- ریشه ها
الف) فقه الغه نقد
ب) جایگاه نقد به طور اعم در ادبیات دل انگیزی فارسی
ج) تاریخ نقد متأثر در ایران و اولین نقدی که نوشته شد.
د) آیا نقد همان «نه» است.
نقد در لغت «همین چیزی در برگزیدن» در نظر کردن است در دراهم تا در آن بقول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسد. معنی عیب جویی نیز که لوازم «به گزینی» است ظاهراً تقدیم در اصل کلمه بوده است. این کلمه در فارسی و تازی بروجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معایب کلام است.
لذا نقد را حق داوری و قضاوت درباره آثار فکری و ذوقی بشر دانسته اند بنابراین مقام نقاد مقام قاضی و داور است. از لحاظ ریشه شناسی نیز از زبان های اروپائی کلمات Lacritique فرانسوی، critic انگلیسی و Kritik آلمانی از ریشه Krinen یونانی به معنی قضاوت و داوری کردن و کریتس Krit’s به معنی «قاضی یا داور» اخذ شده و کریتیکوس Kritikos به عنوان داور مطالب ادبی اقلا در اوایل قرن چهارم قبل از میلاد رایج بوده است. در فرهنگ های پهلوی و روستایی نیز نقد مترادف با داوری و حکم آمده است. در فرهنگ های مختلف نیز معادل و مشابه چنین معانی و تعابیری مبضوط است.
- نقد اله الدراهم و غیرها (در درههما و جز آنها نظر کرد تا خوب آنها را از بد جدا کند)
- نقد الکلام (عیب سخن را آشکار ساخت، سخن را نقد کرد)
فقه الغرنقد
- الانتقاد (آشکار کردن عیب قطعه ای ادبی یا فنی)»
- «نقد (اظهر العیوب و المحاسن اواحداهما):
انتقاد کرد (خوب و بد چیزی را آشکار کرد)»
«- النقد (بهترین چیزی برگزیدن و سره کردن سیم)»