در آمد پس از حمله آمریکا به عراق و اشغال نظامی این کشور در سال 2003، این نظریه از سوی برخی نظریه پردازان مطرح گردید که دلیل اصلی حمله آمریکا به عراق، نه مبارزه با تروریسم جهانی بود و نه جلوگیری ازدستیابی عراق به سلاح های هسته ای، بلکه هدف آمریکا حفظ هژمونی دلار بر اقتصاد جهان بود که با موفقیت یورو و تصمیم صدام حسین مبنی بر فروش نفت عراق به یورو به خطر افتاده بود.
از این منظر، اقدام نظامی آمریکا نه تنها فروش نفت عراق را به عرصه دلار بازگرداند بلکه به سایر کشورهای عضو اوپک نیز نشان داد که آمریکا قیمت گذاری و فروش نفت به ارزی جز دلار را نخواهد پذیرفت.
همچنین، با این حرکت آمریکا حضور نظامی خود را در منطقه تقویت نمود تا در صورت اقدام مشابهی از سوی ایران بتواند مجددا با استفاده از نیروی نظامی، هژمونی دلار را حفظ نماید.
از این دیدگاه، ایران با فروش نفت به یورو و اقدام به ایجاد بورس نفت ، اکنون هدف حمله نظامی آمریکا است و مانند عراق، مسئله بحران هسته ای پوششی برای اجرای این برنامه است.
نوشته حاضر کند وکاو مختصری در این نظریه است.
بررسی حاضرحاکی از آن است که نظریه «جنگ های پترودلار»، گرچه در پاره ای از واقعیت های اقتصادی ریشه دارد، اما در مجموع مبالغه آمیز است و تصویر دقیقی از مکانیزم تحولات خاورمیانه بدست نمیدهد.
این بدین معنی نیست که موقعیت انحصاری دلار فاقد اهمیت استراتژیک برای آمریکا است.
اما معادله مورد بررسی بسیار بغرنجتر از آن است که نظریه «جنگ های پترودلار» متصور میباشد.
تا آنجا که به بورس نفت ایران مربوط میشود، همکاری اتحادیه اروپا با آمریکا برسرمسئله بحران هسته ای ایران و یکپارچه شدن مواضع آن با آمریکا حاکی آز آن است که از دید اتحادیه اروپا، دربرخورد با ایران ملاحظاتی به مراتب مهمتر از رقابت یورو و دلار مطرح است، مانند حفظ امنیت عرضه نفت و جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای.
در مجموع، در شرایط کنونی سرنوشت بورس نفت ایران و امنیت ملی کشور بیش از آنکه درخطر رویارویی دلار و یورو باشد، توسط ناهنجاری ساختار اقتصادی کشور و سیاست های نسنجیده در زمینه مدیریت داخلی و سیاست خارجی کشور تهدید میشود.
بورس نفت ایران، در صورت موفقیت، میتواند نقش مثبتی درشفاف سازی و اصلاح ساختار اقتصادی و تجاری ایران ایفا نماید.
این امر میتواند ورود کشور به بازار های بین المللی را تسهیل کرده و جذب سرمایه گذاری خارجی ودستیابی به تکنولوژی پیشرفته صنعت نفت را آسانتر سازد.
در زمینه فرآورده های نفتی و گاز، بورس نفت میتواند کشور را از ارزش افزورده بیشتری برخوردارکند، موجب افزایش تولید ناخالص ملی گردد و موقعیت ژئواستراتژیک ایران را در منطقه و اقتصاد جهانی تحکیم و تقویت نماید.
اما انجام این امر بر پایه یک سیاست خارجی بحران زا تقریبا غیر ممکن خواهد بود.
موفقیت بورس نفت ایران بیش از هر چیز مستلزم اصلاح و شفاف سازی ساختار اقتصادی و حکومتی کشور و عقلائی کردن سیاست خارجی آن است.
این نوشتار در چهار بخش تنظیم شده است.
بخش های اول و دوم به ارائه و بررسی متن سیاسی و مبانی اقتصادی نظریه «جنگ های پترودلار» اختصاص داده شده اند.
بخش سوم به بررسی نقدهای این نظریه میپردازد.
بخش چهارم بررسی کوتاهی است از تاریخچه، مزایا وچالشهای بورس نفت ایران.
1.
متن سیاسی بر اساس نظریه انگدال، پس از جنگ جهانی دوم آمریکا و به تبع آن نظام مالی و اقتصاد جهانی سه دوره تاریخی را تجربه کرده اند که دارای ویژگیهای متفاوتی میباشند.
این دوره ها عبارتند از: • دوره 1945 – 1971 • دوره 1971 – 1999 • دوره 1999 تا کنون در جولای 1944، بمنظور تثبیت شرایط اقتصادی و سیاسی جهان، نمایندگان 44 کشور جهان در کنفرانس «برتون وودز» در هتل مانت واشنگتن واقع در ایالت همپشایر آمریکا اقدام به تاسیس بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نمودند و با پذیرش دلار آمریکا به عنوان ارز بین المللی به قیمت ثابت «سی و پنج دلار برابر یک اونس طلا» نظام پولی جدیدی را برای اقتصاد جهانی بوجود آوردند که به سیستم «Bretton Woods Gold Exchange» معروف میباشد.
این سیستم تا سال 1971 دوام یافت.
طی این دوره دولت آمریکا با استفاده از امکانات بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نقشی کلیدی در بازسازی ژاپن و اروپا ایفا نمود و در مقابل، کشورهای مزبور هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی را پذیرفتند.
در سال 1967 اولین آثار بحران در نظام پولی «برتون وودز» پدیدار گردید.
با تکمیل بازسازی ژاپن و اروپای غربی، این کشورها به رقیبی برای آمریکا در اقتصاد جهانی تبدیل شدند.
همزمان، ادامه جنگ ویتنام هزینه سنگینی را بر اقتصاد آمریکا تحمیل نمود.
تحت تاثیر عوامل فوق اطمینان خاطر جامعه جهانی به دلار متزلزل گردید، به نحوی که تعدادی از کشورها از بانک مرکزی آمریکا خواستند تا بر اساس ضوابط نظام «برتون وودز» دلار آنها را به طلا تبدیل کند.
