مقدمه
بحث خود را با نام خدا وسپس با توضیح این مطلب که" منکر ولایتفقیه، منکر ضروری فقه است " آغاز مینمایم:
اگر کسی ولایت فقیه را مردود بداند، مرحوم آیهالله العظمی بروجردی(قده) او را منکر ضروری فقه اسلام و نه تنها فقه تشیع، میداند مرحوم صاحب جواهر نیز در این زمینه میفرماید:((استوانههای مذهب به ولایت فقیه حکم کردهاند و کسی که در ولایت فقیه وسوسه کند طعم فقه را نچشیده است و رمز کلمات ائمه معصومین(ع) را نفهمیده است.))
در بین معاصرین تنها مرحوم آیه العظمی خوانساری(ره) میباشند که ولایت مطلقه فقیه را مورد تردید قرار داده و بهره مندی از اجرای الهی را به قیام و ظهور حضرت حجهبنالحسن(روحی و ارواح العامین له الفدا) موکول کردهاند. ایشان در حقیقت فایده دین را به زمان حضور معصوم(ع) محدود نموده و برخلاف ضرورت، ادامه احکام را در زمان غیبت امامعصر(عج) لغو و منتفی دانستهاند و دلیل این مسأله را محرومیت، از برکات وجودی آن بزرگوار ذکر نمودهاند!
البته صحیح است که نمیتوان به ناقص بودن دین معتقد شد و حجت را از بندگان خدا سلب کرد؟ چگونه آن مرحوم وافرادی نظیر ایشان در گذشته وجود ولیفقیه را برای ایتام و قاصرین لازم دانستهاند، لیکن برای ملت اسلام وایتام ال محمد (ص) و جامعه مسلمین لازم ندانستهاند؟! و با نبود ولیفقیه، به یغما رفتن عزت وشرف مسلمانان و منافع مادی و معنوی آنها را توسط گرگهای جهانخوار و جهانخواران گرگ نظارهگر باشند!!
آیا خالی بودن جامعه اسلامی از سرپرستی که امور مسلمین را اداره کرده و حجت بین خداوند متعال و اماممعصوم باشد، نقص دین نیست؟ به ویژه دینی میگوید: اگر جز دو نفر کسی وجود نداشته باشد، لازم است یکی امام و دیگری مأموم باشد. حال چگونه میتوان معتقد شد که چنین دینی در زمان غیبت امام معصوم(ع) مردم را بدون ولی و سرپرست گذارد؟
امام صادق(ع) که در مقبوله عمربنحنظله اجاز داوری را درحقوق مالی و عرضی به مردم میدهد، و شما هم آن را قبول دارید، اجرای آن را در صورت عدم تسلیم محکوم اجازه نمیدهد، با اینکه انگیزههای نفسانی غالباً محکوم را از تن دادن به حکم باز میدارد.آیهاللهخراسانی که در تحقیق و تتبع کمنظیر بوده وباید از ایشان به عنوان استاد مراجع و فقهائی که بعد از مشروطیت آمدهاند نام برد در مورد ولایت فقیه نظرشان شبیه به نظر مرحوم شیخ انصاری (ره) است، یعنی اگر چه در مورد ولایت فقیه درجایی همان تردیدی را که شیخ ابراز نموده ایشان نیز آن را آوردهاند، ولی هرگز با بیان قاطع و واضح اساس ولایت را رد نکردهاند، بلکه شیخ(ره) را در مورد. ولایتفقیه و آنچه که از امور سیاسی، اجتماعی و نظامی مربوط به جنبه امامت است و مشروعیت آن ثابت شده و مرجع در آنها ولیفقیه میباشد، پذیرفتهاند.
بنابراین اگر چه فقیه از نظر صفات و ملکات قابل مقایسه با امام معصوم(ع) نیست، اما اعتبار آن برای ولایت ضروری نیست، زیرا ارزش این امرِاعتباری براساس نتایج و آثاری است که بر آن ........ میشود، نه چیز دیگر: چرا که تفاوت بین امامت تکوینی و اعتباری به مانند پیوند نسبی و سببی است که اولی قطع شدنی نیست، ولی پیوند دومی قطع شدنی است، بلکه میتوان گفت که امام معصوم(ع) نیز دارای ولایت حقیقی واعتباری است که فقهاء در جهت دوم نائب او هستند.
شیخ انصاری مناصب سهگانه فقیه را به شرح زیر نام میبرد: 1 منصب فتوا2 منصب مرجعیت در مرافعات و مخاصمات3- منصب ولایت یعنی تصرف اموال و النفس. درباره منصب سوم چنین فرموده است: ولایتفقیه به دوگونه متصور است: اول: ولیفقیه در تصرف مستقل باشد، قطع نظر از اینکه تصرف غیر، منوط به اذن او باشد. دوم: غیر ولیفقیه در تصرف مستقل نباشد و تصور وی منوط به اذن فقیه باشد. صورت اول استقلال فقیه در تصرف اموال و انفس را به حکم قاعده اولیه از تمامی افراد نموده و به عدم ثبوت آن تصریح کرده است ودر روایاتی که گمان شده بر ولایت فقیه دلالت دارد، کلاً به عدم دلالت آنها تصریح کرده میفرمایند:((اگر روایات شریفه از روی انصاف مورد توجه قرار گیرد، مشخص میگردد که سیاق و صدور ذیل آنها در مقام بیان وظیفه فقهاء از نظر احکام شرعیه میباشد، نه چیز دیگر. پس اگر فقیه زکات و خمس را از مکلف مطالبه نماید دلیل شرعی بر وجوب دادن آن فقیه وجود ندارد.))
