زندگی
پل گوگن در پاریس به دنیا آمد. بعد از چند سال که در ناوگان بازرگانی فرانسه خدمت کرد، به دلالی بورس روی آورد و در فراغت و روزهای تعطیل به نقاشی میپرداخت. به تدریج به خرید و گردآوری تابلوهای امپرسیونیستی مشغول شد. از ۱۸۷۵ با پیسارو طرح دوستی ریخت و در نمایشگاه دریافتگری سال ۱۸۸۶-۱۸۸۰ شرکت کرد؛ از ۱۸۸۳ به طور تمام وقت به نقاشی پرداخت. در ۱۸۸۹ با نمادگرایان فرانسوی در پاریس و بروکسل نمایشگاههایی برپا کرد. سالهای ۱۸۹۱-۱۸۹۳ را در تاهیتی به سر برد؛ بعد به فرانسه بازگشت. از ۱۸۹۵ به بعد در تاهیتی به سر برد. در سالهای ۱۸۹۸-۱۸۹۹ در نگارخانه ولار در پاریس نمایشگاه انفرادی تشکیل داد. در ۱۹۰۳ در جزایر مارکیز، در جنوب اقیانوس آرام، از دنیا رفت. بعد از مرگ گوگن نمایشگاه بزرگی در «سالن پاییز» در سال ۱۹۰۶ برای بزرگداشت وی برپا گردید و طی آن، گوگن به عنوان پیشتاز حرکتهای ضدناتورالیستی، همچون فوویسم در فرانسه و هیجاننمایی در آلمان و کشورهای دیگر معرفی شد.
ترک اروپای متمدن
وی اروپا را ترک گفت و به دنبال یک زندگی ساده و ابتدایی به تاهیتی رفت. زیرا معتقد شده بود که نقاشی در آستانه سقوط به ورطهٔ عوامفریبی و سطحی نگری قرار گرفته است و همهٔ آن هوشیاری و دانایی که در تمدن اروپا بارور شده بود، نوابغ هنر را عقیم میساخت و اجازه نمیداد که قدرت و شدت احساسات خویش را صریح و مستقیم ابراز کند. البته گوگن نخستین کسی نبود که چنین نگرانیهایی دربارهٔ تمدن داشتگوگن تا سی و پنج سالگی شغلش دلالی سهام است و در یکشنبه بازار نقاشی میکشد و میفروشد. بورس پاریس که ورشکست میشود، او تا بیست سال بعد که در تنهایی و انزوا بمیرد، خودش را وقف نقاشی میکند. تهیدستی او را تا پوستر چسباندن روی دیوارها و فعلگی در کانال پاناما میکشاند.به خاطر ارزانی و به دعوت دوستی سه، چهار سالی به روستایی میرود به نام برتون(Breton) که در کشور خودش فرانسه واقع است و مدتی با چند نقاش از ملیتهای دیگر مراوده میکند و شیوه شخصیش را که متکی است به زمینه های خالص رنگی و خطوط مؤکد اما نازک در لبه ها و ساده کردن اشکال، پی ریزی میکند. (نگاه کنید به تفاوت کار او با ون گوک که عموما از زمینه های غیریکنواخت و خطوط قطور در لبه اشیای نقاشیش استفاده میکند).
گوگن
ون گوگ
شیوه او بر بسیاری از شاخه های نقاشی مدرن در قرن بیستم و از جمله بر کار سوریالیستهای دهه 1920 و به بعد و آثار اکسپرسیونیستهای آلمانی تأثیرگذار بوده است.
در این دوره، گوگن دو شاهکار می آفریند که تحت تأثیر روحیه مذهبی مردم برتون، موضوعی مذهبی دارد و برداشتی شخصی از کتاب مقدس است؛ اولی بصیرت پس از وعظ : کُشتی یعقوب با فرشته(1888م.) و دومی مسیح زرد(1889م.)
کُشتی یعقوب با فرشته - پل گوگن
مسیح زرد - پل گوگن
اشتراک هر دو اثر علاوه بر تم مذهبی و نشانه های آشکار شیوه گوگن در نقاشی، بازتولید روایتی تاریخی است که به خاطر باور ژرف مردمان برتون پیش چشم آنها رخ میدهد. گوگن میگذارد تا آنان_آن چنان که هست_ بی واسطه در اعتقاد خویش حاضر باشند و این گونه ایمان قلبی آنها را می ستاید.
