رسول الله (ص): سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکه.
رسول الله (ص) فرمود: «آن کسی که به یک شخص مؤمن و باایمان فحش می دهد، خود را در پرتگاه هلاکت و بدبختی قرار داده است.» قال الصادق (ع): من فحش علی أخیه المسلم نزع الله منه برکه رزقه، و وکله إلی نفسه و أفسد علیه معیشته.
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «هر کس به برادر مسلمان خود فحش بدهد، خداوند برکت از روزی او برمی دارد، و او را به حال خودش رها می کند، و زندگیش را تباه می سازد.» قال رسول الله (ص): اربعه یؤذون أهل النار علی ما بهم من الذی وعد منهم.
رجلاً یسیل فاه قیحاً، و هو من کان فی الدنیا فاحشاً.
رسول اکرم (ص) فرمود: «چهار گروه هستند که دوزخیان از عذاب و شکنجه آنها در رنجند، یکی از آنها شخصی است که از دهانش چرک و خون و کثافت جاری می شود، و او کسی است که در دنیا فحاش و هرزه گو و بددهن بوده است.» قال ابوعبدالله (ع): اذا رأیتنم المرء لایستحی مما قال و لا مما قیل له، فاعلموا أنه لغیه أولشرک من شیطان.
امام صادق (ع) می فرماید: «اگر کسی را دیدید که از گفتن و شنیدن کلمات زشت و رکیک شرم و حیا نمی کند و باکی ندارد از این که درباره دیگران چه بگوید و یا دیگران درباره او چه بگویند بدانید که یا زنازاده است، و یا شیطان در نطفه او شریک است.» (به تعبیر عامه مردم یا تخم زناست، یا تخم جن است، یا تخم نابسم الله است.) قال ابوعبدالله (ع): من سب ولی الله فقد سب الله.
امام صادق (ع) فرمود: «هر کس به یکی از دوستان خدا ناسزا بگوید، محققاً به خدا ناسزا گفته است.» سلام یهودی ، «سام علیکم» عایشه همسر رسول اکرم (ص) ، در حضور پیامبر نشسته بود که مردی یهودی وارد شد.
هنگام ورود به جای سلام علیکم گفت: «السام علیکم» یعنی «مرگ بر شما».
طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد، او هم به جای سلام گفت: «السام علیکم».
معلوم بود که تصادف نیست، نقشه ای است که با زبان، پیامبر اکرم را آزار دهند.
عایشه سخت خشمناک شد و فریاد برآورد که: «مرگ بر خود شما باد، ای برادران میمونها و خوکها.» رسول اکرم فرمود: «ای عایشه، ناسزا مگو، فحش و ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت ترین صورتها را دارد.
نرمی، ملایمت و بردباری، روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد، و از روی هر چیزی برداشته شود از قشنگی و زیبایی آن می کاهد، چرا عصبی و خشمگین شدی؟» عایشه گفت: «مگر نمی بینی یا رسول الله که اینها با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟» حضرت فرمود: «چرا، من هم در جواب گفتم: «علیکم» یعنی: بر خود شما باد؛ و همین قدر کافی بود.» فحش و ناسزا ، شکننده روزه است روزی رسول اکرم (ص) شنید یکی از زنانش در حالی که روزه دار است، به کنیزش فحش و ناسزا می دهد.
حضرت فوری مقداری غذا فراهم کرد و آورد نزد آن زن، و به او فرمود: «از این غذا بخور»!
آن زن گفت: یا رسول الله!
من روزه دار هستم.
حضرت فرمود: «چگونه تو روزه دار هستی در حالی که به کنیزت ناسزا می گویی؟!
پس بدان و آگاه باش که روزه گرفتن فقط امساک و پرهیز کردن از خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست.» آب جوشان جنهم ، خوراک فحّاشان است پیامبر اکرم (ص) فرمود: چهار گروه در روز قیامت به عذاب و عقاب سختی گرفتار می شوند، به طوری که اهل دوزخ از شدت عذاب و شکنجه ایشان رنج می کشند.
این چهار گروه از آب جوشان جهنم می نوشند و از سختی این شکنجه و عذاب و هلاک شدن، فریادشان به واویلا بلند است.
یکی از آن چهار گروه، شخصی است که از دهانش چرک و خون و کثافت بیرون می ریزد.
