مفهوم فضا « وابستگی انسان به فضا دارای ریشه های عمیق می باشد .
این وابستگی از نیاز به درک روابط اجتماعی انسان جهت ثبت مفهوم و حاکمیت بر دنیای حوادث و رویدادها سرچشمه می گیرد .
» [1] انسان خود را با محیط وفق می دهد .
« بسیاری از حرکات [2] بشر واگر است بدین معنی که اشیاء مورد ارتباط مطابق با چنین روابطی به دوره نزدیک ، بیرونی ، اندورنی ، مفرد ، جمع و پیوسته و گسسته تقسیم گردیده اند .
لذا فضا وجه خاصی از ایجاد ارتباط نمی باشد بلکه گونه ای است از هر ایجاد ارتباطی .
[3] بنابراین فضا فقط یک جنبه از ارتباط کلی می باشد .
« برای اینکه انسان بتواند تصورات خود را از قوه به فعل درآورد لازمست که روابط واگرا را درک نموده و آنها را در قالب یک مفهوم فضایی هم آهنگ نماید .
برادشتهای جدا شونده انسانهای اولیه ، روابطی واقعی هستند که بر اشیاء و نقاط دلالت داشته و به همین دلیل دارای رنگ عاطفی شدیدی می باشند .
( با این وجود فلاسفه یونانی فضا را شیئی بازتاب خوانده اند .
[4] سیر تاریخی مفهوم فضا جهت آشنایی بیشتر با مفهوم کلی فضا سیر کلی را در تاریخ انجام می دهیم که به دلیل گسترده بودن موضوع وارد جزئیات بحث نخواهیم شد .
« هر چند مصری ها و هندی ها نظرات متفاوتی در مورد فضا داشتند ، اما در این اعتقاد اشتراک داشتند که هیچ خط مشخصی بین فضای درونی تصور و یا واقعیت ذهنی ، یا فضای برونی واقعیت عینی وجود ندارد .
در واقع فضای درونی و ذهنی رؤیا ، اساطیر و افسانه ها با دنیای واقعی روزمره ترکیب شده بود .
به همین ترتیب زمان به صورت یک توالی پی در پی که با سرعت ثابت جریان داشت محسوب نمی شد بلکه بین واقعیت و اسطوره در حرکت بود .
جهان عینی و خارجی ای در بینش اساطیری آنگاه روشن می شود که نسبتی تشبیهی با جسم انسان پیدا کند و چون از سوی دیگر در اغلب اساطیر اعضای انسان با اجزای جهان منطبق است از این رو عالم نوعی وحدت « ارگانیک » می یابد .
آنچه بیش از هر چیز در فضای اساطیری توجه را به خود معطوف می کند جنبه « ساختی » و نظام یافته فضاست ولی این فضای نظام یافته مربوط به صورت نوعی اساطیری است که برخاسته تخیل آفریننده اند .
مشخصه تفکر یونانیان در مورد فضا را می توان در تفکرات اقلیدسی یا هندسه اقلیدسی مشاهده نموده .
البته پیش از اقلیدس ، مصری ها ، بابلیها و هندوها با هندسه آشنایی داشتند اما اقلیدس بود که کلیه این قضایا را جمع آوری کرد و پایه گذار علمی جدید شد .
هندسه یک سیستم و نظام کاملی مبتنی بر انتزاع ذهنی بود .
فضای اقلیدسی فضایی یکسان و همگن و پیوسته بود که در آن هیچ چاله ، برآمدگی یا انحنایی وجود نداشت .
فضای اقلیدسی فضایی قابل اندازه گیری بود ….
در محیط مذهبی و دینی دوران مسیحیت ، فضا تکه تکه شد و همگنی خود را از دست داد و دیگر قابل اندازه گیری نبود .
فضا جهت دار شد .
بهشت در اوج و جهنم در نازلترین سطح بود ، اما هیچ کدام با فضای واقعی و روزمره در ارتباط نبود .
میرچا الیاده می نویسید : « برای فرد مذهبی فضا همگن نیست و او در نقاط قطع و شکستی می بیند .
» این تصور بخشهای منفرد و مجزای فضا منجر به تکه تکه شدن بیشتر مفهوم فضا شد .
دکارت در حد فاصل بین دوران شکوفایی کلیسا از یک سو و اعتلای فلسفه اروپا از سوی دیگر به طور سیستماتیک هر یک از عقایدش را مورد شک و تردید قرار داد .
