اثر متقابل فقه و اخلاق در یکدیگر داود الهامى نیروى اخلاقى; ضامن اجراى احکام فقهى براى عمل شدن به قانون, تنها اعلان حکم و وجود قوه اجرائیه کافى نیست, بلکه آنچه قانون را در سطح فرد و جامعه در هر شرائط منشإ اثر مى سازد, وجود نیروى اخلاقى و تعهد فردى و جمعى است و این نوع ضامن اجرا در درون ذات افراد و پیوسته با ایشان همراه است.
قوانینى که در دنیا موجود هستند, از لحاظ غرض و هدف بر دو گونه است: 1 - قوانینى که غایت آنها رفع هرج و مرج و حفظ امنیت جامعه است.
2 - قوانینى که غایت و غرض آنها, علاوه بر امنیت جامعه, وصول بشر است به نهایت درجه سعادت.
فقه اسلامى یکى از اینگونه قوانینى است که به نام قانون الهى به جامعه بشرى اعطإ شده و عمل به این قانون سعادت حقیقى بشر را از هر لحاظ تإمین مى کند 1.
از اینجاست که اهمیت ((قانون دینى)) بر ((قانون مدنى)) به خوبى آشکار مى گردد در واقع, ((حکم)) در دین به صورت ((وظیفه)) درمىآید و در ((قانون)) به صورت ((مقررات)) اجرإ مى شود و معلوم است که رعایت مقرراتى که قانون تعیین مى کند با اداى وظیفه اى که دین تکلیف مى کند, چه اندازه متفاوت است و از همین تفاوت اختلاف فاحشى نیز در تإمین سعادت جوامع پدیدار مى گردد.
این است که دادستان اسبق دیوان کشور ایالات متحده آمریکا نظر به همین مزیت است که پیروان این شریعت اطاعت از دستورات دینى را یک نوع فریضه وجدانى و واجب دینى مى شناسند و احکام آن را به دیده قداست و احترام مى نگرند در صورتى که قوانین وضعى و نظامات بشرى در نظر مردم هیچگونه قداست و روحانیتى ندارند و چه بسا که بسیارى از احکام و مقررات آن را به عنوان بارى گران تلقى مى کنند و به هر وسیله و از هر راه که میسر باشد, از زیربار آن مى گریزند ولى شریعت آسمانى اسلام, در نظر پیروان آن, پرتو اراده و مظهر رضاى خالق است و از این جهت تخلف از احکام آن به عقیده مسلمانان, گناهى بزرگ و مستوجب کیفر است چنانکه دکتر ((عبدالفتاح عبدالباقى)) که یکى از اعلام حقوق و رجال قانون عصر حاضر مى باشد, به همین مناسبت مى گوید: ((در قوانین وضعى سزاى جرم همراه جرم است الا این که این سزا همیشه سزاى دنیوى است زیرا واضع قانون وضعى; طبعا مالک آخرت نیست و نتیجه اینگونه کیفر دادن این است که هرکس بتواند خود را به گریزگاه قانون برساند, مجرم محسوب نمى شود)) 2.
و نیز دکتر ((محمد یوسف موسى)) در کتاب ((الفقه الاسلامى)) پس از نقل این بیان مى افزاید: ((اما قانون آسمانى, که عالیترین نمونه آن فقه اسلامى است, در خصوص سزاى اعمال راه و رسمى دیگر دارد زیرا هم در این دنیا پاداش و کیفر مى دهد و هم در آخرت.
و جزاى اخروى همیشه بزرگتر از جزاى دنیوى است و به همین جهت شخص معتقد همیشه وجود پلیس سرى را در نهاد خود احساس مى کند که خود را از اطاعت اوامر و نواهى او ناگزیر مى بیند هرچند که در این دنیا فرار از کیفر براى او میسر باشد...)) 3.
