مقدمه:
این مقاله به بررسی بحث و جایگاه مکان در معماری می پردازد. این بحث در حوزه اصلی تئوری های معماری قرار می گیرد که این مقاله بر پایه پدیدارشناسی قرار دارد .
از آنجا که این بحث در ذهن من بسیار گنگ و نامفهوم بوده لذا مطالعه را با طرح این پرسش های اصلی آغاز کردم که اساسا مکان چیست و چه جایگاهی در معماری دارد.
تأثیر مکان در شکل گیری معماری به چه صورتی است آیا یک معماری واحد میتواند در نقاط مختلف شکل بگیرد، آیا مکان شکل دهنده فرهنگ یک منطقه است و این فرهنگ شکل دهنده معماری این منطقه . دلیل به وجود آمدن معماریهای مختلف با وجود یکسان بودن نیازها و فعالیت ها چیست.
برای یافتن پاسخ این پرسش ها به سراغ کتاب معماری زبان مکان رفتم و نتایج مطالعات خود را در این مقاله ارایه کرده ام.
در واقع این مقاله خلاصه ایست از بخش سوم کتاب معماری:حضور زبان و مکان نوشته کریستان نور برگ شولتس.
بخش آخر کتاب، مکان، که موضوع این مقاله نیز می باشد به کاربرد زبان فرمال در معماری بومی و مدرن اختصاص دارد فصل اول این بخش عرف نام دارد به نظر شولتس معماری بومی، خاستگاه و منشأ هنر مکان و هنر مکان پاسخی است به پرسش زیستن یا ساکن شدن در اینجا رابطه ای بین ابنیه بومی و ساختار منظر محیطی که به آن تعلق دارد توضیح داده شده است و یک بازنگری روی معماری بومی اروپا آغاز می گردد و در نهایت به این نتیجه می رسد که خاستگاه تاریخی همه آنها مشترک است و به تعریف خاستگاه و ماهیت خاستگاه می پردازد. در فصل بعدی “ سبک” قواعد سبک شناسی معماری اروپا به مثابه تبلور کیفیات مشترک انسانی که در طول تاریخ تحول یافته و با ویژگیهای محیطی مناطق مختلف تطبیق داده شده اند بررسی می شوند و در فصل آخر معماری مدرن به عنوان بیانی جهانی با خصوصیات باز و پویا مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد این هویتی جدید است که اگرچه اساسا یکسان است لیکن همواره به صور مختلف بروز می کند.
در بحث سبک ، سبکهای مختلف اروپا تا دوره مدرن بررسی می گردد یعنی تاریخ سبکها را بیان می کند در واقع سبک زبانی است که می کوشد آنچه از کشورهای به کشور دیگر در معماری به ظهور می رسد را آشکار کند و در نهایت به دنبال پاسخ به این سوال است که معماری سبکی که بسیار انعطاف پذیر و زنده بوده به چه دلیل دچار بحران می شود. و در نهایت زبان فرمهای معماری را به سه گروه بومی، سبکی و مدرن تقسیم می کنند ار تباط میان ساخت و ساز بومی و چشم انداز پیراونی و رمزگان سبک شناختی معماری اروپایی به عنوان برآیندی از کیفیت درونی که در گذر تاریخ برای مناطق گوناگون انتخاب شده اند عرضه و پیشنهاد می شود.
چکیده
فرمهای معماری را به سه گروه بومی، سبکی و مدرن تقسیم می کنند ارتباط میان ساخت و ساز بومی و چشم انداز پیرامونی و رمزگان سبک شناختی معماری اروپایی به عنوان برآیندی از کیفیات درونی که در گذر تاریخ برای مناطق گوناگون انتخاب شده اند عرضه و پیشنهاد شده است و سرانجام معماری به عنوان بیانی از جهان گشوده و پویای امروزی مورد بررسی قرار می گیرد و پس از آن ریشه ای نوینی طرح می شود که حاصل بر همکش میان هویت هاست.
مکان:
هنر مکان به تأویلهای متنوعی تن می سپارد من اصطلاح مکان را بیشتر برای کلیت های بزرگ و کوچکی در چشم اندازهای گوناگون و نیز همین کلیت ها در نماهای داخلی به کار گرفته ام.
