دانلود مقاله تاریخچه نراروپا

Word 84 KB 5818 40
مشخص نشده مشخص نشده جغرافیا - زمین شناسی - شهرشناسی - جهانگردی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • نراروپا : بررسی کلّی 000/600/9 کیلومتر مربع ( بجز جزیره های منطقه 15 ) نخستین اروپاییان شکاچیان عصر پارینه سنگی هیچ گاه در بهترین وضعیت، تعدادشان به 000/100 نفر نرسید.

    در بدترین وضعیّت بویژه در طول دوره های سرد واپسین عصر یخبندان تعداد آنها به طور چشمگیری کمتر از این بود.

    در پایان عصر یخبندان، تحوّلی در رهایی از این کاهش جمعیّت پدید آمد.

    در طول بهتر شدن آب و هوا در دوران میانه سنگی ( 10 هزار تا 6 هزار سال پیش از میلاد ) تعداد جمعیّت آنها همچون بهترین شرایط آب و هوا در گذشته، افزایش یافت و سرانجام اندک اندک به 000/250 نفر رسید.

    سپس در انقلاب نوسنگی، در 5 هزار سال پیش از میلاد افزایش چشمگیری در تعداد جمعیّت آنان رخ نمود.

    مجموع جمعیّت در این زمان بیش از یک میلیون نفر بود.

    این عصر همچنین موجب پیدایش نخستین تمایز مهمّ بین شیوه های سکونت بود، چون تراکم جمعیت یا بندگان غذا در عصر پارینه سنگی ندرتاً به 1/0 نفر در هر کیلومتر مربع می رسید.

    در حالی که تراکم تعداد تولید کنندگان غذا در عصر نوسنگی معمولاً یک نفر در هر کیلومتر مربع بود تا زمانی که این کشاورزان، مهاجرتشان را از پهنه های جنوبی و غربی اروپا به پایان رسانند ( بنابر برآورده های در حدود 3000 سال قبل از میلاد )، جمعیّت این قاره به بیش از 2 میلیون نفر رسید.

    در طول هزار سال بعدی که جامعه ، وارد عصر مفرغ شد، افزایش ناهمگون جمعیّت با مهاجرت از خاور نزدیک به اروپا آغاز شد.

    منطقه ورودی جمعیت، یونان بود که مهاجران از راه دریا وارد اروپا می شدند.

    پیامد نهایی این مهاجرت علاوه بر افزایش دیگری در تعداد جمعیت، تغییر در شیوه توزیع آن بود.

    گر چه روند افزایش تعداد جمعیّت یکنواخت بود، امّا بر مبنای معیارهای جدید کند می نمود: در 2000 ق.م .

    مجموع جمعیّت اروپا به 5 میلیون نفر رسید و تا 1000 ق .

    م .

    این تعداد به 10 میلیون نفر افزایش یافت.

    تغییر در توزیع جمعیّت مربوط به میزان افزایش چشمگیر غیر متناسب جمعیّت در کشورهای مدیترانه ای بود.

    احتمالا افزایش جمعیّت در این کشورها بازتابی از بهبود وضعیّت کشاورزی در خاور نزدیک از آغاز تاریخ بوده است.

    این فزونی در هر سرزمینی که از آب و هوایی مشابه برخوردار بود، به چشم می خورد پیشرفت کشورهای مدیترانه ای که به منزله گذرگاه بزرگ طبیعی بود نیز می توانست به طور مؤثری موجب افزایش این مقدار جمعیّت باشد.

    به هرعلّتی که بود تا پایان عصر مفرغ در 1000 ق .

    تراکم جمعیت بیش از حد متوسط جمعیّت اروپا، با ضریب 3 در یونان و بیش از ضریب 2 در ایتالیا بود ( تصویر 13 ) .

    این امر ، زمینه جمعیّت نگاری در زمان پیدایش جامعه باستان است.

    در زمانی که اسکندر به سوی شرق پیشروی می کرد، مرکز قدرت اروپا از شرق این قاره به سوی سرزمینهای غربی تر آن، یعنی ایتالیا در حال جابجایی بد.

    با تسلط بر شبه جزیره ایتالیا و جمعیّت 4 میلیونی آن، رم تشکیلات سیاسی را پی ریخت که به طور کامل بر تمامی کشورهای اروپایی تسلّط داشت.

    پیامد سریع آن، جنگ با تنها قدرت عظیم مدیترانه غربی یعنی کارتاژ بود.

    پیامد نهایی این جنگ، تشکیل امپراتوری روم بود که در نهایت با گسترش قلمرو خود، تمامی کشورهای حاشیه دریای مدیترانه را در بر می گرفت.

    این موفقیت باعث موفقیتهای دیگری شد: در حالی که خراج 48 ایالت به سوی پایتخت گسیل می شد ، تراکم جمعیت ایتالیا بالاترین حدّ‌ جمعیّت یونان را پشت سرگذاشت .

    در حالی که تمام جمعیت اروپا تنها 31 میلیون نفر بود، 7 میلیون نفر در ایتالیا زندگی می کردند.

    تا 2000 میلادی امپراتوری روم قدرتمند تر شد و تا این زمان 46 میلیون نفر تبعه داشت که 28 میلیون از 36 میلیون نفر جمعیّت اروپا را در بر می گرفت ( تصویر 15 ) .

    این امر پیشرفت خوبی محسوب می شد.

    در پی آن جمعیّت کاهش یافت و در چهار سده بعد نیز وضعیّت وخیم تر شد.

    تعداد جمعیّت با کاستی اقتصاد، کاهش یافت.

    مجموع کاهش جمعیّت اروپا تا سال 600 میلادی به 26 میلیون نفر رسید، 25%‌ کمتر از بیشترین میزان جمعیّت در سال 2000 میلادی.

