تشویق هرچند از مقولههایى چون «تشویق» و «تنبیه»، در مباحث تربیتىگفتگو مىشود، ولى از آنجا که «رفتار تشویقآمیز»، یکى از شیوههاى نیکدر معاشرت و برخورد با دیگران است، مورد بحث قرار مىگیرد.
انسان و نیاز به «تشویق» اغلب یا همه افراد، به لحاظ برخوردارى از غریزه «حب نفس»،دوست دارند که مورد توجه و عنایت قرار بگیرند.
توجه به این نیاز، درحدى که به افراط کشیده نشود و آثار سوء نداشته باشد، عاملى درجهت تغییر رفتار یا ایجاد «انگیزه عمل» در انسانهاست.
وقتى کسى را مورد تشویق قرار مىدهیم و به خاطر داشتن صفتىیا انجام کارى مىستاییم، در واقع حس «خود دوستى» او را ارضاءکردهایم.
این هم، جاذبه و محبت مىآفریند، هم، نیت و انگیزه پدیدمىآورد یا تقویت مىکند.
همچنان که از لفظ تشویق نیز برمىآید، به معناى «بر سر شوقآوردن»و «راغب ساختن» در ماهیت تشویق نهفته است.
این کار، نیازمند شناختما از روحیات و خصلتهاى روانى اشخاص به معناى عام، و ازویژگیهاى روحى فرد مورد تشویق به طور خاص است.
در تشویق،باید از لفظ، شیوه و برخوردى استفاده کرد که در درون شخص، شوق ونیت و علاقه ایجاد کند و این محرک درونى، او را به تلاش بیرونى وادارکند، نه اینکه صرفا یک «تحریک بیرونى» باشد.
بعضى خصلت «تشویق دیگران» را ندارند و به دلیل خودخواهى،غرور، حسد یا هر عامل دیگر، هرگز زبان به ستایش و تمجید ازخوبیهاى دیگران نمىگشایند و گفتن یک کلمه تشویقآمیز، برایشانبسیار سنگین است، هرچند خودشان پیوسته دوستدار آنند که موردتشویق دیگران قرار بگیرند.
برخى هم به گونهاى تربیتشدهاند که براحتى زبان به تعریف ازدیگران و خوبیهایشان مىگشایند و نه تنها تشویق خوبان برایشانسنگین نیست، بلکه از این کار، لذت هم مىبرند.
و ...
چقدر تفاوتمیان این دو گونه افراد است!
داشتن زبان و لحن تشویقآمیز، موهبتى خدایى است.
نشان کمالروحى و همتبلند و علاقه به بالندگى و رشد انسانهاست.
تشویق، درنیکان و نیکوکاران، زمینه بیشتر براى «عمل صالح» پدید مىآورد ونسبتبه بدان و بدیها، اثر غیر مستقیم بازدارندگى دارد.
اگر درجامعهاى میان نیک و بد فرقى گذاشته نشود و به شایستگان فرزانه وفداکار و فرومایگان تبهکار به یک چشم نگاه کنند، این عامل سقوطاخلاقى و ارزشى جامعه است; صالحان مایوس و دلسرد مىشوند وفاسدان جرات و گستاخى مىیابند.
این مضمون کلام حضرت على(ع)است که در عهدنامهاى که به مالکاشتر نخعى نوشت، او را به اینارزشگذارى و بهادادن به نیکان صالح فرمان داد: «لا یکونن المحسن و المسیئ عندک بمنزله سواء، فان فى ذلک تزهیدا لاهلالاحسان فى الاحسان و تدریب لاهل الاسائه »;.
اى مالک ...
هرگز «نیکوکار» و «بدکار» نزد تو یکسان و در یکجایگاه نباشند، چرا که در این کار، بىرغبتى نیکوکاران در امرنیکوکارى است، و ورزیدگى و شوق بدکاران براى بدى است.
تفاوتگذاشتن میان نیک و بد در نوع برخورد و احترام و توجه، نهتنها با «عدالت» منافاتى ندارد، بلکه سوقدادن جامعه به سوىصلاحیتهاست و ارجنهادن به نیکها و نیکان است.
این تفاوت رفتاربهخاطر تفاوت عمل دیگران، هم در محیط خانه و میان فرزندان قابلعمل است، هم در محیط درسى و میان دانشآموزان و دانشجویان.
همنسبتبه کارمندان، سربازان، خدمتگزاران و اقشار مختلف دیگر.
تناسب تشویق و عمل هم در بحث تنبیه و توبیخ، هم در مقوله ستایش و تشویق، بایدتناسب میان «عمل» و «میزان تشویق» مراعات شود، تا اثر مطلوب راببخشد.
بدون این تناسب، یا افراط مىشود یا تفریط، و هر دو زیانباراست.
البته هر یک از این زیادهروى یا کوتاهى در تشویق و ستایش همریشهها و عللى دارد.
على(ع) مىفرماید: «الثناء باکثر من الاستحقاق ملق و التقصیر عن الاستحقاق عى او حسد»..
ستایش بیش از حد استحقاق و شایستگى، تملق و چاپلوسىاست.
و کم گذاشتن و کوتاهى از حد استحقاق، ناتوانى یا حسادتاست.
