تئاتر هنری بسیار قدیمی از زمان قرون وسطی وجود داشته است ولی سینما در حقیقت سالها بعد پدید آمد و در ابتدا ی کار به علت هجوم سیل عظیمی از مردم به سوی این هنر که برایشان جذاب بود باعث گشت کار تئاتر کسادگردد و مخالفانی برای سینما قدبرافراشتند و آن را ضدخلاق و ترویج دهنده فساد دانستند و در حقیقت نوعی جنگ میان نهاد قدیمی و جدید پدید آمد و بالاخره سینما پیروز شد با وجود سنگ اندازهای زیاد و ماندگار شد .
در نظر سطحی فیلمهای سینمایی داستانی شباهت نزدیک به نمایشهای تئاتر نشان می دهند ریشه فیلمها تجاری سالهای اولیه قرن حاضر را نیز باید در همین یافت اما از چند جنبه اساسی با تئاتر فرق دارد : سینما با لقوه توان بصری دقیق و روشنتر هنرهای تصویری را در خود دارد و به علاوه قابلیت روایی آن نیز از تئاتر بیشتر است .
در قلمرو روایی آن نیز از تئاتر بیشتر است .
در قلمرو روایی در امر روانشناسی و درامر رفتاری ویلیام وایل در گزینش نمایشنامه روبا ه های کوچک نوشته لیلیانی هلمن هیچ تردیدی به خود راه نداد و همه آن را باهمان تمامیت تئاتری خود به فیلم برگردانده .
مقوله سینما و تئاتر هر دو از جهاتی در هنر جایگاهی دارند و از جهاتی هم در مقوله لذت بدن انسان و به گونه ای سرگرم کردن وی می توان به حساب آورد ولی لذتی که از این دو انسان می برد بسیار با هم تفاوت دارند لذت تئاتر یک لذت والاتر و اصیل تر و حتی می توان گفت اختلافی تر از لذت فیلم دیدن در سینما می باشد ظاهراً و جدانمان بیدار می شود در حقیقت انگار سینما نوعی کاهش ناگزیر ولتاژ و اتصال کوتاه مرموز زیبایی شناختی ما را از تنش خاکی که بخش عمده تئاتر است محروم می سازد تفاوتهای شایان دیگری در این میان وجود دارد[1] «از هر نظر که بخواهیم به تئاتر و سینما نگاه بیندازیم در حقیقت از تمامی جهات به هم نزدیک اند و هم دوراند .
ولی در این میان برهم تاثیراتی متقابل دارند در سینما می توان با استفاده از فنون مختلف ما نند کم کردن یا افزودن سرعت روی هم قرار دادن تصویربا فیلمبرداری با حرکت دوربین روی[2] را نمی توان بر روی صحنه تئاتر نشان داد و به روشی آن را تقلید کند اما میتوان کاری را که در سینما انجام می گیرد و تئاتر توانسته آن را تقلید کند و آن فلاش یک است بازگشت به گذشته است و حتی بسیاری از کارگردانیان در تئاتر خود از فیلم های سینمایی استفاده نمودند مثل آیزنشتاین در یک نمایشنامه خود به نام زرنگترین که دم به تله می دهد که در سال 1924 به اجرا نهاد از صفحه هایی که به صورت فیلم پخش می شود استفاده نمود.»
تئاتر بر سینما بسیار ژرف می باشد به طور کلی در بسیا ر از فیلمهای سینمایی میتوان تئاتر را لمس نمود مخصوصاً در فیلمهای خانوادگی و خصوصی و روانشناسی و باز میتوانیم ببینیم این فیلمها بر عکس فیلمهای پرجنب و جوش و بسیار چشمگیر بر تعداد محوری شخصیت متمرکز میشود و در مکانی بسته نقش خود را ایفا میکنند و روابط و کشمکشها را بسیار دقیق نشان میدهند مثل اینگماربرگمن فیلمساز یست که در آثار خود از صحنه تئاتری بهره برده است مانند صحنههای از زندگی زناشویی لبخندهای یک شب تابستان یا فریادها و نخها می توان تئاتر را کاملا حس نمود .
در نهایت به جای آنکه این دو وسیله بیان را رقیب یکدیگر بدانیم بهتر است که آنها راچون دوشکل نمایشی در نظر بگیریم که هر یک هنر خاص خود و توانایی غنی کردن یکدیگر را دارند .
