رشد اسلام در بین سیاهپوستان آمریکا
برخی از قراین تاریخی حاکی از آن است که نزدیک یک پنجم کسانی که از آفریقا به عنوان برده به آمریکا آورده شدند، مسلمان بودند و همین امر یکی از دلایل توجه بیش تر سیاهان آمریکایی به اسلام بوده است، زیرا مسلمانان برده در آمریکا تحت اجبار برده داران ناگزیر از تغییر دین خود شده و مسیحی شدند. گرویدن سیاهان به دین اسلام، یک پدیده قرن بیستمی بوده و نوعی عکس العمل در برابر نژاد پرستی و تبعیض علیه سیاهان به شمار می آید. درواقع سیاهان آمریکا در مواجهه با برخوردهای نژاد پرستانه و نفرت آمیز سفید پوستان علیه خود دو راه در پیش روی می دیدند: یا در این جامعه بمانند و ارزشمند بودن خود را برای این کشور به اثبات برسانند و یا به صورت های گوناگون در برابر سیاست های تبعیض آمیز سفیدپوستان بایستند. لذا سیاهان در جریان مبارزات حق طلبانه برای برخورداری از حقوق برابر و استقرار عدالت اجتماعی پتانسیل قدرتمندی در اسلام یافتند که از لحاظ ایدئولوژیکی با اهداف مورد نظر آنان سازگاری داشت. بنا به نظر بسیاری از پژوهشگران مسائل مربوط به مسلمانان آمریکا، مردم سیاه پوست این کشور در اسلام امید برای یک جامعه مبتنی بر عدالت، برادری و برابری و فراهم نمودن شرایط و امکانات لازم جهت ایجاد رابطه برادرانه با معتقدان سایر ادیان را مشاهده کرده اند.(1).
برخی معتقدند که، سیاهان آمریکا تحت رهبری (تیموتی درو) که گفته می شود: نخستین سیاه پوستی است که در سال 1913 به اسلام گرویده، ریشه اسلامی خود را در اوایل قرن جاری کشف کردند. (تیموتی درو) پس از گرویدن به اسلام، نامش را به (نوبل درو على) تغییر داد و فرقه معروف به (موریش ساینس تمپل) را که در بخش های پیشین شرح آن رفت، در(نیوآک نیوجرسى) بنیانگذاری کرد؛ ولی اغلب پژوهشگران بر این باورند که، الیجاه محمد بنیانگذار گروه اسلامی ملت اسلام، پیش از همه در معرفی اسلام به سیاهان نقش داشته است. دراوایل کار، گروه ملت اسلام که به مسلمانان سیاه نیز معروف شده بودند عقیده داشتند که، در ماه ژوئیه 1930 خداوند به صورت شخصی به نام (والاس فرد محمد) ظاهر شد و الیجاه محمد نیز آخرین پیامبر بود. گروه مذکور همچنین مدعی بودند که، خداوند یک انسان است و پس از مرگ هیچ زندگی دیگری وجودندارد. این گروه با یک چنین تبلیغاتى، بویژه با ادعای برتری سیاهان، یک جریان اعتقادىِ خلاف آموزش های سنتی اسلام را به وجود آورد؛(2) ولی با شروع دهه 1960 و اوج گیری مبارزات سیاهان برای به دست آوردن حقوق مدنى، بسیاری از سیاهان متوجه وجود رابطه ای بین اسلام و مبارزات حق طلبانه خود شدند و در اسلام نوعی فرهنگ مشروع و جانشین برای فرهنگ تبعیض آلود و نژاد پرستانه حاکم بر جامعه آمریکا دیدند مخصوصاً که در اسلام پیام هایی در باره برابری نژادی و تأکید بر ارزش ذاتی و منزلت تمامی انسان ها وجود داشته که برای سیاهان بسیار پر جاذبه بود. بیش ترها معتقدند که، مالکوم ایکس در گرایش دادن سیاهان به اسلام، در این دوره نقش مهمی داشت. گفته می شود: تا سال 1970 گروه ملت اسلام قریب به صد هزار نفر عضو داشت.(3).