    کاهش جمعیّت عمومی بود و ردر اوّلین نگاه اینچنین می نمود که به علّت بدی آب و هوا پدید آمده است.

    این مساله احتمالی پیش نبود.

    مشخص است که کاهش جمعیّت در کشورهای مدیترانه بیش از کشورهای شمالی اروپا به چشم می خورد.

    در صورتی که هوا سردتر می شد این کاهش برخلاف آنچه بود که انتظار آن می رفت.

    با آن که جامعه باستان بیش از اندازه توسعه یافته بود، این کاهش بسیار زیاد به نظر می رسید و کاهش قدرت نتیجه آن بود.

    علّت آن هر چه که بود روند جدید کاهش نتایج جالبی در پی داشت.

    قدرت امپراتوری روم رو به کاستی گذاشت و در نهایت به سقوط آن منجر شد.

    تمدّن باستان فرو پاشید و به جای آن جامعه ای جدید فئودالی سده های میانه به وجود آمد.

    اروپا در سده هشتم میلادی، دستیابی به شیوه ای جدید را آغاز کرد و بار دیگر جمعیّت آن افزایش یافت.

    جمعیّت از 26 میلیون در پایین ترین سطح در سده های میانه به 30 میلیون تا سالهای اولیّه سده نهم میلادی و به 36 میلیون نفر تا سال 1000 .

    بهترین وضعیّت دوران باستان رسید.

    از این زمان روند رشد جمعیّت رو به افزایش گذاشت و میزان آن شتاب بیشتری یافت.

    در سده یازدهم میلادی جمعیّت به بیش از یک پنجم افزایش یافت.

    در سده دوازدهم این عدد به بیش از یک چهارم و در سده سیزدهم میلادی اوج قرون وسطی تا بیش از یکم سوم رو به فزونی گذاشت.

    در آغاز قرن چهاردهم کلّ جمعیّت به رقم بی سابقه 80 میلیون نفر رسید.

    جمعیّت اروپا در این زمان به شکلی بس متفاوت نسبت به جمعیّت دوران باستان در سرتاسر قاره پراکنده شد.

    مرکز جهان باستان کشورهای مدیترانه ای بود که در کناره محدوده اتصال یونان و ایتالیا قرار داشت، در حالی که مراکز اروپای نوین تمام قاره بود و شامل کشورهای قدرتمند می شد که به مناظق همسایه ایتالیا و بلژیک تقسیم شده بودند.

    کشورهای بالکان به طور کلّ ی و بویژه یونان از مرکزیت کمتری برخوردار بودند.

    روشن است که روند رشد جمعیّت کشور های اروپای شمالی و غربی بیش از کشورهای مدیترانه ای است.

    جمعیّت اروپای شرقی نیز دارای چنین وضعیّتی بود، هر چند به علّت آن که تراکم جمعیّت آنها بسیار پایین مانده بود، در نقشه تراکم جمعیّت ناپیداست.

    تصویر 17 که افزایشهای درصدی را از دوران باستان نشان می دهد، این موضوع را آشکار می کند .

    حدّ متوسط جمعیّت منطقه مدیترانه ( برای تعیین آن نگاه کنید به نمودار 110 ) تنها 36% بود.

    رقم قابل مقایسه آن با شمال غربی 185% و برای شرق بیش از 285% است.

    در صورتی که این میزانهای متفاوت رشد جمعیّت در طول یک یا دو سده بعدی حفظ می شد، جمعیت اروپای مدیترانه ای به طور قابل توجّهی محدودتر می شد.

    روند رشد جمعیّت ثابت نماند.

    جوامع روستایی در صورتی می تواند این رشد را حفظ کن که زمین بیشتری را به زیر کشت برد و یا از همان زمینها بهره برداری بهتری کند.

    تا سال 1300 م اروپا قادر نبود هیچ یک از این دو را انجام دهد.

    چرخهای صنایع این قارّه بکندی در حال بهبود بود تا اینکه بتواند در کوتاه مدّت کمکی باشد.

    در تمام سرزمینهای اروپا جمعیّت وجود داشت.

    اثرات آن بزودی در سده چهاردهم نمایان شد .

    قیمت غذا افزایش یافت، کیفیت تغذیه مردم رو به بدی گذاشت و مرگ و میر فزونی یافت .

    افزایش زاد و ولد از بین رفت و نمودار جمعیّت که روند رشد آن طی 500 سال گذشته به مقدار بسیاری افزایش یافته بود، ناگهان رو به کاستی گذاشت.

    این مسایل خوشحال کننده نیود، توقف رشد جمعیّت تنها ناشی از فقر و مکنت بود.

    با این وجود اتفاقات بعدی بسیار ناراحت کننده تر بودند.

    در 1347 م .

    طاعون فراگیری در کریمه شیوع یافت.

    این بیماری از مغولستان که بومی آن منطقه بود، توسط یکی از کاروانهایی که از جاده قدیم ابریشم عبور می کرد انتقال یافت.

    این بیماری، جان اروپاییانی را که در برابر انواع بیماریها مقاومت کمی داشتند، به مخاطره انداخت و تقریباً هیچ کس از طاعون در امان نماند.

    هر چند در گذشته، اروپا از تهاجمهای طاعون خیارکی رنج برده بود، اکنون مدّت درازی بود که یقیناً اثری از آن نبود و فقدان فشار جایگزینی در طول سده های بینابین، جمعیّت اروپا رااز نظر ژنیتکی بی دفاع رها کرده بود.

    پیامد آن تجربه ای بود که تاریخ نگاران آن زمان ، آن را « مرگ عظیم » نامیدند و مورخان امروزه از آن به « مرگ سیاه » یاد می کنند.