این روند برای چند سال ادامه یافت و در سال 1971 با تقاضای بریتانیا برای تبدیل 3 بیلیون دلار از ذخیره ارزی خود به طلا به مرحله بحرانی رسید.
در اثر این بحران در آگوست 1971 دولت نیکسون رابطه ثابت دلار با طلا را به حالت تعلیق درآورد و دلار را شناور کرد.
این اقدام عملا به نظام «برتون وودز» پایان داد.
دوره دوم با پایان یافتن سیستم «برتون وودز» آغاز شد.
پایان این سیستم موجب پیدایش تورم شدید در اوایل دهه 70 و افت ارزش دلار گردید.
در چنین شرایطی برخی ازکشورهای عضو اوپک برآن شدند تا نفت خود را به جای دلار بر پایه سبدی از ارزهای مختلف قیمت گذاری کنند تا از افت قدرت خرید درآمد حاصل از فروش نفت خود جلوگیری نمایند.
این امر موجب کاهش تقاضا برای دلار و تضعیف بیشتر آن شد، به نحوی که در صورت ادامه دلار را در یک بحران عمیق فرومیبرد.
بمنظور جلوگیری از این تحول، دولت نیکسون با دولت عربستان سعودی وارد مذاکره شد تا این کشور را متقاعد سازد که به قیمت گذاری و فروش نفت به دلار ادامه دهد.
همزمان قیمت نفت در سال 1974 نزدیک به چهار برابر شد.
موافقت عربستان سعودی به عنوان بزرگترین تولید کننده اوپک با ادامه قیمت گذاری و فروش نفت به دلار، از یکسو، و افزایش قیمت نفت، از سوی دیگر، موجب شد تا اوپک امر قیمت گذاری نفت بر پایه سبدی از ارزهای مختلف را رها کند و سیستم قیمت گذاری و فروش نفت به دلار را ادامه دهد.
در اثر این تحولات تقاضا برای دلار شدیدا افزایش یافت و موقعیت دلار به عنوان ارز بین المللی مجددا تثبیت گردید.
کشورهای جهان برای خرید نفت نیازمند دلار بودند و کشورهای تولید کننده نفت دلار مازاد خود را در کشورهای غرب به ویژه آمریکا سرمایه گذاری میکردند.
برای اداره منظم شرایط جدید، در سال 1974رهبران موسسات مالی نیویورک و لندن سیستمی را تدوین کردند تا دلارهای نفتی را در اقتصاد جهان به گردش درآورد.
به این ترتیب سیاست آمریکا در مرحله دوم دارای دو محور بود.
نخست استفاده از اهرم های سیاسی برای وادار ساختن کشورهای تولید کننده نفت به ویژه اوپک برای اینکه نفت خود را تنها به دلار قیمت گذاری کرده و بفروش برسانند.
دوم، ایجاد سیستمی برای به گردش انداختن مازاد دلارهای نفتی و حفظ موقعیت برتر دلار.
در دوره دوم که به سیستم «پترو دلار» یا دلارهای نفتی معروف میباشد، هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی و موقعیت آن به عنوان ارز ذخیره جهان مجددا تثبیت شد.
اما در این فرایند، دلار از ارزی که پشتوانه آن طلا بود به ارزی تبدیل گردید که پشتوانه آن نفت یا طلای سیاه میباشد.
برخی از نظریه پردازان مدعی اند که برای ایجاد و حفظ این شرایط دولت آمریکا با حکومت عربستان سعودی یک معاهده پنهانی منعقد کرده است که بر اساس آن حکومت عربستان سعودی موظف میباشد تا در ازای حمایت آمریکا از حکومت سعودی، با فروش نفت خود به دلار اوپک را وادار سازد که نفت را تنها به دلار قیمت گذاری کرده و بفروش برساند .
عده ای از این نظریه پردازان حتی تا آنجا پیش میروند که معتقدند کل این سیستم، از جمله چهاربرابر شدن قیمت نفت، به نحوی هوشمندانه توسط آمریکا طراحی و به اجرا گذاشته شده است.
در این راستا، از قول زکی یمانی وزیر نفت وقت عربستان سعودی نقل میشود که وی یقین دارد آمریکا طراح اصلی افزایش قیمت نفت بوده و شاه ایران نیز به این موضوع واقف بوده است زیرا در جریان یک دیدار از وی خواسته است تا به ملک سعود پیغام دهد که "چرا با افزایش قیمت نفت مخالفت میکنید؟
آمریکایی ها خود خواهان این امراند، اگر باور ندارید از هنری کسینجر بپرسید، اوست که خواهان افزایش قیمت نفت است." از این منظر، افزایش قیمت نفت نه تنها هفت شرکت نفتی بزرگ غرب (معروف به هفت خواهران) را که به دلیل فعالیت های خود در دریای شمال و آلاسکا دچار مشکلات مالی سختی شده بودند از ورشکستگی نجات داد، بلکه با بالا بردن تقاضا برای دلار(به دلیل افزایش قیمت نفت) و ایجاد یک سیستم مالی برای به گردش انداختن دلارهای نفتی مازاد در اقتصاد آمریکا، دلار را از بحرانی که دچار آن شده بود نجات داد و هژمونی آنرا بر اقتصاد جهانی مجددا تثبیت نمود.
سیستمی که برای به گردش انداختن دلارهای نفتی تدوین شد دارای دو محور اصلی بود.
نخست طی قراردادی که توسط هنری کسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا، بین عربستان سعودی و دولت آمریکا به امضا رسید و به تاسیس «کمیسیون مشترک عربستان سعودی و آمریکا برای همکاری اقتصادی» انجامید، به عربستان سعودی اجازه داده شد و یا از آن خواسته شد تا دلارهای مازاد خود را برای خرید اوراق قرضه خزانه داری دولت آمریکا مصرف نماید .
دوم، به بانک های لندن ماموریت داده شد تا دلارهای مازادی را که در حوزه اتحادیه اروپا درگردش بودند به کشورهای وارد کننده نفت قرض دهند تا آنها دلار لازم برای خرید نفت را داشته باشند، سپس بهره وامهای مربوطه را به صورت دلار به صندوق بین المللی پول پرداخت کنند تا چرخه بازگشت دلارهای نفتی مازاد به سیستم بانک مرکزی آمریکا تکمیل گردد.