روش دکارتی به همه سطوح قدر و منزلتی واحد می دهد و اشکال به عنوان قسمتهایی از فضای نامتناهی ( پیوسته و سه بعدی ) پدیدار می شوند .
تا پیش از این فضا تنها اهمیتی کیفی داشت و مکان جسم به کمک عدد بیان نمی شد .
لایب نیتز نیز معتقد بود که فضا صرفاً سیستمی از روابط است .
یکی از بهترین نکات تئوری مونادهای لایب نیتر دو نوع فضایی است که مطرح می کند : یکی ذهنی در ادراک هر موناد و دیگری عینی که شامل تجمع نقاط دید مونادهای متنوع است.
[5] نیوتن معتقد به مطلق بودن فضا و زمان داد دکانت فضا را اقلیدسی که تنها سه بعد داشت می دانستد .
از نظر کانت فضا و زمان مسائل مفهومی و شهودی در ذهن انسان بودند .
در دیدگاه نسبیت « اشیاء حقیقتاً به دلیل یک تغییر شکل پلاستیک در فضایی که در آن قرار دارند ، تغییر شکل می دهند .
اقلیدس می گفت که فضا همگن و ثابت است ، نیوتن فضا را مطلق می دید اما فضای انشتین خصوصیات ژله ای داشت که بسته به سرعت بیننده خود را به اشکال مختلف نشان می داد .
» [6] « به هرحال مفاهیم فیزیکی و ریاضی از فضا تنها قسمت کوچکی از نیاز اساسی بشر را در مورد ایجاد ارتباط برآورده می کند .
با تعیین کیفیت کل رویداد از گذشته دنیای قابل شناختی از روابط تنهایی و مطلق نتیجه گرفته شده است که با زندگی روزمره نسبت مستقیم و مختصری دارد .
اگر چه بقایای پراکنده درک و بینش ، بطور غریزی در بشر محفوط مانده است ، بهمان ترتیب نیز جنبه های معین و محقق از موجودیت او از قبیل علاقه ها و روابط عاطفی محیط انسانی ، کاهش یافته اند .
از این نظر باید سعی شود تا به مفاهیم فضا ( که به آنها اشاره شد ) بوسیله جنبه های عاطفی ، حرکات و اخلاق ، فزونی بخشیم .
حدود یک قرن پیش به این طرف فضای انسانی ، مورد مطالعه روانشناسان بوده است .
صرف نظر از مسئله تجربه بشر از محیط خودش ، این امر به اثبات رسیده است که درک فضا هر جا با تغییراتی در آمیخته تبدیل به روند پیچیده ای گشته .
[7] « در فرهنگ معین » فضا این طور معنا شده است : 1 مکان [8] وسیع ، زمین فراخ ، مساحت .
2 ( جغ ) مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند .
المنجد این واژه را چنین معنا کرده است : « ما اتسع من الارض ، الساحه / یقال « مکان فضا » ای واسع ، « یعنی « زمینی که گسترده باشد .
مساحت / وقتی می گویند « مکانی فضا است » یعنی وسیع است .
» [9] هایدگر می نویسد « Run , Raum ، یعنی جای خالی و آزاد شده ای برای اسکان و اقامت کردن .
فضا امری است که برای آن جایی باز شده باشد یعنی حد و مرزی داشته باشد ، به زبان یونانی آن را پرس [ mepas ] می گویند .
حد و مرز آن نیست که فراسوی آن چیزی ، دیگر آن نباشد که هست ، بلکه همانطور که بصیرت یونانیان نشان می دهد ، حد و مرز ، مبدأ وجود و ماهیت هر چیز است .
به همین دلیل مفهوم آن عبارت است از افق ( هرسیموس ) یعنی حد و مرز .
فضا بنا بر ماهیتش آن چیزی است که برایش جایی باز شده آن امری است که در حدود و شعورش رها شده باشد .
امر جا یافته همیشه مستقر است و در نتیجه متصل است یعنی امری است که به اعتبار مکان گرد هم آمده است .
» [10] انواع فضا از نظر کریستین نوربرگ شولتز پنج مفهوم تمایز فضا می توان فرض کرد .
1 فضای پراگماتیک رفتار فیزیکی : « بشر را با محیط طبیعی ارگانیک وار در می آمیزد .
» [11] 2 فضای ادراک آنی : « اساس شناخت و هویت بشر در این فضا » بصورت یک تجرد می باشد .