اهل دوزخ سؤال می کنند: «این بدبخت دور از رحمت خدا که این چنین چرک و خون و کثافت از دهانش بیرون می ریزد، جرم و گناهش چیست؟» در جواب می گویند: «این بیچاره، جرم و گناهش این است که به هر سخن زشتی گوش فرا داده، از بیان کلمات زشت و دادن فحش و ناسزا لذت می برد، همانگونه که آمیزش جنسی (و خوردن و آشامیدن غذاهای لذیذ) برای او لذت داشت.» دعوای سماعه با شتربان خود «سماعه» یکی از یاران امام صادق (ع) بود.
روزی با یکی از ساربانان خود نزاع کرد و به او ناسزا گفت.
خبر دعوای سماعه با کارگرش به امام صادق (ع) رسید، هنگامی که سماعه خدمت حضرت وارد شد، امام صادق (ع) بدون مقدمه به او فرمود: ای سماعه!
این چه دعوا و جنجالی بود که میان تو و شتربانت به وجود آمد؟
بپرهیز از این که با کسی بددهنی کرده، به او فحش و ناسزا بدهی و سر او داد بزنی، و یا لعن و نفرین کنی.
سماعه می گوید، من عرض کردم: به خدا قسم، به این خاطر با او دعوا کردم که وی در حق من ستم کرده بود.
حضرت فرمود: اگر او به تو ستم کرده است، تو با ناسزاگویی و بدزبانی بیشتر به او بدی کردی، و این رفتار ناشایسته، روش ما نیست، و چنین دستوری به شیعیان خود نمی دهیم، پس از خداوند طلب آمرزش و مغفرت نما و دیگر چنین کار زشتی را تکرار نکن!
من در پاسخ توصیه و سفارش حضرت گفتم: استغفار می کنم و از خداوند طلب آمرزش می نمایم و دیگر هرگز مرتکب چنین عمل زشتی نخواهم شد.
صائب تبریزی رحمه الله گفت: پاک کن از سخن پوچ دهان را صائب لقمه کام صدف، دُر ثمین می باید با فحّاشان رفاقت نکنید عمروبن نعمان جعفی می گوید: امام صادق (ع) دوست و رفیقی داشت که همیشه همراه حضرت بود و از او جدا نمی شد، روزی به اتفاق از بازار کفاشها عبور می کردند، و به دنبالشان غلام آن مرد که از اهل سند (یکی از ایالتهای هند) بود می آمد، در بین راه ناگاه آن مرد به پشت سر نگاه کرد، غلام را ندید، بعد از چند قدم دیگر، دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم غلام را ندید، سومین بار به پشت سر نگاه کرد و او را صدا زد، اما از غلام که سرگرم تماشای اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود خبری نبود، برای مرتبه چهارم که سر خود را به عقب برگرداند، غلام را دید، با خشم و غضب به او گفت: «ای زنازاده !
کجا بودی؟» امام صادق (ع) تا این جمله را شنید، با ناراحتی و تعجب دست خود را بلند کرد و محکم بر پیشانی زد و به دوست خود گفت: « سبحان الله!
آیا دشنام می دهی؟
و به مادرش نسبت کار ناروا داده، او را به زنا متهم می کنی؟
من گمان می کردم تو مردی باتقوا و پرهیزکار و عفیف و خویشتن داری، اما اکنون می بینم در تو ورع و تقوایی وجود ندارد (و به راحتی دشنام می دهی و تهمت می زنی.) » آن مرد گفت: ای پسر رسول خدا، مادر این غلام، سندی و مشرک است، و مسلمان نیست، و من بی جهت تهمت ناروا نزده ام.
حضرت فرمود: مادرش مشرک بوده که بوده، مگر نمی دانی که هر قوم و ملتی در امر ازدواج سنت و قانونی دارند که طبق همان سنت و قانون ازدواج کرده، به وسیله آن از زنا جلوگیری می کنند.
پس عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند (و کسی هم حق ندارد به آنان نسبت ناروا بدهد) ، حال از من دور شو (زیرا که دوستان ما هرگز این چنین بدزبان و هرزه گو نیستند.) عمروبن نعمان می گوید: بعد از آن، دیگر کسی ندید که امام صادق (ع) با او راه برود، تا سرانجام مرگ بین آنها جدایی کامل انداخت.
فحّاش بددهن ، مثل سگ و شیطان است عیاض بن حمّاد گفت: به پیامبر اکرم (ص) عرض کردم: ای رسول خدا !
