بسیاری از افراد در جامعه ما تربیت فرزند را وظیفه مادر می دانند.
گویا این تنها مادر است که باید خانه داری کند ، وسایل راحتی افراد خانواده را فراهم کند و در برخی موارد حتی بیرون از منزل مشغول به کار باشد و پدر با یک یا دو شیفته کار کردن ، منزل را محل استراحت خود تلقی کرده و می انگارد ورود به منزل به معنای رزرو یک اتاق در هتل است .
در این گونه موارد کدبانوی خانه است که با وجود کار و مشغله فراوان مجبور است فشار بی امانی را تحمل کند .
این گونه روابط ( که این روزها در بسیاری از خانواده ها مرسوم شده است ) از دو جهت به تربیت صحیح و اصولی فرزندان لطمه وارد می کند .
اول این که کودک هیچ یک از والدین را به اندازه کافی نمی بیند و محبت لازمه را دریافت نمی کند و در نتیجه ی این کمبود محبت ، در بزرگسالی دچار عقده های روانی شده و نمی تواند محبت خود را به دیگران ابراز دارد .
ثانیاً مادر در اثر تحمل فشارهای بی امان زندگی ممکن است شکیبایی خود را از دست داده و در برابر شیطنت های کودکان حرکات نادرستی از خود بروز دهد ؛ حتی بازی بچه ها را با فریادهای رعدگونه بر هم زده و با تمام این رفتارها ، تنها پرخاشگری را به کودکان خود بیاموزد .
( علاوه بر این کودک ، رفتارهای پدر را الگو قرار داده و در بزرگسالی برای زن و فرزند احترامی قائل نخواهد شد .
در نظر او جنس مؤنث تنها برای ایجاد رفاه حال مذکران آفریده شده ، همانطور که مادرش بود ) از تمام اینها گذشته ، شاید بتوان از کمی ساعات حضور پدر در منزل در دوران کودکی چشم پوشی کرد ؛ اما وقتی فرزند به سن نوجوانی رسید دیگر حضور مادر کافی نیست .
در این بُرهه ، احتیاج عاطفی به حضور پدر کاملاً مشهود است .
البته واکنش دختران و پسران به عدم حضور پدر متفاوت است .
دختران در سن بلوغ به جنس مخالف گرایش پیدا می کنند .
آنها چون نیاز به محبت پدرانه را در خانه دریافت نکرده اند ، سعی می کنند چنین محبتی را بیرون از منزل به دست آورند .
پسران نیز ممکن است الگوهای نادرستی را برای خود ملاک رفتار مردانه قرار داده و رفتارهای ناسازگارانه ای از خود بروز دهند .
فردی که از کودکی مورد بی مهری والدین و اطرافیان قرار گیرد الگویی برای ابراز محبت به دیگران را نمی آموزد و نمی تواند عواطف و احساسات خود را به دیگران منتقل کند .
حال پسرکی را در نظر بگیرید که در محیط منزل به هر شکلی از عواطف و احساسات پدر محروم است ( پدر حضور فیزیکی و یا عاطفی کمتری در منزل دارد ) .
او برای جلب محبت دیگران خصوصاً پدر دست به هر کاری می زند و چون می بیند تنها هنگامی که مرتکب کار خطایی می شود مورد توجه قرار می گیرد ، پس شروع می کند به واکنش های منفی ، لجاجت ، پرخاشگری ، بد دهنی و در نوجوانی بزهکاری .
این ناسازگاری ها زمانی به اوج خود می رسد که نوجوان اسیر باندهای بزهکارانه شده و با اندکی محبت از طرف آنها ، جذب شخصیت دروغینشان شده، کم کم از پرخاشگری کلامی به قتل ، دزدی ، اعتیاد و دیگر مفاسد اجتماعی کشیده می شود .
زیرا انحرافات اخلاقی مثل دایره ای ، تسلسل وار هستند .
دزدی به دنبال نیاز ، گاه نیاز در اثر احتیاج به پول برای تهیه مواد مخدر ، اعتیاد در اثر دوستی با دوستان ناباب و....
جامعه محیط اجتماعی در حد قابل توجهی در چگونگی تکوین شخصیت و زندگی انسان تأثیر دارد ؛ چنانچه کودک در محیط نامناسبی پرورش پیدا کند ، جایی که پرخاشگری ، اولین و آخرین راه حل هر کاری است .
کودک روش زندگی خود را از محیط می آموزد و یاد می گیرد چگونه رفتار کند .
