اکسپرسیونیسم یا هیجان نمایی (Expressionism) نام یک مکتب هنری است. اکسپرسیونیسم شیوهای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگهای تند و اشکال کَجوَش (معوج) و خطوط زمخت بهره میگیرد. دوره شکل گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشتههای دور باهنرهای تجسمی همراه بوده و در دورههای گوناگون به گونههایی نمود یافتهاست. برای نمونه مکتب تبریز در نگارگری ایرانی و مکتب سونگ در هنر چین را اکسپرسیونیست هنر ایران و چین مینامند.
پیشینه
عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کار خود را بر باز نمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه نظامات ستم گرانه و ریاکارانهٔ حکومتها، و مقررات غیر انسانی کارخانهها، و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند. این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگهای تند و تشویش انگیز، و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو، و شکلهای اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ژرفا نمایی به دور از قرار و سامان ایجاد میکردند و هرآنچه آرامش بخش و چشم نواز و متعادل بود از صحنهٔ کار خود بیرون میگذاشتند. بدین ترتیب بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۳ مکتب اکسپرسیونیسم با درکی خاص از هنر خاص ونسان ونگوگ و به پیشتازی نقاشانی چون کوکوشکا، امیل نولده و کرشنر در شهر درسدن و با عنوان «گروه پل» به وجود آمد.
هنرمندانجیمز انسور در ۱۸۶۰در بلژیک به دنیا آمد و در ۱۹۴۹ در همان شهر درگذشت.
ادوارد مونک نروژی که پردهٔ معروفش جیغ در سال به تنهایی مفهوم کامل شیوهٔ اکسپرسیونیسم را در نظر بیننده روشن میسازد.
امیل نولده در ۱۸۶۷در شلزویگ،ناحیهای در شمال غربی آلمان متولد شد و در۱۹۵۶ در سیبول درگذشت.
وی با تجسم بخشیدن به پندارهای دینی و صور کابوسی ذهن آشفتهاش یکی از نقطههای اوج این شیوه را در وجود میآورد.ژرژ روئو در ۱۸۷۱ در پاریس متولد شد و ۱۹۵۸ در همان شهر از دنیا رفت.
وی در بیشتر آثارش الهامات دینی و تلخ کامیهای خود را با شکلهای زمخت و چهرههای سرد و عبوس (که از جهاتی یادآور تصویر سازی قرون وسطایی و تنگ افتاده در فضایی فشردهاند)مجسم میسازد. او همچنین در آثارش رنگهای تند و تیره و خطوط سیاه بسیار کلفت(همانند بند کشی سربی در شیشههای منقوش کلیساهای گوتیک) به کار میبرد.کته اشمیت کلویتز متولد کالینینگراد(Kaliningrad)در ۱۸۶۷ و در درسند (Dresden) در سال ۱۹۴۵ درگذشت.
اکسپرسیونیسم در فرانسه
در فرانسه میتوان دو مکتب اکپرسیونیسم و فوویسم را از برخی جهات فنی و صوری چون،رنگهای به نهایت تند، شکلهای ساده شده،جزییات از قلم افتاده،با هم قرین و مشابه دانست. ولی فوویستها از رنگهای تند و خطوط ضخیم برای ایجاد نمای دیداری استفاده میکردند حال آنکه اکپرسیونیستها از این خصوصیات برای بیان حالات درونی سود میجستند.
اکسپرسیونیسم در انگلستان
انگلستان از این نهضتهای هنری برکناری ماند و تنها ماتیو اسمیث با آثار فوویستها آشنایی یافت و به شیوهٔ آنان رنگهای گرم و تابان بر پردههای خود نشاند. اکسپرسیونیسم با سجیهٔ عصیانگری و مهار گسیختگی خود اصولا از پسند خوی خوددار و سنت پرست انگلیسیها به دور بود.
پیکره سازی
پیکره تراشی اکسپرسیونیستی به کارگیری حفره و برآمدگی، راست خطی و خمیدگی، برش و حجم آفرینی به شیوهٔ حجم گری، اعوجاج بخشی و برهم زنی تناسبات طبیعی به شیوهٔ اکسپرسیونیسم، بر ما عرضه میدارد. زادکین پیکره تراش روسی(که در فرانسه به کار مشغول بود) آثاری در این سبک از خود به جا گذاردهاست. با بهره برداری از اصول و اسلوب آن مکتب متدرجا تمایلات اکسپرسیونیستی را در آثار خود نمایان ساخت، و سرانجام تنها آن شیوه را برای ابراز عصیان و بدبینی عمیق خود مناسب یافت.
جنگهای جهانی
پس از جنگ جهانی اول اکسپرسیونیسم گسترش و تنوع بیشتر یافت. درهلند،بلژیک،دانمارک،ایتالیا و سپس در آمریکا شیوهٔ نامبرده طبعا با پارهای تمایلات و رنگهای محلی آمیخته شد و آثار فراوان و گوناگون به بار آورد. پس از جنگ جهانی دوم اکسپرسیونیسم در آلمان و دانمارک هلند و بلژیک و فرانسه شکوفایی و جنبش تازه یافت، و از ۱۹۴۸ به بعد اکسپرسیونیسم با هنر انتزاعی در آمیخت و تحولی عمده به وجود آورد که مرکز باروری آن این بار به نیویورک انتقال یافت.
اکپرسیونیسم انتزاعی
هیجاننمایی انتزاعی یا اکسپرسیونیسم انتزاعی شیوهای است که در سال ۱۹۱۲ از اکسپرسیونیسم و با انتشار مجلهٔ سوارکار آبی ایجاد شد. پیشوایان این مکتب واسیلی کاندینسکی،پل کله وفرانتس مارک در مونیخ بودند.
پیشینه
در واقع این سبک نتیجهٔ بر خورد طیفهای مختلف هنرمندان مهاجر(به دلیل جنگ در اروپا) و بومی در نیویورک بود.
این جنبش در واقع یک سبک آمریکایی است که موجب پیشتازی نیویورک از پاریس به عنوان مرکز هنر جهانی شد. این هنرمندان بیش از آنکه مصلحان انقلابی باشند،آرمانگرایانی بودند که،بیش از جهان ملموس خویش،دغدغهٔ مفاهیم کلی را داشتند.
هنرمندان
نقشی بر زمینه سرخ هندی (۱۹۵۰ میلادی) اثر جکسون پولاک (۱۹۱۲ - ۱۹۵۶ میلادی)، گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران
شاخص ترین آثار هنری در سبک را میتوان به افرادی چون:هانری ماتیس،جکسون پولاک،مارک توبی،آرشیل گورکی،ویلهم دکونیگ و مارک روتکو نسبت داد.
ماتیس،پولاک و روتکو شاخص ترین آثار در این سبک را آفریدند.
ماتیس با نقاشی آتلیهٔ سرخ به شهرت رسید، پولاک با استفاده از شیوهای نو(که بعدها با عنوان نقاشی کنشی معروف شد) آثاری درهم پیچیده و باطراوت آفرید،و روتکو که از هرگونه خط نگاری پرهیز کرد و نام گذاری عددی ساده را جایگزین القاب سنگین پیشین کرد.
اکسپرسیونیسم انتزاعی: این جنبش در امریکا مطرح گردید که به نقاشیهای کنشی نیز معروف است. هنرمندان این سبک با عدم تأکید بر ساختار شکل و فرم ، رنگ گذاری بر اساس حرکات بدنی و کنش روانی نقاش به طور آنی و تصادفی، درصدد بیان هیجانات و احساسات لحظه ای و آنی هستند.
ویژگی ها
این سبک آمیزهای از هیجان اکسپرسیونیستی، نگارههای ساده بدوی(نقاشی شنی سرخپوستی و باغهای ذن)و تجربهای از نظم در غالب بی نظمی بود. هنرمندان این سبک بیش از آنکه در سبک باهم شباهت داشته باشند،در نگرش و دیدگاه دارای وجه اشتراکند: همه میخواهند قیود و تکنیکهای سنتی و دستوری را زیر پا بگذارند و ضوابط دیرینهٔ زیبایی شناختی را لغو اعلام کنند. که نمونه بارز آن نقاشیهای جکسون پولاک است.
نقاشی اکسپرسیونیستی و گرایش فلسفی نهان پشت آن ، صرفاً به مکتب نقاشی آلمانی سده ی بیستم که با همین نام شهرت دارد ، محدود نمی شود . اکسپرسیونیسم عمیقاً در تاریخ نژاد شمالی ریشه دارد و بسیار متاثر از گرایشاتی است که معمولاً به عنوان رمانتیک از آنها یاد می شود . بدین مفهوم آثار نقاشی اکسپرسیونیستی فراوانی در طول تمامی دوره های تاریخی و در کشورهای مختلف وجود داشته است . اما اکسپرسیونیسم به عنوان توصیفی سبک پردازانه از هنر مدرن ، معمولاً برای توصیف جنبش های هنری مشخصی در آلمان بین سال های 1905 تا دهه ی 1920 اطلاق می شود و به دو گروه عمده تقسیم می گردد : گروه « پل » که ویژگی کاملاً آلمانی داشت و در سال 1905 در شهر درسدن شکل گرفت و دیگری گروه « سوارکارآبی » که جهانی تر بود و در سال 1911 در مونیخ تشکیل شد . هنرمندان اکسپرسیونیست با به کار بردن روش و فنون مختلفی چون فنون مختلف چاپ و مجسمه سازی بر احساسات شخصی نسبت به موضوع تاکید بسیار داشتند . خود موضوعات آثار آنان نیز حائز اهمیت بود و غالباً به موقعیت و شرایط انسانی مربوط بود و از رنگ های خام ، درخشان ، پرتضاد و نا مرتبط با موضوع نقاشی استفاده می شد که به ظهور تجلیات گسترده تر تمایلات فردی میدان می داد . اکسپرسیونیست ها ، بر خلاف معاصرین فرانسوی خود « فووها » که از رنگ به گونه ای استفاده می کردند که نقاشی هایشان آرامش و نشاط می بخشید ، برخی از آثارشان آن چنان تاثیرگذارند که موجب می شوند از ناآرامی به خود بلرزیم . اگر موضوع اثر ، منظره باشد ، هنرمند با رویکردی پرتردید و پر سوءظن روبروست که فرسنگ ها از سردی و اعتماد به نفسی هنر کلاسیک فاصله دارد .
در اکسپرسیونیسم ، احساسات درونی به بیرون تجلی می کند و به دیگران منتقل می شود . در این سبک شخصیت ، موقعیت ذهنی یا شرایط حسی هنرمند به شکلی مشابه به موجود زنده ، به نمایش گذاشته می شود . ما در زندگی روزمره ی خود نیز چنین می کنیم ، مثلاً ممکن است خانه ای تجسد انسانی شود و آن را در کسوت خانه ی خوشبختی یا خانه ی سیاه ببینیم و پنجره های خانه را به صورت چشم هایش تجسم کنیم ؛ و یا یک سگ یا حیوان خانگی با احساسات و انگیزه هایی عجین شود که احتمالاً نمی تواند با احساسات بی نهایت پیچیده تر صاحبش مشابه باشد . این گرایش را که بعد ها در آثار سازندگان فیلم های کارتونی برجسته تر شد ، می توان همدلی ( Sympathy ) نام نهاد .