از این جاست که دادستان دیوان کشور ایالات متحده آمریکا ((رابرت هوگوت جکسون)) در مقام مقایسه میان احکام دینى اسلام و حقوق مدنى آمریکا, مى گوید: ((قانون در آمریکا فقط یک تماس محدودى با اجراى وظایف اخلاقى دارد, در حقیقت یک شخص آمریکائى در همان حال که ممکن است یک فرد مطیع قانون باشد, ممکن است یک فرد پست و فاسدى هم, از حیث اخلاق باشد.
ولى برعکس آن, در قوانین اسلامى, سرچشمه و منبع قانون اراده خدا است اراده اى که به رسول او محمد(ص)مکشوف و عیان گردیده است این قانون و این اراده الهى, تمام مومنان را جامعه واحدى مى شناسد, در اینجا مذهب, نیروى صحیح و سالم, التصادق دهنده جماعت مى باشد نه ملیت و حدود جغرافیایى.
در اینجا خود دولت هم مطیع و فرمانبر دار قرآن است...
به نظر مومن, این جهان دهلیزى است به جهان دیگر که جهان بهتر باشد و قرآن قواعد و قوانین و طرز سلوک افراد را نسبت به یکدیگر و نسبت به اجتماع آنها معین مى کند تا آن تحول سالم را, از این عالم به عالم دیگر, تإمین نماید.
غیر ممکن است تئوریها و نظریات سیاسى و یا قضایى را از تعلیمات پیامبر تفکیک نمود, تعلیماتى که طرز رفتار را نسبت به اصول مذهبى و طرز زندگى شخصى و اجتماعى و سیاسى همه را تعیین مى کند.
این تعلیمات بیشتر وظیفه و تکلیف براى انسان تعیین مى کند تا حقوق.
یعنى تعهدات اخلاقى که فرد ملزم به اجراى آن مى باشد, بیشتر مطمع نظر است و هیچ مقامى هم, در روى زمین نمى تواند فرد را از انجام آن معاف بدارد و اگر از اطاعت سرپیچى کند, حیات آینده خود را به مخاطره انداخته است)) 4.
زمینه سازى براى پذیرش احکام براى این که قانونگذار, از وضع قانون به نتیجه مطلوب برسد, تنها دقت در تحسین و تحکیم قانون کافى نیست, بلکه علاوه بر این, لازم است که قانونگذار از طرف کسانى که قانون براى ایشان وضع شده, اطمینان حاصل نماید به این معنى که ضامن اجرائى در داخل قلوب و نفوس ایشان بگمارد و شک نیست که ضامن اجراى هر قانون ایمان مردم به عدالت قانون و خشنودى از مقررات آن است.
چنانکه از قرآن و سنت استفاده مى شود, تشریعات اسلامى بیش از هر شریعت و قانون از این مزیت برخوردار است زیرا احکام و تکالیف خود را بر پایه هاى محکم و ایمان و اعتقاد اشخاص استوار ساخته است و علاوه بر این, زمینه سازى کلى به منظور جلب قبول و کسب پذیرش مردم, براى یکایک احکام به زمینه سازى جداگانه پرداخته و از این راه از منتهاى رضا و اطمینان مکلفین برخوردار شده است.
اینک چند مورد را به عنوان مثال یادآور مى شویم: یکى از احکام مهم اسلامى ((زکات)) است.
زکات یک نوع ضریبه بر نصابهاى معین از دارائى است که مى باید از پاکیزه ترین قسمت مال پرداخت گردد و شکى نیست که دل برداشتن از مال دنیا کارى بس دشوار است و با خوى بخل که در طبیعت اغلب اشخاص وجود دارد, بسى ناسازگار مى باشد از این جهت شارع اسلام براى جایگزین ساختن این حکم در اعماق قلوب, با لطیف ترین وجهى به زمینه سازى پرداخته و با بیانى نافذ و موثر افکار را براى پذیرش این حکم آماده ساخته است.
چنانکه قرآن کریم در این باره فرموده است: (خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهم ان صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم)5.
((از اموال آنها زکات بگیر تا به وسیله آن, آنان را پاک سازى و پرورش دهى و به آنها(هنگام گرفتن زکات)دعا کن که دعاى تو مایه آرامش آنهاست و خداوند شنوا و داناست)) .