3 فضای هستی که بوجود آوردنده تصور دائمی بشر از محیطش می باشد : 4 فضای قابل شناخت دنیای فیزیکی : مفهوم این فضا اینست که انسان قادر به تفکر درباره فضاست .
» 5 فضای مطلق روابط منطقی و محضی : که وسیله ای است برای توصیف فضاهای دیگر .
« این مراتب نمایشگر یک تجربه در حال رشد از عالم پراگماتیک در حد پائین به سوی فضای منطقی در حد بالا بوده که همانا افزایش موضوع ، آگاهی می باشد ….
از روزگار قدیم اقوام بشر درباره فضا ، تنها منحصر به شناخت آن نبوده ، بلکه او فضا را درک نموده در فضا متولد شد و درباره آن تفکر نموده است .
ولی باز هم برای بیان انجام دنیای خود به صورت تصوری واقعی از جهان دست به آفرینش و ایجاد فضا نموده و این ابداع را توصیف یا فضای هنری نامیده که از نظر درجه بندی در حد بالای فضای قابل شناخت قرار می گیرد .
[12] ما در بحث خود از مفهوم فضای هستی و فضای معماری مراجعه می نماییم و منظورمان از فضا و بحث راجع به آن این دو فضا می باشد .
« فضا مرکزی دارد که عبارتست از ذی شعور و به این خاطر از جهات مسیرها که با حرکات قد و قامت انسان تغییر می یابند ، دارای سیستمی است عالی که محدود ولی هیچ گاه ساکن نمی باشد ….
ذکر این نکته که انسان غالباً مرکز فضای معماری بوده و مسیرها و جهت های آن با حرکات بدن وی ( قد و قامت انسان ) تغییر می یابند ، صحیح به نظر نمی رسد .
بلکه قدر مسلم این است که معماری بالنفسه به ذات خود ، و جدا از توهمات و دارای مراکز و جهات مخصوص به خود می باشد .
» [13] البته ما تحقیق بیشتر درباره فضای معماری بستگی به درک فضای وجود هستی خواهد داشت .
پیاژه بیان می کند که « فضا یکی از بافتهایی است که دلالت بر هستی و وضعیت عالم ما دارد نظر هایدگر : شما نمی توانید بشر را از یکدیگر مجزا تلقی نمائید .
فضا نه شیئی ظاهری و نه یک دریافت ذاتی و درونی می باشد .
» [14] و هستی آنها از مکانهای آنها سرچشمه می گیرد .
که در مفهوم مکان سکونت نهفته است .
« ما فقط زمانیکه قادر به سکونت شدیم ، می توانیم بسازیم ، سکونت خصوصیت اصلی و اساسی موجودیت و هستی می باشد و فضای است و در بشر پیشرفته بایستی در کلیت و تمامیت آن که به رویدادهای مهم تجربه شده در آن شامل می گردد در نظر آید .
برای اینکه کیفیت ویژه این فضا ، ترتیب و تنظیم آن نمایشگر مبین موضوعی است که آن را آزموده و در آن سکنی می گزیند .
» [15] البته برای درک بیشر این دو فضا در فصل بعد به ارائه عوامل آن ها می پردازیم که در روشنایی مطلب تأثیر بسزایی را دارا می باشد .
» و هستی آنها از مکانهای آنها سرچشمه می گیرد .
» البته برای درک بیشر این دو فضا در فصل بعد به ارائه عوامل آن ها می پردازیم که در روشنایی مطلب تأثیر بسزایی را دارا می باشد .
انواعی از این دو فضا را در ذیل بیان می کنیم .
فضای روز و شب اگر در نگرش فضا ، عامل زمان را نیز در نظر بگیریم می بینیم که وجه اختلاف جدیدی بوجود می آید .
در تجربه فضا بولنف اختلافی بین روز و فضای شب قائل است : «فضای روز برای ادراک تقدم دارد .
تصور معمولی ما از فضا ، از فضای روز حاصل شده است .
برای شناخت فضای شب به ناچار ما از این تصور استفاده می کنیم تا بتوانیم فضای شب را درک کنیم ….
فضای روز پر از نور است و فضای شب غرق در تاریکی .
فضای عمومی و خصوصی فضای پاول باورت معتقد است که یک روابطه نسبی بین شدت رابطه مقابل میان فضای عمومی و خصوصی از یک سو و شخصیت شهری یک مسکن از سوی دیگر وجود دارد .