    بین یک چهارم تا یک سوم جمعیّت اروپا به علّت بیماری مسری سالهای 1347 م .

    تا 1353 م .

    جان باختند .

    این رویداد تراکم جمعیّت راکاهش داد و موجب شد آنان که زنده باقی مانده بودند از عوامل مؤثر مالتوسی که باعث جلوگیری از رشد جمعیّت در طول سده ‌ چهاردهم میلادی شده بود رهایی یابند.

    با آنا که وضعیّت بهتر شد، بیماریهای واگیر دیگری مانند طاعون موجب از بین رفتن مردم و در نتیجه کاهش جمعیّت در سده های میانه بود، یعنی در حدود 60 میلیون که کمتر از 80 میلیون در گذشته است و تنها در این زمان بود که روند رشد جمعیّت بار دیگر ثابت باقی ماند.

    حتی در بسیاری از کشورها کاهش ناگهانی جمعیّت بیش از فاجعه کاهش 25% بود.

    چون بیشتر مناطق پرجمعیّت همچون ایتالیا، فرانسه، انگلستان و هلند کاهش بیش از 25% یعنی 33% را تحمل کردند.

    در مقابل مناطقی که جمعیت پراکنده ای داشتند در شرق ویستول از کاهش کمتری برخوردار بود و بزودی این کاهش جبران شد.

    در سده پانزدهم میلادی، وضعیّت تمام اروپا بهتر شد: تا پایان این سده مجموع تعداد جمعیّت بار دیگر تقریباً در تمام مناطق اروپا به سطح سال 1300 میلادی رسید.

    از 80 میلیون نفر در 1500 م رشد جمعیّت ادامه داشت و به حدود 100 میلیون نفر در 1600 م .

    و بعد از یک نقصان بین سالهای 1620 تا 1650 به 120 میلیون نفر در 1700 م .

    ( به اندازه معمولی ) افزایش یافت.

    این افزایش به تعداد بسیار زیادی بیش از پیشرفت ناگهانی جمعیّت در سده های میانه بود.

    وضعیّت اقتصادی به کمک صنایع رو به رشد و وسعت زمین که توسط کشف راههای دریایی به آسیا و امریکا افزایش یافت قوی تر و سودمند تر شد و بیشتر به حالت اولیّه خود بازگشت.

    به علاوه، دست کم بعضی از توانائیهایی که مازاد بر نیاز مناطق اطراف شهری بود، موجب به کارگیری سودمند در رشد سریع جمعیّت شهرها شد.

    در این زمان تحوّلی به وجود آمد: اروپا به قاره ای سرمایه داری و استعمارگر تبدیل شد به طور روزافزونی رد صدد بدست آورن ثروت و آماده برای دست یازیدن به تمام جهان به منظور چنگ زدن بر منافع آن برای خود بود.

    وضعیّت اقتصادی ـ به کمک صنایع رو به رشد و وسعت زمین که توسط کشف راههای دریایی به آسیا و امریکا افزایش یافت ـ قوی تر و سودمند تر شد و بیشتر به حالت اولیّه خود بازگشت.

    در سده های میاه تعادلی نسبی بین کشورهای تجارت کننده مدیترانه ای که در رأس آنها ایتالیا قرار داشت با جوامع کشورهای اقیانوس اطلس که ریاست آنها راهلند بر عهده داشت، به وجود آمد.

    این تعادل طی بحرانهای نیمه اول سده 17 م .

    از بین رفت.

    بحران یک مسأله عمومی بود: جنگ خانمانسوز اروپا که قرنها ادامه داشت، جنگ سی ساله بین سالهای 1618 تا 1648 ، شیوع مزمن طاعون و تغییر فاحش و ناگهانی که از زمان واردات شمس از قاره امریکا به وجود آمده بود و به سطح قابل توجّهی در دهه 1550 م .

    رسید.

    تمام کشورهای اروپایی درگیر فشارهای اقتصادی و جمعیّت بودند.

    در نتیجه شکافی در نمودار جمعیّت در 1625 تا 1650 به وجود آمد ( تصویر 1ـ2 ) مرحله ترقّی و بهتر شدن وضعیت ، پیروزمندان را از شکست خوردگان تفکیکم و در طبقه ای مجزا جای داد.

    بهبودی وضعیت در ایتالیا بسیار ضعیف بود، به گونه ای که تقریباً می توان آن را نادیده انگاشت.

    موقعیت این کشور به عنوان کشوری که در راس بازار اقتصادی قرار داشت دائماً در حال فروپاشی بود.

    در مقابل، هلند، مجمع الجزایر بریتانیا و فرانسه به سطح جدیدی از موفقیت گام بر می داشتند و کالاهایشان، بازارهایی را در سراسر قاره اروپا بدست آورد.

    در اروپا تغییر وضعیّت به نفع شمالی پروتستان نشین بود.

    آلمان به نقطه‌ بالایی جدول تراکم جمعیت، یعنی به سطح کشورهای انگلستان، ویلز ، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ رسید.

    در همین زمان جمعیّت ایتالیا کاهش یافت ( تصویر 1ـ 13 ( الف ) ) .

    از نظر افزایش درصد جمعیّت بیشتر کشورها به میزانی قابل توجّه دست یافتند .

    بجز دو کشور، همگی در دو سوی میانگین تصویر 1 ـ13 ( ب ) قرار دارند.

    این دو استثنا ، ایرلند وفرانسه بودند که در این بین ایرلند، نمونه واضحی محسوب می شد.

    جمعیّت ایرلند تا 50% کاهش یافت؛ چون میزان مهاجرت به طور مداوم خارج از افزایش معمولی بود.

