اهرم، نقدینگى وجریان نقدى مقیاسهاى اهرم، نقدینگى وجریان نقدى با ساختار مالى یک سازمان و توانایى سازمان براى پرداخت به موقع بدهیهاى خودسر وکار دارند.
هر یک از این سه مقیاس به جزءجداگانه اى از این جنبه عملکرد شرکت مربوطند.
مقیاسهاى اهرم، ساختارمالى سازمان را توصیف مى کنند و شامل مقیاسهایى مثل نسبت بدهى به حقوق صاحبان سهام، نسبت بدهى به کل داراییها و نسبت توان پرداخت بهره می شود.
مقیاسهاى نقدینگى، توانایى سازمان را براى تبدیل داراییها به وجه نقد توصیف مى کنند و عبارتند از مقیاسهایى مثل نسبت جارى، نسبت سریع وشاخص فاصله اى.
بالاخره مقیاسهاى جریان نقدى، مقدار وجه نقدى که سازمان ایجادکرده و منابع آن را نسبت به تقاضاهاى سازمان براى وجه نقد توصیف مى کند و شامل مقیاسهایى مثل نسبت خالص جریانهاى نقدى عملیاتى به حقوق صاحبان سهام و نسبت خالص جریانهاى نقدى عملیاتى به داراییهاست.
بخشهاى فرعى ذیل هریک از این سه نوع را با تفصیل بیشتر مورد بحث قرار می دهد.
مقیاسهاى اهرم مقیاسهاى اهرم، باساختار مالى سازمان سر و کار دارند.
اهرم مالى را مى توان به صورت میزان تامین مالى داراییهاى عملیاتى با بدهى درمقابل حقوق صاحبان سهام تعریف کرد(پنمان 2001)1.
تعهدات بدهى کاملا"مستلزم اعلام بازخرید الزامى با وجه نقد شرکت از طریق پرداخت بهره و بازپرداخت اصل به طور دوره اى است.
از طرف دیگر حقوق عادى صاحبان سهام مستلزم اعلام بازخرید اجبارى با وجه نقد نیست، چه براى بازده هاى دوره اى براى فراهم کنندگان سرمایه ، چه براى بازپرداخت سرمایه گذارى صاحبان سهام در شرکت.
به این ترتیب دارندگان اوراق قرضه مبلغ ثابتى را دریافت مى کنند در حالیکه سهامداران بعد از اینکه همه مدعیان راضى شدند بقیه را 1- Penman دریافت مى کنند.
بنابراین اگر شرکتى بتواند سودى بیش از بهاى تمام شده سرمایه استقراضى به دست آورد، این تفاوت بین آن سود و بهاى تمام شده سرمایه استقراضى سود بیشترى مى شود براى سهامداران .
اگر شرکتى نتواند سودى بیش از بهاى تمام شده سرمایه استقراضى اش به دست آورد، سهامداران به اندازه آن تفاوت زیان مى کنند در حالیکه کلیه دارندگان اوراق قرضه همچنان بازدهى به دست خواهند آورد.
هرچه نسبت سرمایه فراهم شده با بدهى به سرمایه فراهم شده با حقوق صاحبان سهام بیشتر باشد، سود و زیان احتمالى براى سهامداران بیشتر مى شود.
این رابطه معمولاً «پایاپایى ریسک و پاداش»1 نامیده مى شود.
هرچه اهرم یک شرکت بیشتر باشد، ریسک ورشکستگى در زمانهاى بد و برعکس سود در زمانهاى خوب براى فراهم کنندگان سهام سرمایه بیشترخواهد بود.
براش و همکاران 2 (1999) دریافتند که انتخابهاى استراتژیک موجود براى مدیران در شرکتهایى که خیلى اهرمى هستند ممکن است محدود باشد زیرا نمى توانند سرمایه بیشتر با بدهى به دست آورند یا مجبورند از سرمایه پر هزینه تر حقوق صاحبان سهام استفاده کنند.
در نتیجه مى توان از اهرم به عنوان یک متغیر کنترل در تحقیقات مدیریت استراتژیک استفاده کرد.
(براى مثال مراجعه کنید به لوباتکین و چترجى3 1991؛ هاسکیسون و همکاران4 1993).
اگرچه مى توان اهرم را به عنوان متغیر کنترل به کاربرد، بررسى مقیاسهاى به کار رفته براى نشان دادن سازه عملکرد کلى سازمان در فصل 2 هیچ تحقیقى را نشان نداد که از مقیاسهاى اهرم استفاده کرده باشند.
1- Risk-reward tradeoff 2- Brush et al.
3- Lubatkin and Chatterjee 4- Hoskisson et al.
