مقدمه
سرگذشت اتحاد استبداد، سلطنت و مذهب در برابر قیام و اصلاحات در ایران، جان مایه تاریخ ایران است. هر دودمانی که سقوط کرده، تا آخرین لحظه دمار از روزگار مردم ایران برآورده و در این جدال، که به بزرگترین قیام های مردمی انجامیده مذهب گاه به همت اندیشه ها و جرقههای نو در درون آن، در کنار مردم بوده و بیش از آن، علیه مردم و در کنار دربار سلطنتی. از میان مردم، رهبرانی برخاستهاند که رسم و آئینی اصلاحی را در قالب مذهب به میدان آورده و در دل مردم جا باز کرده اند، اما در نهایت این نواندیشان دینی نیز یا جذب قدرت شدهاند و یا آن ها نیز با مردم یک سرانجام یافته و سرکوب شده اند. این سرگذشت، یعنی جدال "نو" با "کهنه" هم در مذهب و هم در بطن جامعه ایران عبرت آموز است و عجیب آن که تاریخ قضا و قضاوت در ایران نیز پیش از پیدایش حضرت محمد(ص) و اسلام تا کنون- از هخامنشیان تا جمهوری اسلامی- همین بوده است: دستگاهی در کنار قدرت مستبد!
قیام کاوه آهنگر علیه ضحاک ستمگر گرچه افسانهای تاریخی است ولی این حقیقت را که مردم ایران زمین در برابر جور و ستم زیر درفشی که نمودار رنج و محرومیت تودهً زحمتکش است گرد میآیند و به مبارزه میپردازند، مجسم میکند. تاریخ نویسان ایرانی و بیگانه با تحریف و تغلیط، بیشتر جنبش ها و قیام ها را زیر پرده جانبداری سیاسی و مذهبی خود پنهان کرده، به آن ها زمانی رنگ الحاد و زندقه و گاهی خیانت و فتنه گری زده اند. این قیام ها و جنبش ها را که به پیش از اسلام، بعد از آن تا آغاز قرن بیستم و سرانجام قرن معاصر باز میگردد را، باید از زیر خاکستر قرون و اعصاربیرون کشید و زنگ زمان و پلیدی های تاریخ سازان را از آن ها زدود.
جنبش مانوی 276- 216 م
"این جامعه را ترک کن، تو از جانبداران آن نیستی، تو باید عادات و رسوم را منظم کنی و لذایذ را تحت تسلط درآوری".
این ندائی است که طبق آثار مانوی از جانب "شاه نور بهشت" که نام عالیترین "نیکی" است در سن 12 سالگی به مانی رسیده. مانی در سال 217/216 م. در خانوادهای مذهبی از "ادریون مغتسله" بدنیا آمد و در بابل پرورش یافت. بطور کلی جامعه آن روزی به بندگان و کشاورزان (آزاد) در برابر شاه و شاهزادگان، مهان (بزرگان)، نجبا کوچک و دهگانان (نجبای ده) و پیشوایان مذهبی زردتشت تقسیم میشد. کشاورزان آزاد و یا بطورکلی زحمتکشان ) آزاد( همواره در خطر بنده شدن بودند. هر آزاد که قادر به پرداخت مالیات نبود و یا در جنگ اسیر میگردید فورا به بنده تبدیل میشد و چون جنگ ها از دوران اشکانیان تا ساسانیان و قحط و غلا مداوم بود، سیلی از آزادان به طرف بندگان روان بود. بندگان مانند کالا بفروش میرسیدند. اختلافات مذهبی بین زردشتیان، عیسویان، یهودان نیز به این وضع آشفته میافزود. این جامعه دارای دو قطب حاکم و محکوم که تضاد اصلی آن را تشکیل میدادند، بود. تضادهای دیگر از جمله تضاد بین شاه و نجبا و اشراف و دستگاه مذهبی، تضاد با دولت روم در غرب و باهیاطله در شرق، تضاد بین شهر و ده که نتیجه سیر تکامل جامعه بود بحران پایان حکومت اشکانی را تشدید میکرد. استخراج معادن، توسعه محصولات دستی و کارهای ساختمانی در شهرها و کارهای آبیاری و راه داری و نظائر آن با وضع عقب مانده دهات و وابستگی انسان های ده در تضاد بود. واکنش چنین وضعی در درون مانی ندائی است که به مانی میگوید: " این جامعه را ترک کن، تو از جانبداران آن نیستی"
مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و عیسوی و میتولوژی بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب "شاهپورگان" اصول آن ها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول )امتناع از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن شراب، دوری از زن و جمع نکردن مال ( واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه "معنویت" و "پاسیفیسم" سوق میداد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت میکاست. جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روزگسترش یافت و تبدیل به نیروئی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدف های شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمیداد. پیشوایان زردتشتی و عیسوی که با هم دائما در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و مقتول نمودند 276 میلادی. از آن پس مانی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک ) زندیق( کشتند. مانویان درد و جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند. در غرب گروهای مذهبی مسیحی تحت تاثیر مانویت مانند آلبیژوا و کاتار پدید آمدند که آن ها هم به علت ناسازگاری با وضع اجتماعی موجود و با منافع کلیسا قتل عام شدند.
