معمولاً شهرنشینی و صنعتی شدن را مترادف متمدن شدن و توسعه می دانند چرا که در مقایسه با جامعه ماقبل صنعتی - سرمایه داری، انسان روستایی و یا قبیله ای پیوسته با فقر و بیماری، بیسوادی، غارت، کشتار و ظلم دست به گریبان بوده است. وضعیت جامعه فعلی بشری از منظر دستاوردهای عظیم آن قابل قیاس با گذشته ماقبل شهری و صنعتی شدن نیست.
اما اداره و ساماندهی جامعه نوین و توسعه فزاینده آن چنان پیچیدگیهایی ایجاد کرده که در اغلب موارد به درماندگیهایی ختم شده اند که امروزه با واژه بحران شناخته می شوند: بحران تروریسم، بحران جنگ ادیان یا تمدنها (ساموئل هانتینگتون)، بحران محیط زیست، بحران ایدز، بحران فقر و بالاخره بحران حاشیه نشینی شهری که این آخری مستقیماً در حوزه مدیریت شهری و توسعه قرار می گیرد.
در کشور ما این بحرانها از حساسیت بیشتری برخوردارند. در این سرمقاله برای نمونه به یکی از تکان دهنده ترین حوادث کشورمان یعنی حادثه پاکدشت در کلان شهر تهران می پردازیم.
طی ماههای اخیر و با روشن تر شدن ابعاد جنایت پاکدشت مسئله از مرزجنایتهای عادی شهری فراتر رفت و به موضوعی درحد تهدید امنیت ملی تبدیل شد تا جایی که رئیس جمهور، رئیس مجلس و مسئولان قضایی و انتظامی کشور به اهمیت آن تاکید و خود را به خاطر قصورهای صورت گرفته سرزنش کردند.
و اما بیشترین آسیب شناسی جنایتهای پاکدشت را از زبان سردار قالیباف بخوانیم که گفت: در مکان حادثه، محروم ترین قشرهای جامعه ما زندگی می کنند (ایران 83/7/2)، قول می دهم به حاشیه نشینی تهران و کلانشهرهای دیگر نگاهی ویژه داشته باشیم. در جامعه ای بدون عدالت ،ایجاد امنیت امکان پذیر نیست. رئیس پلیس تهران همچنین طی مراسم شروع ساخت پاسگاه انتظامی در خاتون آباد گفت مهمترین مشکل ما کمبود نیرو است. به گفته وی این منطقه 70 کیلومتری 300 هزار نفر جمعیت دارد که 100 هزار نفر آنان افغانی هستند و همین امر ابعاد حادثه را بغرنج تر می سازد. زمانی که خبرنگار روزنامه ایران از دکتر رشادتی معاون دادستانی دادسرای امور جنایی تهران می پرسد؛ چرا دادستانی تهران با وجود فاصله چند کیلومتری با پایتخت به مسئله نپرداخته است؟ دکتر رشادتی در پاسخ گفت :«جانا سخن از زبان ما می گویی؟» (ایران 83/7/27).
خارج از حال و هوای نقل قولهای فوق و درجه دقت آماری رسانه ها در انتقال آنها قابل تردید نیست که با حاشیه نشینی شهری باید به عنوان یک بحران مدیریتی برخورد کرد. افزایش میزان جرایم در سالهای اخیر تصادفی نیست و ریشه در گسترش شتابان حاشیه نشینی شهری دارد. و به همین خاطر کلانشهرهای کشور با جاذبه های اقتصادی - فرهنگی در معرض خطر هستند چرا که فرایند افزایش جمعیت مهاجر ان مناطق، سرعتی بی سابقه داشته است.
ایران به عنوان شانزدهمین کشور پرجمعیت جهان طی سالهای 1335 - 1380 جمعیتش 3/6 برابر افزایش یافته درحالی که این رشد برای جمعیت جهان کمتر از 2/3 برابر بوده است. رشد جمعیت شهری کشور طی همین مدت (45 سال) بیش از 7 برابر بوده است.
