مصطفى صابر: منظور از آزادى اعتصاب مشخصا چیست.
دامنه آزادى اعتصاب چقدر باید باشد؟
اعتصاب رسمى و غیر رسمى چیست ؟
آیا هر اعتصابى رسمى شناخته میشود و هیچ محدودیت و قید و شرطى روى اعتصاب میتواند وجود داشته باشد یا خیر؟
منصور حکمت لطفا شما شروع کنید.
منصور حکمت: هیچ نوع محدودیتى روى آزادى اعتصاب نباید وجود داشته باشد.
حق دست از کار کشیدن در هر لحظه که کارگران، هر تعدادى شان، اراده بکنند مثل حق نفس کشیدن است.
اگر این حق را از کارگر بگیرند بهمان درجه جامعه را به دوره برده دارى برگردانده اند.
کارگر باید بتواند دست از کار بکشد و بگوید بدلیل اینکه اشکالى در کار مى بینم کار را متوقف میکنم.
این به معنى زدن زیر اصل قرارداد کار یا نفى کار کردن و نفى کل موازینى که تولید جامعه بر آن مبتنى است نیست.
کارگر میگوید در این مقطع معین کار نمیکنم چون اشکالى در کار میبینم.
آزادى اعتصاب یعنى هیچکس نمیتواند کارگرى را که کار را متوقف کرده است مجبور کند که کار کند.
اگر حق اعتصاب وجود نداشته باشد یعنى اینکه اگر من کارگر دست از کار بکشم ایشان میتواند بیاید و مرا بطور فیزیکى مجبور کند کار کنم.
کسى نمیتواند آزادى اعتصاب را خط بزند و همراه با این کار سرنیزه را نیاورد.
چون اگر من دست از کار بکشم تو بالاخره چکار میکنى تا مرا به کار ناگزیر کنى؟
بنابراین من فکر میکنم آزادى اعتصاب هیچ قید و شرطى بر نمیدارد.
و دقیقا به درجه اى که این آزادى را محدود میکنند، کارگر را از موقعیت یک انسان آزاد در جامعه، یعنى همان صورت از نظر حقوقى آزادى که جامعه سرمایه دارى به فرد داده است، خارج کرده اند و به موجودى تبدیل کرده اند که اختیار خودش را ندارد.
منتها مساله اى که در مورد آزادى اعتصاب وجود دارد آن وضعیتى است که اعتصاب براى خود کارگر بوجود میاورد.
براى مثال در کشورى ممکن است بگویند که فقط در مورد اعتصاب رسمى حقوق ایام اعتصاب پرداخت میشود و در اعتصاب غیر رسمى حقوق پرداخت نمیشود.
هرکس میتواند دست از کار بکشد، و البته اگر اعتصابش غیر رسمى باشد حقوق نمیگیرد.
در کشور دیگرى براى مثال میگویند اعتصاب آزاد است مشروط بر اینکه موضوع اعتصاب به همان کارگاه و همان بخش از کارگران مربوط باشد.
یعنى شما نمیتوانید در دفاع از مبارزات کارگران بخش دیگر در جامعه و یا در دفاع از یک امر اجتماعى دست به اعتصاب بزنید.
فقط هنگامى مجاز به اعتصاب هستید که در کارخانه خودتان خبرى شده باشد و یا بر سر دستمزد خودتان بلائى آمده باشد.
این محدودیت نوع دوم از جنس محدود کردن آزادى اعتصاب بطور کلى است.
اما اینکه موازین پرداخت حقوق در اعتصاب رسمى و غیر رسمى چیست اینها میتواند در چهارچوب اصل آزادى اعتصاب مورد بحث باشد و خود جنبش کارگرى میتواند این موازین را تعیین بکند.
این حق مسلم هر کارگرى است که هرلحظه میخواهد ابزار را به دلیلى زمین بگذارد و دست از کار بکشد.
اما ممکن است اکثریت کارگران با اینکار موافق نباشند.ممکن است سازمان مستقل کارگرى با این کار موافق نباشد.
اینها یک تفاوتهائى بویژه در جنبه مالى اعتصابات ایجاد میکند.
دستمزد حین اعتصاب چه میشود.
این را میتوان در چهارچوب آزادى کامل اعتصاب هنوز بحث کرد.
بحث اعتصاب رسمى و غیر رسمى در خودش این فرض را دارد که مرجعى براى اعلام رسمیت و یا عدم رسمیت اعتصاب وجود دارد.
و این مرجع نمیتواند جز یک مرجع کارگرى و منتخب کارگران باشد.
باید سازمان و نهادى کارگرى باشد و توسط کارگران به رسمیت شناخته شده باشد.
ممکن است گفته شود که تا آزادى تشکل نباشد اعتصاب رسمى هم بنابراین معنى ندارد و تکلیف مساله آزادى اعتصاب نامشخص میشود.
من فکر میکنم حتى در بدترین حالت هم کارگران میتوانند مجمع عمومى واحدى را که دست به اعتصاب زده است بعنوان مرجعى که میتواند رسمیت اعتصاب را اعلام بکند و بر این مبنا خواهان حقوق کامل ایام اعتصاب بشود قرار بدهند.
خلاصه کلام حق اعتصاب یک حق مسلم انسانى است و نقض آن برملا کننده و افشاء کننده بردگى طبقاتى اى است که در جامعه سرمایه دارى برقرار است.
در این چهارچوب میشود تازه در مورد اعتصاب رسمى و غیر رسمى و موازین مالى اعتصاب صحبت کرد.
این را هم بگویم که فکر نمیکنم کشورى باشد که آزادى بى قید و شرط اعتصاب در آن برقرار باشد.
هر کشور سرمایه دارى به نحوى از انحاء آزادى اعتصاب را محدود کرده است.
اما براى کارفرما چنین محدودیتى وجود ندارد.