پیش گفتار:
غالبا از خود پرسیده ام که از صفحه تئاتر یا پرده سینما کدام یک را بیشتر دوست دارم معمولا پاسخ هر دوبوده است .
البته نفس کارچه روی صفحه و چه در پرده سینما یکسان است منتهی تنها ازنظر تکنیک با هم متفاوتند .
و زمانی که در روز جلسه اول تاریخ سینما قضیه تحقیق سینما و .... مطرح گشت در ذهن خود فورا به سراغ سئوال قدیم خود که سینما و تئاتر چه تفاوت و شباهتی دارند و این موضوع را برای تحقیق انتخاب نمودم و منابع زیادی در این رابطه یافتم و برای سوال خود جوابی پیدا کردم و زمانی که خواستم به نگارش این تحقیق بپردازم دیدم گستردگی این تحقیق بسیار زیاد است، رفتم و این جوابی قانع کننده بسیار زیاد است پس تصمیم گرفتیم که ابتدا تئاتر این دو را نسبت به هم نوشته و بعد در مورد یک تفاوت شایان ذکر این دو که همان بازدیگر نیست رو مورد توجه قرار دهم و دراین تحقیق و به ایجاد رسیدم که تئاتر و سینما بسیار از هم تأثیر گرفتند در این منابع گاهی ذکر صحنهای از یک فیلم شده بو و من فورا به سراغ آن صحنه از فیلم رفته و شباهت آن تئاتر را می بافتم و تفاوتهای زیادی نیز دارند در حقیقت دلیل اصلی این که من در تحقیق خود بازیگری در سینما و تئاتر را باهم مقایسه کردم دلیل خواندن این جمله در کتاب سینما چیست آندره بازن بود:
1- در تئاتر وجود انسان بسیار اهمیت دارد ولی درام در سینما می توان بدون بازیگری باشد مثلا دری که به شدت بسته می شود رقص برگی در باد و امواجی که خود رابه ساحل می کوبند ومی توانند تئاتری دراماتیک را تشدید کنند در برخی از شاهکارهای سینما یی انسان تنها به صورت سیاهی لشکر است و به عبارت دیگر طبیعت نقش اول را ایفا میکند و انسان نقش دوم را مثل فیلم نانوک و مرد آرام موضوع مبارزه انسان با طبیعت است باز نمیتوان آن را با کنش تئاتری مقایسه کرد زیرا که سرچشمه و محرک اصلی کنش طبیعت است نه انسان».
و این جمله مرا واداشت تا به این برسم که تفاوت بازیگری در سینما و تئاتر در چه میباشد. و علت دیگر این بود که من هرگز درک نکردم چرا بازیگر خوب تئاتر در سینما خوب کار نمیکند. در هر صورت به طریقی به تمامی جوابها رسیدم ولی در جمع بندی مطالب بسیار مشکل داشتم زیرا مطلب بسیار گسترده بودند در هر صورت با تلاش زیاد این تحقیق را به پایان رساندم . امیدوارم رضایت شما را جلب نمایم.
سینما حضوری غایب و تئاتر حضور زنده :
بسیاری از منتقدان در غیر مادی بودن تصویر بر پرده سینما چیزی را دیده اندکه شگفتی عمیقتر هنرهفتم را تشکیل می دهد در حقیقت بسیار بر توهم در تئاتر تاکید شده است اما باز سینمایی با وجود تصویری دو بعدی بر روی پرده سفید تو هم انگیزتر است تصویر حضوری غایب است همه چیز در آن توهی است برجستگی عمق فضا مادیت اشیا و شخصیتهای فیلم :زیرا از تعدادی تصویر که مدتی روی پرده سینما می افتد برای ما توهم واقعیت را ایجاد می کند و دقیقا رویا می ماند .
شباهت میان تصویر سینما و تصویری که در خواب می بینیم زیاد است[3] «کرسبیتان متزا مورد تاکید قرار میدهند وی با شرح و بسط این شباهت نتیجه میگیرد که سینما بیش از سایر هنر پای تجسمی به بخش خیال و ضمیر ناخو د آگاه ما ارتباط دارد.