    فرانسه نیز از افزایش جمعیّت برخوردار بود ـ افزایشی اندک در حدود 17%‌ که موجب شد فرانسه از دومین کشور پر جمعیّت اروپا به پنجمین کشور در بین قدرتهای اروپایی تنزل پیدا کند.

    تلاشهای آلمان برای مقابله با این حوادث ، دوران اخیر ( 1975ـ 1914 م .

    ) راهمراه با زمینه اصلیش شکب می دهد .

    در راستای واهمه از میزان رشد صنعتی روسیه ، آلمان ، اروپا را رد سال 1914 به جنگ جهانی اول کشاند.

    نبرد 4 ساله به بهای از دست رفتن جان 8 میلیون نظامی و مرگ شمار زیادی از مردم غیر نظامی انجامید.

    آمار این چنین بود: در مناطق شمالی و غربی اروپا ، آلمان 000/700/1 نفر ، فرانسه 000/300/1 نفر، انگلستان 000/750 نفر و مجموع کشته شدگان این منطقه 000/750/3 نفر بود.

    در منطقه شرقی اروپا، روسیه 000/700/1 نفر ، اتریش ـ مجارستان 000/250/1 نفر، رومانی 000/300 نفر و مجموع جان باختگان این منطقه 000/250/3 نفر بود و کشورهای مدیترانه ای تقریباً صدمه ای ندیدند ( ایتالیا 000/65و مجموع 000/75 نفر ) .

    امّا تلفات و مجروحان جنگ اطلاعات قابل توجّهی برای جمعیّت نگاران محسوب نمی شود.

    بسیار مهمتر از آن، مرگ و میر ناشی از سوء تغذیه ، بیماری و کم باروری به علّت بی نظمی اجتماعی و اقتصادی بود.

    در این زمان مناطق شمالی و غربی اروپا وضعیّت نسبتاً بهتری داشتند .

    از سوی دیگر در روسیه، در سال 1917 م .

    اقتصاد فروپاشید و این اضمحلال اقتصادی قیامی انقلابی را به دنبال داشت که طی آن قحطی و بیماری فرا گیر به طور جدی میلیونها انسان را نابود کرد.

    آثار دقیق مرگ و میر نامعلوم است.

    امّا آنچه که یقیناً می توان گفت کاهش ناگهانی 10 میلیون نفر در شرق اروپا به طور کلی بود و همین مسأله کافی است که بار دیگر شمال و غرب اروپا را در رأس هرم جمعیّت این قاره قرار دهیم.

    شرق اروپا، رد طول جنگ داخلی زیان دید و تا سالهای آغازین جنگ جهانی دوّم مجدداً پیشتاز شد.

    در این زمان زیانهای کشورهای شرقی اروپا از هر جهت سنگین تر از دیگر مناطق بود.

    17 میلیون سربازی که در جنگ کشته شدند اغلب از مناطق شرقی اروپا بودند ( روسیه 10 میلیون، ایالتهای شرقی آلمان و مناطق تابع آن 5/1 میلیون لهستان 500 هزار و مجموع 12 میلیون نفر ) .

    در مناطق شمال غربی اروپا تعداد کشته شدگان نسبتاً کمتر بود.

    ( آلمان 3 میلیون ، انگلستان 300 هزار، فرانسه 200 هزار ومجموع 4 میلیون نفر ).

    تعداد بسیار کمتری سرباز از کشورهای مدیترانه ای جان باختند.

    ( ایتالیا 300 هزار ، یوگسلاوی 300 هزار و مجموع 800 هزار نفر ).

    مرگ افراد غیر نظامی حختی بی تناسب تر بود.

    کشته شدگان غیر نظامی در شرق اروپا 10 میلیون نفر بودند ( این تعداد شامل 5/4 میلیون از 5 میلیون نفر یهودی بودند که توسط نازیها قتل عام شدند ).

    در مقابل یک میلیون نفر در کشورهای شمالی و غربی اروپا کشته شدند( 500 هزار نفر آلمانی و 300 هزار نفر فرانسوی ) .

    5/1 میلیون نفر غیر نظامی درکشورهای مدیترانه ای جان خود رااز دست دادند ( که 000/200/1 نفر از آنها یوگسلاو بودند ).

    همچنین شرق اروپا جمعیّت را از دست داد و بر جمعیّت غرب اروپا افزوده شد؛ بدین ترتیب که 15 میلیون در روزهای پایانی جنگ و بلادرنگ پس از جنگ جهانی از شرق به غرب گریختند یا به زور خارج شدند.

    علاوه بر کاهش میزان زاد و ولد که افزایش طبیعی جمعیّت را به طور کامل متوقف کرد، 35 میلیون نفر از جمعیّت شرق اروپا کاهش یافت.

    در مقابل، هیچ تغییر و یا افزایش اندکی در دو منطقه دیگر اروپا ، مناطق شمالی و غربی و کشورهای مدیترانه ای، پیش نیامد.

    این مساله موجب شد که غرب اروپا بار دیگر از شرق پیشی گیرد ( نمودار 1ـ10 ) و با وجود اندک کاهشی در جمعیت موقعیتی که منطقه غرب اروپا داشت حفظ شد.

    البته از نظر سیاسی ، شرق گامهایی رابا تسلط روسیه بر صحنه اروپا، که پیش از این بی سابقه بود، به طرف جلو برداشته است.در حالی که جمعیت روسیه در سال 18545 م .

    کمی بیش از دو برابر بزرگترین قدرت بعدی یعنی فرانسه ( نک 1ـ15 ) بود، در 1914 م .

    هنوز کمتر از سه برابر قدرت بعدی یعنی آلمان ( نکم 1ـ15 ) جمعیّت داشت.