بنا بر نظریه انگدال، مرحله دوم در سال 1999 با ایجاد یورو به پایان رسید.
سیستم پترودلار موفق شد تا افول دلار را برای نزدیک به سه دهه به تعویق بیاندازد، اما نتوانست آنرا برای همیشه متوقف سازد.
ادامه رشد اقتصادی کشورهای اروپای غربی و توسعه اقتصادی سریع کشورهای آسیای شرقی و جنوب شرقی، از یکسو، و رشد آهسته تر باروری در اقتصاد آمریکا موجب تضعیف تدریجی، اما پیوسته دلار گردید.
در چنین شرایطی، ورود یورو به بازارمالی جهان و شکل گیری آن به عنوان یک ارز بین المللی نیرومند برای اولین بار برای کشورهای تولید کننده نفت این فرصت را بوجود آورد تا نفت خود را به ارزی غیر از دلار قیمت گذاری کرده و بفروش برسانند.
این امر همراه با تقویت روزافزون یورو به کشورهای دیگر انگیزه و فرصت داد تا بخشی از ذخیره ارزی خود را به یورو تبدیل کنند.
این تحولات موقعیت دلار را به عنوان ارز بین المللی و ارز ذخیره جهان به نحوی جدی به خطر انداخت.
بنا بر نظریه انگدال، در چنین شرایطی سیاست آمریکا به رویکرد نظامی متمایل گردید تا با تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه و حفظ خرید و فروش نفت در عرصه دلار مانع از فروپاشی هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی گردد.
از دید انگدال، این وجه مشخصه مرحله سوم است که با حمله آمریکا به عراق در 19 مارس سال 2003 برگشت ناپذیر گشت.
این امر میتواند ورود کشور به بازارهای بین المللی را تسهیل کرده و جذب سرمایه گذاری خارجی ودستیابی به تکنولوژی پیشرفته صنعت نفت را آسانتر سازد.
یورو در در ژانویه 1999 با تاسیس اتحادیه پولی اروپا توسط یازده کشور اروپایی (که دو کشور نفتی اروپا یعنی بریتانیا و نروژ در میان آنها نبودند) متولد شد.
در ابتدا نسبت به موفقیت یورو نگرانی قابل توجهی وجود داشت.
اما قدرت اقتصادی اتحادیه اروپا با یاری مجموعه ای از تحولات در عرصه جهانی موجب تثبیت یورو به عنوان یک ارز بین المللی گردید.
در اواسط سال 2000 نرخ رشد اقتصادی آمریکا رو به آهسته شدن گذاشت و ارزش سهام در بازارهای غرب به میزان قابل توجهی سقوط کرد.
در واکنش به این روند، بسیاری از کشورها از جمله کشورهای خلیج فارس که متحمل خسارات قابل توجهی در این فرایند شده بودند بخشی از دارایی ها و سهام خود را در آمریکا فروختند و به پروژه های سرمایه ای در اتحادیه اروپا منتقل کردند.
این امر موجب افزایش تقاضا و تقویت یورو گردید.
همچنین، پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر، کشورهای عرب از بیم آنکه مبادا آمریکا دارایی های آنها را به اتهام پشتیبانی مالی از تروریستهای اسلامی مصادره یا مسدود نماید، بخش قابل توجهی از دارایی های خود را به بانک های عرب باز گرداندند.
از سوی دیگر، در نوامبر سال 2000 دولت عراق شروع به فروش نفت خود به یورو کرد و متعاقبا 10 بیلیون دلار از درآمد نفت خود را به یورو تبدیل نمود .
در فاصله 2000 تا 2003 کشورهای دیگری از جمله ایران، لیبی، ونزوئلا، اندونزی، مالزی و روسیه نیز ابراز تمایل به فروش نفت خود به یورو نمودند.
با بالا گرفتن تنش بین دولت آمریکا و ایران و در واکنش به شعار تغییر رژیم دولت بوش، در سال 2003 ایران فروش نفت به دلار را رها کرد و به یورو رو آورد.
در سال 2003 دولت روسیه نیز ابراز تمایل نمود تا بخشی از نفت خود را به یورو بفروش برساند.
ونزوئلا نیز اقدام به فروش نفت به یورو نمود.
همچنین، چین، روسیه و تعدادی دیگر از کشورهای آسیایی آغاز به تبدیل بخشی از ذخایر ارزی خود به یورو نمودند.
درسال های 2003 و 2004 روسیه و چین بخش قابل توجهی از ذخیره ارزی خود را به یورو تبدیل نمودند.
در سال 2002 یورو ثبات و قدرت قابل توجهی یافت و تا پیش از حمله به عراق موفقیت چشمگیری بدست آورده بود.
به اعتقاد انگدال یکی از دلایلی که آلمان و فرانسه با حمله به عراق مخالفت نمودند به این دلیل بود که میدانستند اقدام صدام حسین مبنی بر فروش نفت به یورو موجب تقویت و تبدیل یورو به ارز ذخیره جهان خواهد شد.
از این منظر، حمله نظامی آمریکا به عراق در واقع تجلی رویارویی دلار و یورو و اقدامی برای حفظ هژمونی دلار بر اقتصاد جهان است.
فروش نفت عراق به یورو و تبدیل 10 بیلیون دلار از ذخیره ارزی آن کشور به یورو رقمی نبود که بتواند به تنهایی پایه های هژمونی دلار را به لرزه درآورد.
اما این امر در صورت عدم جلوگیری آن میتوانست موجب اقدام های مشابه توسط سایر کشورهای تولید کننده نفت و در نتیجه فروپاشی سیستم پترودلار گردد.
بنا بر نظریه انگدال، طی دوره های اول و دوم هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی مورد پذیرش جامعه جهانی قرار داشت.
لذا، طی این دو دوره عملکرد آمریکا در عرصه سیاست جهانی عمدتا بر سیاست های چند جانبه و همکاری با نهادهای بین المللی متکی بود.
در دوره سوم، با کاهش فاصله اقتصادی بین آمریکا و سایر کشورها، شکل گیری یورو و تمایل برخی از کشورهای اوپک به قیمت گذاری و فروش نفت خود به یورو، هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی به خطر افتاد.