سینما هنر غایب و تئاتر هنر حضور است همه چیز در این تناقص خلاصه می شود در واقع اگر مجموعه عناصر دیداری و شنیداری را که کل نمایش تئاتر را تشکیل می دهند مورد بررسی قرار می دهیم ملاحضه می کنیم که این عناصر در سینما هم وجود دارد متن کلما سیون صداپردازی موسیقی لباس دکور حرکات بیان پیکر و بیان چهره آنچه که سینما کم دارد آزمون حضور است.[4]
اتحاد میان بازیگران و تماشاگران آن گونه که در تئاتر است در سینمانمی تواند وجودداشته باشد درروی صحنه میان آفرینش و بازی هنر پیشگان و ارتباط تماشاگران که بازی بازیگران را می نگرند همزمانی وجود دارد ولی در سینما میان آفرینش فیلمبرداری صحنه و ارتباط «برپرده آوردن فیلم در برابر تماشاگران» فاصله وجود دارد این فاصله تنها زمانی نیست بلکه زیبا شناختی نیز هست زیرا صحنه به صورت متوالی گرفته نمی شود بعد از اتمام فیلمبرداری در جریان مونتاژ برخی صحنه یا جابه جا یا کوتا ه و حذف می شوند و با دستکاریهایی در رنگ صورت می گیرد .
قدرت تاثیر گذاری که در تئاتر با حضور فیزیکی بازیگر صورت می گیرد خیلی بیشتر از سینما است به همین علت نویسندگان تئاتر حق نمایش کارهای خشونت آمیز را در دوره کلاسیک نداشته ولی در سینما به راحتی و بی پرواتر صحنه های عاشقانه و خشونت آمیز را مینویسند نویسندگان و تماشاگران میبینند ولی اگر همان صحنه با را در تئاتر ببینند با بازیگران زنده می ریختند به هم. پس مفهوم حضور زنده برای تشخیص تفاوت تئاتر و سینما اساسی است حتی در انگلستان تئاتر را تئاتر زنده می نامند در حالی که سالن سینما را کافی از تصاویر خوانده اند.
بازیگری در سینما و تئاتر :
بازیگری با تمام وجود چهر قیانه صدای خود هنر آفرینی می کند وظیفه او این است که خویشتن را با نقشی که به عهده دارد یکی سازد صدا، طرز سخن گفتن حالتهای قیافه و به طو ر کلی همه اعمال و اندیشههای او با نقشی که دارد تطبیق کند با زیگر که خود موجود زنده است و ا ز خود اخلاقی و رفتاری دارد باید همه آنها را فراموش کند و همه وجود وضع قیافه و همه چیز و حتی احساس دیگری را نشان دهد و نقش یک انسان دیگر را باز ی کند .
بازیگر مثل هر انسان زنده صاحب صدا و چهره و قیافه و حالتی است که با سرشت او آمیخته است و متخصص به خود اوست .
1- «بازیگر این همه را تغییر میدهد تا بتواند خودش را با نفش که به عهده اش می گذارند تطبیق دهد. با توصیف هگل در ورد بازیگری می توانیم بفهمیم که بازیگری کار چندان آسانی نیست وا ز خود گذشتگی بسیار می خواهد ولی نگرانی بی مورد است زیرا اگر فنون این هنر را بیاموزیم کار تا اندازه ای بسیار زیاد آسان می شود باقی می ماند تجربه شخصی فرد البته این نکته نیز حائز اهمیت می باشد که تکنیک تنها شرط نیست بلکه استعداد نیز دروجود افراد باید باشد.»[5]
2- «در بازیگری برروی صحنه مانند هر رشته هنری دیگر تکنیک در تکامل شکل بازی موثر است و به همین دلیل تکنیک چهارچوبی است که بر مبنای آن بازیگر نقش حددرا بنای موثر است و به همین دلیل تکنیک چهارچوبی است که بر مبنای آن بازیگر نقش خود را بنای مینهد و پایه اساس محکی دارد و هرزمان که به مشکلی برخورد میتواند به آن تکنیک تکیه کند.[6]
استانسیلاویسکی: بما اینطور تعلیم میدهد که بازیگر باید در تمام مدت بازی از فکر اصلی که پشت شخصیت که او نقش او را ایفا میکند نهفته است آگاه باشد و این را مقدم ترین وظیفه خود بداند تکنیک در واقع وسیله علمی بازیگر است و به او کمک می کند که از عهده وظیفه مهمی بر آید .