کودکی که در محیطی نامناسب رشد کند یاد می گیرد برای رسیدن به مقصود ، پرخاشگرانه رفتار کند .
پس در کودکی تیر و کمان را به عنوان وسیله دفاعی با خود حمل می کند و در نوجوانی چاقو و یا دیگر آلات در دسترس (اسلحه سرد).
زیرا محیط زندگی خود را ، محیطی ناامن تلقی می کند و طبیعی است به نوعی از خود دفاع کند و از آنجا که دفاع منطقی را نیاموخته از همان روش معمول بهره می جوید که دیگران ( اطرافیانی که رفتار آنها را برای خود الگو قرار داده ) استفاده می کرده اند .
مسئله وراثت و محیط بعضی از محققان معتقدند بزهکاری های نوجوانان و حتی بزرگسالان تنها در اثر زیستن در شرایط نامساعد نیست .
بلکه تا حدی زمینه ارثی در بروز این مشکلات وجود دارند .
این تفکر از فرهنگ های باستانی شروع شده وتا به امروز ادامه یافته است .
آنچه امروزه در یک دید واقع بینانه به اثبات رسیده آن است که توارث ، عامل مهمی در تعیین چگونگی واکنش شخص در مقابل محیط است ، اما عامل اصلی نیست .
چند توصیه اصلاح وضعیت اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خانواده ها گامی است مهم در جهت پیشگیری از بروز اعمال شنیع و جنایتکارانه در افراد جامعه .
جامعه شناسان جنایی لوح ضمیر کودک را همچون آئینه ای پاک و شفاف می دانند که هر گونه نقش نیک و بد را در خود می پذیرد .
از آنجا که خانواده به عنوان ابتدایی ترین محیط رشد و تکامل و والدین اولین الگوهای رفتاری کودک به حساب می آیند و می توانند تأثیر شگرفی در نحوه زندگی و افکار و عقاید فرد به جا بگذارند ، لذا رفتار صحیح خانواده و توجه به شناخت نیازها ، علائق و خواسته های کودک ، بسیار اساسی به نظر می رسد.
این اصلاح موقعیت خانواده در درجه اول با آموزش ، میسّر می شود .
بسیار مفید است که برای مادران باردار قبل از تولد نوزاد کلاس های آموزشی جهت رفتار با کودک تشکیل شود .
زمانی که دختران قبل از ازدواج ، آموزش شیرینی پزی و آشپزی را به عنوان نکته ای مثبت برای زندگی می دانند ، آیا تربیت فرزند که بسیار اساسی تر و حساس تر از این امور است کلاس آموزشی نمی طلبد ؟
معمولاً مراکز بهداشت و تنظیم خانواده در بیمارستان ها ، خصوصیات ظاهری ، قد ، وزن و بیماری های کودکان را کنترل می کنند ؛ چه خوب است اگر در کنار این مراکز بهداشت جسمی ، مکان هایی نیز جهت بهداشت روانی افراد خانواده تشکیل شود تا هرگاه مادران با مشکل تربیتی مواجه شدند از طریق این مکان ها رهنمودهای لازم را دریافت کنند .
پرورش نونهالان و آموزش چگونه واکنش نشان دادن نسبت به موقعیت های مختلف در جامعه ، از اهمیتی به مراتب بالاتر برخوردار است .
آموزگاران به عنوان مربیانی که ساعات زیادی را در مدرسه صرف تربیت نوجوانان می کنند بیش از هرکس دیگر قادرند انحرافات اخلاقی را در نوجوانان تشخیص داده و در مراحل اولیه کنترل کنند .
پس بیایید یک بار دیگر رسالت عظیم والدین و آموزگاران را به آنها یادآور شویم .
چقدر در کنار فرزندتان هستید؟
نخستین دنیایی که کودکان ما با آن آشنا می شوند محیط خانواده است.
آنها از ما و از خلال هزاران لحظه ی ظاهراً کوچک و کم اهمیت زندگی خانوادگی می آموزند که چگونه رفتار کنند، برای چه چیزی ارزش قائل شوند و از زندگی چه انتظاراتی داشته باشند.
کودکان ما اغلب بعضی از مهمترین پیامها را درباره ارزشها و اعتقادات ما زمانی برداشت می کنند که ما به هیچ وجه متوجه آنها نیستیم.
یک محیط خانوادگی دوستانه جایی است که تلاش های کودک شناخته می شود و مورد توجه و تشویق قرار می گیرد.
جایی که اشتباهات، کوتاهی ها و تفاوت های فردی تحمل می گردد.
