فصل اول
توسعه اقتصادی
از نظر کارشناسان اقتصادى توسعه داراى تعاریف زیادى است و در این خصوص اتفاق نظر وجود ندارد.
انجمر فاجرلیند مى گوید:در حیطه تفکر اجتماعى و اقتصادى مفاهیمى وجود دارد که همواره داراى ابهام است یکى از این مفاهیم مفهوم توسعهDevel0pment است که با توجه به بینش هر اقتصاددان و با تکیه بر استراتژى سیاسى و عقیدتى که مبناى بینش خود قرار مى دهد این اصطلاح مفاهیم متعددى پیدا مى کند .
وى اضافه مى کند:مفاهیمى مشابه مفهوم توسعه وجود دارد مانند:تغییرات اجتماعى ،توسعه اجتماعى و رشد و تکامل و نوگرایى در ادامه فاجرلیند تعریف خود را از توسعه با تعریف فلچر به پایان مى برد به اعتقاد وى فلچر ابهام را از این لفظ بر طرف کرده است بنا به گفته وى توسعه از نظر فلچر عبارت است از:
به فعل در آوردن نیروهاى بالقوه موجود در هستى مانند:تکامل تخم ،نمو سلول گیاهى و تکامل انسان و حیوان ؛ بنابر این مفهوم توسعه با انسان و موقعیت اجتماعى وى انطباق بهترى دارد.
سپس فاجرلیند در توضیح تعریف فلچر مى گوید:چنین تعریفى از توسعه به نظر فلچر داراى اهمیت زیادى در برنامه ریزى تحول جامعه بشرى است زیرا او معتقد است که در جامعه و افراد توانمندیهاى خلاقى وجود دارد که اگر انسان به آن اهمیت کافى بدهد مى تواند آنرا از قوه به فعل در آورد (384) این نظر با تعریف گالبرایت درباره توسعه هماهنگ است به نظر گالبرایت توسعه عبارت است از کشف تواناییهاى بالقوه در انسان و به تعبیر ساده اقتصادى مى توان توسعه را اینگونه تعریف کرد: مجموعه فعالیتهایى که به کمک آن مى توان در آمد ملى را طى یک دوره معین افزایش داد
و به تعبیرى تخصصى تر باید گفت توسعه اقتصادى به بررسى مشکلات کشورهاى در حال توسعه مى پردازد.
على رغم اینکه این مفهوم روشن است ولى ابهام به کلى از بین نمى رود یکى از دلایل آن دیدگاهى است که اقتصاددانان نسبت به مشکلات جهان دارند به عنوان مثال شومپیتر پیشرفت فنى را اساس توسعه مى داند و فرانسس پروکس دانشمند فرانسوى معتقد است که باید در جریان توسعه تغییرات اجتماعى و روانى صورت گیرد.
دکتر فایز حبیب مى کوشد که از تعاریف زیادى که براى توسعه شده است یک تعریف توصیفى ارائه دهد لذا درباره توسعه همه جانبه مى گویدتوسعه عبارت است از تطور یا تغییر ساختارىChngStructure جامعه در ابعاد اقتصادى سیاسى و اجتماعى و سازمانى به منظور تاءمین زندگى شرافتمندانه براى همه افراد جامعه .
این تعریف متضمن دو نکته است :1- تغییر ساختارى 2- تاءمین زندگى آبرومندانه براى هر فرد.
شاید بهترین تعریف از توسعه تعریف فلچر باشد چون بر اساس اصلى مترقى متمدن استوار است که عبارت است از به فعل در آوردن نیروهاى بالقوه موجود در انسان و در جهان هستى و این امر ممکن نیست مگر با برنامه ریزى همه جانبه که ابعاد مختلف انسان و جامعه را در نظر داشته باشد و به همین سبب توسعه بر اساس تعریف فلچر داراى ابعاد گسترده ترى از تعاریف متداول است على رغم اینکه این تعریف در سال 1976م ارایه شده است بر اساس این مفهوم توسعه هم جامعه را در بر مى گیرد و هم فرد را و در مورد همه کشورها حتى کشورهاى پیشرفته صدق مى کند و این کشورها نیز نیازمند توسعه اند زیرا همیشه در آنها منابع دست نخورده وجود دارد.
استراتژى توسعه
دانستیم که هدف از توسعه تحقق بالاترین حد ممکن از فعالیت هاى اقتصادى است که داراى تاءثیر قطعى در پیشرفت است و نیز پیروى از برنامه هاى خردمندانه است که بتواند اقتصاد را به سوى یک نظام اقتصادى اجتماعى و سیاسى مطلوب به پیش ببرد که از آن به استراتژى توسعه تعبیر مى شود.
