الف تفاوت های مدیریت و رهبری :
چنان که پیش از این یادآور شدیم، مدیریت به معنی اداره کردن سازمان های نسبتاً کوچک است که اصطلاحاً اداره خوانده می شود. اداره یا سازمان، همان نظام بوروکراتیک یا دیوان سالاری است
در چنین نظامی مسائل رسمی و وظایف تعیین شده درجه اول اهمیت هستند و همگان مؤظف به اطاعت از سلسله مراتب می باشند. معمولاً، مدیران افرادی هستند که به انجام وظایف قانونی خود تأکید دارند و از همکاران خود می خواهند که بر اساس شرح وظایف قانونی خود عمل کنند
از جهت دیگر، از نظر عامه، رهبری یعنی اداره کشورها و سازمان های بزرگ که بیشتر جنبه سیاسی، مذهبی و اجتماعی دارد. بیشتر مردم، رهبری را امری در سطح کلان و سطوح بالای جامعه و مخصوصاً به عنوان رهبر یک کشور می نگرند.
اگرچه از نظر اجتماعی و سیاسی این برداشت وجود دارد و به مقامات رده اول جوامع رهبر می گویند، ولی از نظر علم مدیریت و رفتارشناسی سازمانی رهبری مفهوم خاصی دارد که در هر زمان و مکان و با هر تعدادی قابل رخ دادن می باشد. در دنیای جدید مدیریت و مخصوصاً در مدیریت آموزشی،بیشتر از اصطلاح رهبری استفاده
می شود و نه مدیریت. در پاسخ این که چرا به جای اصطلاح مدیریت باید از واژگان رهبری استفاده کرد، به بررسی تفاوت های مدیریت و رهبری
می پرازیم.
مدیریت :
مدیریت، در اصل یعنی اداره کردن و گرداندن یک سازمان، و رهبری یعنی هدایت و راه بردن و نشان دادن راه به انسان هاست. به عبارت دیگر، مدیریت صرفاً سازمانی و رهبری امری انسانی است. تکیه مدیریت بیشتر به سازمان و تکیه رهبری بر
انسان هاست. مدیریت به فراهم آوردن امکانات و تنظیم امور عادی و جاری سازمان که از قبل تعیین شده، می پردازد. رهبری، به عنوان یک پیش آهنگ، اسوه و راهنما به امور اساسی، مخاطره آمیز و معمولاً حساس و کمتر صد در صد از پیش تعیین شده می پردازد. حرکت مدیریت بر اساس خط مشی های تدوین شده است که معمولاً همه افراد بر اساس قانون به درستی یا نادرستی و تطبیق آن با وضع مورد نظر پی می برند، اما حرکت رهبری دارای آن چنان پیچیدگی و حساسیت است که همه افراد قادر به درک آن نیستند. انتخاب راه ها و روش ها بر اساس نیازها و اقتضائات است و نه بر اساس قانون ثابت و تغییر ناپذیر.
بنابراین مدیریت قانون گرا و رهبری مصلحت گراست. مدیریت حالتی سنتی یا کلاسیک دارد و تصمیمات رتار خود را بر اساس قانون، به شکل ثابتی تنظیم می کند. ولی، تصمیمات و رفتار رهبری برپایه ضرورت های زمانی و اقتضائات محیطی است.
در این مفهوم، مدیر عاملی انتصابی است که طی حکمی رسمی بر اساس قوانین توسط مقام مافوق برای انجام وظیفه و مسئولیتی نصب می شود. منبع قدرت مدیریت قانون است و می تواند بر پایه اختیاراتی که قانون به او می دهد، افراد را مورد تشویق و یا تنبیه قرار دهد. بدین طریق، میزان نفوذ و درجه فرماندهی مدیر بر مبنای قدرت رسمی قانونی است که در شغل یا موقعیت و مقام رسمی او نهفته است. تا زمانی که مدیری در مقام یا پست سازمانی باشد، اقتدار و فرماندهی پیش بینی شده را دارد و با عزل او اختیاراتش از بین می رود.