در این آیه به دو قسمت از فلسفه اخلاقى و اجتماعى زکات اشاره شده و خطاب به پیامبر فرموده: تو با این کار آنها را پاک مى کنى و نمو مى دهى, و آنها را از رذائل اخلاقى, از دنیاپرستى و بخل و امساک پاک مى کنى و نهال نوعدوستى و سخاوت و توجه به حقوق دیگران را در آنها پرورش مى دهى.
از این گذشته, مفاسد و آلودگیهائى که در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتى و محرومیت گروهى از جامعه به وجود مىآید, با انجام این فریضه الهى بر مى چینى و صحنه اجتماع را از این آلودگیها پاک مى سازى.
و نیز همبستگى اجتماعى و نمو و پیشرفت اقتصادى در سایه اینگونه برنامه ها تإمین مى گردد بنا بر این حکم زکات هم ((پاک کننده فرد واجتماع)) است و هم نمو دهنده بذرهاى فضیلت در افراد و هم سبب پیشرفت جامعه.
و این رساترین تعبیرى است که درباره زکات مى توان گفت: از یکسو آلودگیها را مى شوید و از طرف دیگر تکاملآفرین است.
قران کریم با این بیان خاطرنشان ساخته است که پرداخت زکات به نفع خود مودیان زکات است زیرا از طرفى آئینه نفوس را از زنگار بخل و امساک مى زداید و از طرفى جامعه را از عوامل کینه و حسد پیراسته مى سازد.
بدیهى است, پس از ساختن چنین زمینه محکم در قلوب, آنگاه که فقه اسلامى جزئیات این حکم را بیان کند, هیچ شخص مسلمان و معتقد به قرآن و سنت به خود اجازه نمى دهد از پرداخت زکات امتناع ورزد.
نمونه دیگر, موضوع ((جهاد)) است و جاى تردید نیست که این خود حکمى بسیار دشوار است زیرا بیشتر مردم بیش از آنچه در بذل مال بخل مى ورزند, از بذل جان مضایقه دارند.
از این رو قرآن در مقام ترغیب و تشویق به جهاد منطقى محکم بکار برده و اشعه انوار خیره کننده وحى را تا اعماق دلها نفوذ بخشیده و انجام این وظیفه را از جهان و آنچه در آن هست, برتر شمرده و شخص شهید را به وعده خلود در سراى سعادت و رضاى خداوند دلگرم و امیدوار ساخته و از آن جمله فرموده است:(کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى إن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى إن تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و إنتم لا تعلمون)6.
((جهاد در راه خدا بر شما مقرر شده است درحالى که از آن اکراه دارید و چه بسا از چیزى اکراه داشته باشید, که خیر شما در آن است و یا چیزى را دوست بدارید که شر شما در آن است و خدا مى داند و شما نمى دانید)) .
این آیه اشاره به یک اصل اساسى در قوانین تکوینى و تشریعى خداوند مى کند و روح انقیاد و تسلیم را در برابر این قوانین در افراد انسان پرورش مى دهد و آن این که افراد بشر نباید در برابر قوانین پروردگار تشخیص خود را ملاک قضاوت قرار دهند, زیرا به طور مسلم علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز و در برابر مجهولات آنها همچون قطره اى در برابر دریاست.
بنابراین قوانینى که از علم خداوند سرچشمه مى گیرد, هرگز نباید در برابر آن روى درهم کشید, بلکه باید بدانند همه آنها به سود و نفع آنهاست 7.
همچنین در آیه دیگر جهاد در راه خدا را معامله اى سودآور تعبیر مى کند و شهادت یا پیروزى در میدان جهاد در راه خدا را مستوجب اجرى عظیم مى شمارد و این حقیقت را با بیانى نافذ و مهیج اینگونه بیان مى کند: (فلیقاتل فى سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقاتل فى سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما)8.
((کسانى که زندگى دنیا را به آخرت فروخته اند, باید در راه خدا پیکار کنند و آن کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود, یا پیروز گردد, پاداش بزرگى به او خواهیم داد)) .