مقیاسهاى نقدینگى نقدینگى به توانایى یک شرکت براى انجام به موقع تعهدات مالى خود اشاره دارد.
اساساً داراییهاى متعلق به یک شرکت هنگامى داراى قدرت نقدینگى هستند که بتوانند به سرعت و به آسانى به وجه نقد تبدیل شوند.(بریلى و همکاران1 2001).مساله مهم و بحرانى عملکرد در رابطه با نقدینگى آن است که آیا سازمان سرمایه کافى که به آسانى در دسترس باشد دارد یا مشغول تهیه آن است تا به عملیاتش ادامه دهد.
بنابراین، مقیاسهاى نقدینگى نشان دهنده یک بعد از ابعاد عملکرد کلى سازمانند اما به تنهایى براى نشان دادن کل ساختارکافى نیستند.
نقدینگى را هم به صورت مطلق و هم به صورت درصدى مى توان اندازه گیرى کرد.
نمونه اى از یک مقیاس مطلق نقدینگى سازمان، سرمایه در گردش یا مازاد داراییهاى جارى بر بدهیهاى جارى است.
یک مقیاس مطلق دیگر نقدینگى مقیاس فاصله اى است که نشان دهنده طول زمانى است که سازمان با استفاده از داراییهاى نقدى خود، بدون فروش بیشتر به عملیات خود ادامه دهد.
نمونه هایى از مقیاسهاى درصدى نقدینگى عبارتند از: تغییر در سرمایه گردش، نسبت جارى و نسبت سریع.
یک ضعف مهم مقیاسهاى نقدینگى محاسبه شده از صورتهاى مالى آن است که شامل دسترسى راحت سازمان به سرمایه از طریق خطوط اعتبار موجود و تمدید قرارداد بدهى نیست .
چون معمولاً بهاى تمام شده سرمایه وامها بیش از آن است که بتوان از سرمایه گذاریهاى کوتاه مدت به دست آورد.
عاقلانه آن است که همه مازاد وجه نقد براى کاهش بدهیهاى کوتاه مدت بهره دار به کار روند به شرطى که تحت قراردادهاى استقراضى موجود بتوان سرمایه را به سرعت جایگزین کرد.
دسترسى به سرمایه تحت قراردادهاى استقراضى موجود یک نقدینگى اضافى دراختیارسازمان مى گذاردکه در صورتهاى مالى سازمان گزارش نمى شود.
بنابراین نقدینگى سازمان کمتر از مقدار واقعى گزارش مى شود.
1-Brealey et al.
مقیاسهاى جریان نقدى جریان نقدى نه تنها براى انجام تعهدات جارى ضرورى است بلکه مقیاسى هم هست براى توانایى شرکت در پرداخت بازده به فراهم کنندگان منابع .
نهایتاً در دسترس بودن پرداختهاى نقدى براى فراهم کنندگان سرمایه است که منفعت مالى یا ارزشى را که آنها از سازمان به دست مى آورند تعیین مى کند.
روشهاى معمول ارزشگذارى موسسه مبتنى است بر پیش بینى جریانهاى نقدى قابل دسترس و زمان بندى پرداختهاى نقدى به سرمایه گذاران.
(وست و جونز19991،کوپلز و همکاران2 2000 )به عنوان مثال، در مدل کاهش سود سهام با رشد ثابت که قبلاً ارائه شد، جریانهاى نقدى صورت کسرى است که در ارزش فعلى یک سازمان به کار مى رود.
بنابراین مناسب است که جریان نقدى دردسترس سرمایه گذاران را به عنوان جزئى از عملکرد سازمان سنجید.
مسئله اى که براى محققان مهم است، آن است که باید جریانهاى نقدى را در طى چه مدتى اندازه گیرى کرد، چون منابع وکاربردهاى وجه نقد ممکن است سال به سال بر طبق نرخهاى رشد و فرصتهاى سرمایه گذارى کاملاً تغییر کنند.
نمونه هایى از مقیاسهاى جریان نقدى که ما در بررسى تحقیقات تجربى اخیر پیدا کردیم عبارتند از: جریان نقدى خالص حاصل از عملیات، جریان نقدى به عنوان درصدى از سهم سرمایه (بازده نقدى حق مالکیت)، جریانهاى نقدى عملیاتى به عنوان درصدى از دارایى کل (بازده نقدى داراییها) و نرخ رشد جریانهاى نقدى عملیاتى.
هر یک از این مقیاسها با وجه نقدى سر و کار دارند که سازمان در اختیار دارد تا سرمایه لازم براى سرمایه گذارى و فعالیتهاى مالى را تأمین کند.
1- West and Jones 2- Copeland et al.
