مقدمه: سخن گفتن درباره حضرت مهدی (عج)، به نفس کشیدن می ماند که گرچه مکرّر است، امّا برای ادامه حیات ضروری است.
درباره زندگانی و غیبت و ظهور امام زمان علیه السلام، کتاب های بسیاری نوشته شده که مشتمل بر هزاران مجلّد است.
با اینهمه ناگفته های فراوانی باقی مانده است که بیان و تبیین آنها، تحقیقاتی گسترده تر و تألیفاتی افزون تر می طلبد.
علاوه بر اینها، تبلیغاتی اساسی و پیگیر بایسته است تا مردم که به حق، در دوران انقلاب شکوهمند اسلامی، با اطاعت بی چون و چرا از رهبری معظّم آن، شیفتگی خود را به مقام برتر ولایتِ حضرت صاحب الزّمان علیه السلام نشان داده اند، بیش از پیش با آن بزرگوار آشنا شوند، و با دقت در ویژگی ها، و بهره گیری از فرمایشات حضرتش، سیره و سنّت او را بیشتر بشناسند.
به راستی از میان هزاران پرسشی که درباره ولادت شگفت انگیز، و امامت زودهنگام، و علت و کیفیت غیبت صغری و کبری، و چگونگی بهره وری مردم در دوران غیبت، و طول عمر، و نحوه زندگی، و کیفیت ارتباط با مردم و محل سکونت و داشتن خانواده و امکان دیدار و معنای انتظار و عوامل تأخیر و تعجیل فرج، و مقدّمات ظهور، و ویژگی و تعداد یاران، و چگونگی تسلط بر سراسر گیتی، و نحوه حکومت آن حضرت مطرح است، توده مردم و حتّی جوانان و تحصیل کردگان جامعه به چند پرسش، جوابی قانع کننده دارند؟
چند نفرند آنها که بر اساس حقوق شوقی خودجوش، و احساس نیازی درونی، در میان انبوه کتابهای موجود، به جستجوی گمشده خویش برآمده و به مقصد رسیده باشند؟
و آیا آنچه در دست است جوابگوی اینهمه احتیاج و اشتیاق هست؟!
فصل اول مشخصات فردی حضرت 1-1- تولد شگفت انگیز امام زمان حکیمه خاتون، دختر امام جواد علیه السلام، بعد از وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از اینکه امام هادی علیه السلام به شهادت رسید و امام حسن عسکری علیه السلام در جای پدر بزرگوار خود قرار گرفت، من به زیارت او می رفتم، چنانچه به زیارت پدر آن حضرت می رفتم.
روزی به نزد ایشان رفتم.
پس نرجس خاتون به نزد من آمد که چکمه ام را از پایم دربیاورد.
گفتم: «ای خانم بزرگوارم!
من باید چکمه ترا دربیاورم.» گفت: «تو خانم بزرگوار من هستی!
من باید چکمه ترا دربیاورم.» گفتم: «خیر!
به خدا قسم که نمی گذارم چکمه مرا دربیاوری، بلکه من ترا بر دیدگان خود می گذارم و ترا خدمت می کنم.» امام حسن عسکری سخنان ما را شنید و فرمود: «ای عمّه!
خداوند ترا جزای خیر بدهد.» من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم.
سپس کنیزی را صدا کردم و گفت: «لباس مرا بیاور تا مراجعت بکنم.» امام حسن عسکری فرمود: «ای عمّه!
امشب را نزد ما بیتوته کن.
زیرا امشب، شب نیمه شعبان است و بزودی در این شب مولودی که کریم است و حجّت خداوند متعال بر خلق می باشد متولّد می شود، او کسی است که خداوند به وسیله او زمین را بعد از مردنش، زنده می کند.
پس به درستی که خداوند عزّوجلّ زود است که ترا به ولیّ خود و حجّت خود بر خلق که جانشین من است مسرور نماید.» گفتم: «ای آقای من!
از چه کسی این فرزند متولّد می شود؟» حضرت فرمود: «از نرجس.» پس من به خاطر این بشارت خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس رفتم ولی در او اثر حملی را ندیدم، پس تعجّب کردم و به امام حسن عسکری عرض کردم: «من اثر حملی را در نرجس نمی بینم.» حضرت تبسّمی کرد و فرمود: «ما اوصیاء از شکمها برداشته نمی شویم و مادرانمان، ما را در پهلوهای خود حمل می کنند، و ما از ارحام بیرون نمی آییم بلکه از طرف راست مادران خود بیرون می آییم زیرا ما نورهای خداوند هستیم که کثیفی به ما نمی رسد.» عرض کردم: «ای سیّد من!
