چگونگی توصیف تاریخ و پیشینه برنامهریزی، به آنچه که از برنامهریزی برداشت میکنیم ارتباط دارد.
از این به بعد در رابطه با جزئیات بیشتری از تعریف برنامهریزی بحث خواهیم کرد.
امّا در قالب دیدگاه و دورنمای نظر ما تعریف برنامهریزی قابل مقایسه نمیباشد.
(اندازه ) میزان چنین تعریفهائی دارای وسعتی از گستردگی به اندازه یک جهان تا کوچکی یک فعالیت محدود میباشد، این دیدگاههای متفاوت، تصورات بسیار متفاوتی از تاریخ و چگونگی گسترش برنامهریزی تا به امروز را ایجاد میکنند.
برنامهریزی (عمومی): پیشینه در یک نگاه گسترده، برنامهریزی بعنوان یک «دوراندیشی ساده متداول» تعریف شده است.
شامل تکامل و تکوین نیروهای درونی، پیشبینی اشکال زندگی بیولوژیکی و حیوانات و سنجش فعالیتهای انسان میباشد.
در این راه، ما همانند آنچه ملوین برنچ (Melvin Branch) گفته است.
میتوانیم پیشینه برنامهریزی را دخول به پیشرفت انقلابی اشکال بسیار پیچیده زندگی از حالت ساده آن بنامیم.
او چنین «در برنامه ریزی درون زا» را با بیان موارد محیطی پیچیدهای همچون تولید مثل «پرنده آفریقای شرقی» the east African weaverbird که بستگی به زمان تخمگذاری حشرات در زیر لانهاش دارد نشان میدهد.
اگر چه ممکن است با چنین مثالی از مسأله مقداری دور شویم ولی بهتر است آنچه را که برنامهریزی مینامیم، تمرین دوراندیشی متفکرانه انسانها تلقی کنیم.
لذا این دید، پیشینه برنامهریزی را به سوی فرهنگ بشری سوق میدهد.
ساختن ابزارها، یکی از نشانههایی است که باعث متمایز کردن بشری از دیگر مخلوقات میگردد و تأکید بر این نوع دوراندیشی متفکرانه میباشد.
در این نگاه، برنامهریزی نوعی طرح گذرکردن از فعالیتهایی است که مانع هر گونه فعالیت انسانی گذشته میشود و این بطور خالص یک عکسالعمل غریزی یا یک پاسخ غیر ارادی میباشد.
ممکنست این دوراندیشی متفکرانه بطور انفرادی یک معنی گسترده تری را نسبت به آنچه که مد نظر ماست برنامهریزی ارائه دهد.
لذا اگر ما برنامهریزی را بصورت اجتماعی تصور کنیم، نسبت به یک فعالیت انفرادی، ریشههای برنامهریزی به اولین ملزومات ساختاری جوامع در اولین تاریخهای بشری گسترش مییابد.
در جوامع اولیه صیادی و شکارچیگری برنامهریزی فعالیتهای معمولی پیشروی متفکرانه و گسترش استراتژیهای فعالیتها همواره اتفاق افتاده است.
چنین جوامعی در فعالیتها و نتایجشان بسیار امیدوار شناخته میشوند.
در یک حالت، دقیقاً همانطور که یک طراح برای ساختمان برنامه ریزی خاصی دارد و بدون توضیح چگونگی انجام آن، خواهان اجرای این برنامه میباشد.
نقاشی موجود در غارها نتیجه شکار صیادان و طراحی نقاشان مذهبی میباشد.
این ارتباط بین برنامهریزی و معجزه، یا یک شخص مذهبی بعنوان برنامهریز، متناقض با برنامهریزی و منطق بنظر میرسد و چیزی که امروزه رواج دارد چیزی است که از زمان روشنفکری افکار گسترش یافته است.
هنگامی که ارتباطات بین علل و اثرات در نظر گرفته نشوند، رازها بوجود آمده ورموز بعنوان یک وسیله عمل میکنند.
بر همین مبنا، از دیدگاههای متفاوت نقش برنامهریزان بعنوان یک رهبر مذهبی تاکنون ادامه دارد.
بهترین مثال از اینگونه برنامهریزان ایمهوپت (Imhotep) است.
کسی که در امپراتوری سوم در مصر زندگی میکرد (حدود 2100سال قبل از میلاد).
بعنوان مشاور فرعون زوسر (Zoser).
ایمهوپت در خداشناسی مصر دارای اعتبار بوده، با اختراع هرم و خصوصاً هرم زوسر که باستانشاسان معرفی کردهاند (یک مثال برای اولین هرمها است).
اگر چه با توجه به یافتههای باستانشاسان تاریخ عنوان میکند که ایمهوپت مسوؤل برنامهریزی و مکان گزینی پایتخت زوسر بوده و حتی یک طرح قابل درک برای معبد و آرامگاه ارائه نموده که قستمهائی از آن هم اکنون نیز مدرن میباشد.
با اینکه تمدنهائی بر پایه کشاورزی خیلی پیچیده رشده کردهاند، استفاده آنها از برنامهریزی خیلی آشکار بوده، بخصوص در مهارتهای سازماندهی اجتماعی و مذهبی آنان.
در جوامع کشاورزی نیز برنامهریزیها بر مبنای مذهب و سیستم اجتماعی صورت میگرفته از جمله تمدن مایا در آمریکای مرکزی، و چنین جوامعی بر مبنای اعتقادات مذهبی و رفتاری جامعه و پیشگوئی سیکل فصول در کشاورزی برنامهریزی میکردهاند.
سلسله مراتب نظامی و مهارتهای اجتماعی باعث بروز برنامه و مدیریتی شدهاند که امروزه آنرا «امنیت و سیاست خارجی» مینامیم که خدمات محلی و مدیریت را در کلیه تمدنهای پیشرفته در قرون برنز و آهن تأمین میکند.