دکتر صبرى سعدى مى گوید:براى تحقق میانگین بالاى رشد اقتصادى در کشورهاى مختلف دو سیاست باید بطور همزمان به اجرا در آید:
سیاست اول در پى افزایش قدرت تولید منابع اقتصادى است که عملا در فرایند تولید توسط جامعه به کار گرفته مى شود آنهم از طریق توزیع مجدد این منابع به شکلى که از نظر اقتصادى کار آمد تر باشد.
سیاست دوم مى کوشد تا از راه سرمایه گذارى کافى و افزایش تواناییهاى جدید تولید انباشت سرمایه را محقق سازد دکتر سعدى مى گوید:اگر بخواهیم به یک نظام پیشرفته و نوین اقتصادى و اجتماعى در عراق برسیم این امر مستلزم تنظیم و پیاده کردن برنامه اى جامع در ابعاد گوناگون جامعه است مسلما چنین برنامه مهمى به مسائل اقتصادى محدود نمى شود بلکه تمام شئون اجتماعى و سیاسى پیشرفت جامعه عراق را در بر مى گیرد
بنابر این توسعه در چهارچوب اقتصاد منحصر نمى شود بلکه با انسان رابطه تنگاتنگى دارد که اساس و محور اصلى بهره مندى و فعال کردن منابع محسوب مى شود و مى تواند منابعى جدید را به توانمندیهاى جامعه بیافزاید.
انسان در تمام مراحل توسعه نقش اساسى دارد و نمى توان او را از برنامه توسعه حذف کرد حتى در کشورهاى پیشرفته صنعتى که انسان به ابزار تبدیل شده است نمى توان نقش او را در توسعه نادیده گرفت .
اقتصاددان سوئدى فاجرلیند با استناد به دیدگاه فلچر در سال 1967م مى گوید:
ما مى کوشیم عاملى را پیدا کنیم که با دخالت خود بتواند عناصر اساسى توسعه را که در جامعه و فرد وجود دارد بیرون بکشد و آن را براى نیل به زندگى اجتماعى متکامل در چهارچوب توسعه از قوه به فعل در آورد.
پى در ادامه مى گوید:مسلما این عامل جز تعلیم و تربیت چیزى نیست و ما معتقدیم که تعلیم و تربیت دو عنصر اساسى توسعه به شمار مى رود.
هدف وى از بیان این سخن آن است که انسان به عنوان اساس و مبناى توسعه اجتماعى قرار گیرد زیرا تعلیم و تربیت به انسان اختصاص دارد نه جمادات و نیز این نکته را بیان مى کنند که انسان مى تواند با تواناییهاى خود در به گردش در آوردن چرخ توسعه سهیم باشد بر همین اساس مبناى توسعه دو چیز است :
1- توسعه انسان و جامعه
2- توسعه منابع
و ما به هنگام بررسى هدفهاى توسعه در اسلام درباره این موضوع سخن خواهیم گفت .
اهداف توسعه
توسعه مى کوشد که جامعه را به مرحله بلوغ اقتصادى برساند به طورى که منابع به حدى فراهم باشد که افراد جامعه همگى بتوانند در رفاه و آسایش زندگى کنند از نویسندگان معاصر که درباره اهداف توسعه و مراحل رسیدن به آن بیشتر بحث کرده والت روستواست که دیدگاه وى در این خصوص تاءثیر بسزایى در استراتژى اقتصادى کشورهاى صنعتى کشورهاى صنعتى و در حال توسعه حتى کشورهاى کمتر توسعه یافته داشته است .
روستو معتقد است که براى رسیدن به بلوغ اقتصادى باید پنج مرحله را پشت سر گذاشت .
1- مرحله جامعه سنتى 2- مرحله انتقال یا ایجاد مقدمات 3- مرحله وقوع انتقال یا جهش اقتصادى 4- مرحله بلوغ یا حرکت به سوى رشد و توسعه پایدار 5- مرحله فراوانى تولیدات و مصرف انبوه تمام اقشار جامعه
در مرحله سوم ،روند رشد در جامعه شتاب مى گیرد و چون سیلى بنیان کن همه موانع و مشکلات را از سر راه بر مى دارد و براى رسیدن به این هدف باید تغییرات اساسى در ساختار سیاسى اجتماعى و اقتصادى جامعه بوجود آید؛ حتى در ارزشهایى که در حرکت و رشد جامعه موثر باید تجدید نظر کرد تا بتوان انگیزه و جرقه لازم را براى حرکت ایجاد کرد.
