سیاست ها و رویه های اداری، سیستم های اداری شامل سیستم پاداش، سیستم ارزیابی، سیستم پرداخت؛
دسته دوم تحت عنوان بافت اجتماعی شامل فرهنگ (پیش فرض های اساسی، ارزش ها، هنجارها، زبان، مراسم، تاریخ، داستان ها، اسطوره ها، نشانها)، فرایندهای تعانل و ارتباطات (بین اشخاص، گروه و بین گروهی)، ویژگی فردی (خصویات و باورها، مهارت های رفتاری، احساسات، و سبک مدیریت؛
دسته سوم تحت عنوان بافت فیزیکی شامل نمای فضایی (اندازه، شکل، موقعیت مکانی)، محیط فیزیکی (نور، گرما، سر و صدا، کیفیت هوا، پاکیزگی)، طراحی داخای (تزئینات، مبلمان) طرح معماری.
دسته چهارم تحت عنوان فن آوری شامل ابزارها، تجهیزات و ماشینالات، نخصص های فنی، طرح شغل، طرح جریان کار، سیاست ها و رویه هالی فنی، سیستم های فنی؛
5- اصلاح نظام اداری و برنامه ریزی
یکی دیگر از اصلی ترین مؤلفه های توسعه مدیریت اصلاح نظام اداری و برنامه ریزی کشور می باشد. دراین ارتباط، ضرورت بازنگری در شماره ی از پیش فرض های رایج که در زمره ریشه بسیاری از نارسایی ها و معضلات نظام اداری و برنامه ریزی کشور به شمار می رود، کاملاً محرز و مورد تأکید می باشد.
روی هم رفته ناترسایی ها و مشکلات عدیده نظام اداری و برنامه ریزی کشور موجب گردیده است تا افزون بر تحمل هزینه های فراوان، بخش عمده ای از منابع مدیریتی نظان به هدر رود. از این رو برای آزادسازی سهم بارزی از انرژی های مدیریتی موجود، می توان به اصلاح نظام اداری و برنامه ریزی کشور چشم دوخت.
در حال حاضر شمار قابل ملاحظه ای از عدن تعادل های مدیریتی بر گرده نظام اداری و برنامه ریزی کشور سنگینی می نماید که یکی از مهم ترین آنها عدن تعادل و تعامل منطقی در روابط بین سه حوزه سازمان های خصوصی، تعاونی و دولتی است. در حالی که سازمان ها خصوصی و تعاونی می توانند و باید سهم برجسته ای را در توسعه همه جانبه نظام اسلامی برداشته باشند، به جرإت می توان اذعان نمود که این دو حوزه جهت مشارکت در پیشبرد بسیاری از طرح ها و برنامه های ملی در حاشیه قرار دارند. از تین رو برای به میدان کشیدن قابلیت ها و استعدادهای موجود در این دو حوزه، در ابعاد مدیریتی، اتخاذ تدابیر و راهبردهای تحول گرا امری کاملاً ضروری است. از سوی دیگر حیطه کارکرد هر یک از حوزه های دولتی، خصوصی و تعاونی در پیشبرد برنامه های ملی به گونه ای تعریف و تنظیم شود که بالاترین درجه هم افزایی در تعامل هر یک از این سه حوزه با یکدیگر به ظهور برسد.
یکی دیگر از عدم تعادل های موجود در نظام اداری و برنامه ریزی گشور پایین بودن سهم بسیاری از استان های موجود در واگذاری پروژه های ملی است. در حالی که تنها تعداد اندکی از استان های کشور در طول سالیان گذشته بنا بر دلایل و انگیزه های گوناگون و بعضاً سیاسی، در زمره قطب های صنعتی – اقتعصادی کشور قرار گرفته اند، در عین حال بسیاری از استان ها و مناطقی که در نوع خود از قابلیت ها و استعدادهای خوبی نیز برخوردار می باشد، از این موهبت محروم گردیده اند. روی هم رفته توزیع جغرافیایی طرح ها و برنامه های ملی در سطح تمامی مناطق و استان های کشور باید به گونه ای طراحی گردد تا افزون بر رعایت ملاحظات عدیده اقتصادی، یک رقابت سالم، منطقی و پرتحرک که لازمه آن جوشش و بروز مدیریت های بومی است، بین مناطق و استان های گوناگون ایجاد گردد.
روند جهانی شدن نیز از پدیده هایی است که در صورت مسامحه و برخورد انفعالی با آن، پیامدهای ناگواری را برای کل نظام اسلامی در بر خواهد داشت. بر نظام اداری و برنامه ریزی کشور است که امواج کنونی و آینده روند جهانی شدن را با دقت مورد نظر قرار دهد و با ایجاد ظرفیت های مدیریتی لازم، ساز و کارهای مورد نیاز را برای پاسخگویی مؤثر به چالش های ناشی از آن آماده سازد. در این راستا، ظرفیت های مدیریتی نظام م باید به گونه ای ارتقاء یابد تا بتواند در سطح استانداردهای جهانی بیاندیشد، در سطوح این استاندارها نوآوری و ابتکار عمل داشته باشد و با اقدامات مؤثر، با رقبای جهانی خود به رقابت پردازد.