و گسترش آن از چین در شرق تا حوزه سند (Indus Valley) و بینالنهرین (Mesopotamia) که به آسیای صغیر و مصر در غرب کشیده شده است.
اولین الگو برای مدیریت برنامهریزی در این نوع از فرهنگ، حضرت موسی میباشد که در کتاب تورات شرح داده شده است.
برنامهریزی در این نگاه یک فعالیت صحیح در کلیه جوامع تا به امروز بوده، در غرب از تمدنهای کلاسیک یونان و رم از ایالات محلی و امپراتوریهای تجاری قرن نوزدهم در آفریقا از زیمباوه و مالی (Mali) به Ashanti وZulu در آمریکا از آزتک (Aztec) و امپراتوریهای اینکااتا ایروکویز(Iroquois) در آمریکای شمالی، در شرق از امپراتوری ایران تا چین و ژاپن فرهنگها ادامه مییابد.
برنامهریزی و شهرها مثل شهر- معبدهای مایا در آمریکای مرکزی را بعنوان یک عنصر اعجابآور از فرهنگ و تمدنی که فعالیتهای خود را برنامهریزی میکنند ذکر کردم.
شهرها بعنوان یک بخش مهم از کلیه تمدنها میباشند، بطور کلی فرهنگها بزرگترین اعتباراتشان را در شهرها مییابند.
اکثر شهرها برنامهریزی شدهاند گاهی اوقات بطور کلی اما همیشه در یک قسمت وسیع و مشخص دارای برنامهریزی میباشند.
در یک نگاه که طیف وسیعی از موافقان را جلب توجه میکند، برنامهریزی یکی از ضرورتهای برنامهریزی شهرهاست.
از این دید میتوانیم با پیگیری پیشرفت شهرهای برنامهریزی شده تاریخچه برنامهریزی شهری را آشکار سازیم.
از ابتداء شهر جزئی از فرهنگ انسانی بوده و اولین شهرهائی که کشف شدهاند دارای برنامه بودهاند.
و این مطلب از مکان گزینی شبکهای با قاعده در هاراپا (Harappa)، کاببانگان (Kabangan)، و هوهنجو – دارو (Mohonjo-Daro) قدیمیترین شهرهای کاملی که تاکنون شناخته شدهاند مشهود است.
این شهرها بین سالهای 2150 تا 1750 قبل از میلاد وجود داشتهاند در یک تمدن که در حاشیه رود سند گسترش یافته بود.
برای اثبات بیشتر اینکه این شهرها دارای برنامهریزی بودهاند میتوان به این اشاره کرد که هر سه شهر گرچه صدها مایل جدا از هم قرار داشتهاند امّا از یک طرح استاندارد تبعیت میکردهاند.
شبکه شطرنجی بعنوان پایه برای تنظیم خیابانها و خانهها یک طرح قدیمی میباشد.
یک اردوگاه کارگران مصری در سال 2670 قبل از میلاد، این طرح را نشان میدهد.
اما آیا این یک طرح میتواند گواهی بر برنامهریزی سیستماتیک باشد.
شهرهای برنامهریزی شده در دل کلیه تمدنهای قدیمی و بزرگ موجود بوده، اغلب طرحهای عمومی این شهرها شکل بیرونی و شیوه کشورداری و سنبلهای مذهبی آنان بوده شامل: دیوارهای بیرونی، خیابانهای اصلی،بازار، قصر یا کاخ و ترکیبات معابد.
اما عناصر برنامهریزی شده آنان هنوز تعجب ما را برمیانگیزد.
معابد اور (Ur) بابیلون (Babylon)، نینوا در بینالنهرین (ninereh)، تبس (Tebes) و کارناک (Karnak) در مصر، تئوتیوکان (Teorihucan) و چیچن ایتزا (Chichen Itza) و اوکسمال (Uxmal) در آمریکای مرکزی و آنگلکوروات (Angkor Wat) در کامبوج و بووبودور (Borobodur) در اندونزی و قصرهای مختلف پرسپولیس در ایران دور شاروکین (Dur sharrukin) در بینالنهرین و پایتختهای امپراتوری از جمله آزتک تنوتیلستان (Aztec Tenochtitlar) و شانگهای چین بعضی از شهرهای برنامهریزی شده میباشند.
همچنین شکل این شهرها بازتابی از اثر افکار مذهبی در برنامهریزی میباشد.
این چهره پنهان مذهب در برنامهریزی همانطور که در هر فرهنگی تصور شده، بصورت حکم تقدس دنیا نشان داده شده.
یک چنین تصوری یا تعریف جهانشناسی آن که از زبان سانسکریت گرفته شده ماندالا (Manadala) نام گرفته است.
ماندالا بعنوان طرح پایه برای شکل شهرها در فرهنگهای باستانی وجود داشته و گسترش یافته است.
برنامهریزی شهری سنتی در چین بصورت zine-Squme (که برنامهریزیهای مدرن بیچینگ (پکن سابق) Beijing بر آن پایه میباشند) یک ماندالا است.
برنامهریزی و معماری هندوی باستانی، دستورالعملی برای حالت خاص از ماندالا در برنامهریزی شهری بودهاند.
این دستورالعملها منابع برنامهریزی برای شهر هندسی جالیپور (جیپو) (Jaipur) بوده که در قرن هجدهم بازسازی شده است.
همچنین پایه برنامهریزی شهر رم یک ماندالا بوده، خیابانهای اصلی آن با چهار چهارراه نشان دهنده دنیائی است که به چهار قسمت تقسیم شده و مرکز آن روم میباشد.
گرچه همانطور که ملاحظه کردیم، شهرهای برنامهریزی شده خیلی قدیمیتر هستند، تمدن کلاسیک یونان بطور عمومی با اصول برنامهریزی شهری سیستماتیک شکل گرفته.
