامیدهاند.» 1-5-1- تألیفات خواجه نصیر: آثار علمی و قلمی فراواین از خواجه به یادگار مانده است، که در کتاب «احوال و آثار خواجه» چاپ بنیاد فرهنگ ایران سابق، قریب 186 اثر از خواجه نصیرالدین طوسی نقل شده است.
تألیفات وی را میتوان به 3 بخش تقسیم کرد: 1.
در حکمت نظری: رساله اثبات واجب، جبر و قدر،رساله فیالنفی و الاثبات … 2.
در حکمت علمی: اخلاق ناصری، نصیحتنامه، اخلاق محتشمی.
در ریاضیات و نجوم و طبیعیات و مسایل دینی هم آثاری دارد.
به بعضی از تألیفات او شرح و حاشیه و حاشیه بر حاشیه آن قدر نوشتهاند، که شماره این مشروح و حواشی از سی متجاوز میشود.
اغلب کتب او، به زبان عربی است، و تعداد کتب فارسی او هم شاید به سی برسد.
اما رسائل خواجه، شامل شانزده رساله است، که در دو جلد در چاپخانه معارف عثمانی در حیدرآباد کن، به چاپ رسیده است.
مهمترین آثار خواجه عبارتند از: 1.
شرح اشارات، توضیحات و پاورقیهایی، بر اشارات بوعلی سینا است.
مسایل این کتاب در زمینه فلسفه و منطق است و در مدت 20 سال تألیف نموده است.
تجرید الاعتقاد، کتابی است،در علم کلام براساس اعتقاد شیعه امامیه، و از معروفترین و پرارزشترین آثار خواجه به شمار میرود.
اساسالاقتباس، این کتاب در منطق ارسطوئی به زبان فارسی است و پس از منطق شفای ابن سینا بزرگترین و مهمترین کتاب است که در این علم تألیف شده است.
این کتاب را خواجه به سال 642 هـ.
تألیف کرد.
زیج ایلخانی، کتابی است در مورد تحقیقات در رصدخانه مراغه، که تألیف آن در سال 670 هـ.
به پایان رسیده است.
یعنی هفت سال بعد از آنکه هلاکو فوت شده بود و أباقان بجای او نشسته بود.
اوصافالاشراف، رساله کوچکی است از خواجه، در سیر و سلوک و اخلاق صوفیان که پس از اخلاق ناصری تألیف کرده است.
قواعدالعقائد، در کلام، آن نیز از کتب گرانقدر کلام بر مبنای مذهب شیعه است.
اخلاق ناصری، این کتاب را در سال 633 هـ.
در زمان اقامت خواجه در قهستان به نام ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور محتشم قهستان در سن 36 سالگی تألیف کرد و مسایل آن در مورد اخلاق و آداب و رسوم است.
معیارالاشعار، در سال 649 هـ.
تألیف شده و مسایل آن در مورد فن عروض و قوافی شعر تازی و پارسی، به زبان فارسی است.
تحریر اقلیدس، در اصول هندسه و حساب، حاوی 16 مورد برای قضیه فیثاورث است.
که تألیف آن در 22 شعبان سال 646 هـ.
انجام گرفت.
10- تحریرالمجسطی، اصل کتاب از آن بطلمیوس است که در هیأت و علم فلک و حرکات نجوم پرداخته است و خواجه این کتاب را برای حسامالدین حسن بن حمد سیوطی تحریر کرده است.
که در تاریخ 5 شوال سال 646 هـ.
تمام نموده است.
11.
رساله در امامت، اثبات امامت ائمه معصومین و پیشوایی آنها برای جامعه اسلامی است.
12.
تذکره نصیریه، کتاب مختصریست به عربی، جامع مسائل این فن با ایراد بعضی ادله و مشتمل بر چهار باب است.
این کتاب را خواجه در مراغه به درخواست عزالدین زنجانی تألیف و در اوایل ذیقعده 659 هـ.
از آن فراغت یافته، و از کتب مهمه این فن، و مرجع برای مطالعه عقاید خواجه درباره علم هیئت است.
13.
رساله در بقاء نفس انسانی بعد از فنای بدن.
14- تنسوخ نامه ایلخانی، در معرفت جواهر و خواص احجار کریمه است.
(معدنشناسی) 15- آدابالمتعلمین، اولین کتابی است که در آداب تحصیل علم و شرایط دانشجو و استاد نوشته شده و در واقع راهنمای طریقه درس خواندن برای دانشجوهاست.
15.
بیست باب، که در اسطرلاب است، رساله کوچکی به فارسی در معرفت اسطرلاب، و طریق عمل بدان از خواجه طوسی است.
16.
رساله سی فصل، در معرفت تقویم.
17.
تحریر اکرمانالاوس، حاوی سه مقالت است، مقاله اول، شامل سی شکل و دوم، شامل هیجده شکل و سوم، شامل 12 شکل است.