مقیاسهای کارایی کارایى مى سنجد که سازمانها چگونه از منابع خود بهره بردارى مى کنند.
این منابع عبارتند از: منابع مادى ، مالى و انسانى.
نمونه هایى از مقیاسهاى کارایى عبارتند از: نسبتهاى گردش دارایى کل، مطالبات، موجودِ کالا و داراییهاى ثابت.
نمونه هایى از مقیاسهاى کارایى عبارتند از: نسبتهاى گردش دارایى کل، مطالبات، موجودى کالا و داراییهاى ثابت.
نسبتهاى کارایى ویژه صنعت شامل مقیاسهایى همچون سود خالص هر کارمند، سود خالص هر فوت مربع ، درصد به کارگیرى تجهیزات و کارمند، فروش هر کارمند و فروش هر فوت مربع مى باشد.
بدیهى است که نسبتهاى کارایى مى تواند هم شامل اطلاعات حسابدارى و غیر حسابدارى شود.
بسیارى ازمولفان کارایى را به عنوان بعد ابتدایى عملکرد به کار مى برند.
(به عنوان مثال به مقالات دراکر1 1954؛کامرون2 1986؛ ونکاترامان و رامانجام3 1986؛ و مرفى و همکاران4 1996 رجوع نمایید).
در حالیکه کارایى یک بعد مهم عملکرد مى باشد، پرتر5 (1996) اشاره مى کند که آن یک شرط کافى براى عملکرد سازمانى نیست.
پرتر بیان مى کند که شرکتها نه تنها باید کارا باشند بلکه باید منافع (مزایاى ) رقابتى را بر مبناى تفاوتهایشان از سایر رقبا ایجاد کنند که این تفاوتها معمولاً به وسیله مشتریان ارزشیابى مى شود.
یک موضوع مهم در مورد مقیاسهاى کارایى این است که قابلیت مقایسه را بین صنعتها و حتى شرکتهایى که داخل یک صنعت فعالیت مى کنند را به وجود مى آورد.
مثلاً فروش هر فوت مربع یک مقیاس عمده براى عملکرد صنعت خرده فروشى مى باشد که هنوز براى اغلب شرکتهاى مشاوره اى بى معنى است.
مثالى دیگر تلاش براى مقایسه فروش هر کارمند است.
ارزش شرکتهاى صنعت اتومبیل کاملاً متفاوت خواهد بود از موسسات استخدام موقتى.
حتى داخل یک صنعت مشابه هم کارایى مى تواند معناى متفاوتى براى شرکتها داشته باشد.
مثلاً فروش هر کارمند در 1-Druker 2- Cameron 3- Venkatraman and Ramanujam 4- Murphy et al.
5- Porter ساختار شرکتهایى که اغلب نیروى کارشان بیرونى است کاملاً متفاوت خواهد بود از ساختار شرکتهایى که نیروى کارشان از داخل شرکت است .
نسبتهاى گردش همچنین در یک صنعت و حتى از شرکتى به شرکت دیگر متفاوت مى باشند.
گردش موجودى مى تواند بر مبناى صنعت تفاوت عمده اى داشته باشد.
موجودى در صنعت تولیدى به طور نمونه روزانه گردش دارد در حالیکه در صنعت جواهرات گرانبها هر سال یکبار گردش دارد.
کاربرد مقیاسهاى کارایى به عنوان یک مقیاس وابسته در تحقیق نیازمند گروهى از منافعى است که تفسیر همگنى از کارایى دارند.
به عنوان مثال شرکتهایى که استراتژى بهاى تمام شده پائین را دنبال مى کنند مقیاسهاى کارایى متفاوتى از شرکتهایى دارند که استراتژیهاى متفاوتى رادنبال مى کنند.
(پرتر1996).
نظارت بر تفاوت (انحراف) مقیاسهاى کارایى براى همه عوامل واقعاً مشکل است.
بر این اساس محققى که کارایى را به عنوان مقیاس عملکرد سازمانى به کار مى برد باید در طرح تحقیق مراقب باشد.
مقیاسهاى عملیاتى مقیاسهاى عملیاتى نشان دهنده عملکرد غیر مالى یک سازمانند.
رواج سیستمهاى سنجش عملکردمثل «کارت امتیاز متوازن»1 که سنجش استراتژى و عملکرد را درهم مى آمیزند تاکید جدیدى بر این مقیاسهاى غیر مالى نهاده است (کاپلان2 1984 ،کاپلان و نورتون3 1992 ).
نمونه هایى از مقیاسهاى غیرمالى عبارتند از: سهم بازار ،تغییر داراییهاى نامشهود مثل حق اختراع یا مهارتها و تواناییهاى منابع انسانى،رضایت مشترى، نوآورى در محصول، 1- Balanced scorecard 2- Kaplan 3- Kaplan and Norton بهره ورى،کیفیت و عملکرد سهامدار.