هیپوداموس پدر برنامهریزی شهری نام گرفته که او برنامهریزی را برای بازسازی شهرش ملیتوس (Miletus) که در جنگ آسیب دیده بود شروع کرد برنامه او بصورت یک شبکه هندسی که خودش (البته به غلط) اختراع کرده بود میباشد.
شهرهای یونان و هلنی Hellenistic در قسمتهائی و یا بطور کامل بصورت شبکهای برنامهریزی شده بودند، آنها عناصر استاندارد را شامل میشوند مثل یک معبد (اغلب بالاترین نقطه یک پتر یا آکروپلیس مثل مشهورترین آن در آتن) یک مجتمع بازاری یا آگورا، یک آمفی تئاتر (برای نمایش و تجمعات) و سیرک برای ورزش و سرگرمی.
رم بصورت ارگانیک درون سرزمینهای وسیع گسترش پیدا کرد و در نهایت روستاهای مسکونی که در بلندی قرار داشتند بدنبالش به آن چسبیدند و اما قسمتهای عمومی دارای برنامهریزی بود.
همانطور که هنوز میتوانیم با گشت و گذار در خرابههای میدانهای رم باستانی آنرا احساس کنیم.
رم همچنین میتواند مثالهایی اولیه از آئین نامهها باشد محدود کردن ارتفاع ساختمانها (بخاطر خطر سقوط) و محدودیت تجمع اشیا در شب برای جلوگیری از برخورد در کوچهها باریک همراه یا ترافیک عابران پیاده و ارابههای جنگی امپراتوری رم یک تمدن بسیار خوب برنامهریزی شده بود.
دارای سلسه مراتب و استراتژی در لشگریان رومی، دارای شبکه گسترده مدیریت کشوری و تأسیسات زیرپایهای و پلهای فوقالعاده مهندسی ساز و آبراهها و بزرگراهها.
در این دوره از زمان، انفجاری از زیستگاههای برنامهریزی شده دیده میشود که تعداد زیادی از آنها بعدها جزو شهرها اصلی اروپا شدند.
این کاستروم (Castrum) یا اردوگاه نظامی میباشد که مدلی برای سکونتگاههای برنامهریزی شده رم بوده که اغلب بصورت شهرهای مستعمراتی و پادگانی شروع میشده.
اردوگاه آنها توسط یک سری موانع مربعی شکل محدود میشد.
همراه با طرح شبکهای که فضاهای مسکونی به چهار قسمت تقسیم میشود با دو خیابان اصلی که توسط میدان یا بازار تقاطع پیدا میکرد و به چهار دروازه ختم میشدند.
انتظار میرود شهرهای قرون وسطی بعنوان شهرهای گسترش یافته ارگانیک که شکل نهائی آنها نتیجه همخوانی ناخودآگاه طرحهای هریک از ساختمانها و از نتیجه فضاهای بین آنها بوجود آمده باشد.
عناصر اصلی شهری در این شهرها همچنین بصورت برنامهریزی شده بودند، کلیساها و میدانهای آنها اغلب در مراکز شهری و از همه مهمتر دیوارها، لژها و سالنهای اجتماعات.
گاهی اوقات برنامهریزی سادهای مشخص میگردد از جمله میادین شهری و سالنهای شهری در فلورانس قرون وسطی (the pizza del signoria) و سینا Siena (the piazza del Campo).
اروپای قرون وسطی همچنین دارای شهرهای جدیدی بود که امروزه با شکل غیر برنامهریزی شده آن دورانشان متفاوت بنظر نمیرسند.
این شهرهای برنامهریزی شده، سونتگاههای مرزی یا مستعمراتی بوده که توسط پادشاه یا ارباب زمین دار تأسیس شده بودند تا قانون خودش را روی یک سرزمین حاکم کند و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی آن گردد.
آنها باستیدها (Bastides) قرون وسطایی از لانگدوک (Lang uedoc) و پروونس (Provence) در فرانسه و شهرهای استحکام یافته در ولز (Wales) و شهرکهایی که توسط شوالیههای در شرق آلمان ساخته شده بودند را شامل میشدند.
این سکونتگاههای برنامهریزی شده دارای برنامه شبکهای معمولی خودشان بودند و توسط توپوگرافی و شرایط محلی اصلاح شدند و مشکل چهارگوش و بر پایه سابقه روسی بنا شدهاند.
دیوارها را همچنین شکل چهارگوش میساختند که خیلی به حالت گرد نزدیک بود چیزی که حالتهای قرون وسطی به آنها دیکته میکرد.
شکل شهرکها بستگی به عوامل همچون وجود قلعه و یا طول استحکامات داشت.
در طی دوران رنسانس و باروک (Baroque) در اروپا (با تفاوتهائی بین جنوب، مرکز وشمال در اروپا) مابین قرون 15 تا 18 و گسترش شهرها و روستاهای برنامهریزی شده بسیار زیاد بود.
در قرن پانزدهم اروپا شاهد شروع یکسری ایدههای کلاسیک از طراحی شهری بود که برای یکسری برنامهریزیهای شهری بصورت ایدهآل بیان میشد.
طراحان این «آرمانشهرها» سعی میکردند تا ترکیبی از ماندالا که تأکیدی به تصورات دینی و فلسفی میشد با توجهات تجربی از دفاع که استحکاماتی علیه حملات جدید از جمله توپخانهها را مهیا میکرد، بوجود آورند.
این عقاید شکل انسجام یافتهای پیدا کرد.
در برنامهریزی سکونتگاههای جدید از پالمانرا (Palmanora) در ایتالیا تا سن پتزربورگ در روسیه (St.petersburg) و گسترش شهرهای برنامهریزی شده ازما فهیم (Monnheim) درآلمان تا ادینبورگ در اسکاتلند (Edinburgh).