اگر کسى دارد ادعا میکند که جامعه اش مبتنى بر مواجهه آزاد صاحبان وسائل تولید است، یکى سرمایه دار یعنى مالک ابزار تولید و منابع فنى و فیزیکى کار و دیگرى صاحب منبع زنده تولید یعنى نیروى کار، آنوقت سلب آزادى اعتصاب مثل این میماند که کارفرما حق نداشته باشد سرمایه اش را جابجا بکند.
آزادى اعتصاب براى کارگر غیر قابل چشم پوشى است و کارگرى که به همین بند رضایت داده باشد که آزادى اعتصاب نداشته باشد و یا این آزادى محدود باشد دیگر باقى قید و بندهاى بردگى و بندگى را دارد قبول میکند.
مصطفى صابر: سوالى اینجا مطرح میشود و آن اینست که طبق صحبت هاى شما بنابراین مثلا اگر در یک کارخانه یک سوم کارگران بخواهند اعتصاب بکنند و بقول شما دست از کار بکشند با این حساب نمیتوانند اعتصابشان را رسمى کنند چون دو سوم بقیه چنانچه مجمع عمومى اى در کار باشد به احتمال زیاد راى منفى میدهند.
منصور حکمت: نخیر.
بحث من ابدا بر سر این نیست که چه کسرى از کارگران اگر طرفداراعتصاب باشند اعتصاب رسمى است.
این را باید سازمان کارگرى مربوطه تعیین کند.
اگر من بعنوان راى دهنده در آن مجمعى باشم که میخواهد این موازین را تعیین کند که اگر چه درصدى از کارگران بخواهند اعتصاب کنند اعتصاب رسمى خواهد بود، میگویم ده درصد.
هنوز چنین سازمانى را نداریم.
اینطور نیست که نصف بیشتر کارگران یا بخش قابل ملاحظه اى از کارگران باید موافق باشند تا اعتصاب رسمى بشود.
ممکن است بخش معینى از قسمت معینى این حد نصاب را تامین کند.
ممکن است در یک کارخانه فقط یک قسمت بخاطر مسائلش اعتصاب کند و کل کارخانه، با اینکه مستقیما در این مساله ذینفع نیست، به آن قسمت حق بدهد و کلا بیاید بیرون.
یعنى اعتصاب آن قسمت را رسمى اعلام کند.
تصمیم راجع به این چیزها دست خود تشکل کارگرى است و فکر میکنم اگر دست خود کارگر باشد ملاکى میگذارد که دست و بال خودش را نبندد.
مصطفى صابر: در مورد اعتصاب رسمى و غیر رسمى باز مشکلى که من دارم بجاى خود باقى است.
من فکر میکنم رسمى و غیر رسمى کردن اعتصاب محدودیت هائى بر آزادى بى قید و شرط اعتصاب میگذارد.
و فکر میکنم گفتن اعتصاب رسمى و غیر رسمى لزومى ندارد.
اعتصاب به این معنى است که عده اى از کارگران تصمیم میگیرند که کار را متوقف کنند و طبعا این در یک واحد و یک محدوده معینى معنى دارد که همانطور که ایرج آذرین هم گفت بالاخره یک عده اى بقیه را قانع میکنند و دست به اعتصاب میزنند.
نگرانى من از تقسیم اعتصاب به رسمى و غیر رسمى اینست که محدودیت ایجاد کنیم و بهانه اى دست کارفرما بدهیم که بتواند دستمزد حین اعتصاب کارگران را ندهد و اعتصاباتى را، که کارگران براى کسب حقوقشان براه انداخته اند، تحت عنوان غیر رسمى بودن سرکوب کند.
منصور حکمت: ببینید اتفاقا برعکس تصور شما مقوله اعتصاب رسمى به کارگر قدرت میدهد.
اعلام اعتصاب رسمى یعنى اینکه از آن لحظه به بعد در اعتصاب بودن کارگران وضعیت قانونى و داده شده جامعه است و هرکس خلاف آن کار کند کار غیر قانونى کرده وباید ببرندش زندان.
اعتصاب غیر رسمى یعنى من دست از کار کشیده ام و تو به کارت ادامه میدهى تا تکلیف اختلاف روشن بشود.
این را هم کسى حق ندارد دست به تنش بزند.
اما اعتصاب رسمى یعنى اگر پاسبان از آن اطراف رد شد باید پاسبان را بیاندازند زندان و اگر کارفرما خواست جنسهاى انبار را جابجا کند باید ببرندش زندان.
چرا که اعتصاب رسمى است.
دوم اینکه این به طبقه کارگر وحدت میدهد.
اگر من و شما وقتى میخواهیم اعتصاب صورت بگیرد مساله را به تشکل کارگرى مان، به مجمع عمومى مان، ببریم و این مجمع به اعتصاب راى بدهد، آنوقت آن یکى هم که درد خاصى ندارد باید بیاید بیرون.
هیچ کارفرمائى حق ندارد از جاى دیگر، از خارج اتحادیه وشورا و تشکل کارگرى، استخدام کند و سر کار بگذارد.
در اعتصاب غیر رسمى اتحادیه مى ایستد و نگاه میکند و قسمت ها بکار خودشان ادامه میدهند.
جنس ها را هنوز میبرد و میفروشد.
بنابراین بحث بر سر تبدیل شدن اعتصاب به قانون مملکت است.
وقتى یک سازمان کارگرى مستقل اعتصاب را رسمى اعلام میکند، دارد به دولت میگوید که در این حوزه معین اصل بر اعتصاب است و هرکس که خلاف آن کار کند عمل غیرقانونى انجام داده است و قابل تعقیب است.
این نکته اصلى است.
اما ببینید یک مساله دیگر هم هست.
وقتى کارگر ایرانى از اعتصاب حرف میزند فورا در ذهن همه، خود کارگر و دیگران، "شلوغى" مجسم میشود.
مردم بهم میگویند "آقا از آن خیابان رد نشو آنجا کارخانه فلان اعتصاب است یکوقت یک تیرى، سنگى، چیزى به کله ات میخورد" و هرکس میشنود که کارگر جائى اعتصاب کرده است پاشنه کفشش را ورمى کشد و اگر کنجکاو نباشد از یک کوچه دیگر میرود.