هر چه این ارتباط عمیقر باشد محیط ، شهری تر می باشد .
انسان میان عرصه های عمومی و خصوصی در رفت و آمد است ، عرصه خصوصی ، فضای تنگ منزل و مسکن است و عرصه عمومی در پیرامون آن متمرکز است .
خانه مسکونی به عنوان فضای خصوصی ، مرجع اصلی انسان است ، مرکزی است که شخصاً تجربه شده و جایی است که انسان از آنجا حرکت خویش را آغاز می کند و باز به آن بر می گردد .
سکونت تنها به معنای گذراندن وقت در یک محل نیست بلکه خود را در خانه خویش احساس کردن است .
گرچه امروزه این مطلب به دلیل تغییر مسکن های مداوم چنانکه باید واضع و مبرهن به نظر نرسد .
« خانه » که انسان در آن متولد می شد ، رشد می کرد و سرانجام می میرد از آغاز تا پایان « مکان اولیه » انسان بود .
در بین بسیاری از ملل چنین رسم بود که برای حفظ تداوم یک مدل گلی از خانه را همراه اجساد دفن می کردند در بسیاری از نقاط جهان امروزه نیز این رسم به نوعی رایج است به عنوان مثال کافی است که به گورهای شبیه به خانه در گورستانهای ایتالیا نگاه کنیم .
وجه تمایز اصلی فضای خصوصی و عمومی این است که پیرامون فضای خصوصی بسته است و تنها افراد خاصی اجازه ورود به آنجا را دارند .
» در بخش II راجع به فضای شخصی و مرزهای نامرئی در مبحث انسان ـ فضا به تفصیل بحث خواهیم کرد .
فضای مابین « فضا را می توان سیستمی از روابط میان اشیاء در نظر گرفت .
فضایی که بین اشیاء قرار دارد ( فضای مابین ) تنها یک فضای تهی نیست .
فضاهای مابین برای شناخت اشیاء ضروری هستند .
بدون این فضاها بازشناسی مستقل اشیاء عملی نیست و گذشته از آن ، فضاهای ما بین نقش بسیار مهمی در رابطه تک تک عناصر با یکدیگر ایفا می کنند .
هر گاه چند بنا همزمان در حوزه دید ما قرار بگیرند ما روابطی بین آنها احساس می کنیم که این روابط تنها از طریق فضاهای بین آنها ایجاد می شود .
هر گاه دو ساختمان کاملاً در کنار یکدیگر باشند یکی از آنها جزئی از دیگری به حساب می آید و اگر فاصله دو ساختمان خیلی زیاد باشد دیگر رابطه ای بین آنها وجود ندارد .
پس این فضای ما بین آنهاست که وسیله ایجاد ارتباط میان ساختمانهاست و به این ترتیب است که این فضا در شکل پردازی معماری اثری کاملاً معمد دارد .
خیابان و میدان به عنوان مثال فضاهای مابینی در یک شهر به شمار می روند که نقش بسیار مهمی در شکل گیری آنها ایفا می کنند .
تهی ( خلاء ) « فضای ما بین کجا تمام می شود ، تهی کجا آغاز می شود ؟
نوع فضای مابین تابع اندازه ، تناسب و فرم عناصر محدود کننده آن است .
اگر این سه عامل بر روی فضا ما بین دو چیز اثر نگذارند ، فضای موجود را تهی می نامیم .
زمانی از تهی کامل صحبت می کنیم که اصلاً هیچ چیز قابل تشخیص نباشد .
مثلاً تاریکی مطلق یا بر روی دریا هنگامی که آسمان صاف و بدون ابر باشد ….
تهی به معنای یکنواختی محض یا فقدان هر نوع تحریک ادراکی تنها بر روی دریا و یا در تاریکی مطلق نیست بلکه در بین ساختمانهای مسکونی یکنواخت نیز احساس می شود به شرط اینکه موقیعت ساختمانها نسبت به یکدیگر به گونه ای باشد که باعث تشدید یکنواختی شده و نمادها طوری طراحی شده باشند که در عمل محرکی موثر بر ادارک ایجاد نکنند .
در این صورت است که احساس انسان آکنده از یکنواختی می شود و خود را تنها و منزوی می پندارد یا به عبارت دیگر تهی را درک می کند .