مقیاسهاى غیرمالى اغلب شامل ارزیابیهاى کیفى توسط مدیریتند، نه سنجش عینى کمى .
در نتیجه اعتبار این مقیاسها مورد تردید است و ممکن است نیازمند تائید طرفهایى از خارج سازمان باشد.
یک سئوال حیاتى که پژوهشگران هنگام استفاده از مقیاسهاى عملیاتى عملکرد باید به آن پاسخ دهند آن است که آیا این مقیاسها مقدم برعملکردند یا عملکرد واقعى را نشان مى دهند.
مثلاً یک سازمان مى تواند حق اختراع بسیارى از محصولات جدید را به دست آورد، اما اگر بازارى براى محصولات وجود نداشته باشد، افزایش تعداد حق اختراعهاى سازمان در واقع مى تواند نشان دهنده عملکرد ضعیف باشد.
به عبارت دیگر،اگر هزینه نهائى بیش از درآمد نهائى باشد سازمان نمى تواند با افزایش فروش عملکرد مالى را بهبود ببخشد.
یک مثال دیگرسنجش عملکرد بر اساس امتیازات رضایت مشترى است.
نقطه اى وجود دارد که در آن هزینه افزایش رضایت مشترى از منافع حاصله فراتر مى رود.
از دیدگاه کلى سازمانى یک شرکت سود محور، افزایش رضایت مشترى فقط در صورتى اهمیت دارد که به ایجاد ثروت براى مالکان منجر شود.
مزیت اصلى استفاده از مقیاسهاى عملیاتى همراه بامقیاسهاى عملکرد مالى هنگامى است که اطلاعاتى درباره فرصتهایى که ایجاد شده اند، اما هنوز از نظر مالى تحقق نیافته اند، فراهم کند.
براى مثال یک شرکت دارویى وقتى اجازه وزارت غذا و دارو(FDA ) 1 را براى دارویى جدید کسب مى کند ممکن است ارزش قابل توجهى براى سهامداران تولید کند اگر چه تحقق جریانهاى نقدى که اساس آن ثروت آفرینى هستند ممکن است براى مدت زیادى رخ ندهد.
یک مثال دیگر شرکت اکتشافى نفت و گاز است.
هنگام کشف یک میدان نفتى جدید ارزش قابل توجهى براى سهامداران ایجاد مى شود، اما منافع مالى براى شرکت عملاً تحقق نخواهد یافت تا وقتى که ذخائر نفتى تازه کشف شده از زمین استخراج شود.
1- Food and Drug Administration چون اصول عمومى پذیرفته شده در حسابدارى (GAAP) به شرکتها اجازه نمى دهد که ارزش مورد انتظار از اکتشافات جدید را قبل از اینکه منافع انها عملاً تحقق یابد شناسایى کنند، مقیاسهاى مبتنى برحسابدارى این اطلاعات مربوط به عملکرد سازمانى را در برنمى گیرند از سوى دیگر، مقیاسهاى مبتنى بر بازار از کل عملکرد سازمانى واکنش نشان مى دهند وقتى که بازار از اطلاعات عملیاتى که شامل نتایج مالى نمى باشد مطلع مى شود.
متاسفانه مقیاسهاى مبتنى بر باراز در مورد شرکتهاى خصوصى دردسترس نیست، بنابراین درآن موارد شاید ترکیبى از مقیاسهاى عملیاتى و مقیاسهاى مبتنى برحسابدارى لازم باشد تا نماینده سازه عملکردکل باشند.
به هرحال هنوز پژوهشگران باید تصمیم بگیرند از چه مقیاسهاى عملیاتى استفاده کنند و شاید مقیاسهاى عملیاتى مناسب و مختص هر صنعت باشند و در نتیجه تعمیم میان صنایع غیرعملى باشد.
مقیاس های مبتنی بر بازار مقیاسهای عملکرد مبتنی بر بازار ارزش بازار سازمان را در نسبتها یا نرخ های تغییر ادغام میکنند.
بنابراین، این مقیاسها فقط وقتی در دسترسند که بازارهای قابل مشاهده یا برآورد ارزش بازار برای شرکتها موجود باشد مثل شرکتهای سهامی عام، شرکتهای پرتفوی بنگاههای سهامی خصوصی، یا شرکتهای فروخته شده از طریق واسطههایی که مبلغ معامله را در اختیار پژوهشگران میگذارند.
مثالهایی از این مقیاسها عبارتند از: بازده برای سهامداران، ارزش افزوده بازار، بازدههای دوره تملک، آلفای جنسن و کیوی توبین.