اما وقتى بانکها پول کسى را بلوکه میکنند آن خیابان امن و امان است.
اینهم اعتصاب است دیگر.
وقتى فلان وزارت خانه حقوق یک عده را نمیدهد اعتصاب کرده است.
دست از فعالیت متعارف و نرمال خودش کشیده است.
دست به اقدام فوق العاده زده و کار عادى اش را نمیکند.
ولى نه پاسبانى میاید نه چیزى.
ما تابحال ندیده ایم که پلیس بزور به دفاتر اتحادیه کارفرمایى بریزد (همانها که این قانون میگوید باید تشکیل بشود و معلوم نیست چرا خودشان براى اینها شوراى اسلامى کارفرمایان درست نمیکنند) و اینها را بگیرد و زندان ببرد و بگوید که چرا پولهایتان را خوابانده اید.
این را ندیده ایم.
اما تا دو کارگر با هم جمع میشوند ومیگویند دست از کار بکشیم اول از همه به کلانترى و ژاندارمرى محل خبر میدهند که با دوتا جیپ بیاید آنجا.
این اقدام بطور کلى با آزادى اعتصاب مغایر است.
اما درحالت اعتصاب رسمى آن کسى که در خانه اش نشسته و خبر اعتصاب را میشنود فورا فکر نمیکند که فلانجا شلوغ است.
بلکه این را میفهمد که در آنجا کارگران بطور رسمى و قانونى دست از کار کشیده اند.
به این ترتیب اعتصاب براى کارگر همانقدر امرى عادى و براى جامعه امرى برحق میشود، که هر نوع اعمال خشونت علیه آن و هرنوع دست درازى به آن را از نظر جامعه غیر موجه و مذموم میکند.
این بنظر من نکته بسیار تعیین کننده اى است.
بحث برسر رابطه جامعه است با اعتصاب.
بر سر مساله وحدت کارگرى است.
نکته دیگرى که میخواهم بگویم اینست که اعتصاب رسمى اساسا انعکاس قدرت تشکل کارگرى است.
در صورتى که اعتصاب غیر رسمى یک اعتراض است که البته کسى حق ندارد جلوى آن را بگیرد.
اما وقتى کارگر میگوید اعتصاب رسمى است همراه آن تشکل کارگرى را در صدر جامعه قرار میدهد.
بعنوان یکى از پاهاى اصلى تعیین سرنوشت آدمها.
اگر کارگران برق گفتند اعتصاب رسمى، دیگر دولت نمیتواند مردم را تحریک کند که برق تان خاموش میشود.
کمااینکه ممکن بود براى خودش صرف نکند و سوخت نخرد و برق را در ساعاتى خاموش کند.
همانطور که دولت انتظار دارد مردم با قطع برق از طرف دولت بسازند با قطع برق بدلیل اعتصاب هم باید بسازند.
فکر میکنم این رابطه جامعه را با کارگر اعتصابى بهبود میدهد، چرا که هرکس میفهمد که فلان اتحادیه دارد براى گرفتن حق کارگران از امکانات قانونى خودش استفاده میکند.
کسى نخواهد توانست به سادگى جامعه را علیه کارگر تحریک کند.
اینها مسائل مهمى است ومن کاملا اعتقاد دارم که مقوله اعتصاب رسمى باید باشد و در هر قانون کار واقعى تعریف بشود.
منصور حکمت: ببینید اتفاقا برعکس تصور شما مقولــه اعتصاب رسمى به کارگر قدرت میدهد.
اعتصاب غیر رسمى یعنى من دست از کار کشیده ام و تو به کارت ادامه میدهى تا تکلــیف اختلاف روشن بشود.
اگر من و شما وقتى میخواهیم اعتصاب صورت بگیرد مسالــه را به تشکل کارگرى مان، به مجمع عمومى مان، ببریم و این مجمع به اعتصاب راى بدهد، آنوقت آن یکى هم که درد خاصى ندارد باید بیاید بیرون.
بنابراین بحث بر سر تبدیل شدن اعتصاب به قانون مملــکت است.
وقتى یک سازمان کارگرى مستقل اعتصاب را رسمى اعلام میکند، دارد به دولــت میگوید که در این حوزه معین اصل بر اعتصاب است و هرکس که خلاف آن کار کند عمل غیرقانونى انجام داده است و قابل تعقیب است.
این نکته اصلــى است.
اما ببینید یک مسالــه دیگر هم هست.
اما وقتى بانکها پول کسى را بلــوکه میکنند آن خیابان امن و امان است.
ما تابحال ندیده ایم که پلــیس بزور به دفاتر اتحادیه کارفرمایى بریزد (همانها که این قانون میگوید باید تشکیل بشود و معلــوم نیست چرا خودشان براى اینها شوراى اسلامى کارفرمایان درست نمیکنند) و اینها را بگیرد و زندان ببرد و بگوید که چرا پولهایتان را خوابانده اید.
این اقدام بطور کلــى با آزادى اعتصاب مغایر است.
اما درحالــت اعتصاب رسمى آن کسى که در خانه اش نشسته و خبر اعتصاب را میشنود فورا فکر نمیکند که فلانجا شلوغ است.
بلــکه این را میفهمد که در آنجا کارگران بطور رسمى و قانونى دست از کار کشیده اند.
به این ترتیب اعتصاب براى کارگر همانقدر امرى عادى و براى جامعه امرى برحق میشود، که هر نوع اعمال خشونت علــیه آن و هرنوع دست درازى به آن را از نظر جامعه غیر موجه و مذموم میکند.
بر سر مسالــه وحدت کارگرى است.
در صورتى که اعتصاب غیر رسمى یک اعتراض است که الــبته کسى حق ندارد جلوى آن را بگیرد.
بعنوان یکى از پاهاى اصلــى تعیین سرنوشت آدمها.
