مدیریت:
فرآیند بکار گیری مؤثر و کارآمد منابع انسانی و مادی از طریق برنامه ریزی، سازماندهی بسیج منابع و امکانات، هدایت، وکنترل که در چهارچوب یک نظام ازرشی پذیرفته شد برای رسیدن به اهداف تهیه شده است.
مدیر:
فردی است که مسئولیت عملکرد دو یا چند نفر از افراد سازمان را بعهده دارد.
علم مدیریت:
بخشی از دانش مدیریت است که از طریق آموزش بدست می آید.
هنر مدیریت:
بخشی از دانش مدیریت است که از طریق کسب تجربه و بکارگیری آن بدست می آید.
مدیر لایق:
مدیری است که حداقل نتیجه قابل قبول را با استفاده از ابزارهای مثل تشویق، تنبیه، کسری حقوق و .... بدست آورد.
مدیر مؤثر:
مدیری است که بتواند 90-80 درصد توانایی های افراد را به فعلیت رسانده و بکار می گیرد.
اثربخشی:
میزان و درجه رسیدن به هدف را نشان می دهد.
کارآیی:
شاخصی است که نتیجه بدست آمده را در مقایسه با صنایع مصرف شده
( هزینه) اندازه گیری می کند.
اگر:
3
4
1
2
زیاد
اثربخشی
اثربخشی کم هم کارآیی و هم کم
کارآیی زیاد اثربخشی وهزینه کم
بوجود می آید.
زیاد کم کارآیی
اگر کارآیی و اثربخشی را برروی 2 محور به صورت بالا نشان دهیم از ترکیب این 2 حالتهای مختلفی ایجاد می شو ند ما چهار حالت از این حالتها را بررسی می کنیم.
وضعیت(1) اثربخشی پائین می باشد بدین معنی که ما به هدف نرسیدیم اما از طرفی کارآیی هم پائین است بدین معنی است که منابع را به هدر داده است.
وضعیت(2) اثربخشی پائین می باشد و کارآیی ما به هدف نرسیدیم و همچنین کارآیی بالا و همچنین منابع را به هدر نداده است و منابعی را هم از دست ندادیم.
وضعیت(3) به هدف رسیدیم و منابع زیادی همه به هدر داده ایم، اثربخشی زیاد کارایی کم
وضعیت(4)اثربخشی زیاد هدف رسیدیم کارآیی زیاد منابع را به هدر نداده ایم.
متوسط کم
1 عالی
2 میانی
3 عملیاتی
مهارت ادراکی( کلی) مهارت مهارت
انسانی فنی
3- سطح مدیریت :
1-سطح مدیریت عالی: در این سطح مدیران بالای سازمان قرار دارند و وظیفه آن تهیه و تنظیم برنامه ریزی کل سازمان
2-سطح مدیریت میانی: حد واسط بین مدیران عالی و مدیران عملیاتی هستند وظیفه این نظارت و گزارش گیری مدیران رده پائین و ارائه گزارش به مدیران راه بالا است.
مدیران عملیاتی یا سرپرست ها:
تعداد آنها از دیگر مدیران بیشترند و افرادی هستند که برنامه ها کوتاه مدت را انجام می کنند و بیشتر وقت خود را صرف مسائل زودگذر می شود.
3 نوع مهارت وجود دارد:
1- مهارت( کلی) ادراکی: این مهارت به معنی توانایی درک سازمان درجات کلی و جهت دادن به سازمان است. همانطور که این شکل نشان می دهد مدیران عالی به میزان بالایی به این نوع مهارت نیاز دارند. این نوع مدیران به میزان خیلی کم به مهارت فنی نیاز دارند.
2- مهارت فنی: این نوع مهارت به فن و تخصص مربوط به عملیات کار ارتباط دارد و همانطور که شکل نشان میدهد مدیران عملیاتی به میزان زیادی به این مهارت نیاز فنی و به میزان خیلی کم مهارت کلی نیاز دارند.
3- مهارت انسانی: این نوع مهارت بمعنای نحوه رفتار با انسانهاست و برای تمامی مدیران در تمامی سطوح یک اندازه مورد نیاز است.
سازمان پدیده ای است که اجتماعی بطور آگاهانه و همآهنگ شده و دارا ی حد و مرز نسبتاً مشخصی است و براساس یک سلسله مبانی برای رسیدن به هدف فعالیت می کند.
پدیده اجتماعی: به این خاطر که سازمان ترکیبی است از افراد و گروههای کاری که از نظر سن، تحصیلات، تجربیات، جنسیت، آداب و رسوم، ارزش ها و... با هم فرق دارند.
مکاتب مختلف مدیریت یارویکردهای مختلف مدیریت رهیافت های مختلف مدیریت نوع مکتب است:
1- مکتب مدیریت سنتی( کلاسیک)
2- مکتب روابط انسانی( نئوکلاسیک)
3- مکتب مدیریت کمی
4- مکتب سیستمی و اقتضائی
مکتب مدیریتی سنتی که به سه شاخه تقسیم می شود:
الف: مدیریت علمی
ب: نظریه فراگرد مدیریت
ج: نظریه بروکراسی
این سه نظریه برکاربرد یکسری اصول ثابت در شرایط مختلف تأکید دارد و فرض مشترک آنها این است که انسان موجوی است منطقی و با توجه به منافع خود تصمیم می گیرد.
نظریه مدیریت علمی فردیک تیلور بنیان گذار این نظریه است و در کتابی تحت عنوان اصول مدیریت نوشته و 4 اصل را مطرح کرد:
1- علمی کردن فعالیت های هر شغل( استاندارد کردن)
2- انتخاب دقیق افراد برای مشاغل
3- آموزش کارکنان
4- حمایت از کارکنان از طریق برنامه ریزی هموار کردن شرایط به اعتقاد تیلور هدف اصلی مدیریت بر حداکثر رسانیدن کامیابی کارکنان و کافرما است و معتقد بود که با هدایت و حمایت کارکنان و سرپرستان و ارضای نیازهای مادی آنها این هدف بدست می آید.
از دیگر افرادی که در رابطه با مکتب مدیریت علمی مطالعه داشته اند فرانک ویلیان گیلبرت می باشد.
این افراد حرکت سنجی را مطرح کردند منظور از حرکت سنجی تجزیه فعالیت های حرکتی برای انجام یک شغل و کاهش دادن تا حد ضرورت با این روش کارآیی افراد به سه برابر افزایش یافت. مطالعات این دو نفر مبنایی شد برای مطالعات بعدی در زمینه ساده سازی و استاندارد کردن مشاغل.
2- نظریه فراگرد مدیریت: بنیانگذار این نظریه هنری فایول است ایشان بدنبال تعریف اصولی بود که برای مدیراان درتمامی سطوح کاربرد داشته باشد و بتواند وظایفی را که یک مدیریت باید انجام دهد را تشرح نماید.
ایشان سازمان را به سه بخش عمده تقسیم کرد:
1- فنی 2- بازرگانی 3- بخش مالی
4- حسابداری 5- ایمنی 6- مدیریتی
اما ایشان وظایف مدیریتی را شامل برنامه ریزی،سازماندهی، فرماندهی، همآهنگی و کنترل می دانند و 14 اصل بعنوان اصول مدیریت مطرح کردند.
1- تقسیم کار: تفکیک کار به بخش های تخصصی
2- اختیار: حق صدور دستور و اجرای آنها به کمک پاداش و تنبیه
3- انظباط: اطاعت و تعهد ناشی از توافق مدیر با کارکنان که ممکن است کتبی یا شفاهی باشد.
4- وحدت فرماندهی: حق صدر و دستور باید مختص یک نفر باشد و مشخص باشد.
5- وحدت مدیریت: برای اجرای برنامه بایست یک مسئول( مدیر) تعیین شود.
6- ترجیح اهداف سازمانی و بر اهداف فردی
7- جبران خدمت: بازاء خدماتی که برای سازمان انجام می دهیم حقوق ومزایا داده می شود.
8- تمرکز: این است که سازمان از یک نقطه ای هدایت شود در برخی سازمانها سیستم متمرکز است یعنی تمام تصمیمات به مدیران بالا ختم می شود اما در پاره ای از سازمانها اختیارات یک مدیر به زیردستان تفویض می شود.
9- سلسله مراتب
10- نظم
11- عدالت: منصفانه رفتارکردن با کارمندان
12- ثبات: برای تطبیق یک کارمند با محیط کار نیازمند گذشت زمان هستیم تا فرد بتواند استعدادهای خود را بروز دهد اگر قبل از این مرحله فرد را جابجا نمائیم هزینه های زیادی بر سازمان تحمیل می شود.
13- ابتکار عمل
14- احساس وحدت و یگانگی: ایجاد گروهها و تقویت روحیه همکاری بین آنها دانمشند دیگر که در این رابطه مطالعه داشته ماری پارکرفانت که توجه به شناخت گروهها و ایجاد همکاری در سازمان را مورد بررسی قرار داده بطوریکه بتوانیم با ترکیب توانائی ها و استعدادهای افراد بدون توجه به سلطه جویی مدیریت بتوانیم به اهداف سازمان برسیم ایشان متعقد بودند که اگر بتوانیم منافع افراد و سازمان را با هم تلفیق نمائیم تعهد لازم به انجام کارها در افراد ایجاد خواهد شد.
مواردی از قبیل مشارکت دادن کارگران، کارکنان در سهام شرکت برگرفته از این نظریه است:
نظریه بوروکراسی: یک نوع سازمان است که بوسیله ی ماکس وبر مطرح شده ایشان درصدد توصیف سازمانی بود. که عقلایی نبوده و بتواند حداکثر کارآیی را بدست آورد. بوروکراسی فی نفسه خوب یا بد نیست بلکه خوب و بد بودن آن به شرایطی بستگی دارد که بکار گرفته می شود.