محیطی که با کودک منصفانه و صبورانه رفتار می شود و وی می تواند با تفاهم و صمیمیت در آن زندگی کند و مورد توجه قرار گیرد.
مطمئنا مواقعی پیش می آید که لازم است ما اقتدار پدرانه یا مادرانه خود را در برابر کودکان خود به کار گیریم ولی می توانیم به گونه ای عمل کنیم که این اقتدار به جای سرد و تحکم آمیز بودن، گرم و صمیمانه باشد.
ما می توانیم محیط خانوادگی گرمی ایجاد کنیم که افراد آن یار و غمخوار یکدیگر بوده و در عین حال همه بدانند که برای اعمال و رفتارشان حدود معینی وجود دارد.
زندگی خانوادگی امروز ما الگوهای کودکان ما را برای زندگی آنها در بزرگسالی می سازد.
ما می خواهیم روابط سالمی را با فرزندانمان به وجود آوریم که برای تحمل لحظات اجتناب ناپذیر برخوردهای خانوادگی به اندازه کافی انعطاف پذیر و برای دوام آوردن تا هنگام بزرگسالی ، به اندازه کافی محکم و قوی باشد.
ما می خواهیم آنها از دور هم جمع شدنهای خانوادگی در تعطیلات ، حتی پس از آن که خود تشکیل خانواده دادند لذت ببرند.
ما می خواهیم آنها را با دید مثبتی پرورش دهیم که به آنها کمک کند جایگاهشان را در جهان پیدا کنند و از آنچه زندگی به آنها عرضه می کند لذت ببرند.
ارتباط متقابل ما معمولاً روابط متقابل غیرقابل شمارش خود را در زندگی خانوادگی بسیارعادی و بی اهمیت تلقی می کنیم ، در حالی که این روابط می تواند برای توانایی درست کنار آمدن با دیگران اهمیت داشته باشند.
همانطور که ما الگوی رفتار فرزندانمان هستیم خانواده نیز نمونه یک واحد اجتماعی است.
در بسیاری موارد موقعیت هایی که کودکان ما در اجتماع با آن روبه رو می شوند شبیه به روابطی است که درخانواده آنها وجود دارد.
در بحثها و صحبتها و آموزش برای شریک شدن در وسایل و امکانات خانه ، فرزندان ما معنی مسئولیت و چگونگی اعتماد و اتکای به دیگران را می آموزند.
از طریق جریانهای عادی زندگی ، به طور مثال مهمانی های کوچک خانوادگی و همیاری کودکان، آنها به راحتی می توانند به تأثیر رفتارشان بر سایر افراد پی ببرند و درک کنند که همبستگی افراد خانواده به یکدیگر عامل مهمی در زندگی آنها است.
در واقع آموزش همیاری و همکاری با اعضای خانواده در حالتی دوستانه درس های گرانبهایی به کودکان ما خواهد داد .
درباره این که در دنیای بزرگتر چگونه با دیگران کنار بیایند.
کودکان هرچه بیشتر و بهتر در کارهای مشترک خانوادگی به کمک عادت کنند، از طرف دوستان، همسایه ها و همکارانشان در بزرگسالی بهتر و بیشتر پذیرفته و دوست داشته می شوند و دنیا در نظر آنها خوشایندتر خواهد بود و چنانچه در زندگی ، بخشش و سخاوت یاد بگیرند ، خود وسیله ای خواهند بود تا دنیا را محل زیبایی برای زندگی کنند.
شبکه عاطفی گسترده ترکیب خانواده در حال تغییر است.
خانواده های بزرگ گذشته کوچکتر شده اند.
خانواده های کمتری با پدربزرگ و مادربزرگ زندگی می کنند.
با ازدیاد طلاق در زندگی مدرن، برخی خانواده ها حتی از وجود یکی از افراد اصلی خانواده یعنی پدر یا مادر محرومند.
صرفنظر از ترکیب خانواده مهمترین مسئله برای کودکان این است که مورد پذیرش و محبت واقع شوند.
وجود افراد بزرگسال و مهربان در زندگی فرزندان ما اهمیت بسیاری دارد .
کودکان ما از ارتباط دائمی با افراد فامیل یا دوستان خانوادگی بسیار سود خواهند برد.
از آنجا که ما نمی توانیم در همه لحظه ها برای فرزندانمان همه چیز باشیم ، در بسیاری موارد وجود دوستان و اقوام با نقطه نظرهای جدید می تواند بسیار مفید باشد.
در اینجاست که به اهمیت وجود پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پی می بریم.
