یکی دیگر از صفات پسندیده ایشان این بود که کارهای شخصی خودشان را شخصا" انجام می دادند و سعی می کردند که سر بار دیگران نباشند.
در ایامی که آقا مریض شده بود، ( و به سبب همان بیماری از دنیا رحلت کرد) عده ای از دوستان برای عیادت خدمت ایشان رسیدند ؛ حالشان مناسب نبود، دکتر علت بیماری را ضعف شدید تشخیص داده بود.
یکی از شاگردان خدمت ایشان عرض کرد در صورت امکان استخاره ای بفرمایید ...
فرمود: نیت کنید...
یک دفعه ایشان با آن حال بیماری از رختخواب بیرون آمد، و به صورت چهار دست و پا تا کنار دیوار حرکت کرد .
دستش را به دیوار گرفت و بلند شد، و از روی طاقچه چیزی برداشت و به همان صورت برگشت.
وقتی داخل رختخواب شد، در دستشان تسبیح بود و این همه زحمت برای آوردن تسبیح بود .
یکی از دوستان گفت : آقا شما می فرمودید ما می آوردیم چرا این همه خودتان را به زحمت انداختید؟
ایشان فرمود: پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: « بعد از ایمان و عمل صالح اگر کسی بتواند سربار مردم نباشد، ، من به او وعده بهشت می دهم» .
آیا نمی خواهید من به وعده پیامبر خدا برسم؟
در ادامه فرمود: داداش جون ها تا می توانید روی پای خودتان بایستید و عزت نفس داشته باشید و از کسی سؤال و درخواست نکنید و خودتان کارهای خودتان را انجام دهید.
زندگی جعفر صادق در روز ۱۷ ربیع الاول سال ۸۳هجری چشم به جهان گشود.
پدرش امام محمد باقر و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر میباشد.
کنیه او: "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است.
صادق تا سن ۱۲سالگی معاصر جدش سجاد بود و امام جعفر را او آموزش داده بود.
پس از مرگ امام چهارم مدت ۱۹سال نیز در خدمت پدرش امام محمد باقر زندگی کرد و با این ترتیب ۳۱سال از دوران عمر خود را پیش پدر و پدربزرگش بود.
پس از درگذشت پدرش ۳۴سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری" را پایه ریزی کرد.
زندگی جعفر صادق مصادف بود با خلافت پنج نفر از امویان( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام مسند خلافت را تصاحب کردند.امام صادق در ۱۰سال آخر عمر در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر میبرد.
عصر امام صادق عصر امام صادق یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف رخ میداد، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است.
و همین انقلاب سرانجام حکومت بنی امیه را برانداخت.
دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق را فراگرفته بود.
و از دیگر سو عصر او عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود.
امام صادق سعی بر مبارزه با الحاد و بی دینی و کفر داشت و نیز سعی میکرد تفسیر خود از اسلام را بر کرسی بنشاند.
علاوه بر این، با نقشهای دقیق و ماهرانه، شیعه را از اضمحلال و نابودی برهاند، شیعهای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین، آخرین رمقها را میگذراند، و آخرین نفرات خویش را قربانی میداد، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی بودند، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام را در معرض خطر مرگ قرار میداد، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند.
"جابر جعفی " یکی از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه میرفت.
در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام میگوید : خودت را به دیوانگی بزن، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد.
جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر نیز میباشد میگوید : امام باقر هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ...
او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفتهای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم.
امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا ...، ( یعنی امام باقر به من فلان مطلب را گفت، یا روایت کرد ).
آری، شیعه میرفت که نابود شود، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید، و به صورت اسلام بنی امیهای یا بنی عباسی خودنمایی کند.
در چنین شرایط دشواری، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام، محمد بن مسلم و ...
) در رشتههای گوناگون علوم بودند، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند.
هر یک از اینان از طرفی خود، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند.
تأسیس چنین مکتب فکری و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد.
لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایههای حکومت و نفوذ خود، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند.
امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد.