اگر کارگران برق گفتند اعتصاب رسمى، دیگر دولــت نمیتواند مردم را تحریک کند که برق تان خاموش میشود.
همانطور که دولــت انتظار دارد مردم با قطع برق از طرف دولــت بسازند با قطع برق بدلــیل اعتصاب هم باید بسازند.
کسى نخواهد توانست به سادگى جامعه را علــیه کارگر تحریک کند.
اینها مسائل مهمى است ومن کاملا اعتقاد دارم که مقولــه اعتصاب رسمى باید باشد و در هر قانون کار واقعى تعریف بشود.
ببینید، بسیارى چیزها "حق" هست اما استفاده از آنها خیلــى سخت است.
کسى مثال میزد که در آمریکا همه "حق دارند" درانتخابات ریاست جمهورى راى بدهند، اما بین محل زندگى بعضى ها تا اولــین صندوق راى گیرى ٢٥٠ کیلــومتر فاصلــه است و در غیاب وسیلــه نقلــیه عمومى و شخصى اینها راى نمیدهند.
اینها عملا حق راى دادن ندارند چون کسى نمیاید از آنها راى بگیرد.
قاعده عمومى در مورد حق اعتصاب هم همین است.
قانون کار باید حــق اعتصاب را برسمیت بشناسد.
اما هنوز فاکتورهائى وجود دارد که این را تضمین میکند که اعتصاب عملى هست یا نه.
بوروژازى چگونه کمر اعتصاب ها را میشکند؟
بنظر من اساسا با فشار اقتصادى.
البته در کشورهایى مانند ایران اول قشون میکشند.
اما حتى آنجا هم معمولا، یا در دوره هایى، کارگران مقاومت میکنند واز این مرحلــه بیرون میایند و زیر فشار سرکوب زانو نمیزنند.
اما وجه مشترک روش بورژوازى علــیه اعتصاب در همه جا اعمال فشار اقتصادى است.
بنابراین حقوق ایام اعتصاب جاى اساسى در بحث آزادى اعتصاب دارد.
براى همین است که کارگران همیشه اعتصاب را با مقولــه صندوق اعتصاب کنار هم میبینند و تشکیل صندوق اعتصاب اولــین قدم راه انداختن هر اعتصابى است.
به این معنى یک بعد از بحث آزادى اعتصاب اینست که کسى حق ندارد علــیه اعتصاب قشون بیاورد.
و بنظر من اگر کارگرى روز اعتصاب بزند و کسى را که براى سرکوب اعتصاب آمده بکشد، از نظر حقوقى باید به مقتول مثل کسى که خودش را زیر ماشین انداخته است نگاه کرد.
ایشان اصلا آنجا چکار میکرده.
چه کسى به او گفت که دم کارخانه برود.
این آدمها بنا براصل آزادى اعتصاب قابل مجازاتند.
اما طرف میتواند ارتشش را نیاورد، میتواند مانند مورد اعتصاب معدنچیان انگلــستان جنس را انبار کرده باشد و صبر کند.
بورژوازى انگلــستان هم کارگران را زد و هم ذغال سنگ انبار کرده بود و صبر کرد.
مدتها صبر کرد.
معدنچیان یکسال و اندى دوام آوردند و حتى جنگیدند.
از پس پلــیس انگلــستان و تاکتیکها و روشهاى سرکوبگرانه اش که برآمدند.
٥٠٠ کیلومتر دورتر از محل اعتصاب معدنچى را که از خانه بیرون میامد توقیف میکردند.
کارگران از پس این بر آمدند.
آنچه که کمر اعتصاب معدنچیان را در انگلــستان شکست، نهایتا فشار اقتصادى بود.
براى مقابلــه با این فشارهاى اقتصادى است که بنظر من مسالــه دستمزد ایام اعتصاب جزء لایتجزاى آزادى اعتصاب است.
و اینجا بحث اعتصاب رسمى تعیین کننده است.
منتها اعتصاب غیر رسمى چه؟
آیا در این مورد نباید دستمزد پرداخت شود؟
بنظر من اعتصاب غیر رسمى اى که بعدا رسمى میشود باید حقوقش از روز اول آن محاسبه و پرداخت بشود.
کارگرى که ابتکار عمل را با اعتصاب غیر رسمى بدست میگیرد و بعد بخشهاى دیگر طبقه خود را مجاب میکند که باید به صحنه بیایند، نباید بابت این ابتکار عمل و پیشرو بودنش ازنظر مالــى متضرر بشود.
به این معنى حتى در مورد اعتصاب غیر رسمى هم جا دارد که دستمزد پرداخت بشود.
بیش از این دیگر خود کارگران براى اعتصاب کردن صندوق درست میکنند و غیره.
بنظر من مسالــه فراهم کردن امکان مادى براى اعتصاب نکته بسیار مهمى است.
از تضمینهاى حقوقى در مقابل دولــت و پلــیس و دادگاههایش و غیره تا تضمین هاى مالــى.
مثال دیگر مسالــه ضرورت وجود تضمینهائى براى اموال اتحادیه ها وسازمانهاى کارگرى است.
ممکن است فردا براى اموال فلان تشکل کارگرى، حتى اگر چنین تشکلــهائى وجود داشته باشند، ورقه مصادره و ضبط صادر کنند.
همه اینها باید در بند مربوط به آزادى اعتصاب گنجانده شده باشد.
اینکه هیچ دادگاه و مرجعى حق دست بردن به اموال تشکلــهاى کارگرى را ندارد، اینکه کارفرما حق جابجائى محصولات و اموال را در حین اعتصاب ندارد و اگر کارفرما بیاید و از اموال کارخانه "خودش" حین اعتصاب چیزى ببرد باید بعنوان دزد بگیرندش.
رسمى شدن اعتصاب کارگرى یعنى تبدیل شدن حالــت اعتصاب به موقعیت متعارف قانونى و هرکس که اخلالــى در آن وارد کند باید قانونا مورد تعقیب قرار بگیرد.