وجود این افراد اجازه می دهد بچه ها خود را تحت حمایت یک نسل عاقل تر و با محبت احساس کنند.
بیشتر اوقات پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می توانند برای نوه هایشان وقت بیشتری نسبت به وقتی که برای فرزندان خود صرف می کردند داشته باشند.
وقتی پای صحبت مادربزرگها می نشینیم بسیاری از آنها از اشتباهات گذشته اشان در بزرگ کردن بچه ها صحبت می کنند.
یکی از بزرگترین تأسف های آنان این است که چرا هنگام کودکی فرزندشان وقت بیشتری را با آنها نگذرانده اند.
آنها می دانند که بازی کردن با بچه ها و اختصاص قسمت زیادی از وقتشان برای نزدیک شدن به آنها کار با ارزشی است که می تواند به نفع همه خانواده باشد.
یک خانواده بزرگ همچنین می تواند محافظ امنی برای بچه های ما به حساب بیاید.
هرچه درگیری های اجتماعی بیشتر باشد پیوستگی و نزدیکی اقوام نزدیک در زندگی اهمیت بیشتری پیدا می کند.
وجود اقوام نزدیک در زندگی کودکان نعمتی است برای همه افراد خانواده.
کودکان گاهی مایل نیستند در مواقعی که به کمک نیاز دارند مشکلات خود را با پدر و مادر خود در میان بگذارند.
گاهی نیز به دلیل گرفتاری والدین، دسترسی فوری و آسان به آنها برای هم صحبتی مشکل می گردد؛ در این گونه موارد وجود اقوام نزدیک که با علاقه و احساس مسئولیت می توانند به فرزندان ما کمک کنند بسیار حیاتی است.
آن عده از ما که به دلایلی اقوام نزدیک خود را در کنارمان نداریم می توانیم این شبکه را با دوستان خانوادگی خود تشکیل دهیم.
ارتباط نزدیک با اقوام و دوستان، دنیای فرزندان ما را وسعت می بخشد.
شبکه گسترده ای از افراد بزرگسال که ارتباط عاطفی خوبی با ما داشته باشند می تواند دنیای غنی تری در برابر فرزندان ما قرار دهد.
این افراد با جواب دادن به کنجکاوی های فرزندان ما، با پیشنهادات سازنده و جذاب خود این احساس را به آنها می دهند که افراد دیگری غیر از پدر و مادرشان نیز به آنها اهمیت می دهند.
از آنجا که هر فردی نقطه نظرها و قریحه خاص خود را دارد ، وجود تعداد بیشتر افراد بزرگسال در زندگی کودکان ما می تواند کمک بزرگی برای موفقیت آنها در زندگی محسوب شود.
فامیل دور هم گرد می آیند و بچه ها سرگرم بازی می شوند، بزرگترها به هیجان می آیند و درباره بزرگ شدن آنها، شیطنتها، توانایی ها و محاسن آنها صحبت می کنند، گرچه ممکن است بچه ها از این شلوغی و هیاهو دستپاچه و نگران شوند ولی درعین حال پیام عشق و محبت و تحسین را دریافت می کنند حتی اگر ظاهرا در پی بازی و شیطنت خود باشند.
هنگامی که کودکان بزرگتر می شوند ، شرکت کردن در این گردهمایی ها به آنها کمک می کند تا احساس تعلق و ریشه داشتن را درک کنند.
احساسی که هنگام بزرگ شدن آنها و زمانی که برای کشف زندگی از خانه و خانواده دور می شوند برای آنها بسیار مفید واقع خواهد بود.
گردهمایی های خانوادگی زمان خوبی برای گرامیداشت آداب و رسوم ها، سنت های قومی و فرصتی برای صحبت از گذشته هاست.
بچه ها دوست دارند درباره شیطنت های والدین خود داستان هایی بشنوند.
از راه این داستانها آنها چیزهای مهم و جدیدی درباره کودکی ما کشف می کنند.
این داستانها همچنین می تواند به آنها کمک کند درباره تغییراتی که با زمان به وجود می آید شناخت بهتری پیدا کرده و به این فکر کلی و غیرقابل لمس آنها که خود نیز روزی پدر و مادر خواهند شد معنی ببخشد.
مهمانی های خانوادگی به کودکان این شانس را می دهد که ما را تنها در نقش پدر و مادر نبینند بلکه با آشکار شدن وجود دیگری از شخصیت و خصوصیت ما درمهمانیها ما را به عنوان انسانی با ویژگیهای خاص و احتمالا جذاب بیابند.