این سخن، ضمن تاکید بر همان «تناسب»، دو جنبه افراط و تفریطرا در این مساله یادآور مىشود و به ریشه آن هم اشاره دارد.
زیادهروىدر مدح، یا از جهالت و نشناختن قدر و ارزش کارها و اشیاء سرچشمهمىگیرد، یا نشانه روحیه چاپلوسى و نوکرصفتى و حقارت نفس و روحاست.
حضرت امیر(ع) در سخنى دیگر مىفرماید: «اکبر الحمق الاغراق فى المدح و الذم»;.
بزرگترین نادانى، زیادهروى در ستایش یا بدگویى است.
هرچند سخن از تشویق است، ولى مدح و ستایش نیز، یکى ازجلوههاى تشویق و روشهاى رغبتآفرینى در افراد به شمار مىآید.
از آنجا که تشویق، براى انگیزش به کار نیک است، اگر کمتر از«ارزش کار» و «فضیلت صفات» باشد، موجب کماهمیت جلوه یافتن آنکار و صفت مىگردد.
مثلا اگر یک دانشآموز، پس از یک سال تلاشپیگیر در امر تحصیل و داشتن معدل «بیست»، فقط با یک «بارکالله» و«احسنت» تشویق شود، روحیه خود را از دست مىدهد، یا اگر در برابرفداکارى عظیم و ایثار چشمگیر یک انسان وارسته، تنها به ستایشمختصرى اکتفا شود، حق او ادا نشده است.
برعکس، اگر در برابر کارنیک کوچکى عظیمترین تشویقها به عمل آید، مثلا در یک جلسه و دریک مسابقه حضورى براى کسى که یک پرسش عادى را فىالمجلسجواب داده، یک «سفر حج» جایزه بدهند، این نیز بدآموزى دارد، همارزش آن جایزه لوث مىشود، هم براى آنان که با تلاش بیشتر،شایستگیهاى والاترى را از نظر علمى و عملى دارند ولى مورد تشویققرار نمىگیرند، دلسرد و مایوس مىکند.
روشهاى تشویق اینکه هر کس را چگونه مىتوان بر سر شوق آورد و از کار شایستهاو تجلیل و تقدیر کرد، در شرایط مختلف و نسبتبه افراد مختلفمتفاوت است.
یکى را با لفظ محبتآمیز و کلمات تحسینکنندهمىتوان تشویق کرد، یکى را با تحویلگرفتن و برخورد احترامآمیز،یکى را با پول و جایزه، یکى را با مطرح ساختن و نامآوردن.
یکى باکتاب و هدیههاى فرهنگى تشویق مىشود، یکى با لوازم مصرفى وخانگى، یکى هم با خوراک و اطعام.
در همین زمینه هم مراعات تناسبمیان «نوع تشویق» با «فرد مورد تشویق»، مهم است.
به این خاطر، آنان که بهمناسبتهاى مختلف به افراد، هدیه و جایزه مىدهند، یا مىخواهند افرادشایسته را مورد تشویق و تقدیر قرار دهند، به این ریزهکاریها بایدتوجه کنند.
گاهى یک «لوح تقدیر» و متن زیبا و آراسته و قابشده، که قیمتمادى چندانى هم ندارد، براى کسى بسیار نفیس و ارزشمند وشوقانگیزتر از آن است که مثلا صدهزار تومان پول نقد به او داده شود.البته گاهى هم برعکس است، چون لوح تقدیر براى کسى نان و آبنمىشود ولى «وجه نقد» را مىتواند در پرداخت قرض و قسط یا تامیننیازهاى زندگى به کار بندد.
حتى اگر تشویقهاى مادى و لوازم مصرفى باشد، باز این نکته که بهچه کسى، چه چیزى هدیه شود، مهم است.
طرف به تناسب شغل، سن،شرایط زندگى و ویژگیهاى شخصى، گاهى از یک پتو، یا ضبطصوت،دوره ترتیل قرآن، آلبوم عکس، لباس و کفش ورزشى، سفر عمره وسوریه، اردوى تفریحى، کتاب، مدال و ...
خوشش مىآید و برایشارزش دارد.
در مورد کتاب هم، حتى نوع کتاب به تناسب مخاطب موردتشویق باید گزینش شود.
به بعضى باید قرآن و صحیفه سجادیه داد، بهبعضى رساله احکام، به بعضى اخلاق و تربیت، به بعضى کتاب طباخىو آشپزى، به بعضى کتابهاى علمى و فنى، به بعضى فرهنگ لغت، بهبعضى دورهاى تفسیر، به بعضى کتاب قصه و رمان، به بعضى دیوانشعر، به بعضى مجموعهاى نفیس از نقاشى یا خط و ...
مىبینیم که هرکس از نوعى کتاب که مورد علاقه یا نیاز او است، بیشتر لذت مىبرد وآن هدیه، بیشتر براى او نقش تشویقى دارد.
حضرت على(ع) در نهجالبلاغه نسبتبه نوع رفتار با فرماندهاننظامى و سران سپاه و ارتش، به مالکاشتر توصیه مىکند که آنان را براساس میزان مواسات و خدمت و تلاش، مورد احترام و تقدیر قرار بدهو براى آنکه در امر مبارزه با دشمن و جهاد، «یکدل» باشند، زندگى آنانرا تامین کن و خواستههایشان را برآور.