در این دوره، بمنظور حفظ هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی، آمریکا به سیاست یک جانبه، میلیتاریسم و نظریه جنگ های پیشگیرانه روی آورد که حمله به عراق رویکرد برجسته آن تا کنون میباشد.
از دید نظریه «جنگ های پترو دلار»، موقعیت آمریکا به عنوان تنها ابر قدرت جهان بر سه پایه استوار است: • قدرت اقتصادی آمریکا • نیروی نظامی • نقش دلار در اقتصاد جهانی به عنوان ارز ذخیره جهان این سه رکن با یکدیگر مرتبط میباشند به نحوی که هریک متضمن بقای دیگری است.
بنا بر نظریه «جنگ های پترو دلار»، سیاست آمریکا در مرحله کنونی عمدتا در راستای استفاده از نیروی نظامی برای تقویت دو رکن دیگر است.
این نظریه در واقع مدعی است که برای حفظ هژمونی دلار، آمریکا دارای یک طرح گسترده برای خاورمیانه، آسیای میانه و مناطق نفت خیز آفریقا میباشد که هدف عمده آن در هم شکستن انحصار اوپک و کنترل بازار نفت جهان میباشد.
بنا بر این نظریه، برای حفظ هژمونی دلار بر اقتصاد جهان، آمریکا تلاش میکند تا انحصار اوپک را در هم بشکند و آنرا با یک سازمان دوست آمریکا جانشین سازد.
از این منظر، اشغال نظامی افغانستان که احتمالا مسیر عبور گاز و نفت دریای خزر به کشورهای پاکستان و هندوستان خواهد بود و همچنین تقویت حضور نظامی و اقتصادی آمریکا در آسیای میانه، به ویژه ایجاد 19 پایگاه نظامی در کشورهای ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و ترکمنستان که خود بالقوه تولید کنندگان بزرگ نفت میباشند، بخش هایی از طرح آمریکا برای خاورمیانه بزرگ و کنترل بازار نفت میباشد.
از سوی دیگر، برای تضعیف انحصار اوپک، آمریکا از نظامیان ونزوئلا برای سرنگونی دولت دموکراتیک این کشور پشتیبانی میکند وبا طرح چشم اندازکمک های اقتصادی گسترده و انتخاب نیجریه به عنوان صادر کننده اصلی نفت به آمریکا، به نیجریه فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک وارد میآورد تا از اوپک خارج شود.
از این منظر، اشغال نظامی عراق و حمله احتمالی به سایر کشورهای نفت خیز منطقه خلیج فارس رکن اصلی سیاست آمریکا برای حفظ هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی است.
2.
مبانی اقتصادی بنا بر نظریه «جنگ های پترودلار»، نقش دلار به عنوان ارز انحصاری مبادلات بازار نفت و ارز ذخیره جهان عملا به صورت مکانیزمی برای تامین هزینه حفظ برتری اقتصادی و نظامی آمریکا عمل میکند.
به نحوی که بدون آن پایه های هژمونی آمریکا متزلزل خواهد شد.
لذا، حفظ موقعیت دلار در صدر اولویت های سیاست خارجی آمریکا قرار دارد.
در مرحله کنونی، با توجه به ریسک ها و خطراتی که موقعیت دلار را تهدید میکنند، آمریکا برای حفظ نقش دلار به عنوان ارز انحصاری مبادلات بازار نفت و ارز ذخیره جهان به سیاست نظامی گری در منطقه خلیج فارس روی آورده است تا مانع از افول هژمونی اقتصادی، نظامی وسیاسی خود گردد.
مبانی اقتصادی این نظریه که توسط ویلیام کلارک وهزل هندرسون فرمول بندی شده اند را میتوان به ترتیب زیر خلاصه نمود.
نزدیک به 70% مبادلات تجاری جهان به دلار انجام میپذیرد در حالیکه ارزش کل صادرات آمریکا به جهان تنها یک سوم این مبلغ است.
این امر از آنجا ناشی میشود که مبادلات نفت در انحصار دلار میباشد و دلار نقش ارز ذخیره نظام بانکی جهان را ایفا میکند.
غالب کشورهای جهان میکوشند تا کالاهای صادراتی خود را تا حداکثر ممکن به دلار بفروشند تا دلار لازم برای خرید نفت از کشورهای صادر کننده نفت را تامین کنند.
متجاوز از 70% از ذخائر ارزی جهان، یعنی ارزی که کشورهای جهان برای انجام مبادلات بین المللی و محافظت خود علیه سوداگری ارزی نگاه میدارند از دلار آمریکا تشکیل میشود.
اما بنا به مقتضیات بازار و مکانیزم هایی که آمریکا با استفاده از نیروی سیاسی، نظامی و مالی خود به وجود آورده است، بخش عمده این سرمایه هنگفت به اقتصاد آمریکا سرازیر میشود.
بانک های مرکزی جهان ذخائر دلار خود را در صندوق نگاه نمیدارند، بلکه بمنظور کسب درآمد و جلوگیری از ریسک های ناشی از نوسانات بازار ارز، بخش قابل توجهی از آنرا صرف سرمایه گذاری در آمریکا، به ویژه خرید اوراق قرضه و بهادار دولت آمریکا میکنند.
از سوی دیگر، همانطور که در بخش پیش گفته شد، آمریکا با ایجاد چرخه «پترو دلار» مکانیزمی بوجود آورده است که مازاد درآمد نفتی کشورهای صادر کننده نفت را به اقتصاد آمریکا برمیگرداند.
شرایط فوق موجب پیدایش مازاد در حساب سرمایه ای تراز پرداخت های خارجی آمریکا میشود.
این مازاد به آمریکا اجازه میدهد تا در بخش حساب جاری تراز پرداخت های خارجی خود دارای کسری مشابهی باشد و بیش از ارزش صادرات خود کالا وارد کند.
به عبارت دیگر، موقعیت دلار به عنوان ارز ذخیره جهان که برپایه سیستم پترودلار استوار است به آمریکا اجازه میدهد تا بیشتر از ظرفیت تولیدی خود مصرف کند، هزینه سنگین ماشین نظامی خود را تامین نماید و هژمونی خود بر اقتصاد جهانی را حفظ کند.