» « هر ساختار فیزیکی حاصل ترکیب فضای پر ( فیزیک و بدنه ملموس ) اجزاء و همین ترتیب استقرار آن ها ( فضای خالی ) می باشد .
ترتیب فضاهای خالی متفاوت با حفظ اجزای فیزیکی ثابت سبب بروز عینیات مختلف می گردد و به طبع آن نحوه و کیفیت ارتباطی آن با ناظر تفاوت می یابد .
از آنجایی که موضوعات مختلفه هر یک دارای فضاها نیز به طور مشخصی در بروز خارجی آن مجموعه فیزیکی کاملاً موثر می باشد ، تا بجایی که ترکیب غلط فضاهای خالی دو موضوع تأثیر کاملاً منفی در بروز هر یک از آن ها می گذارد ، علیرغم آن که هر یک به تنهایی با فضای خالی خود موجه و قابل قبول بوده اند .
« واقعیت شامل مجموعه حقایق و ضد حقایق است .
در مقابل هر حقیقتی یک ضد حقیقت وجود دارد که آن نیز به نوبه خود حقیقت است .
وقتی تنها حقیقت یا ضد حقیقت را در نظر می گیریم فقط نیمی از واقعیت در بر گرفته می شود که از کمال و وحدانیت بی بهره است .
» هرمان هسه .
« در فلسفه شرق تهی بودن یا خالی بودن یک نظریه نیست بلکه یک تجربه است .
ذکر ابیاتی از « دائود جینگ » در اینجا بی فایده نیست .
« چه زحمتی دست کار کردن با گل خام » « زیبایی کاسه گلین در چیزی است که نیست » « چه کاری است زیاد ، در باز کردن در و پنجره در خانه » « سفید بودن خانه در چیزی است که نیست » مرا فهمیدن این ابیات می بایست معنی « WU » را فهمید .
« WU » در فرهنگ چنین به معنی خلاء کامل یا تهی بودن همانند فلسفه غرب نیست .
بلکه خالی بودنی تعریف شده است که دارای ویژگیهای خاصی است که چیز مشخصی نیست .
بدین ترتیب خالی به معنی تهی بودن ویژه است .
چیزی که می توان شناخت این تهی بودن در ارتباط خاص با بودنی خاص است .
بنابراین تهی بودن یک واقعیت است نه یک نظریه انتزاعی .
به این ترتیب فهمیدن بخش خالی کاسه گلین و رابطه آن با بخش پر قابل درک می گردد ولی مشکل می توان تساوی این دو موضوع را قبول کرد .
چون آن « خالی بودن » مشخص است که در شی مشخصی حضور ندارند یا به عبارت دیگر عدم حضور در لحظه برابر خلاء نیست .
مثل خالی کاسه یا خالی اطاق که واقعیت دارند .
بنابراین در تائوئیسم این خالی دارای فایده او عملکرد است ، ولی آن چیزی که این فایده را می سازد و همان شکل یافتگی گل است .
این خالی است که پر را می سازد و پر است که خالی را به وجود می آورد .
» ….
خالی در تائوئیسم دو ویژگی دارد .
ویژگی مکمل بودن مثال این مورد همان رابطه دو طرفه و ضروری بین پر و خالی است که بخش پر برای ایجاد خالی و خالی برای عملکرد پر لازم است .
ویژگی تناوب همان مثال قبلی در این مورد می توان به شرح زیر بیان کرد که وقتی ظرف پر است آمادگی خالی شدن را دارد و وقتی خالی است خود را برای پذیرش آماده کرده است .
این رابطه دوگانه منطقی توسط نشانه یا نماد تائوئی « تاجی تو » بیان شده است که در آن خالی توسط بخش تیره یعنی « ین » بیان شده و بخش پر توسط رنگ روشن یعنی « یانگ » عناصر فضا در بخش پیش مفاهیم کلی فضای هستی و معماری را بیان کردیم .
همانطور که می دانیم برای شناخت بیشتر یک موضوع شناخت عناصر آن در فهم آن بسیار موثر می باشد .
در این فصل ابتدا عناصر فضای هستی و سپس عناصر فضای معماری « که آنرا بخشی از فضای هستی می توان تلقی کرد » را بررسی می کنیم .
« فضای هستی به عنوان سیستم نسبتاً پایداری از طرح های ادراکی و یا انگاشتهای محیطی یاد شده و مانند سایر پدیده ها فضای هستی خصوصیتی مادی می باشد .
