مقدمه
موضوع مورد تحقی «مهدی اخوان ثالث» (م.امید) بود. شاعری که در عنفوان جوانی یکی از برجستگان ادب فارسی بود. او شاعری نوپرداز بود. ولی به قول خودش «سوار بر مرکب شهر کهن» بود. سبک او سبک خراسانی بود. نسبت به شعر کلاسیک اهمیّت ویژهای قائل بود.
آثاری به نظم و نثر از این شاعر به جا مانده است. مثل «زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا ...» و آثاری به نثر مثل کتاب قدمایی قوالب دیگر و ...» این شاعر بزرگ معاصر در شهریور 1369 دار فانی را وداع گفت.
زندگی و سرگذشت شاعر
در سال (1306) یا (1307) در توس متولّد شد. پدرش عطار طبیب و مادرش هم خانهدار بود. در بدو تولد یک چشمش باز شده بود و چشم دیگرش را بعد از مدّتها به دنیا گشود.
در سال (1326) به تهران آمد و در ورامین آموزگار شد. بعد از (28 مرداد 1332) و آزادی از زندان کودتاگران در مطبوعات تهران به نویسندگی اشتغال داشت و از آن پس به ادارهی رادیو ایران رفت و در آنجا به نوشتن برنامههای ادبی و هنری پرداخت.
آخرین کارهای اداری و نویسندگی در تلویزیون ایران بود، چه در تهران و چه در خوزستان. در آخرین سال عمرش سفری چندماهه به کشورهای اروپایی داشت. و در بازگشت پس از زمانی کوتاه زندگی را بدرود گفت. و در توس در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی، سراینده «شاهنامه» او را به خاک سپردند.
اخوان در قسمتی از زندگینامه خود چنین میگوید: «تحصیلاتم در مشهد بود. بعد از اینکه صنعتی آموختم پدرم گفت: که حالا دیگر خودت باید بروی و نانت را در بیاوری. ما هم به تهران رفتیم. دوستان و همکاران ما بعضیها رفتند افسر پلیس شدند. بعضیها هم به شرکت نفت رفتند. ولی من رفتم و معلّم شدم. یک مدرسهای در کریمآباد ورامین بود که ما آنجا درس میدادیم. در آنجا معلّم ادبیّات بودم .....»
روحش شاد و نامش جاودانه باد!
نظر اخوان راجع به شعر
او میگوید: «شعر محصول بیتابی، آدم است. در لحظاتی که «شعور نبوت» بر او پرتو انداخته، حاصل بیتابی در لحظاتی که آدم در هالهای از «شعور نبوت» قرار گرفته است» در مورد شعر امروز میگوید: «و عمومیترین شاخصهی کلی شعر امروز فارسی وضع آشفته و پریشان و درهمی است که دارد. شاید هیچ دورهای از ادوار گذشته را تاریخ ادبیات ما به یاد نداشته باشد که در آن وضع شعر اینطور پریشان و چندگونگی و دنیای آشفتهای را نشان بدهد. حتی در دورهای که معروف به «بینابین» که شعر ما از سبکی به سبک دیگر تحوّل پیدا میکرد. و طبعاً آشفتگی پیدا میشد. حتی در این دورهها نیز پراکندگی و هزارشاخه و هزار شعله بودن شعر، تا این حد نبود. چون در دورههای گذشته «تحوّل» بود. و آرام و با تأنّی صورت میگرفت. و در دو سه نسل که میگذشت وضع شعر از حالی به حال دیگر میگذشت و به اصطلاح «تحول» شکل میگرفت. و تحقق مییافت. و میدانیم که این تحولات چندان با عمق و اصل ریشه کاری نداشت. مثلاً سبک خراسانی درطی دو، سه نسل کم کم به سبک عراقی تحوّل مییافت.
امّا امروز نه تنها دورهی تحوّل بلکه عصر «انقلاب شعری» را میگذرانیم. انقلابی به تمام معنی کلمه. و به هر حال این تغییرات انقلابی، تغییراتی است در تمام جهت کیفی و کمی. و با اعماق و اصول و ریشههای عناصر متشکلهی «شعر» سر و کار دارد. و از این روست که این آشفتگی و پریشانی به جای طبیعی و لازم است.
از این شاخصهی اصلی و کلی که بگذریم شعر امروز ما عرصهی ارائهی پیشنهادی گوناگون و آزمایشهای مختلف است. این دوّمین وجه مشخص کنندهی شعر زمان ماست. هر گرایشی به جانبی، و هر به اصطلاح و انحرافی، مشکل و شمایل و لحن و هنجار تازهای که در شعر امروز پیدا میشود به مثابهی یک پیشنهاد و یک تجربه و آزمایش است به همین دلیل است که وجوه گوناگون و اوضاع و احوال مختلف از افراطی گرفته تا تفریطی یا میانه روی و تعادل و چه وجها، در بازار شعر پیدا میشود.