در این مهمانیها بچه ها هنگامی که خود را از امر و نهی ما در امان می بینند زندگی را بسیار شیرین تر خواهند یافت.
دور هم جمع شدن های فامیلی در تعطیلات ، همچنین کودکان را متوجه گذشت زمان و این واقعیت که آنها در حال بزرگ شدن هستند می کند.
عکس هایی که در این برنامه ها گرفته می شود و مقایسه آنها با عکس های نسل قبل بسیار جذاب و دیدنی خواهد بود.
مهمانی های فامیلی همچنین می تواند زمان مناسبی برای بزرگداشت افرادی باشد که دیگر در میان خانواده نیستند.
به هرحال ما مجبور نیستیم همیشه منتظر تعطیلات بمانیم تا از فضایی برای گردهمایی و مهمانی لذت ببریم.
گاهی اوقات می توان روزهای معمولی و حتی حزن آور را با برنامه ای ساده به خاطره ای فراموش نشدنی تبدیل کرد.
مهم این است که فرزندان ما بدانند می توانند از بودن با خانواده نیز لذت ببرند و لزومی ندارد همیشه درخارج از خانه، تفریح و شادی را جستجو کنند.
نوجوانان ما هنگامی که خانواده را در خنده ، تفریح، محبت و صمیمیت ببینند از این که وقت خود را با ما بگذرانند مطمئنا لذت خواهند برد.
این امر می تواند بر زندگی آینده ما و فرزندانمان تأثیر بسیار خوبی داشته باشد و موجب شود در نوجوانی، زمانی که تا اندازه ای استقلال را تجربه می کنند برای مشورت و درد دل قبل از هر کس ما را انتخاب کنند و به هنگام تشکیل خانواده ، بهتر و بیشتر رسوم خانوادگی را محترم بدارند.
ارتباط گذشته با آینده فضای کلی زندگی خانوادگی ما، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی فرزندان ما و تجاربی که از این دوران به دست می آورند در زندگی آینده آنها، در ازدواجشان ، یا در روابطشان با سایر افراد و در زندگی خانوادگی خود آنها تأثیر عمیق و کلی خواهد داشت.
همانطور که می دانیم کودکان بیش از آنکه از سخنان یا حتی عقاید و ارزشهای مورد احترام ما چیزی بیاموزند رفتار ما را سرمشق خود قرار می دهند.
آنچه فرزندان ما از زندگی مشترک با ما می آموزند به عنوان الگو نه فقط بر زندگی آنها که بر زندگی فرزندانشان نیز تأثیر خواهد گذارد.
بنابراین ما می توانیم به رفتار محبت آمیز خود به عنوان نوعی زنجیر محبت برای پیوند نسلها بیندیشیم.
تقدیم دنیایی پر از دلگرمی، بردباری و تحسین به بچه ها، دنیایی که در آن آنها پذیرش و تأیید ما و رضایت و تفاهم دریافت کنند، دنیایی که بتوانند با صداقت در آن زندگی کرده و در مقابل، انصاف ، محبت و توجه دریافت کنند، می تواند تفاوتی واقعی در زندگی آنها و در چگونگی زندگی همه اطرافیان آنها ایجاد کند.
بیایید بهترین ها را برای کودکانمان بخواهیم و در واقع برای همه کودکان و بچه های شهرمان، بچه های کشورمان و بچه های همه دنیا.
بیایید تا آنجا که می توانیم کاری کنیم آنها برای این که زندگی بهتری داشته باشند همه تلاش خود را به کار برند.
بیایید هر چه می توانیم انجام دهیم تا مطمئن شویم کودکان ما جزیی از آینده ای باشند که ترس، گرسنگی و بی عدالتی در آن جایی نخواهد داشت.
آینده ای که در آن هر انسانی در کره زمین عضو خانواده بشریت خواهد بود.
بیایید کاری کنیم فرزندانمان، روشنایی های زندگی را ببینند و ما به کمک آنها دنیا را جای زیبایی برای زندگی بسازیم.
لحظه های موفق در تربیت فرزند تربیت مهمترین مسئولیت پدر و مادر نسبت به فرزند است.
آینده ی کودک در گرو رفتار صحیح والدین و نشان دادن عکس العملهای مناسب در موقعیتهای خاص است.
در عین حساس بودن تربیت صحیح، با عمل به چند نکته می توان با موفقیت بدان رسید.
ما به عنوان والدین موفق باید فرزندانمان را به گونه ای ترغیب کنیم که از درون ، احساس خوبی نسبت به خود داشته باشند و اعتماد به نفسشان تقویت شود و احساس کنند مورد علاقه ی ما هستند.
