اما برای مدیری که سعی می کند با افراد مورد نظر مانند دوست رفتار کند هیچگاه نمی تواند مدیریت کند و بنابراین فرآیند درج و مرجی در سازمان بوجود می آید که مشکل ساز می باشد .
عکس العمل یک مدیر موفق هنگامیکه به کارمند خود علاقمند می شود:
بعضی از مدیران در موقعیتی قرار می گیرند که به کارمند خود علاقمند می شوند و در نتیجه می خواهند هم عاشق باشند و هم رئیس . این یک اشتباه محض ، غیر اخلاقی و سوء استفاده از قدرت است . حتی یک عشق پاک و صادقانه بین دو فرد مجرد و در محیط کار نیز علاقه مناسبی نیست و اگر مدیر ، عاشق یکی از کارمندان خود شود ، بدین معنا نیست که چنین عشق و محبتی اظهار شود بلکه باید در جای دیگری به غیر از محیط کار از دو طرف ابراز شود . یک مدیر موفق د چنین شرایطی قبل از اولین قرار ملاقات یا قبل از اولین صحبتهای عاشقانه ، کارمند مذکور را به جای دیگری منتقل می کند و مثلاٌ دادن پست مشابهی در یک شرکت دوست.
شرح شغل کارمندان
بعد از اینکه مدیر فرد عاقل و اجد شرایطی برای استخدام در شرکت می پذیرد باید به طور دقیق فرد را از کار موردنظر آگاه کند یعنی چه بصورت مکتوب و یا تشریحی باید شرح کامل وظابفش را به او بگوید و مدیر دقیقاٌ مشخص کند که چه کاری را از او می خواهد اگر چه هیچ شغلی تنها شامل بخش های جذاب و جالبی نیست اما او حق دارد براند که چه کارهای خسته کننده و بکنواختی هماره با کار اصلی خود باید انجام دهد و قبل از پذیرفتن پست ، باید از مسئولیت این کارها مطلع نشود .
دادن مهارت های لازم به کارمندان جهت ایفای شغل
وقتیکه فرد جدیدی استخدام می شود باید مدیر چگونگی انجام کار را برایش باز گو کند و مهارتهای لازم برای انجام کار به فرد آموزش دهد و صرفآٌ به دلیل اینکه فرد در شرکت های مختلف پست مشابهی داشته و یا مدارک تحصیلی خوبی دارد ، مدیر فکر کند که او به اندازهی کافی با کار خود آشنایی دارد و مهارت های لازم را در مورد کارش به او آموزش ندهد .
تغییر طرز فکرها
مدیران موفق می دانند که عملکرد یک نفر با روشی که او فکر می کند و یا طرز نگرشش رابطه مشتقیم دارد .
اگرچه بنابر این به عنوان یک مدیر طرز فکر افرادشان را تغییر می دهند آنها می دانند که تإثیر رفتار خوب باعث افزایش اعتماد به نفس کارکنان و افزایش یهره وری آن ها می شود ، اما رفتار بد باعث می شود کارمندان فکر کنند تحت نفوذ و سلطه قرار گرفته اند . س در کار خود با مشکل مواجه می شوند . نابراین سعی می کنتند شناخت خود را نسبت به کار مندانشان ، هر روز بالاتر ببرند و به طور مؤثری طرز فکرها ترسها و موانع باز دارندهی ایجاد انگیزه آنها را بررسی کنند و برای آنها را حلی پیدا کنند و مشکلاتشان را از بین ببرند دو افرد خود را نسبت به توانایی ها و استعدادهایی که دارند مطلع سازند .
از بین بردن عواملی که باعث کاهش میل و توانایی افراد می شود
عواملی هستند که در میل و توانایی افراد برای انجام کار دخالت می نمایند که این عوامل می توانند شامل همکاری ، خانواده ، دوستان و حشتریان باشند :
همکاران : همکار می تواند کار را برای یک تازه وارد سخت کند و برای رفع هرگونه اذیت و ابهام ، مدیران موفق یک فرد با تجریه را برای نظارت بر هرکارمند تازه استخدام شده ای قرار می دهند .
خانواده : مانع مشکل ساز بعدی ، ممکن است در خانه به انتظار فرد نشسته باشد مثلا یک فرد جوان که شغلی را انتخاب می کند از طرف خانواده با مخالفت دو به رو می شود در اینصورت چون مدیران فرصت ندارند تا با خانوادهی کارمند خود بر خورد مستقیمی داشته باشند ، کارمند را با اطلاعات کتبی و شفاهی طوری مجهز می کنند تا با این ابهامو مخالفت های خانواده خانواده مقالبه کند وقتی کارمند راحت تر با مدیر خود دربارهی فشارهای صحبت می کند این امکان به مدیر داده می شود که مشاوره ای جهت آمادگی او انجام دهد .
دوستان : افرادی که کارمند رابطهی بسیار نزدیکی با آنها دارد می توانند افراد مفیدی باشند و تمایل او را برای انجام کار ، کاهش دهند و با پیشنهاد های خود فرد را از انجحام کار مأیوس می کنند در ابنصورت مدیران موفق قدرت دفاع فرد تازه وارد را افزایش می دهند و همچنین این شخص کاهش سمیل و توانایی او در انجام کارش نشود از توانایی درونی خود آگاه می کنند که تلفیق ها و پیشنهادهای دوستانش باعث
مشتریان و ارباب رجوع ها :
افرادی که در کار فروش و سرویس دهی هستند ، این دسته از مشتریان و ارباب رجوع ها با ضایل کردن اعتماد به شرکت و محصولاتش ، مقابل و توانایی کارمند را ربای انجام کار ، کاهشمی دهند که اگر کارمند به شرکت اعتقاد عمیق و ریشه داری داشته باشد تمایل او برای انجام کار از بین نمی رود و با علاقه به کار خود ادامه می دهد .