در چه وقتی از این شب، آن مولود، متولّد می شود؟» حضرت فرمود: «در وقت طلوع فجر.» چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و پیوسته مراقب نرجس بودم.
چون نیمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، دیدم نرجس خاتون خوابیده و هیچ مورد خاصّی وجود ندارد.
سپس بیرون رفتم تا ببینم که فجر شده است یا نه، پس دیدم که فجر اوّل، طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شکهایی به خاطرم راه یافت.
در همین هنگام امام حسن عسکری از آن جایی که نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: «ای عمّه!
عجله نکن که اینک امر ولادت نزدیک شده است.» پس من نشستم و سوره های «الم سجده» و «یس» را خواندم و در خواندن بودم که نرجس خاتون، ترسان بیدار شد.
من سریع خود را به او رسانیدم و او را به سینه خود چسبانیدم و گفتم: «نام خدای بر تو باد!
احساس چیزی می نمایی؟» گفت: «بلی ای عمّه!» در این حال، دیدم نرجس خاتون، اضطراب دارد، پس او را در بغل گرفتم و نام الهی را بر او خواندم.
امام حسن عسکری صدا زد که: «سوره قدر را بر او بخوان.» از او پرسیدم: «چه حالی داری؟» نرجس خاتون گفت: «ظاهر شد اثر آنچه مولایم فرمود.» پس مشغول خواندن سوره قدر شدم چنانچه امام حسن عسکری امر فرموده بود.
پس آن طفل در شکم نرجس خاتون نیز با همراهی می کرد و آنچه که من می خواندم را می خواند و بر من سلام کرد و من ترسیدم.
امام حسن عسکری صدا زد و فرمود که: «ای عمّه!
از قدرت الهی تعجّب نکن که حقّ تعالی کوچکهای ما را به حکمت، گویا می گرداند و در بزرگی، ما را در روی زمین، حجّت خود می گرداند.» سخن حضرت تمام نشده بود که ناگهان حضرت نرجس از نظرم ناپدید شد و او را ندیدم.
گویا پرده ای میان من و او زده شده بود.
پس فریادکنان بسوی حضرت امام حسن عسکری دویدم.
آن حضرت فرمود: «برگرد ای عمّه!
که او را در جای خود خواهی یافت.» پس من مراجعت نمودم و بعد از زمان کمی، پرده برداشته شد و نرجس خاتون را دیدم که بر وی نوری است که چشمم را خیره نموده و حضرت صاحب الامر را مشاهده کردم که به سجده افتاده و انگشتان سبّابه خود را به طرف آسمان بلند کرده بود و می گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انّ جدّی محمّد رسول الله و انّ ابی امیرالمؤمنین.» (یعنی: من شهادت می دهم که نیست معبودی جز خداوند و به درستی جدّ من محمّد، فرستاده خداوند، و پدرم امیرالمؤمنین است.) آنگاه یک یک امامان را شمرد تا اینکه به خود رسید، پس فرمود: «اللّهم انجزلی ما وعدتنی و اتمم لی امری و ثبّت وطاعتی و املاء بی الارض قسطاً وعدلاً.» (یعنی: خدایا وفا کن به آنچه که به من وعده داده ای و امرم را تمام کن و قدمهایم را محکم گردان و به وسیله من زمین را پر از عدل و داد کن.) در روایت دیگری آمده است: چون حضرت مهدی ، متولّد شد به زانو درآمده و دو سبابه خود را بلند نمود.
آنگاه عطسه کرد و فرمود: «الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله عبداً ذکر الله غیر مستنکف و لا مستکبر.» (یعنی: سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و درود خدا بر محمّد و آل او باد، بنده ای که بدون هیچ ننگ و استکباری خدا را یاد کرد.) آنگاه فرمود: «ظالمان گمان کردند که حجّت خداوند باطل خواهد شد، اگر در سخن گفتن به من اجازه می دادند هر آینه شکّ زایل می شد.» 2-1- رفتن به عرش الهی و گفتگو با خدا از امام حسن عسکری مرویست که فرمود: «چون پروردگارم، مهدی این امّت را به من عطا فرمود، ملائکه او را فرستاد که او را برداشتند و به سراپرده عرش بردند تا آنکه او در حضور قرب الهی ایستاد.
سپس خداوند به او فرمود: «مرحبا به تو ای بنده من که دین مرا یاری می دهی و آنها را ظاهر می سازی!
سوگند خوردم که به وسیله تو بگیرم و عطا کنم و به وسیله تو بیامرزم و عذاب نمایم.
ای ملائکه!