جنبش علمی اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقههای مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در کشورهای اسلامی، موجب پیدایش یک نهضت علمی گردید.
نهضتی که پایههای آن بر حقایق مسلم استوار بود.
چنین نهضتی لازم بود، تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلی بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد.
گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر دیصانی " و حتی "ابن مقفع " معروف است.
به وجود آمدن چنین نهضت علمی در محیط آشفته و تاریک آن عصر، کار هر کسی نبود، فقط کسی شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانی شود، تا بتواند به نیروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباطدهد، حقایق علمی را از دریای بیکران علم الهی به دست آورد، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد.
تنها وجود گرامی جعفر صادق میتوانست چنین مقامی داشته باشد، تنها امام صادق بود که با کناره گیری از سیاست و جنجالهای سیاسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست.
زمان امام صادق در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسی " و "خداشناسی " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند.
در همین دوران درخشان - در برابر فلسفه یونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند.
همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر جعفر صادق بازدارد.
بدین جهت منصور مدرسهای در محله "کرخ " بغداد تأسیس نمود.
منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند، و نیز مالک را - که رئیس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند.
امام صادق مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود، به صورت منظم درآورد، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گردید.
دانش گستری امام در رشتههای مختلف فقه، فلسفه و کلام، علوم طبیعی و ...
آغاز شد.
فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است.
بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد میکردند، فقه جعفری توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است.
ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمیشناسم.
فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر.
و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق است .
در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است.
نمونهای از بیانات امام که در اثبات وجود خداوند حکیم است،به یکی از شاگردان و اصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحید مفضل " هم اکنون در دست است.
مناظرات امام صادق با طبیب هندی که موضوع کتاب "اهلیلجه " است نیز نکات حکمت آموز بسیاری دارد که گوشهای از دریای بیکران علم امام صادق است.
برای شناسایی استاد معمولاً دو راه داریم، یکی شناختن آثار و کلمات او، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش.
کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق نقل شده است که ما حتی قطرهای از دریا را نمیتوانیم به دست دهیم مگر "نمی از یمی ".
اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند، یکی از آنها "جابر بن حیان " است.
جابر از مردم خراسان بود.
پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید.
جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد.
ابتدا در نزد امام محمد باقر و سپس در نزد امام صادق شاگردی کرد.
جابر یکی از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است.
در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد، و در رسالههای خود همه جا نقل میکند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد.
از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است.
وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد.
در دوران "رنسانس اروپا" در حدود ۳۰۰رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانههای برلین و پاریس ضبط است.
حضرت صادق بر اثر توطئههای منصور عباسی در سال ۱۴۸هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد.
عمر شریفش در این هنگام ۶۵سال بود.
از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به "شیخ الائمه " موسوم است.
حضرت امام صادق هفت پسر و سه دختر داشت.
پس از حضرت صادق مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم منتقل گردید.
دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق از دنیا رفته است.
طایفه اسماعیلیه به امامت وی قائلند.
خلق و خوی صادق جعفر صادق مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای اخلاقی سرآمد روزگار بود.صادق دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود.
دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود.
با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام میداد، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته، در مزرعه خود کشاورزی میکرد و میفرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین مینمایم.
ابن خلکان مینویسد : امام صادق یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است.
از این جهت به وی صادق میگفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود.
مالک می گوید : با حضرت صادق سفری به حج رفتم، چون شترش به محل احرام رسید، امام صادقحالش تغییر کرد، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه میخواست لبیک بگوید، صدا در گلویش گیر میکرد.
به او گفتم : ای پسر پیغمبر، ناچار باید بگویی لبیک، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک، میترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک.
آداب انفاق انفاق و بخشش یکى از مستحبّات است.
در اینجا به برخى از آداب انفاق اشاره مى کنیم: 1 .
وقتى قصد کرد که مالى را در راه خدا انفاق کند، بداند که شیطان از او دور شده است.
لذا زود انفاق کند و فرصت را غنیمت شمارد که در تأخیر آن، آفات بسیارى وجود دارد.