اگر فرزندان توسط ما در چنین شرایطی قرار گیرند دیگر برآورده نشدن نیاز به قدرت یا محبت، آنها را به سمت انحراف نمی کشد.
چند روش زیر به کودکان ما کمک می کند که حس بهتری نسبت به خود پیدا کنند و احساس امنیت کنند.
از لحظاتی که باهم هستید استفاده کنید.
اعتماد به نفس کودک شما تحت تأثیر کیفیت اوقاتی است که شما با او صرف می کنید، نه مقدار و زیادی این زمان!
در زندگی های بسیار شلوغ این زمانه اکثر ما در فکر کارهای بعدی یا عقب افتاده و مشغله های روزمره هستیم و در حالیکه فرزندمان با ما صحبت می کند صد درصد حواسمان متوجه او نیست.
اکثراً وانمود می کنیم که گوش می دهیم!
خیلی اوقات هم تلاش فرزندان را که سعی می کنند با ما ارتباط برقرار کنند نادیده می گیریم.
اگر اوقات مفیدی را هر روزه به کودک اختصاص ندهیم (اوقاتی که فقط متوجه او باشیم) کم کم ناهنجاریهای رفتاری در او بروز خواهد کرد.
از نظر کودک ، اگر به او عکس العمل (حتی) منفی نشان دهیم بهتر از آن است که به او بی توجهی کنیم.
مهم است که به درستی احساسات کودک را درک کنیم و این گونه مسئله را نبینیم که آیا احساسات او درست هستند یا غلط .
وقتی کودک می گوید: "مامان، تو هیچ وقت به من توجه نداری" (در حالی که شما تازه با او بازی کرده اید) او فقط احساسش را بیان کرده.
در این موقع بهتر است به احساسش ارزش دهید و بگویید: " بله، احساس می کنم خیلی وقت است که با هم بازی نکرده ایم".
عمل بهتر از حرف است.
آمار نشان می دهد که ما هر روز صدها درخواست از فرزندانمان می کنیم.
عجیب نیست که آنها گوششان از حرفهای ما پر است!
به جای آن که مرتب اظهار گله مندی کنیم، از خود بپرسیم "الان چه رفتار مؤثری می توانم داشته باشم؟".
به کودک کمک کنید که احساس توانمندی کند.
اگر این راه را شما نشانشان ندهید خودشان راه های نامناسبی برای کسب احساس قدرت پیدا می کنند.
راه های مناسب عبارتند از: از آنها مشورت بخواهید، به آنها اجازه ی انتخاب بدهید، بگذارید در محاسبه ی حساب و کتابهای مخارج کمکتان کنند، بعضی وقتها پخت و پز یا خرید را به عهده ی آنها بگذارید.
یک کودک دو ساله می تواند در شستن ظروف ملامین یا سبزیجات کمک کند یا کفشها را جابجا کند.
ما اغلب خودمان همه ی کارها را انجام می دهیم چون برایمان بی دردسرتر است.
ولی نتیجه اش آن است که آنها احساس بی اهمیتی می کنند.
بگذارید تا نتایج طبیعی کارها را تجربه کند.
از خود بپرسید " اگر من در این مورد دخالت نمی کردم چه می شد؟" وقتی ما در هر مسئله ای حتی مواردی که نیازی به ما نیست دخالت می کنیم، کودک را از تجربه کسب کردن و دیدن نتایج طبیعی اعمالش محروم می کنیم.
وقتی می گذاریم نتایج کارها به تجربه ی کودک بیفزاید، دیگر با نق زدن و نصیحت زیاد، روابطمان را با او خراب نمی کنیم.
مثلاً اگر فرزندتان ناهارش را فراموش می کند، شما آن را یادآوری نمی کنید تا خودش راه درست را پیدا کند و اهمیت به خاطر سپردن را درک کند.
بگذارید با قانون خانه آشنا شود.
بسیاری از مواقع ، رسیدن به نتایج امور آنقدر طولانی است که نمی توان آنها را به سادگی تجربه کرد.
در این گونه موارد دریافت "عواقب منطقی" راهکاری مناسب است.
در چنین حالتی نتیجه ای که کودک از کار خود می بیند باید با نوع عملکرد او مرتبط باشد.
مثلاً اگر او فراموش کرد کتاب داستانش را از منزل دوستانش بیاورد و شما یک هفته به او کم محلی می کنید، این موضوع فقط باعث رنجش خاطرش و به جای ماندن یک خاطره ی تلخ برای او می شود.