در شرایط عادی، هرگاه که یک کشور در بخش حساب جاری تراز پرداختهای خارجی خود دارای کسری باشد ناچار خواهد شد تا برای مقابله با آن نرخ بهره خود را افزایش دهد تا با جذب سرمایه خارجی به درون کشور و ایجاد مازاد در بخش حساب سرمایه ای تراز پرداختهای خارجی، کسری بخش حسابهای جاری را خنثی سازد.
اما افزایش بهره موجب کاهش سرمایه گذاری داخلی و پیدایش روندهای تورمی در اقتصاد میشود که غالبا محیط نامناسبی برای رشد اقتصادی بوجود میآورند.
نقش دلار به عنوان ارز ذخیره جهان به آمریکا اجازه میدهد تا خارج ازاین محدودیت ها عمل کند و برای مدتی بسیار طولانی بیشتر از توان تولید خود مصرف کند.
در سال 2003 حساب جاری تراز پرداختهای خارجی آمریکا دارای 500 میلیون دلار کسری بود.
این کسری در سال 2004 به 665.9 بیلیون دلار افزایش یافت که برابر با 6% کل تولید ناخالص ملی آمریکا میباشد.
در مجموع، حجم کل کسری تراز پرداختهای خارجی آمریکا از سال 1990 به این سو 3.5 تریلیون دلار است .
به عبارت دیگر، طی این مدت آمریکا 3.5 تریلیون دلار بیش از ارزش صادراتش کالا و خدمات از کشورهای خارجی وارد کرده است.
این امر تنها به دلیل وجود سیستم پترو دلار و نقش دلار به عنوان ارز ذخیره جهان میسر است.
سیستم پترو دلار و موقعیت دلار به عنوان ارز ذخیره جهان موجب میشود تا سایرکشورهای جهان در ابعاد گسترده اقدام به خرید دلار و اوراق قرضه دولت آمریکا نمایند.
این امر موجب پیدایش مازاد در حساب سرمایه ای تراز پرداختهای خارجی آمریکا میشود که کسری موجود در بخش حساب جاری تراز پرداختهای خارجی را خنثی میکند.
نقش دلار به عنوان ارز ذخیره جهان در واقع بدین معنی است که سایر کشورهای جهان برای داشتن ذخیره ارزی دلار، تولیدات و سرمایه های واقعی خود را به آمریکا میدهند و در مقابل آن دلار و اوراق بهادار آمریکا را دریافت میکنند.
به عبارت دیگر، این امر که در ادبیات اقتصاد به «seignorage» یا حق اربابی معروف است، به آمریکا اجازه میدهد تا به چاپ اسکناس و اوراق بهادار بپردازد و این اوراق را با کالاهایی که توسط بقیه جهان تولید میشود معاوضه کند.
محاسبات محافظه کارانه حاکی از آن است که ارزش حق اربابی دلار برای اقتصاد آمریکا برابر با نیم درصد تولید ناخالص ملی این کشور است .
بسیاری از اقتصاد دانان معتقدند که ارزش واقعی حق اربابی دلار برای اقتصاد آمریکا بسیار بیشتر از این ارقام میباشد زیرا نقش دلار برای اقتصاد آمریکا دارای منافع بیشماری است که در تخمین فوق منعکس نمیباشند.
موقعیت دلار به عنوان ارز ذخیره جهان و ارز انحصاری مبادلات نفت، با بالا بردن تقاضا برای دلار و اوراق بهادار آمریکا موجب بالا رفتن عرضه سرمایه در اقتصاد آمریکا میشود.
این امر به آمریکا اجازه میدهد تا نرخ بهره خود را در سطح پایینی حفظ نماید.
عرضه بالای سرمایه و نرخ بهره پایین موجب رونق اقتصاد و افزایش نرخ رشد اقتصادی در یک محیط غیر تورم زا میشود.
همچنین، به دلیل وجود رابطه معکوس بین نرخ بهره و ارزش اوراق بهادار، نرخ بهره پایین موجب افزایش ارزش اوراق بهادار آمریکا میگردد.
از سوی دیگر، پایین بودن نرخ بهره به آمریکا اجازه میدهد تا سود کمی به کشورهایی که اوراق بهادار آنرا در اختیار دارند بپردازد.
بعلاوه، نقش دلار به عنوان ارز بین المللی به تجار و سرمایه داران آمریکایی اجازه میدهد تا مبادلات بین المللی را به ارز بومی خود انجام دهند.
این امر تجار و سرمایه داران آمریکایی را از هزینه های مربوط به تبدیل ارز و ریسک های بازار ارز مصون میسازد و آنها را نسبت به تجار و سرمایه داران سایر کشورها در موقعیت برتری قرار میدهد.
همچنین، قیمت گذاری و فروش نفت به دلار موجب میشود که اقتصاد آمریکا به میزان کمتری در معرض ریسک نوسانات بازار ارز قرارگیرد زیرا واردات نفت که بخش قابل توجهی از کل واردات آنرا تشکیل میدهد به دلیل موقعیت انحصاری دلار از نوسانات ارزی مصون میباشد.
مجموعه عوامل فوق بودجه نظامی سنگین آمریکا را قابل تحمل میسازد و به آمریکا اجازه میدهد تا بدون محدودیت های مالی که سایر کشورها با آن مواجه میباشند بودجه عظیمی صرف نیروی نظامی خود کند و فعالیت های نظامی خود را در پهنه جهان گسترش دهد.
همچنین، نقش دلار به عنوان ارز ذخیره جهان دارای ارزش سیاسی و استراتژیک قابل توجهی است که فراتر از محاسبات صرفا اقتصادی عمل میکند.
با توجه به نکات فوق، نظریه «جنگ های پترو دلار» نتیجه میگیرد که نقش دلار به عنوان ارز انحصاری مبادلات نفت و ارز ذخیره جهان یکی از ارکان هژمونی اقتصادی و نظامی آمریکا است.