18- اخلاق محتشمی، ناصرالدین بن ابی منصور محتشم قهستان که خواجه سالیان دراز نزد او بود، کتابی در مکارم اخلاق مشتمل بر آیات قرآنی و اخبار نبوی و آثار علوی و بعضی از ائمه دین و کلماتی از داعیان اساعیلی و سخنان حکما و دانشمندان جمعآوری کرده و بواسطه تراکم اشغال فرصت نیافته که آن را تکمیل و ترجمه نماید، از اینرو از خواجه طوسی خواسته که آن را به اتمام رساند.
19.
جواهرالفرایض، در فقه، رساله مختصر و جامعی است در اصول علم فرائض و مواریث و ویا این تنها کتابی است که خواجه در فقه نوشته و از او باقی است.
در این کتاب خواجه از کتاب تحریر استادش، معیندالدین سالم بن بدران مصری نقل میکند.
20.
الشکل القطاع، این کتاب ریاضی است، در نوع خود بینظیر است غربیها این کتاب را به زبانهای لاتین و انگلیسی و فرانسه ترجمه کردهاند و در طول قرنهای متعدد مرجع دانشمندان اروپایی بوده است.
21- رساله در تحقیق نفسالامر.
22.
جامعالحساب، کتابی است در علم حساب وکیفیت اعمال حسابی بوسیله ارقام چندی که آن را ارقام هندسیه و به اصطلاح امروزه ارقام هندیه گوید.
23.
رساله ربط حادث به قدیم، رسالهایست، از محقق طوسی که در آن ربط موجودات حادثه با خداوند و کردگار قدیم بحث شده است.
24.
رساله اجوبه سوالات شیخ صدرالدین قونوی.
25.
الادب الوجیز للولد الصغیر، اصل این کتاب از عبدالله بن المقفع (کشته 142 هـ.) و خواجه این رساله را به دستور مخدوم نخستین خود ناصرالدین محتشم قهستان به فارسی درآورده است.
مطالب اصل کتاب را گرفته و آن را زوایدی آزادانه در قالب عبارت فارسی ریخته است.
26.
رساله رد ایراد کاتبی بر دلیل حکماء در اثبات واجب.
27.
رساله اعتقادیه، راجع به کمترین معتقدات واجب که هر مسلمان شیعی باید به آن معتقد گردد.
28.
رساله فصول، کتاب کوچکی در اصول عقاید به فارسی است.
1-5-2- بنای رصدخانه: هلاگو شهرت خواجه را در حکمت و ریاضی شنیده بود، و مهارت خواجه را در بستن زیج و رصدخانه اطلاع داشت و چون به نجوم و احکام آن بسیار اعتقاد داشت؛ برآن شد که در ایران رصدخانهایی دایر کند.
بنای رصدخانه مراغه از افراط و تفریط منجمین آن دوره جلوگیری کرده و از اوهام و خرافاتی که به نام دلالتهای فلکی انتشار پیدا کرده بود و مغولان آن را دامن میزدند، جلوگیری کرد.
هلاگو خواجه را در بنای «رصدخانه مراغه» نامزد کرد.
و مخارج بنا و نگاهداری آن و حقوق کارکنان و مصارف لازمه دیگر را به اوقات ممالک حواله کرد، و خود خواجه نصیرالدین را سمت وزارت اوقاف کلیه ممالک مضبوط خود داد، که عشر عایدات اوقاف را به مصرف کارهای علمی برساند، و دست او را باز گذاشت، که از علماء و فضلاء هر که را مناسب میداند، استخدام کند و هر قسم آلت و اسبابی که لازم باشد به صنعتگران دستور ساختن آن را بدهد.
به دستور خواجه، از جمله اساتید و مشاهیر علوم ریاضیه که از برای رصد کواکب و همکاری با او از هر طرف حاضر شدند، چهار تن را در مقدمه کتاب زیج ایلخانی خوشی نام میبرد که عبارتند از: فخرالدین ابوالسعادات احمدبن عثمان مداغی از موصل، مؤیدالدین عروضی از دمشق، فخرالدین اخلاقطی از تفلیس، و نجمالدین دبیران معروف به کاتبی از قزوین.
معماران معروف آن عصر ساختمان وسیع و باشکوه رصدخانه را با نقشه استاد شروع نمودند و محلی که برای رصدخانه انتخاب شده بود، تلی است که در شمال غربی مداغه واقع شده بود و اینک به نام رصدخانه مراغه معروف بود.
کار رصدخانه تا سال 672 هـ.
یعنی سال وفات خواجه ادامه یافت.
از جمله ابتکاراتی که خواجه در تأسیس رصدخانه به کار برد، ساختن یک دیوار 4 متری به قوس 90 درجه در ارتفاع و 90 درجه در پهنا، صورت عمارت او مدور، دور او دو طبقه، و عمارت مربع مستطیل که در میان دور است و از دور عمارت بلندتر، که برای اولین بار بود ساخته میشد.