    اکنون جمعیّت این کشور بیش از 4 برابر آلمان غربی و در حقیقت بیش از مجموع جمعیّت آلمان غربی، ایتالیا، انگلستان و فرانسه است ( نک 1ـ16 ) .

    دو دلیل عمده اختلاف بین تصاویر منطقه ای و سیاسی، وجود دارد: 1ـ روسیه یک کشور آسیایی ـ اروپایی است و روند رشد جمعیّت منطقه آسیایی این کشور بسیار سریع بوده است 2ـ وسعت سرزمین آلمان که در ردیف دوّم اروپا قرار دارد کاهش یافت و به دو کشور تقسیم شد.

    آسیا : بررسی کلّی 000/000/44 کیلومتر مربع یک نسل پیش ، درباره « انقلاب نوسنگی » ـ پیدایش نخستین تولید کنندگان غذا در برابر جامعه های گردآورنده غذا ـ دیدگاه نسبتاً روشنی داشتیم.

    این انقلاب در خاور نزدیک ، رد منطقه ای که مرکز آن فلسطین، سوریه و عراق بود، روی داد.

    این منطقه « هلال خصیب » نامیده می شود که یک یا دو هزار سال بعد، نخستین تمدّن در آن پدید آمد.

    این روزها بیشتر می دانیم ، امّا متأسفانه کمتر می فهیم .

    ظاهراً شیوه های گوناگون تولید غذا از سرزمینهای مختلفی سرچشمه گرفته است که اغلب پیدایش این شیوه ها بسیار کند و نامحسوس است، البتّه آنچه مورد توجّه ماست سیر صعودی جمعیتی است که با انتقال به مرحله تولید غذا همگام پنداشته شده است.

    امّا به نظر می آید این سیر نمودار در برخی مناطق و در دوره های مشخّص دور وجود ندارد و برای مثال در طول 5000 تا 3000 سال پیش از میلاد، دانش کشاورزی رد سراسر جنوب شرقی آسیا، از برمه و تایلند در زمینلاد تا شرقی ترین جزایر اندونزی، گسترش یافت.

    با وجود این ، دست کم 2000 سال طول کشید تا جمعیت به ده برابر ، که نتیجه انتشار دانش کشاورزی بود، افزایش یافت.

    ( فرضهایی که ما پایه تخمینهایمان را بر آنها استوار می کنیم: اولاً تعداد گردآورندگان غذا در این پهنه در 5000 سال پیش از میلاد، احتمالاً از 000/200 نفر کمتر نبوده است ( مقایسه کنید با استرالیا ) و ثانیاً میزان 2 میلیون نفر تا مدّتها در آخرین هزاره پیش از میلاد حاصل نشد، که این مورد کاهشی مشخّص در امتداد دوره تاریخی محسوب می شود.) اگر همیشه نتوانیم بر نو آوریهای کشاورزی اعتماد کنیم تا توضیح دهیم چرابر شمار فقط برخی از اقوام آسیایی افزوده شد، سدت کم می توانیم بگوییم که هر جا از کشاورزی خبری نبوده، رشد در خور توجّهی نیز وجود نداشته است.

    بین 10000 تا 400 ق .

    م ، جمعیت آسیا از یک میلیون به 80 میلیون افزایش یافت، امّا تعداد مردم سیبری ، کره و ژاپن تقریباص هیچ تغییری نکرد.

    از کوههای اورال تا جزیره هنشو، تنها ساکنان، شکارچیان ساده و ماهیگیران بودند که با تخمین کمتر از 200 هزار نفر بودند.

    بنابراین ، برل پایه آنچه گذشت، آسیاییها در 400 ق .

    در کدام مناطق می زیسته اند؟

    پاسخ این است که تقریباً تمامی آنها در روستاهای ابتدایی در خاور نزدیک ( 12 میلیون )، چین ( 30 میلیون ) و هند (د 30میلیون ) زندگی می کرده اند.

    این سه منطقه ، مناطقی محسوب می شوند که از بدو پیدایش، کشاورزی مهمترین فعالیتهای ساکنان آن بوده است؛ مناطقی که تا حدود سده چهارم قبل از میلاد، تمدّنهای مهمّی به خود دید و باید نقش کانون فرهنگی قارّه را در طول تاریخش ادامه می داد.

    در بین این سه تمدن، خاور نزدیک کهن ترین تمدّن است که مرکز اوّلیه آن در کشوری قرار داشت که در نزد پیشینیان به سومر واکد و تاجهان باستان با نام بین النهرین و در عصر کنونی به عراق مشهور است.

    در اینجا، مدّتهای دیرپایی پیش از هر جای دیگر ، انقلاب کشاورزی ، صعودی فزاینده در نمودار جمعیت به وجود آورد ( با روستاهایی که به سبب رشد به شهرهایی تبدیل شدند، با تراکم جمعیّت منطقه ای 10 نفر در هر کیلومتر مربع ) .

    این انقلاب کشاورزی، سرآغاز مجموعه ای از نخستین پدیده ها بود و می توان به سادگی ادّعا کردکه سومریان پایه گذار تمدّن بوده اند.

    این مجموعه نخستین ها عبارتند از : نخستین کتابت ( به یقین ) ، نخستین ریخته گری مفرغ ( به احتمال زیاد ) و نخستین وسیله نقلیه چرخدار ( به احتمال ) .

    از آنجا که این قوم متمدن ، که هویّت نژادی آنها هنوز معمّایی است، این تمدّن را به سرعت ترقّی دادند، خاور نزدیک جایگاه اوّل را از نظر جمعیّت ، در میان مناطق دیگر آسیا به دست آورد و برای بیشتر روزگار باستان قادر بود که سهم 25 درصدی خود را نسبت کلّ جمعیّت آسیا حفظ کند ؛ این سهم در اوایل هزاره سوم پیش از میلاد 5/2 میلیون از کلّ 10 میلیون، دراوایل هزاره دوم 5 میلیون از 20 میلیون و در اوایل آخرین هزاره پیش از میلاد 9 میلیون از 36 میلوین بود.

