درک روحیه فضا روحیه در فضای معماری با انسان استفاده کننده از آن ، ارتباط مستقیم دارد.
همانگونه که برای مفهوم زیبایی نمی توان تعریف مطلقی بیان کرد .
چگونگی کیفیت روحی فضاها نیز قابل سنجش و تعریف دقیق نمی باشد، چرا که احساس و وضعیت روحی – روانی هر فرد هنگام قرار گرفتن در یک فضا تحت تاثیر دو دسته از عوامل قرار می گیرند.
اول عوامل فردی مثل فرهنگ، عادت ها ، خاطرات و خصوصیات شخصیتی افراد هستند که می توانند کی فضای واحد را برای افراد مختلف ، متفاوت سازند به عنوان مثال برای استراحت و آرامش یافتن ممکن است فردی یک فضای تاریک و دیگری یک فضای بسیار روشن و پر نور را انتخاب نماید.
دسته عوامل دیگر موثر در این تفاوت ها عبارت است از ، عوامل محیطی مانند موقعیت و مکان گیری فضا و نیز خصوصیات فضایی مثل شکل و فرم ، ابعاد و تناسبات ، جزئیات فضا و به طور کلی آنچه که در حیطه طراحی یک فضا قرار می گیرد .
بنابراین نمی توان گفت که یک طراح تمامی امکانات و اختیارات در زمینه بخشیدن کیفیت روحی خاصی به فضا را در دست دارد ، اما می توان چنین فرض کرد که در صد عمده تاثیرات روحی یک فضا بر افراد تحت تاثیر خصوصیات کالبدی می باشد که هنگام طراحی و ساخت بنا و یا حتی یک فضای باز ، شکل گرفته شده است .
با چنین مقدمه ای می توان چنین نتیجه گرفت که هنگام طراحی یک فضا (باز ، بسته) ، طراح بایستی هدف از طراحی فضا و کیفیت روحی مورد نظر و مطلوب برای آن فضا را در نظر گرفته به دنبال خصوصیات کالبدی ایجاد کننده آن کیفیت باشد .
کیفیت روحی یک فضا ارتباط مستقیم با انسان استفاده کننده از آن و نیز حیطه زندگی و هدف از استفاده از فضا دارد .
امام صادق (ع) در یک تقسیم بندی جامع ، زندگی فرد را به سه حیطه کلی عبادت، کار و استراحت تقسیم می کنند.
بنابراین می توان گفت که در یک تقسیم بندی کلی، فضایی که انسان با آنها سرو کار دارد ، در سه گروه عمده قرار می گیرند که عبارتند از : الف- فضای نیایش در حیطه عبادت ب- فضای کار در حیطه کار ج- فضای اوقات فراغت در حیطه استراحت در شکل گیری هر یک از سه گروه فضاهای نامبرده ، کیفیت های روحی مختلفی به عنوان شرط های لازم و یا کافی برای رسیدن به هدف وجود دارد .
به عنوان مثال در شکل گیری کی فضای نیایش از بعد روحی ، باید کیفیت هایی چون تقدس، آرامش ، عظمت، زیبایی و ...
را ایجاد کرد .
در حیطه کار می بایستی فضا ، جدیت ، آرامش و نیز شاد بودن را در خود داشته باشد.
همچنین در هنگام استراحت یا گذراندن اوقات فراغت ، فضا بایستی خصوصیاتی چون آرامش بخش بودن ، شاد بودن ، زیبایی ، امنیت خواصی از این قبیل را داشته باشد .
هر چه فضایی از نظر کیفیات روحی مربوط به عملکرد خود، غنی تر و قوی تر باشد تاثیرات مورد نظر عمیق تری را بر فرد استفاده کننده خواهد گذاشت.
و اما آنچه که در اینجا اهمیت داشته ، بر روی آن تحقیق، آزمایش و بررسی انجام گرفته ، آن است که فضا به عنوان یک جسم یا کالبد ، چگونه می تواند کیفیات روحی خاصی را در فرد ایجاد نماید؟
برای رسیدن به این پاسخ از روش حذف احساس و ادراک توسط بینایی به عنوان عامل دریافت کننده ای که بیشترین جنبه مادی را در گیرنده های پیام در انسان دارد استفاده شده است .
