: چنانچه تشکیل حکومت اسلامی، برای سرپرستی و اداره شؤون مسلمانان به حکم ضرورت لازم آید، قهرا نظام و تشکیلاتی باید باشد که بر تعیین حاکم، شرایط، صلاحیتها، اختیارات و اوصاف او نظارت داشته باشد و در چگونگی صدور صلاحیتها و رابطه حاکم بر مردم ضوابطی باشد وگرنه هرج و مرج جای نظم و انضباط را میگیرد و این بر خلاف اصول اسلام و منطق است. این نوشتار بر آن است تا حکومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه و آله را که پس از هجرت در مدینه ایجاد کردند، مورد شناسایی قرار دهد و در نگرشی دقیق، سازمان اداری آن را تشریح کند.
مقدمه
اندیشه حکومت اسلامی، طبق آیات قرآن کریم و رهنمودهای پیامبر صلی الله علیه و آله به صحابه، دلالتبر احساس فطری بشر در تشکیل دولت دارد. (2) علامه طباطباییقدس سره با استناد به آیه: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون» (3) لزوم دولت اسلامی را اثبات میکند و در توضیح آن، یادآور میشود: فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومتی، به حدی بود که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله پس از هجرت به مدینه، دستبه ایجاد دولت اسلامی زد، مردم با وجود پرسشهایی که در زمینه حیض و اهله و انفاق و دیگر مسائل عادی مطرح میکردند و از پیامبر صلی الله علیه و آله توضیح میخواستند، در مورد تشکیل دولت هیچگونه پرسشی مطرح نکرده و توضیحی نخواستند. حتی جریانهای پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامی فراز و نشیب، از همین احساس فطری سرچشمه میگرفت. همه به انگیزه فطرت احساس میکردند که چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده، گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را، که درجامعه اسلامی باید حکومتی وجود داشته باشد، امضای قطعی نموده است. (4)
طبیعی است که اسلام برای فعلیتبخشیدن به اهداف عالی خویش در زمینههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی عبادی، نیازمند وجود دولت است.
حضرت امام خمینیقدس سره در کتاب ولایت فقیه خویش، وجود احکام مالی، دفاع ملی، احقاق حقوق و احکام جزایی در متن دین و شریعت را دلیل بر لزوم تشکیل حکومت دانسته، مینویسند:
«سنت و رویه پیغمبر صلی الله علیه و آله دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است; زیرا اولا: خود تشکیل حکومت داد... و ثانیا: برای پس از خود به فرمان خدا تعیین حاکم کرده است. (5) »
چنانچه تشکیل حکومت اسلامی، برای سرپرستی و اداره شؤون مسلمانان به حکم ضرورت لازم آید، قهرا نظام و تشکیلاتی باید باشد که بر تعیین حاکم، شرایط، صلاحیتها، اختیارات و اوصاف او نظارت داشته باشد و در چگونگی صدور صلاحیتها و رابطه حاکم بر مردم ضوابطی باشد وگرنه هرج و مرج جای نظم و انضباط را میگیرد و این بر خلاف اصول اسلام و منطق است.
این نوشتار بر آن است تا حکومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه و آله را، که پس از هجرت در مدینه ایجاد کردند، مورد شناسایی قرار دهد و در نگرشی دقیق، سازمان اداری آن را تشریح کند.
سازمان اداری در دوران جاهلیت
اعراب حجاز، بدوی بودند. بنابراین ذکر حکومت و سازمان اداری به معنای دقیق کلمه در مورد آنان درست نیست; زیرا بدوی بودن و نظام حکومتی دو امر متناقضاند. ولی شهر مکه، مدینه و طائف وضعی میانه در بداوت و حضارت (تمدن) داشتند. به عبارت بهتر، در حالتی میان زندگی شهری و قبیلهای به سر میبردند.
شهر مکه مقر قبایل قریش بود و هر قبیلهای محلهای از آن را در اختیار خود داشت و این مجاورت قبایل با یکدیگر، نوعی اتحاد و تقسیم کار در میان آنان ایجاد نموده، لیکن با این حال، همچنان علاقمند به استقلال باقیمانده بودند و از پیوستن به یکدیگر خودداری میکردند، به همین جهت هیچگاه به مرحله یک شهر به معنای جدید نرسید و به سلطه و نفوذ یک قدرت همگانی تن نداد.
هیچگاه دیده نشد که شخصی به عنوان مکی معروف باشد و منسوب به مکه گردد.
ولی انتساب به قبیله بسیار معمول و متداول بود. ملیت فقط ملیت قبیلهای بود و افتخار، افتخار قبایلی.