    پس از زمان، وضعیّت تغییر کرد؛ گر چه رشد جمعیّت خاور نزدیک ادامه یافت، از رشد جمعیّت در چین و هند عقب ماند.

    در حدود سده پنجم قبل از میلاد، جمعیّت چین و هند هر یک به 25 تا 30 میلیون نفر می رسید درحالی که جمعیّت کلّ خاور نزدیک کمتر از نصف این رقم بود.

    به طور کلّی جمعیّت آسیا تا 1 ششم حدود 7/16 درصد کاهش یافت ( رجوع کنید به تصویرهای 2 ـ 3 ـ و 2 ـ 4 ) .

    خاور نزدیک از نظر تکنولوژی و رشد جمعیت از اروپا نیز پیشی گرفت؛ زیرا هنگامی که امپراتوری هخامنشی ـ بزرگترین امپراتوری آسیا تا آن زمان ـ می کوشید تا یونان را در سده پنجم پیش از میلاد فتح کند، به سختی مجبور به عقب نشینی شد و در برابر تاخت و تاز متقابل اسکندر کبیر و جانشینان مقدونی او در اواخر سده چهارم مقاومت عجیب، ولی بی ثمر، او خود نشان داد.

    در طول چند سال ، اسکندر تمامی منطقه را به صورت بخشی از قلمرو خود در آورد.

    امپراتوری اسکندر در واقع شامل امپراتوری کهن هخامنشی و یونان بود که بر پایه جمعیّت ، سرزمینی آسیایی به شمار می آمد: امپراتوری مقدونی در اروپا ( یونان ) 3 میلیون نفر در آفریقا ( مصر ) 5/3 میلیون در خاور نزدیک ( جز عربستان ) 12 میلیون در آسیای مرکزی و هند 5/1 میلیون جمع 20 میلیون جمعیّت بخش آسیایی 5/13 میلیون ( دو سوم کلّ جمعیت ) با وجود این ، اگر مرکز جمعیّتی امپراتوری مقدونی را در آسیا بدانیم، قدرت مؤثّر این مرکز، اروپاییان بودند و هدف اصلی امپراتوری، پیشرفت شیوه زندگی یونانی بود.

    تعداد ساکنان یونان، در دوره های استبدادی اندک بود ـ کمتر از 25- هزار نفر ـ امّا برای گسترش فرهنگ و تمدّن یونانی کافی می نمود .

    بعدها، رومیان نقش یونانیان را بر عهده گرفتند و در دیگر سالهای دوره باستان، بخش غری خاور نزدیک جزو امپراتوری آنان بود.

    بخش شرقی دوباره توانست استقلال خود را توسط حکومت پارتها بازیابد ، امّا هم از نظر تعداد ( 5 میلیون در مقابل 45 میلیون ) و از نظر فرهنگی تحت تأثیر امپراتوری روم باقی ماند.

    شاید خاور نزدیک در دوران باستان نسبت به اروپا افزایش مهمّی نداشت، امّا د رآسیا چنین نبود.

    نه تنها تعداد آسیاییان از اروپاییان فراتر رفته بود، بلکه هندیها و چینی ها ( هر کدام به تنهای ) از اروپاییان بیشتر بودند ، چین و هند مجموعاً تا آن هنگام، از نظر پیچیدگی، تمدنهای قابل مقایسه با تمدّن روم به وجود آورده بودند.

    آنگاه که از هند سخن به میان می آوریم، واحدی اجتماعی مورد نظر است نه وجودی سیاسی، زیرا تلاشهایی که برای ایجاد یک امپراتوری کاملاً هندی انجام شده، فقط در دو زمان به مفقّیت نزدیک شد: در سده سوم پیش از میلاد، زمانی که امپراتوران موریا بیشتر شبه جزیره را تسخیر کردند و سده سوم پس از میلاد، هنگامی که پادشاهان گوپتا کنترل نیمه شمالی را به دست گرفتند.

    چون هیچ یک از این دو امپراتوری بیش از یک نسل دوام نیاورد، ذکر این مطلب شایسته است که موقعیّت طبیعی منطقه یکی از عوامل تجزیه سیاسی بود.

    چین وضعیتی متفاوت با هند داشت.

    در اواخر سده سوم پیش از میلاد، حکومتهای متعددّی که درّه رودخانه زرد ر بین خود تقسیم کرده بودند، توسّط شی هوانگ تی ، نخستنی امپراتور، گرد هم آمدند و از آن پس اتّحاد حاکم بود.

    مقیاس بسیار عظیم است.

    در خلال دوران هان ، که از 206 ق .

    تا 220 میلادی ادامه یافت ، امپراتوری چین همیشه از نظر تعداد کاملاً برتر از روم نشان می داد: هنگامی که جمعیّت روم اندکی بیش از 40 میلیون بود، چین دوران هان بیش از 50 میلیون نفر جمعیّت داشت.

    در دنیایی با امپراتوریهای متعدّد ، مرتبه امپراتوری چین دیگر تقریباً عادّی به نظر می رسید ( تصویر 2 ـ 5 ) در سال 220 میلادی، امپراتوری هان سقوط کرد و بربرها در 410 میلادی ، رم را غارت کردند.

    ویژگی مشترک در این دو رویداد ، مداخله قبایل چادر نشین مرکز آسیا ( هون ها، مغولها و ترکها ) بود.