آنگاه مىفرماید: «و واصل فى حسن الثناء علیهم و تعدید ما ابلى ذوو البلاء منهم، فان کثره الذکر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناکل»;.
پیوسته ستایش نیک نسبتبه آنان داشته باش و رنجها و بلاها وآزمونهاى آنان را برشمار، چرا که یاد کردن بسیار از کارهاى نیک آنان،شجاع را به شور و جنبش وا مىدارد و سست و بىحال را هم به حرکتمىکشاند.
امام امت(ره) از این شیوه تشویقى چه در آغاز پیروزى انقلاب وچه در طول سالهاى دفاع مقدس استفاده مىکرد.
در آغاز انقلاب کهعدهاى طرح «انحلال ارتش» را مطرح مىکردند، امام از فداکاریها وهمدلیهاى آنان با ملتستایش کرد و آنان را به صحنه انقلاب کشید، ودر سالهاى حماسه نیز، زبان و بیان و قلم تشویقآمیز حضرتامام(قدس سره) نسبتبه رزمندگان و ارتش و سپاه، نقش عمده درحماسهآفرینى و خطشکنى و شهادتطلبى و پیروزیهاى ماندگار وپرافتخار داشت.
پس نوع تشویق و تقدیر از نظامیان، کارمندان، محصلان، کارگران،کوچکها، بزرگها، خانمهاى خانهدار، پزشکان و پرستاران و ...
باید فرقکند و متناسب با خود آنان باشد و نشاندهنده ارجگذارى به کار خاصآنان باشد.
«تشویق به نحوى باید باشد که تشویقشونده، احساس کند دیگران بهارزش کار او پى بردهاند و از کارى که او کرده، خوشحال و سپاسگزارند.».
البته نباید تشویق، ایجاد «غرور» کند.
ظرفیت افراد را هم نسبتبهتشویق باید سنجید.
گاهى بچهها به خاطر تشویق، لوس و بىادب وپرتوقع مىشوند.
گاهى بزرگترها به خاطر نداشتن ظرفیت لازم براىتقدیر، خود را مىبازند و متکبر و بىاعتنا مىشوند یا از رشد و پویایىمىمانند.
به این عوارض منفى هم، باید توجه داشت.
به فرمودهحضرت امیر(ع): «کم من مغرور بحسن القول فیه»; چه بسا کسانى کهبا سخن نیک دیگران در باره آنان، مغرور مىشوند.
شرایط تشویق در یک کار تشویقى، باید نکاتى مورد توجه قرار گیرد که به«اثربخشى» تشویق، کمک مىکند و بدون آنها، یا از اثر مىافتد، یا اثرمنفى به بار مىآورد.
برخى از این نکات، از این قرار است: 1- تشویق، همراه با درک و تشخیص و کشف استعدادهاى رشدطرف مقابل باشد.
2- ارزش عمل نیک و خصلتشایسته، شناخته شود و به فردمورد تشویق هم شناسانده شود.
3- تشویق، «رشوه» به حساب نیاید و «حق و حساب»، تلقى نشود.
4- به اندازه و بجا باشد و از حد معمول و متناسب و متعارف،تجاوز نکند، تا خاصیتخود را از دست ندهد.
5- همراه و توام با عمل فرد باشد، چون فاصله زیاد بین تشویق وکار نیک، آن را از ارزش و اثر مىاندازد و نقش شوقآورى آن از بینمىرود.
در حدیث است که: مزد کارگر را، پیش از آنکه عرقش خشکشود بپردازید.
6- تشویق، همراه با توجیه و تبیین باشد و فرد بداند که چرا و بهخاطر چه کارى مورد تشویق قرار گرفته است.
این مساله در توبیخ وتنبیه هم هست.
همچنان که مجازات، بدون آنکه طرف بداند چرا تنبیهمىشود، عامل بازدارنده نیست، تشویق بدون توجیه و تبیین هم اثرانگیزهآفرینى و تحریکى به کار خیر ندارد.
7- تشویق، با عمل خوب، تناسب داشته باشد، نه مبالغهآمیز، نهکمتر از حد مطلوب.
تشویق، مثل مصرف دارو براى بهبود یک بیمارىاست.
مصرف بیش از حد یا کمتر از مقدار توصیهشده، اثر درمانىندارد، بلکه گاهى هم زیانبار است.
گاهى مىتوان با تشویق انسانهاى شایسته، راهى براى جلوگیرىاز فساد فاسدان یافت.
این تاثیر غیر مستقیم تشویق است.
پیامبرانالهى، هم «مبشر» بودند، هم «منذر».
ولى گاهى کار بشارت و تشویق،کارسازتر از تهدید و تنبیه و توبیخ است.
حضرت على(ع) مىفرماید: با پاداشدادن و تشویق نیکوکار،شخص بدکار و فاسد را از بدى و فساد باز دارید: «ازجر المسیئ بثوابالمحسن.».
«تشویق نسل جوان، در زرورق پیچیدن و باد زدن و هندوانه زیر بغل آن دادننیست.