دلیل انتخاب چنین روشی را می توان اینگونه بیان کرد که براساس تحقیقاتی که بر روی خواص فیزیکی روحی و توانایی های افراد نابینا در درک محیط اطراف بدست آمده است ، نشان می دهد که توانایی این افراد در درک فضای مادی و نیز در خصوصیات روحی – روانی فضا به علت اینکه از قوه بینایی که در دسترس ترین ، ساده ترین و وسیعترین ابزار دریافت ابعاد مادی فضا مثل شکل و فرم ، ابعاد، نور و رنگ و غیره است استفاده نمی کنند درک بیشتری از کیفیات روحیه در فضا دارند (اگر چه درک خصوصیات کالبدی فضا نیز در افراد نابینا توسط حواس غیر از بینایی صورت می گیرد و درک روحی قوی تر آنان به معنای عدم ادراک فیزیکی ، نمی باشد.) حال در اینجا به بیان راهبردهای معماری در زمینه شکل گیری چند کیفیت روحی مهم در فضا می پردازیم این کیفیت ها که به روش های مختلف می توانند به عنوان اساسی برای طراحی فضاهایی با کیفیت روحی مورد نظر مورد استفاده قرار گیرند.
فضای آرامش بخش چنانچه بخواهیم فضایی را برای فرد دلپذیر و آرامش بخش سازیم ، یکی از مهمترین عواملی که می تواند کیفیت محیط را به نحو مطلوبی دلپذیر سازد، صوت است ، چرا که حساس ترین و کنجکاوترین حواس، حس شنوایی است .
در این راستا در طراحی فضا می توان به دو طریق از چنین عاملی استفاده کرد: الف- استفاده از اصوات طبیعی موجود در محیط : چنانچه صداهایی طبیعی مانند جریان آب یک رودخانه یا جوی آب و یا صدای پرندگان در محیط وجود داشته باشد ، می توان با قرار دادن گشودگی هایی در جهت آن اصوات ، صداهای مطلوب را به داخل فضا کشید .
چنانچه مثلا ورود به پل خواجو، باز و بسته شدن بدنه، صدای آب را در مسیر حرکتی روی پل به جریان در می آورد و فضا را برای عابر پویا و دلپذیر می سازد.
ب- ایجاد صداهای مصنوعی و به کارگیری آن در طراحی: در صورتی که در جهت یا مکان مورد نیاز ، صداهای طبیعی وجود نداشته باشد، می توان بر حسب نیاز منابعی برای صدا ؟
نمود.
به عنوان مثال می توان یک مسیر آب را به صورتی طراحی نمود که آب در طول حرکت خود از پلکان هایی عبور کرده یا به واسطه جنس مصالح کف تولید صدا نماید و یا حتی از طراحی یک قفس پرندگان در یک فضا ، طراحی سیستم پخش موسیقی و موارد دیگر ، می توان بهره گرفت .
* عامل دیگر موثر در آرامش بخش کردن فضا طراحی نقاط یا سطوحی برای گل های معطر است که حالت سکون و آرامش خاصی به فرد می بخشند.
* راه حل دیگر، استفاده از سازماندهی ها و فرم هایی است که حالت سکون را القا می کنند.
به عنوان مثال سطوح مربع حالت سکون و فرم های دایره ای حالت حرکت و پویایی دارد .
* امنیت فرد در فضا عامل موثری در احساس آرامش او در فضا می باشد.
اگر فرد نابینا به دلایل مختلف مثل احساس خط سقوط یا احساس برخورد ، عناصر و مبلمان در فضا ، پیچیدن صداهای ناهنجار در فضا و خصوصا صداهایی که از بالای سر به گوش برسند و موارد دیگر – که در بخش استانداردهای طراحی به تفصیل بررسی شده اند – احساس نا امنی و خطر کند، در نتیجه در آن فضا آرامش لازم را نخواهد یافت.
فضای شاد برای تعریف یک فضای شاد و خوشایند به نحوی که بدون دیدن شناسایی شود می توان از حواس دیگر بهره گرفت .
اما گاهی از قدرت و حساسیت این حواس در چنین فضایی در انتخاب روش یک طراح اهمیت زیادی دارد.
ترتیب حساسیت حواس انسان و روشهای تحت تاثیر قرار دادن آنها را به اختصار می توان به ترتیب زیر دانست : * حساس ترین حواس حس شنوایی است و بنابراین می توان به روش های مختلفی که در بالا اشاره شد آن را تحریک کرده به اهداف ویژه ای رسید چنانچه فرد از فضای باز تفریحی انتظار شنیدن صداهای شاد و مهیج را دارد .