مردی از خویشاوندانم که مقام و منزلتش پایین تر از من است به من فحش و ناسزا می دهد، اگر من بخواهم برای انتقام در پاسخ به او دشنام بدهم، آیا اشکالی دارد؟
حضرت در جواب من فرمود: المتسابان شیطانان یتعاویان و یتهاوتران.
«دو نفر که به یکدیگر فحش و ناسزا می دهند، مانند دو شیطانند که با یکدیگر در افتاده، مجادله و دعوا نموده، (و مثل سگ) به هم پارس می کنند و همدیگر را در هم می کوبند، و پرده شرم و حیا را می درند.» در جمله ای دیگر به همین مضمون پیامبر اکرم می فرماید: المتسابان شیطانان یتعاویان و یتهارجان.
«دشنام دهندگان به یکدیگر، دو شیطانند که همچون سگان بر هم بانگ می زنند و به هم می پرند.» در روایت دیگر حضرت می فرماید: المتسابان شیطانان یتهاذیان و یتکاذبان.
«دو کس که به یکدیگر دشنام و ناسزا می گویند، دو شیطانی هستند که هذیان و دروغ می گویند.» ابراهیم بن میسره گفت چنین گفته اند که: «فحاش هرزه گوی دشنام جوی، در روز قیامت به صورت سگی محشور می شود یا این که در شکم سگی محبوس و زندانی می گردد.» امام صادق (ع) فرمود: من علامات شرک الشیطان الذی لایشک فیه ان یکون فحاشاً، لایبالی ما قال و لا ما قیل فیه.
«از نشانه های شرکت شیطان در نطفه و وجود انسان که شک و تردیدی در آن نیست، این است که انسان از آنچه که از دهانش خارج می شود و می گوید، و از آنچه از زبان مردم خارج می شود و به او می گویند باکی نداشته، فحاش، هرزه گو و دشنام جو باشد.» هرزه گویی مانع استجابت دعاست در زمان بنی اسرائیل مردی بود که فرزندی نداشت.
سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند، اما دعایش مستجاب نمی شد.
هنگامی که دید خداوند حاجت او را برآورده نمی سازد، مأیوس و ناامید به درگاه خداوند عرض کرد: «پروردگارا، (سه سال است که تو را می خوانم و جوابم را نمی دهی) آیا من از تو دورم و سخن مرا نمی شنوی، یا به من نزدیکی و پاسخم را نمی دهی؟» در عالم خواب و رؤیا کسی به نزدش آمد و در پاسخ او گفت: «تو سه سال تمام است که خدا را با زبانی زشت و هرزه، و دلی سرکش و ناپرهیزکار، و نیتی نادرست و ناپاک می خوانی و دعا می کنی، (اما دعا و طلب حاجت از درگاه خداوند به این صورت برای تو نتیجه ای ندارد) ولی اگر می خواهی دعایت مستجاب شده، حاجتت برآورده شود، باید از هرزه گویی دست برداشته، دلت باتقوی و پرهیزکار شده، نیتت پاک و خالص گردد.» امام صادق (ع) فرمود: «آن مرد به آنچه که به او در عالم خواب دستور داده شده بود عمل نمود، سپس به درگاه خداوند دعا کرد و حاجت طلبید، خداوند دعای او را مستجاب کرده، پسری به او عنایت فرمود.» رسول اکرم (ص) فرمود: من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام.
«کسی که خدا را بشناسد و او را عظیم و بزرگ بدارد، دهانش را از سخن زشت و گفتار بیهوده نگه می دارد.» حکیم و دانشمندی می گفت: لسان یذکر به الله لاینبغی ان یذکر به الرفث.
«زبانی که با آن ذکر خدا گویند، سزاوار نیست که با آن فحش و دشنام دهند.» مخلوق خدا را دشنام ندهید حتی اگر حیوان باشد یک روز مرد عرب بیابان نشینی به حضور مبارک پیامبر اکرم (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، به من سفارشی فرموده، مرا نصیحت و راهنمایی کنید.