زیرا به این کشور اجازه میدهد تا بخش قابل توجهی از سرمایه جهانی را با قیمت و شرایط مطلوب جذب اقتصاد آمریکا کند، برای اقتصاد آمریکا امتیازهای مالی گسترده ای در عرصه رقابت جهانی فراهم آورد، کسری ترازپرداختهای خارجی آمریکا را خنثی سازد، بیشتر از ظرفیت تولیدی خود مصرف کند، بودجه هنگفت نظامی خود را تامین مالی نماید و سیاست خارجی و برنامه های استراتژیک خود را در پهنه نظام جهانی با آزادی عمل بیشتری نسبت به سایر کشورها به پیش ببرد.
از سوی دیگر، نظریه «جنگ های پترو دلار» برآن است که سیستم پترودلار و نقش دلار به عنوان ارز انحصاری مبادلات نفت و ارز ذخیره جهان هزینه قابل توجهی را به صورت مخارج تبدیل ارز، ریسک نوسان های بازار ارز و افت قدرت خرید دلار بر کشورهای صادر کننده نفت، اتحادیه اروپا و کشورهای در حال رشد و توسعه نیافته تحمیل میکند.
سهم آمریکا و اتحادیه اروپا در صادرات نفت اوپک تقریبا برابر است در صورتیکه اوپک بیشتر واردات خود را از اتحادیه اروپا تامین میکند تا ایالات متحده آمریکا.
برای مثال، در فاصله 1981 تا 2002 سهم اتحادیه اروپا و آمریکا در صادرات نفت اوپک به ترتیب برابر 23% و 21% بود .
از سوی دیگر، طی همین دوره (1981- 2002) نزدیک به 37% کل واردات اوپک از اتحادیه اروپا و تنها 14% آن از آمریکا بود.
در چنین شرایطی، کشورهای صادر کننده نفت ناچار خواهند بود تا برای خرید کالا از کشورهای عضو اتحادیه اروپا درآمد صادرات نفت خود را که به دلار میباشد ابتدا به یورو تبدیل نمایند.
این امر نه تنها هزینه بیموردی را به آنها تحمیل میکند بلکه آنها را در معرض ریسک نوسان های بازار ارز نیز قرار میدهد.
بعلاوه، کاهش ارزش دلار نسبت به یورو موجب کاهش قدرت خرید درآمد نفت اوپک خواهد شد زیرا درآمد صادرات نفتی این کشورها به دلار میباشد و با افت قیمت دلار میبایست دلار بیشتری برای تامین واردات خود از اتحادیه اروپا و سایر کشورها بپردازند.
توزیع جغرافیایی تجارت بین المللی به مرور زمان دستخوش تغییر میشود.
اما در کوتاه مدت و میان مدت، بر اساس الگوی موجود، در صورت افت ارزش دلار نسبت به سایر ارزها، بیشتر کشورهای عضو اوپک از انجام قیمت گذاری و فروش نفت به دلار زیان خواهند برد.
روسیه که بزرگترین کشور صادرکننده نفت در خارج از سازمان اوپک میباشد نیز در وضعیت مشابهی قرار دارد.
موقعیت انحصاری دلار در بازار نفت همچنین هزینه سنگینی بر کشورهای عضو اتحادیه اروپا تحمیل میکند.
کشورهای وارد کننده نفت در اتحادیه اروپا میبایست برای خرید نفت، ارزخود را به دلار تبدیل کنند.
این امر نه تنها چند در صد هزینه و کارمزد تبدیل ارز را بر آنها تحمیل میکند بلکه موجب میشود تا بیلان واردات نفت آنها علاوه بر نوسانات بازار نفت شامل نوسانات بازار ارز نیز گردد.
به همین دلیل است که بیلان واردات نفت اروپا نسبت به بیلان واردات نفت آمریکا دارای نوسانات و بی ثباتی بیشتری است.
مکانیزم پترودلار بر کشورهای در حال رشد و توسعه نیافته نیز هزینه سنگینی تحمیل نموده است.
صادرات بیشتر این کشورها غالبا به اتحادیه اروپا است و در نتیجه درآمد ارزی این کشورها عمدتا به یورو میباشد.
اما برای خرید نفت، این کشورها میبایست درآمد ارزی خود را به دلار تبدیل کنند و درصورتیکه درآمد ارزی کافی نداشته باشند با قرض از صندوق بین المللی پول و سایر بانک های بین المللی دلار مورد نیاز خود را تامین نمایند.
این امر علاوه برهزینه تبدیل ارز و بهره وام های دلاری، ریسک های بازار بین المللی ارز را نیز بر کشورهای توسعه نیافته و درحال رشد تحمیل میکند.
با توجه به ضعف اقتصادی این کشورها، هزینه ای که سیستم پترودلار بر کشورهای توسعه نیافته و درحال رشد تحمیل میکند بسیار سنگین است.
برای این گروه از کشورها نیز انجام مبادلات نفتی به یورو مطلوب تر میباشد.
به این ترتیب، بر اساس نظریه «جنگ های پترو دلار» موقعیت انحصاری دلار به عنوان ارز ذخیره جهان هزینه سنگینی بر کلیه کشورهای جهان (به جز آمریکا) تحمیل میکند، اما به آمریکا اجازه میدهد تا عدم تعادل ساختاری اقتصاد خود را ادامه دهد و هژمونی خود بر اقتصاد جهان را حفظ نماید.
از سوی دیگر، نظریه «جنگ های پترو دلار» استدلال میکند که به دلیل تشدید ناهنجاری های ساختاری اقتصاد آمریکا و تولد یورو، ادامه این شرایط برای آمریکا بسیار دشوار شده است.
بر اساس این نظریه، طی سه دهه گذشته، همراه با رشد اقتصاد کشورهای آسیای شرقی و اروپا، برتری نسبی اقتصاد آمریکا کاهش یافته، کسری بودجه و تراز پرداخت های خارجی آن افزایش یافته، ارزش دلار نسبت به سایر ارزها تنزل کرده و در مجموع موقعیت دلار به عنوان ارز ذخیره جهان متزلزل شده است.
مجموعه این عوامل هزینه ای را که سیستم پترو دلار بر سایر کشورها تحمیل میکند بالا برده، موجب تشدید نارضایتی آنها از سیستم موجود گشته است.
در چنین شرایطی، تولد یورو برای کشورهای ناراضی فرصت مناسبی فراهم آورده است تا مبادلات تجاری بین المللی خود را از انحصار دلار خارج سازند.