پیاژه ثابت می نماید که فکر پیدایش یک دنیای نظام یافته ، به تدریج و در زمان کودکی بوجود می آید شاید بر اساس چند ادارک مستقیم که دارای اولویت هستند و الزاماً اینکه این دنیای نظام یافته یک رشته تصورات فضائی را که در حال گسترش هستند ، در بر می گیرد ، اکنون باید دید که چگونه این انجام پذیرد ، پیاژه معمولاً با بکار بردن کلمه بقاء این روند را مشخص می سازد .
« اساسی ترین تجربه اینست که اشیاء ماندنی و دائمی هستند ، اگر چه ممکن است آنها از میان رفته یا تغییر ماهیت بدهند .
اصل مطلب بر روی ساختمان اشیاء پایدار و دائمی تحت تصورات ناپایدار ادراک آنی دور می زند ، این بدان معنی است که اولاً نحوه شناخته راه یعنی ایجاد دنیایی از مشابهات و همانندی ها را می آموزد و ثانیاً اشیائی که با محلهای مشخص شناخته شده اند .
و با جایگزین نمودن آنها کلیاتی جامع تر یعنی در فضا مربوط می نماید ….
کودک به تدریج و طی زمان می آموزد که چگونه بین اشیاء متغیر تفاوت قائل شد ، و از اولی به عنوان قالب برای جایگزین نمودن و ساختن دومی استفاده نماید بنابراین گسترش مفهوم فضا و تصور فضا به عنوان نظامی از مکانها برای یافتن یک محل اتکای وجودی شرط لازم است .
» به نظر روانشناسان « طرحهای اصلی اولیه عبارتست از پیدایش و برقراری مکانها ، منظور تقارن مسیرها با طریقه یعنی تداوم و مساحتها یا سطوح که منظور پیوستگی وحدت می باشد .
دانستن این نکته که طرح های موضعی با مفاهیم مبنایی که توسط فری به میان آمده شباهت زیادی دارد .
پس ابعاد و خصوصیات اولیه فضای هستی به نظر کاملاً واضح بوده و لازم است با دقت بیشتری مورد بحث قرار گیرد .
جا ، مکان و مرکز در زمینه های ادراک غیر ارادی فضای انسانی تمرکز عینی و موضوعی داشته ، لذا تکامل طرحها به تنهایی مطلب را نمی رساند که مفهوم مرکز ، به عنوان مقاصد کلی تشکیلاتی مقرر گردیده بلکه آن مراکز مشخص همانند نقطه عطف در محیط گسترده شده اند .
این احتیاج به قدری شدید می باشد که بشر از زمانهای گذشته تا بحال تمام جهان را بصورت وجود تمرکز یافته ای تصور نموده است .
در بسیاری از افسانه ها مرکز جهان بصورت یک درخت یا ستون ، عنوان گردیده که کنایه ای از محور عمودی دنیا می باشد .
کوهها نیز همانند نقاط تلاقی آسمان و زمین تصور شده اند .
یونانیان در زمانهای گذشته ناف عالم را در دلفی تصور نموده .
رومیان قدیم نیز سرمایه داران را نیز به عنوان کانون عالم می دانسته اند همانطوریکه مکه معظمه نیز برای ما مسلمانان هنوز هم مرکز عالم می باشد .
الیاد به این مطلب پی برد که از نظر بسیاری از عقاید دستیابی به مرکز مشکل می باشد ، در حالیکه تقرب به مرکز هدف ایده آلی می باشد که تنها می توان سپس از تحمل سفر یجان فرسا به آن نائل آمد .
دست یابی به مرکز ، مستلزم شناخت و درک بخصوصی می باشد .
در آنجا به جای وجودی کاذب و غیر واقعی دیروز ، موجودیتی جدید ، واقعی ، پایدار و پر قدرت ، جانشین گردیده ……….
مفهوم منزل ، عنوان مرکز دنیای فردی ، در زمان کودکی سرچشمه می گیرد .
اولین نقطه عطف ، به منزل و مقصد مربوط شده و فقط کودک قادر خواهد بود که به آرامی حدود آنرا پشت سر بگذارد .
چنانچه از بچه دوازده ساله ای سؤال نمایند که می تواند درباره محیط خود چیزی بگوید .
جواب خواهد داد : من می خواهم از خانه شروع بکنم ، ( بدلیل اینکه سفر من به آن طرف دنیا از همین جا شروع می شود ) .