حضرت در پاسخ درخواست او فرمود: 1 اولاً، تقوای الهی را در زندگی خود پیشه کن، (و خودت را همیشه در برابر خداوند ببین و به حساب خودت برس، که حسابرسی خدایِ همیشه حاضر و ناظر، و قادر و توانا در روز رستاخیز، بسیار دقیق است.) 2 ثانیاً، اگر کسی به وسیله عیبی که در تو هست تو را سرزنش و ملامت نمود، تو برای مقابله با او، اگر عیبی در او بود، به وسیله آن عیب او را سرزنش مکن، تا به سبب این برخورد اخلاقی صبر و بردباری تو در مقابل سرزنش و عیب گویی او، أجر و پاداشی نیکو برای تو باقی بماند، و از طرف دیگر، گناه و کیفر سخن و عمل زشت او گریبانگیر خودش باشد.
به مشرکان و کافران فحش ندهید در جنگ بدر، بعد از پیروزی لشگر اسلام بر سپاه کفر که به فرماندهی ابوجهل، و «عُتبه» پدر هند جگرخوار، و برادرش «شیبه» و پسرش «ولید» دایی «معاویه بن ابی سفیان» و «امیه بن خلف» بود، بعضی از مسلمین به مشرکانی که در این جنگ کشته شده بودند، دشنام می دادند.
پیغمبر اکرم (ص) وقتی شنید، مانع از این کار شد، ایشان را نهی کرد و فرمود: «به این جماعت دشنام ندهید، زیرا نه تنها دشنام دادن شما به ایشان ضرر و زیانی نمی رساند بلکه در عوض باعث رنجش و ناراحتی بازماندگان ایشان خواهد شد.» سپس حضرت فرمود: آگاه باشید و بدانید، پلیدی و هرزگی زبان، بدگوهری است.
یعنی در هر حال و هر شرایطی، دشنام دادن و فحّاشی کار زشت و عمل ناپسندی است، چه به حق باشد، چه نباشد.
کلام خوش در برابر کلام زشت روزی عیسی بن مریم (ع) با حواریون خود از جایی عبور می کرد، در میان راه عده ای از یهودیان ایستاده بودند، وقتی که حضرت عیسی از کنار ایشان می گذشت، یهودیان شروع کردند به هرزه گویی، و به آن حضرت فحش دادن و ناسزا گفتن.
عیسی (ع) در مقابل با ایشان به نرمی و آرامی، و با کلام خوش سخن گفت و آنها را از این عمل زشت نهی نمود.
یکی از حواریون سؤال کرد که یا روح الله، چرا در برابر آن کلمات زشت و رکیک، به نرمی و با کلام خوش سخن گفتید و مقابله به مثل نکردید؟
حضرت فرمود: هر کس هر سرمایه ای از خوبی و بدی در ضمیر و وجود خود داشته باشد همان را مصرف می کند و به کار می بندد، این جهودان چون سرمایه وجودشان بد بود، به زشتی و بدی سخن گفتند، ولی چون در ضمیر و وجود من نیکی است، از آن چیزی جز خوبی و نیکی تراوش نمی کند.
آواز کلاغ و بانگ کبوتر «فیثاغورث» حکیم و فیلسوف یونانی، یکی از دانشمندان بزرگ علم نجوم، هیأت و ریاضی، یک روز در میان راه با شخصی برخورد نمود، آن شخص با دیدن فیثاغورث شروع کرد به او فحش دادن و ناسزا گفتن.
فیثاغورث بدون آنکه از خود عکس العملی نشان دهد، از او دور شد.
عده ای ناظر این ماجرا بودند، وقتی این صحنه را دیدند به فیثاغورث گفتند: «ای حکیم، چرا از رفتار و سخنان زشت او خشمگین نشده، پاسخ او را ندادی؟» فیثاغورث گفت: «زیرا من از کلاغ، بانگ کبوتر، و از دُرنا آواز قُمری توقع ندارم !» با ابلهان مجادله نکنید روزی «جالینوس حکیم» ابلهی را دید که گریبان مرد دانشمندی را گرفته و به او فحش و ناسزا می دهد.
جالینوس وقتی این صحنه را دید گفت: «اگر این مرد دانشمند و حکیم، فردی عاقل و دانا بد، کار او با این مرد ابله و نادان به اینجا نمی کشید.» امام کاظم (ع) می فرماید: ماتساب اثنان الا انحط الأعلی الی مرتبه الأسفل.
«وقتی دو تن به هم دشنام می دهند، آن کسی که مقام و شخصیتش والاتر است، به پستی می افتد.» پهلوان حقیقی یک روز پیغمبر اکرم (ص) از محلی عبور می کردند، در میان راه به جمعیتی برخورد نمودند که در بین آنها مرد پرقدرت و نیرومندی در حال زورآزمایی بود، و سنگ بزرگی را (که مردم آن را سنگ زورمندان و وزنه قهرمانان می نامیدند) از روی زمین بلند می کرد.