نزدیک به 70 در صد ذخیره ارزی بانک های مرکزی آسیا به دلار میباشند.
این بانک ها دارای بزرگترین ذخیره ارزی به دلار میباشند که بالغ بر 1.4 تریلیون دلار تخمین زده میشود .
بازیگر بزرگ دیگر این صحنه کشورهای عضو اوپک میباشند.
درآمد اوپک، در سطح کنونی تولید (24.5 میلیون بشکه در روز) و به قیمت بشکه ای 30 تا 35 دلار، بالغ بر 300 بیلیون دلار در سال میباشد.
با توجه به این سطح از درآمد سالانه و مجموعه دارایی های که طی چند دهه گذشته اندوخته اند، کشورهای اوپک مبالغ متنابهی به صورت دلار و اوراق بهادار آمریکا در اختیار دارند.
روسیه نیز در وضعیت مشابهی قرار دارد.
یعنی 75% ذخائر ارزی آن از دلار تشکیل میشود، درصورتیکه حجم عمده مبادلات تجاری آن با اتحادیه اروپا است.
ادامه تضعیف دلار کلیه این کشورها را ناچار خواهد ساخت تا بخش قابل توجهی از ذخایر دلار خود را به یورو و یا سایر ارزها تبدیل نمایند.
این امر، در صورت تحقق، نظام مالی اقتصاد جهان را با یک بحران جدی مواجه خواهد ساخت.
در درون اوپک بحث در خصوص اینکه مبادلات بازار بین المللی نفت میبایست از انحصار دلار خارج شود و قیمت گذاری و فروش نفت بر مبنای مجموعه ای از ارز های بین المللی انجام پذیرد به اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 باز میگردد که ارزش دلار در برابر سایر ارزها به میزان قابل توجهی سقوط کرده بود.
دراین مقطع انتخاب اوپک محدود بود زیرا غالب ارزهای بین المللی از نقدینگی کافی برخوردار نبودند و سازمان اوپک نگران بود که تبدیل ارز پایه مبادلات نفت به سبدی از ارزهای بین المللی موجب تشدید نوسانات بازار نفت گردد.
به دلیل مشکلات اجرایی و افزایش قیمت نفت، ایده قیمت گذاری و فروش نفت بر مبنای مجموعه ای از ارز های بین المللی کنار گذاشته شد.
از سال 2002، با تشدید مشکلات دلار بحث قیمت گذاری و فروش نفت به دلار مجددا مطرح شده است.
اما اکنون با تولد و موفقیت یورو به عنوان یک ارز بین المللی، برای نخستین بار اوپک با یک گزینش واقعبینانه مواجه است.
اتحادیه اروپا دارای جمعیتی بالغ بر 450 میلیون نفر است و بعد از ایالات متحده آمریکا، حوزه یورو سهم دوم را در تولید ناخالص ملی جهان دارا میباشد.
در مجموع، 16% تولید ناخالص جهان توسط کشورهای عضو یورو و 21% آن توسط آمریکا تولید میشود.
علاوه بر این، اقتصادهای اصلی یورو دارای ساختارهای نسبتا سالم ونیرومندی میباشند.
همچنین، حوزه یورو دارای بازار مالی بزرگ، نیرومند وسیالی است که از نقدینگی قابل توجهی برخوردار میباشد.
مجموعه این عوامل برای اولین بار ارزی را بوجود آورده است که میتواند برای دلار یک رقیب جدی در مبادلات بین المللی باشد.
در سال 2000 سهم یورو در کل ذخائر ارزی بانک های مرکزی جهان برابر 16% بود.
در سال 2002 این سهم به 19% افزایش یافت.
ظرف این مدت سهم دلار از 67.5% به 64.5% تنزل کرد.
اکنون نزدیک به 35% کل تجارت و ذخائر ارزی جهان به یورو میباشد.
با تولد و موفقیت یورو، کشورهای اروپایی خواهان آنند که بخشی از نقش ارز ذخیره جهان به یورو واگذار شود تا این کشورها نیز بتوانند از مزایا و تسهیلاتی که این نقش برای توسعه اقتصادی فراهم میآورد بهره مند شوند.
برای پیشبرد این امر کشورهای اتحادیه اروپا مایل هستند که قیمت گذاری و فروش بخشی از صادرات نفت جهان به یورو انجام پذیرد.
برای مثال، در سال 2003 مذاکراتی بین روسیه و اتحادیه اروپا در این خصوص انجام گرفت و روسیه به انجام این کار ابراز تمایل نمود.
کاهش هزینه های ناشی از تبدیل ارز و نوسانات بازار ارز یکی از دلایل پایه ای این خواست اتحادیه اروپا است.
انجام این مبادلات به یورو برای کشورهای نفت خیز خاورمیانه نیز مقرون به صرفه تر خواهد بود زیرا ریسک ناشی از نوسانات ارزی و هزینه تبدیل ارز را حذف کرده مانع از افت قدرت خرید درآمد نفت آنها میشود.
همانطور که در بالا گفته شد، برای کشورهای در حال رشد و توسعه نیافته نیز انجام مبادلات نفتی به یورو مطلوب تر میباشد.
بنا بر نظریه «جنگ های پترو دلار»، محدود بودن انجام مبادلات نفت به دلار یکی از پایه های اصلی سیستم مالی کنونی است، به نحوی که تضعیف رابطه بین نفت و دلار با سرعت پایه های هژمونی دلار بر اقتصاد جهان را تضعیف خواهد نمود.
طبق این نظریه، بزرگترین کابوس دولت آمریکا آن است که کشورهای اوپک انحصار قیمت گذاری و فروش نفت به دلار را متوقف سازند و بخش قابل توجهی از مبادلات نفتی خود را به یورو انجام دهند.
بر اساس این نظریه، در صورت انجام این امر بانک های مرکزی سایر کشورها ناچار خواهند شد تا بخش قابل توجهی از ذخیره دلاری خود را بفروش برسانند و به جای آن یورو خریداری نمایند.
در نتیجه این امر ارزش دلار به میزان 20 تا 40% سقوط خواهد کرد.
این امر به نوبه خود موجب پیدایش یک روند تورمی شدید خواهد شد.