اما اگر کتابش را برگردانید و به او بدهید و فقط به اندازه ی قیمت کتاب از پول هفتگی اش کم کنید ، با قانونمندی خانه آشنا می شود بدون آنکه کدورتی پیش آید.
از برخورد اجتناب کنید.
ممکن است فرزندتان شما را در یک موقعیت خاص مثلاً با اظهار خشم یا حرفهای غیر دوستانه بیازماید.
در این حالت بهتر است اتاق را ترک کنید یا به او بگویید اگر تکرار کند شما به اتاق دیگری می روید.
البته با حالت عصبانیت و خشم خارج از کنترل محل را ترک نکنید.
رفتارها را از کُننده ی آن جدا کنید.
هرگز به کودک نگویید که "تو بدی".
زیرا اعتماد به نفسش را خراب می کند.
به او بفهمانید که شما از خود او بدتان نمی آید بلکه خیلی هم دوستش دارید، فقط از آن رفتار ناخرسند هستید.
او بد نیست بلکه آن رفتار بد است!
برای آنکه کودک اعتماد به نفس داشته باشد باید بداند که بدون هیچ قید و شرطی دوستش دارید.
بدون توجه به این که چه می کند، به هر حال دوستش دارید.
او را مدام به دریغ کردن عشقتان و اظهار اینکه "دوستت ندارم" تهییج نکنید.
هرگاه نسبت به عملکرد خود تردید داشتید از خود بپرسید "آیا قانونمندی و قیود من به اعتماد به نفس کودکم کمک می کند؟".
همزمان مهربان و محکم باشید.
مثلاً به او بگویید: "تا یک ربع دیگر تو را سوار اتومبیل می کنم و به مدرسه می برم.
لباست را می توانی تا آن موقع بپوشی".
شما در عین حال که سر وقت به حرفتان عمل می کنید از این که احتمالاً لباسش را نپوشیده عصبانی نشوید.
چون این کار را در اتومبیل هم می تواند انجام دهد.
همیشه ببینیم که درخواستمان از کودک از روی عشق است یا خشم؟
عاقبت اندیشی مهم است.
اکثر ما می خواهیم خیلی فوری همه ی امور را تحت کنترل درآوریم و دنبال راههایی برای رسیدن به این هدف هستیم.
درنتیجه فرزندان احساس می کنند تحت فشار و زور هستند.
اما هر قدر نکات بیشتری را از آنها انتظار داریم خودمان هم باید در رفتارمان ملاحظه ی بیشتری داشته باشیم.
مثلاً اگر عصبانی شویم و کودک را تنبیه بدنی کنیم او از رفتارمان خواهد آموخت (حتی اگر خلاف آن را به او نصیحت کنیم) که برای به دست آوردن آنچه می خواهد باید متوسل به زور شود.
صریح و شفاف صحبت کنید.
اگر نظرتان این است که در فروشگاه نباید برایش آبنبات خریده شود این مسئله را با اخم یا بگومگو یا عصبانیت اظهار نکنید.
به سادگی آن را با خوشرویی بگویید و به آن نیز عمل کنید.
اگر دو پهلو صحبت نکنید و نظرتان را ساده و شفاف بگویید، کودکتان می آموزد که به شما احترام بیشتری بگذارد.
تربیت صحیح امر پیچیده ای نیست ولی عمل به آن همت و دقت می خواهد و همسران برای رسیدن به آن باید توافق و عزم مشترک داشته باشند.
روحیه بچه ها را تقویت کنیم کمتر ایراد بگیریم ، بیشتر تشویق کنیم همه می دانیم که تشویق و تمجید در دیگران معجزه می کند.
خرده گیری زیاد باعث می شود که بچه بیش از حد خودنگر شده و از خطرهایی بترسد .
پدران و مادران از طریق انتقاد زیاد دست به کار نسبتاً مفیدی می زنند ، لیکن باید دانست که به این ترتیب تحسین به صورت مبهمی در می آید.
پس دقت کنید به جای گفتن :" تو خیلی پردل و جراتی " ، بگویید : " آفرین به تو که بعد از افتادن از دوچرخه ، دوباره سوارش شدی !" همه ی ما حالت مخصوصی داریم که وقتی کار مهمی می کنیم و دیگران از ما تعریف و تمجید می کنند ، خوشمان می آید .
به عنوان مادر ممکن است بهتر از هر کس بدانید که چه چیزی برای فرزندتان مهم است – شاید موسیقی ، ورزش یا یکی از کلاسهایش .