سکونتگاههای جدید شهری در شمال آمریکا در قرن حاضر نیر نشان میدهند که آنها برنامهریزی داشتهاند بعنوان مثال فیلادلفیا و پنسیلوانیا توسط ویلیام پن وشریکش (William Penn) و (Thomas Holme).
در سال 1683 برنامهریزی شده است.
شکل آن همچنین کاستروم روی را بخاطر میآورد.
با داشتن شکل چهارگوش و بلوکهای شبکهای، با دو خیابان اصلی موازی بسوی میدان مرکزی و هریک گوشه با یک میدان منظم میگردد.
ساوانا (Savannah) و جورجیا (Georgia) توسط جیمز اوگلتورپ (Jame Oglethorpe) عضو مجلس انگلیس، در سال 1733 برنامهریزی شده است مثال دیگری میباشد.
نقشهای آن الهام گرفته از میدانهای مسکونی لندن بوده است و شامل یکسری واحدهای میدانی همسایگی که وارد (Wards) نامیده میشوند.
هر یک از آنها شامل چهل واحد مسکونی که در یک شبکه بدور یک میدان مرکزی قرار گرفته بود میشدند با یک خیابان اصلی که شبکه میدانی را از واردهای (Wards) دیگر جدا میکرد.
در قرن 19، برنامهریزی شهری معنا و کارآیی تازهای یافته بود، علاوه بر نقش محلی در طراحی شکل فیزیکی شهر، بصورت کلی در پائین شرح داده خواهد شد.
در چنین زمانی برنامهریزی کلی شهرها بدون توقف ادامه داشت.
بازسازی شهری برای برنامهریزان شهری مشکل دیگری را ایجاد کرده بود و بعضی نتایج تلاشهای آنها مهری بر شخصیت این شهرها تا امروزه گذاشت.
مثالهایی که بطور معمول به ذهن میآیند بلوارهای پاریس میباشد که نتیجه برنامهریزی هوسمان در سال 1855 میباشد.
رینگ اشتراوس (Ringstrass) در ویفا، نتیجه برنامه پیشروی سطوح شهری جهت استحکامات توافقی بود.
علاوه بر بازسازی و پرسازی قسمتهای قدیمی شهرها، در قرن 19 برنامهریزان مسؤول گسترش شهرهای متعددی بودند که شامل شهرکهایی میشدند.
آنها همچنین برنامهریزیهایی از قبیل اجتماعات حاشیه شهری، شهرکهای همکار و شهرهای جدید و پایتختها داشتند.
پلمان(Pulman) و ایلینوئیز (JIionois) و سالیتر (saltaire) انگلند (England)، مثالهائی از شهرکهای مشترک المنافع دهلی نو در هند و واشنگتن D.C از پایتختهای برنامهریزی شده هستند.
هنگامی که به سوی قرن 20 حرکت میکنیم به نتیجه میرسیم که برنامهریزی شهری خیلی پیچیده است که مستلزم بیشتر از یک طرح کلی شکل نهائی شهرهاست.
بدونشک، درست است که قبل از برنامهریزی و ساخت یک شهر بزرگ یا گسترش یک شهرستان یا بازسازی کلی همیشه یکسری سؤالات مربوط بهم پیش میآید.
چگونه گسترش سرزمین و مقررات آن مدیریت میگردد؟
چه نوع جمعیتی نیاز بوده و چه تحریکاتی لازم بوده که به آنها داده شود؟
چگونه هدف گسترش را بودجهبندی کنیم.
طرح گسترش باید توسط مهندسین برای کارهای فراهم سازی جادهها و پلها و فراهمآوری آب و فاضلابها معین گردد.
اما صنعتی شدن و خصوصیسازی جوامع اروپا و آمریکا در قرن 19 مشکلات جدیدی را بوجود آورد که این دیگر سؤالات را بوجود آورد.
این نشاندهنده این است که چگونه این مشکلات مشاهده شدند و مشخص شد چگونه میتوانیم ریشهیابی کنیم و برنامهریزی کنیم همانطور که امروزه میدانیم.
برنامهریزی معاصر و ریشههای آن عقایدی که پشت سر برنامهریزیهای امروزه قرار دارند و کارهائی که برای برنامهریزی شهری صورت میگیرند نه تنها به قدمت برنامهریزی شهری و طرحی که شرح دادم نیست، علاوه بر این ریشههای این برنامهریزی در قرون 18 و 19 میباشد وقتی که نتیجه انقلاب صنعتی در آمریکای شمالی و اروپای غربی حس میشد.
محلههای شلوغ و کثیف و فقیر نشین شهرهای جدید صنعتی، نتیجه تکنولوژی ساخت و حمل و نقل میباشد.
بیگانگی و فقر کارگران شهری در جوامع جدید صنعتی علامتهای صنعتی شدن بودند که چندین نوع تحرک مقابله آمیز را برمیانگیزد.
آنها میتوانند در 3 زیر مجموعه طبقهبندی شوند اما اکثر جریانهای غیر وابستهای از عقاید میباشند که بطور تقریبی در برنامهریزیها، تجمع یافته، همانطور که در قرن 20 آنها بعنوان «کفایت علمی» و «زیبائی شهری» و «عدالت اجتماعی» میگفتند.
همانطور که اورسلی Eversely نامید، ریشههایشان در مکاتب «سودگرائی» و «آرمان گرایی» قرن 19 میباشد.
مکتب سودگرائی برای همه مردم از سیاستهای اقتصادی نشأت گرفته و ارتباط مسطحی با برنامهریزی یافت.
در قرن 19 در افکار اقتصادی همچون تئوری ریکاردو در اجاره زمین بود.
Ricardo عقاید آرمان گرایانه حداقل به اوایل رنسانس باز میگردد و در رجوع به بالا شامل «ایدهآل شهرها» میگردد.