2 .
قبل از اینکه کسى سؤال کند، به او انفاق کند و آبروى او را حفظ کند و نگذارد که او مجبور به سؤال کردن شود؛ زیرا آنچه بعد از سؤال داده مى شود، قیمت آبرویى است که از سائل ریخته مى شود.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: براى مردى امیرالمؤمنین علیه السلام پنج بارِ شتر خرما فرستاد و او شخصى آبرومند بود که جز از على علیه السلام از دیگرى درخواست نمى کرد.
یک نفر خدمت حضرت بود، گفت: یا على، آن مرد از شما تقاضایى نکرد، و از پنج بار شتر یکى او را کفایت مى نمود.
ایشان فرمودند: لا کثّر الله فى المؤمنین مثلک ، من مى بخشم و تو بخل مى ورزى، اگر به کسى کمک کنم بعد از آنکه سؤال نماید، در این صورت آنچه به او داده ام قیمت همان آبرویى است که ریخته و سبب آبرو ریزى او شده ام.(241) 3 .
در وقت صدقه دادن، تواضع و فروتنى کند.
امام باقرعلیه السلام مى فرمود: سمّوهم بأحسن أسمائهم .(242) 4 .
صدقات خود را در اوقات با فضیلت، مثل جمعه، عید غدیر، ماه ذى الحجّه یا ماه رمضان بپردازد.
عن ابى عبدالله علیه السلام: کان أبى علیه السلام یتصدّق کل جمعه بدینار، و کان یقول: الصدقه یوم الجمعه تُضاعف لفضل یوم الجمعه على غیره من الأیام .(243) 5 .
صدقات واجب را آشکارا بدهد؛ امّا صدقات مستحب را پنهان دادن بهتر است.
6 .
از منّت نهادن احتراز کند.
خداوند مى فرماید: یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالمَنِّ وَالْاَذى ...
(244) و عن رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم : من اصطنع إلى أخیه معروفاً فامتنّ به أحبطالله عمله و ثبت وزره و لم یشکر له سعیه ...
(245)؛ اِنَّ الله کره لی سِتّ خصال و کرهتها للأوصیاء من ولدى و اتباعهم من بعدى: ...
المنّ بعد الصدقه .
(246) امّا راه دورى از منّت نهادن آن است که انفاق کننده بداند دست فقیر در گرفتن صدقه، نایبِ دست خداست و آنچه به فقیر مى رسد، اوّل به دست خدا رسیده است.
صدقه دهنده، دست خود را بر بالاى دست فقیر نگیرد، بلکه دست خود را بگشاید تا فقیر بردارد تا دست او که نایب دست خداست، بالا باشد.
7 .
آنچه را به فقیر مى پردازد، به نوعى باشد که باعث ذلّت فقیر نگردد.
مثلاً اگر دادن پول نقد به او باعث شرمسارى وى مى شود، مى تواند کالا بدهد و آن را هدیه نام نهد.
عن اسحاق بن عمّار قال: قال لى أبو عبدالله علیه السلام : یا اسحاق!
کیف تصنع بزکاه مالک إذا حَضَرت؟
.
قال: یأتونى إلى المنزل فأُعطیهم، فقال لی: ما أراک یا اسحاق إلّا قد أذللت المؤمنین، فإیّاک!
إیّاک إنّ الله تعالى یقول: من أذلّ ولیّاً فقد أرصد لى بالمحاربه .(247) 8 .
آنچه را در راه خدا مى دهد، بزرگ نشمارد و یقین نکند که خدا را از خود راضى کرده است.
9 .
آنچه را انفاق مى کند، از بهترین مال و باارزشترین آنها باشد، چنانکه خداوند در قرآن مى فرماید: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ مَا کَسَبْتُمْ ...
(248).
10 .
اگر توان داشته باشد، به اندازه اى به فقیر بدهد که رفع فقر از او شود و غنى گردد.
11 .
بعد از صدقه دادن، دست خود را ببوسد؛ چون در واقع با خدا معامله کرده است: کان زین العابدین علیه السلام یقبّل یده عند الصدقه.