    شمار این قبیل اقوام چادر نشین هرگز زیاد نبوده است ـ کمتر از 5 میلیون نفر در زمانی که ما پیرامون آن بحث می کنیم ـ با وجود این، شیوه زندگی سخت، از آنها جنگجویانی چابکسوار ساخته بود و بدین ترتیب برخوردهای نظامی بسیار قویتری نسبت به آنچه با در نظر گرفتن تعداد آ‎نها پیش بینی می شد، به وجود آوردند.

    همین مسأله درباره عربها نیز صادق بود.

    فقط حدود 20% از 5 میلیون سکنه شبه جزیره عربستان، چادرنشینان صحرا گرد بودند، امّا همین کافی بود تا تیغ تیزی به دست لشکریان عرب که الهام گرفته از تعالیم حضرت محمّد ( ص ) بودند، بدهد تا در سده هفتم میلادی بر امپراتوریهای بیزانس ( روم شرقی ) و ایران فایق آیند.

    حدود 800 میلادی عربها حاکمان امپراتوری بودند که تمامی خاور نزدیک به انضمام اسپانیا، مغرب و مصر در غرب و بخشی از آسیای مرکزی و پاکستان کنونی در شرق را شامل می شد.

    خلافت ـ چنانکه امپراتوری عرب بدین نام شناخته می شود ـ بسیار با نفوذ بود، به طوری که در دوران اوج خود 30 میلیون نفر تابع این حکومت بودند.

    با وجود این ، دستاورد واقعی عربها تأسیس این امپراتوری دنیوی نبود، بکله اثبات این امر بود که ، اسلام به مثابه فرهنگ حاکم بر خاور نزدیک به شمار می آید.

    با در نظر گرفتن ارقام به تنهایی، خلافت عربها همواره شمار کمتری از امپراتوری چین داشت ـ به طوری که در تجسّم ، پس از امپراتوریهای 50 میلیونی سوی 10 و تانگ 11 ( 906 ـ 581 ) قرار داشت.

    تفاوت نسبی فراینده خاور نزدیک کاملاً مشهود بود؛ زیرا به دنبال چین و هند که هر کدام حدود یک سوم جمعیّت آسیا راشامل می شدند، خاور نزدیک در سده هشتم میلادی با تفاوت فاحشی ( 20 میلیون نفر جمعیت ـ کمی بیش از 10% کلّ جمعیّت آسیا ) در رده سوم قرار داشت.

    با وجود این پیدایش اسلام، دوباره خاور نزدیک را از نظر رتبه فرهنگی در سطح جهانی در مرتبه خود قرار داد و از این جهت، جایگاه آن تا به امروز محفوظ مانده است.

    آسیا، در دوران پیشرفت در سده های میانه، از افزایش بسیار بالاتری در جمعیت برخوردار شد: 10% افزایش در سده نهم میلادی، 10% در سده دهم ، 25% در سده یازدهم و ـ سپس با کاهشی مشخّص ـ اندکی کمتر از 10% در سده دوازدهم.

    این رشد، به طور مطلق ، جمعیّت کلّ قاره را به بیش از 250 میلیون رساند.

    نمودار ، در این زمان ، کاستی را نشان می دهد؛ حدود 1300 میلادی جمع کل به 230 میلیون کاهش و در 1400 تنها اندکی افزایش یافت.

    این دگرگونی در رشد جمعیت ، از نظر سیاسی بر ظور چنگیز خان، بنیانگذار امپراتوری مغول ، دلالت می کند.

    امپراتوری مغولها به مراتب بسیار در خور توجه تر از سایر امپراتوریهایی بود که به وسیله چادرنشینان مرکز آسیا به وجود آمده بود، چرا که این امپراتوری در حدود 1300 میلادی ـ آن هنگام که پهناورتر و مقتدرتر از همیشه بودـ تمامی سرزمین دنیای قدیم از روسیه اروپایی تا کره ، بانضمام اکثر خاور نزدیک و کلّ چین را شامل می شد.

    هنگامی که مغولها بر سراسر این سرزمین پهناور مسلّط شدند، جمعیّت تمام نواحی کاهش یافت، به طوری که هر کس گزارشهایی مبنی بر شیوه جنگ و کشتار مغولها خوانده باشد، جز این انتظاری ندارد.

    هر چند بویژه جمعیت روستایی پس از آن کشتارها به سرعت افزایش یافت، چرا تا پایان همان سده یا حتّی سده بعد افزایشی دیده نمی شود؟

    عاملی که در مورد مغولها ـ فزون بر عواملی که در مورد اقوام دیگر نیز صادق بود ـ وجود داشت، عزم آنان بر نابودی کامل طبقه دهقانان ( تا آنجا که امکان داشت ) بود.

    زندگی چادرنشینی ( که شیوه زندگی قوم مغول بود ) از سوی دهقانانی که دائماً به مراتع تجاوز می کردند، مورد تهدید بود.

    مغولها نه تنها دهقانان را قتل عام کردند بلکه ساختار زیربنایی زندگی روستایی ، یعنی شبکه های آبیاری و شهرها و روستاهایی را که بازار و روستاهای اطراف محسوب می شدند، عامدانه نابود می کردند.

    سپس آنان موافقت کردند دهقانان گله هایشان را در ویرانه ها بچرانند .

    سقوط جمعیّت مدّت درازی طول کشید، زیرا در این مدّت ، انتقالی از زندگی پر تراکم کشاورزی به زندگی کم تراکم چوپانی صورت گرفت.

    احتمالاً روی کار آمدن مغولها چندان هم خوفناک نبوده است، البتّه اگر قبل از آن افزایش شتابنده جمعیّت در سده های میانه رو به کاستی نگذاشته بود؛ در حقیقت شاید این واقعه ابداً رخ نمی داد ، اگر کاهشی درست در همان اوان در شرف وقوع نبود.