آگاهی برتکنیک به بازیگر استعداد تدبیر و کاردانی می بخشد و به قوه خیال او پروبال می دهد ولی از طرفی دیگر اگر بازیگر فقط مهارت عملی نه استعداد ذاتی داشته با شد وتکنیک او هر چه قدر هم پربار باشد به او کمکی نمیتواند کمکی کند و این مسئله تکنیک در تئاتر بسیار مطرح تر می باشد زیرا بازیگر حالت خود را براساس نمایشنامه های مختلف عرض می کند و این کار نیاز مندیک نوع قابلیت انطباق است که با تجربه بدست می آید گاهی اوقات اجرای مکرر در نقش زیبایی.
تکنیک او را قوی می گرداند ولی انگیزه ای که درارای نقش می باشد فراموش کند در غیر اینصورت بازی او به سوی کلیشه کشیده می شود و این بدترین و نابخشوده ترین عیب است .
بازیگران بزرگ سینما و تاتر همیشه می گویند که روی صحنه که می رویم باید چنین تصور کنیم که از صحنه بی اطلاعیم و خود را متقاعد کنیم که با ذهن خالی روی صحنه آمده ایم و بیان هر مطلب یا چیزی تو جهان را به خود جلب می کند و به کلیه حواث و اتفاقات برایما غیر مترقبه و بانگاهی پرسشگرایانه باشد و نکته دیگر تسلط و اعتماد به نفس است عدم اطمینان و پریشان خیالی برای یک بازیگر همیشه موجب شکست است او باید در تمام نقشهای که بازی می کند تسلط و اعتماد به نفس داشته باشد در حقیقت مقوله بازنگری چه در سینما وچه در تئاتر نقشی ست متقابل و دو جانبه مانند بازی شطرنج حرکت یک بازیکن انگیزه حرکت بازی کردن را در فرد مقابل ایجاد میکند موفقیت هر کدام در بازی متوسل به حرکت و جنبش دیگریست و براستی یک نوع خوشبختی است که بازیگر و هر هنرمندی بتواند حاضرین در تئاتر تا تماشاگران فیلم را در هر مرحله به حالتی هیجان انگیز بکشاند به طوری که گاهی میگریه کند و زمانی از خنده بی حال شود .
در مورد هنر بازی و قابل قبول بودن بازی روی صحنه استانیسلاونیسکی توصیه می کند که بازیگر نباید یکی از این دو مورد یعنی پیکر یا فقط احساس نقش را بازی کند بلکه باید بیاموزید روی صحنه نخست کاملا واقعی باشد وخودش باشد او اعتقاد دارددر نخستین تمرین باید بازیگر را کاملا آزاد گذارد تا به هرروشی که خود دوست می دارد برگزیند و به اجرای نقش خود بپردازد و بعد به انتقاد از شیوه بازی او بپردازد او خودشناسی را از خود شروع کردن بعد به نقش رسیدن را بسیار تأکید کرده است.
درباره بازیگری در تئاتر می گویند ویژگی خاص تئاتر این است که کنش بازیگرها را نمیتوان از هم جدا کرد و نیز صحنه هر توهمی را میپذیرد جز توهم حضور بازیگر را البته با دیگر با هیئتی معصوم یعنی روح و صدا.
سخنی درباره بازیگری در کل:
«دستمزد دریافتی سنجش اونیست و چه بسا بازیگران متق ورق که براد و فریاد بی معنی انگار که یک کلیشه پرازقوطی جلی – ثروتی به هم زدهاند.[7]
«اساسی ترین ویژگی یک بازیگر این است که خود را نپوشانند، بلکه آزادانه نشان دهدو تمامی استعداد های خود را به عرضه نمایش گذارد و در برابر تمجیدها و تشویق از پا افتاده باشد و حتی و شدن برابر نادیدن انگاشتن»[8] خود از سوی دیگران ترجیح می دهد و زندگی خصوصی اش شاید وقطه ناخوشایندی در برنامه زندگی اش باشد .
تفاوت تکنیک بازیگری در سینما و تئاتر:
یک بازیگر باید مدت زمان طولانی به تمرین بپردازد ابتدا به بحث و گفتوگو در پیرامون نقشها می پردازند که معمولا به گردیک میز انجام می شود پس از آن تمرین روی صحنه آغاز می شو تمام کوشش بازیگر در طول این مدت در این است که عمیقاً در قالب نقش خود فرورود و این تلاش هنگامی نتیجه بهتر خواهد داشت که کار تمرین همراه با لباسی مناسب شخصیت نمایشنامه است همراه باشد .