تشویق واقعى عبارت است از درک و کشف استعدادهاى فرزندان و ایجادفرصت و محیط مساعد براى تجلى و شکوفایى آن ...
محیط تشویقآمیز، عبارتاست از پیوند دادن آموزش و پرورش به زندگى اجتماعى، آگاه ساختن نسل جواناز مسؤولیتهاى خویش و دادن فرصت مناسب براى ایفاى این مسؤولیتها.».
به امید آنکه با بهرهگیرى از تشویق (بیش از توبیخ و سرزنش)،زمینههاى مناسبترى براى رشد فضایل اخلاقى در جامعه و خانواده ودر رفتار و اخلاق افراد پدید آوریم.
چگونه مىتوان کودکى را که بر اثر فقر دزدى مىکند هدایت کرد؟کودک دورغگو را چگونه؟
مهمترین روشها در تربیت کودک تشویق وتنبیه و آگاهى بخشى به اوست البته هر کدام باید در جاى خود و به اندازه لازم مورد استفاده قرار گیرد علاوه بر این مراقبتهاى محیطى و کنترل اطرافیان نیز مىتواند موءثر باشد.
تنبیه وقتى سخن از«تنبیه» به میان مىآید، در اکثر ذهنها، «انضباط» متبلور مىشود و در نتیجهبرخى تنبیه را با انضباط و اطاعت کورکورانه مترادف مىدانند.
بعضى افراد معتقدندکه انضباط در سایه اطاعت کورکورانه به دست مىآید و منضبط کسى است که بدون اظهارنظرى، دستور مافوق خود را اجرا نماید.
کسانى که این گونه فکر مىکنند، چند فرضرا قبول کردهاند که: 1- مافوق هیچ وقت اشتباه نمىکند و دستورهاى او همیشه با صلاح و صواب همراه است.
بنابراین، زیردستان بدون چون و چرا باید از وى اطاعت کنند; 2- افرادى که تحتسرپرستى یک نفر قرار دارند، معمولا از لحاظ فهم و درک ضعیفند، روى این اصل، صلاحو صرفه ایشان در این است که دستورهاى سرپرست را بدون این که درباره آنها بحثکنند، به اجرا درآورند; 3- اطاعت کورکورانه، پیشرفت و نتیجه کار را بهتر مىسازدو امور را تحت نظم و قاعده معین درمىآورد.
متاسفانه این فرضها را بسیارى از والدین و مربیان پذیرفتهاند و فکر مىکنندکه اگر کودک از آنها اطاعت محض کند، خوشبختخواهد شد و بنابراین، زمانى که کودکاز دستور آنان سرپیچى مىکند، او را تنبیه مىکنند تا طبق نظر آنها رفتار کند.
این گروه معتقدند: ترس از تنبیه، کودک را به اجراى وظایف معین وامىدارد ومانع از این مىشود که او به انجام کارى که مخالف مقررات است، مبادرت ورزد.
تنبیه اثر فورى دارد و کودک را از ادامه تخلف باز مىدارد.
چنین والدین و مربیانى غافلند که اطاعت و انضباطى که از راه تنبیه حاصل شود،موجب اضمحلال و نابودى حس ابتکار کودک مىگردد.
نیروى کنجکاوى دیگر رشد نمىیابد.
این گونه کودکان چون به سن بلوغ و رشد رسند یا از هیچ مقامى اطاعت نمىکنند وراه عصیان در پیش مىگیرند، و یا آن که مطیع همه مىشوند و براى فرمانبردارى و توسرى خوردن آمادگى پیدا مىکنند.
کودکى که از ترس والدین و مربیان خود دست از کارناصواب مىکشد، در بزرگسالى نیز بدون این که خود متوجه باشد، فقط موقعى دست ازکار ناصواب برخواهد داشت که از تنبیه بالاترى بترسد و یا او را واقعا تنبیه کنند.
در صورتى که اصل واقعى تربیت اقتضا مىکند که آدمى عمل خلاف را نه از ترس تنبیه،بلکه به صرف خلاف بودن آن مرتکب نشود و تنها براى این که وجدانش از ارتکاب بهگناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز زند.
بسیارى از والدین و مربیانى که تنبیه را تجویز مىکنند، معمولا افراد خودخواهىهستند و به سبب عدم اجراى فرمان آنها و برخوردن به حیثیتشان به تنبیه کودکانخود اقدام مىکنند و به این ترتیب خشم خود را فرو مىنشانند.
یکى دیگر از اثرهاى منفى تنبیه این است که کودکان از روش تنبیهى والدین خودتقلید مىکنند.
کودکى که سیلى خورده یا به پشت او زدهاند، به هنگامى که مىکوشدتا در مورد دیگران اعمال قدرت کند، مىآموزد که پرخاشگرى خود را به همین نحوابراز کند.
در یک بررسى از تضادهاى بین کودک و بزرگسال به کودکان پیش دبستانىنوار ویدیویى نشان دادند و از آنان سوال شد که اگر به جاى والدین مىبودند، چهاحساسى مىداشتند؟
روشهایى که پیشنهاد کردند، شبیه به همان روشهایى بود که والدین خودشان درهمان موقعیتبه کار مىبردند.