ضمنا در آخر بحث چنین آمده است:((اقامه دلیل بر وجوب اطاعت از فقیه به آن گونه که اطاعات از امام معصوم واجب است، از کندن خارهای بسیار سخت درخت خاردار با دست لخت، دشوارتر و رنج آورتر است))
این تعبیر کنایهای است از اشکال یا عدم امکان بر اقامه دلیل بر ولایت فقیه به شکل اول.
گروههای مخالف ولایت فقیه
برای توجه بیشتر به این نکته، در اینجا مخالفین ولایت فقیه را باختصار به3 گروه زیر تقسیم میکنیم:
الف- دشمنان اسلام
که طبعاً نه تنها ولایت فقیه مورپسند و رضایت آنها نیست، بلکه همان طوری که تا کنون شاهد عداوت وکینهتوزی آنها از طریق درگیری نظامی، محاصره اقتصادی، توطئههای سیاسی وجنگ فرهنگی و تبلیغاتی و.... بودهایم، آنها با تمام وجود با آن مخالفند. لذا با تشبث به حربههائی چون ((جدائی دین ازسیاست)) و ((ناقص بودن قوانین اسلام))و یا ((عدم قدرت ولایت فقیه برای حل معضلات پیچیده جهان))و...... میخواهند به هر وسیله از مطرح بودن نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگوی مناسب برای مسلمانان . مستضعفان جهان جلوگیری نمایند.
ب- منحرفین
که با تاثیرپذیری از افکار غربی و شرقی و با انگیزههای مختلف در رابطه با ولایت فقیه القاء شبهه میکنند. یعنی با علم به واقعیت مبانی اسلام ناب محمدی(ص) و نظام ولایت فقیه، بدنبال منافع و اهداف شخصی و یا گروهی خویش بوده و به مخالفت میپردازند. به عبارت دیگر، این دسته نیز با مسئله ولایتفقیه، کینهتوزی برخورد مینمایند نکته قابل توجه در ارتباط با این دسته، این است که جناحهای گوناگون و بعضاً مخالف یکدیگر، در اصل مخالفت با ((ولایتفقیه))به اشتراک نظر میرسند. از منافقین ضد خلق که حاضرند برای دستیابی به اهداف جاه طلبانه خود بهر جنایت و ذلتی تن در دهند، تا ملی گرایانی که اسلام را نه تنها قابل پیادهشدن نمیدانند، بلکه پیاده شدن آن را مفید هم نمیدانند. از لیبرالهای روشنفکر مآب که ولایت فقیه مطرح شده از سوی حضرت امامخمینی قدسالشریف را بدعتی خطرناک میدانند. تا متحجرین بیشعور و مقدس نمائی که دخالت در سیاست را دون شان فقیه میدانند. از روحانی نمایان وابسته به قدرتهای جهانی که نشخوارکننده سخنان دشمنان اسلام و اربابان خود هستند، تا سرمایهداران زالو صفت و مرفهین بیدرد که حاکمیت فقاهت اسلامی را مانع سودجوئیها، عیاشیها و خوشگذرانیهای خود میدانند. از حجتیهایهائی که هر گونه تشکیل حکومت قبل از حضرت مهدی(عج) را غیر مشروع میدانند تا ولایتیهای بیولایتی که به تعبیر امامخمینی(ره) عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند. همه و همه با بهانههای مختلف و طرح شکایات متفاوت با اصل مکتبی((ولایتفقیه)) پرداختهاند.
ج_ ناآگاهان
که بدلیل ناآشنائی و عدم آگاهی نسبت به مسئله اظهار نظر میکنند و نه آنکه بخواهند مغرضانه و با کینهتوزی القای شبهه نمایند. یعنی این دسته واقعاً بدنبال حقایق هستند و با برخورداری از صداقت از طریق علمی به طرح چند مسئله میپردازند که البته پاسخ ما به اشکالات، در حقیقت متوجه همین گروه است.
نکته دیگری که باید توجه داشت، این است که غالباً حتی همان گروهی که صادقانه در ارتباط با ولایت فقیه اشکال مطرح کنند،نسبت به اصل مسئله ولایتفقیه واینکه ولایت امرواختیارحکومت باید به دست فقیه عادل وباتقوی باشد، دارای اشکال نیست بلکه معمولاً اشکال رامتوجه حدوداختیارات ولیفقیه میدانند.
عمدهترین اشکالی هم که درزمینه اختیارات مطلق ولایت فقیه مطرحمیگردد، همان اشکالی است که میگوید وقتی که فقیه ازولایت مطلقه برخورداراست نتیجه ولایتفقیه همان استبداد ودیکتاتوری فقیه خواهدبود -درطی تحقیق قبل به این اشکال به طورمفصل جواب دادهشد- (البته این اشکال باعبارتهای گوناگون مطرحمیگردد مثلاً گاهی گفته میشود که ولایتفقیه باحق حاکمیت ملت منافات دارد، گاهی گفته میشود ولایتفقیه حق تعیین سرنوشت سیاسی واجتماعی راازمردم سلب میکند. وگاهی نیزبا صراحت مطرحمیگردد که ولایتفقیه موجب دیکتاتوری وفاشیسم است)
در ادامه به بررسی اشکالات عمده واردشده ازسوی مخالفین به مسئله ولایتفقیه میپردازیم.