آیه کریمه, مشعر بر جهت اهمیت جهاد است زیرا کسى در این پیکار قدم مى نهد که از سر جان در مى گذرد و چون خداوند عادل است اجرى براى مجاهد در راه خدا مقرر فرموده است که مناسب با بذل جان باشد و چون خداوند هر حسنه را به چندین برابر پاداش مى دهد, مى توان گفت که پاداش جهاد در راه خدا برون از حد و نهایت است.
ضمنا آیه به این معنى اشعار دارد که لازمه بهره مند شدن از این اجر بزرگ تنها کشته شدن نیست و آنان که موجب غلبه اسلام مى شوند و پس از جنگ زنده مى مانند, آنان نیز از این اجر عظیم برخوردارند.
و در مورد دیگر ((جهاد)) را به معامله اى تشبیه مى کند و خریدار را خدا و فروشنده را مردم مومن و مبیع را جان و مال ایشان و ثمن را بهشت و شروع به معامله را قیام به جهاد قرار مى دهد و این معامله پرسود را بر این گونه مطرح مى کند: (ان الله اشترى من المومنین انفسهم و اموالهم بإن لهم الجنه یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فى التوراه و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم)9.
(ان الله اشترى من المومنین انفسهم و اموالهم بإن لهم الجنه یقاتلون فى سـبـیل الله فیقتـلون و یقتـلون وعـدا عـلیه حـقا فى التوراه و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبـشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم)9.
((خداوند, جـانها و اموال مومنان را خـریده است که در عوض آن به آنان بهشت ارزانى دارد, چه این مومنان در راه خدا مى جنگند و مى کشند و کشته مى شوند.
این وعده راستین بر عهده خداست و به این وعده در تورات و انجیل و قرآن تـصریح شده است.
اى پـیغمبـر بـه آنان که به پیمان الهى وفا کنند, بگو شما را بـه این معامله که بـا خدا کرده اید, بـشارت بـاد.
آن معامله فوز و رستـگارى بـزرگ است)) .
گذشته از این آیات و نظائر آن, که بـه عنوان زمینه سازى بـراى قبول فداکارى و جانبـازى در میدان جهاد در قرآن کریم آمده است, احادیثى بسیار مهیج و تکان دهنده از پیامبـر اسلام(ص)در تإیید و تـإکید این موضـوع رسـیده اسـت که مقـام, گنجـایش ذکر آنها را ندارد.
البـتـه چـنین زمینه سازى بـراى تـشریع حـکم جـهاد, فداکارى و جانفشانى را براى مسلمانان سهل و آسان ساخت.
و یک نمونه دیگر موضوع تـحریم خمر و شراب است.
شرابـخوارى در زمان جاهلیت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت یک بلاى عمومى درآمده بود, تا آنجا که بـعضى از مورخان مى گویند: عشق عرب جـاهلى در سه چیز خلاصه مى شد: شعر و شراب و جـنگ!
و نیز از روایات استفاده مى شود که حـتـى بـعد از تـحـریم شراب مسإله ممنوعیت آن براى بعضى از مسلمانان فوق العاده سخت و سنگین بود, تا آنجا که مى گفتـند: ((ما حرم علینا شیى اشد من الخمر)) ((هیچ حکمى بر ما سنگین تر از تحریم شراب نبود)) 10.
بدیهى است که اگر شارع اسلام مى خواست بدون رعایت اصول روانى و اخلاقى و اجتماعى با این بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخیزد, ممکن نبود و لذا از روش تحریم تـدریجى و آماده ساختـن افکار و اذهان بـراى ریشه کن کردن میگسارى که بـه صورت یک عادت ثـانوى در رگ و پـوست آنها نفوذ کرده بـود, استفاده کرد و زمینه را بـراى اعلان حکم قطعى آماده ساخت بدین تـرتـیب که نخست در بـعضى از سوره هاى مکى اشاراتـى بـه زشـتـى این کـار نمود چـنانکـه در سـوره نحـل مى خوانیم:(و من ثمرات النخیل و الاعناب تتـخذون منه سکرا و رزقا حسنا...)11 ((از میوه هاى درخـت نخـل و انگور, مسکرات و روزیهاى پاکیزه فراهم مى کنید)) .