بدین ترتیب از آغاز طفولیت بشر نشان می دهد که در مقابل شیئی معلوم یا مرکز کد است و تا اندازه ای جهان وحشتناک اطراف چیست ؟
« همانطور که انسان رشد می کند ، کردارهای فردی متفاوت او رو به افزایش می باشد و بدین ترتیب مرکز های تازه ای به عنوان مکمل خانه اصلی و اولیه پا به عرصه جود می گذارند .
تمامی مراکز محلهای حرکت و کردارها هستند ، بدان معنی : محلهای که در آنجا فعالیتهای ویژه ای صورت می گیرد و یا محلهای رفت و آمد و داد و ستد اجتماعی از قبیل منازل اقوام و دوستان .
مکان همیشه می رود بوده و بوسیله بشر بوجود آمده و برای هدف ویژه انسان اختصاص یافته است .
در حقیقت ، اعمال فقط در رابطه با مکانهای ویژه مفهوم پذیر می باشد ، رنگ خصوصیت مکانی گرفته اند وقتی که می گوییم و چیزی را مثال می زنیم ، فوراً جای می افتد ، زبان ما ، بیان کننده حالت این مورد است .
مکانها ، هدف ها یا مرکزهایی هستند که در آنجا اتفاقات پر معنی و با ارزشی و برای زندگیمان مشاهده و تجربه می کنیم ولی آنها سرآغاز و نقطه .
حرکت اصلی ما هستند که با آنها ، خودمان را جهت می بخشیم ، و در محیط انسانی دخل و تصرف می نمائیم .
همچنین این تصرف به مکانهایی ارتباط پیدا می نماید که در تلاش می باشیم آنها را در دسترس داشته باشیم که اضافه شدن تدریجی مکانها ، که محل زندگی ما را تشکیل می دهند ، سوی یک آزادی نهایی نسبت به وابستگی به محیطی سوق داده خواهند شد …..
مفهوم مکان و مکانها عوامل اساسی و اصلی فضای هستی را تشکیل می دهند .
که به دلیل اهمیت این موضوع در بخش 3 به بحث راجع به آن خواهیم پرداخت .
مسیر و جهت « هر مکان دارای جهاتی می باشد .
فقط مکانی را می توان بدون جهان تصور و تخیل نمود کرده زمین است که آزادانه در فضای ارشمیدسی شناور می باشد .
دریش کاستنر می گوید : صعود از یک کوه بیان کننده نجات می باشد .
این بستگی به صلابت اوج و نیروی کلمه فراز دارد .
حتی کسانی که به وجود بهشت و جهنم گردائیده اند .
نمی توانند کلمات فراز و نشیب را تغییر دهند .
به همین دلیل جهت عمودی همیشه بعنوان بعد تقدس تلقی گردیده .
جهت افقی مسیر بسوی هستی واقعی را عرضه می کند که ممکن است فرازتر یا نشیب تر از زندگی روزمره باشد ، هستی واقعی که بر کشش زمین غلبه می نماید همانا زندگی خاکی یا تسلیم شدن به آن می باشد .
لذا محورهای گیتی قسمت اعظمی از مرکز جهانی می باشد که آن معرف پیوستگی و ارتباط بین سه بعدی فضایی است و فقط در محورهای مرکزیست که پیشرفت غیر منتظره ای از یک بعد به بعد دیگر امکان پذیر می شود .
در رابطه با خانه ، آن نمایشگر روند واقعی ساختمانهاست ، که همانا شایستگی و قابلیت بشر در غلبه بر طبیعت می باشد ، اگر عمودیت معرف موضوع تخیلی است ، جهات افقی معرف دنیای عمل واقعی بشر می باشد .
در حالت معینی کلیه جهات افقی مساویند و تشکیل یک سطح بی نهایت گسترده ای را می دهند .
پس ساده ترین طرح فضای هستی بشر ، سطح افقی است که ، محورهای عمومی در وسط آن عمود باشند ولی بشر در روی سطح ، مسیر های انتخاب و ابداع می نماید که بافت ویژه ای به فضای وجودش می بخشند .
دخل و تصرف بشر در محیط همواره عزیمت از مکانی است که در آنجا ساکن می گردد ، و سفر در طول مسیری که او را در جهتی که بوسیله مقصد و شکلی را که محیطش به خود گرفته ، سوق می دهد .
بنابراین جلو جهت فعالیت بشر را می رساند ، در حالی که عقب به فاصله ای که توسط او طی شده اطلاق می گردد .