او را با مدارا و ملاطفت بسوی پدرش برگردانید و به او بگویید که او در پناه و حفظ و حمایت و نظر عنایت من است تا آن زمان که به وسیله او حقّ را برپا و ظاهر می نمایم و به وسیله او باطل را نابود می کنم.» 3-1- رشد و نموّ اعجاز انگیز امام زمان در کودکی حکیمه خاتون می گوید: بعد از گذشت چهل روز از تولّد حضرت صاحب الامر ، ملائکه آن حضرت را بازگرداندند.
پس امام حسن عسکری من را طلبید.
چون به خدمتش رسیدم، ناگاه آن کودک را دیدم که در پیش روی او راه می رفت.
پس گفتم: «ای سیّد من!
این پسر، دوساله است.» حضرت تبسّمی کرد و فرمود: «بدرستی که فرزندان انبیاء و اوصیاء هرگاه امام باشند، رشدشان غیر از رشد دیگران است و در هر ماه به اندازه یک سال دیگران رشد می کنند و در شکم مادرش سخن می گوید و قرآن می خواند و پروردگار خود را در زمان شیرخوارگی عبادت می کند و ملائکه، او را اطاعت می کنند و در بامداد و پسین بر او نازل می شوند.» پس پیوسته در هر چهل روز، ملائکه آن کودک را برمی گرداندند تا آنکه، چند روز قبل از وفات امام حسن عسکری ، حضرت صاحب الامر ، مردی شده بود.
من او را نشناختم و به امام حسن عسکری عرض کردم: «این چه کسی است که دستور می فرمایی که روبروی او بنشینم؟» حضرت فرمود: این پسر نرجس است!
این جانشین من است و بزودی من از میان شما می روم، پس سخن او را بشنو و امر او را اطاعت کن.» پس بعد از چند روز امام حسن عسکری از دنیا رفت.
4-1- القاب و کنیه امام زمان نام: محمد کنیه: ابوالقاسم امام زمان هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم (ص) است.
در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.
القاب: مهدی، خاتم، منتظر، حجّت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.
شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند.
در برخی منابع بیش از 180 لقب برای امام زمان بیان شده است.
منصب: معصوم چهاردهم، امام دوازدهم شیعیان و برپاکننده اولین حکومت واحده جهانی در دوره آخر الزمان.
تاریخ ولادت: نیمه شعبان سال 255 هجری.
برخی روز تولد آن حضرت را هشتم شعبان و برخی دیگر 23 رمضان دانسته اند.
سال تولد آن حضرت را نیز برخی 256 و برخی 258 دانسته اند.
محل تولد: سامرا (در سرزمین عراق کنونی).
نسب پدری: ابومحمد، حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب .
نام مادر: نرجس.
نام اصلیِ وی ملیکه، دختر یشوعای، فرزند قیصر روم است.
برخی گفته اند که نام وی صیقل می باشد.
5-1- اختلافات ثبت شده در سال تولد آن حضرت در مجملی از تاریخ ولادت و شمه از حالات آن جناب در حیات پدر بزرگوارش صلوات الله علیهما در ارشاد شیخ مفید مذکور است که ولادت آنحضرت در شب نیمه شعبان سنه دویست و پنجاه و پنج بود.
شیخ کلینی در کافی و کراچکی در کنزالفواید و شهید اول در دروس و شیخ ابراهیم کفعمی در جنه و جماعتی موافقت کردند ولکن شیخ مفید در مسارالشیعه سنه پنجاه و چهار گفته و در تاریخ قم تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی مذکور است که ولادت روز آدینه هشت روز از ماه شعبان گذشته و بروایتی شب آدینه یک نیمه از ماه شعبان برآمده سنه دویست و پنجاه و پنج از مادر در وجود آمده است و به روایتی سنه پنجاه و هفت و در شجره پنجاه و هشت و حسین بن حمدان خصینی روایت کرده در هدایه خود از عیسی بن مهدی جوهری که گفت بیرون رفتیم من و حسین بن غیاث و حسین بن مسعود و محجل بن محمد بن احمد بن الخصیب از حلا بسوی سر من رأی در سنه دویست و پنجاه و هفت پس از مداین رفتیم به کربلا پس زیارت کردیم ابی عبدالله را در شب نیمه شعبان پس ملاقات نمودیم برادران خود را که مجاور بودند مرسید ما ابی الحسن و ابی محمد علیهما السلام را در سرمن رای و ما بیرون رفته بودیم بجهت تهنیت مولد مهدی پس بشارت دادند برادران ما ما را که مولد پیش از طلوع فجر روز جمعه بود هشت روز از ماه شعبان گذشته تا آخر حدیث که طولانیست و در آخر آن گفته که من ملاقات کردم این هفتاد و چند نفر را و سئوال کردم از ایشان از آنچه خبر داد به من عیسی بن مهدی جوهری پس خبر دادند مرا به تمام آنچه او خبرداد و ملاقات