مقیاسهای عملکرد مبتنی بر بازار ارزش بازار سازمان را در نسبتها یا نرخهای تغییر ادغام میکنند.
چون برای شرکتهای خصوصی به ندرت ارزش بازار در دسترس عموم قرار میگیرد، استفاده از مقیاسهای مبتنی بر بازار برای تحقیقات کارآفرینی مساله دار است.
مقیاسهای مبتنی بر بازار را بهترین مقیاسهای ممکن برای عملکرد اقتصادی سازمان دانسته اند (برای نمونه مراجعه کنید به راپاپورت1 1986؛ رابینسون2، 1995؛ کوپلند و دیگران3 2000).
1-Rappaport 2- Robinson 3- Copeland et al.
همچنین مورد انتقاد قرار گرفته اند.
(برای مثال رجوع کنید به برومایلی1 1986، 1990).
چند استدلال اصلی به نفع مقیاسهای مبتنی بر بازار وجود دارد.
اولاً آنها شامل ارزش ایجاد شده با استفاده از فرصتهای موجود و نیز ارزش مورد انتظار فعالیتهای آینده پس از منظور کردن ریسک مربوط که در آینده باید تحقق یابد هستند.
ثانیاً و شاید مهمتر از آن، انتشارات با مقیاسهای مبتنی بر حسابداری بر بازده سهامدار اثر نمی گذارند (براش و دیگران2 2000)، چون مقیاسهای حسابداری را مدیریت میتواند دستکاری کندن اما بازاری که به خوبی مورد نظارت باشد کلاً قابل دستکاری نیست.
ثالثاً اگر این فرض را بپذیریم که بازارها نسبتاً کارآ هستند (و این موضوعی است که هنوز مورد مناقشه داشنمندان است) مقیاسهای مبتنی بر بازار به سرعت اعمال مدیران و تغییرات ارزش اقتصادی سازمان را منعکس میسازند.
همچنین، چون ارزش کارهای گذشته به سرعت در ارزش بازار سازمان ادغام میشود، میتوان فرض کرد که تغییر ارزش بازار در یک دوره معین منعکس کننده اقدامات مدیریت و تغییرات شرایط کلی بازار در آن زمان خاص بوده است.
بر عکس تغییرات مقیاسهای مبتنی بر حسابداری ممکن است چندین دوره نسبت به اقدامات مدیریتی تاخیر داشته باشد، که مشکلاتی بر پژوهشگران بوجود میآورد.
چون ممکن است در طی این مدت رویدادهایی با تاخیر زمانی کمتر میان اقدام و اثر هم بر مقیاسهای مبتنی بر حسابداری اثر بگذراند.
انتقاد از کاربرد مقیاسهای مبتنی بر بازار هم زیاد است.
اولاً، بر طبق نظریههای بازار کارآ، تغییرات بازده سرمایه گذاران اگر بیش از میانگین وزنی هزینه سرمایه سازمان باشد باعث تعجب بازار میشود.
اگر بازار رشد فروش و سود یک سازمان را به درستی پیش بینی کند، ارزش فعلی این انتظارات پس از منظور کردن ریسک مربوطه قبلاً در ارزش بازار سازمان ادغام شده است.
(برومایلی، 1990).
اگر چه این اظهار درست است بدیهی به نظر میرسد که پژوهشگران کارآفرینی و مدیریت استراتژیک دقیقاً به دنبال همین اطلاعاتند.
به ویژه، تغییرات ارزش بازار که پژوهشگران به آن علاقه مندند آن تغییراتی هستند که اقدامات مدیریتی جدید آن را بوجود آورده اند.
تنها راهی که بازار 1- Bromiley 2- Brush et al.
میتواند رشد فروش و سودآوری را پیش بینی کند، اگر قبلاًٌ اطلاعاتی وجود داشته باشد، بر مبنای اقدامات قبلی مدیریت سازمان است که در ارزش بازار سازمان در آغاز دوره مندرج است.
بنابراین علت «تعجب» بازار باید اطلاعات تازه ای باشد که در دسترس بازار قرار گرفته است.
براساس نظریههای بازار کارآ، این اطلاعات جدید باید از (1) درک کاملتر درباره پیامدهای اقدامات گذشته مدیریت، (2) اقدامات جدید سازمان، یا (3) تغییر محیط عملیاتی سازمان حاصل شده باشد.
کنترل تغییرات خارجی در محیط عملیاتی سازمان باید منجر به شمول اثرات اقدامات خاص شرکت در مقیاس مبتنی بر بازار گردد.