نکته اى که از نظریه روستو براى ما اهمیت دارد هدفى است که وى براى توسعه اقتصادى وضع مى کند یعنى توسعه اقتصادى در نظر وى مصرف انبوه و زیاد است که از فراوانى کالا و نقدینگى ناشى مى شود ولى باید دید تا چه حد این نظریه با دیدگاه اسلام نسبت به توسعه همخوانى دارد؟ و آیا اصولا در اسلام توسعه اقتصادى وجود دارد؟
توسعه در اسلام
بدون تردید اسلام دین پیشرفت و ترقى است و همه را به برنامه ریزى و تسلط بر منابع فرا مى خواند به شکلى که زندگى شرافتمندانه را براى انسانها تضمین کند و این امر جز با توسعه و پیشرفت عوامل تولید ممکن نیست زیرا از این طریق مى توان بازار را از نیازهاى ضرورى عامه مردم اشباع کرد.
مسلمانان در آغاز حکومت اسلامى در مدینه منوره موضوع توسعه را تجربه کردند و اسلام قوانین بسیارى را وضع کرد که بعدها مبناى اصلى نظام اقتصادى اسلام را تشکیل داد این قوانین عبارتند از:
1- قانون احیاى زمین موات 2- قانون تحریم ربا3- قانون مضاربه مزارعه و...4- قانون وام بلاعوض 5- قانون ارث و تقسیم سرمایه بین ورثه 6- قانون تقسیم کار
این قوانین و غیر آن در حد خود شیوه اى را شکل دادند که ثمره نهایى آن توسعه ثروت و استفاده و بهره مندى از زمین جلوگیرى از انباشته شدن ثروت از راه ربا و نظایر آن بود و اسلام با این قوانین توانست حیات اقتصادى را از چهار چوب و دایره فردى خود در پیش از اسلام که فعالیت آن در حد شایستگى هاى فردى محدود مى شد به حالت اجتماعى و گروهى در آورد که موجب پدید آمدن نظام اقتصادى گردید.
در دوره حکومت پیامبر در مدینه که فعالیت اقتصادى تقریبا به کشاورزى محدود مى شد کار بدین شیوه ادامه یافت و با گسترش قلمرو حکومت اسلامى و الحاق بسیارى از زمینهاى کشاورزى به سرزمین مسلمانان و با ازدیاد غنایم نیاز به توسعه شدیدتر و قویتر شد چون عناصر اقتصادى در همه زمینه ها افزایش نشان مى داد از آنجمله افزایش تعداد مسلمانان غنایم زمین هاى مناسب کشاورزى و در کنار آن تفاوت اقتصادى در قدرت و ضعف تولید در زمینها و نیز انواع محصولات دیده مى شد و در بعضى مواقع درآمدهاى مالیاتى نیز افزایش مى یافت و لازم بود که بخشى از آن سرمایه گذارى شود زیرا انباشته شدن آن در بیت المال سودى در بر نداشت و همه این مسائل اقتضا مى کرد که براى حل مشکلات پیش از آنکه بروز کنند و به بحرانى تبدیل شوند برنامه ریزى اقتصادى کرد.
زمانى که امام على علیه السلام زمام حکومت را به دست گرفت جامعه اسلامى از تبعیض و تفاوت اقتصادى رنج مى برد و اگر وضع بدین منوال ادامه مى یافت ممکن بود به بروز نظام طبقاتى در جامعه منجر گردد از اینرو شورشى که به کشته شدن عثمان منتهى شد در واقع شورش علیه نظام طبقاتى بود و هدفش عدالتخواهى و با بیعت امام امیرالمومنین علیه السلام دوره تازه اى از حیات اقتصادى آغاز شد لذا مى باید بیش از این به این پر بار و شکوفا از تاریخ اسلامى پرداخت
مفهوم توسعه از دیدگاه امام على علیه السلام
لفظ و مفهوم اصطلاح توسعه که معادل عربى آن تنمیه است در سخنان امام علیه السلام آمده است .
امام مى فرماید:الاقتصاد ینمى القلیل؛ میانه روى کم را زیاد مى کند توسعه مى دهد.الاقتصاد ینمى الیسیر ؛ میانه روى اندک را مى افزاید توسعه مى دهد.