در اینجـا ((سکر)) یعنى مسکر و شرابـى را که از انگور و خرما مى گرفتند, درست در مقابل ((رزق حسن)) قرار داده است و آن را یک نوشیدنى ناپـاک و آلوده شمرده است.
ولى عادت زشت شرابـخوارى از این ریشه دارتر بود, که با این اشاره ها ریشه کن شود.
دومین دستور در زمینه منع شرابـخوارى بـه صورت قاطع تـرى نازل گشت, تا افکار را براى تـحریم نهائى آماده تـر سازد و آن هنگامى بـود که آیه(یسئلونک عن الخـمر و المیسر قل فیهما اثـم کبـیر و منافع للناس و اثـمهما اکبـر من نفعهما)) 12 نازل گردید در این آیه ضمن اشاره بـه منافع اقتـصادى مشـروبـات الکلى بـراى بـعضى جوامع, همانند جامعه جاهلیت, اهمیت خطرات و زیانهاى بزرگ آن را که بـه درجات از منافع اقتـصادى آن بـیشتـر است, یادآور مى شود.
و به دنبال آن فرمود:(یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و إنتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون)13 بـه مسلمانان صریحا دستور داده شد که در حال مستى هرگز نماز نخوانند تا بـدانند بـا خداى خود چه مى گویند.
آشنائى مسلمانان بـه احـکاحـ اسـلام و آمادگى فکرى آنها بـراى ریشه کن ساختن این مفسده بزرگ اجتماعى و اخلاقى که در اعماق وجود آنها نفوذ کرده بـود, سبـب شد که دستور نهائى بـا صراحت کامل و بیان قاطع که حتى بـهانه جویان نیز نتوانند بـه آن ایراد گیرند, نازل گردید:(یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون); (انما یرید الشیطان إن یوقع بینکم العداوه و البغضإ فى الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکرالله و عن الصلوه فهل إنتم منتهون)14.
((اى کسـانى که ایمان آورده اید, شراب و قمار و بـتـها و ازلام پـلیدند و از عمل شیطانند از آنها دورى کنید تـا رستـگار شوید.
شیطان مى خواهد در میان شما بـه وسیله شراب و قمار عداوت ایجـاد کند و شما را از ذکر خـدا و از نماز بـاز دارد آیا(بـا این همه زیان و فسـاد و بـا این نهى اکـید)خـوددارى خـواهید کـرد؟!)).
شک نیست که این استفهام, پس از ایراد آن بـیان موثر در شرح و توضیح زیانهاى خمر و میسر, عقل و وجدان مخاطبـین را تحت تإثیر شدید قرار داده و جوابـى مثبـت و حاکى از کمال خضوع و تسلیم از اعماق ضمیر ایشان بـرآورده در راه صحیح و روش موثر مبـارزه بـا عادات زشت را به مصلحین بشریت تعلیم داده است!
با توجه به این حقایق, تفاوت تشریعات وضعى و قوانین بشرى بـا شرایع آسمانى معلوم مى شود و ثابـت مى گردد که تـفاوت میان آن دو از زمین تا آسمان است.
بـنابـراین, اخلاق مانند جان در همگى مفاصل و پـیوندهاى شرع و فقه اسلام نفوذ و تإثیرى بـسزا دارد و سبـب پذیرش احکام و ضامن اجراى شریعت اسلام مى باشد.
قصاص و گذشت قران مجید آنجا که از شدیدترین کیفرها سخن بـه میان آورده که طبـع حـساس و دل نازک بـعضیها ممکن است از آن آزرده و متـإثـر گردد, به دنبـال آن بـه توصیه اخلاقى پرداخته تا جلو خشکى و شدت قانون را بگیرد و تا حدودى آن را ملایم نماید.