نادیده نگرفتن بیکفایتب کارمندان
وقتیکه به خصوصیات یک مدیر موفق نگاه می کنیم ، یدون استثسناء در می یابیم که مدیران موفق ، هرگاه کوچکترین اشتباهی از کارمندان خود ببینند ، خیلی سریع به آن رسیدگی می کنند و در واقعبی کفایتی کارمندان خود را نادیده نمی گیرند . در مقابل مدیرانی هستند که بی کفایتی کارمند خود را نادیده می گیرند آنها به هر دلیل ممکن است این طور عمل کنند :
به دنیال محبوبیت هستند که همه نیاز دارند که محبوب دیگران باشند . به طور قطع هیچ کس آنقدر مستقل و بی نیاز نیست که نخواهد دیگران او را دوست بدارند . اما مدیریان باید به داشتن احترام در محیط کار قانع باشند . مدیری که می خواهد همیشه محبوب باشد هرگز کار خود را با کفایت انجام نمی دهد . وقتی که یک مدیر اجازه میدهد که نیاز به محبوبیت ، وظایف او را تحت تأثیر قرار دهد ، فرد ضعیفی می شود که هر رفتار قابل قبولی را تإیید می کند و هر بهانه ای برای بی کفایتی را می پذیرد . پس یک مدیر موفق محبوبیت را در خارج از اداره جستجو می کند و تنها احترام هدف اوست .
مشکلات را نادیده می گیرند یعنی فکر می کنند که اگر به مشکل اهمیت ندهند ، مشکل خود به خود بر طرف می شود در حالیکه اگر حلوی اشتباهات را نگیرند ، مشکلات بزرگتر می شوند و حل کردن آن ها برای مدیر دشوار می گردد .
ازبرخورد با کارمندان پرهیز می کنند زیرا توان یا میل برخور با کامند را ندارند توانایی و یا میل به مقابله با کارمند را در خود افزایش نداده اند .
بنابراین مدیران باید به سرعت قبل از پیشتر شدن مشکل ، واکنش نشان دهند و اگر هم این اولین بار خطایی در کارمند خود می بینند خیلی فوری با آن برخورد نمایند.
قدر دانی از کارمندان بر جسته
اگر کارمندی همیشه در بهترین نظم ، کار خود را انجام دهد ، مدیران موفق نه تنها از آنها قدرانی می نمایند ، بلکه آنها را برای پیشرفت مشخص و تلاش گروهی مورد تقریر قرار می دهند .
یک مدیر موفق چطور با کارمند خود برخورد می نمایند :
هرگز با عصبانت با کارمند برخورد نمی کند :
اگر مدیری با کارمند خود با عصبانیت برخورد کند ، وکنش مشابهی از سوی کارمند می شود . تحت چنین شرایطی فرد درک نمی کند مدیر چه می گوید ، زیرا در حال دفاع کردن از خود است . وقتیرئیس کنترل خود را از دست می دهد ، سایر کارمندان دیگر به او احترام نمی گذارند واین مدیر خیلیزود به یک مدیر بر خلق مشهور میشود.
بلافاصله برخورد می کند :
اگر برخورد با کارمندان عقب بیفتد ، وضعیت بدتر خواهد شد . باید مدیر بلافاصله با کارمند خود صحبت کند و مشکل را حل کند . این اقدام راحت تر از حل مشکل بزرگ تر در آینده است : با کارمندان بصورت تک به تک صحبت می کند :
مدیرانی هستند که در جلسه های خود بی گناه و گناهکاررا همراه با هم مورد حمله قرار می دهند . در اینصورت افراد مقرر به گفته ها اهمیت نمی دهند در حالیکه افراد بی گناه ، خیلی مأیوس و بی انگیزه جمع را ترک ی کند و یا اینکه در جمع به کارمندی که اشتباه کرده تذکر می دهند که این کار بسیار نا مناسب است و باعث می شود که فاصلهی ارتباطی مدیر و کارمند زیراد شود . اما یک مدیر وفق سعی می کند تا آن شخص مورد نظر را به کاری کشیده مسائل به صورت تک به تک حل و فصل شود .
(ماری کی ) در این باره اینطور بیان می کند :
(( تنبیه کردن دیگران در انظار برای سیک مدیر س، امری غیر موجه و نا بخشودنی است ))
در رفتار خود دقیق است :
یک مدیر موفق وقتی با تشخیص برخورد می کند ، به جای اینکه با حمله به شخص ، در رسیدن به هدف خود ناکام بماند ، دقیقاٌ به رفتار بی فایده و بد فرد ایشان می کند . افراد در این صورت همه موارد را می فهمند و رفتار خود را تغییر می دهند .
استفاده از روش GAP :
کلمه GAP یک کلمه ترکیلی است که از سه کلمه Get his opinion , Aqreen on what will be done , pusitiverly reinforce the desire گرفته شده است .