تماشاگران با مشاهده زورآزمایی ورزشکار، او را تحسین و تشویق می کردند.
پیغمبر اکرم (ص) پرسید: این اجتماع مردم برای چیست؟
عده ای وزنه برداری آن قهرمان را به عرض رسانده، گفتند: شخصی در اینجا زورآزمایی می کند.
حضرت فرمود: به شما بگویم مرد قوی و قهرمان کیست؟
قهرمان و پهلوان کسی است که اگر شخصی به او دشنام بگوید، وی تحمل نموده، بر نفس سرکش و انتقام جوی خود غلبه کرده، و بر شیطان نفس و ابلیس دشنام گو پیروز گردد.
پاسخ خواجه نصیر الدین طوسی به نامه دشنام دهنده در احوال خواجه نصیرالدین طوسی نقل شده است که: یک روز شخصی به خدمت خواجه آمد و نوشته ای از دیگری تقدیم وی کرد که در آن نوشته، به خواجه بسیار ناسزا گفته و دشنام داده شده بود، و از آن جمله نویسنده نامه، خواجه را «کلب بن کلب» «سگ، پسر سگ» خوانده بود.
خواجه در برابر ناسزاهای وی، با زبان ملاطفت آمیزی، این گونه پاسخ داد: این که او مرا سگ خوانده است درست نیست، زیرا که سگ از جمله چهارپایان، و عوعو کننده و پوستش پوشیده از پشم است و ناخن های دراز دارد، و این خصوصیات در من نیست، زیرا قد و قامت من راست است و تنم بی پشم، و ناخنم پهن می باشد و ناطق و گوینده و خندانم، و صفات و خصوصیاتی که من دارم غیر از صفات و خصوصیات سگ است، و آنچه در من است، مخالف است با آنچه صاحب نامه درباره من گفته است.
و به این گونه، با زبان نرم، پاسخ نامه او را داد، بی آنکه کلمه زشت و درشتی بر زبان رانَد، یا فرستاده او را برنجاند.
با بداندیش هم نکویی کن دهن سگ به لقمه دوخته به محدث قمی پس از نقل این داستان می فرماید: خواجه نصیرالدین طوسی در این امر اقتداء نموده به سیره امام باقر (ع) با آن مرد مسیحی، که این ماجرا در داستان بعد اشاره شده است.
پاسخ امام باقر (ع) به مرد مسیحی امام پنجم، محمد بن علی بن الحسین (ع) لقبش «باقر» است.
باقر یعنی شکافنده، به آن حضرت «باقرالعلوم» می گفتند، یعنی شکافنده علوم و دانش ها.
روزی مردی مسیحی به صورت توهین و تمسخر، کلمه باقر را به کلمه «بقر» یعنی گاو تغییر داده تعبیر کرد و به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی.
امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال آرامش و سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.» مرد مسیحی دوباره به طعنه و مسخره گفت: «تو پسر زنی هستی که آشپز بود.» حضرت فرمود: «شغلش این بود، و این کار عار و ننگی محسوب نمی شود.» باز آن مرد گفت: مادرت سیاه چهره و بی شرم و بدزبان بود.
امام باقر (ع) فرمود: «اگر این نسبت هایی که به مادرم می دهی راست است، خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است، خداوند از گناه و معصیت تو بگذرد و تو را ببخشد که این چنین به دروغ تهمت می زنی.» مشاهده این همه حلم و بردباری، از مردی که قادر بود همه گونه، موجبات اذیت و آزار یک مرد نصرانی خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که تحول و انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند، لذا وقتی آن مرد مسیحی این گونه برخورد را از امام باقر (ع) مشاهده کرد، هدایت یافته، مسلمان شد.
امام سجاد (ع) و مرد فحّاش امام سجاد، علی بن الحسین (ع) یک روز در خانه اش برای مهمانان خود سخن می گفت، در همین هنگام شخصی از راه رسید و شروع به بدگویی از امام نمود و امام را به کارهای زشت و دروغگویی متهم کرد و صفات ناشایست بسیاری را به ایشان نسبت داد.
امام در جواب سخنان آن مرد هیچ نگفت و ساکت و خاموش ماند.