غیر از شهرهای بزرگ کشور، درمورد خاص تهران پدیده جدیدی طی 27 سال گذشته بروز کرده که تقریباً غیرمتعارف بوده است. و آن افزایش انفجاری جمعیت روستایی استان تهران است که با نرخی بالای 7/5 درصد رشد داشته و جالب اینکه مهاجران به مناطق روستایی استان تهران از شهرها به روستاهای اطراف تهران رانده شده اند و بیجه نمادی از پدیده موردبحث است با ارزش جامعه شناختی بالا.معمولاً حاشیه نشینی را استقرار در زمینهای غیرقانونی شهری تعریف می کنند که به شهرداریها و وزارت مسکن مربوط می شود. اما ابعاد حاشیه نشینی به مراتب از مسکن و خدمات شهری فراتر می رود. کاش به قول سردار قالیباف فرصت تحلیلهای جامعه شناختی نیز فراهم آوریم.معمولاً حاشیه نشینان جزو تهی دستان جامعه هستند اما همه تهی دستان بزهکار نیستند چرا که بخش قابل توجهی از تهی دستان روستانشین عادی هستند و کمتر با مسئله گرانی زمین شهری مشکل دارندکه ظاهراً حوزه فعالیت بنیاد مسکن انقلاب اسلامی است. اکنون باید پرسید چه نهاد یا نهادهایی آماده رویارویی با چالش حاشیه نشینی هستند؟ چه برنامه توسعه ای را در مقیاس ملی برای مهار بیشتر ابعاد آن باید در پیش گرفت، آن هم در زمانه ای که حتی زمزمه بی نیازی به برنامه ریزی توسعه در گوشه و کنار به گوش می رسد مدیریت شهری بدون برنامه ریزی حتی قابل تصور در هیچ جای دنیا نیست همچنان که آمایش سرزمین و تقلیل نابرابریهای منطقه ای ملی خود به خود تحقق نمی یابد. به دلیل گرانی غیرمتعارف زمین شهری در کلانشهرهای ما و بخصوص تهران (معادل هفت برابر حقوق ماهیانه بیجه برای یک متر مربع زمین) هیچ راهی جز ظهور قارچ گونه و شتابان حاشیه نشینی شهری باقی نمی ماند. درغیاب فقر شدید اطلاعاتی در باره آمارهای حاشیه نشینان در کشور و نامشخصی نهاد مسئول در توانمندسازی و تقلیل دامنه آن در درازمدت همراه با اقدامات عاجل با امکانات مناسب با این پدیده گسترده چه باید کرد؟ بدترین برخورد، تصادفی دیدن حادثه پاکدشت و پاک کردن صورت مسئله است. هنوز التهاب حادثه پاکدشت فروننشسته است که ماموران انتظامی از متلاشی شدن باند پنج نفره گروه سیاه یا گرازها در جنوب و شرق تهران خبر دادند.
در خوش بینانه ترین برآوردها از جمعیت 950 میلیون نفری حاشیه نشین در جهان (بیش از 15 درصد جمعیت جهان) هفت میلیون آن در کشورمان زندگی می کنند (10 درصد) و به یاد بیاوریم که قریب 40 میلیون نفر از جمعیت کشور در شهرها زندگی می کنند. 50 سال پیش فقر روستایی فقر غالب در ایران بود، امروز این فقر شهری است که چالش مدیریت شهرها و برنامه های توسعه ملی است. در ثروتمندترین کشور جهان یعنی ایالات متحده طبق آمار رسمی دولتی بیش از 35 میلیون فقیر داریم که 27 میلیون آن آلونک نشین شهری هستند (ارتورسولیوان، اقتصاد شهری 2000).
این مجموعه شرایط یعنی درجه بالای ریسک بی ثباتی محیط کسب و کار برای مدیران. حاشیه نشینی جایگاهی در امنیت ملی نیز دارد بخصوص در جهانی که قسمت اعظم سرکردگان آن حامی ما نیستند و ما برای آنها وصله ناجور محسوب
می شویم .اگرچه حاشیه نشینی در ایران نسبت به اکثر کشورهای درحال توسعه وضع وخیم تری ندارد اما این امر را به هیچ وجه نباید به خوش خیالی ختم کرد. نخست باید نهادی نیرومند و درخور برای شناخت همه جانبه آن (و بانکی اطلاعاتی ، آن هم در کشور ما که ثبت مکان زندگی اجباری نیست و هیچ شهرداری ای چنین اجباری ندارد) به وجود آورد. دیگر اینکه در درازمدت این برنامه های توسعه هستند که باید از جمعیت مهاجر از روستاها و شهرهای کوچک بکاهند و ایضاً این در استراتژی های درازمدت است که جستجو کنیم چرا قیمت و رانت زمین شهری در کلان شهرهای ما این چنین غیرعادی است .حاشیه نشینان شهری با جایگاه شهروند بودن فاصله زیادی دارند ولی می توانند شهروندان آینده باشند حتی در روندی تدریجی و... اما این به این معنا نیست که آنها درحال حاضر تهدیدی جدی نیستند.