کردم در عسکر یکی از موالیان حضرت جواد و ملاقات کردم ریان غلام حضرت رضا و همه خبر دادند مرا به آنچه آنها خبر دادند ولکن جمعی دعوای شهرت کردند بر نیمه و شیخ طوسی و ابن طاوس دعائی نقل کردند در آن که خواهد آمد در باب دوازدهم و در روز که جمعه بود خلافی نیست و در سال خلاف شدیدیست و علی بن حسین مسعودی در اثبات الوصیه در پنجاه و شش گفته و لکن روایت پنجاه و پنج را ذکر کرده چنانچه بیاید و و احمد بن محمد فریابی (فاریابی) را وی تاریخ موالید ائمه علیهم السلام نصر بن علی جهضمی که در عصر ولادت بوده در پنجاه و هشت ضبط کرده و لکن اقوی قول اولیست بجهت روایت صحیحه که شیخ ثقه جلیل ابومحمد فضل بن شاذان که بعد از ولادت حضرت حجت و پیش از وفات حضرت عسکری وفات کرده در کتاب غیبت خود ذکر کرده و گفت حدیث کرد مرا محمد بن علی بن حمزه بن الحسین بن عبید الله بن عباس بن علی ابن ابی طالب گفت شنیدم از حضرت امام حسن عسکری که می گفت متولد شد ولی خدا و حجت خدا بر بندگان خدا و خلیفه من بعد از من ختنه کرده در شب نیمه ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج نزد طلوع فجر و اول کسیکه او را شست رضوان خازن بهشت بود با جمعی از ملائکه مقربین که او را به آب کوثر و سلسبیل شستند.
در مجملی از تاریخ ولادت و شمه از حالات آن جناب در حیات پدر بزرگوارش صلوات الله علیهما در ارشاد شیخ مفید مذکور است که ولادت آنحضرت در شب نیمه شعبان سنه دویست و پنجاه و پنج بود.
شیخ کلینی در کافی و کراچکی در کنزالفواید و شهید اول در دروس و شیخ ابراهیم کفعمی در جنه و جماعتی موافقت کردند ولکن شیخ مفید در مسارالشیعه سنه پنجاه و چهار گفته و در تاریخ قم تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی مذکور است که ولادت روز آدینه هشت روز از ماه شعبان گذشته و بروایتی شب آدینه یک نیمه از ماه شعبان برآمده سنه دویست و پنجاه و پنج از مادر در وجود آمده است و به روایتی سنه پنجاه و هفت و در شجره پنجاه و هشت و حسین بن حمدان خصینی روایت کرده در هدایه خود از عیسی بن مهدی جوهری که گفت بیرون رفتیم من و حسین بن غیاث و حسین بن مسعود و محجل بن محمد بن احمد بن الخصیب از حلا بسوی سر من رأی در سنه دویست و پنجاه و هفت پس از مداین رفتیم به کربلا پس زیارت کردیم ابی عبدالله را در شب نیمه شعبان پس ملاقات نمودیم برادران خود را که مجاور بودند مرسید ما ابی الحسن و ابی محمد علیهما السلام را در سرمن رای و ما بیرون رفته بودیم بجهت تهنیت مولد مهدی پس بشارت دادند برادران ما ما را که مولد پیش از طلوع فجر روز جمعه بود هشت روز از ماه شعبان گذشته تا آخر حدیث که طولانیست و در آخر آن گفته که من ملاقات کردم این هفتاد و چند نفر را و سئوال کردم از ایشان از آنچه خبر داد به من عیسی بن مهدی جوهری پس خبر دادند مرا به تمام آنچه او خبرداد و ملاقات کردم در عسکر یکی از موالیان حضرت جواد و ملاقات کردم ریان غلام حضرت رضا و همه خبر دادند مرا به آنچه آنها خبر دادند ولکن جمعی دعوای شهرت کردند بر نیمه و شیخ طوسی و ابن طاوس دعائی نقل کردند در آن که خواهد آمد در باب دوازدهم و در روز که جمعه بود خلافی نیست و در سال خلاف شدیدیست و علی بن حسین مسعودی در اثبات الوصیه در پنجاه و شش گفته و لکن روایت پنجاه و پنج را ذکر کرده چنانچه بیاید و و احمد بن محمد فریابی (فاریابی) را وی تاریخ موالید ائمه علیهم السلام نصر بن علی جهضمی که در عصر ولادت بوده در پنجاه و هشت ضبط کرده و لکن اقوی قول اولیست بجهت روایت صحیحه که شیخ ثقه جلیل ابومحمد فضل بن شاذان که بعد از ولادت حضرت حجت و پیش از وفات حضرت عسکری وفات کرده در کتاب غیبت خود ذکر کرده و گفت حدیث کرد مرا محمد بن علی بن حمزه بن الحسین بن عبید الله بن عباس بن علی ابن ابی طالب گفت شنیدم از حضرت امام حسن عسکری که می گفت متولد شد ولی خدا و حجت خدا بر بندگان خدا و خلیفه من بعد از من ختنه کرده در شب نیمه ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج نزد طلوع فجر و اول کسیکه او را شست رضوان خازن بهشت بود با جمعی از ملائکه مقربین که او را به آب کوثر و سلسبیل شستند.