در قرن 19 آرمان گرایان اولین کسانی بودند که نسبت به بیماری ناشی از صنعتی شدن عکسالعمل نشان دادند.
در میان آنها فیلسوف فرانسوی بنام Fourier بوده که مکتبش فالانستر «Phalanstere» بود بعنوان شکل جدیدی از جوامع خودکفا که در یک لگا-استراکچور مساکن گزیدند.
دیگری روبرت آدن (Robert Owen) صنعتگرای اسکاتلندی بود که سکونتگاههای آرمانگرایان را در بریتانیا و ایالات متحده پیدا کرده بود.
فن آوری و مدیریت کفایت علمی برای پیشرفت مدیریت و تکنولوژی در برنامهریزی یک نیاز است.
در قرن 19 پیشرفتهای مهم تکنولوژی مهرشان را بر روی برنامهریزی و توسعه شهری کوبیده بودند.
یکی از آنها که در بریتانیا در دهه 1840 اختراع شده بود سیستم انتقال آب و دفع فاضلاب بود که سریعاً در اروپا و شمال آمریکا گسترش یافته بود.
جهت گسترش تحرکات نیروئی داده شده بود برای برنامه دفع فاضلاب و گسترش مهندس دفع فاضلاب و شهرداری دیگر اثرات علمی ترقی تکنولوژی حمل و نقل شامل: راهآهنها، جادهها، ترامواها که تحول وسیعی در صحنه شهری بوجود آورد.
اینها با تکنولوژی نقشهبرداری و اطلاعات شهری جفت شدهاند که هنوز در استانداردهای ما باقی هستند.
اما یک نتیجه مشخص در خطاهای مجازی که امروزه وجود دارند دیده میشود.
این پیشرفتهای تکنولوژیکی فعالیتهایی وسیع در زمینه برنامهریزی و طراحی گسترش شهرها و توسعه حومه ایجاد کردند.
تقریباً در چنین زمانی جریان اصلاح اجتماعی که در پائین شرح داده خواهد شد، اثرش را بر روی برنامهریزی شروع کرد.
این شامل قانونگذاری در ارتباط با حفاریها، ذخیره آب، کنترل پسآبها و دود کارخانجات و مسکنگزینی و بوجود آوردن یک ساختار مدیریتی در حکومت محلی برای موثر واقع شدن این قوانین میگردد.
در انتهای قرن، نتیجه این پیشرفتها، انتقال مهارتها و افزایش شغل چه حرفهای و غیر حرفهای بود از جمله: مهندسان معمار، نقشهبرداران راه و ساختمان، بهداشت و شهرداری از آنجائیکه بطور معمول برای مشتریان مشخصی کارکرده بودند در حال حاضر تعدادی از آنها به آژانسهای دولتی مرکزی و محلی کشانده شدهاند.
در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 در غرب اروپا و شمال آمریکا، کنترل گسترش برنامهریزی کاربری زمین معرفی شد.
اولین کشور آلمان بود با Prussian Line aot در سال 1875، قانون ساختمان پادشاه ساکسونی در سال 1990 و قوانین مشابه دیگر در شهرها و ایالات بود.
در بریتانیای کبیر، فعالیت مسکنگزینی برنامهریزی شهری و غیره در سال 1909 به تصویب رسید و در ایالات متحده منطقهبندی در سال 1916 در نیویورک آغاز شد و به سرعت در کشور گسترش یافت.
اصلاح اجتماعی عدالت اجتماعی ضمیمه دیگری از برنامهریزی مدرن است که ریشههایش در حرکات اصلاحات اجتماعی در قرن اخیر میباشد، در اروپای غربی نگرانی در باره افزایش فقر و نابرابر اجتماعی و اثرات ناراحت کننده آن در پخش گسترده محلهها کثیف و خراب و بیمار شهری و خلاف که توسط چندین کمیته و ارگان تحقیقاتی ثبت شده بود، رشد کرد.
اضطراب و فشار سیاسی از یک طغیان قوانین اجتماعی ناشی شد که سیستمهای جدیدی از مؤسسات حمایتی برای فقرا ایجاد کرد شروع به قراردادن فشار بر اقتصاد خصوصی بود.
برای مثال در بریتانیا قوانین فقرای باستانی بصورت اساسی در سال 1834 اصلاح شد.
کمیته تحقیقاتی پیل (Peel) در سالهای 1845-1844 توسط قوانین اجتماعی بیشتری تعقیب میشد و دیگر کمیته سلطنتی در سال 1855، که نتیجه آن ساختار مسکنگزینی، سیستمهای تخلیه فاضلاب و سلامت عمومی بود.
نتایج مشابهی در فرانسه، آلمان، ایالات متحده رخ داد.
توجه به عدالت اجتماعی توسط هر دو جریان فکری «سودگرا» و «تحلیل گرا» در جامعه ترویج میشد.
اصلاحات مسکنگزینی و سیستم تخلیه فاضلاب توسط گروههای بشر دوست حمایت میشد که عقایدشان منشأ گرفته از مذهب بود.
در همان زمان صنعتگرایان روشنرکر نتیجه پیشنهادشان را بصورت شرایط انسانی به کارگران مشاهده کردند.
نهایتاً این توجه توسط جامعگرایان حمایت شد.
در میان نسل تخیلگرایان، حرکات جامعهگرایان در اوایل قرن 19 شروع شد و دنباله آن در اروپا رشد کرد و حتی پس از شکست انقلابهای سوسیالیستی پیشرفته در سال 1848 ادامه داشت.
در انتهای قرن 19، سوسیالیستها در مدیریت محلهای شهری در اروپا سرشناس شده بودند.
اصلاحات برنامهریزی و مسکنگزینی با شدت و قدرت بیشتری صورت میگرفت.
بعنوان مثال در انجمن لندن.