دارالندوه
قریش برای مذاکره و مشاوره در امور خصوصی و عمومی اجتماع میکردند و این اجتماعات رسمی در دارالندوه برگزار میشد. محل آن، خانه قصی بن کلاب بود که آن را ساخت و از آن دری به جانب کعبه قرار داد. آن اولین خانهای است که در مکه ساخته شد و سپس مردم خانههای خود را به تبعیت از او ساختند. مورخان و سیره نویسان گفتهاند که وجه نامگذاری «ندوه» از آنرو است که مشتق از ندی و نادی و منتدی است و این لغتبه معنای مجلس است که مردم برای مشورت در امور خیر و شر، در آنجا گردهم میآمدند و قریش در آنجا به حل و فصل کارها، پیوندهای زناشویی، لوای جنگ، ختنه پسرها و... میپرداخت. (6)
پست های مهم اداری مکه (7)
1 - سرانت و حجابت; یعنی دربانی و پرده داری کعبه، که به عهده بنی عبدالدار بود و پس از آن امور مربوط به دارالندوه نیز بدان افزوده شد.
2 - سقایت و عمارت; یعنی آب دادن حجاج و حفظ و حراست آداب و تشریفات در خانه کعبه. این منصب در دستبنیهاشم بود. عمارت یا نگاهبانی مسجدالحرام، یکی از مؤسسات وابسته به سقایتبود تا مراقبت کنند که کسی در آن محل مقدس یاوه سرایی و بدگویی نکند و فریاد نزند.
3 - افادت; یعنی میهمانداری و اطعام حاجیان. قریش در مواقع معین، مبلغی پول از میان خود گرد میآوردند و برای اطعام فقرا به متصدیان میهمانخانه میدادند. این منصب از آن بنی نوفل بود.
4 - ایسار; تفال و تطیر با تیرهای بی پر، در دوران جاهلیتبود که اعراب از این طریق در مشکلات زندگی چارهجویی میکردند و این خود به سمتی تبدیل شد که بنی جمح آن را بر عهده داشتند.
5 - اموال محجره; اوقافی بود که به نام خدایان خود وقف میکردند. این سمت در دستبنی سهم بود. این پنج منصب جنبه دینی داشت. در کنار آنها منصب جنگی نیز وجود داشت.
6 - اللواء; پرچمداری; پرچمی دینی بود که در جنگ ها آن را خارج میساختند و آن را عقاب مینامیدند. پرچم قریش به دست قصی بن کلاب بود که به فرمان وی آن را برای جنگ آماده میکردند.
7 - قبه و اعنه; و آن خیمهای بود که برخی از ابزار جنگی و تجهیزات نظامی در آن نگاهداری میشد و مقام «اعنه الخیل» متصدی نگهداری اسبان قریش در جنگ بود و این سمت را بنی مخزوم عهدهدار بود.
در کتاب های عرب پنج منصب دیگر برای اعراب ذکر شده و آنها عبارتند از:
8 - قیادت; مقام راهبری قافله یا جنگجویان یا هر دو، که ولایت آن در بنی امیه بود و در اواخر عهد جاهلی، ابوسفیان آن را به دست داشت.
9 - مشورت; عبارت بود از مشاوره در امری با متصدی این سمت، پیش از آنکه برای آن امر اجتماع نمایند. این منصب در ستبنی اسد بود.
10 - اشناق; مؤسسه ای که برای حل اختلاف و رضایتخصم تاسیس شد و معمولا برای پرداخت دیههای قبایل قریش و یا دیگران بوده است و ریاست آن به دستبنیتمیم بود.
11 - سفارت; یعنی اعزام نمایندگان و سفیران برای انجام مذاکرات صلح و جنگ یا اظهار تفاخر قریش در برابر اقوام دیگر. این منصب را بنی عدی به دست داشت. و آخرین مسؤول آن در جاهلیت عمربن خطاب بود.
12 - ایلاف; به معنای تضمین راه های بازرگانی، بدون پیمان حلف است. نوعی اجازه تجارت که قبیله قریش آن را از دولت های ایران و روم و از حکام حبشه و یمن در اختیار داشت و کسانی که این مقام ممتاز را برای قریش کسب کردند، هاشم، مطلب، عبد شمس و نوفل فرزندان عبد مناف بودند.
13 - قضا; نظام اداری مکه بر روی سه محور دینی، نظامی، اقتصادی میچرخید. لذا جای مؤسسه قضایی یا قضاوت خالی بود. برخی سران عشایر قریش بر آن شدند. تا این خلا را برطرف کنند و در این راستا حلف الفضول را میان خود بستند. اساس آن پیمان دفاع از حقوق افتادگان بود و بنیانگذاران آن، همه نام فضل داشتند و پیامبر خدا در این پیمان، که حقوق مظلومان را بیمه میکرد، شرکت فرمود. (8)