مصطفى صابر: یک محور و پایه صحبت شما اینست که کارگر بعنوان فروشنده نیروى کار این حق را دارد که هروقت خواست نفروشد و شرایط دیگرى براى فروش نیروى کارش تعیین بکند.
آیا همین حق را نمیشود در قانون کار به طرف مقابل یعنى کارفرما داد؟
یعنى اینکه هروقت دلــش خواست کار را متوقف بکند و کارخانه را بخواباند و بگوید به این ترتیب حاضر نیستم ادامه بدهم.
منصور حکمت: تا بحال کسى نتوانسته است عملا این "حق" را از کارفرما بگیرد.
اما بنظر من از نظر حقوقى کاملا میشود این "حق" را به کارفرما نداد.
بنظر من کارفرما باید به اشکال مختلف زیر کنترل نهادهاى کارگرى باشد.
طرف از یک امتیازات از پیشى در جامعه برخوردار است و بافرض اینها تازه در کارخانه با کارگر مواجه میشود.
اگر او هم حاضر باشد مثل کارگر ٣٥ ساعت کار کند، چیزى از کارفرما بودنش باقى نمیماند.
نباید به کارفرما این حق را داد که هروقت دلش خواست کار را بخواباند، زیرا معاش میلــیونها نفر را این جامعه به ناحق زیر نگین انگشتر ایشان گذاشته و ایشان هر روز تصمیم بگیرد که عده اى را به گرسنگى بیاندازد میتواند.
بنظر من این جزو حقوق هیچ بشرى در این دنیا نیست.
عاطل کردن وسائل تولــید در یک کشور به صرف مالــکیت باید در یک سطح پایه اى تر، در سطح قانون اساسى کشور، در یک جامعه جرم محسوب بشود.
بنابراین نمیشود کارفرما را بهمان درجه آزاد گذاشت.
درباره اعتصاب در مرتبه اول باید توضیحی برای وقوع و انتشار اعتصابها پیدا کنیم.
هر کس که اعتصابهایی را، چه از تجربیات شخصی خود و چه از گزارشات دیگران، و یا روزنامهها، بخاطر بیاورد فورا متوجه میشود که هر جا که کارخانه بزرگ برپا شده و بر شماره شان افزوده میشود اعتصاب اتفاق میافتد و بسط مییابد.
بندرت ممکن است که حتی یک کارخانه بزرگ از میان کارخانههایی که صدها (و در برخی موارد هزارها) کارگر دارند پیدا کرد که در آن اعتصاب اتفاق نیفتاده باشد.
زمانی که تعداد کارخانههای بزرگ در روسیه معدود بودند تعداد اعتصابها هم کم بود.
ولی از زمانی که کارخانههای بزرگ چه در محلات صنعتی قدیم و چه در شهرها و دهات جدید شروع به زیاد شدن کردند، تعداد اعتصابها هم زیادتر شده است.
به چه دلیلی تولید کارخانههای عمده همیشه منجر به اعتصاب میشود؟
به این دلیل که سرمایهداری ناچار باید به مبارزه کارگران بر علیه کارفرمایان منجر شود و وقتی تولید به صورت عمده است این مبارزه ناچار صورت اعتصاب بخود میگیرد.
این را توضیح میدهیم.
سرمایهداری نام آن نظامی است که در آن زمین، کارخانهها، وسائل و غیره...
متعلق به تعداد کمی از ملاکین و سرمایهداران است، در حالی که توده مردم یا اصلا از هستی ساقط هستند یا مایملک بسیار کمی دارند و مجورند خود را به صورت کارگر کرایه بدهند.
صاحبان زمینها و کارخانهها کارگران را کرایه میکنند و آنها را به ساختن اجناس مختلف، از چه نوع فرقی نمیکند، وامیدارند؛ اجناسی که بعدا در بازار به فروش میرسانند.
به علاوه مزدی که صاحبان کارخانهها به کارگران میدهند آنقدری است که فقط برای ادامه یک زندگی بخور و نمیر برای خودشان و خانوادهشان کفایت میکند در صورتی که آنچه کارگران مازاد بر این مقدار تولید میکنند، به صورت سود، به جیب کارخانهدار سرازیر میشود.
بنابراین، تحت نظام سرمایهداری، توده مردم کارگران مزدور دیگران هستند، آنها برای خودشان کار نمیکنند بلکه بخاطر دستمزد، برای کارفرمایان کار میکنند.
قرین به عقل است که کارفرمایان همیشه کوشش در کم کردن دستمزد دارند؛ هر چه به کارگران کمتر بدهند سود خودشان بیشتر است.
کارگران سعی میکنند که بیشترین دستمزد ممکن را بدست بیاورند تا بتوانند برای خانوادهشان غذای کافی و سالم تهیه کنند، در خانههای خوب زندگی کنند، و مانند بقیه مردم لباس بپوشند نه بسان گدایان.
بنابراین دائما دعوائی بین کارگران و کارفرمایان بر سر دستمزد جریان دارد.
کارفرما آزاد است و کارگری را که بنظرش مناسبتر بیاید اجیر میکند و بنا بر این دنبال ارزانترین کارگر میرود.
کارگر هم در انتخاب کارفرمای خودش آزاد است و بنابراین دنبال گرانترین کس میگردد.
یعنی آنکه بیشترین مزد را بپردازد.
یک کارگر، چه در شهر کار کند، چه خود را به مالک کرایه دهد و چه به یک دهقان ثروتمند، و یا یک مقاطعه کار و یا یک صاحب کارخانه، او همیشه با یک کارفرما طرف است و با او بر سر دستمزد دعوا دارد.
ولی آیا برای یک کارگر تنها امکان دارد به تنهایی مبارزه کند؟ تعداد افراد کارگر رو به ازدیاد است.
دهقانان در حال خانه خرابی هستند و از ده به سوی شهر و کارخانهها فرار میکنند.
ملاکین و صاحبان کارخانهها در حال بکار انداختن ماشین آلاتی هستند که کارگران را از شغلهایشان محروم میسازد.