آنها کمیته مسکنگزینی را در دهه 1890 حاکم کردند و چندین ابتکار مربوط به برنامهریزی که دارای اهمیت بود را تحت نظر قرار دادند.
طراحی و برنامهریزی شهری (اجتماعی – کشوری) زیباسازی شهری، سومین شاخه در شبکه عقایدی است که برنامهریزی شهری را امروزه میسازد.
بدون شباهت به کفایت اهداف و عدالت اجتماعی که در قرن 19 پا به صحنه روزگار گذاشت، برنامهریزی شهری و طرح شهری دارای قدمت بیشتری بود.
امّا در قرن 19 برنامهریزی و طراحی شهری بصورت مؤسساتی گشت که قبل از آن چنین نبود.
همانطور که دیدیم، گسترش و بازسازیهای شهرهای برنامهریزی شده در اروپا و آمریکا در قرن 19 به خوبی انجام شده بود.
عقاید طراحی زیبائیشناسی شهرها در سال 1889 بر پایه هنر کامیلوزیته در ساخت شهرها، بر پایه تفکرش از قواعد طراحی شهرهای قرون وسطی ترقی بزرگی کرد.
یک توجه جدید برای شکل شهر باعث طراحی اجتماعی در اروپا شد.
برنامهریزی زیته (Sitte) گسترش نیافته بود، اما در دراز مدت تفکرش گسترش یافته بود.
اثر فکری او بیشتر در مرکز اروپا معمول بود همانطور که رقابتهای طراحی شهری در نیمه دوم قرن در آلمان و اتریش معمول بود نتایج این تفکرات بر روی شهرهائی مثل وین (Viena)، کلن (Cologne)، مونیخ (Monich) و برلین (Berlin) نقش بست.
عقیده طراحی شهری پیشروی گستردهای را در ایالات متحده هنگامی که حرکت زیباسازی شهر در 100 سال آخر قرن 19 ظاهر شد بدست آورد.
این سوابق ضمانت نامه رشد شهرداری و اکثریت قسمتهای ایالات متحده شد.
شهرها بصورت ریشههای علفهای پراکنده از پیشرفت شهری و هنر خارجی و فضای تفریحی ذینفع شدند.
این شامل کار معماران برنامهریزی طراحی منظر بود که یکی از مهمترین آنها فردریک لا و آمستد بود ((Feredrick.
Low Olmotetطراحیاش برای پارک مرکزی نیویورک، برجسته بودن وی را نشان داد.
اولمستدیک کار برنامهریزی و طراحی منظر گستردهای را پیشرفت داد که در سانفراسیکو پارک گلدن گیت (Golden gate) را برنامهریزی کرد بعلاوه تعداد خیلی زیادی از پارکهای دیگر و طرحهای توسعه شهری را برنامهریزی کرد.
یک کتاب تحت عنوان توسعه شهرهای کوچک بزرگ توسط چارلز مالفورد رابینسون (Charles Malford Robinson) ناشر مسائل اجتماعی خلاصهنویسی شد و افراد زیادی را مورد توجه خود قرار داد.
اما انگیزه اصلی برای زیباسازی شهر معماری نئوکلاسیک طراحی شهری در اروپا بود بعنوان مثال در بازسازی پاریس توسط هوسمان (Haussmann) دانیل برنهام (Daniel Burnham) یک معمار برجسته شیکاگو و حامی این نوع عقاید طراحی یکی از رهبران برجسته و سازماندهندگان شیکاگو و رداسپکوزیش (Chicago World Eypositian) شد که در سال 1893 باز شد.
برنامه این گروه در طراحی زیباسازی شهری تأکید داشت.
جانمائی محوری، تودههای کنترل شده طراحی منظم و استیل تقریباً نئوکلاسیکال آن برای یک دهه تا به حال بر روی برنامهریزی و طراحی تأثیر گذشت برنهام فلسفه خود را با گفته مشهورش تأکید میکرد: «پلانهای کوچک نسازید، آنها معجزهای بر جریان خون نمیکنند و…» که بر اثر تاریخیاش که پلان شیکاگو در سال 1909 بود میتوان استناد کرد.
قسمتهائی از طرح او اجرا شده و تا به امروز برای شیکاگو قابل توجه و با ارزش است.
عریض کردن خیابان میشیگان والکردرایو (Wacleer Drive) ناوی پیر (Navy Pier) و پارک لیک شور (Lake Shore) میباشد.
برنامهریزی در قرن حاضر ادامه جنبش زیباسازی شهری در ایالات متحده و دور دنیا احساس میشد.
بطور مثال در واشنگتن D.C.
امروزه دهلی نو (New Delhi) و کانبرا (Canberra).
آخرین اجرای آن بین دو جنگ جهانی بود هنگامی که عقاید برنامهریزی تاریخیاش توسط معمارانی که به خدمت دیکتاتورها گرفته شده بودند اجراء میشد.
برنامههای هیتلر برای بازسازی کلی برلین هنوز غیر قابل درک باقی مانده، رم هنوز دارای بعضی عناصر از برنامه 1931 موسیلینی میباشد و شکل فعلی مسکو بیشتر به برنامه 1935 استالین تعلق دارد.
-)حومههای باغی شکل و شهرهای کوچک جدید : درمیان آخرین سالهای قرن 19، سه جریان فکری از برنامهریزی در بریتانیا به کنار یکدیگر آمدند و در یک حرکت که وسط ابنزر هاوارد (Ebenezer Howard) پایهگذاری شد و در اولین کتابش بنام باغشهرهای فردا گرد آمدند (Cities Of romorrow) بعنوان یک تصور غیر عملی اجتماعی خود آموخته، عقاید هاوارد توسط تجاربش در ایالات متحده و آرمان گرائی و اصلاحات اجتماعی مقدماتی شکل گرفته بود.
هدف هاوارد از باغشهر یک ترکیب منحصر به فرد از عناصر بود.