فصل دوم غیبت صغری 1-2- غیب چگونه است؟
باید گفت غیب بر دو قسم است: 1- غیب مطلق و 2- غیب نسبی غیب مطلق آن غیبی است که ابداً قابل ظاهر شدن نیست مثل ذات مقدّس خدا، و غیب نسبی آن غیبی است که نسبت به بعضی از افراد در برخی از زمان ها غیب است، ولی نسبت به دیگران غیب نیست، و یا این که این غیب ممکن است به حضور مبدّل گردد، مثل اینکه الآن واشنگتن برای ما غیب است از وضع آنجا و حوادث و قضایائی که در آن شهر اتفاق می افتد بی خبریم ولی همین غیب برای کسانی که الآن در واشنگتن هستند و حوادث و قضایای آن شهر را با چشم می بینند حضور است، یا وضع زندگی شما ده سال دیگر الآن برای شما غیب است، ولی هنگامی که این ده سال سپری شد، وضع شما بعد از ده سال برای شما حضور می شود، البتّه آن غیبی که جز خدا نمی داند و هیچ کس بر آن مسلّط نمی شود، غیب مطلق است که ذات مقدّس پروردگار باشد، ولی غیب نسبی برای افراد با وسائلی قابل درک است، مثلاً ممکن است الآن شما شهر واشنگتن را که برایتان غیب است به وسیله تلویزیون ببینید و این غیب حضور می شود، یا به وسیله تلفن از حوادث آنجا در همین الآن آگاه شوید و این غیب برای شما حضور می شود، در مورد پیغمبر (ص) و امام (ع) قائل هستیم که این امور (غیب نسبی) را آنها با نیروی خداداد و امواج آزاد روح درک می کنند و یا اینکه بر حسب ارتباط با خدا پروردگار آنها را از اینگونه امور آگاه می کند.
البتّه ما قائل هستیم غیب مطلق (یعنی ذات مقدّس پروردگار) برای آنها قابل درک نیست و هیچگاه بکنه خداوند پی نمی برند، و همان است که خدا فرموده: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هو- در نزد خدا است کلیدهای غیب و آن را نمی داند مگر خود او.
2-2- غیبت صغری دوره غیبت صغری: (از سال 260 تا 329).
وضع امام و عدم پذیرش مردم باعث شد که امام زمان از نظرها پنهان گردد، این پنهانی که از آن به عنوان غیبت، یاد می شود تا وقتی که مردم آماده شدند و شرایط ظهور مهیا گردید ادامه دارد.
ولی طبیعی است که وقتی امام مردم غایب شد، مردم را به حال خود نمی گذارد، بلکه افرادی مخصوص را بین خود و مردم واسطه قرار می دهد، وظیفه مردم هم این است که با کنجکاوی دقیق این افراد را بشناسند و تکلیف خود را از آنها بگیرند.
بر همین اساس پس از آنکه امام زمان در سال 260 هنگام رحلت پدر بزرگوارشان، از نظرها پنهان شدند (و غیبت صغری به وجود آمد) تا نیمه شعبان سال 329 چهار نفر از علماء و فقهاء ربّانی از جانب آنحضرت تعیین شده و واسطه بین آن حضرت و مردم شدند.
3-2- نوّاب اربعه 1- عثمان بن سعید (رحمه الله) که در سال 300 هجری وفات کرد.
اول ایشان عثمان بن سعید مروی است که آنجناب کمال وثوق و امانت به او داشت و معتمد در نزد امام علی النقی و امام حسن عسکری و وکیل امور ایشان در زمان حیات ایشان بود و از طایفه اسدی به جدش جعفر عمروی منسوب بود و او را سمان یعنی روغن فروش هم می گفتند و این شغل به جهت بعضی از مصالح بود که به جهت تقیه و اخفاء امر سفارت از اعداءالله روغن فروشی می کرد و شیعیان اموالی که از برای حضرت امام حسن عسکری می آوردند به او تسلیم می کردند.
2- محمد بن عثمان (رحمه الله) که 5 سال عهده دار نیابت خاص بود و در سال 305 درگذشت.