مخصوصاً که بسیاری آدمهای خام و نایاب و هیچکاره هم اوضاع را شلوغتر و آب را گلآلودتر میکنند. و از این جهت آشفتگی را بیش و بیشتر میسازند. با این همه خط سپر اصلی شعر زنده و پیشرو فارسی کم کم دارد به وضوح مشخص میشود. آنچه سلیم و نجیب و هماهنگ یافتن اصل زندگی است میماند. و سر و صداهای زاید و شلوغیها و گلآلودگیها میخوابد. و به مرور زلالی و صف و پاکی آشکار خواهد شد. دیر نشده است.
جهانبینی اخوان
مهدی اخوان ثالث را چاووشی خوان قوافل حسرت و خشم و نفرین و نفرت راوی قصههای از یاد رفته و آرزوهای بر باد رفته شاعری که دشمن فریب و وقاحت و تاریکی و دروغ و بدی و انسانی که دوست نجیب و نجابت و روشنی و راستی است. دو اصل متقابل و متضاد که همچون سکّهای سبک بر امواج جوهر روشن «گریه، اندوه، نومیدی، برباد رفتگی و شکست» در شعر او مدام پیدا و پنهان میشود و برق میزند.
امّا آیا این جوهر روشن موّاج را تنها پس از مقطع تاریخی مرداد سی و دو یا از این بیشتر نیز در شعر او میتوان دید؟
این درست که مقطع تاریخی مرداد سال 1332 بر فضا و جوهر فکری همه دستاندرکاران سالهای سی اثر گذاشته است. امّا میزان تأثیر بر شعر هیچ یک از شاعران آن زمان به اندازهی شعر اخوان مستقیم نیست.
نه «احمد شاملو» که تدریجاً به جهان انسان و انسان جهان و وهنی که بر او میرود متوجه شد. و نه نصرت رحمانی که اگر هم از چنین مقطعی نمیگذشت چه بسا همچنان در خویشتن خویش فرو میافتاد.
امّا امید، از همان ابتدای زندگی شاعری خود، بیتوجّه آنچنانی به مردم، با ذهنیّتی یأسآلود و نومیدوار درگیر بود. و این را میتوان در آثار «ارغنون» دید. و این نشان فردیّت اوست. اصلی که در سدهی پیشینیان نیز میتوان یافت.
فردیت فردوسی، منوچهری، ناصرخسرو، خیام، نظامی و خاقانی و مولوی و حافظ ..... مهدی اخوان ثالث نیز یکی از همین شاعران منفرد تاریخ شعر ماست. با فردیتی نومیدوار جهان را سیاه نمیبیند. اما تاریخ سیاهکار را میشناسد. «بدبین» به معنای فلسفی کلمه نیز نیست.
در بحر آن جوش و خروش مبارزات مردمی و امید به فردا و فرداهاست، که تدریجاً آثار یأس و نومیدی و طنز و گریه و شکست و برباد رفتگی در شعر او پیدا است.
آثار اخوان
اولین کتاب او ارغنون بود. البته بعدها این کتاب مختص شد به شعرهای قدمائی مثل (غزل، مثنوی و دوبیتی) و تحت تأثیر شاعران خاصّی هم بوده. کتابهایی که بعداً نوشت (زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا، پاییز در زندان، زندگی میگوید، دوزخ اما سرد) بعد هم کتابهای نثر بود که منتشر شد. «کتاب قدمائی قوالب دیگر» کتابی به نام «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم».
و کتابهای نثر و بدعتها و بدایع نیما یوشیخ، عطا و لقای نیما. مجموعه مقالات و قصّههای، قصّه «درخت پیر و جنگل» و «مرد جنزده» و روزنامههایی که اخوان در آن کار میکرد، اطلاعات، کیهان، جهان، آژنگ و .....
سبک اخوان
«مهدی اخوان ثالث» کار خود را در آغاز این دوره با شعر به «سبک خراسانی» آغاز کرده بود. با آن که زاده خراسان و دلبسته میراث ادب کهن فارسی بود، خیلی زود راه نیما را پیدا کرد و به عنوان یکی از وفادارترین یاران وی با نشر مجموعهی «زمستان» در سال (1335) نشان داد، که به شکل تازهی شعر حماسی و اجتماعی دست یافته است. و در مجموعهی «آخر شاهنامه» روح شعر و شاعری خود را در واپسین سالهای حیات نشان داده. صلابت و سنگینی شعر خراسانی، زبان ادبی و در مجموع تمثیل سرشار او از اشارهها و سنّتهای حماسی و اساطیری کهن و علاقهی ویژه اخوان به زبان حماسی و فکر فردوسی، سبک شاعری وی را متمایز میسازد.