دارای ترکیبی از بهترین گزینهها از شهر و کشور در یک سکونتگاه با یک جمعیت محدود که در یک سرزمین سبز از منطقه باغی شکل قرار گرفته بود.
این سیستم برنامهریزی شده از سکونتگاهها که هاوارد «واحدهای اجتماعی» نامیده بود توسط یک راهاهن درون شهری به مرکز شهر متصل میشد.
این دیدگاه نقش نهائی نبود بلکه شامل جزئیات از فرآیند عملکرد بود که این شهرها را بوجود میآورد و از حرکت آنها جلوگیری میکرد.
این عقیده یک طرح غیرعملی بود.
این عقیده کاملاً قابل اجرا بود.
هاوارد و همکارانش انجمن باغشهر را برای انتشار عقایدشان بوجود میآوردند و شرکت پیشرو باغشهر را جهت اجرای آن تأسیس کرد.
لچ ورس (Letch Worth) در 34مایلی لندن اولین باغشهر بود.
که بین سالهای 1905 تا 1910 ساخته شد.
سکونتگاه بعدی شهرک باغی همستد(Hampatead)بود که بدنبال باغشهر ولوین (Welwyn) قرار گرفت.
از آنجائی که عقیده باغشهر بر روی برنامهریزی و خانهسازی بریتانیائی بین دو جنگ جهانی تأثیر گذاشته بود، بیشتر اجتماعات برنامهریزی شده که ساخته شده بودند به حاشیه شهرهای متروپلیس گسترش یافته بودند.
تأثیر عقاید باغشهر بر روی برنامهریزیها به سرعت انتشار یافت.
(Soria y Mata)ی اسپانیائی عقیدهاش را بر روی یک شهر خطی که بصورت یک حومه شهر ما در ید گسترده شده بود پیاده کرد.
در فرانسه بنوئیت – لوی کتابش را با نام باغشهر (Cite Gardin) که همراه القاء مستقیم از برنامهریزی برتیانیائی بود تا هنگامی که تحرکات جدید غالب شدند بصورت پیشرفتهای مقطعی برروی برنامهریزی تأثیر گذار بود.
در آلمان قبل از جنگ جهانی اول دو اجتماع باغی برنامهریزی و ساخته شده بود این حرکت شکل جامع شهری و اقماری و حومه را القاء کرد.
گسترش این حرکت در چندین کنگره باغشهر بینالمللی بازتاب یافت و مدل باغشهر برای سکونتگاههای شهری در کشورهایی بسیار دورتر از بریتانیا مثل ژاپن قابل قبول بود.
در ایالات متحده آمریکا عقیده باغشهر غربی پذیرفته شده بود.
دو معمار نیویورکی کلارنس استین (Clarence Stein) و هنری رایت (Henry Wright) مریدان آمریکائی هاوارد شدند.
بهمران کلارنس پری (Clarence pery) یک برنامهریز اجتماعی که عقیده «واحد همسایگی» را پایهریزی کرد، هسته حرکت باغشهر در ایالات متحده شدند و چندین حومه شهری را برنامهریزی کردند که بر پایه مدیریت باغشهری بودند.
(Rudburn)، (New Jersy) در اوایل دهه 1930 توسعه یافتند و استین و رایت طرح باغشهر را با یک طرح چند بلوکی ترکیب کردند و یکسری جاده منظم و سیستم مسیرهایی که بطور کامل حرکت وسایل نقلیه را بصورت جداگانه مهیا میکرد.
این بعنوان طرح رادبرن معروف شد.
بعدها آنها تیپ اجتماعی رادبرن را در پیترزبورگ و لوسآنجلس برنامهریزی کرده و ساختند.
در دوران رکود اقتصادی یک آژانس «معامله جدید» فکر باغشهر را قبول کرد.
مدیریت باز مسکنگزینی به ریاست رکسفورد تاگول (Rexford Tugwell) یک حامی آرمانی از برنامهریزی کسی که به جایی رفته که برنامهریزی را چهارمین قدرت دولت نامیده.
این آژانس برای جلب بیکاران شهری و کارمندان دولتی جهت استفاده گسترش و ساخت اجتماعات جدید بعنوان یک وسیله ایجاد شده بود.
سه شهر کوچک جدید در این برنامه «کمربند سبز – Green Belt» در حقیقت برنامهریزی شده و ساخته شده بود : Green Belt، مریلند Maryland، واشنگتنD.C و Grenn hills و Ohio، بعد از Cincinnati، Greebdale، Wisconsin و لبه میلواکسی.
از آنجائیکه این تجربه برنامهریزی در زمان خود در مقیاس مناسبی نبود، اثر مهمی بر روی گسترش شهر بعد از جنگ داشت.
بعد از جنگ جهانی دوم ایده باغشهر کیفیت خود را توسط برنامه شهرهای کوچک جدید بریتانیائی که در سال 1945 شروع شده بود بدست آورد.
اولین نسل از شهرکهای جدید بعد از جنگ در بریتانیا خیلی به مدیریت باغشهر اولیه شباهت داشتند.
از میان 14شهرک جدیدی که قبل از سال 1950 شناخته شدند هشت عدد از آنها برای جمعیت مهاجر طراحی شده بود.
اما در انتهای دهه انتقاد از مفاهیم برنامهریزی اولین نسل بالا گرفت.
تراکمهای کم و سرزمینهای حاصلخیز سرسبز در کرانههای سازههای پایهای بالا قرار گرفتند و تجربه احساس بیگانگی توسط شهروندان در نتیجه دسترسی ضعیف به خدمات شهری و محیطهای بیتنوع صورت گرفت و هدف جمعیت بسیار کوچکتر از آنچه بود که هدف کمال حمایت و آسایش و خدمات آنان باشد.