* پس از عامل صدا، بوی چمن ها و گل ها شاخص ترین معرف فضای پارک هستند.
بنابراین هنگام طراحی چنین فضایی بایستی در مبدا ورودی و در طول مسیرهای پیاده از این خاصیت استفاده کرد.
برای افرادی که قادر به دیدن نیستند با قرار دادن گلدانهای گل در سطح ارتفاع سر عابر موجب می شود تا بوی گل ها بهتر به مشام فرد رسیده تاثیر مورد نظر را داشته .
نکته : البته در اینجا باید توجه کرد که موارد استاندارد مربوطه برای جلوگیری از برخورد سر عابر با گلدانها باید در نظر گرفته شود .
* خورشید نیز یکی از عوامل است که فضا را شاد و روح بخش می سازد.
برای افراد نیمه بینا ، نور خورشید و برای افراد نابینا حرارت ناشی از تابش آن بر پوست بدن ، احساس مطلوبی به فرد می دهد .
بنابراین می توان به واسطه راهبردهایی از این عامل بهره گرفت به عنوان مثال : طراحی گشودگی هایی در بدنه ها و سقف چه برای فضاهای حرکتی و چه فضاهای مکث برای رسیدن به این هدف ضرورت دارد.
واضع است که ردیف یا امتداد گشودگی ها و در نتیجه تابش دیتمیک حرارت یا نور آفتاب می تواند حرکتی روح بخش و پویا و نیز تابش نقطه ای آن می تواند یک فضای مکث شاد و پر انرژی را خلق نماید.
* وسیع بودن فضا عامل دیگری است که باعث ایجاد احساس مورد نظر در فرد می گردد.
در یک فضای تنگ و بسته با سقف های کوتاه ، فرد احساس دلتنگی می کند.
* استفاده از رنگ های شاد در طراحی فضاها (در فضای داخلی) و در عناصر و مبلمان فضا (فضای باز) موجب شاد بودن افراد می گردد زیرا بسیاری از افراد نیمه بینا تعدادی از رنگ ها را تشخیص می دهند، حتی بعضی از افراد نابینا نیز تعدادی از رنگ ها را حس می کنند و در غیر این صورت نیز اغلب از اطرافیان در مورد محیط خود سوال کرده تصاویری از محیط را در ذهن خود ثبت می کنند.
واضع است که هنگام طراحی باید از به وجود آمدن شرایط فیزیکی در جهت آنکه فضای معماری ما را به یک فضای غم آلود مبدل سازد، اجتناب کرد.
این شرایط فیزیکی را می توان به طور کلی شامل موارد زیر دانست: * تاریک بودن فضا شرایط روحی نامطلوبی را ایجاد می کند.
در فضایی که از نور و حرارت خورشید بی بهره باشد، روح زندگی جریان نخواهد داشت .
* سکوت بیش از حد در فضا موجب احساس عدم ارتباط با دنیای بیرون و جامعه می گردد و این چیزی است که بیشتر نابینایان در صحبت هایشان آن را نفی می کنند .
* عدم توجه به زیبا کردن فضا ، خصوصا در مقیاس قابل لمس برای افراد نابینا و نیمه بینا ، عامل دیگری در غم آلوده کردن فضا دارد .
* استفاده از رنگ های خنثی و یا به زبان ساده رنگ های مرده و فضای معماری با توجه به درک رنگ افراد نیمه بینا فضا را غم آلود خواهد کرد .
فضای مقدس و روحانی یک فضای مقدس و روحانی بیش از هر چیز از طریق دل حس می شود .
این چیزی است که بیشتر افراد نابینا بر آن اعتقاد دارند.
اما چه کیفیت هایی از فضا می تواند یک فضای مقدس را تعریف کند ؟
در این جا به مواردی از این زمینه اشاره داریم : * فرم هیا منظم در پلان، نماها ، حجم وحتی در جزئیات فضا یکی از نشانه های مقدس فضا است .
پس توجه به سبک های سنتی فضاهای مقدس ، در طراحی این فضا دارای اهمیت است .
* سادگی و خلوص یکی دیگر از نشانه های قابل لمس و درک می باشد که از ویژگی های جدا نشدنی از هر فضای مقدس است .
سادگی در فرم ، روابط فضایی و خلوص احجام ، رنگ ها و سایر خصوصیات فضا به فضا تقدس بیشتری می بخشد.