این گفته درست نیست که کار صحنه یک نمایش کامل است زیرا تاثیر تماشاگران را به هیچ وجه نباستی نادیده گرفت تماشاگرخود عضوی از نمایش است و عکس العمل او در نحوه کار بازیگر تاثیرمستقیم دارد تماشاگر در فیلم نیز شرکت دار د ولی مستقیم و درهمان لحظه نمی باشد .
در سینما تماشاگر هنگامی تماشای فیلم شرکت یک جانبه دارد یعنی واکنش در کار نمیباشد حال آنکه در هنرپایی چون موسیقی نمایش رقص نمایش تئاتر واکنشها در زمان اجرای اثر به چشم می خورد و دو جانبه است .
اما این نکته را نیز فراموش نباید کرد که فیلمبرداری همیشه در برابر جمعی کثیر از تماشاگران در پشت صحنه انجام می گیرد حتی تماشاگران را همان هیئت فنی خود فیلم در نظر گیریم بازهم به هر حال به نسبت شمار تماشاگران یک تالارنمایش بسیار اندک است ولی می دانیم که افراد متفرقه که دوست دار سینما و فیلم هستند نیز در هر جا که فیلمبردار ی صورت گیرد حضور دارند و عده آنان گاهی بسیار زیاد میباشد .
«و از سوئی دیگر تماشاگران تالار نمایش جدایی بیشتری با نمایشنامه دارند تا تماشاگران هیئت فنی فیلم آنان بسیار تاثیر گذار هستند و بسیار نزدیک می باشند .
تفاوت دیگراین دو مقوله در این است که هر اتفاقی که در سالن سینماروی دهد بازهرگز به ترکیب و شکل اصلی فیلم لطمه وارد نمیگردد حتی اگر فیلم ببرد یا کسی بخندد دست بی مورد بزند یا هر وضع غیر منتظرای پیش آید در کلّیت فیلم و بازیگران آن تاثیری ندارد شاید تنها تماشاگران دلخوار شوند ولی در تا لار نمایش هر سرفه یا زمزمه می تواند در اجرا کنندگان و در نتیجه در ترکیب تمایش تاثیر داشته باشد حتی ممکن است شکل نمایش به این دلیل رها و دگرگون شود در فیلم همه چیز از آن یک وضع مطلق و تثبیت شده ای که است همیشه هان طور میماند»[9] اما یک اجرا نمایش همان نمایش نسبت بلکه حتی اجرای یک شب با شب بعد کاملا متفاوت باشد و تغییر کند .
شاید باز به همین دلیل باشد که پرده سینما نیز به دلیل تاریکی بیشتر و بزرگی تصاویر جنبه افسونی پیدا کند .در سالن سینمافاصله تماشاگراز نظر هیجانی و فکری با پرده سینما بسیارکمتر است از نظر تئاتر و شاید یکی از انگیزه های حات کوفتگی و گیجی که به هنگام ببرون آمدن از سالن سینما به انسان دست می دهد از همین رو باشد به هر حال جریان آنی و حصنوری متقابل که میان تماشاگر و بازیگر پدید میآید همیشه یکی از حسرتهای سینما بوده است .
در ساختمان فیلم ابتدا تمرین با فیلمساز از بازیگر میپرسد چلور می خواهی این نقش را بازی کنی و این سئوال مربوط به حرکت و عمل در بعضی از صحنههاست در این تمرین های اولیه بازیگر باید بداند که چه کارمی کند و چه باید بکند وقتی هر صحنه به پایان می رسد او مدام این سوال را از خود می کند که این قسمت را چگونه باید بازی کند و تمام حواس خود را باید معطوف این مقوله بنماید و زمانی که جلوی دوربین میرود باید کاملا آماده باشد ,که آنچه از او خواسته اند به طور دقیق در تمرینها جلوی دوربین انجام دهد موقعیت صحنه بستگی به عوامل زیادی دارد که این عوامل غیر از بازی اثر نور ترکیبات کادر بندی و غیره می باشد بازیگر باید همه این موارد را در نظر بگیرد .