دومین نسل از شهرها در حقیقت در عکسالعمل به این کمبودها برنامهریزی شدند، با هدف پیشرفت حس شهرگرائی با جانمائیهای پیچیدهتر و تراکمهای بیشتر، اولین آنها کامبرنالد در اسکاتلند بود که در سال 1955 شروع شد تا تسکین بر وضعیت بحرانی مسکنگزینی گلاسکو باشد.
توسط مساکن مرکز خطی در یک مگا استراکچور و تراکمش و خانههای کنار هم کامبرنالد به سختی با سازندگان قبلیاش در تضاد بود.
بعدها این نسلها شهرهایی بودند که در فشار جمعیت قرار داشتند مثل بیرمنگام و لیورپول و چندین قطب گسترش یافته درشمال انگلیس و اسکاتلند.
برنامهها برای این شهرکهای جدید دقت بسیار زیاد به ارتباط بین گسترش همیاری و حمل و نقل عمومی را نشان داد.
برای مثال ساختار شهرک رانکورن بر پایه یک مدار چرخشی هشت اتوبوس قرار گرفته بود و واحدهای گسترده مسکونی برای نهایت جذابیت حمل و نقل عمومی و به حداقل رساندن مصرف ماشین برنامهریزی شد.
در نسل سوم شهرکهای جدید که از سال 1966 شروع شد، برنامهریزان متوجه شدند که عبور از نیاز به ماشین غیر ممکن است و برنامههایی شبکهای شکل را برای حداکثر انعطاف نسبت به دسترسی به وسائل نقلیه اتخاذ کردند.
این شهرکهای جدید از شهرکهای قبلی بزرگتر بودند در آخر Milton Keynes الهام بخشترین فرد آمریکائی است.
آن بیش از پیشنیان مسکنگزینی خانواده مجرد و یک شبکه بزرگراه یک کیلومتر مربع داشت.
جمعیت 250000نفری آن بر عقاید برنامهریزی رایج این سایز شهرها اثر گذاشت.
همچنین کشورهای دیگر نیز فرضیه شهرهای جدید را پذیرفتند که حالتهای مختلف را دربرداشت.
شهرهای اقماری برای اسکان دادن جمعیتهای زیاد، گسترش شهرها مانند رشد قطبهایی در فضاهای پیرامون و شهرهای دارای منافع برای کارگران که در صنعت استخراج یا نواحی مرز بودند.
همچنین اغلب قسمتهای اضافه شده تحت عنوان شهرکهای جدید، شهرهای جدید (غالباً پایتختها) و مناطق فضای سبز طراحی و ساخته شده میباشند.
سوئدیها نظریه شهری جدید را در طراحی حومه اقماری استکهلم اصلاح کردند.
جامعه تازه برنامهریزی شده Vallingby و Farsta سطح بالای سرویسدهی، استخدام بسیار عالی محلی و طراحی که هنوز یک مدل برتر میباشد، ارائه میدهد.
در فنلاند برنامهریزی اقماری شهر هلسینکی (Sate lite Tapiola) بازتابی از نظریه باغشهر میباشد و روسیه شهرکهای اقماری را در اطراف مسکو و چندین زیستگاه جدید جامع را برنامهریزی کرد.
فرانسه در اواسط دهه 60 تا دهه 80 شهرکهای اقماری را برنامهرگیری و بنا کرد.
در اطراف پاریس 5 شهرک اقماری به هدف استقرار جمعیت بالغ بر نیم میلیون نفر در هرکدام از آنها و چندین شهرک کوچک در اطراف شهرهای محلی ساخته شد.
اسرائیل نیز بعنوان قسمتی از سیاست پراکندگی جمعیت برنامههای شهرهای جدید، گستردهای را منطبق بر تجریه انگلیسی شروع و اقدام نمود که طراحی و تکمیل آنها از اواسط 1950 تا 1970 طول کشید که نتیجه آن 21سکونتگاه بود.
در مقایسه در ایالات متحده شهرهای جدید نسبتاً خیلی کم تأثیر گذاشته بودند و رشد کرده بودند.
بهترین نمونههای شناخته شده از شهرهای جدید که در اوایل دهه 60 طراحی و ساخته شده بودند عبارتند از: Reston، Virginia، Columbia، Maryland و هر دو شهر واشنگتن و D.C که نمونههایی از توسعه برنامهریزی در زمان خودشان بودند.
پس از آن جوامع برنامهریزی شده که گسترش آنها تضمین شده بود (معمولاً بعنوان حومههای نسبتاً مستقل در حواشی نواحی ما در شهرها) گسترش بسیار زیادی یافتند.
Lrvine و California، خارج لوسآنجلس یکی از بزرگترین و مطمئناً نمونه به یک شهر جدید حقیقی میباشد.
اگر چه از تعداد بالغ بر صد عدد از توسعههای برنامهریزی شده که به خود شهرکهای جدید را اطلاق نمودهاند خیلی کمتر از حومههای توسعه یافته یا جوامع بازنشسته هستند.
آخرین حمایت عمومی از ایده شهر جدید در ایالات متحده، جامعه جدید قانون 1968 که عبارت بود از پیشنهاد کردن «وامهای تضمینی برای گسترش دهندگان» با این انتظار که برنامهریزی و اجرای قطعات را به عهده بگیرند.
در نهایت بر طربق نظریه اصلی باغشهر هاوارد این برنامه حتی قطعه شهرکهای جدید در شهر را برای برانگیختن گسترش جوامع برنامهریزی شده در شهرهای مرکزی داشت.
اواخر آن در 1975 برنامه جوامع جدید تعداد 30پروژه را حمایت میکرد اما تنها 6عدد از آنها سرانجام تکمیل شدند که آنها به اندازه هدف نهائی رشد نکردند.
در بررسی آخرین برنامهها بعنوان یک برنامه غلط تصور و شناخته شد و تأثیر کمی رابر صحنه شهر داشت.