* پاک و معطر بودن نیز از کیفیات جدا نشدنی از کی فضای مقدس است ، زیرا انسان در چنین فضایی با قرار گرفتن در یک محیط تمیز و تطهیر شده (مادی) احساس پاک و مقدس بودن دارد .
برای رسیدن به چنین هدفی توجه به مصالح به کار رفته در بنا ، در حیطه اختیارات یک طراح است .
در اینجا باید از مصالحی استفاده کرد که صیقلی بوده کمترین گرد ، غبار و یا آلودگی را به خود بگیرد و ثانیا به راحتی قابل شستشو و تمیز کردن باشد .
* عظمت و وسعت فضا (در پلان و حجم) کمیتی است که در هر فضای عبادی انتظار می رود .
چرا که در چنین فضایی انسان می خواهد خود را در گسترده ای از زمین احساس کند که به واسطه خطی به بالاترین نقاط در آسمانها وصل می شود و این مستلزم وسیع بودن فضا در پلان و بلند بودن سقف آن است .
* وجود گشودگی ها در بدنه ها و سقف موجب حضور نور به منزله نشانی از حضور خداوند می گردد.
* سکوت و آرامش یکی از مهمترین حالاتی است که انسان در یک فضای مقدس به دنبال آن است.
پس در طراحی این فضا با توجه به اینکه ارتفاع سقف باید زیاد بوده و نیز فضا از مبلمان مختصری برخوردار است ، باید به عامل آکوستیک توجه گردد.
* مهمترین چیزی که انسان هنگام درک یک فضای مقدس به دنبال آن است این است که سازنده بنا همه چیز را هنرمندانه خلق کرده باشد چرا که اینجا محل یاد بزرگ هنرمند جهان آفرین است که جلوه هایی از این توانایی و قدرت خود را در نهاد بشر قرار داده است .
پس در چنین فضایی باید تزئینات در عین سادگی ، زیبا و خردمندانه باشد.
فضای با عظمت عظمت یک بنا می تواند تا حدودی معرف یک کاربری خاص برای آن باشد .
به عنوان مثال یک بنای با عظمت می تواند ساختمان مجلس ملی ، سالن آنفی تئاتر، موزه ، نمایشگاه بزرگ ف کارخانه ، مسجد ، کاخ و یا مربوط به یک سازمان دولتی بزرگ باشد .
به عنوان مثال در یک مجموعه فرهنگی ، سالن آنفی تئاتر می تواند با عظمتی که سنت به سایر فضاها دارد، خود را معرفی کند و حتی سایر مجموعه را نسبت به خود معطوف دارد .
خصوصیاتی که کی بنا می تواند برای عظمت یافتن داشته باشد عبارتند از : * مرتفع و بلند بودن و یا بر روی سکوئی بالاتر از سطح زمین قرار گرفتن موجب عظمت یافتن بنا می شود.
* بزرگ بودن بنا موجب ایجاد حسن عظمت در انسان می شود چرا که انسان همواره بناها را با میزان ابعاد بدن خود می سنجد .
پس منظور بودن ستونها ، بزرگ بودن درها و سایر گشودگی ها و به طور کلی بزرگ بودن مقیاس فضا، جز فضاها و حتی عناصر داخل فضا و مبلمان آن دلایلی بر عظمت بنا هستند.
* مجلل بودن و با شکوه بودن و از تزئینات زیاد برخوردار بودن یک بنا و تجهیزات و مبلمان آن نیز که توسط حس لامسه یا به طرق دیگر درک می شود می توانند در انسان حس عظمت بنا را ایجاد نمایند.
زیبایی فضا می دانیم که هنوز معیار سنجش و قطعی برای زیبایی ارائه نشده و بر سر این مسئله بحث و گفتگو همواره جریان دارد .
اما آنچه که در اینجا اهمیت داد توجه به معیارهای زیبایی از دیدگاه حواس غیر از بینایی است .
براساس معیارهای بدست آمده برای زیبا کردن یک فضا در نظر آنانکه می بینند.
می توان از روش های زیر استفاد هکرد : * کشیدن صدهای زیبا و مطلوب به داخل فضا و یا ایجاد صداهای زیبا در فضای مورد نظر به نحوی که انسان از طریق حس شنوایی خود زیبایی فضا را درک کند .
* ایجاد نورهای ریتمیک یا رنگین توسط پنجره ها و گشودگی هایی که بدین منظور طراحی شده اند برای آن میزان که نیمه بینایان می بینند، توصیفی که نابینایان می شنوند و برای لمس حرارتی افراد نابینا و ایجاد حس نور در دید آنها ، می تواند موجب زیبا شدن فضا گردد.