به اصطلاح مالی، پژوهشگران کارآفرینی و مدیریت استراتژیک به ریسک غیر سیستماتیک، یا واریانس قیمت یک سهام که ناشی از شرایط منحصر به فرد شرکت است، نه کل بازار، علاقه مندند (بریلی و دیگران1، 2001).
برومایلی (1990) استدلال میکند که مدیران استراتژیک در قیمت سهام مداخله نمی کنند.
مدیران سعی میکنند بر فروش، سود، ساختار سرمایه و غیره اثر بگذارند.
چون رابطه میان هر یک از این مقیاسها و تغییرات قیمت سهام به طور کامل فهمیده نشده کاربرد تغییرات قیمت سهام و مفاهیم ریسک مربوطه در تحقیقات مدیریت استراتژیک دشوار است.
به علاوه برومایلی استدلال میکند که بازدههای بازار سهام فقط بر اهداف سهامداران متمرکز است.
بسیاری از نظریه پردازان مدیریت استراتژیک معتقدند که شرکتها اهداف چندگانه ای دارند (برای مثال به سایرت و مارچ2، 1963؛ فریمن3 1984 مراجعه کنید).
برعکس، نظریه مالیه میگوید اگر مدیران به نفع سهامداران عمل نکنند بازار برای کنترل شرکت مدیران را عوض میکند.
بنابراین، در مدیریت شرکتهای سود محور اهداف سهامدار اولویت مییابد و مدیران باید یا براساس این اصل تصمیم گیری کنند یا ریسک کنار گذاشته شدن را بپذیرند.
بنابراین به حداکثر رساندن ارزش سهامدار، هر طور که سهامداران ارزش را تعریف میکنند، اهداف اصلی مدیران میشود.
2-Cyert and March مقیاسهای بقا مقیاسهای بقا برای عملکرد نشان میدهند که آیا سازمان در دوره زمانی مورد نظر موفق شده به کار ادامه دهد یا احتمال اینکه سازمان در آینده به کار ادامه دهد چقدر است؟
اما چون بیشتر تحقیقات تجربی در کارآفرینی و مدیریت استراتژیک به افقهای زمانی پنج ساله یا کمتر میپردازند بقا به ندرت به عنوان مقیاس عملکرد کلی سازمان به کار میرود.
فقط 6 تحقیق در بررسی آماری تحقیقات تجربی اخیر در فصل 2، از مقیاس بقای سازمان استفاده کرده بودند.
دراکر (1954) اظهار داشت که بقا مقیاس نهائی عملکرد بلند مدت است.
سازمانها به منظور بقای بلند مدت باید تقاضای همه فراهم کنندگان منابع حیاتی را برآورده سازند و بازده رضایت بخشی پس از منظور کردن ریسک برای سهامداران فراهم نمایند.
توانایی مدیریت سازمان برای انطباق با شرایط متغییر محط تعیین کننده بقاست.
آنهایی که در مدیریت حال و آینده هر دو ماهرند سازمانهایی برترند.
این رویکرد داروینی به سنجش عملکرد، یعنی بقای اصلح، علاوه بر تناسب دورههای زمانی چند عیب دارد.
اول و مهمتر از همه، بعضی از سازمانهایی که باقی نمی مانند از نظر افراد ذی نفع اصلی ممکن است بسیار موفقیت آمیز باشند.
مثلاً ممکن است سهامداران شرکتی را که با صرفه قابل توجهی نسبت به قیمت بازار، و همچنین سرمایه سرمایه گذاری شده، خریداری شده باشد یک موفقیت بدانند.
یک موسسه غیر انتفاعی هم میتواند موفق باشد حتی اگر دوام پیدا نکند.
مثلاً شرکت سهامی هموفیلی جورجیا را در نظر بگیرید، سازمانی که به نیازهای جامعه بیماریان مبتلا به اختلالات خونریزی در جورجیا رسیدگی میکند.
اگر درمان هموفیلی کشف شود، رسالت سازمان که جستجوی درمان، فراهم کردن عامل انعقاد خون و خدمات درمانی برای افراد مبتلا است، دیگر لازم نخواهد بود.
در آن وقت هیات مدیره سازمان میتواند تصمیم بگیرد که سازمان رسالت خود را انجام داده و شرکت سهامی هموفیلی جورجیا را منحل نماید.
این به آن معنی نخواهد بود که عملکرد سازمان ضعیف بوده است.
کاملاً برعکس.
در چنین شرایطی انحلال سازمان موفقیت بزرگی است.
اینکه بقا ملاکی برای موفقیت هست یا نه به اهداف کلی و جزئی افراد ذی نفع در سازمان بستگی دارد.