اخوان علاوه بر شعر از همین دوره مهارت خود را در نقّادی با نوعی دید اجتماعی و سیاسی نشان داد. و از نخستین کسانی است که به خوبی به تجزیه و تحلیل شعر نو نیمایی، بهویژه از جهت وزن و قالب پرداخت. و بعدها آثاری چند در این زمینه پدید آورد.
شعر «زمستان» اخوان بیشک زبان حال مردم این دوره و در زمرهی زیباترین و شاخصترین اشعار نو نیمایی است که رمزگرایی ناشی از عصر حاکمیت سماواک را به خوبی نشان میدهد.
غزل
اخوان میگوید: «من گمان میکنم غزل من همان قدر به شما مربوط است که شکایت من از روزگار و فرزندان روزگار. غزل من همان قدر به شما مربوط است که تأ؟سف من و مرثیه خواندنم بر درختها و آشیانههایی که یک طوفان بیرحم تابستان لت و پارشان کرده است.
تقسیمات شعری او خوب
متوسط
بد
دوری و نزدیک بودن
درون مایهی شعر اخوان؛
مایهی شعری او همان جوهر اندوه، گریه، نومیدی، بربادرفتگی و شکست شعر اوست. همان که از آغاز تا پایان عمر، در کالبد شعرهایش از جریان باز نایستاد. و خاصه از (28) مرداد برق مدام امواج شعر او شد.
او بازمانده قمار بزرگ که (گذشته از شعرهای کلاسیک) همهی سرمایهی پاکبازی او جز سکّهای دورو و دورنگ نیست. سکّهای که هجوم بر فریب و دغلبازی و دروغ، روی سیاه آن و دفاع از پاکی و درستکاری و راستی روی سپید آن است. و بر سینهی آفریدگار او امثال (زمستان، مرداب، از تهی سرشار، آخر شاهنامه، قاصدک، شکار، آنگاه پس از تندر، قصّهی شهر سنگستان) برق میزند، و نور میپراکند. شاعری که همهی آرمان و آرزویش حرکت جامعه به سوی تعالی و بازگشت به خانهی «نیما» است.
زبان و بیان اخوان؛
زبان در دنیای شعری که نیما به او نشان داد. او را شاعری نوپرداز و صاحب سبک کرد، که از معدود چهرههای درخشان شعر امروز ماست.
شیوهی شعر اخوان در ارغنون، خراسانی نیست. و آن هم به سه دلیل. نخست از آن نظر که این کتاب حاصل ایّام نوجوانی اوست. زمانی که هنوز به زبان تسلّط کامل نیافته است.
دوم از آن لحاظ که در «ارغنون» به انواع شعر از قصیده و مثنوی و غزل و قطعه و رباعی و ترکیب بند و مستمزار توجه دارد.
سوم از نظر تعداد لغات عربی که از حدّ معمول درمیگذرد و تنها نگاه به قصیده (خطبه اردیبهشت) که به اقتضای قصیده پر از قوانی عربی منوچهری است بر صحّت این مدّعا گوا است.
امّا اخوان با انصراف از قوانب شعر کلاسیک و اقبال به شعر نیما با تسلّط تدریجی به کلمه و کلام و آشنایی با زبان و فضای شعر نیما و توجّه روزافزون به زبان پاک پارسی، در نیمههای «زمستان» که سه ضلع آن، زبان خراسانی یا کلاسیک و زبان رایج یا امروز و زبان نیماست به نمایش میگذارد.
ضلع اول زبان خراسانی
من امشب آمدستم وام بگزارم
یکی بنگر درختان با پریزادان مست خفته میمانند
ضلع دوم زبان معمول که گاه عیناً زبان متداول امروز ماست.
چه خوب آمد به یادم، گریه هم کاری است
آبها از آسیا افتاده است
با فروغی غالباً افسرده و کم رنگ
ضلع سوم زبان نیما
دَوَد بر چهرهی او گاه لبخندی
زان دگر سو شعله برخیزد به گردش دور
میگشاید خوابگاه گفتران را در
نظر اخوان در رابطه با وزن و قافیه
اخوان بیان میدارد: «شم زیباشناسی من و چیزی که در من قوهی شاعره نامیده میشود، کلامی را که وزن نداشته باشد، شعر کامل نمیداند. من انکار حالت شعری در بعضی از آثار شعری که منشور است نمیکنم. گفته میشود این آثار به اصطلاح «شعریت» دارند، همین. همچنان که از شعری که مثلاً در یک نمایشنامه یا قصه و رمان هست حرف به میان میآید. در اینها شعر به معنای خاص، خالی از وزن نیست.
