فصل اول
اهمیت غرب شناسی در عصر حاضر
اهمیت و ضرورت مطالعات غربشناسی به اهمیت و ضرورت آگاهی از جهان سیاسی و فرهنگی روز باز میگردد.
گسترش روز افزون حجم اطلاعات و سرعت شگفتانگیز ارسال و انتقال پیامهای فرهنگی، سیاسی و بازرگانی، همچنین تأثیر شگرف شگردهای اطلاعاتی _ تبلیغاتی رسانههای عمومی غرب در عصر ارتباطات و اطلاعات، بر کسانی که با اوضاع سیاسی _ فرهنگی جهان آشنایی دارند پوشیده نیست. اینکه در جهانی بس پهناورتر از جهان سدههای گذشته زندگی میکنیم. با وجود این، به هر اندازه که دنیای ما گستردهتر میگردد، ارتباط میان آحاد و جوامع بشری وسیعتر میشود. به موازات ارتباطی که روز به روز با عمق بیشتری صورت میپذیرد لازم است سطح آگاهی ما از خطمشیها، شیوهها و جهات ارتباطی با دیگران ارتقا یابد.
هدف از مطالعات غربشناسی
در مباحث غربشناسی بر آن هستیم تا دریابیم چه چیزی محور اندیشه سیاسی و فرهنگی غرب را تشکیل میدهد؛ به عبارت دیگر در صددیم بدانیم هویت سیاسی و فرهنگی غرب براساس چه اصول و مبانی ویژهای صورت پذیرفته است. مباحث مزبور ما را با این واقعیت آشنا میسازد که حاکمیت غرب اصولاً بر مبنای ماتریالیسم و سکولاریسم شکل گرفته است. در این راستا، غرب همواره با ابراز تعصب شدید نسبت به حفظ اصول ماتریالیستی، در اندیشه جلب منافع خود بوده، هیچگاه در مورد اصول و مواضع خود ذرهای کوتاه نیامده است. بدیهی است اندیشه سکولاریستی، تفکر ماکیاولیستی و جهانبینی ماتریالیستی غرب هرگز از جلب منافع و مصالح غرب فراتر نرفته است. غرب با این حساب تنها در مواردی نسبت به اصول خود تساهل ورزیده است که امید داشته منافع بیشتری را جذب و جلب کند.
خلاصهای از آنچه میتواند هدف ما از شناسایی غرب را تبیین کند، به صورت زیر نشان داده شده است:
1_ عبرت آموزی از حوادث و رویدادهایی که به انحطاط غرب و جدایی آن از اصول و موازین اخلاقی غرب گردیده است.
2_ شناخت راهها و ابزارهای مناسب و کارآمدی که به گونهای منجر به پیشرفت علمی و صنعتی غرب گردیده است.
3_ ایجاد مصونیت در برابر پیامدهای نامطلوب و ناخوشایند تولیدات فرهنگی غرب.
4_ شناسایی راهکردها و خطمشیهای استراتژیک، اصولی و عملی که غرب در راستای گرفتار ساختن ما در دامهای سیاسی، فرهنگی و احیاناً اقتصادی خود و در نتیجه بیهویت ساختن ما، طرحریزی و دنبال میکند.
5_ تعالی اندیشهها و بالا بردن میزان و سطح آگاهیها نسبت به غرب به نحوی که بتوان براساس آن دشمن را از دوست باز شناخت.
6_ از جنبه انسانی، عواطف و انفعالات انسانی اقتضا میکند که ما از اوضاع و احوال مجموعههای انسانی که در بخشهای دیگری از کره زمین از جمله در غرب زندگی میکنند با خبر باشیم.
فصل دوم: سکولاریسم
واژهشناسی سکولاریسم
سکولار به کسی میگویند که علاقه و گرایشی به امور معنوی و مذهبی ندارد. این واژه را به دنیوی، مادی و غیرمذهبی نیز ترجمه کردهاند.
در فرهنگ آکسفورد، سکولاریسم چنین تعریف شده است.