نهضت ملت اسلام، منشأ خود را مدیون سنت های مذهبی عرضه شده از سوی مسجد علمی مور - آمریکایی «نوبل دروعلى» می داند. این جنبش دارای ارکان مادی و معنوی است و الیجاه محمد، (مارکوس گاروى) را بانی نهضت خود به شمار می آورد. الیجاه محمد می افزاید:. شکست هر دو شخصیت «نوبل درو على) و (مارکوس گاروى» در آزاد سازی نژاد سیاه به دلیل در اختیار نداشتن (کلید) بود و از سویى، هنوز زمان رهایی فرا نرسیده بود.(4) این بخش به بررسی پیدایش، رشد و رهبری نهضت ملت اسلام و گسترش آن به یک نهضت در سطح ملی اختصاص دارد. پیدایش جنبش ملت اسلام را نمی توان، جدا از رهبری (الیجاه محمد) و وفاداری گروه کوچکی از پیروان وی دانست که از سال 1932 با شکیبایی و ثبات قدم فعالیت کرده اند. معروف است که نخستین کسانی که به وی گرویدند مادر، همسر و شش فرزندش بودند.(5) پیروانش، نخستین پایه مسجد دیترویت را بنا نهادند که امروزه یکی از مساجد مهم جنبش به شمار می رود. در اوایل سال 1934، پلیس دیترویت الیجاه محمد را به دلیل خودداری از فرستادن یکی از فرزندانش به مدرسه دولتی بازداشت کرد. الیجاه محمد پیش از بازداشت شدن تلاش می کرد مدرسه ای مخصوصِ مسلمانان تأسیس کند، اتهامش، آن گونه که در هفته نامه تایم بیان شد: (کمک به غفلت از تحصیل صغیر بود).(6) سهل انگاری هفته نامه تایم در بیان نوع جرم الیجاه محمد تأثیر ناگواری در فکر توده مردم نسبت به وی برجای گذاشت و فرصت مناسبی را برای یک روزنامه سیاه پوست فراهم ساخت تا در سر مقاله خود، از او (الیجاه محمد) دفاع کند. در این سر مقاله نوشته شده بود که، هفته نامه تایم علاقه زیاد به مسائلی دارد که درباره صحت آن تحقیقی به عمل نیامده است: برای نمونه، در افشاگری اخیر مجله تایم درباره الیجاه محمد دو حقیقت خام وجود دارد: یکی این که الیجاه محمد در سال 1934 به جرم (کمک به غفلت از تحصیل صغیر) بازداشت شده و مدت شش ماه با تعلیق مجازات آزاد شده است. به طور کلى، جرم کمک کردن به غفلت از تحصیل صغیر متضمن نوعی عمل غیر اخلاقی یا کیفری است. الیجاه محمد، به عنوان رهبر یک فرقه مذهبی کوشید، مدارس مذهبی تأسیس کند شخص وی و پیروانش از فرستادن فرزندان خود به مدارس دولتی خودداری کردند. کمک الیجاه محمد به غفلت از تحصیل صغیر که در تایم گزارش شده است همین بود.(7). در اواخر همان سال، الیجاه محمد به شیکاگو رفت و در اندک زمانی مسجد شیکاگو را سازمان داد. جنبش تحت رهبری او، باردیگر در جریان شورشِ سالنِ دادگاه در پنجم مارس 1935 و در ساختمان مرکز پلیس واقع در خیابان استیت جنوبى(8) شماره 1121، سرزبان ها افتاد. این شورش منجر به درگیری (بین فرقه گرایان رنگین پوست) و پلیس شد.