* برخی از افراد زیبایی را در نظم می بینند.
فرد نابینا هنگامی که در یک فضا حرکت کرده آن را تجربه می کند و به دنبال نظم های حاکم بر محیط خود می گردد.
یک سیستم منظم به واسطه اینکه به راحتی در ذهن نقش می بندد در ذهن فرد یک زیبایی توام با سادگی را توصیف کند.
* تنوع در فضاهای مختلف یک مجموعه و نیز در ابعاد مختلف هر فضا مشروط بر اینکه منجر به آشفتگی افکار فرد نشود ، می تواند زیبایی را به همراه آورد .
* تزئینات در بنا در ابعاد وسیع خود آشکارترین ابزار زیباسازی یک بنا هستند.
در اینجا نیز باید به حیطه دسترسی حواس غیر از بینایی توجه داشت .
چرا که تزیناتی از بنا برای یک نابینای مطلق قابل درک است که در دسترس برای حس لامسه باشند و البته در غیر این صورت نیز توسط افراد دیگر توصیف شده در ذهن آنها نقش خواهد بست ولی برای یان تحقیق از درجه اهمیت کمتری برخوردار است .
* طبیعت زیبایی مطلق است ، پس هر جلوه ای از آن که بتواند در فضای معماری دخیل باشد به زیبا کردن فضا کمک خواهد کرد .
صدای آب ، آوای پرندگان، صدای برگ درختان ، سرسبزی طبیعت و بوی خوش گل ها و بسیاری از موارد دیگر هستند که در زیبا کردن فضای معماری که درون طبیعت قرار می گیرد موثر می باشند.
در این زمینه باید به نکاتی توجه کرد: * هنگام انتخاب مکان برای طراحی چنین مجموعه ای باید به لزوم برخورداری سایت از یک طبیعت زیبا دقت داشت و چنانچه برای انتخاب سایت دسترسی به چنین مکانی وجود داشته باشد باید بر طراحی و ایجاد فضای سبز در مجموعه ارزش زیادی نهاد.
* هنگام سازماندهی مجموعه و نیز در طراحی فضاها همواره باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که باید از طبیعتی که پیش بینی کرده ایم استفاده کرد.
فضاها را با طبیعت در ارتباط مثبت و تنگاتنگی قرار دهیم .
به عنوان مثال در نظر گرفتن گشودگی ها ، ترابس ها و رواق هایی که بتوانند در تماس با طبیعت و خواص ناشی از آن قرار گیرند می تواند به زیبا شدن مجموعه از دید انسانی که در آن حرکت یا مکث داشته، با به نحوی از فضاها استفاده می کند، کمک نماید.
چگونگی درک فضا زندگی ما ناشی از برقراری ارتباطاتمان است .
ارتباط با خانواده با مردم، طبیعت، حیوانات و فضا .
فضا کیفیتی است که در حیطه ادارک بشر و می تواند حاوی پیام های متنوع کیفی و کمی باشد که به صورت پیچیده ای باعث تاثیرات معنوی و روحی متفاوتی شود.
فرانسیس دی.
کی .
چینگ در کتاب ، معماری ، فرم ، فضا ، نظم در مورد فضا چنین می نویسد: « فضا همیشه وجود ما را احاطه کرده است.
در درون حجم فضا ، حرکت می کنیم .
فرم و اشیاء را می بینیم .
صداها را می شنویم، نسیم را حس می کنیم و عطر شکوفه های باغ گل را می بویم.
فضا هم ماده ای مانند چوب یا سنگ است .
اما ماهیتا بی شکل می باشد.
شکل بصری، کیفیت نوری ، ابعاد و مقیاس آن بستگی کامل به حدودش دارد که توسط عناصر تشکیل دهنده فرم تعریف می شود.
وقتی فضا توسط عناصر تشکیل دهنده فرم شروع به حس شدن، محصور شدن ، شکل گرفتن و سازماندهی شدن می کند، معماری به وجود می آید.» آنچه که یک طراح معمار انجام می دهد ، شکل دهی به ماده است .
شکل دهی به موادی که دارای ویژگی های مکانیکی – کالبدی شناخته شده اند و ماده بی شکلی بنام فضا را در بر می گیرد.