استانیسلاوسیکی او کسی کشش عضلانی راکه به احساست بازیگری منتهی می شود یادمی دهد روش وی بر این پایه استوار است که بازیگر بایستی از اعمال جسمانی و فیزیکی به احساس دست پیدا کند و این روش پس از آزمایشات بسیاردر دنیا مورد استقیال قرار گرفت وهنرمندان آن را پذیرفتند رسیدن ازجسم به احساس موثر ترین راه پیدایش و ساختمان نقش در تئاتر می باشد ولی در سینما قضیه به کلی متفاوت می باشد در فیلم بازیگری نمی تواند همیشه سرخود کارکند مخصوصا در صحنههای کلوز آپ و لانگ شات با هم مخلوط باشند و در جاهایی که عناصر ترکیبی را بایستی با توجه زیادی در نظر گرفت در این مواقع حالت احساساتی بودن را باید قربانی صحنه نمود.»[10]
برای نمایی دور در موقعی که با نمای نزدیک مخلوط شده باشند احتیاج به آموزشها به خصوص می باشد بازیگران وقتی که از فاصله دور برای گرفتن یک نمای درشت به دوربین نزدیک می شد و می بایست زمان سنجی دقیق برای حرکاتش داشته باشد تا بداند در چه قسمتهایی مکث نماید یک اشتباده ده اینچی به هر طرف ممکن تمام صحنه را از تمرکز دوربین خارج نماید .
اگر سینمارا طبق نظر استناسنیلاوسکی بخواهیم عمل نمائیم در صحنه های درشت کوچکتر حرکت جسمانی برای رسیدن به احساس سبب تکرار صحنه میشود البته استاسنیلاوسکی نمی گوید که بازیگر با خودش کشتی بگیرد حتی به این مطلب هم اشاره می کند ممکن است عمل فیزیکی درذهن انجام گیرد ولی از این حرفها گذشته باز یگران در این روش زیاد هم بی حرکت نیست زیرا در اصل این روش برای تئاتر ابداع شده و تئاتر هم از حرکت جدائی ناپذیر است .
غالبا طی اجرای نمایشنامه بازیگر حرکات ایده ها و بیان بهتر و تازه تری را پیدا می کند که در تکامل ایفای نقش او کمک موثری خواهند بود البته این تکامل با تمرکز عکس العمل تماشاگر و زندگی معمولی بازیگرر ابطه مستقیم دارد اگر این عوامل در مسیر خود بازیگر بتواند در عرصه کاروری و هماهنگی با سایر بازیگران و بهتر ساختن تاثیری عالی می کند و خون تازه ای برگهای آن می بخشد .
بازیگران تئاتر با هراجرا یک گام به جلو بر می دارد و به تجریبات خود می افزاید اگر بازیگران با این پیشرفت معتقد باشد بهبود پذیری کارش سریع خواهد بود اما بازیگر سینما هرگز چنین موقعیتی دست نمی یابد و از تمرین های مداوم برخوردار ی ندارد جز درباره ای مواقع که آن نیز به کار صحنهای نزدیک است .
تفاوت دیگر در این باره آن است که در سینما مسیر داستان با مسیر زمانی که کار فیلمبرداری ایجاب می کند همراه نیست گاه به دلیلهای فنی که مربوط می شود به مکانهای گوناگون و نقل و انتقالات آغاز یک صحنه پس از پایان آن فیلمبرداری میشود حال آنکه در نمایش تئاتر نه این امکان هست و نه بای ام به دم قطع می شود از این رو گفته اند که بازیگران تئاتر در شکل گرفتن و در تکامل نمایشی شخصیتی که نقش آن را دارد شرکت می کند یعنی در واقع در خود او نیز همراه با نقشی که دارد تحولی روانی روی تواند داد اما در سینما مگر اینکه کارگردان از پیش خواسته باشد و تهیه کننده هم قدرت مالی فراوان داشته هرگز چنین تحولی در کار نیست صحنهها مدام باید قطع شوند و در واقع هر نما یک وضع تازه باید پدید آید و یک آمادگی روانی تازه کوششهایی شده است تامگر با استفاده از حرکت دوربین این تحول روانی از بین نرود یکی از نمونههای این کوشش را در فیلم طناب اثر هیچکاک دانسته اند در این فیلم تداومی در فیلمبرداری هست و پرش به کمترین حد آن. در نمایش تئاتر بازیگران جد او بیرون نیستند حال آنکه روی پرده سینما چنین اند رویدادها که بر روی پرده سینما می بینیم گوئی بیرون از زمان و مکان است و به شکل جاودان در فیلم همانند ی بیشتری با هنر پایی چون: نقاشی و پیکر تراشی و معماری پیدا می کند زیرا شکل آنان جاودانه همان خواهد بود که هست البته زمان نگاه این هنر ها چون زمان تماشای فیلم نیست یعنی تا اندازهای آزادتر و نامعین تر و زمان یک فیلم زمان معین و هدایت شده ای است .