«هیچ چیزی در عالم هستی وجود ندارد مگر آنکه مخزن آن پیش ماست
خود انسان هنر است، هنر خدا. خود خداوند هم از آفرینش انسان بعنوان هنر یاد کرده، خداوند در آیه فتبارک الله احسن الخالقین» شگفتی عجیبی را بیان مینماید. خداوند خودش را تحسین مینماید و به خودش تبریک میگوید. در نتیجه آفرینش انسان هنر است و هنر هم از انسان است. در کائنات جز انسان هیچ موجود هنرمندی را نمیتوانیم بیایم.
هنرمند با تنزیه میتواند خود را آماده پذیرش ذخیره غیب برای خلق اثر کند
پس
، اثر و کاری که از تصور و آفرینش انسان شکل یافته است، هنر می گویند
هنر به معنای کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست است
هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم میشوند
در دوره های آموزشی هنر قروون گذشته رابطهی استاد و شاگرد از حد حضور در کلاس فراتر میرود و این دو در جریان زندگی همدیگر اثر میگذارند و اثر میپذیرند. و حتی با پایانگرفتن دورهی آموزشی و ارتقا و انتقال شاگرد به محضر استادی دیگر تمام نمیشود
نظام کنونی آموزش دانشگاهی هنر برگرفته از نظامهای آموزشی غربی و محصولی وارداتی است. البته ذکر این نکته به منزلهی موضعگیری در برابر این پدیده نیست، بلکه مقصود اشاره به این مطلب است که نظام آموزش حوزوی به آن معنا که گفته شد، ریشه در نگرش شرقی، ایرانی و اسلامی در زمینهی آموزش دارد. ما با وام گرفتن نظام غربی، که البته به دلیل همنوایی با جریان جهانی ناگریز از آن بودهایم و این ناگزیری خود جای بحث دارد، باید بپذیریم که محصول نظام فعلی قابلمقایسه با روش قبلی نیست
طلبهی هنر ناگزیر قواعد مسلط را می اموزد و چارچوبها را فرا می گیرد تا بر پایهی اصول مسلمِ پذیرفتهشده عمل کند؛ زیرا در پی پذیرش اثرش نزد سفارشدهندگانی است که برای کار او دستمزد پرداخت میکنند. قدر مسلم آنکه این راه امرار معاش کاملاً درست و حلال است، امّا هنرمندانه نیست؛ یعنی منجر به خلاقیت، و کشف و عرضهی اکتشاف به خود و دیگران نمیشود.
فضای حرفهای مشاغل هنری عموماً سر سازگاری با فارغالتحصیلان دانشگاهی هنر ندارد و به دلیل فرصتهای کم، محدودیت میدان دید و ترس از رقابت و حذف، معمولاً گشودن راه به دنیای کار حرفهای برای یک دانشآموختهی هنری با دشواری بسیار همراه است
یکی از عوامل ناظر بر فقدان تعامل میان دانشگاههای هنری و حرفههای هنری به برنامهریزیهای دانشگاهی بر میگردد که در طول تحصیل، هنرمندان حرفهای به شکل نهادینه با فضای دانشگاهی مرتبط نمیشوند
اما
آنچه مفهوم هنر با خود به همراه دارد ارزش است و ارزش ها در منشور مدیریت کشورها در همه ادوار دارای جایگاه ویژه ای بوده اند؛ شناخت مختصات هنر و پرورش و آموزش آن یک هدف ملی است زیرا از طریق هنر، “هویت یابی” زاییده می شود و در واقع هنر با خود زایش به همراه دارد.
برنامه درسی نیز یکی از معابری است که در آن آموزش هنر و جولان هنر در سطح معلم و دانش آموز و حتی در روند اداری می تواند معنی دار شود و نظام تعلیم و تربیت ناگزیر است در این راستا خود را در مسیر تحول و بازنگری قرار دهد
ولی تغییر مناسبات اجتماعی و بازتعریف از کارکردهای عامه پسند و تجاری که در متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نمود داشته، سبب شده است بخش پر وزن هنر را که در شکل دهی فرهنگ هر جامعه ای موثر است به شکل ناکارآمدی در سیستم آموزشی خود تعقیب نماییم
حال نیازمندیم در فرآیند یاددهی و یادگیری “آموزش هنر” را مورد واکاوی قرار دهیم زیرا معتقدیم هنر در خود خصلت هایی را حمل می کند که ارزش های اجتماعی، دینی، آداب و رسوم، شیوه گفتمان و در نهایت ارتقای فرهنگی را به دنبال دارد که همه این فعل و انفعالات به یادگیری ختم می شود و باید اذعان نمود که این یادگیری از نوع درونی شده است؛ پس ضرورت دارد نقش “آموزش هنر” بیشتر مورد بررسی و تتبع قرار گیرد. در اینجا لازم است این حیطه ها بیش از پیش در نظام تعلیم و تربیت ما درک شود؛
مروری بر فرایندهای آموزش هنر در قرنهای متمادی در جامعه ایران نشان میدهد که آموزش هنر با عوامل متنوع اجتماعی پیوند داشت. افرادِ دارای استعداد و خلاقیت هنری برای پاسخگویی به نیازهای درونی خویش یا تأمین معاش در جستوجوی استاد و مربی برمیآمدند
نظام آموزش مدون، با کارکرد متفاوت از نظام آموزشی سنتی با هدف انتقال اطلاعاتِ از پیش تعیینشده برای دریافت مدرک و کسب موقعیت اجتماعی، بدون ارتباط با نیازهای جامعه، با سرعت گسترش پیدا کرد
اما تغییرات سریع در شرایطی به وجود میآمد که از یک طرف به علت محتوای آلوده هنرهای وارداتی، همواره جامعه در برابر پذیرش آثار هنری مدرن مقاومت میکرد و از طرف دیگر به علت مداخله وسیع دولتها در اقتصاد به علت وجود درآمدهای نفتی، نقش فرهنگ در توسعه بخشهای مختلف اقتصادی، سیاسی، قضایی، نظامی و... ناشناخته مانده و همچنان هنر را، تنها برای پرکردن اوقات فراغت بخش محدودی از جامعه میدانند