در یک جمع بندی کلی از مباحث این بخش از نوشتار می توان چنین نتیجه گیری کرد که برای نیل به توسعه مدیریت، اصلاح نظام اداری و برنامه ریزی درراستای کانالیزه نمودن انرژی های مدیریتی به سمت فضاهیا رقابتی و کیفیت گرا در زمره مؤثرترین ساز و کارها قرار دارد.
6- بازسازی، تولید و ترویج دانش بومی مدیریت
امروزه دانش مدیریت به مثابه مشعلی فروزان بر تارک سازمان های توسعه یافته در حال درخشیدن است. اهتمام این قبیل سازمان ها به تولید دانش جدید و نهادینه نمودن آن در تمامی سطوح سازمانی موجب گردیده است تا کلید فهم بسیاری از چالش ها و معادلات سازمانی در اختیار مدیران قرار یگرد و راه برای اتخاذ راهبردها، تاکتیم ها و تصمیمات صحیح و به موقع به منظور فتح قله های بالاتری از عملکرد هموار گردد. از این منظر است که هرگونه نقصان و ضعف در پشتوانه دانش مورد نیاز سازمان ها را می توان به عنوان عاملی در جهت به بیراهه کشاندن و هدر دادن سهم معتنابهی از منابع سازمان تلقی نمود.
ارزش و جایگاه دانش در سازمان امروزی تا آنجا که وسعت و رفعت یافته است که از آن به عنوان یکی از بازترین مزیت های استراتژیکی سازمان ها یاد می نماید. بسیاری از پژوهشگران و نظریه پردازان رهبری و مدیریت بر این باورند که روند رقابت های سازمانی و در شرایط پرتلاطم محییطی، سازمان هایی برنده خواهند بود که بتوانند بهتر از دیگران وجه پیشتازی خود را در عرصه تولید و بهره گیری از دانش مورد نیاز به نمایش گذارند. از این رو وظیفه خطیر تولید دانش، بر خلاف آنچه در گذشته معمول بوده است تنها محدود به یک بخش خاص از مجموعه بخش های سازمانی نمی باشد بلکه سعی می شود تا از تمامی ظرفیت های سازمانی، از سطوح عملیاتی گرفته تا سطوح عالی، برای تولید دانش جدید استفاده ود. با این توصیف، سازمان ها بمثابه دانشگاه هایی برای تولید دانش خواهند بود که خصلت پر فضیلت دانش اندوزی خمیرمایه وجودی آنها را تشکیل می دهد. در ادبیات نوین رهبری و مدیریت، مبحث پرطرفدار «سازمان های یادگیرنده» ناظر به چنین معنای ژرفی می باشد. در واقع از همین منظر است که سازمان های توسعه یافته امروزی را سازمان های دانش محور می نامد.
علی رغم توصیفی که از منزلت و فضیلت سرشار دانش محوری در پیشبرد امور سازمان هیا توسعه یافته و کمال جو به عمل آمد، باید اذعان نمود که دانش مدیریت خود هووز نتوانسته است جایگاه شایسته ای را در نظام مدیریتی کشور ما به دست آورد. در توجیه این وضعیت نامساعد می توان علل و عوامل گوناگونی اشاره داشت که دو مورد از مهمترین آنها به «ئارداتی بودن دانش مدیریت» و «عدم تمایل مدیران ارشد به تولید داشن جدید» مربوط می شود. در ذیل قدری به توضیح این دو مورد پرداخته می شود.
آنچه که امروزه تحت عنوان دانش مدیریت در محافل و مراکز علمی کشور اندوخته گردیده و مورد بهره برداری قرار می گیرد عمدتاً حاصل نظریه پردازی هایی است که توسط اندیشمندان و پژوهشگران غربی و بر مبنای تحلیل تجارب و بررسی اقتضائات خاص کشورهای متبوع صورت گرفته و در نتیجه با مختصات فرهنکی و درجه توسعه یافتگی آنها سازگاری دارد. لذا جهت بکارگیری این دانش در پهنه ایران اسلامی به دلیل اقتضائات و ملاحظات خاص موجود کشوذ، بویژه در ابعاد فرهنگی، ناگزیر از پالایش و بومی سازی آن می باشیم.
متأسفانه ضعف تلاش های پژوهشی در طی سالیان گذشته مانع از آن گردیده است که بتوان اعتبار دانش وادراتی را در عرصه اداره سازمان های درون نظام به بوته آزمون گذارد و در مقام تفکیک عناصر مقوم و سازنده آن از عناصر ناهمگون با اقتضائات داخلی کشور برآمد. در نتیجه، بکارگیری بی رویه دانش وارداتی و عدم تفکیک عناصر ناهمگون آن باعث گردیده است تا نه تنها ظرفیت های مدیریتی جامعه مشابه آنچه که در غرب اتفاق افتاده است توسعه نیابد، بلکه در مواردی نیز به عدم توفیق های کامل و پیامدهای ناگواری انجامیده است. در هر صورت، پالایش و بومی سازی دانش رایج مدیریت این امکان را فراهم می سازد تا بتوان ضمن بهره گیری از عناصر مقوم و سازنده این دانش در امر توسعه ظرفیت های مدیریتی نظام، عناصر ناهمگون و چه بسا مخرب آن را غربال نمود.