(9) در این درگیری شدید، سروان پلیس (جوزف پالیسنزکى)(10) - که سابقه پنجاه سال کار در اداره پلیس شیکاگو را داشت - کشته شد. به علاوه یک مأمور انتظامی دادگاه نیز به شدت مجروح شد و دو عضو فرقه ملت اسلام هدف اصابت گلوله قرار گرفتند و 38 نفر دیگر، از جمله دوازده پلیس، شش مأمور انتظامی و بیست نفر از پیروان الیجاه محمد زخمی شدند. 43 نفر از اعضای فرقه الیجاه محمد به اتهام مشارکت در قتل سروان پلیس موقتاً بازداشت شدند.زمینه رویدادی که منجر به شورش در دادگاه شد، از ده روز پیش، آغاز گردید. خانم (کریستوپولوس)(11) درخواست بازداشت خانم(حسن) عضو فرقه مورها (مسلمانان) را، به جرم شکستن شیشه های خانه اش در یک نزاع، کرده بود. دادگاه شهرداری یک مأمور (تأمین رفاه) را تعیین کرد تا درباره اتهام وارده بررسی و در صورت لزوم نسبت به صدور حکم بازداشت، اقدام کند. این مأمور که دوشیزه (روزمری گریفین)(12) نام داشت، طرفین دعوا را به دفتر خود، که در نزدیکی دادگاه زنان قرار داشت، احضار کرد. افراد فرقه الیجاه محمد به توصیه رهبر خود، به دلیل این که به وحدت فرقه سوگند خورده اند، به دادگاه رفتند تا از خواهر خود حمایت کنند تا عدالت و انصاف درباره او به اجرا در آید.(13).
روزی که ماجرای اتاق دادگاه پیش آمد، خانواده حسن به همراهی پنجاه الی شصت نفر از اعضای فرقه به دادگاه آمده بودند. دوشیزه (گریفین) با خانم حسن و شاکی در دفتر کارش گفت و گو کرد و نظر داد که نیازی به صدور حکم بازداشت نیست. آن گاه خانواده حسن به اتاق دادگاه بازگشتند، خانواده حسن با اطمینان از پیروزی خود، به روی حامیانشان لبخند می زدند. پس از لحظه اى، با علامت دست یکی از اعضای فرقه، همگی شان، به ترتیب نظامی از جای شان برخاستند (این ترتیب جزیی از سنت آنان است) و به سوی قسمت جلوی دادگاه به راه افتادند. در این ضمن، گروه دیگری مرکب از ده زن رنگین پوست، در برابر قاضی (ادوارد شفلر)(14) ایستاده و به سخنان وی درباره دعوی دیگری گوش می دادند. دو گروه، یعنی افراد فرقه الیجاه محمد و ده زن رنگین پوست، به یکدیگر پیوستند. مأموران انتظامی دادگاه به گروه طرفداران حسن گفتندکه، باید از در خروجیی که در پشت سر آنان قرار دارد، خارج شوند نه از در جلوی دادگاه؛ ولی افراد فرقه، مأموران انتظامی را کنار زدند. یک مأمور انتظامی آنان را دعوت به حفظ نظم کرد. یک زن از فرقه الیجاه محمد که به هیجان آمده بود، فریاد زنان به یکی از مأموران انتظامی گفت: عینکت را بردار تا شلاقت بزنم و در فاصله سی ثانیه (کویل)(15) و(مازولا)(16) مأموران انتظامی دادگاه را زیر باران کتک گرفتند وآنان را نقش برزمین کردند. پلیسی که در دادگاه حضور داشت به یاری آنان آمد. افراد فرقه الیجاه محمد صندلی ها را به هوا پرتاب می کردند. (سروان پالیسنزکى) که در کنار قاضی شفلر نشسته بود، به سوی محل نزاع به راه افتاد؛ اما کارآگاه (هاری شلینگ)(17) بازویش را گرفت و او را از این کار بازداشت. سروان پلیس، بی اعتنا به هشدار وى، داخل جمعیت شد تا نظم را برقرار سازد.