مثلا قتل عمد از بزرگترین گناهان و خطرناکترین جنایاتى است که امنیت اجتماع را دستخوش اختـلال مى سازد و بـه همین جهت کیفر این گناه در کلیه شرایع و قوانین از شدیدترین کیفرها و غالبـا قتـل است و این گناه از قدیمى تـرین گناهان در اجـتـماع بـشرى است که تمام شرایع و ادیان باستانى درباره آن بحث کرده اند.
تورات در قانونگذارى خود جانب مقتول را رعایت کرده و بـر ولى دم مقرر داشتـه است که قاتـل را بـکشد و هیچـگونه رحم و شفقتـى درباره قاتل روا نداشته است ولى در انجیل بـیشتر عنایت و رعایت معطوف و متوجه قاتل شده است 15.
ولى شریعت اسلام در این بـاره حد وسط میان یهودیت و مسیحیت را اختیار نموده است به این معنى که قاتـل را محکوم بـه قتـل کرده ولى به ولى مقتول اختیار داده است که از ریختن خون قاتل درگذرد و به گرفتن دیه اکتفإ کند.
قرآن مجید در این بـاره مى فرماید:(یا ایها الذین آمنوا کتـب علیکم القصاص فى القتـلى الحر بـالحر و العبـد بـالعبـد والانثى بـالانثى فمن عفى له من اخیه شیى فاتبـاع بـالمعروف و ادإ الیه باحسان ذلک تخفیف من ربـکم و رحمه فمن اعتدى بـعد ذلک فله عذاب الیم)16.
((اى مومنان درباره کشتگان حکم قصاص بر شما نوشته شده است به این ترتیب که آزاد در برابر آزاد, و برده در برابر بـرده, و زن در بـرابـر زن, پـس اگر کسى از ناحیه بـرادر(دینى)خود مورد عفو قرار گیرد(و حـکم قصاص تـبـدیل بـه خونبـها گردد) بـاید از راه پسندیده پیروى کند(و صاحب خون, حال پرداخت کننده دیه را در نظر بـگیرد)و او(قاتل)نیز بـه نیکى دیه را(بـه ولى مقتول)بـپردازد, این, تخفیف و رحمتى است از ناحیه پـروردگار شما!
و کسى که بـعد از آن, تجاوز کند, عذاب دردناکى خواهد داشت)) .
قرآن کریم چـنانکه ملاحـظه مى شـود, در این آیه, ولى مقتـول را برادر قاتل خوانده تا به وسیله آن عاطفه او را بـرانگیزد و دلش را به جانب عفو و رحم متمایل سازد.
و از سوى دیگر بـا جمله(و إدإ الیه بـاحسان)بـه قاتل توصیه شده که در پـرداخت خونبـها بـا نیکوئى و بـدون سهل انگارى رفتار نماید و بدهى خود را به طور کامل و به موقع ادا کند.
چـنانکه مى بـینیم, قرآن مجـید در عـین حـال که حـکم اصـلى را ((قصاص)) قرار داده و بـراى پـیشگیرى از اثـرات سوء آن در کنار این حکم, حکم اخلاقى ((عفو)) را عنوان نموده است و در آیه دیگر, پـس از آن که کیفر هر بـدى و آسیب و خـسارت را که بـر کسى وارد شود, سیئه و خسـارت و آسـیبـى همانند آن تـعیین کرده اسـت, عفو کنندگان و اصلاح کنندگان را بـه اجـر الهى نوید داده, آنگاه جـهت رفع تعدى و تجاوز در کیفر, محبـت خود را از ستمکاران و متعدیان سلب فرموده است: (...فمن عفى و اصلح فاجـره على الله انه لا یحـب الظالمین)17.
و در آیه دیگر فرموده:(و ان عاقبتم فعاقبوا بـمثل ما عوقبـتم به و لئن صبرتم فهو خیر للصابرین)18.
((اگر در مقام عقوبت و کیفر باشید همانند عقوبـت و لطمه اى که بر شما وارد شده است, عقوبت کنید و اگر صبر و بـردبـارى ورزید, یعنى از کیفر عقوبـت درگذرید, این صبـر و گذشت بـراى شما بـهتر است)) .