وقتى که والدین فرزندان خود را تنبیه مىکنند در واقع به آنان مىآموزند که درآینده چگونه والدینى باشند.
بعضى محققان معتقدند که به همین طریق بدرفتارى باکودک از نسلى به نسل دیگر منتقل مىشود.
بسیارى از والدین که فرزندان خود را کتکمىزنند.
خودشان در کودکى اذیت و آزار دیدهاند.
هم چنین تنبیه باعث مىشود کهکودک از کسى که تنبیه مىکند، بپرهیزد.
و بسیار مشاهده مىشود که کودک هیچ علاقهاىبه والدین و محیط خانه ندارد و همیشه از محیط خانه گریزان است.
این گریز ازخانه باعث مىشود با افرادى که تربیت درستى ندارند، بیشتر نشست و برخاست کند وبه بزهکارى و انحراف سوق پیدا نماید.
تنبیه موقعیت اجتماعى فرد را متزلزل مىکند; روى همین، کودک براى حفظ موقعیتاجتماعى خویشتن، از اقدام به کارى که سبب اجراى تنبیه درباره وى شود، خوددارىمىنماید.
با این که تنبیه اثر فورى دارد و ممکن است کودک را از ادامه تخلف بازدارد، با این حال، اثر تنبیه کم است و ارزش تربیتى ندارد.
تنبیه خود به خود فردرا متوجه زشتى و عیب کار خویشتن نمىسازد.
شخصیت او را مضمحل مىکند و غالبازیانهاى فراوانى در بر دارد; مثلا تنبیه بدنى ممکن استسبب نقص اعضاى بدن شود وتنبیه روانى نیز آثار سویى در شخصیت فرد باقى مىگذارد.
اثر تنبیه موقتى است;یعنى در وقت معین، شخص را از انجام کارى باز مىدارد، ولى همان طور که گفته شد،فرد را متوجه نتایج وخیم کار نمىکند و به محض این که ترس از تنبیه از میان رفت،دوباره به انجام آن مبادرت مىورزد.
اسکینر، روانشناس معروف بعد از تحقیقات فراوانى که در زمینه تشویق و تنبیهانجام داد، چنین نتیجه گیرى کرد که: تنبیه در دراز مدت بىتاثیر است.
چنین به نظر مىرسد که تنبیه صرفا رفتار اورا پس مىزند و زمانى که دیگر تهدید تنبیه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ به میزاناولش باز مىگردد.
بنابراین، گرچه تنبیه اغلب خیلى موثر به نظر مىرسد، در واقعتنها اثرى ناپایدار بر جاى مىگذارد.
دلایل دیگر اسکینر علیه تنبیه به قرار زیرند: 1- تنبیه آثار جانبى هیجانى نامطلوب به بار مىآورد.
ارگانیسمى که تنبیهمىشود، مىترسد و این ترس به محرکهاى مختلفى که هنگام تنبیه شدن او حضور دارند،تعمیم مىیابد.
2- تنبیه به ارگانیسم نشان مىدهد که چه کار نکند، نه این که چه کار بکند.
درقیاس با تقویت، تنبیه عملا هیچ گونه اطلاعاتى در اختیار ارگانیسم نمىگذارد.
تقویت نشان مىدهد که رفتارى که در موقعیت انجام گرفته، موثر بوده است.
بنابراین، به یادگیرى بیشترى نیاز نیست.
تنبیه غالبا این آگاهى را به ارگانیسم مىدهد که پاسخ تنبیه شده در ایجادتقویت موثر نیست و او به یادگیرى بیشترى نیاز دارد تا به پاسخى که کارساز است،منجر شود.
3- تنبیه صدمه زدن به دیگران را توجیه مىکند.
این البته در پرورش کودکانبیشتر صادق است.
وقتى که کودکان تنبیه مىشوند، تنها چیزى که مىآموزند، این استکه در بعضى موقعیتها صدمه زدن به دیگران جایز است.
4- کودک با قرار گرفتن در موقعیتى که بتواند در آن رفتار قبلا تنبیه شده خودرا انجام دهد، بدون این که براى آن تنبیه شود، ممکن است وادار به انجام آنرفتار شود.
بنابراین، در غیاب عوامل تنبیه کننده، ممکن است کودکان فحش بدهند، شیشه بشکنند، با بزرگترها بىادبانه رفتار کنند، به بچههاى کوچکتر آزار برسانندو...
.
این کودکان آموختهاند که در حضور عوامل تنبیهکننده این رفتارها را واپسبزنند، اما دلایلى نمىبینند که در غیاب عوامل تنبیه کننده این رفتارها را انجامندهند.
5- تنبیه، در شخص تنبیه شده نسبتبه عامل تنبیه کننده و دیگران پرخاشگرىایجاد مىکند، و این پرخاشگرى ممکن است موجب مشکلات دیگرى بشود; براى نمونه،موسسات کیفرى جامعه که تنبیه را وسیله اصلى کنترل به کار مىبرند، مملو از افرادبسیار پرخاشگر هستند و مادام که تنبیه یا تهدید تنبیه براى کنترل رفتار آنان بهکار مىرود، هم چنان پرخاشگر باقى خواهند ماند.
6- تنبیه، اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نامطلوب دیگرى مىسازد.