بر این اساس کم و اندک مى تواند ثروت یا منابع طبیعى یا هر چیزى شبیه این دو باشد و کلمه نمو که در لفظ با کلمه تنمیه توسعه عم ریشه است ؛ در سخنان امام علیه السلام بکار رفته است و مفهوم آن افزایش تولید با بکار گیرى مواد و منابع اندک است و لفظ تثمیر در کلام امام علیه السلام نیز به مفهوم توسعه تنمیه بکار رفته است و منظور از آن استفاده از منابع موجود براى رسیدن به بیشترین مقدار ثروت است امام کلمه تثمیر را اینگونه بکار برده است :
و بعضهم یحب تثمیر المال بعضى بارور ساختن مال را مى پسندند یعنى باید مال و ثروت در مسیر سرمایه گذارى قرار گیرد تا ثمرات خوبى از آن بدست آید.
بنابر این توسعه از نظر امیرالمومنین على علیه السلام افزایش سرمایه و منابع است که از طریق کار بر روى آن حاصل مى گردد اگر این گفتار را با دیگر گفتارهاى امام که بعد از این ذکر خواهیم کرد در کنار هم قرار دهیم به دیدگاه کامل امام درباره مفهوم اهداف و شیوه هاى توسعه دست خواهیم یافت و هیچ عجیب نیست زیرا که توسعه به عنوان شیوه افزایش ثروت و تولید از دیرباز در جوامع معمول بوده است و اشتباه است اگر تصور کنیم که این مفهوم پس از جنگ جهانى دوم مطرح شده است گر چه جنگ نیاز به توسعه را بیشتر مى کند اما این مفهوم در طول تاریخ و در اعصار مختلف با کاربردهاى مختلفى رایج بوده است .
امام على علیه السلام از روزهاى آغازین حکومت اهداف اقتصادى را پایه گذارى کرد که مى توان آنرا در چهار چوب مفاهیم توسعه به حساب آورد.
اءفضل على من شئت تکن اءمیره و استغن عمن شئت تکن نظیره و اءحتج الى من شئت تکن اءسیره ؛
به هر کس که ببخشى امیرش گردى از هر کس که بى نیاز شوى همتاى او مى گردى به هر که نیازمند شوى در بند او گردى .
لا نعمه فى الدنیا اءعظم من طول العمر و صحه الجسد ؛ هیچ نعمتى در دنیا بزرگتر از طول عمر و سلامتى بدن نیست
خیر الدنیا و الاخره فى خصلتین الغنى و التقى و شر الدنیا و الاخره فى خصلتین :الفقر و الفجور ؛ خیر دنیا و آخرت در دو خصلت است بى نیازى و پرهیزگارى و شر دنیا و آخرت در دو خصلت نیازمندى و تبهکارى است
)الاوان من النعم سعه المال و اءفضل من سعه المال صحه البدن تقوى القلب ؛ هان بدانید که توانگرى از نعمتهاست بهتر از آن تندرستى است و بهتر از تندرستى تقوا و پارسائى قلب است .
از گفتارهاى بالا مى توان اهداف زیر را استخراج کرد:
اول :رسیدن به درجه بى نیازى با افزایش درآمد فردى و ملى
دوم :پى ریزى جامعه اى سالم
سوم :پى ریزى جامعه اى پرهیزگار
اول :رسیدن به درجه بى نیازى
در بحثهاى گذشته تاءکید شد که اسلام جامعه اغنیا و توانگران را پى ریزى مى کند و بر خلاف ادیان تحریف شده و مذاهب فکرى و سیاسى دیگر وجود یک فقیر را هم نمى پذیرد مسیحیت تحریف شده اعتقاد دارد که فقر و تنگدستى جریمه اى است که انسان باند براى مجازات گناهانى که دیگران مرتکب شده اند بپرداز کشیش اءگوستین مى گوید:عبودیت و بندگى جزاى گناهى است که آدم و حوا مرتکب شده اند یعنى فقیر باید فقیر بماند و غنى باید غنى بماند چون کیفرى از جانب خداوند است و جایز نیست که فقیر بر ثروتمند بشورد چون در آن صورت بر اراده الهى شوریده است .
در سایه اندیشه هاى مسیحیت تحریف شده مارکس حق دارد که بگوید دین افیون توده هاست .زیرا چنین دینى اراده فقیر را سست مى کند و نمى گذارد آنان وضع خود را بهتر کنند اما نباید کلامش را متوجه ادیان دیگر کند جامعه سرمایه دارى جامعه اى است که ثروتمندان در اقلیت اند و فقیران در اکثریت نظام سرمایه دارى با گرفتن مالیات از ثروتمندان و پرداخت آن به نیازمندان خواسته است که فقر را از بین ببرد اما این درآمدها دوباره به جیب ثروتمندان سرازیر مى گردد؛ یعنى براى پرداخت سود وامهایى که آنان در اختیار دولت گذاشته اند دوباره به خودشان باز مى گردد و فقیران از آن سهمى ندارند