وزن به نظر من برای شعر موهبتی است. موهبت توانگی وتری و روانگی حالت تغنی و سرایش، یعنی حالتی که «سپهر و آفرینش» در انسان به ودیعه گذاشته، حالت موزونی و هماهنگی در همه چیز. این است مبنای وزن. یعنی وزن چیزی از خارج تحمیل شده به شعر نیست. هم زاد و پیکرهی روحانی و جسمانی شعر است. شکل بروز و کالبد معنوی شعر است. وزن، حد فاصل شعر خاص است از شعر به معنی عام.
اما قافیه نه ملازمت ذاتی با شعر ندارد بلکه نوعی پیرایه، نوعی مرزبندی و جدول و قالببندی است. مقصود آن نوع قافیه که وفور و نابجا آمدنش شعر پیشینیان را از حالت طبیعی و سادگی شعر دور کرده است. بلکه قافیه به اسلوب جدید مقصود است. که حس دادگری و علایق عدالتخواهی و پسند همنوایی و هماهنگی ما را سیراب و ارضا میکند.
قافیه به منزلهی آرایش و زنجیرهی زرین تداعی، به منزلهی قلابها و پیوندهایی برای حفظ و تعادل و توازن آرایش است. به منزلهی سایه روشن زدن، رنگ امیری به مثابهی انتظام و ضابطه آن عامل یا عواملی که مثلاً در یک تابلو رنگها را کامل میکند. تناسب خطوط مختلف را حفظ میکند. استحکام و انسجام اثر را نگه میدارد و نمیگذارد که شعر تابلویی بیمرز و وارفته باشد. و از همپاشیده و درهم ریخته به نظر بیاید. و گاهی به منزلهی بوم و زمینهی تابلو، بسته به اینکه رمارمونی و کمپوزیسیون، هر اثری چه اقتضایی داشته باشد. بله، قافیه را نه با مثابهی زائد بلکه به عنوان زادهی یک شعر به جا باید آورد. دارای آن خصال خوب و ریتمهای آشنا که با دگرگونی تکرار میشود و از تأثیر جادویی تکرار برخوردار است.
باری، به شعرهای خالی از اینها یعنی بیبهره از موهبت وزن و جادوی قافیه خیلی چیزها میشود نام نهاد. بگذارید هنر محض، یا هر چیز دیگر، اما شعر نه، چه از نظر گذشتگان، چه از نظر امروز، شعر کلام مخیل، طناز و زبان موزون است. و البته نه هر کلام موزونی. شعری که مورد نظر ما هست حالت ترنم و وزنش از درون نمیجوشد و میآید و اگر چیزی باشد از خارج. بله آن وقت میشود چیزی تحمیلی و پر واضح است که ما راجع به چیزهای تحمیلی و ساختگی بحث نمیکنیم.»
شعر کلاسیک از دید اخوان؛
شعر در اسالیب گذشته و قوالب قدیم امروز چون موجبات و عناصر و قوایم زندگی خود را از دست داده و کم کم از دست میدهد. دیگر نمیتواند آن چنان زندگی درخشان داشته باشد. و حتی دویست سیصد سال است که نتوانسته است و نداشته.
قصیده در این اواخر کمابیش توانست در «ملکالشعرا بهار» به اصطلاح خانه روشن کند. و غزل در شهریار و عماد خراسانی و تک و توکی دیگر، در زمان ما، کمابیش خانه روشن کرده است و زندگی رو به پایان خود را ادامه میدهد. چراغی، شمعی رو به خاموشی است، مگر آنکه نابغهای بزرگ طلوع و ظهور کند. و تمام این حسابها را باطل سازد. و این امر حسابش جدا است.
شعر امروز ریشه در قدیم دارد و اگر چنین نباشد مثل درختهای بیریشه هستند. که بیشک دیری نخواهد ماند. اما وقتی که شعر ریشه در اعماق داشته باشد میتواند به جاودانگیش نیز با اطمینان بنگرد. مثلاً میگویند که فلان شعر حافظ را پیش از او دیگران هم به شکلهایی میگفتهاند و حافظ از آنها تأثیر پذیرفته است. به این ترتیب حافظ تا رودکی، انوری، سنایی. پیش میرود و از آنها تأثیر میپذیرد. این از خوش اقبالی یک شاعر خواهد بود که بتواند هر چه بیشتر شعر خود را به ریشههای قدیمی پیوند بزند. هیچ شاعر بیریشهای نمیتواند شعر خوب بگوید. لااقل شعر ماندنی و خواندنی نمیتواند بگوید. این عملی نیست در عصر ما هم ریشه داشتن در شعر کهن از