فضا زمانی برای ما دارای هویت خواهد بود که از طرفی بتوانیم آن را موجودی مستقل و عینی تلقی کرده و از طرف دیگر خود نیز به عنوان موجودی عینی در آن فعالیت و رفتار نموده و بالاخره بتوانیم ذهنیات ناشی از اداراک آن را با ذهنیات خود تطبیق دهیم .
بنابراین برای درک فضا باید به کیفیت برقراری ارتباط توجه کنیم : * طراح ( ارسال کننده پیام): که باید براساس ویژگی های مخاطب و کاربرد کانال ارتباطی مناسب پیام مورد نظر خود را انتقال دهد.
* استفاده کننده از فضا (گیرنده پیام): باید بتواند با کمک کانال ارتباطی مناسب پیام را دریافت کند.
* فضا یا معماری (پیام): باید در حیطه درک استفاده کننده و شناخته شده باشد.
* کاربرد عناصر تشکیل دهنده فضا (کانال ارتباطی) : که یک عامل بسیار مهم در برقراری ارتباط صحیح و بدون خدشه است.
در این مورد بر او چنین می گوید: « در ارتباط ما باید تصمیم بگیریم که چه کانالی را مورد استفاده قرار بدهیم .
آیا باید پیامی را رمز گذاری کنیم برای اینکه دیده شود یا لمس شود یا شنیده شود و غیره .
و چگونه این تصمیم را بگیریم .
....
بی شک ما نمی توانیم درباره انتخاب کانال ها بحث کنیم و یا جدا و مستقل از تصمیم درباره پیام درباره کانال تصمیم بگیریم .
محتوا، رمز و نحوه ارائه یک پیام مرتبط است با انتخاب ما از کانال .
به همین ترتیب میزان آگاهی ما ازگیرنده مرتبط است با انتخاب کانال ها.
گیرنده از طریق گوش می تواند بهتر رمز خوانی کند یا از طریق چشم یا لمس کردن؟
سرانجام خود منبع نیز مرتبط است با کانالی که انتخاب می کند.
آیا منبع وقتی که صحبت می کند یک ارتباط گر خوب است یا وقتی که می نویسد یا هنگامی که شی را ارائه می کند.
ما وقتی تصمیم های ارتباطی می گیریم نمی توانیم اجزای ارتباط را به طور مجزا مدنظر قرار دهیم .
تمامی اجزای ارتباط دارای یک قفل متقابل و یک وابستگی متقابل هستند.
کانالی را که انتخاب می کنیم در موثر بودن ارتباط نقش دارد....
معنی کانال به عنوان مهارت های رمز خوانی گیرنده و به عنوان وسیله نقلیه پیام هر دو دارای روابط متقابل هستند.» حال برای درک غیر بصری فضا باید: طراح ، پیام های فضا (مکث ، حرکت ، فرم ، شکل و ...
) را به گونه ای طراحی کند که فایل درک در حیطه حواس غیربصری باشد.
استفاده کننده از فضا ، اولا پیام را در حیطه حواس غیربصری خود درک کند و ثانیا پیام را بشناسد.
پیام یا فضای معماری توسط استفاده کننده به صورت غیربصری درک شود.
کانال ارتباطی یا عناصر عینی و قابل رویت تشکیل دهنده معماری ، به صورت غیربصری با مخاطب ارتباط برقرار می کنند .
ارتباط غیربصری نیازمند نیابت و توجه به حواس غیربصری است .
یعنی استفاده از حس لامسه .
شنوایی ، بویایی ، چشایی ، حس توازن و تعادل و حس نیروی جاذبه است و برقراری ارتباط صحیح تر و بهتر غیربصری، توجه به قوانین گشتالت می تواند یاری دهنده باشد.
عناصر ارتباطی غیربصری فضا الف- لبه لبه یک عامل خطی است .
اگر نقاط آنقدر به هم نزدیک شوند که از یکدیگر قابل تشخیص نباشند و احساس دارابودن امتداد در آنها تقویت بشوند، خط ایجاد شده است.
لبه مسدود کننده ، محدود کننده و مرز گذار است .
البته لبه ها همواره جدا کننده نیستند، بلکه بسیاری از لبه ها مرزهایی هستند که تست های مختلف را به یکدیگر پیوند می دهند.
لبه ها مشخص کننده شکل و فرم (حالت ) و امتداد هستند و معمولا فرد را به سوی هدفی مشخص راهنمایی می کنند.
لبه به صورت عمودی، افقی و مایل نسبت به سطح افق، خود را می نمایاند.
درک غیربصری لبه به صورت حس لامسه است .