معمولاً، پیروی و فرمانبرداری زیر دستان از مدیریت برحسب قانون و به طور اجباری است. به عنوان مثال، ممکن است معلمی، از بعضی از مقررات تعیین شده از طرف مدیر ناخشنود باشد، ولی چون می داند که مدیر حق دستور دادن و تعیین تکلیف دارد، خود را موظف به اطاعت از دستورات و فرامین او می بیند. در مورد فرمانی که یک افسر به سربازانش می دهد نیز چنین وضعی صادق است. پس،اطاعت افراد از مدیر الزاماً اطاعت داوطلبانه و از روی میل و رغبت درونی نیست. ممکن است صفات، ویژگی ها، خلق و رفتار یک مدیر مطابق میل افراد زیر دستش نباشد، ولی برحسب قانون، آن ها مکلف به تبعیت از وی باشند. معمولاً، جهت و جریان قدرت یک مدیر از بالا به پائین و از سلسله مراتب مافوق و قانون است. این مطلب بدان معنی است که نظر و میل افراد، نه فردی را به مدیریت می رساند و نه از مدیریت خارج می سازد. این قانون و مجری قانون یعنی مقام بالاتر است که به مدیریت او رسمیت می بخشد.
از جهت دیگر، رهبر، عاملی انتخابی است که به طور غیر رسمی از طرف عده ای از انسان ها برای تحقق هدف و یا رسالتی انتخاب می شود. منبع قدرت او افرادی است که به او رأی می دهند و او را می پذیرند و از او می خواهند که رهبری را به عهده بگیرد. معمولاً، هر رهبری، دارای قدرت و اختیاراتی است که به طور غیر رسمی از طرف پیروان به او داده می شود و میزان نفوذ، فرماندهی و رهبری او بستگی به همین قدرت دارد. این اختیارات الزاماً از مقام و شغل رهبر بر نمی خیزد. ممکن است اختیارات یا قدرت یک رهبر ناشی از ویژگی های فردی او که مورد توجه قرار گرفته است با ویژگی ها و نیازهای پیروان باشد. در چنی حالتی، پیروی و فرمانبرداری پیروان یا زیردستان از رهبری، اختیاری و دواطلبانه است.
واضح است که اگر عده ای، فردی را به خاطر توانائی ها و ویژگی های او به رهبری برگزینند، با کمال میل از او تبعیت نیز خواهند کرد. فرض کنیم که مقام مافوق با استفاده از حق قانونی خود به دبیران یک دبیرستان اجازه می دهد که یکی از بهترین دبیران را که از هر جهت شایسته مدیریت می دانند و از نظر آن ها می تواند به خوبی مدرسه و کارکنان را اداره کند را برای مدیریت مدرسه انتخاب کنند. اگر دبیران، چنین فردی را با بررسی و تفکر پیدا کنند، بعید به نظر می آید که از او با علاقه و میل و به طور داوطلبانه پیروی نکنند.
برعکس آنچه در مدیریت گفته شد، جهت و جریان قدرت در رهبری از پائین به بالاست. در رهبری، رهبر قدرت خود را از افراد یا پیروان که در سطحی پائین تر قرار دارند می گیرد. در حقیقت، هر رهبر به اندازه ای قدرت دارد که زیردستان به او تفویض کرده اند. مادام که پیروان با میل و اراده خود فردی را قبول داشته باشند، رهبری او پابرجاست. همان گونه که پیش از این اشاره شد، رهبری قائم به قانون رسمی و اداری نیست. رهبری امری غیر رسمی و داوطلبانه است که پذیرش آن با نگرش، طرز تفکر، تمایلات و نیازهای افراد سر و کار دارد و بر خلاف میل باطنی اراد نمی توان آن ها را قلباً وارد به پذیرش کسی کرد.