از وکلاء و سفراء آن حضرت پسر او محمد بن عثمان بن سعید مروی بود که حضرت امام حسن عسکری او و پدرش را توثیق نموده و به شیعیان خود خبر داد که از وکلای فرزند مهدی است و چون هنگام وفات پدرش عثمان بن سعید عمروی رسید توقیعی از جانب حضرت حجه بیرون آمد که مشتمل بر تعزیت نامه بود در خصوص وفات پدرش و آنکه او نایب و منصوب از جانب ولی خدا است در امر سفارت و در مقام پدرش برقرار است.
3- حسین بن روح (رحمه الله) که در شعبان سال 326 وفات کرد.
از وکلاء و سفراء آن حضرت جناب حسین بن روح بود که او در زمان سفارت محمد بن عثمان از جانب او، به امر او متصدی بعضی امور بود، چند نفر از ثقات و مؤمنین و معتمدین از برای محمدبن عثمان بودند که از آنجمله حسین بن روح بود بلکه در انظار مردم خصوصیت سابرین بمحمد عثمان بیشتر بود تا خصومیت حسین بن روح به او، جماعتی گمان داشتند که امر وکالت و سفارت بعد از محمد بن عثمان منتقل خواهد شد به جعفر بن احمد به جهت کثرت خصوصیت او به محمد بن عثمان بلکه در اواخر عمر محمد بن عثمان جمیع طعام او از خانه جعفر بن احمد بود.
4- علی بن محمد سِیْمُری (رحمه الله) که در نیمه شعبان سال 329 از دنیا رفت، و امام به او دستور داد که دیگر کسی را جانشین خود نکند.
از وکلاء و سفرای حضرت حجه عجل الله فرجه شیخ ابی الحسن علی بن محمد سمری بود و چون وفات شیخ ابوالقاسم حسین بن روح علیه الرحمه در رسید به امر حضرت حجه امام عصر قائم مقام خود قرار داد شیخ ابی الحسن علی بن محمد سمری را و کرامات و معجزات و جواب مسائل شیعیان را حضرت حجه الله عجل الله فرجه به دست او جاری می فرمود و شیعیان به امر آن حضرت اموال را تسلیم او می نمودند و او بخدمت آن بزرگوار می فرستاد و چون او را زمان وفات در رسید شیعیان در نزد او حاضر شدند و از او خواهش کردند که کسی را بجای خود بنشاند و امر نیابترا به او واگذارد، او در جواب گفت که خدا را امری هست که باید آن را به اتمام رساند یعنی باید غیبت کبری واقع شود.
و در روایت دیگر از شیخ صدوق علیه الرحمه آنکه چون شیخ ابوالحسن سمری را زمان وفات رسید شیعیان در نزد وی حاضر شدند و او پرسیدند که بعد از تو وکیل امور کی خواهد بود و کدام شخص در جای تو خواهد نشست؟
در جواب ایشان گفت: من مأمور نشده ام که در این باب باحدی وصیت نمایم، و از شیخ طوسی در کتاب غیبت و از شیخ صدوق در کتاب کمال الدین روایت شده است که چون شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری را وفات در رسید توقیعی بیرون آورد و به مردم نشان داد.
4-2- زمامداران زمان حضرت امام زمان از زمان تولد (سال 255 هجری) تا زمان ظهور و تشکیل حکومت جهانی، با تمام حاکمان و زمامداران کشورهای اسلامی و غیراسلامی، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفای عباسی که در ایام غیبت صغرای آن حضرت بر مسلمانان حکومت راندند، عبارتند از: مهتدی عباسی (255- 256 ق.).
معتمد عباسی (256- 279 ق.).
معتضد عباسی (279- 289ق.).
مکتفی عباسی (289- 295ق.).
مقتدر عباسی (295- 320 ق.).
قاهر عباسی (320- 322 ق.).
راضی عباسی (322- 329ق.).
متقی عباسی (329- 333ق.).
فصل سوم غیبت کبری 1-3- مدّت و شروع غیبت کبری دوره غیبت کبری (از سال 329 هجری قمری شروع می شود تا وقتی که فرمان و نهضت جهانی آن حضرت از طرف خداوند متعال صادر گردد.
غیبت کبری که از نیمه شعبان سال 329 شروع شد تا هنگام ظهور حضرت مهدی ادامه دارد.
2-3- تداوم امامت تا ظهور آگاه باشید، مَثَل آل محمد چونان ستارگان آسمان است، اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد (تا ظهور صاحب الزمان ) گویا می بینم در پرتو خاندان پیامبر نعمت های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید رسیده اید.