اگر یکی از اهداف اصلی سازمان فراهم کردن اشتغال برای گروهی از کارگران باشد، مثل امور خیریه، بقا یک هدف پایدار است.
اما شرکتهای سود – محوری که میخواهند بازده برای سهامداران را به حداکثر برسانند ایجاد ثروت برای سهامدار مقدم بر بقاست.
اگر با فروش داراییهای سازمان به جای ادامه کار آن بتوان ثروت بیشتری ایجاد کرد، دیگر بقا ملاک خوبی برای عملکرد سازمان نیست.
اساساً در صورت عدم آگاهی از اهداف کلی و جزئی افراد ذی نفع در یک سازمان، بقا به عنوان ملاک عملکرد زیر سوال میرود.
یک گزینه دیگر استفاده از بقا به عنوان یک مقیاس مطلق، استفاده از مقیاس احتمال مالی بقای سازمان است.
متداولترین مقیاس نمره z آلتمن است.
بیور1 (1968) یکی از اولین پژوهشگرانی بود که برای تشخیص شرکتهایی که ورشکست خواهند شد از آنهایی که نخواهند شد یک تحلیل یک متغیره از نسبتهای مالی به عمل آورد.
او دریافت که جریان نقدی تقسیم بر کل بدهی بهترین مقیاس در پیش بینی ورشکستگی است.
آلتمن2 (1968، 1993) اولین کسی بود که برای پیش بینی ورشکستگی از تحلیل تمایز چندگانه استفاده کرد که مدل نمره z3 آلتمن نامیده میشود.
(که در فصل آینده مفصلاً مورد بحث قرار گرفته).
آشکار است که استفاده از یک مقیاس احتمال بقای مالی مثل نمره z مناسب است چون مشکلات استفاده از یک مقیاس مطلق را که مشمول محدودیتهای فوق الذکر است حل میکند.
نمره z توان بازپرداخت مالی را مورد توجه قرار میدهد که هسته سازه بقاست، نه خود بقا را.
متاسفانه هیچیک از مقالات تجربی در بررسی آماری خلاصه شده در فصل 2 نمره z را به عنوان مقیاس عملکرد کلی سازمان به کار نبرده اند.
1- Beaver 2- Altman 3- z-Score مقیاسهای ارزش اقتصادی مقیاسهای ارزش اقتصادی مقیاسهای حسابداری تعدیل شدهاند که هزینه سرمایه و بعضی از اثرات قواعد گزارش دهی مالی خارجی را در نظر میگیرند.
اساس این مقیاسها در مفاهیم سود باقیمانده و نرخ بازده داخلی است که در دهههای 1950 و 1960 تکوین یافتند.
(اینتر و لاکر 1998).
متداولترین روشهای ارزش اقتصادی در عمل عبارتند از : سود باقیمانده که ابتدا آن را جنرال الکتریک ایجاد و استفاده کرد و مک کنیزی و شرکا به عنوان سود اقتصادی شهرت دادند؛ EVA®1 در استرس استیوارت و شرکا؛ و VFROI که انجمنهای هولت ولیو و برکستون از آن حمایت کردند.
از میان آنها ® EVA تقریباً همه توجهات دانشمندان را به خود جلب کرده است.
طرفداران مقیاسهای ارزش اقتصادی ادعا میکنند که این مقیاسها برترین مقیاسهای عملکرد سازمانند، چون بازدههای یک سازمان را بعد از کسر هزینههای سرمایه مربوطه بررسی میکنند و ارزش ایجاد شده برای سهامدار را تخمین میزنند.
چند پژوهش، عمدتاً در تحقیقات حسابداری، با آزمودن همبستگی میان مقیاسهای ارزش اقتصادی و بازدههای بازار سهام این ادعاها را مورد بررسی قرار دادند.
تحقیق میلانویچ و تسوای (1996) دریافت که بین سالهای 1990 تا 1995 EVA® با ارزش افزوده بازار بیش از سود هر سهم، رشد سود هر سهم، بازده حقوق صاحبان سهام یا رشد جریان نقدی آزاد همبستگی دارد.
همچنین تحقیق لن و ماکیجا2 (1997) معلوم کرد که در یک دوره ده ساله، EVA® با بازدههای سهام بیشتر از میانگین بازده داراییها، بازده فروش یا بازده حقوق صاحبان سهام همبسته است.
در تحقیقـی دیگر، چن و داد3 (1997) قـــدرت توضـیحی 1- Evaluated Econimic Value 2- Lehn and Makhija 3- Chen and Dodd EVA® ، ROE 3، ROA 2، EPS1 و سود باقیمانده را درباره بازده سهام مقایسه کردند.
آنان دریافتند که EVA® عملکرد خیلی بهتری نسبت به مقیاسهای حسابداری (ROE، ROA، EPS) دارد و از باقیمانده سود هم کمی بهتر است.