اگر نمی دانید ، پرسیدن اشکال ندارد.
بالاخره چون بچه ها در زمان معینی مطالب فراوان فرا می گیرند ، پس تحسین را مختصر ولی به دفعات بر زبان آورید .
صد و یک جلسه ستایش ، خیلی مؤثرتر از 100 دقیقه تعریفی است که در یک زمان صورت می گیرد .
سخن از اعمال ممنوعه ما درعصری زندگی می کنیم که فرزندانمان ( حتی در سنین نوجوانی ) با مواد مخدر و نظیر اینها آشنایند .
بعضی مادرها از این بیمناک اند که گفت و گو در زمینه این نوع اعتیادها به معنی مجاز شمردن آنهاست .
در صورتی که قضیه درست برعکس است .
بر پایه مطالعه روی شماری از دانش آموزان ، این نتیجه به دست آمد که آن دسته از بچه هایی که با والدینشان روابط و گفت و شنود داشتند ، کمتر به مواد مخدر و الکل رو آورده بودند .
مادران از حیث گفت و گو با فرزندانشان در مورد چنین موضوعات حساس تبحر خاصی دارند .
ابتدا خودتان با حقایق مربوط به مواد مخدر ، مشروبات الکلی یا مسائل خاص نوجوانان آشنا شده و آنگاه اطلاعات عمومی بچه هایتان را جویا شوید .
ممکن است بچه های شش یا هفت ساله ، ماجراهایی را در زمین بازی شنیده یا صحنه ای را در تلویزیون دیده باشند ، به آنان خاطر نشان سازید که راجع به موضوعی صحبت می کنید که فرزندانتان با خطرات آن آگاه اند نه به خاطر این که به آنها اعتماد نمی کنید .
بگذارید بدانند که شما میل دارید به هر نوع پرسش های آنان جواب دهید یا پیرامون مسائل مورد علاقه آن به بحث بپردازید .
بگذاریم محدودیت ها همزمان با رشد بچه ها افزون شود باید بچه ها را بی قید و شرط دوست داشت تا بذرهای عزت نفس رشد و نمو کنند .
منظور از چنین عشق مطلق این نیست که شما هیچ محدودیتی قائل نیستید : مرز بندی به بچه ( اعم از دختر یا پسر ) ثابت می کند که او چقدر برای شما اهمیت دارد .
موقعی که بچه از حد خود تجاوز می کند ، ناراحتی تان را با رفتارتان به وی بفهمانید نه این که مستقیماً برخورد کنید.
البته مقارن با رشد بچه ها لازم است محدودیت ها از میان برداشته شوند .
فرزندان را اجتماعی بار آوریم یکی از علت های کامیابی هر فرد در زندگانی اش ، مهرورزی و عنایت به سایرین است .
کسانی در زندگی اجتماعی و خانوادگی کامروا بوده اند که توجه و مواظبت از دیگران را نیز به همان اندازه ی عنایت و مراقبت از خویش ضروری می دانسته اند.
آن گروه از اشخاصی که پیوسته به سایرین بی توجه اند و همه چیز را برای خود می خواهند ، از دیدگاه مردم ، آدمهای قابل احترامی نیستند .
بچه باید بیاموزد که بین خواسته های خود و دیگران تفاوت قائل نشود و آنچه را که خوب بوده و برای خودش می خواهد ، برای بقیه هم آرزو کند .
بچه باید نخستین گام یاری رسانی به همنوعان و دیگران را از پدر و مادرش فرا گیرد .
بچه ای که همواره والدینش را آماده یاری رسانی به دیگران احساس کند ، یقیناً در آینده او نیز روحیه تعاون خواهد داشت .
شیوه رفتار هرکس باید بدون تظاهر و عوام فریبی باشد .
بچه ها باید از لحاظ روحی به مردم انس و الفت پیدا کنند ، سایرین را دوست داشته باشند و از دلشادی آنان خشنود شوند .
در کشورهایی که بیشتر بچه ها از سه سالگی ناچاراً در شبانه روزی ها و کودکستان ها شروع به زندگی دست جمعی می کنند ، بهتر از کودکان سایر کشورها با زندگی اجتماعی آشنا می شوند و تجربه نشان داده که روحیه مردم گریزی در این قبیل کودکان ، در بزرگی کمتر است .
کودکستان ها از حیث اجتماعی بارآوردن کودکان بسیار مناسب اند.
به همین جهت اگر می توانید بچه های خودتان را حتماً به کودکستان بفرستید ولی بکوشید که جای امن و مطمئنی باشد .