3-3- آینده بشریت و ظهور حضرت مهدی (عج) او (حضرت مهدی «عج») خواسته ها را تابع هدایت وحی می کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوس های خویش قرار می دهند، در حالی که به نام تفسیر نظریّه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند، او نظریّه ها و اندیشه ها را تابع قرآن می سازد.
(و از همین خطبه است) در آینده آتش جنگ میان شما افروخته می گردد، و چنگ و دندان نشان می دهد، با پستان هایی پرشیر، که مکیدن آن شیرین، امّا پایانی تلخ و زهرآگین دارد، به سوی شما می آید.
آگاه باشید!
فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست، زمامداری حاکمیّت پیدا می کند که غیر از خاندان حکومت های امروزی است (حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه الشریف») عمّال و کارگزاران حکومتها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد، زمین میوه های دل خود (معادن طلا و نقره) را برای او بیرون می ریزد، و کلیدهایش را به او می سپارد، او روش عادلانه در حکومت حق را به شما می نمایاند، و کتاب خدا و سنّت پیامبر را که تا آن روز متروک ماندند، زنده می کند.
(و از همین خطبه است) 4-3- آینده بشریت و ظهور حضرت مهدی (عج) به راه های چپ و راست رفتند، و راه ضلالت و گمراهی پیمودند، و راه روشن هدایت را گذاشتند، پس درباره آنچه که باید باشد شتاب نکنید، و آنچه را که در آینده باید بیاید دیر مشمارید، چه بسا کسی برای رسیدن به چیزی شتاب می کند امّا وقتی به آن رسید دوست دارد که ای کاش آن را نمی دید، و چه نزدیک است امروزِ ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد.
ای مردم!
اینک ما در آستانه تحقّق وعده های داده شده، و نزدیکی طلوع آن چیزهایی که بر شما پوشیده و ابهام آمیز است، قرار داریم.
5-3- ره آورد حکومت حضرت مهدی (عج) بدانید آن کس از ما (حضرت مهدی «عج») که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد، و بر همان سیره و روش پیامبر و امامان (علیهم السلام) رفتار می کند تا گره ها را بگشاید، بردگان و ملّت های اسیر را آزاد سازد، جمعیّت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند.
حضرت مهدی (عج) سال های طولانی در پنهانی از مردم به سر می برد آن چنان که اثرشناسان، اثر قدمش را نمی شناسند، گرچه دریافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان کنند.
سپس گروهی برای درهم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند، و چونان شمشیرها صیقل می خورند، دیده هاشان با قرآن روشنایی گیرد، و در گوش هاشان تفسیر قرآن طنین افکند، و در صبحگاهان و شامگاهان جام های حکمت سر می کشند.
6-3- اشاره به ظهور حضرت مهدی (عج) چون آنگونه شود، پیشوای دین قیام کند، پس مسلمانان پیرامون او چونان ابر پاییزی گرد آیند.
7-3- مقصود از غیبت امام لازم به توضیح است که مراد از غیبت امام زمان علیه السلام آن نیست که حضرتش از جامعه انسانی بیرون رفته و در عالَمی جدا زندگی می کند که هیچ کس او را نمی بیند، بلکه مقصود آن است که دیده می شود ولی به شخص و عنوانش او را نمی شناسند، چنانکه در خبر است که «یَرَوْنَهُ و لا یَعرِفونَه» مردم او را می بینند ولی نمی شناسندش یا «فَیری الناسَ و یَعرِفهُم و یَرونَه ولا یَعرِفونَه» امام مردم را می بیند و می شناسد ولی آنها او را می بینند اما نمی شناسند.
و لذا در بعضی روایات آمده که چون امام آشکار شود مردم گویند ما او را پیش از این دیده بودیم.
آری مهدی منتظر غایب و ناشناخته است ولی در میان اجتماعات مسلمین رفت و آمد دارد، و به یاری و کارگشایی شیعیانش می پردازد و درماندگان را کمک و هدایت می فرماید و بخصوص در اماکن متبرکه و مراسم حج حاضر می شود ولی شناخته نمی شود، او در این ویژگی همانند حضرت یوسف است.
8-3- سئوالاتی در مورد امام زمان: س: چرا امام دوازدهم غایب است؟
ج: به طوریکه مطالعات تاریخ جهان به ما نشان می دهد بشر در گذشته نتوانسته از آموزگاران آسمانی که به نام پیغمبر و یا امام در اجتماع وی آمد و شد کرده اند بهره برداری کند، یا آنها را می کشته و یا زندانی می نموده، و بر اثر نارسایی فکر ملّت ها و توده های اجتماعی یک عدّه قلدران دیکتاتور و خوش گذاران که وجود رهبران آسمانی را ضدّ قدرت خود احساس می کرده اند آنها را می کشتند و یا سالیان دراز در تیرگی سیاه چال های زندان محبوس می نمودند، و فکر مردم اینقدر رسائی نداشت که آنها نیازمند به رهبر و معلّم آسمانی هستند، و در برابر نیروهای قلدرانه دیکتاتوران آنان را حمایت کنند.
