راه درمان اساسی این است که اول ما درد این نسل را بشناسیم ، درد عقلی و فکری، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس می کند و نسل گذشته احساس نمی کرد. مولوی می گوید:
در گذشته درها بروی مردم بسته بود، درها که بسته بود سهل است، پنجره ها هم بسته بود، کسی از بیرون خبر نداشت، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت، امروز این درها و پنجره ها باز شده، دنیا را می بیند که رو به پیشرفت است، علوم مختلف دنیا را می بیند، قدرتهای سیاسی و نظامی دنیا را می بیند و دموکراسی های دنیا را می بیند، برابریها را می بیند، حرکت ها را می بیند، قیام ها و انقلاب ها را می بیند، جوان است احساسش عالی است و حق هم دارد، می گوید ما چرا باید عقب مانده تر باشیم به قول شاعر:
سخن درست بگویم نمی توانم دید که می خورند حریفان و من نظاره کنم.
دنیا این طور چهار اسبه بطرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی می رود و ما همچنان نظاره گری خواب آلوده باشیم، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟نسل قدیم این چیزها را نمی فهمیدند و درک نمی کردند نسل جدید حق دارد بپرسد چرا ژاپن بت پرست و ایران مسلمان که در یکسال و در یک زمان بفکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند ولی ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت می کند و ایران دراین حد است که می بینیم؟!