در شهرها تعداد روزافزونی بیکار و در دهات بیش از پیش گدا پیدا میشود.
برای کارگر دیگر دارد غیر ممکن میشود که به تنهایی با کارفرما مبارزه کند.
اگر کارگر تقاضای دستمزد مناسبی بکند و یا به کم کردن دستمزدها رضایت ندهد، کارفرما به او خواهد گفت: بیرون!
و اضافه خواهد کرد که دم دروازه تعداد زیادی مردم گرسنه وجود دارند که با خوشحالی حاضرند با دستمزد کم کار کنند.
وقتی مردم تا حدی بیچاره شده باشند که همیشه تعداد زیادی بیکار در شهرها و دهات وجود داشته باشد و جائی که صاحبان کارخانهها ثروتهای کلان روی هم انبار میکنند و خرده مالکین توسط میلیونرها از میدان بدر میشوند، آنوقت برای سرمایهدار ممکن میشود که کارگر را بکلی خرد کند، از او و زن و فرزندانش هم همچنین، تا حد مرگ کار بردهوار بکشد.
مثلا اگر نگاهی به مشاغلی که در آنها کارگران موفق به جلب حمایت قانون از خودشان نشدهاند و نمیتوانند در مقابل سرمایهداران مقاومت نشان دهند بیفکنیم، مدت کار روزانه خارج از حد و حساب طولانی را، که گاهی سر از ١٩-١٧ ساعت میزند، ملاحظه خواهیم کرد.
کودکان ٥ یا ٦ ساله را خواهیم دید که فشار کارشان بیشتر از حد طاقتشان است.
یک نسل از کارگران دائما گرسنه را خواهیم دید که بتدریج از گرسنگی میمیرند.
مثلا کارگرانی که در خانه خودشان برای سرمایهداران کار میکنند.
بعلاوه هر کارگری میتواند تعداد زیادی از این مثالها بخاطر بیاورد!
حتی در رژیمهای بردهداری و فئودالی هم هیچگاه ستم کشیدگی زحمتکشان به دهشتناکی ستم کشیدگی کارگران در رژیمهای سرمایهداری، وقتی که آنها نتوانند مقاومت نشان دهند و یا از حمایت قوانینی که اعمال دلبخواهی کارفرمایان را محدود کند برخوردار شوند، نبوده است.
بنابراین کارگران برای اینکه از بیمقدار شدن خودشان تا چنین حدودی جلوگیری کنند یک مبارزه مأیوسانه را شروع میکنند.
از آنجا که میبینند که هر کدامشان به تنهایی در مقابل سرمایهداری بی قدرت است و ستم سرمایه تهدید به نابود کردنشان میکند، شروع به طغیان دسته جمعی در مقابل کارفرمایان میکنند.
اعتصابات کارگری شروع میشوند.
در ابتدا کارگران غالبا نمیدانند که چه میخواهند، چون به اهداف اعمال خودشان آگاهی ندارند.
تنها ماشینها را خرد میکنند و یا کارخانهها را خراب میکنند.
فقط میخواهند خشم خود را به صاحب کارخانهها نشان بدهند؛ نیروی دسته جمعی خود را امتحان میکنند تا بتوانند از یک وضعیت غیر قابل تحمل خارج بشوند؛ بدون اینکه بفهمند چرا موقعیتشان اینقدر نومیدانه است و برای چه باید تلاش کنند.
در تمام کشورها خشم کارگران در اول شکل طغیانهای منفرد بخود گرفت.
پلیس و کارخانهداران روسیه به آنها "شورش" میگویند.
در تمام کشورها این طغیانهای منفرد از یک طرف به اعتصابهای کم و بیش صلح آمیز و از طرف دیگر به مبارزه همه جانبه طبقه کارگر برای آزادی خودش منجر شده.
اهمیت اعتصابها (یا وقفه در کار) برای مبارزه طبقه کارگر چیست؟
برای اینکه به این جواب بدهیم باید اول تصویر کاملتری از اعتصاب داشته باشیم.
مزد کارگران همانطور که دیدیم، توسط قراردادی بین کارگر و کارفرما تعیین میشود و اگر تحت شرایطی کارگر منفرد کاملا بی قدرت باشد، واضح است که کارگران باید برای خواستهایشان بطور دسته جمعی مبارزه کنند و برای جلوگیری از این که کارفرما مزدها را پایین بیاورد و یا برای بدست آوردن مزد بیشتر مجبورند اعتصابهایی سازمان دهند.
این واقعیت است که در هر کشور سرمایهداری اعتصابات کارگری وجود دارند.
همه جا، در تمام کشورهای اروپایی و آمریکایی، کارگران وقتی متحد نیستند خود را زبون احساس میکنند و فقط به صورت دسته جمعی میتوانند در مقابل کارفرما مقاومت نشان دهند.
یا با اعتصاب کردن و یا با تهدید به اعتصاب، با تکامل سرمایهداری و باز شدن کارخانهای بزرگ، و خلع ید افزون شونده خرده سرمایهداران توسط سرمایهداران بزرگ، احتیاج به مقاومت دسته جمعی کارگران بیشتر و بیشتر میشود، چرا که بیکاری زیاد میشود، رقابت سرمایهداران که سعی میکنند اجناس خود را با نازلترین قیمت تولید کنند، بیشتر میشود (که به این منظور میباید به کارگران هر چه کمتر دستمزد بدهند) و نوسانات صنعتی محسوستر و بحرانها ملتهبتر میشوند.
وقتی که صنعت شکوفان است، کارخانهداران سودهای کلانی میبرند ولی اصلا به فکر شریک کردن کارگران در سود نمیافتند.
ولی با پیش آمدن بحران سعی مکنند که ضررها را به گردن کارگران بیاندازند.
در جوامع اروپایی لزوم اعتصابات در جامعه سرمایهداری تا حدی توسط هر کسی شناخته شده که قوانین این کشورها تشکیل اعتصابات را منع نمیکنند.