مرد پس از این که سخنان خود را تمام کرد، برخسات و به منزل خود رفت، پس از این که آن مرد از مجلس خارج شد، امام به یاران و اطرافیانش فرمود: «از شما می خواهم با من بیائید تا جواب آن مرد را بازگو کنم.» حاضرین در مجلس پذیرفتند.
امام سجاد (ع) کفش خود را به پا کرد و پیاده با دیگران به راه افتاد تا به در خانه آن مرد رسیدند، امام خود در خانه را کوبید و مرد فحاش را صدا کرد.
مرد وقتی که صدای امام را شنید، با ناراحتی زیاد و حالتی پریشان (به خیال اینکه امام برای گرفتن انتقام آمده) بیرون آمد.
امام زین العابدین (ع) با مهربانی به او گفت: «ای برادر، چیزهایی را که درباره من گفتی، اگر واقعاً در من وجود دارد و آن چنان هستم که تو گفتی، از خداوند آمرزش می طلبم و توبه می کنم، ولی اگر بدی ها و عیب هایی را که درباره من گفتی، در وجود من نیست، و ناحق و باطل است و ناروا گفته ای، خداوند تو را ببخشاید و از گناهت در گذرد.» مرد فحاش که چنین انتظاری نداشت، وقتی این سخنان امام را شنید از کار خود بسیار شرمنده گشت و پیشانی امام را بوسید و گفت: «سخنانی که گفتم همه لایق خود من است، و اصلاً در شأن شما نیست، بلکه خود من به آن صفات زشتی که درباره شما گفتم سزاوارترم، به خدا قسم دیگر کاری که برخلاف میل شما و ناپسند باشد انجام نخواهم داد.» حضرت فرمود: «من هم از آنچه گفتی، گذشت کردم و تو را بخشیدم.» یکی را زشت خوئی داد دشنام تحمل کرد و گفت ای نیک فرجام بتر زانم که خواهی گفتن آنی که دانم عیب من چون من ندانی بتر زانم که خواهی گفتن آنی که دانم عیب من چون من ندانی شوخی و خنده به دور از فحش و هرزگی محمد بن خلاد می گوید خدمت امام رضا (ع) شرفیاب شدم و از آن حضرت پرسیدم: قربانت گردم، گاهی جمعی دور هم نشسته اند، در این موقع سخنی به میان می آید و با هم شوخی می کنند و می خندند، و در این حال شخصی هم در میان آنهاست، حال آیا شایسته است که آن شخص در میان آن جمع باشد.
حضرت در پاسخ فرمود: اشکالی ندارد، اما در صورتی که فحش و ناسزاگویی و هرزگی در میان شوخی نباشد.
سپس فرمود: پیامبر اکرم (ص) این گونه بود که عرب بیابانی نزد او می آمد و هدیه ای برایش می آورد، و در همان هنگام هدیه دادن می گفت: قیمتش را بده!
رسول خدا (ص) می خندید، و هر وقت اندوهگین می شد، می فرمود: آن عرب بیابانی کجاست؟
کاش نزد ما می آمد (و ما را می خندانید.) عبدالله بن محمد جعفی می گوید، شنیدم که امام باقر (ع) می فرمود: إن الله عزوجل یحب المداعب فی الجماعه بلا رفث.
«خداوند کسی را که در میان جمعی شوخی و خوشمزگی (و شیرین زبانی) کند دوست دارد، در صورتی که فحش و هرزگی در کار نباشد.» رسول خدا (ص) فرمود: ویل للذی یحدث فیکذب لیضحک به القوم، ویل له، ویل له، ویل له.
«وای بر کسی که به وسیله سخن دروغ عده ای را بخنداند، پس وای بر او، وای بر او، وای بر او.» شوخی و خنده و قهقهه، بابی است در آداب معاشرت که برای خود حد و مرزی دارد و حدود آن در آثار اسلامی که در چه مواقعی و به چه صورت مباح و پسندیده و به چه صورت حرام و ناپسند می باشد، مشخص و مبین است، که طرح آن در این مبحث نمی گنجد.
اما آنچه که در میان عامه مردم رواج یافته و در اینجا موردنظر می باشد، عدم شوخی و خنده به واسطه کلمات زشت و رکیک است که این عمل از هرزگی و آفات زبان به شمار آمده و در اسلام نهی شده است، که ما به نمونه ای از آن اشاره کردیم تا خوانندگان گرامی بدانند آنچه که در آداب معاشرت و در آثار اسلامی مطرح می باشد، آن خنده و شوخی و مزاح پسندیده ای است که حدود آن از نظر اخلاق و ادب الهی و اسلامی مراعات گردد.