مزدک
در پایان سده پنجم و آغاز سده ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال )24-494 م.( دوام آورد و تاثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روزایران بخشید. درقرن پنجم میلادی بحرانی که درآغاز سده سوم- اواخر حکومت اشکانیان- آغازشده بود تشدید گردید. کوشش بنادگذاران دودمان ساسانی نتوانست مسئله بحران را بطور قطعی حل کند، فقط بروز یک قیام اجتماعی را که نتیجه منطقی وضع آن روز بود به تاخیر انداخت. در آغاز حکومت ساسانی تغییرات زیر در جامعه ایران پدید آمد:
1 شهرسازی به سرعت رو به افزایش رفت، 2 روابط فئودالی به مقیاس زیادی فزونی گرفت، 3 قدرت در دربار متمرکز شد.
این سه جریان در راه تکامل خود به موانعی جدی برخورد کرد که از خصلت جامعه آن روز ناشی میشد. کمبود زمین مانع رشد شهرها میشد، زیرا بیشتر زمین ها را اشراف و نجبا و دستگاه مذهبی در اختیار داشتند، دهاتی که کشاورزان در آن ها مشترکا کار و زندگی میکردند )ویس ها( تضعیف شده و فئودال ها برای تصاحب آن ها با کشاورزان در نبرد بودند، کوشش شاهان برای تمرکز قدرت و بالا بردن مالیات ها برای اداره امورکشور و امور جنگی با مقاومت شدید نجبا و دستگاه مذهبی روبرو گردیده بود. در دوران سلطنت پیروز) 484- 459 م.( قحطی بزرگی آمد و وضع را بدتر کرد. شاه ناچار شد مالیات های تازهای وضع و حتی انبارهای غله را بین مردم تقسیم کند. در سال 484 م. پیروز در جنگ با هیاطله شکست خورد و ایران مجبور به قبول خراج سالیانه سنگینی شد. در دوران بلاش )488-484 م.( رومی ها از پرداخت خراج به ایران سرباز زدند و کار خرابی اوضاع بالا گرفت. به ناچار بلاش مالیات های سنگینی بر املاک ) نجبا، اشراف، فئودال ها و دستگاه مذهبی( بست. آن ها هم متحدا علیه او قیام کردند و عزل و کورش کردند. به این ترتیب بحران به اوج خود رسید. در چنین اوضاعی مزدک پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دوگانگی مانوی استوار است: روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد. وظیفه انسان مبارزه با بدی و کمک به روشنائی در نبرد او با تاریکی است. اهمیت مزدک در تبلیغ این فلسفه نیست، بلکه درخشش و فروغ او در بکار بستن این فلسفه در زندگی روزانه و اجتماعی مردم است که به آن روح وزندگی میبخشد. اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است:
یکی برابری و دیگری دادگری. این دو شعار منعکس کننده تمایلات تودههای مردم آن زمانست که باعث پیشرفت مزدکیگری شد. " مزدک میگوید: "آنچه مخالف روشنائی و موافق تاریکی است عبارتست از خشم و نفاق و چون ثروت و زن دو عامل اصلی ایجاد اختلاف بین انسان هاست، لذا لازم است که زنان آزاد و ثروت اجتماعی گردد."
مزدک میگوید: "اگرکسی با این نظامات موافقت نکرد، او پیرو اهریمن است و باید با قهر آنچه را که باید بدهد از او گرفت." ) نقل از دبستانالمذاهب ( مزدک میگوید اهورامزدا نعمات زیادی را به طور مساوی در دسترس انسان ها گذاشت و نابرابری از آنجا بوجود آمد که کسانی با قهر اموال دیگران را تصاحب کردند. مزدک مرد پرهیزکاری بود که مردم را به تقوی میخواند. اینکه او را متهم به اشتراک زنان و هرج و مرج در جنسیت میکنند نادرست است. در آن زمان شاهان و اشراف و فئودال ها هزاران زن زیبا را در حرم های خود مدفون کرده بودند، در حالی که تودههای مردم غالبا از داشتن یک زن محروم بودند. اشتراک در زن در مذهب مزدک آزادی زنان و بازگشت به زندگی اشتراکی )ویس( هاست. گیرشمن باستان شناس برجسته فرانسوی میگوید: "برنامه مزدک که به حق آن را کمونیسم ایرانی باید نامید، یک انقلاب واقعی بود. بسیاری از دانشمندان این جنبش را واکنش بندگان و نیم بندگان ) کشاورزان وابسته به زمین( و همچنین عکس العمل ساکنان شهرها و حومه آن ها که سابقا آزاد بودند، علیه فئودالیسم و دستگاه بنده ساز آن میدانند که به صورت مبارزه طبقاتی درآمد و علیه حرمسراهای اغنیا که در آن ها زنان متعدد محبوس بودند، اعتراض کرد."
مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند و انبارهای غله و ذخائر اشراف و فئودال ها حتی خانواده سلطنتی، زمین ها و حرمسراها را از چنگ استثمارگران بیرون کشیدند. قباد پادشاه ساسانی که سلطنتش در برابر بحران اقتصادی و اجتماعی جامعه متزلزل بود، برای مدتی به مزدک و مزدکیان با دیده اغماض و تا حدی جانبداری نگریست، به جبهه متحد اشرافی- فئودالی روی خوشی نشان نداد و مالیات های سنگینی به زیان آنان وضع کرد. این دو نیروی ارتجاعی با هم متحد شده قباد را به زندان انداختند و به جای او برادرش (زاماسب) را برگزیدند. قباد از زندان فرار کرد و با کمک هیاطله که با او خویش بودند بار دیگر به سلطنت رسید )499 م.( و بشدت از نجبا و اشراف انتقام گرفت. جنبش مزدکی در این مدت پیش میرفت. اما همین که پایه سلطنت قباد محکم شد و نجبا و اشراف بقدر کافی ضعیف گردیدند و به قباد تسلیم شدند، بهانهای بدست آورد و در محکمه مسخرهای حکم محکومیت مزدک و مزدکیان را صادر نمود. روحانیان زردشتی و مسیحی مانند دوران مانی بهم پیوستند و حکم قتل او را از شاه گرفتند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانهای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیام ها و جنبش های مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت. نیم قرن بعد از مزدک افکار او الهام بخش جنبشی به رهبری پسر خاقان ترک گردید که واحه بخارا را تصرف کرد، اشراف و نجبا را براند و اموال آن ها را مصادره و تقسیم کرد و سپس سرکوب و رهبر آن اعدام شد. در آغازقرن هشتم میلادی خورزاد برادر شاه خوارزم در راس جنبش مزدکی قرار گرفت. دارائی ثروتمندان و اشراف را بین فقرا و محرومان تقسیم کرد. این جنبش را شاه خوارزم به کمک "قتیه" فرماند عرب در سال 712م سرکوب کرد. شکست مزدکیت، اصلاحات قباد و انوشیروان برای مدت کوتاهی بحران جامعه را تخفیف داد، اما چندی نگذشت که بار دیگر با شدت بیشتری بروز کرد و زمینه را برای شکست در جنگ با اعراب فراهم نمود.
خیزش ایرانیان علیه چیرگی اعراب و اسلام خلافتی
اسلام با ادعای برابری و برادری برای توده ها به میدان آمد. سیدقریشی و سیاه حبشی را برابر میگذاشت، پرهیزکاری را تنها وسیله فضیلت میشمرد. این افکار در مقابل جامعهای تبداری که با دقت ریاضی مردم را به طبقات ممتاز و محروم تقسیم میکرد، میتوانست به آسانی پیروز گردد. از نظر نظامی نیز قدرت جوانی که در مرگ و زندگی سعادت و نیکبختی میدید و مسحور غنائمی میشد که شکوه و جلال دربار و طبقات ممتاز ایران در چشم انداز او مینهاد، میتوانست بر سازمان نظامی دولتی که سر تا پا غرق در فساد و بی عدالتی، نفاق و شهوت رانی بود، پیروزگردد. چنین هم شد. مذهب زردشت در مقابل اسلام شکست خورد و شاهنشاهی ساسانی در برابر اعراب بیابان گرد از پای درآمد. یزدگرد آخرین شاه ساسانی در کشورخود تنها ماند و بدست یکی از اتباع خویش نابود گردید. دیری نپائید که خلفا و فرماندهان عرب اصول صدراسلام را زیر پا نهادند و امید تودههای محروم را به یاس بدل کردند. قشر تازهای از فئودال ها جانشین فئودال های گذشته شد و خراج و جزیه و انواع تحمیلات از طرف اربابان خارجی که ممالک گشوده را غارت و ساکنان آن ها را بنده و برده میکردند، برقرار گردید. امویان توهین و تحقیر نژادی را نیز بر این همه افزودند و بار دیگر زمینه برای انواع مقاومت ها و جنبش ها آماده گردید. باید گفت که تا انقلاب مشروطیت تقریبا تمام جنبش ها رنگ مذهبی دارد و حاملین اصلی آن ها به ترتیب بندگان و کشاورزان هستند که در مواردی دهقانان و نجبای کهن بیاد دوران های گذشته بدان ها میپیوندند و مبارزه آن ها در دوران حکومت اعراب و ترکان جنبه ضد سلطه خارجی نیز دارد