فقط در روسیه است که قوانین وحشیانه بر ضد اعتصابات هنوز اعمال میشوند.
در هر صورت اعتصابات که ناشی از خود طبیعت جامعه سرمایهداریاند از آغاز مبارزه طبقه کارگر بر ضد این نظام جامعه خبر میدهند.
روبرو بودن سرمایهداران با کارگران منفرد و بی چیز یعنی بردگی مطلق کارگران.
ولی وقتی کارگران بی چیز با هم متحد شوند اوضاع تغییر میکند.
هیچ ثروتی در دنیا به درد سرمایهدار نمیخورد مگر او بتواند کارگرانی را پیدا کند که حاضر باشند نیروی کار خودر را بر روی وسائل و موادی که متعلق به سرمایهدارست صرف کنند و ثروت تازهای تولید کنند.
تا وقتی که کارگران ناچارند بطور انفرادی با سرمایهداران معامله کنند، بسان بردگان واقعی باقی خواهند ماند که مجبورند برای بدست آوردن یک قرص نان مداوم به دیگران منفعت برسانند، که باید تا ابد خدمتکاران کرایه شده زبان بستهای باقی بمانند.
ولی وقتی کارگران تقاضاهای خود را بصورت دسته جمعی بیان کنند و حاضر به تسلیم شدن در برابر خرپولها نشوند، بردگی آنها بسر میآید، تبدیل به انسان میشوند، شروع میکنند به درخواست این که زحمت آنها نباید فقط در خدمت ثروتمند کردن چند تن پرور باشد، بلکه باید آنهایی را که زحمت میکشند هم قادر سازد که مثل انسانهای واقعی زندگی کنند.
کارگران شروع به پیش کشیدن تقاضای آقا شدن میکنند.
تقاضای این که زندگی آنها باید نه آنطور که سرمایهداران و ملاکین برای آنها در نظر گرفتهاند بلکه آنطور که خودشان میخواهند باشد.
بنابراین اعتصاب همیشه سرمایهداران را مملو از ترس میکند.
چونکه اعتصاب شروع از بین رفتن سروری آنهاست.
یک سرود کارگری آلمانی در مورد طبقه کارگر چنین میگوید: "تمام چرخها از گردش باز میایستند، اگر بازوان نیرومند شما آن را اراده کند".
و واقعیت هم همینطور است؛ کارخانهها، زمینهای ملاکین، ماشینها، خطوط راه آهن و غیره همه مانند چرخهایی در یک ماشین عظیم هستند - ماشینی که مواد مختلفی را استخراج میکند، عمل میآورد، و تحویل مقاصدشان میدهد.
تمام این ماشینها توسط کارگر کار میکنند.
کارگری که زمین را شخم میزند، سنگهای معدن را استخراج میکند، کالا تولید میکند، خانه و کارگاه و راه آهن میسازد.
وقتی کارگران از کار کردن امتناع میکنند خطر باز ایستادن تمام ماشین میرود.
هر اعتصابی بیاد سرمایهدار میاندازد که کارگران و نه آنها آقایان واقعی هستند - کارگران که دارند حقوق خود را با صدای هر چه بلندتر اعلام میدارند و مطالبه میکنند.
هر اعتصاب به کارگران یادآوری میکند که موقعیتشان ناامیدانه نیست و آنان تنها نیستند.
ببینید اعتصابات هم بر خود اعتصاب کنندگان و هم بر روی کارگران کارخانههای مجاور در حول و حوش و یا کارخانههای همان رشته صنعتی چه تأثیر شگرفی دارد.
در اوقات معمولی و صلح آمیز کارگر بدون غر و لند کارش را میکند، با کارفرما جر و بحث نمیکند، در مورد شرایط خودش هم بحثی ندارد.
در موقع اعتصاب او خواستهای خود را با صدای بلند اعلام میکند، تمام سوء استفادهها را به کارفرما خاطر نشان میسازد، مدعی حقوق خودش میشود، او دیگر فکر فکر خود و مزد خودش نیست بلکه در فکر تمام همکارانش است که همراه او با او ابزار را زمین گذاشتهاند و بدون ترس از هیچ محرومیتی، برای خاطر آرمان کارگران بپا خاستهاند.
هر اعتصاب مترادف با محرومیتهای زیادی برای توده زحمتکش است، محرومیتهای وحشتناکی که فقط با بدبختی های دوران جنگ قابل مقایسه هستند - خانوادههای گرسنه از دست دادن دستمزد، غالبا توقیف و اخراج از شهری که خانه و محل کارشان است.
علیرغم تمام این رنجها، کارگران به آنهایی که همکاران خود را ترک میکنند تا با کارفرمایان قرارداد ببندند با دیده حقارت مینگرند.
علیرغم تمام این رنجهایی که با اعتصاب همراه است، کارگران کارخانههای مجاور از مشاهده این که رفقایشان در مبارزه درگیر شدهاند شهامت تازهای پیدا میکنند.
"مردانی که برای خم کردن پشت یک بورژوا اینقدر تاب میآورند قادر خواهند بود که قدرت تمام بورژوازی را در هم بشکنند".
این گفته یکی از آموزگاران بزرگ سوسیالیسم، انگلس، در مورد اعتصابات کارگران انگلیس است.
غالبا کافی است که یک کارخانه اعتصاب کند تا اینکه اعتصاب فورا در تعداد زیادی کارخانه شروع شود.
چقدر اعتصابها بر روحیه کارگران تأثیر میگذارد و چطور آن کارگرانی را که میبینند رفقایشان چگونه دیگر برده نیستند و فعلا اگر برای مدتی هم که شده با ثروتمندان برابر شدهاند، متأثر میسازد!
هر اعتصابی اندیشه سوسیالیسم را بشدت به فکر کارگران میاندازد.
اندیشه مبارزه تمام طبقه کارگر برای آزادی از ستم سرمایه.