براى نمونه کودکى که به سبب ریخت و پاش چیزها تنبیه مىشود، یک بچه گریه کن ازآب در مىآید.
بىتردید، تنبیه شدید، بلافاصله میل به انجام عمل تنبیه شده را کاهشمىدهد.
شکى نیست که این نتیجه مسبب استفاده فراوان از تنبیه است.
ما به طورغریزى به کسى که رفتارش ما را مىآزارد، حمله مىکنیم، شاید نه به صورت فیزیکى،بلکه با انتقاد، عدم تایید، سرزنش یا تمسخر، صرف نظر از این که تمایل به انجامچنین عملى جنبه ارثى دارد یا نه، مسلما نتیجه کار تقویت کننده است و همین امررایجبودن آن را تبیین مىکند.
اما در دراز مدت تنبیه، عملا رفتار تنبیه شده را از خزانه رفتار حذف نمىکند وتوفیق موقتى آن در ازاى بهاى گزاف کاهش دادن کارآمدى کلى و خوشوقتى گروه تماممىشود.
این روان شناس محقق، تقویت کنندهها را جانشین تنبیه مىکند.
تقویت کنندهها بهوجود یا عدم هر محرکى که موجب افزایش وقوع پاسخ گردد، گفته مىشود.
تقویتکنندهها دو نوع هستند.
مثبت و منفى.
در تقویت مثبت وجود محرک موجب افزایش تکرار پاسخ مىشود.
اما در تقویت منفى عدم حضور یا فقدان محرک موجب تقویت مىگردد.
وقتى که والدینفرزندشان را به دلیل این که به کودکى کوچکتر از خودش کمک کرده، تشویق مىکنند،یا به دلیل هر نمره 20 که در مدرسه گرفته به او مقدارى پول مىدهند و یا وقتى کهاجازه مىدهند به دلیل این که کارى را به انجام رسانیده شب کمى دیرتر از معمولبخوابد، در واقع تقویت مثبتبه کار بردهاند.
تقویت کنندهها ممکن است اجتماعى(تشویق محبت) یا غیر اجتماعى(چیزهاى ملموس، امتیازات خاص) باشند.
تاثیراتتقویتهاى اجتماعى; مانند تشویق تا حدودى بستگى به رابطه کودک با بزرگسال دارد.
معمولا تشویق از طرف والدینى که رابطه گرم و پذیرایى با کودک دارند، موثرتر ازتشویق از طرف والدینى است که سرد و بىاعتنا هستند.
البته گاهى تشویق از طرفوالدینى که سرد و بىاعتنا هستند، ممکن استبراى کودک اهمیتخاصى داشته باشد،چون به ندرت پیش مىآید.
تاثیر تقویتکنندهها در عین حال بستگى دارد به این کهکودک در مورد آن تقویت کنندهها چه نگرشى دارد و آنها را چگونه تعبیر و تفسیرمىکند.
معمولا والدین به طور غیر عمدى رفتار کودک خود را تقویت مىکنند.
یک مورد معمولتقویت غیر عمدى این است که به کودکان به هنگامى که رفتار نادرستى از آنانسرمىزند، بىتوجه باشد.
با این بىتوجهى، پاداشى را که کودک شما مىتوانستبهاحتمال زیاد از آن برخوردار شود، از او دریغ مىشود.
به طور حتم کودکان در کانونتوجه والدین نشو و نما مىکنند و محروم ساختن آنها حتى براى زمانى کوتاه مىتوانداثر فورى بر جاى گذارد.
شیوه نادیده انگارى، به ویژه وقتى موثر است که کودک شماقصد داشته باشد شما را تحریک کرده یا به کلى غافلگیر کند.
اگر ماهرانه بکوشید به سر و صدا یا حرفهاى زیادى و بىسابقه او ترتیب اثرندهید، حتما جلو حرکات او را مىگیرید.
وقتى که از عمل خود برگشت، حتما از وى به پاس این تغییر رفتار تعریف کنید.
وقتى به کودک خود بىمحلى مىکنید، ثابت راى باشید.
اگر دانهاى شکلات خواست واحساس کردید در این وقت نباید بخورد، تنها یک بار به او بگویید «حالا وقتشیرینى نیست» بعد چشم از او بردارید، به طورى که اصلا نگاهتان به نگاه اوبرخورد نکند و برخلاف تقاضاى او ساکتبمانید.
منظور از این عمل آن است که حتى حاضر نیستید به هیچ وجه به او رو نشان دهید.
اگر به رویش لبخند بزنید، به طور ضمنى به این معنى است که علنا وادارش خواهیدکرد تا پافشارى کند و این پافشارى مطمئنا حاکى از آن است که دل شما را به دستخواهد آورد.
کودک شما ممکن است اکنون همه تلاش خود را براى جلب توجه شما به کار گیرد، ازجمله در اتاق بدود، روى تختبیفتد، یا روى فرش غلتبزند.
برخى از کودکان وقتىمورد بىتوجهى قرار مىگیرند، سرسختانه در پى آنند تا با پدر خود تماس جسمانىپیدا کنند.
کودک شما ممکن است از سر و شانهیتان بالا رود، به لباستان بیاویزد،یا به پایتان بپیچد.