همه حمال عیب خویشتنید طعنه بر عیب دیگران مزنید «سعدی» طعنه زنبورهای نیش زننده یکی از بازوهای نیرومند اختاپوس دهان، و از آفت های منفور زبان، این عضو کوچک درنده و گزنده، طعنه و زخم زبان زدن به مردم است.
کسانی که مردم را به نیش زبان آزار می دهند، و آسایش و آرامش روحی ایشان را سلب می کنند باید بدانند مانند حیوانات و حشرات موذی هستند که به عناوین مختلف دیگران را مورد اذیت و آزار خود قرار می دهند.
آنان که طعنه می زنند، همچون زنبورهای نیش زننده ای هستند که زهرشان کشنده نیست، اما زخم زبانشان انسان را زجرکُش می کند.
اینکه انسان خود را از هر عیب و نقصی پاک و منزه بداند، و در مقام برتری جویی نسبت به دیگران برحسب بعضی از مسائل دنیوی، از قبیل احتیاجات، خطا، لغزش، مصائب و حوادث جاری به ایشان طعنه و زخم زبان بزند که مثلاً، من این چنین هستم و تو آن چنانی، یا من کی هستم، تو کیستی، یا چرا چنین کرده ای و یا چنان نکرده ای، و خلاصه به سبب اوضاع و احوال بدی که دیگران دارند به ایشان زخم زبان بزند، این کار، عمل بسیار زشت و نابخشودنی است، و دارای آثار بسیار بدی از قبیل بغض، کینه، دشمنی، دل آزردگی و دل شکستن می باشد، پس باید: تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد زیرا حوادث و وقایع این دنیای فانی برای همه یکسان نیست، و سردی و گرمی، و پستی و بلندی روزگار برای هر کس به نوعی وجود دارد، و همه انسان ها به گونه ای در معرض سختی و ناملایمات زندگی قرار دارند، پس انسان عاقل و هشیار، هیچگاه نباید در ایام عمر خویش از حوادث روزگار غافل شود، و به دیگران که به نوعی گرفتار مسائل شخصی و دنیوی خود می باشند طعنه و زخم زبان بزند.
اللهم و استرنا بسترک، واعف عنا بعفوک، و لاتنصبنا فیه لاعین الشامتین، و لاتبسط علینا فیه السن الطاعنین.
«بار پروردگارا، ما را به پرده (عیب پوشی و آمرزش) خود (از کیفر و رسوائی معصیت) بپوشان، و به گذشت خود از ما درگذر، و ما را به وسیله آن لغزش و گناه (و مصائب و گرفتاریهای دیگر) در پیش چشم شماتت کنندگان (آنان که به مصیبت و اندوه دیگری شاد می شوند) قرار مده، و زبان طعنه زنندگان را بر ما مگشا.» توهین پشه های گند مُردابی یکی دیگر از بازوهای پر قدرت اختاپوس دهان، و از آفت های میکروب زای زبان، توهین و اهانت کردن به مردم است.
کسانی که با اهانت و توهین کردن حرمت دیگران را در هم می شکنند، و با مزاحمتهای زبانی خود احترام دیگران را پایمال می نمایند، به گمان اینکه خود را برتر از هر چیز و همه کس می دانند، این اجازه را به خود می دهند تا به دیگران به چشم حقارت و کوچکی بنگرند و به ایشان توهین نمایند.
زبان توهین کنندگان مانند نیش پشه گندابی است که جایگاهش در مرداب و منجلاب است، و اگر سینه این گونه اشخاص شکافته شود، از بوی گند و تعفن درونشان همه موجودات از اطراف ایشان می گریزند، تا از اذیت و آزارشان در امنیت و آسایش باشند.
این تشبیهی است از اهانت کنندگان به همنوع خود، که با توجه به آن یک انسان مؤمن، عاقل و هوشمند درمی یابد که تمام انسانها بویژه مردم مسلمان و مؤمن هر یک دارای جایگاه ویژه ای از احترام، حرمت و شخصیت می باشند، و توهین و شکستن حرمت ایشان، عملی ناشایست و حرام است.