لبه به صورت زیر تعریف می شود.
برجستگی فرورفتگی بافت نرمی و سختی حرارت ب- صفحه (سطح) صفحه از عناصری است که ضمنا در فضای معماری وجود دارد (کف).
صفحه به صورت عمودی یا افقی نمایان می شود.
سطوح سقف، کف و دیوار عناصری اند که در فضای معماری بسیار کاربرد دارند.
درک غیربصری سطوح به صور زیر است: لامسه درک فرم یا حالت درک شکل درک بافت درک حرارت درک نرمی و سختی صوت (انعکاس صوت ) درک وجود صفحه ( دیوار و سقف ) درک سنجش ابعاد فضا (فاصله تا صفحات ) درک جنس صفحه (مصالح مختلف) فشار و جریان هوا درک وجود صفحه درک سنجش ابعاد صفحه ج- صوت سرجان و ودژف با برداشتی از ترجمه های متون هندویی خود می گوید: « نام طبیعی یک موجود، صوتی است که به وسیله عمل هماهنگ نیروهای جنبنده ای که آن را ساخته اند به وجود می آید.
از این روست که گفته اند هر کس از نظر ذهنی یا فیزیکی نام طبیعی موجودی را تلفظ کند، صاحب آن نام را هستی بخشیده است.» صوت کیفیتی است که تنها در صورت وجود هوا می تواند منتقل شود .
بررسی پدیده صوت از نظر علم فیزیک بیانگر وجود شکل و فرم در صوت است .
صوت با استفاده از کیفیاتی چون ضرب «ریتم» ، لحن «ملودی» ، هماهنگی «هارمونی» و طنین یا رنگ آمیزی « تمبر» به موسیقی تبدیل می شود و موسیقی پدیده ای است که مشترکات زیادی با معماری دارد.
(جدول 1-) صوت به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم در درک فضا و ایجاد فضا موثر است: مستقیم : استفاده از اصوات خاص در فضا صداهای طبیعی (نغمه پرندگان، صدای آب، صدای برگ درختان و ...) صداهای محیطی – عملکردی (صدای خیابان ، صدای موسیقی ، صدای درس دادن استاد، صدای تایپ و ...) که می تواند عملکرد فضا و مکان یابی را برای فرد بدون استفاده از حس بینایی مشخص کند (فضا (صوتها) صدای رهگذران در حال عبور و توصیفت آنها از فضا و محیط غیر مستقیم : استفاده از خواص کیفی صوت برای ایجاد فضا با طراحی مناسب از فضا : انعکاس صوت (انعکاس صدای پا، انعکاس صدای صحبت، انعکاس صدای باد با دیواره ها و سقف) ریتم صوتی که توسط عناصر معماری و حرکت در فضا احساس می شود (مثل ریتم صوتی که روی پل خواجو احساس می شود.) کشش صوت (از حرکت در فضا و دور و نزدیکی نسبت به صدای فضا حاصل می شود.) جدول 1- مشابهت های معماری و موسیقی د- بو بو کیفیتی است مادی و ناشی از جدا شدن مولکول های یک جسم در هوا می باشد .
بسیاری از بوها توسط حس مشابه انسان درک نمی شوند، حیوانات و حشرات از این حس برای بسیاری از فعالیت های روزمره خود استفاده کرده و در حقیقت فقدان این حس در آنها به منزله نابودی است .
امروزه کمتر از بو به عنوان ویژگی خاص در فضا استفاده می شود ولی در معماری گذشته ما ، خواسته یا ناخواسته استفاده از این عامل وجود داشته است .
استفاده از کاهگل و بوی خاص در هنگام بارندگی یکی از مشخصه های بارز محله های قدیم از جدید است .
از بو به صورت های زیر می توان به عنوان یک شاخصه فضا استفاده کرد: استفاده از مصالح دارای بو (کاهگل ) استفاده از بوی طبیعت (گیاهان، گلهای معطر، آب، خاک و ...) توجه به عملکردها و عامل بویایی (فضای پخت و پز، فضای آزمایشگاه ، فضای گلخانه، فضای نانوایی و ...) هـ- نور نور در معماری اغلب به عنوان یک عامل بصری استفاده می شود .
درک بصری وجود، فرم، شکل، بافت ، رنگ و عمق فضای معماری با وجود نور و سایه روشن هایی که ایجاد می کند ، امکان پذیر است .
روحیات مختلف مانند دلتنگی ، شادی ، ترس ، آرامش ، تقدس و ...