این جاست که شاید دلتان نرم شود، به ویژه وقتى که او را باچهرهاى ناراحتببینید.
اما، اعمال او را به کل نادیده بگیرید.
وقتى از حقهبازىدستبرداشت، آن وقتبه او توجه نشان دهید.
اگر به فعالیت مورد قبولى مشغول شد واز درخواستخود براى شکلات دستبرداشت، او را تشویق کنید.
والدینى که تسلیم گریهها یا خواستههاى غیر منطقى کودک خود شوند، نه تنهارفتار خلاف کودک را از بین نخواهند برد، بلکه همان رفتارى که قصد از میانبردنشان را داشتند، تقویت مىکنند.
بنابراین، ما مىتوانیم به جاى تنبیه از تقویتکنندههاى مثبت و منفى استفادهکنیم و کودکمان را به رفتار درست وادار نماییم، هرچند این روش در آغاز وقتگیربه نظر مىرسد، ولى زمانى که شما چندین بار در مقابل رفتار ناخوشایند آنهامقاومت کنید، آنان یاد خواهند گرفت که رفتارهایى که شما به آن بىتوجه هستید،سریع ترک کنند.
حتى نتیجه آزمایشهاى گوناگون نیز نشان دادهاند که از راه تنبیههمیشه گرایش به پاسخ دادن کاهش نمىیابد.
از آزمایشهاى نورندایک، دیگر روانشناسمعروف و یکى از بنیان گذاران روانشناسى تجربى، یادگیرى، تربیتى و هوشى، در موردانسان چنین نتیجه گرفتهاند که پاداش، رفتار قبلى را تقویت مىکند (اگر رفتارمثبتبوده باشد)، اما تنبیه آن را تضعیف نمىکند (اگر رفتار منفى باشد).
از طریقپاداش ممکن است رفتار به صورت ثابت و پایدار باقى بماند، اما خلاف آن همواره صدقنمىکند; یعنى به وسیله تنبیه نمىتوان موجود را وادار به ترک رفتار کرد.
تقویت در ایجاد رفتار مطلوب موثر است، اما تنبیه سرانجام ممکن است.
هم براىتنبیه شونده و هم براى تنبیه کننده، عواقب شوم و زیان آورى به بار آورد.
نتایجتنبیه قابل پیشبینى و اعتبار نیستند.
در خاموشى (زمانى که کودک کار مثبتى انجامنمىدهد و والدین کاملا بىتوجه مىشوند) رفتار از راه تقویت نشدن محرک، از بینمىرود، اما تنبیه، به جز موارد خاص وسیلهاى مناسب براى تحرک عادت نیست.
البته بعضى روانشناسان با تشویق و تقویت، تنبیه را نیز در مواردى محدود جایزمىدانند، اینها عقیده دارند که آدمى به علت تمایل غرائزش در هر سن و سال ازارتکاب به گناه نمىتواند مبرا باشد و کودکان که باید چون نهالى تازه براى زندگىآینده تربیتشوند، احتیاج به دقت فراوان دارند.
این دقت نه تنها به راهنمایىهاىلازم و کمکهاى فکرى و عملى مفید اطلاق مىشود، بلکه جلوگیرى از انجام اعمال زشت وخلاف نیز باید در سرلوحه برنامههاى تربیتى آنان قرار گیرد و براى این منظورراهنمایىها و مراقبتهاى لازم از اصول اولیه تربیت کودکان به شمار مىرود و پس ازآن توبیخ و سرزنش و احیانا تنبیه نیز براى آنان لازم است و به خصوص باید در نظرگرفت که مربى براى هدایت کامل فرزندانش به راههاى حقیقى زندگى، باید همیشهچهرهاى راضى و متبسم و مهربان نسبتبه آنان داشته باشد، ولى چماق نیز در دست وبالاى سرش به نظر کودک برسد.
یعنى در حقیقتبراى تربیت صحیح فرزند، و وادارداشتن او به راه زندگى.
علاوه بر کلیه روابط اولیه پدر و مادر و فرزند و خانوادهو تشویق و هدایت و راهنمایىهاى لازم، چماق تنبیه همیشه باید در دست مربى بودهباشد، ولى هیچ وقت آن را پایین نیاورد، چه در حقیقتبا پایین آوردن آن، نه تنهاقبح عمل از بین مىرود و کودک دیگر از آن ترسى نخواهد داشت، بلکه شخصیت کودک نیزلکهدار خواهد شد، و پس از آن ارتکاب به گناه جدید و احیانا تنبیه و کتک خوردنمجدد ابا و ترس نخواهد داشت.
در هر حال تنبیه لازم است درستبه میزان گناه اعمالشود و کمتر یا زیادتر آن از هر نوع و به هر شکل باشد، نه تنها زیان دارد، بلکهکودک را به تدریج انتقامجو و آزار رسان یا مهمل و سهلانگار بار مىآورد.
اندازهتنبیه قدرى است که کودک را وادار به موافقت کند.