زیرا خداوند هر انسانی را توأم با عزت، احترام و شخصیت خلق نموده، و رعایت این حرمت بر همگان واجب و لازم، و شکستن و پایمال کردن آن گناه و معصیت است.
با توجه یه این موضوع، هر کس بخواهد به همنوع خود بویژه به زن و مرد مسلمان و مؤمنی توهین کند، در حقیقت به خداوند اهانت نموده، و حق تعالی نیز به سبب این عمل زشت، برای اهانت کنندگان مجازات سختی را معین کرده است که ذلت، خواری و رسوایی ایشان در دو سرای دنیا و آخرت می باشد.
بعلاوه اینکه صفت زشت «توهین» دارای آثار بسیار زشتی است که بغض و کینه، و عداوت و دشمنی، و تفرقه و جدایی، و … از آثار شوم اهانت کردن به مردم است.
سعدی شیرازی می گوید: بگفتا اگر این مرد بد می کند نه بر من که با نفس خود می کند تحقیر کبک های کور و نابینا یکی دیگر از بازوهای توانای اختاپوس دهان، و از آفت های زبان، تحقیر و کوچک شمردن مردم است.
بعضی از افراد به دلیل اینکه خود را از هر عیب و نقصی پاک و مبرّا می دانند، و خود را برتر و بالاتر از دیگران محسوب می کنند مردم را حقیر و کوچک می پندارند و به ایشان به چشم حقارت می نگرند.
اینان مانند کبک های کور و نابینائی هستند که سر خود را زیر برف جهل و نادانی فرو برده، نسبت به وضع و حال، و عیب و نقص خود غفلت می ورزند، ولی چون به نواقص، کاستی ها و عیوب مردم چشم دوخته اند، ایشان را حقیر و کوچک می بینند و تحقیرشان می کنند.
البته ملاک و معیار چنین اشخاصی که به دیگران به چشم حقارت می نگرند، جز امور فانی دنیوی، از قبیل مال و ثروت، جاه و مقام، پست و ریاست، و مسائل ظاهری چیز دیگری نیست، در صورتی که معیار و ملاک بزرگی و برتری در نزد انسانهای عاقل، هشیار و باایمان، و در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی، جز ایمان قوی، و اعتقاد راسخ، و تقوی و پاکیزگی نفس چیز دیگری نیست.
ان اکرمکم عندالله اتقیکم.
«به درستی که بزرگوارترین و برترین شما در نزد خداوند، با تقوی ترین شماست.» امام علی (ع) در دو جمله زیبا می فرماید: عجبت لابن آدم اوله نطفه، و اخره جیفه، و هو قائم بینهما وعاء للغائط ثم یتکبر.
«از آدمیزاده در شگفتم که آغازش نطفه و پایانش مردار است و او در میان این آغاز و پایان، ظرف غائط و نجاست است، ولی نسبت به مردم تکبر می ورزد و به ایشان به چشم حقارت می نگرد.» ما لابن آدم و الفخر.
اوله نطفه، و اخره جیفه، لایرزق نفسه، و لایدفع حتفه.
«پسر آدم به چه چیزی از خود می نازد و افتخار می کند؟
به چیزی که اول او منی و آخر او مردار بدبو است، کسی که نه می تواند به خود روزی برساند، و نه مرگ را از خویش دفع نماید.» سعدی رحمه الله می گوید: بداندیش مردم به جز بد ندید بیفتاد و عاجزتر از خود ندید تمسخر میمون های مقلّد مسخره یکی دیگر از بازوهای قدرتمند اختاپوس دهان و زبان هرزه مردم آزار، تمسخر، استهزاء و مسخره کردن مردم است.
کسانی که به گفتار و یا به رفتار، و یا به اشاره و کنایه، برای خنده دیگران، گفتار و حرکات مردم را تقلید نموده، و اوصاف ظاهری ایشان را به مسخره بیان می کنند و ادا درمی آورند، و به معنای دیگر مردم را به تمسخر می گیرند، و یا با تقلید از گفتار و کردار، ایشان را مسخره می کنند، و یا اشخاص مؤمن و باایمان را به سبب دین، مذهب و عقایدشان استهزاء می نمایند، جز آنکه بگوییم، خودشان میمونهای مقلد و مسخره هستند، چیزی دیگر شایسته وصفشان نیست، که به یقین به سبب این گناه بزرگ به کیفر و مجازات اعمال و گفتار خود خواهند رسید.