همه و همه از خواصی است که نور پردازی از طریق بصری در فرد ایجاد می کند.
مواردی که نور در معماری استفاده می شود عبارتند از: روشنایی بخش در محیط فضاسازی با نور (ریتم، حرکت نور، فرم، شکل و ...) اما نور تنها کیفیتی بصری نیست بلکه دارای اثر مستقیم غیر بصری است و آن حرارت است .
وجود این خاصیت بیانگر اهمیت استفاده از عناصر معماری عبور دهنده نور می باشد که در هر شرایطی می توانند پیام مورد نظر طراح را برای ایجاد نور در فضا به فرد منتقل نمایند.
و – رنگ رنگ کیفیتی بصری است که در افراد عادی تنها از طریق چشم و اعصاب بینایی و مغز قابل درک است .
ولی در موارد بسیار استثنایی دیده شده که افرادی از طریق لامسه رنگها را درک می کنند.
در میان نابینایان اولیه، رنگ مفهومی روانشناختی و ادراکی کاملا فردی و خاص هر یک از آنان است .
اما آنچه که ما در این طراحی در نظر داریم، توجه به رنگ هایی است که نیمه بینایان راحت تر آنها را رویت می کنند که عبارتند از : استفاده از رنگ های سبز، زرد، آبی و قرمز روی زمینه هیا سیاه و سفید استفاده از رنگ ها و زمینه های متضاد آنها با یکدیگر (مانند سیاه روی سفید) رنگ می تواند عامل بسیار مهمی در نشانه یابی و فضا یابی برای نیمه بینایان باشد اگر به جا به کار گرفته شود.
این عناصر سازنده فضا که به صورت غیربصری با مخاطب ارتباط برقرار می کنند به تنهایی و یا به صورت ترکیبی پدید آورنده شکل و فرم (حالت) هستند.
شکل: به معنای کلی با عام تصویری است انتزاعی از هر چیزی که موجودیت حقیقی یا مجازی یافته .
شکل به معنای عام، محمل چیزی است ، آفریده شده و تحقق یافته یا در حال آفرینش .
شکل هر چیز خود آن نیست بلکه تنها جلوه ای از آن است که به مناسبتی یا به قصدی معین عنوان می شود.
شکل چه به عنوان مقوله تناسب ها ، اندازه ها، فاصله ها نگریسته شود و چه به عنوان مقوله رنگ هایی که در سطح ها و حجم ها دگرگون می شوند، چه به عنوان مقوله ای در دو نمایی ( پرسپکتیو ).
چه به عنوان مبحثی از زبان شناسی و چه به عنوان موجودیتی فضایی دانسته شود تا بتواند به ترتیب زیبایی صورتی، جاذبه روانشناختی ، سلسله مراتب ارزشی، و سیله ارتباطی فرهنگی و موجودیتی گسترده بر حیطه مشخص و معینی از محیط زیست را طرح کند، در هر حال آفریده دست انسان است و به همین جهت نیز گویاست .
فرم: حالت و روحیه یک شکل را مشخص می کند و به قول شومان : « فقط هنگامی که فرم برایت کاملا آشکار شود، روحیه (محتوی برایت آشکار خواهد شد.» بنابراین فرم و شکل در حقیقت همان فضا هستند که برای ادراک کامل باید تشخیص داده شوند و برای این که شناخته شوند باید هویت داشته باشند و هر غیبت دارای هویتی ، نشانه دارد.
چنانچه دکتر جهانشاه پاکزاد در این رابطه می نویسد: « زمانی می توانیم فضایی را شناخته و از آن استفاده کنیم که به معنای نمادین فرهنگی – اجتماعی آن واقف باشیم .
در صورت عدم درک آن معنا، فضا را به درستی نفهمیده و یا در آن احساس راحتی نخواهیم کرد.
در این صورت از ناهمخوانی با انسان سخن در میان می آید.
ناهمخوانی فضا با انسان ، موجبات عدم ارتباط یا ضعف ارتباط را فراهم می آورد و در نتیجه احساس این همانی کمتری بین شخص و فضا به وجود می آید و چون تداوم این همانی موجب به وجود آمدن هویت می گردد.
لذا بین فرد و فضای ناهمخوان عامل هویتی پیدا نمی شود.
در نتیجه در صورت تداوم عدم ارتباط ما بین فضا و فرد با پدیده ای به عنوان بحران هویت مواجه می شویم.»