اعتقاد به این قوانین، آموزش و سایر امور اجتماعی بیش از آن که یا به جای آنکه، مبتنی بر مذهب باشد، بر دادههای علمی بنا شود.
رایجترین معادل فارسی واژه سکولاریزاسیون «جدا انگاری دین و دنیا) است.
علل و زمینههای پیدایش سکولاریسم:
پیدایش و رشد سکولاریسم در دامان فرهنگ و جامعه غربی _ مسیحی بوده و از پدیدههای فرهنگی _ جدید، یعنی پس از رنسانس علمی و نهضت اصلاح دینی در غرب، به شمار میرود.
بدین ترتیب علم و دانش را فرزند دانش و علم جدید انگاشته و ضمن دفاع علمی از جدا انگاری دین و دنیا، آن را پدیدهای جهان شمول و فراگیر به شمار آوردیم که پا به پای رشد و توسعه علمی، سکولاریسم نیز رشد و توسعه خواهد یافت و به تدریج جهان شمول خواهد شد.
بحران دینی: سکولاریسم فراگیرترین شاخص فرهنگی مدرنیسم
بدون تردید بحران دینی ناشی از جنبش مدرن دینی راه به سکولاریسم میپوید. تا کنون در اندیشه انسان غربی این توهم بیجا رسوخ کرده است که نقطه عزیمت تحولات عظیم و بنیادین فرهنگی _ اندیشهای و علمی _ صنعتی غرب را باید در عصیان علیه مذهب و یا اصلاحات مذهبی از یک طرف و انقلاب علمی و صنعتی از طرف دیگر جستجو کرد.
انسان غربی بر این باور است که هر یک از این تحولات و یا اصلاحات دینی و علمی سیر صعودی و پیشرونده خود را داشته است و به شکلی عمیق، سریع و فراگیر جوانبی از حیات اروپائیان را تحت الشعاع نفوذ و سیطره خود قرار داده است.
در مدتی نه چندان طولانی که از آغاز این حرکتهای فکری و علمی میگذشت، غرب، از یک سو از جنبه معرفت شناختی دینی به جدایی دین از سیاست و به انزوا کشاندن و در حاشیه و مرز قرار دادن دین و آموزههای دینی تن داد، و از سوی دیگر بر اساس میل زایدالوصف به نوآوریها و اکتشافات و اختراعات، و به پشتوانه نگرش منفعت طلبانه خود، زمینهای مناسب را برای رشد اندیشههای علمی و تجربی و استفاده از دستاوردهای فکری و صنعتی فراهم آورد. این دو مقوله عقیدتی و صنعتی، مقارن با یکدیگر تحقق یافت و همزمان دوشادوش هم به جلو رفت، تا آن جا که به اشتباه گمان بر این شد که دست کشیدن از دین و سنن رایج دینی، به عنوان برترین عامل زمینهساز، غرب را از منجلاب ظلمانی قرون وسطایی نجات داد و موجب پیشرفت غرب در زمینه علوم تجربی و صنعتی شد.
سکولاریسم به مفهوم اخص و دقیق کلمه چیزی نبود که به طور اتفاقی و در اندک زمان ممکن پدید آید. بذر سکولاریسم را از دیرباز اصلاحگران دینی و آزاداندیشان سدههای میانه به قصد بیرون راندن مذهب از مترو زندگی سیاسی و اجتماعی غرب، بر پهنه فرهنگ و تاریخ مغرب زمین افشاندند، و زمینه را برای حاکمیت اندیشههای ماتریالیستی در غرب فراهم آوردند. با این همه احوال، دین گریزی نمیتوانست عامل اساسی پیشرفتهای چشمگیر علمی و صنعتی باشد؛ زیرا:
اولاً، از اواخر سده دهم میلادی تا سده میانی، این کلیساها، و مجامع دینی بودند که زمینه شکوفایی دانش و معرفت را فراهم آوردند.
ثانیاً، گریز از دینی چون دین تحریف شده یهود و مسیحیت حتی آثار منفی خاص خود را در جوامع غربی بر جای گذاشت.