فقیل له فى ذلک.
فقال: إنّها تقع فى ید الله قبل أن تقع فى ید السائل .(249) و عن أبى عبدالله علیه السلام : ما من شی ءٍ إلّا وکّل به ملک إلّا الصدقه؛ فإنّها تقع فى ید الله تعالى .(250) 12 .
وقتى به فقیر چیزى داد، از او طلب دعا کند، زیرا دعاى فقیر در حق او مستجاب مى شود.
حضرت سجادعلیه السلام به خادم خود مى فرمود: چون به سائل چیزى دادى، بگو دعا کند.(251) 13 .
در انفاق، استحقاق را منظور دارد.(252) 14 .
ترتیب فقرا و مستحقین را ملاحظه کند و کسانى را که ثواب عطا به آنان بیشتر است، مقدّم دارد.
همچنین عطا به اهل تقوا و علم و صاحبان ایمان کامل را مقدّم بدارد.
17 .
آداب انفاق شونده براى کسى که صدقه مى گیرد، در روایات آدابى ذکر شده است: 1 .
براى چیزى که بدان نیاز ندارد، سؤال نکند و آنچه را که گرفت، در آن اسراف نکند و فقط به اندازه ضروریات زندگى خود بخواهد.
بعد از آن که چیزى را گرفت، شکر خداوند را به جا آورد.
حق انفاق کننده را بشناسد و او را دعا کند.
از معصوم نقل شده است: اذا أعطیتموهم فلقّنوهم الدُّعاء فإنّه یستجاب الدُّعاء لهم فیکم ولایستجاب لهم فى أنفسهم .(253) امام کاظم علیه السلام فرمود: لا تُحَقِّروا دَعْوه أحَدٍ؛ فإنّه یستجاب للیهودى و النّصرانى فیکم ولا یستجاب لهم فى أنفسهم .(254) 3 .
هر چه را به او بدهند کوچک نشمارد و انفاق کننده را مذمّت نکند.
مسمع بن عبدالملک گوید: در منى خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم سائلى آمد و تقاضاى کمک کرد.
حضرت فرمود: خوشه انگورى به او بدهید، خوشه را به او دادند.
گفت: اگر درهمى باشد مى گیرم.
حضرت فرمود: یسع الله علیک .
سائل رفت و براى مرتبه دوم برگشت، گفت: همان خوشه انگور را بدهید، حضرت صادق علیه السلام به او چیزى نداد و فرمود: خداوند تو را وسعت عنایت کند.
فقیر دیگر آمد.
امام علیه السلام سه دانه از انگورها را برداشت و به او داد.
فقیر گرفت، گفت: الحمد للَّه ربّ العالمین الذى رزقنى .
حضرت فرمود بایست.
آنگاه دو دست خود را پر از انگور کرد و به او داد.
باز گرفت و گفت: الحمد للَّه ربّ العالمین .
فرمود بایست رو به غلام خود نمود و پرسید: از درهم چیزى پیش تو هست؟
به طورى که ما حدس زدیم نزدیک بیست درهم همراه غلام بود، همان را به سائل داد.
این مرتبه گرفت و گفت: الحمد للَّه هذا منک وحدک لاشریک لک .
باز حضرت صادق علیه السلام فرمود: بایست.
فقیر جاى خود ایستاد و حضرت علیه السلام پیراهن از تن بیرون کرد و به او داد.
فرمود: این را بپوش.
این بار گرفت و گفت: الحمد للَّه الذى کسانى و سترنى، یا أبا عبدالله أو قال: جزاک الله خیراً .
فقط همین دعا را براى حضرت علیه السلام نموده و از آن محل رفت، ما با خود گمان کردیم که اگر فقیر براى حضرت دعا نمى کرد و در هر مرتبه فقط خدا را حمد و ستایش مى نمود حضرت هم به او چیزى مى داد.
(255) 4 .
از کسانى که از حرام احتراز نمى کنند، چیزى قبول نکند.
5 .