    با این حال، مغولها یقیناً این دوران را تا آنجا که ممکن بود به دورانی خونبار بدل ساختند و به احتمال زیاد آنها مسبّب این فاجعه بودند، چرا که کاهش رشد جمعیّت زمانی آغاز شد که دوران سلطه آنان فرا رسید ( تقریباً یک سده پیش از پایان افزایش شتابنده جمعیّت در اروپا ) و همچنان کاهش ادامه یفات ( در حالی که در آسیا سه سده به طول انجامید تا افزایش مجدّد جمعیّت به حدّ سابق برسد و زمان برای جبران کاهش در اروپا نصف این مدّت بود).

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.
     

نخستین اروپاییان شکاچیان عصر پارینه سنگی هیچ گاه در بهترین وضعیت، تعدادشان به 000/100 نفر نرسید. در بدترین وضعیّت بویژه در طول دوره های سرد واپسین عصر یخبندان تعداد آنها به طور چشمگیری کمتر از این بود. در پایان عصر یخبندان، تحوّلی در رهایی از این کاهش جمعیّت پدید آمد. در طول بهتر شدن آب و هوا در دوران میانه سنگی ( 10 هزار تا 6 هزار سال پیش از میلاد ) تعداد جمعیّت آنها همچون ...

نخستین انواع انسانهای امروزی ، تقریبا 50 میلیون سال پیش در آفریقا پدیدار شدند . انسان سیر تکاملی را می پیمود ، در پی آنچه که زیست شناسان آن را ‹‹ زنجیر غذا ›› نامیده اند ، بر جمعیتش افزوده می شد . منشاء تمام انرژی حیوانی ، در نهایت از فرآیند فتوسنتز گیاهان است . این بحث نظری است . اما آنچه ما درباره تراکم جمعیت بدان معتقدیم ، یعنی وجود یک نفر در 10 کیلومتر مربع ، در سرزمینهای ...

زيتون که نام علمي آن اولئا اوروپا مي‌باشد از خانواده اولئاسه است در اين خانواده جنسهاي زيادي که اغلب آنها در نواحي گرم يا نيمه گرم زندگاني مي‌کنند وجود دارد. از حيث ظاهر اين گياهان تفاوت زيادي با يکديگر دارند و از درختچه تا درخت بلندترين بين آنه

مقدمه چون ما دوستداران زیبایی هستیم دلی با سادگی و ذهن را بی آنکه مردانگی از دست برود تربیت می کنیم ما پیروان مکتب یونانیم فرهنگ یونان بدان سان به دست ما رسیده از کمال مطلوب آموزش و پرورش و زندگی انسان دوستانه ای که فرهنگ مزبور پی افکنده بود سخن گفته است. در تفکر یونانیان آنچه آدمی را از همه چیز متمایز می گرداند عقل است و عقل آدمی که استدلال کردن را آموخته باشد برترین پدیده یا ...

مقدمه : امروزه با توجه به رشد جمعيت وپيشرفت هاي صنعتي نياز روزافزون به انرژي مخصوصا انرژي برق که از پاکترين انرژيها مي باشد و به راحتي قابل تبديل به انرژي هاي ديگر و قابل انتقال و توزيع واستفاده مي باشد و ازطرفي پايه و اساس پيشرفت وص

تاریخچه آموزشی یک ضرب المثل قدیمی در کره وجود دارد که می گوید : نباید حتی بر روی سایه معلم خود پا گذاشت.این ضرب المثل میزان احترامی که بطور سنتی به معلمان ابراز می شده را مورد تأیید قرار می دهد.اگرچه تغییرات زیادی در نظام آموزشی کره از زمان پذیرش روشهای آموزشی مدرن بوجود آمده است،بسیاری از سنن قدیمی هنوز جایگاه خود راحفظ نموده اند. آموزش درکره باستان عموماً بدیهی فرض میشود که ...

زيگورات معماري مذهبي ويژه شهرهاي عمده بين النهرين(عراق کنوني) و ايران بوده است که بصورت برج مطبق هرمي شکل بنا ميشد. ساخت زيگوراتها از 4200 تا 2500 سال پيش متداول بوده است. زيگورات بناي خشتي تو پر فاقد فضاهاي داخلي است که سطح خارجي آن داراي پوششي

آلاسکا (به انگليسي: Alaska) بزرگ‌ترين ايالت کشور ايالات متحده آمريکا است. که به واسطه معادن غني و نيز نفت يکي از ثروتمند ترين ايالت هاي اين کشور محسوب مي شود. پايتخت آن ژونو، و شهرهاي مهم آن فيربانکس، نوم، و انکوريج هستند. شمالي ترين شهر آلاسکا بَر

تازه واردي کهج قدم به فلات ايران ، به مراکش و ياواحه هاي صحرا(شمال آفريقا) مي گذارد با رديفي از دهانه ها مواجه مي شود که مناطق خشک کوهپايه ها را طي مي کنند تا به نقطه اي سبز و خرم که هميشه يک روستا و گاه يک شهر است برسند. اگر کنجکاوي به خرج دهد و به

تعریف قنات مجموعه ای از چند میله و یک کوره (یا کوره های) زیر زمینی که با شیبی کمتر از شیب سطح زمین، آب موجود در لایه (یا لا یه های) آبدار مناطق مرتفع زمین یا رودخانه ها یا مردابها و برکه ها رابه کمک نیروی ثقل و بدون کاربرد نیروی کشش و هیچ نوع انرژی الکتریکی یا حرارتی با جریان طبیعی جمع آوری میکند و به نقاط پست تر می رساند.به عبارت دیگر ،قنات را می توان نوعی زهکش زیر زمینی دانست ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول