قبل از هر چیزی میخواهم مقدمهای درباره مدیریت بیان کنم تا مطلب فوق را بهتر درک کنیم .
تا قبل از انقلاب صنعتی علم مدیریت در قلمرو فلسفه قرار داشت و فلاسفه بطور غیر مستقیم روشهایی را برای حسن رفتار انسانها و روابط اجتماعی و نیز امور مربوط به آنها ارائه میدادند.اما بعد از انقلاب صنعتی به دلیل رشد بنیههای اقتصادی و توسعه مؤسسات و سازمان های صنعتی ، دگرگونی قابل ملاحضهای در نظام اجتماعی و سیاسی جامعه بوجود آمد ، و محققان در راستای این تحولات و دگرگونی در صدد برآمدند تا روشهای سیستماتیک و تئوریهای جدیدی را که مناسب با تکامل صنعتی باشد به نظام اجتماعی عرضه کنند .
حاصل این پژوهشها و تحقیقات منجر به ظهور علم مدیریت در جهان غرب پس از انقلاب صنعتی گردید .
جوهر ذاتی این علم مبتنی بر افزایش فراوده های اقتصادی و کالاهای صنعتی بود ، و تنها راهها تولید بهتر و دستیابی با سود بیشتر را نشان میدادهاست ، و همین امر موجب شد که کارفرمایان و صاحبان سرمایه رشد چشم گیری پیدا کرده و در مقابل کاگران به ابزار تولید مبدل گردند و تضادها و برخوردها طبقاتی بین آنها به اوج خود برسد .
برای نمونه به پایهای از نظرات اندیشمندان غرب در این زمینه استفاده میکنیم .
فایل میگوید : علم و هنر متشکل و هماهنگ نمودن و رهبری و کنترل فعالیتهای دستهجمعی برای رسیدن به هدف یا هدفهای مشترک را مدریت مینامند . « کتاب علم مدیریت و روابط انسانی ، ناصر شادرخ »
آقای چارلزاف آستن میگوید : مدیریت و اداره کردن برای بعضی هنر است و برای بعضی علم ، مدیریت خواه علم باشد ، خواه هنر تاریخ بشری گواه آن است که توانائی شخص در رسیدن به یک هدف مشخص بوسیله افراد دیگر یکی از مهمترین و با ارزشترین هنرها در علوم انسانی است « بیماریهای مدیریت چارلزلف آستن-ترجمه سیروس پرهام»
و بلاخره تعریفی که اکثریت متخصصان علم مدریت آنرا قبول دارند ، مدریت را انجام دادن کارها بوسیله و از طریق دیگران میدانند .
به طوری که از تعریف فوق بر میآید ، مدیریت عمدتا بستگی به دو عامل دارد ، اول تامین هدف سازمان به هر طریق ممکن ، و دوم وجود نیروی انسانی . بر اساس توجه و اولویت قرار دادن هریک از این دو عامل ، نظریهها و مکاتب مختلفی بوجود آمدند که مجموعا از آنها بهعنوان مدیریت علمی یاد میشود . از جمله آن نظریههای مکیت مدیریت علمی تیلور است . نامبرده مسائلی را از جهت پیشبرد اهداف سازمان مورد بررسی قرار داد که بعدا بهعنوان اصول مدیریت علمی تیلور نام گرفت و آن اصول عبارتند از :
تفکیک ، تخصص و تقسیم کار به کوچکترین جزء ممکنه و بهطریق علمی .
پیدا کردن بهترین روش انجام کار .
یافتن استاندار انجام کار .
استخدام بر اساس تخصص و از طریقه علمی .
وضع دستمزدها با توجه بهانجام کار و نه فقط از روی قدمت خدمت .
همکاری بین مدیر و مجری برای حصول اطمینان از انجام کارها .
تقسیم کار به تساوی بین مدیر و مجری با تفکیک وظایف مدیریت از وظایف اجرائی .
از جمله اشخاص دیگری که وظایف مدیریت را با ارائه اصولی تبیین نمودهاست ، هانری فایول فرانسوی است که بعدا به مکتب یونیورسالیست یا همگانی معروف گردید . اصول مکتب همگانی مدیریت عبارتند از :
وابستگی اختیار و مسولیت
وحدت فرماندهی
وحدت مدیریت
ارتباط موازی
تقسیم کار
انضباط
پرداخت در برابر انجام کار
تمرکز امور سازمانی
نظم و عدالت
ایجاد سیستم کار بر خدمتی
ابکار و قسمتها
تابعیت منافع شخصی از منافع عمومی سازمان
بطوریکه ملاحضه میشود در اینگونه مکاتب صرفا هدف سازمان ملاک و مبنا قرار گرفتهاست و نقش انسان در فرآیند کارها ناچیز و یا نادیده گرفته شدهاست .
بهخاطر ضعف محسوس و آشکار در نظریههای فوق ، شخص دیگری بنام النون مایو مکتب روابط انسانی را بنیان نهاد ، ایشان طی آزمایشات مکرر بر روی کارگران یک کارخانه متوجه این حقیقت شد که عامل روحی نقش مهمی در افزایش سطح محصول کارخانه دارد و حتی نقشی که عامل روحی در ایجاد انگیزه و علاقه در کارگران دارد با عوامل مادی اصلا قابل مقایسه نمیباشد .
بهرحال مدیریت صنعتی نهتنها مشکل جامعه را حل نکرد بلکه بر وخامت اوضاع افزود و روح ماشین گرائی و ابزار زدگی را در مردم حاکم نموده و شخصیت وجودی آنان را به بوته فراهوشی سپرد . سرانجام در مقابل مشکلات عدیده و فراوانی که روز به روز در حال افزایش بود جامعه شناسان و روانکاوان به این فکر افتادند که صرفا مدیریت صنعتی تکاپوی نیاز بشر را نمیکند ، بلکه باید برای هر مؤسسهای با توجه به ساختار تشکیلات آن مدیریت مجزائی تدوین نمود . لذا میبینیم در قرن بیستم انواع مدیریت از قبیل مدیریت آموزشی و نظامی و سیاسی و غیره به جامعه بشری در غرب میشود .
با اطمینان میتوان گفت همه این مدیریتها از درجه بهره وری و پویایی لازم برخوردار نیستند ، زیرا که اصول اخلاص و انسانی در آنها رعایت نشدهاست .
در حوضه مدیریت چه صنعتی و چه آموزشی و … یکسری عوامل اخلاقی وجود درند که بدون توجه به آنها مفهوم مدیریت کامل نمیشود ، و از اینکه اغلب روشهای مدیریت از جامعیت و قوت لازم برخوردار نیست ، بدلیل نادیده انگاشتن همان عوامل مهم است .
مکتب اسلام علم مدیریت را صرفا در چارچوب فن و حرفه عملی محصور نمیکند ، بلکه به مسائل روانی و اخلاقی در محیط کار و فعالیت بیشتر اهمیت میدهد ، وقتی سلامت یک نظام و تشکیلات را رهین حاکمیت همان اصول و مبانی میداند .
از آنجا که هدف نهائی در نظام اسلامی ، تحکیم ارزشهای الهی و تعمیم عدالت در جامعه است ، بر دولتمردان و مسؤلان نظام فرض است که زمینهها و قابلیتهای لازم را در ابعاد مختلف بوجود آورند و عوامل منفی و بازدارنده را شناسائی و در صدد محو و نابودی آن برآیند .
اگر قالبهای ساختهشده فرهنگ غرب و سایر بیگانگان از جهات مختلف سیاسی ، اقتصادی و اداری شکسته نشود و از نو بر مبنای اصول و مبانی خواست اسلام پی ریزی نگردند ، ریشههای بجا مانده از نظام طاغوت مجددا جوانه میزنند و عنقریبا ، دستتاوردهای انقلاب و ارزشهای متعالی اسلام را محو و بی اثر خواهند ساخت .
بدیهی است که در هر حرکت بنیادی ، تحول نمادها و سیستمهای دولتی در اولویت قرار دارند ، چون اگر دولت صالح باشد مردم نیز صالح خواهند شد و بلعکس اگر دولت فاسد باشد میتواند مردم را فاسد و ناصالح بار آورد ، حتی نقش دولت در تربیت مردم از نقش خانواده هم بالاتر است . حضرت علی (ع) در این رابطه میفرمایند « الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم » شباهت مردم به حکومت حاکم بیشتر از شباهت مردم به پدران خویش است .
به لحاظ اهمیت نقش زمامداران در اصلاح امور است که اسلام تاکید دارد حکومت باید در دست انبیاء و ائمه معصومین (ع) و فقهاء جامع الشرایط باشد چون انبیا و اولیای خدا افرادی صالح و متقی و از هوی و هوس و مقاصد مادی بدور میباشند ، مآلا از هرکس به زمام داری شایسته ترند .
با توجه به تعریف کلی مدیریت که به طور مختصر آن را ذکر کردیم و خلاصهای از مدیریت غربی را توضیح دادیم به تعریف مدیریت اسلامی میپردازیم :
مدیریت به طور مطلق یعنی حسن تدبیر در امور جهت نیل به اهداف تعیین شده . اما هدفها بر اساس نوع مکاتب متفاوت میباشند مثلا در محافل شرقی و غربی هدف از مدیریت استفاده کامل از نیروهای انسانی و مادی جهت دستیابی به سرمایه و منافع بیشتر میباشد . اما در اسلام هدف بر مبنای معیارهای مادی طرحریزی نشدهاست بلکه هدف در اسلام منتهی شدن همه امور به خداوند متعال است ( الی الله المصیر ) و منظور از ایجاد نظم کامل و فراهم نمودن زمینه رشد و حرکت انسان ، به خاطر تامین همان هدف است .
( به برالاهر یفصل الایات لعلکم بلقاء ربکم توقنون ) .
او عالم را با نظامی محکم و آیات قدرت را با دلائلی مفاصل و منظم ساخت باشد که شما بندگان به هدف اصلی خود که معرفت خدا و وصول به عالم بقاست پی ببرید . (سوره رعد – آیه 2 )
بنابر این مدیریت اسلامی عبارتند از : ایجاد هماهنگی در اجزاء یک نظام و فراهم نمودن زمینه رشد مطابق قرآن و سنت و سیوه معصومین (ع) جهت سیر انسانها بسوی الله .
با توجه به تعریف مدریت اسلامی به تعریف برخی از اجزاء آن میپردازیم .
تعریف نظام : نظام عبارت از اجزائی که بمنظور تامین هدف مشترک با یکدیگر ارتباط و منطقی و هماهنگ بر قرار میکنند مانند نظام اجتماعی و نظام تربیتی و نظام آفرینش .
تعریف مدیر : کسی است که مسئولیت هماهنگی و تنظیم ارتباط اجزاء یک تشکیلات با نظام را بعهده دارد . بنابر این مدیر بعنوان یک محور عمل میکند و همه اجزاء حول آن در مدار معین بهحرکت در میآیند .
در این رابطه مولا علی (ع) میفرماید :
و مکان القیم بالاهر مکان النظام من الخرز ، بجمعه و یفمه فازا انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم یجتمع بحذا فیده ابداء .
مکان زمام دار در مملکت مانند رشته مهرهاست که آنرا گرد آورده به هم پیوند مینمایند ، پس اگر رشته بگسلد مهرهها از هم جدا شده پراکنده گردد ، و هرگز همه آنها گرد نخواهد آمد . ( خطبه 146 – نهج البلاغه )
و همچنین در خطبه شقشقیه میفرماید :
انه لیعلم ان محلی هنما محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر .
یعنی( ابوبکر ) میدانست من برای خلافت مانند قطب و سط آسیا هستم ، علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازسر میشود ، هیچ پرواز کنندهای در فضای علم دانش به اوج من نمیرسد .