صاحبان سرمایه دلارهای خود را به سایر کشورها منتقل خواهند نمود، بازار بورس سقوط خواهد کرد و سیستم بانکی آمریکا با یک بحران گسترده مواجه خواهد شد.
این مسئله دولت آمریکا را در امر پرداخت اصل و سود بدهی های خود با مشکل روبرو خواهد نمود و ادامه کسری تراز پرداخت های خارجی را برای آن غیر ممکن خواهد ساخت.
گسترش بحران به سایر بخش های اقتصاد موجب پیدایش بیکاری گسترده و فرورفتن کل اقتصاد آمریکا در یک رکود اقتصادی ساختاری شدید خواهد شد.
بحران آمریکا با سرعت به سایر کشورها گسترش خواهد یافت و کل اقتصاد جهان را درکام رکودی نظیر رکود دهه 1930 فروخواهد برد.
در چنین شرایطی، هژمونی اقتصادی و نظامی آمریکا بر جهان در فرصت نسبتا کوتاهی به پایان خواهد رسید.
نظریه «جنگ های پترو دلار» در حلقه آخر استدلال خود، معتقد است که آمریکا برای جلوگیری از این سرنوشت محتوم به سیاست نظامی گری در منطقه خاورمیانه روی آورده است تا مانع از آن شود که کشورهای عضو اوپک انجام قیمت گذاری و فروش نفت را از انحصار دلار خارج سازند.
این نگرش با نظریه پرفسور توماس بارنت استاد دانشگاه جنگ آمریکا سازگار است که مینویسد "ما اوراق سبز کوچکی را با محصولات آسیا معاوضه میکنیم.
این طبیعتا غیر عادلانه و ناپایدار است، مگر آنکه چیز پر ارزش دیگری نیز با این اوراق سبز همراه باشد.
آن چیز پر ارزش نیروی نظامی آمریکا است".
جنگ های معاصر غالبا به دلیل رقابت بر سر منابع طبیعی و بازار بوده اند.
اما بر اساس نظریه «جنگ های پترو دلار»، اکنون رقابت برای داشتن سلطه ارزی به این دو جنبه اضافه شده و معادله را چندین برابر بغرنجتر نموده است.
برپایه استدلال های فوق، نظریه «جنگ های پترو دلار» مدعی است که دلیل حمله آمریکا به عراق، کشوری که برای 12 سال در تحریم اقتصادی گسترده جهان بود و حتی نیازهای اولیه خود را نمیتوانست تامین کند، نه مبارزه با تروریسم جهانی بوده و نه جلوگیری ازدستیابی عراق به سلاح های هسته ای.
بلکه هدف آمریکا حفظ هژمونی دلار بر اقتصاد جهان است که با تصمیم صدام حسین مبنی بر فروش نفت عراق به یورو به خطر افتاده بود.
طرفداران این نظریه خاطر نشان میکنند که بلافاصله پس از اشغال عراق، به دستور آمریکا کلیه معاملات نفت این کشور به سیستم دلار باز گردانده شد، علی رغم اینکه در اواسط سال 2003 دلار نسبت به یورو تنزل کرده بود و انجام این کار موجب کاهش درآمد نفت عراق و بودجه موجود برای بازسازی عراق میشد.
از دیدگاه نظریه «جنگ های پترو دلار»، دلیل مشارکت استرالیا و بریتانیا در حمله آمریکا به عراق و مخالفت آلمان و فرانسه را نیز میبایست در موقعیت اقتصادی این کشورها به ویژه رابطه ارز آنها نسبت به دلار آمریکاجستجو کرد.
استرالیا دارای ذخیره ارزی بزرگی به دلار است ، مبادلات تجاری آن عمدتا با آمریکا و به دلار میباشد و سقوط دلار آمریکا موجب تضعیف دلار استرالیا خواهد شد.
بریتانیا هنوز به یورو نپیوسته است و موفقیت آمریکا در حفظ قدرت دلار موضع بریتانیا را در برابر رقبای خود در اتحادیه اروپا به ویژه آلمان و فرانسه تقویت خواهد نمود و به بریتانیا اجازه خواهد داد تا در صورت لزوم در آینده ای دورتر و با کسب امتیازهای بیشتر به یورو بپیوندد.
از سوی دیگر مخالفت شدید آلمان و فرانسه با حمله آمریکا به عراق به دلیل تمایل این کشورها به تقویت یورو در برابر دلار آمریکا و حفظ موقعیت برتر خود در عراق میباشد.
از منظر نظریه «جنگ های پترو دلار»، اقدام نظامی آمریکا نه تنها فروش نفت عراق را به عرصه دلار بازگرداند بلکه به سایر کشورهای عضو اوپک نیز نشان داد که آمریکا قیمت گذاری و فروش نفت به ارزی جز دلار را نخواهد پذیرفت.
اکنون طرفداران نظریه «جنگ های پترو دلار» معتقدند که ایران به دلیل فروش نفت به یورو و اقدام به ایجاد بورس نفت، هدف بعدی حمله نظامی آمریکا است و مانند عراق، مسئله بحران هسته ای پوششی برای اجرای این برنامه است.
برای مقابله با خطرات شرایط موجود، برخی از طرفداران نظریه «جنگ های پترو دلار» خواهان همکاری کلیه کشورهای جهان برای اصلاح سیستم مالی موجود اقتصاد جهانی هستند.
از این منظر، با توجه به اینکه توانایی اقتصاد آمریکا برای رقابت با اقتصاد سایر کشورها با سرعت در حال افول است، حفظ هژمونی دلار بر اقتصاد جهان برای همیشه میسر نخواهد بود.
آمریکا با استفاده از قدرت نظامی خود میتواند این امر را به تعویق بیاندازد اما نمیتواند برای همیشه مانع آن گردد.
در چنین شرایطی، بهترین راه کار برای حل این معضل جهانی همکاری کلیه کشورها برای ایجاد یک سیستم مالی جدید بر پایه مجموعه ای از ارزهای قدرتمند اقتصاد جهانی است.
در غیر اینصورت گذار از سیستم مالی کنونی جهان به یک سیستم چند ارزی با بحران های اقتصادی و سیاسی گسترده ای همراه خواهد بود که امنیت و صلح جامعه جهانی را به خطر خواهد انداخت.