ثالثاً، از میان دانشمندان و صاحبنظران مشهور غرب به گروهی از آنان میتوان اشاره کرد که دین مدار و ملتزم به دین بودند و به وفاق میان دین و علم میاندیشیدند.
نیوتن فرد مسیحی بسیار پارسامنشی بود. وی خداشناسیاش را حتی بیشتر از علمش جدی میگرفت. اگر تصور میکرد که حاصل یک عمر زندگیاش به تحلیل بردن کلی ایمان دینی میانجامد، سخت به هراس میافتاد. نظر شخص خودش این بود که تلاشهایش دقیقاً باید اثری عکس این میداشت. حتی تصور میکرد که نظام مکانیکی فلکیاش دلیلی بر وجود خدا فراهم آورد.
نارساییهای تناقض آفرین سکولاریسم
روند تحولگرای مفهوم سکولاریسم در غرب از قرن دوازدهم میلادی تا کنون بیانگر این است که این واژه در عرف مذهبی از مفهوم «امور دنیایی و غیرمقدس» تا مفهوم «امور غیرمذهبی در برابر امور قدسی و از «عرفی شدن در مقابل الهی بودن» تا مفهوم «یشهکن کردن مذهب در جامعه و کم کردن محدوده آن» در جریان و تحول بوده است.
در اثر روند رو به رشد تحولات مفهومی مزبور، مذهب به تدریج در برابر فشار امواج ضددینی عقبنشینی کرد و یکی پس از دیگری از شئون و موقعیتهای آن در سطح سیاست و اجتماع کاسته شد.
علیرغم آن همه رشد و تحولی که سکولاریسم تا کنون در جهان غرب معاصر داشته است، جهان در شرایط فعلی شاهد «نوعی سکولاریسم زدایی در غرب» میباشد. بنابر اظهارات جان کین رئیس گروه علوم سیاسی دانشگاه وست مینستر لندن، «این امر از آنجا ناشی میشود که سکیولاریسم محدودیتهای خاص خود را داشته و اجرای آن برخلاف امیدها و انتظارات اولیه، موجب بروز نوعی تناقض و تضاد در جامعه و نهادهای مدنی میگردد.» به عقیده جان کین، سکولاریسم در روند حیاتی خود با سه محدودیت پارادوکس گونه زیر مواجه میباشد:
1_ دوره تازه فعالیتهای انجمنهای دینی
2_ توجه فزاینده به امور قدسی
3_ فراهم سازی زمینه برای استبداد سیاسی
دین حق
تجربه و برخورد اروپا با دین خود، آن تجربه زشتی بود که او را به سکولاریسم کشاند، ولی مدین خدا چنین نیست. نه آن هنگام که از سوی خدا نازل شد چنین بود، نه در اجرای علمی و در واقعیت تاریخی.
خداوند میفرماید:
دین نزد خداوند، اسلام است.
یعنی خود را تسلیم خدا ساختن، تنها او را بدون شریک پرستیدن و فرمانها و تعالیم او را به عنوان «روش زندگی» قرار دادن.
در آغاز میگوییم که سکولاریسم، نوعی از تهاجم فکری است، چون یک تفکر غربی است که از سرزمین اسلام نروییده است، با آنکه در طول یک تفکر غربی است که از سرزمین اسلام نروییده است، با آنکه در طول قرون، انحرافات بسیاری در جهان اسلام پدید آمده است. این تفکر، نتیجه تأثیر فرهنگ غرب و غلبه اروپا بر همه جهان اسلام در دوره ضعف و شکست و عقبماندگی آن است.
بیشک، پس از شکست نظامی مسلمانان در برابر غرب، شکست روحی که به مسلمانان رسید و آنچه در دورانهای اخیر در دل آنان نسبت به عقیده، خلأ پیش آمد، آن ظعف روحیه، پذیرش این فکر غریب و بیریشه در دین را که در آیین الهی پذیرفتنی نیست، در دل شکست خوردگان آسان نمود.