آشکارا درخواست نکند.
کنترل هیجانات کنترل هیجانات به شیوهای مناسب مهارتی است که به دنبال خودآگاهی ایجاد میشود .
اشخاص کارآمد در این حیطه بهتر میتوانند از هیجانهای منفی نظیر ناامیدی ، اضطراب ، تحریکپذیری رهایی یابند و در فراز و نشیبهای زندگی کمتر با مشکل مواجه میشوند و یا در صورت بروز مشکل به سرعت میتوانند از موقعیت مشکلزا و ناراحتکننده به شرایط مطلوب بازگردند .
برعکس افرادی که در این حیطه توانایی کمتری دارند ، همواره درگیر احساسات درمانده کننده هستند .
خود انگیختگی این مؤلفه مربوط به تمرکز هیجانها برای دستیابی به اهداف با قدرت ، اطمینان، توجه و خلاقیت میباشد .
افراد خود انگیخته ، ارضا و سرکوب خواستهها را به تأخیر میاندازند ، اغلب به تکمیل یک عمل میپردازند .
آنها همواره در تکاپو و حرکت هستند و تمایل دارند که همواره مؤثر و مولد باشند .
از نظر گلمن (1995) خودانگیزی زبان سائق پیشرفت میباشد و کوششی است که جهت رسیدن به حد مطلوبی از فضیلت افرادی که این خصیصه را زیاد دارند ، همیشه در کارهای خود نتیجه محور و سائق زیادی در آنها برای رسیدن به اهداف و استانداردها ، وجود دارد .
به طور کلی خودانگیختگی یک صفت ضروری برای افراد میباشد زیرا از طریق خودانگیختگی است که میتوان به پیشرفت مورد انتظار رسید .
تشخیص هیجانات در دیگران همدلی اساس مهارت مردمی است .
افراد همدل با سرنخهای ظریف اجتماعی و تعاملهایی که بیانگر نیازها و خواستههای دیگران باشند ، مأنوس و آشنا هستند .
این مهارت افراد را در حیطه ای آموزش حرفهای و مدیریت توانمند میسازد.
این مؤلفه با احساس مسئولیت در قبال دیگران نسبت بیشتری دارد و به عقیده گلمن عبارت است از درک احساسات و جنبههای مختلف دیگران و به کارگیری یک عمل مناسب و واکنش مورد علاقه برای افرادی که پیرامون ما قرار گرفتهاند .
همدلی به معنی من خوبم و تو خوبی نیست و به این معنی هم نیست که تمام احساسات طرف مقابل را تأیید و تحسین کنیم ، همدلی بیشتر به معنی تأمل و ملاحظه احساسات دیگران میباشد .
کنترل روابط مهارت در این حیطه با توانایی مشترک در کنترل هیجان و تعامل سازگارانه با دیگران همراه است .
همچنین به جنبههای ذاتی رهبری و روابط میان فردی منظم ، موزون و سازگار ارتباط دارد.
به نظر گلمن افرادی که میخواهند در ایجاد رابطه با دیگران مؤثر واقع شوند باید توانایی تشخیص ، تفکیک و کنترل احساسات خود را داشته باشند ، سپس از طریق همدلی یک رابطه مناسب برقرار کنند.
این مهارت فقط شامل دوستیابی نمیشود گر چه افرادی که این مهارت را دارند خیلی سریع یک جو دوستانه با افراد ایجاد میکنند ولی این مهارت بیشتر به دوستیابی هدفمند مربوط میشود .
این افراد به راحتی میتوانند مسیر فکری رفتار دیگران را در سمتی که میخواهند هدایت کنند (گلمن ، 1995).
گلمن (1998) همچنین در کتاب اخیر خود با عنوان «هوش هیجانی در کار» پنج مؤلفه فوق را به بیست و پنج توانش هیجانی متفاوت تقسیم میکند ، نظیر : آگاهی سیاسی ، نظم کارکنان ، اعتماد به نفس ، هشیاری و انگیزه پیشرفت ،استقامت ، اشتیاق ، خوشبینی و کنترل خود.