این که چرا گوگن تنها زنان را به قاب نقاشی خود دعوت کرده، احتمالا از آن روست که او آنان را خالصتر و پاکتر از مردان_(اقلا از جنس برتونیش!) میدانسته؛ اما حضور زنان سوگوار در پای صلیب، سابقه طولانی دارد و اصلا در میان نقاشان مسیحی یک سنت است: "در بسیاری ار تابلوهای تصلیب، مریم عذرا و مریم مجدلیه کنار صلیب ایستاده اند." (نورتروپ فرای/رمز کل:کتاب مقدس و ادبیات)_ همان طور که قرار گرفتن پای راست بر روی پای چپ در تصلیب هم، آن طور که از نقاشیها و مجسمه های زیادی که دیدم به دستم آمده، عرف رایج دیگریست و البته شاید متکی بر روایاتی که من نمیدانم.
گوگن حتی طرح اولیه مسیح را از تندیسی بر میدارد که در یک کلیسای قرن هفدهمی در آن حوالی دیده است.
آن چه کار را مال او میکند پرداخت ساده تن مسیح و به ویژه چهره اوست که اشاره اتوبیوگرافیکی هم به صورت خودش دارد. به هر حال ویژگی اساسی کار او، بازخوانی امروزی(آن روزی!) و زمینی یک روایت است که به معصومیت مسیح، هموارگی میدهد و درک مصایبش را همیشگی میکند.
بر خلاف بعضی منتقدها (حتا از همدوره هایش) اصلا دلم نمیخواهد رنگ زرد به کار رفته در تابلو را نمایشی از تلخکامی و ناخرسندی مسیح بدانم. اتفاقا در چهره او (و به ویژه چشمهاش) آرامش و رضایتی ابدی میبینم که روحانی است. زرد، گرما و قدرت خورشید را دارد و معتقدم گوگن هم آن را آسمانی و قدسی میداند. شاهد این ادعا نقاشی دیگریست که در همین دوره زندگی در برتون کشیده و تصویر یک زن محلی است که در حال دعاست. لباس زن یکپارچه زرد است.
تازه استفاده از رنگ زرد در نمایش حالات روحانی و معنوی قبلتر هم مرسوم بوده(مثلا این تابلورا ببینید که درآن شعاعی از رنگ زرد اطراف صورت آدمهای مقدس و حتا فرشتگان را پوشانده. این کار در تصویرگری ایرانی هم البته بیشتر به رنگ سفید درخشان که اشباع رنگ زرد(درست مثل خورشید) است، متداول است).
"و خداوند هر درخت خوش نما و خوش خوراک را از زمین رویانید و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را." - سفر پیدایش،9/2
"او[مسیح] خود را تهی کرد." - پولس رسول(رساله پولس به فیلیپیان،7/2)
مسیح، زرد است و زمین هم؛ انگار که او خودش را در طبیعت (و جهان هستی) خالی کرده باشد و جهان با خزان او به پاییز نشسته است. مسیح در میان تپه ها تصویر میشود، در وسط باغ و این گونه است که به قول فرای در رمز کل: "به نظر می آید که از تصویر اصلی "مسح"(یا تدهین) که مرتبط با مسیحا یا مسیح است، یگانگی استعاری جسم مسیح با درخت حیات مستفاد میشود." به شکل ساده درختها و شباهت رنگ قهوه ای-نارنجیشان با رنگ موهای مسیح توجه کنید؛ انگار که تن او بستر و خاک و موها رستنی و درختند. این تعبیر اگرچه به صراحت در کتاب مقدس وجود ندارد اما بلیک و دیگران هم پیشتر در شعرهایشان با مقایسه مشابهی موی مسیح را ریشه و جسمش را تنه درخت فرض کرده اند.
افزون بر این، قاب گوگن همه صلیب را در برنمیگیرد_و شاید نمیتواند. صلیب در دیدگان ما نمیگنجد و سر به آسمان میکشد. فرای می افزاید: "در سراسر اساطیر دنیا، علاوه بر درخت حیات یا رمز روزی دهنده، درخت جهان هم وجود دارد که گاه با درخت حیات یکی میشود و گاه نمیشود. این درخت جهان معرف نوعی محور عالم(axis mundi) است؛ یعنی منظر عمودی جهان اسطوره ای که زمین در آن اغلب زمین میانه ای است بین دنیای زیرین و زبرین."_مثل قصه جک و لوبیای سحرآمیز که با مفهوم درخت جهان بسیار نزدیک است_"ریشه در دنیای سفلاست، منتها شاخه ها سر به آسمان و فراتر از آسمان میکشد."
درخت جهان و درخت حیات در وجود مسیح یکی میشوند؛ بنا بر این او در این جا نگاهدارنده جهان و واسط عالم بالا و پایین است، خود را در جهان متجلی میکند، تهی میشود و بی او جهان رنگ و جانی ندارد )ببینید که با حذف زرد و نارنجی از تصویر چه میماند).