خداوند یک تیر را در ترکش ارشاد ذخیره کرد و یک معلّم آسمانی را در پس پرده غیبت نگه داشت، برای روزی که بشر از نظر فکری و استعداد درونی پیشروی کند و آمادگی بهره برداری از یک آموزگار آسمانی پیدا کند و احساس نماید که فکر و اندیشه پیشرفته او محتاج به یک رهبر و راهنمائی است که فکر انسان ها را رهبری کند و آنها را در ایجاد به زیستی و تکامل صددرصد نافع علمی و صنعتی به کار بزند.
س: امام غایب الآن چه نقشی دارد؟
ج: این سئوال به وسیله جابربن عبدالله انصاری از خود پیغمبر شد هنگامی که رسول الله خصوصیّات امام دوازدهم را بیان فرمود: و جریان غیبت آن جناب را پیشگوئی کرد، جابر پرسید: یا رسول الله!
امام و رهبری که از نظر مردم غایب است چه فایده دارد؟
حضرت فرمودند: وجود امام غایب در اجتماع نقشی دارد که خورشید از پس ابر داراست همچنانکه در وسط روز خورشیدی که در پس ابر پنهان است در زمین نور می دهد و فضای زمین را روشن دارد، اگرچه آفتاب آن دیده نشود، وجود امام از پس پرده غیبت همین نورانیّت را داراست.
الآن در واقع تمام برنامه های حمایت و حفظ دین به وسیله شخص امام زمان اجرا می شود، وگرنه این تبلیغات محدود و ناقص نمی تواند با یک صدم برنامه های ضدّ دین و ضدّ شیعه مبارزه کند، و اگر حمایت و حفظ دین منحصر به این تبلیغات محدود و مختص بود تاکنون دین از عالم ریشه کن شده بود.
س: آیا ممکن است انسانی بیش از هزار سال عمر کند؟
ج: در اینجا باید به این نکته توجّه کرد: که طول عمر برای بشر یک امر طبیعی است و مرگ یک عارضه خارجی هست که بر بدن وارد می شود.
بدن انسان از سلول های بسیاری تشکیل شده و درست مانند یک ساختمانی است که از واحدهای آجر تشکیل یافته و هنگامی که از دور به این بنا می نگریم آن را یکپارچه می بینیم، ولی وقتی نزدیک می آئیم واحدهای آجر این بنا کاملاً مشخص می شود.
هنگامی که ما پوست بدن یا پاره استخوان انسان را مشاهده می کنیم چنین می پنداریم که آن یکپارچه است، ولی وقتی که تکه ای از پوست بدن یا قطعه ای از استخوان این انسان را زیر میکروسکوپ می نگریم، آن را تشکیل یافته از ذرّات ریزی مشاهده می کنیم که به هم چسبیده اند، آن ذرّات ریز سلّول نامیده می شوند، و هرچند گاه یک مرتبه بر اثر کار و فرسودگی بدن این سلول ها از بین می روند و به وسیله موادّ غذایی که به صورت خون جذب بدن می شود سلّول های تازه ای جای آن ها تولید می شوند تا هنگامی که برنامه تولید مثل سلول در بدن انسان (که از نظر موضوعی آن را بدل ما بتحلّل می نامند) ادامه داشته باشد این بدن زنده است، ولو اینکه این برنامه تا ده هزار سال و یا صدهزار سال ادامه داشته باشد، و در صورتی که موادّ غذایی لازم و ویتامین های لازم به بدن برسد و آفات و میکروب ها در بدن راه پیدا نکنند این برنامه تولید مثل سلول تا هزاران سال هم ادامه خواهد داشت و در نتیجه انسان زنده می ماند.
پس بنابراین زندگی طولانی و ممتدّ موضوعی خارج از قوانین طبیعت نیست بلکه کاملاً این یک امر طبیعی است و امکان آن در مورد یک انسانی به نام امام زمان قابل پذیرش است.
9-3- ملاقات با امام زمان عمل اول در تفسیر برهان و مصباح کفعمی از کتاب خواصّ القرآن نقل شده است که: حضرت صادق فرمودند: «هرکس در خواندن سوره مزمل مداومت کند، پیغمبر را می بیند و آنچه را که می خواهد از آن حضرت می پرسد و هر خیری را که خواسته باشد خداوند به او عطا می نماید.»