دلیل مزیت عفو و صبـر در مقابـل عقوبـت همانا اجر الهى است که بـه هیچ وجه بـا گرفتن خونبـها یا تشفى, حس انتقام قابـل مقایسه نمى باشد.
و در آیه دیگر مى خوانیم:(و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس و العین بـالعـین و الانف بـالانف و الاذن بـالاذن و السـن بـالسـن والجروح قصاص فمن تصدق به فهو کفاره له و من لم یحکم بما إنزل الله فاولئک هم الظالمون)19.
این آیه قسمت دیگرى از احکام جنائى و حدود الهى تورات را شرح مى دهد و مى فرماید: ((ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتیم که اگر کسى عمدا بى گناهى را به قتل برساند, اولیاى مقتول مى توانند قاتل را در مقابل اعدام نمایند و...)) .
و اگر کسى آسیب به چشم دیگرى برساند و آن را از بین ببـرد او نیز مى تواند چشم او را از بین ببـرد و همچنین در مقابـل بـریدن بینى, جایز است بینى جانى بریده شود و نیز در مقابل بـریدن گوش بـریدن گوش طرف مجاز است و.
...
و بـه طور کلى هر کسى جراحتى و زخمى به دیگرى بزند, در مقابل مى توان قصاص کرد)) .
بنابراین, این حکم قصاص بـه طور عادلانه و بـدون هیچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبـقه اجـتـماعى و طائفه و شخصیت اجـرا مى گردد و هیچ گونه تبعیضى در آن از این جهات راه ندارد 20.
ولى بـراى آن که این توهم پـیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است به دنبـال این حکم یک توصیه اخلاقى نموده, و فرموده است: ((اگر کسى از حق خود بگذرد و عفو و بـخشش کند, کفار اى بـراى گناهان او محـسوب مى شود و بـه همان نسبـت که گذشت بـه خرج داده خداوند از او گذشت مى کند)) .
در حدیثى از امام صادق(ع)نقل شده است که فرمود: ((کسى که عفو کند, خـداوند بـه همـان اندازه از گـناهان او مـى بـخـشـد)) 21.
این جـمله در حـقیقت پـاسخ دندان شکنى است بـه کسانى که قانون قصاص را قانون وحـشـتـناک و غیر عادلانه شـمرده اند که مشـوق روح آدمکشى و مثله کردن اسـت زیرا از مجـموع آیه اسـتـفاده مى شود که اجازه قصاص براى ایجاد ترس و وحشت در جانیان و در نتیجه تإمین امنیت جانى بـراى مردم بـى گناه اسـت و در عـین حـال راه عـفو و بازگشت نیز در آن گشوده شده است.
و این نشان مى دهد که اسلام حتى در بیان شدیدترین قوانین کیفرى نیز رسالت اخلاقى خود را فراموش نکرده است.
پى نوشت : 1) دکتر شهابى, ادوارفقه, ج1, ص 16 - 20.
2) نظریه القانون, ص 17 - 16.
3) الفقه الاسلامى, ص 69.
4) حقوق در اسلام, مجید خدورى, ترجمه زین العابدین رهنما, چاپ اقبال, از مقدمه ربرت هوگوت جاکسون.
5) توبه: 103.
6) بقره: 216.
7) تفسیر نمونه, ج2, ص 65.
8) سوره نسإ: 74.
9) توبه: 111.
10) به نقل تفسیر نمونه, ج5, ص 70.
11) نحل: 67.
12) بقره: 219.
13) نسإ: 43.
14) مائده: 91 - 90.
15) انجیل متى, اصحاح پنجم, شماره 41 - 38.
16) بقره: 178.
17) شورى: 40.
18) نحل: 126.
19) مائده: 45.
20) البـتـه این حـکم مانند سـایر احـکام اسـلامى دراى شروط و مقرراتى است که در کتب فقهى آمده است.
21) نورالـثـقـلـین, ج1, ص 637 - تـفـسـیر نمونه, ج4, ص 394.
مکتب اسلام شماره , 1,فروردین 79