اما تحقیقات جدیدتر یافتههای متناقضی درباره همبستگی EVA® و بازده سهام ارائه داد.
بیدل و دیگران4 (1998) رگرسیونهای EVA®، سود باقیمانده (RI) 5، جریان نقدی عملیاتی (CFO) و سود خالص قبل از کسب اقلام متفرقه (NI) 6 را برای نمونه ای شامل 6174 شرکت – سال انجام دادند و دریافتند که NI همبستگی خیلی بیشتری با بازده سهام سالانه تعدیل یافته با بازار دارد (13% = R2) تا RI (7%= R2)، EVA® (6%= R2) یا CFO (3%= R2).
یافتههای آنها نشان میدهد که سود تحقق یافته بهتر از خود EVA® تحقق یافته میتواند EVA® آینده را پیش بینی کند.
به (2001) دریافتند که همبستگی آماری میان بازده سالانه سهام و EVA® کمتر از مقیاسهای سود عملیاتی و سود باقیمانده است.
قدرت توضیحی بیشتر سود عملیاتی در این پژوهش ناشی از آن دانسته شد که بازار به سود حسابداری شده بیشتر اعتماد دارد تا به مقیاسهای مشاور- ساخته که در اختیار عموم قرار نمی گیرند.
چن و داد همچنین دریافتند که بیش از 90 درصد تغییرات بازده سهام با ارقام مبتنی بر حسابداری توضیح داده نشده اند.
آنان نتیجه گرفتند که دادههای آنان نشان میدهد که بازده سهام بیشتر با مقادیر سازمانی همسویی دارد تا با سود.
1- Earning Per Share 2- Return on asset 3- Return on equity 4- Biddle et al.
5-Residual Income 6- Net Incom Befor Extraordinery Items به طور خلاصه، این سوال که چه مقیاسهایی همبستگی بیشتری با بازده سهام دارند در تحقیقاتی که تا امروز انجام شده بی پاسخ مانده است.
طرفداران مقیاسهای ارزش اقتصادی به روششناسی کسانی که از مقیاسهای آنها انتقاد کردهاند ایراد میگیرند.
(برای مثال به اوبرن1 1999 مراجعه کنید.) به این ترتیب، بیشتر پژوهشگران توافق دارند که هزینه سرمایه باید در ارزشیابی عملکرد اقتصادی سازمان گنجانده شود، اما اینکه این مقیاس چگونه گنجانده شود هنوز مورد مناقشه است.
1- O, Byrne خلاصه فصل این فصل قوت و ضعف انواع مختلف مقیاسهای عملکرد کلی را بررسی کرده است.
هر دسته از مقیاسهای برای استفاده در ارزشیابی عملکرد کلی سازمان مزایا و معایبی دارد، اما نشان داده نشده است که هیچیک به تنهایی واقعاً نماینده خوبی برای این سازه باشند.
آنچه از تحقیقات قبلی معلوم است آن است که هیچ دسته ای به تنهایی به عنوان بهترین نماینده برای سنجش عملکرد کلی مقبولیت عام ندارد و کارهای بیشتری باید انجام شود تا معلوم شود که کدام دسته، به تنهایی یا به طور ترکیبی، کاملترین اطلاعات را درباره این سازه فراهم میکند.
انواع مقیاسهای عملکرد که ظاهراً بیشترین امید را برای تحقیقات تعمیم پذیر در کارآفرینی و مدیریت استراتژیک، مخصوصاً در رابطه با سازمانهای سود – محور، در بردارند عبارتند از : مقیاسهای مبتنی بر حسابداری سودآوری، جریان نقدی و رشد؛ مقیاسهای احتمال بقا (نه خود بقا)؛ مقیاسهای مبتنی بر بازار؛ و مقیاسهای ارزش اقتصادی؛ مقیاسهای اندازه باید عمدتاً به عنوان متغیرهای کنترل برای توضیح واریانس سایر مقیاسهای عملکرد به کار روند، در حالیکه مقیاسهای عملیاتی و کارآیی اغلب مختص به صنعت خاصی هستند و استفاده از آنها در تحقیقات مشترک میان صنایع مختلف مورد تردید است.
از این دستهها، مقیاسهای مبتنی بر حسابداری آشکار بیش از بقیه در تحقیقات تجربی به کار میروند، چون اساس مشترکی در GAAP دارند و چون کلاً هم از منابع دست اول و هم منابع دست دوم در دسترسند.
فصل آینده قوت و ضعف هر یک از مقیاسهای درون هر یک از این دستهها را مفصلاً مورد بحث قرار میدهد.