غالبا اتفاق افتاده است که کارگران یک کارخانه و یا یک بخش از صنعت و یا یک شهر قبل از وقوع یک اعتصاب بزرگ تقریبا هیچ چیزی راجع به سوسیالیسم نمیدانستند و حتی به ندرت راجع به آن فکر کرده بودند، ولی بعد از اعتصاب گروهها و دستههای مطالعه خیلی در میان آنها مرسوم شده و تعداد بیشتر و بیشتری از کارگران به سوسیالیسم گرویدهاند.
اعتصاب به کارگران میآموزد که بفهمند که قدرت کارفرمایان و قدرت کارگران در چه نهفته است.
به آنها میآموزد که فقط راجع به کارفرمایان خودشان و یا کارگران همکار خودشان فکر نکنند بلکه تمام کارفرمایان، تمام طبقه سرمایهدار و تمام طبقه کارگر را در نظر بگیرند.
وقتی که یک کارخانهدار که از ثمره زحمت چندین نسل از کارگران میلیونها انباشت کرده است از اضافه کردن یک مبلغ جزئی به دستمزدها امتناع میکند و یا حتی کوشش میکند که مزدها را به سطح باز هم کمتری تنزل دهد و اگر کارگران مقاومت نشان دهند هزاران خانواده گرسنه را بیرون میریزد، بر کارگران روشن میشود که طبقه سرمایهدار در کل دشمن طبقه کارگر است و کارگران تنها میتوانند روی خوشدان و عمل متحدشان حساب کنند.
غالبا اتفاق میافتد که کارخانهداران حداکثر سعی خود را میکنند که خود را خیرخواه نشان دهند و کارگران را فریب دهند و بهرهکشی خود را با وعدههای دروغین و خرده رشوه دادن پنهان کنند.
اعتصاب همواره با نشان دادن این که "خیرخواه" آنها گرگی در لباس میش است این فریب را با یک ضربت نابود میکند.
بعلاوه، اعتصاب چشم کارگران را نه فقط به ماهیت سرمایهداران بلکه به ماهیت دولت و قوانین نیز باز میکند.
همانطور که کارخانهداران سعی مکنند که خود را خیرخواه نشان دهند، مأمورین دولت و نوکران آنها هم سعی میکنند که به کارگران اطمینان دهند که تزار و دولت تزاری، همانطوری که عدالت اقتضا میکند، همانقدر که در فکر کارفرمایان هستند که کارگران، کارگر درباره قوانین چیزی نمیداند، با مأمورین دولت هم تماس ندارد، بخصوص با آنهایی که پستهای بالاتری دارند، در نتیجه اغلب همه آنها را باور میکنند.
بعد اعتصاب پیش میآید.
دادستان کل، بازرس کارخانه، پلیس و غالبا نیروهای ارتش در جلوی کارخانه ظاهر میشوند.
کارگران درمییابند که قانون را شکستهاند؛ کارفرمایان قانونا مجازند که گرد هم جمع شوند و علنا در مورد راههای پایین آوردن دستمزدهای کارگران بحث کنند.
ولی کارگران اگر به یک موافقت مشترک برسند مجرم محسوب میشوند!
کارگران از خانههایشان بیرون انداخته میشوند، پلیس دکانهایی را که کارگران میتوانند از آنها جنس نسیه بخرند میبندند حتی وقتی رفتار کارگران کاملا صلح آمیز است کوشش به عمل آورده میشود که سربازان را ضد کارگران تحریک کند.
حتی به سربازان دستور داده میشود که به کارگران شلیک کنند و همان وقتی که آنها با تیراندازی از پشت به کارگران در حال فرار، کارگران بدون اسلحه را میکُشند، خود تزار مراتب قدردانی خود را به نیروهای انتظامی میفرستد (به همین ترتیب تزار از نیروهای نظامی که کارگران در حال اعتصاب در یاروسلاو در سال ١٨٩٥ کشته بودند تشکر کرد).
کم کم بر هر کارگری روشن میشود که دولت تزاری بدترین دشمن آنهاست.
چرا که از سرمایهداران دفاع میکند و دست و پای کارگران را میبندد.
کارگران شروع میکنند به فهمیدن این که قوانین فقط برای منافع سرمایهداران ساخته شدهاند، که مأمورین دولت از این منافع حفاظت میکنند، که دهان توده کارگر را بسته و به او اجازه نمیدهند که احتیاجات خود را اعلام کند، که طبقه کارگر باید برای خودش حق اعتصاب کردن، حق چاپ روزنامه کارگری، حق شرکت در مجمع ملی را که قوانین را تصویب میکند و بر اجرای آنها نظارت میکند، بدست بیاورد.
دولت تخودش بخوبی میداند که اعتصاب چشم کارگران را باز میکند و به همین دلیل این چنین از اعتصاب میترسند و برای اینکه اعتصاب هر چه زودتر دفاع شود متوسل به هر کاری میشوند.
بی دلیل نبود که یکی از وزرای داخله آلمان که بدنامیش در پیگرد مستمر سوسیالیستها و کارگران آگاه شهرت یافته بود در مقابل نمایندگان دولت اظهار داشت "در پشت هر اعتصاب اژدهای انقلاب خوابیده است".
هر اعتصابی این مطلب را که دولت دشمن آنهاست و طبقه کارگر باید خود را برای مبارزه علیه دولت و برای حقوق مردم آماده کند در کارگران تقویت میکند و تکامل میدهد.
بنابراین اعتصابها به کارگران میآموزد که با هم متحد شوند، به آنها نشان میدهد که آنها فقط وقتی متحد باشند میتوانند بر علیه سرمایهداران مبارزه کنند.
اعتصاب به کارگران میآموزد که بر علیه تمام کارخانهداران و بر علیه حکومت پلیسی استبدادی فکر کنند.
به این دلیل است که سوسیالیستها ها اعتصاب را "مکتب جنگ" مینامند.
مکتبی که در آن کارگران یاد میگیرند که با دشمنانشان برای آزادی تمام مردم، تمام آنهایی که زحمت میکشند، از زیر یوغ مأمورین دولت و سرمایه جنگ کنند.