در موقعیتهاى طبیعى، کودکانوقتى با تنبیه شدیدى رو به رو مىشوند، بیشتر احتمال دارد که اطاعت کنند، ولىتنبیه شدید در عین حال رفتار مطلوب دیگر را سرکوب مىکند و هم چنین تنبیه بسیارشدید کودکان را مىترساند و خشم آنان را بر مىانگیزد، از این رو، کودکان کمتراحتمال دارد که قاعدهاى را که به آنان تحمیل شده بپذیرند و درونى کنند.
اما عدمتنبیه و اغماض کلى گناهان کودک، او را مهمل و لاابالى بار مىآورد و به اومىفهماند که در زندگى اصولا تنبیهى در کار نیست و بهتر استبر خر مراد سوار شودو تا آن جا که مىتواند بتازد.
و این خود یک نوع خودخواهى و بىبند و بارى بىمعنىاست که بعدها به زیان زندگى شخصى او و اجتماع تمام مىشود.
البته منظور ازتنبیه، تنبیه بدنى نیست، بلکه سایر روشهاى تنبیهى مانند: محروم کردن از چیزى،قهر، عدم توجه حس و مانند اینها، زیرا تنبیه بدنى هیچ وقت نتیجه مثبت نداشته وبرعکس عوارض جانبى شدیدى نیز بر جاى گذاشته است.
حضرت امام على(ع) مىفرمایند: پند پذیرى انسان عاقل به وسیله ادب و تربیت است، این چهارپایان و حیوانات هستندکه با زدن تربیت مىشوند.
اما امام على(ع) نیز تنبیه غیر بدنى را در مواقعى لازم دانسته و جواب مردى کهاز فرزند خود به حضرت شکایت مىکرد، فرمود: فرزندت را نزن و براى ادب کردنش ازاو قهر کن، ولى مواظب باش قهرت طول نکشد و هر چه زودتر آشتى کن.
ابن خلدون، دانشمند اسلامى نیز خشونتبىمورد را مردود دانسته و مىگوید: اگرآموزگار با شاگرد خود خشونت ورزد، دانشآموز نیز به خشونتخو مىگیرد، نشاط وشادى روح او از بین مىرود، به کسالت و انزوا روى مىآورد و به دروغ و باطل پناهمىبرد، چرا که بیم آن دارد که اگر جز این رفتار کند، دیگران بر او غلبه کنند واو را مقهور خود سازند.
این چنین است که دانشآموز با فریب و نیرنگ آشنا مىشود وکارهاى خود را بر این روش نادرست پىریزى مىکند.
بنابراین سزاوار است که آموزگاران در تعلیم و تربیتشاگردان خود و پدران ومادران در تربیت فرزندان خود خشونت و سختگیرى نا به جا نداشته باشند، بلکه باآن به نرمى رفتار نمایند.
تشویق و تنبیه از نظر پیامبر اکرم (ص ) : پیامبر (ص) از تشویق وتنبیه یارانشان غافل نبودند و تشویق های رسول گرامی در طول نبرد خود انگیزه مقاومت را در افراد بوجود می آورد در هنگامی که قهرمانی مشرکی را به قتل می رساند پیامبر اورا به شیوه های مختلف تشویق می کرد در هنگامی که طلحه بن ابی طلحه به دست علی (ع) کشته شد پیامبر (ص) باصدای بلند تکبیر فرستاد.و برای تشویق یارانش به آنها کنیه هائی می داد تا آنانرا خوشحال کند .هنگامی که رشید فارسی ابن عویم را کشت پیامبر به او فرمودند آفرین یا اباعبدالله .
در صورتی که رشید فرزندی نداشت تنبیه را نیز زمانی که لازم بود انجام می داد .
هنگامی که از کشته شدن مجذور بن زیاد بدست حارث بن سوید اطلاع یافت بدون توجه به خدمات حارث ’ دستور قصاص اوراداد چرا که این قتل رنگ وبوی جاهلیت داشت .
مهمترین تشویقی که برای یارانش در نظر گرفت شرکت در غزوه حمراء الاسد بود .
چرا پیامبر (ص ) باوجود این که تمام نیروهایش زخمی بودند از آنها خواست فقط کسانی که با او دراحد جنگیدند اورا برای حمراء الاسد یاری کنند .
هدف او از این بسیح نیروهای زخمی چه بود .
اگر مقصود جنگ بود که باید نیروهای تازه نفس را جایگزین زخمیها کند و اگر فقط ترساندن قریش بود بازهم باید نیروهای بیشتر ی را می برد کمااینکه با روشن کردن 500آتش در پانصد نقطه همین کاررا نیز کرد علامه جعفر سبحانی در تحلیل این مسئله نوشته است که بردن یاران وزخمیها به غزوه حمراء الاسد برای تنبیه افرادش از نافرمانی درجنگ بود اما گمان بیشتری می رود که تشویق کسانی باشد که به جنگ آمده بودند وتنبیه افرادی که از جنگ سرباز زده اند چرا که توجه پیامبر (ص) به یارانش برایشان بهترین تشویق بود .
ودلیل این مدعا جابر بن عبدالله انصاری است که در جنگ احد شرکت نکرده بود و دلیل محکمی نیز برای این کار داشت و پیامبر عذر اورا موجه دانست واجازه شرکت در غزوه حمراء الاسد را به اوداد منابع : http://www.irib.ir/amouzesh/j/p_r_t/ravanshenasi3/page31.htm