بشر یا پیشروی و یا پسروی می کند ، اغلب مسیر او را به هدف معلوم راهنمایی می نماید ، ولی گاهی آن مسیر فقط جهتی از اندیشه مشخصی را بیان کننده خواهد بود و بتدریج در بعد ناشناخته ای حل می گردد .
پس مسیر صفت اصلی موجدیت انسان را معرفی نموده و آن یکی از سمبل های بزرگ اصلی است .
در زبان ما این مسئله در قالب کلماتی از قبیل تقاطع و احتیاط و از سمت راست برایند .
بنا شده است ، هدفهای بشر نیز برای رسیدن به سر منزل مقصود می باشند ، بنابراین همیشه مسیر جاذبه ای بین معلوم و مجهول بوجود می آورند …..
همیشه کلیساهای مسیحی بوسیله محراب ، بسوی مشرق قرار می گرفتند مشرق بعنوان روشنایی همواره سرچشمه حیات و مغرب یعنی محل غروب آفتاب ، پیوسته مملو از خوف و مرگ بشمار می آمده است .
در بعضی از تئوریها جهات اصی با محورهای عالم تلفیق یافته اند تا جهات شناسی جامعی را بوجود آوردند .
مسیر دارای جهاتی است که بایستی تا هدف ادامه یابند ، ولی در مدت حرکت و سفر رویدادها و حوادثی اتفاق می افتد و مسیر نیر بواسطه داشتن خصوصیتی مربوط به خود جنبه تجربی می یابد .
پس در طول مسیر اتفاقات و مسائلی که پیش می آید ، مضاف بر کششی که بوسیله هدف مقصود و فقط حرکتی که در پشت سر قرار گرفته می شود ، در بعضی موارد مسیر دارای وظیفه ای به عنوان محوری نظام دهنده برای عواملی که همراه آن هستند و در صورتیکه هدف دارای اهمیت کمتریست می باشد .
کفین لینچ ، این عمل را با ذکر مثالهایی بسیار روش می سازد .
او چنین می گوید ، مردم سعی کرده اند درباره جهات مسیر و نقاط اولیه فکر کنند .
دوست دارند بدانند که مسیرهای از کجا سرچشمه و به کجا منتهی شده اند مسیرها با جهات و منابع روشن و مفهوم ، خصوصیات استراتژی داشته و برای پیوستن شهرها به یکدیگر کمک نموده اند و تماشا گر زمانی که از آن عبور می نماید ، احساسی از بردباری و تحمل در وی ایجاد می کند .
محوطه و حوزه مسیرها محیط انسان را به محوطه ها تقسیم می نمایند که تقریباً معلوم هستند .
ما چنین محوطه هایی را که به طور کیفی معین شده اند حوزه می نامیم .
بطور نسبی حوزه های معلوم بوسیله عالمی مجهول در میان گرفته شده اند ، خصوصیت خیالی در باره آنها را به وسیله جهات اصلی یعنی : شمال ، جنوب ، مشرق و مغرب و آنچه که در جغرافیا گفته شده مشخص می نماییم .
حوزه را می توان نسبتاً به صورت یک زمین ساخته نشده تلقی نمود که روی آن مسیرها بصورت اشکال واضحتر ، جلوه گر می شوند .
حوزه دارای وظیفه تا اندازه ای متحدالشکل در فضای هستی می باشد .
چنانچه ما در کشور خود درباره زمین به عنوان یک کل بیندیشیم ، قبل از هر چیز فکر ما متوجه حوزهایی از قبیل اقیانوسها ، صحراها ، کوهه و دریاچه ها که تشکیل یک قسمت متدلوم را می دهند ، خواهد شد .
با تقسیم بندی جهان به حوزه هایی که بوسیله جهات طبیعی مشخص می شد ، انسان در زمان قدیم پناهگاهی برای خود بدست آورد ، طولی نکشید که خود را سرگردان و بدون کمک احساس نمود ، بطوریکه توانست در روی نقشه جغرافیایی خودش نسبت به فضاها و محلهای خالی در داخل طرح جامع کاملاً بهم پیوسته ای جایگزین شود .
سپس انسان امروزی به هیچ وجه نمی تواند همان دینی را بدست آورد .
بشر خواهان آگاهی استواری از مکانهای مشخص بیشتر از قبول خصوصیات کلی آنهاست .