هنر مکان بنا به ساختار جزئی، کلی خود هنری است پایگانی . (heriar chical)، از نظر اجرائی گزینشی/ گرد اورنده و به لحاظ محتوا تاریخی است تاریخ کارکردی بنیادین در شکل گیری هنر مکان دارد و نقش آن تشویق و تحریض به دگرگونی و پایداری است در حالی که دیگر هنرها از موقعیت دورانی که در آن پدید آمده اند منبعث می شوند. هنر مکان، هنر کلیت هاست، هدف از آن ارائه تصاویری از جهان است تا با ایجاد بر هم کنش میان آنها معنای چیزها آشکار گردد همین چیزهای که پیرامون ما را فرا گرفته اند و خود بر همکنش را چنان باز نمایی محلی موضعی از معنا سازیهای جهانی بر می شمارند.
طبعا همه آثار کلیت های سرانجام یافته اند یعنی ساخت آنها به واقع هم نهادی عناصر کیفی مختلف بوده است، اما هنر مکان یا به تعبیر ما معماری در اصل با تجربه زیسته در ارتباط است و از اینرو می توان مادر همه هنرهای دیگر باشد.
تصویری از این جهان که هنر مکان ارائه اش می کند حقیقت متعینی است که بازتاب هیچ موقعیت دینی، فلسفی یا علمی نیست گو اینکه تصویر و انگاره ارایه شده توسط آن سویه های یاد شده را نیز می تواند داشته باشد تصویر جهان آنگونه که در هنر مکان به حضور در می آید هر تأویلی که داشته باشد مشخص کننده موقعیت موجود نیست.
هنر مکان قادر است ار تباطی صمیمی میان یک محیط داده شده(مفروض) و انسانهای ساکن در آن محیط برقرار سازد. در یونان باستان پرسشگاه همواره به یونان باستان مرتبط بود بهترین نمونه این ارتباط را در پری ینه شاهد بوده ایم.
هنگامی که هنر مکان موقعیتی را به حضور در می آورد آنچه پنهان و متلاطم بوده خود را به تحقق می رساند و روشنی می بخشد تصویر معمارانه آنچنانکه لوکوربوزیه در می یافت مؤسس یک جهان است.
سوزان ک. لانگو نیز در جریان تحلیل معماری در زمینه پژوهش نگریک بر روی هنر- آنرا تصویر یک حوزه قوی معرفی کرده است اما در زیست جهان قومیت یک مفهوم ایستا نیست چون بازتابی از یک رویداد پی در پی و بی وقفه است تصویر مکان را نیز باید هر باز از نو به چنگ آورد وفهم کرد تصویر مکان همواره همان the same است بی آنکه این همان identical باشد در حالی که امر نوپدید که از صورت بندی زمان پدید می آید در عین حال که بر این ساختار ها مبتنی است هرگز این همان نیست، این همانی صورتها یک ایده مجرد یا مطلق نیست بلکه شکلی از گشودگی هستی است مکان چونان فراهمی کیفیتهای صوری طبیعتا شیوه ای از هستی را مشخص می سازد که به هر گوشه و کناری قابل ربط دادن و ستری دارد و تن به تأویلهای بیشماری میسپارد من این شیوه گشودگی هستی را خود مکان می دانم و معتقدم این تعریف دلیلی است بر اینکه چرا هویت یک مکان نشانگر یک گوهر یا ماهیت عمومی و مربوط به آن مکان است نقش مکان پذیرش و به جسم آوردن زیست جهان است زبان ابزاری است که وقوع چنین رویدادی را امکان پذیر می سازد.
اتحاد و یگانگی گشتالت، فرم و فضا مشخصه مکانهایی است که زندگی در آنها روی می دهد این یگانگی را می توان به بهترین نحو در نمونه هایی مشاهده کرد که تاریخ هنر مکان (تاریخ معماری) ارائه شان می کند.
هر تصویر محلی نخست بر ساخته از کلیتی است که امکانهای پیشتر موجود در آن محل را با یکدیگر یگانه و متحد سازد یعنی در چشم اندازی که توسط انسان به کار گرفته شده است تصویر محلی در کلیت خود تنها با هم نهاده های یک بینش یا نگرش هنری فهمیده می شود اصطلاح بینش را که در اینجا به معنای درک کلی به کار برده ایم می یابد چونان مکاشفه یا حتی شهود در نظر آورد بدین ترتیب تعریف محلی مرتبط است با کیفیت موثر آن مکان و نه فقط خصوصیاتی که در نگاه نخست به چشم بیننده می آید کیفیت مؤثر نیز به شکلی خود انگیخته چونان موقعیت دریافته و تجربه می شود و تجربه آن همخوان با ماهیت آن است.
در ادامه به نتایج متربت به هنر مکان (معماری) که شامل عرف معماری و سبک و برهمکنش می باشد اشاره می کنیم.
منظور از عرف در معماری سنت های معماری بومی نیست بلکه گویش هایی ست که در خاستگاه پیدایی هنر مکان قرار دارند سبک زبانی است که می کوشد آنچه از کشور به کشوری دیگر در معماری به ظهور می رسد را آشکار سازد سبکها به خصیصه و سویه ها محلی مشخص را می برند اما معنای بنیادین آنها را گم نمی کنند و تغییر نمی دهند و در عوض عرف معماری را از محدودیت های مشخص محلیشان رها سازند بر همکش به تلاشهای امروزی برای “ تسخیر دوباره امر اصیل” اشاره می کند بی آنکه به عرف یا به سبک اشاره داشته باشد اما نقطه تأئید آن دریافت مکان و زبان است.
فهم معماری چونان هنر مکان بدان معناست که آثار منفرد دست به دست یکدیگر می دهند تا کلیتی را تشکیل دهند که به تک تک آنها معنا می بخشد زندگی پدیده ای روی دهنده است از اینرو مکانهای کوچک و بزرگ می توانند به تجربه زیستن تعلق یابند ظاهر ساختن این مکانهای توانمند یا بالقوه وظیفه معماری است.
زدلمایر تاکید دارد که هر اثر هنری یگانه باید به حافظه و یاد تعلق داشته باشد که به نوبه خود به هنر اهمیتی جمعی و گروهی می بخشد این نکته ما را دوباره به اثر / نشانه/ ردپا باز می گرداند که عناصر سازنده یک مکان در زمان و مکان را با یکدیگر یگانه می سازد و هوا سپهر بنیادین شان را به آنها منتقل می کند چون هیچ مکانی با مکان دیگر “ این همان” یا همانند نیست هوا سپهر بنیادین مکان ها نیز بیشمارند و وجه مشترک آنها خاموشی و آرامی است.
آرامی به معنای نبود نیست بلکه زمینه است که هر کنشی در آن خود را تعریف میکند خواه این کنش همخوان با زمینه اش باشد و خواه ناهمخوان با آن لویی کان خاموشی را خاستگاه همه چیزی می داند آرامی- چونان پس زمینه- یگانه ساز و شکل دهنده یک کلیت یک پارچه و منسجم است و از این می توان آموخت که هوا سپهر بنیادین و اصل یک مکان می باید آرامی و سکوت را از خود ساطع کند بسته به اینکه نشانه یا ردپا آشنای همگانی است که ورود، رویارویی، کشف دوباره، و روشن سازی، به لحظههای معنا ساز زندگی فردی و جمعی بدل می شوند و مکان به جایی تبدیل مییابد که می گذارد تا بودن در آن با حس رضا مندی و خرسندی همراه شود هدف هنر مکان نیز حاکم ساختن آرامی و خاموشی در مکان است بدانگونه که اجرا و به حضور در آوردن به امری محتمل و توانمند بدل شود.
امروزه تنها شعارهای دهان پرکن و نوآوری صرف بی بنیاد بر جهان ساختمان سازی حاکم است بسیاری از معماران نه به تأویل مکان که به بیان خواسته ها و تمناهای دورنی خود دل بسته اندو اغتشاش و ناهماهنگی جای بر همکنش را گرفته است خوشبختانه عاملانی هستند که سنت نوین پدید آورده انداما این خدمت ایشان در هیاهوی نمایش صورتهای نمادین هستی و فرمهای جنجالی کم شده است به تعبیر دیگر نبود آرامش و آرامی در همه جا فراگیر شده و این شاید به نبود درک ماهیت معماری امید است که نیز بستگی داشته باشد امید است که بازبینی ماهیت، سویه های گوناگون پیدایش معماری به عنوان هنر مکان بتواند راهنمایی برای ورود و گذار به حوزه های پر بارتر باشد.