مقدمه ما هنگامی که واژه روانشناسی را میشنویم ناخودآگاه دانش روانشناسی آنگونه که در باخترزمین تکامل یافته و امروزه در دانشگاه های جهان آموخته میشود به ذهنمان خطور میکند.
این نتیجه غرب-محوری غربیان و نفوذ اینگونه نگرش به ماست.
یعنی ما هم بخاطر اینکه تنها دریچه اطلاع یابی خود را اروپا و امریکا قرار داده ایم با اینکه خود شرقی هستیم ولی در افکارمان غرب-محور شده ایم.
غربیها معمولآ دستاوردهای هند و ایران و چین و روسیه و عربها و دیگران را نادیده میگیرند و کوشش دارند تا ریشه همه دانشها را به حق یا ناحق به یونان و افسانه های یونانی و رومی پیوند بزنند.
نمونه این روند همین دانش روانشناسی است.
سده ها پیش از اینکه باخترزمینیان چیزی از روان و روانشناسی دریافته باشند بوداییان در خاور سامانه پیشرو و مفصلی برای کندوکاو روان و روانشناسی پدید آورده بودند.
این مسئله بخوبی در کتابی با عنوان زیر بازشکافی شده است: Goleman, D., & Thurman, R.
A.
F.
(Eds.).
(1991).
Mind science: An East-West dialogue.
Boston: Wisdom Publications.
From a conference at Harvard University; participants included: the Dalai Lama, Herbert Benson, Robert Thurman, Howard Gardner, Daniel Goleman, and participants in the Harvard Mind Science Symposium دانش روان: گفتمانی میان خاور و باختر مجموعه نوشتارهای بودایی که به تفاسیر آیین (Abhidharma) معروفند یک سامانه و سیستم کامل روانشناختی هستند.
بوداییان از دو هزار و پانصد سال پیش بر روی درک روان آدمی تمرکز کرده اند و به نتایج پیشرفته ای دست یافته اند.
آنها یارای آن را دارند تا با روشهای خود بسیاری از مشکلات روانی را از پیش پا بردارند.
آنها حتی با روشهای دیگری سررشته های روان خود را در دست میگیرند و آنرا هدایت میکنند.
البته رهیافت و رویکرد بوداییان به روان با رویکرد دانش رایج روانشناسی (غربی) از پایه متفاوت است.
به همین روی، برخورد و تبادل نظر میان روانشناسان باختر و خاور که چند سال پیش در همایش هاروارد صورت گرفت حالت برخورد نزدیک از نوع سوم (برخورد خیالی آدمیان و موجودات فرازمینی) را داشت.
غربیان که از وجود یک روانشناسی دیگر در جهان بیخبر بودند طی آن همایش و پس از آن چشم بعضی از ایشان به این موضوع باز شد و شگفت زده شدند.
جالب میشود اگر این دو گونه دانش روان با گذشت زمان درک و فهم بهتری از هم پیدا کنند و با همکاری و همراهی به آزمودن روشهای یکدیگر پرداخته به نتایج و برآیندهای بهتری دست یابند.
شرح جزئیات اینکه روشها و تفاوتهای این دو گونه روانشناسی چیست به درازا می انجامد و از حوصله این یادداشت بیرون است.
(کتاب دانش روان) پیروان آیین بودا 'مردمان شادتری هستند' دانشمندان می گویند می توانند به کمک شواهد نشان دهند که پیروان آیین بودا براستی از مردم دیگر، شادتر و آرام تر هستند.
آزمایش هایی که در آمریکا انجام شده است نشان می دهد که بخش هایی از مغز که با روحیه خوب و احساسات مثبت در پیوندند در بودایی ها فعال تر است.در همین حال یک بررسی دیگر نشانگر آنست که ذکر و ژرف اندیشی یا مراقبه در آیین بودا می تواند به پدید آوردن آرامش روانی یاری برساند.
پژوهشگران در کانون پزشکی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سان فرانسیسکو پی برده اند که بودایی های کهنه کار که معمولا مراقبه می کنند، در همسنجی با مردم دیگر کمتر دچار تکانه های روحی، دلهره و خشم می شوند.
فعالیت مغزی در پژوهشی جداگانه، دانشمندان در دانشگاه ویسکانسین در مدیسون برای بررسی کارکرد مغزی گروهی از بودایی ها از فنون نوین بُرش بینی (اسکن) مغز استفاده کردند.
آزمایش های آنها نشان داد فعالیت بخش چپ جلویی مغز در بودایی های باتجربه بیش از دیگر مردمان است.
این بخش از مغز با عواطف مثبت، چیرگی بر خود و خو و منش پیوند دارد.
آزمایش های این دانشمندان نشان داد که این بخش از مغز بودایی ها نه تنها به هنگام مراقبه بلکه در دیگر سانها و احوال نیز فعال است.
دانشمندان گفتند این بدان معنی است که احتمال تجربه احساسات مثبت و روحیه خوب در این افراد بیشتر است.
اوئن فلاناگان، استاد دانشگاه دوک در کارولینای شمالی گفت اکنون می توان با اطمینان نسبی این پنداشت را پذیرفت که بودایی هایی که انسان اغلب در نقاطی مانند دارماسالا، هند، با آنها روبرو می شود انسان هایی براستی خوشبخت هستند.
دارماسالا پایگاه دالای لاما، رهبر تبعیدی تبت است.
این رشته بررسی ها در گاهنامه "نیو ساینتیست" چاپ شده است.
درباره زندگانی بودا افراد خاندان شاکی در کناره رود روهی نی که در دامنه های جنوبی هیمالیا روان است، می زیستند.
پادشاه آنها بنام شودودانا گائوتاما پایتخت خود را در کاپیلاواستو نهاد و دستور داد تا در آنجا دژی بزرگ ساختند، و خود خردمندانه فرمان راند، چنانکه ستایش مردم را دریافت.
بانوی این پادشاه، مایا، دختر عموی شاه بود.
پدر ملکه نیز پادشاهی یک سرزمین همسایه از قلمرو همان خاندان شاکی را داشت.
شاه و بانوی او تا بیست سال فرزندی نیافتند.
اما ملکه مایا یک شب رویایی شگرف داشت، و در خواب دید که پیلی سپید از سوی چپ سینه اش به درون زهدان او رفت، و او آبستن شد.
پس، پادشاه و مردم زایش شاهزاده ای را چشم داشتند.
بر پایه آیین این سرزمین، ملکه برای دنیا آوردن فرزند خود به خانه پدر و مادرش رهسپار شد، و در راه سفر به آنجا، در باغ لومبینی در آفتاب زیبای بهاری دمی آسود.
در همانجا بود که بودا زاده شد.
سراب از دید بودا و افلاطون از دیدگاه افلاطون، خِردوَرز یونانی، مشاهدات ما در این جهان سرابی مبهم است از جهان واقعی.
به باور او هرکدام از پدیده ها و مفاهیم این جهان، مانند گربه، انسان، میز، کوه و جز اینها که در اینجا بسیار گوناگون و متغیر و ناقص اند در آن جهان واقعی الگویی ثابت و مشخص و تکمیل دارند.
یعنی مثلآ یک الگوی ثابت با تعریف مشخص از مفهوم گربه وجود دارد که تمام گربه های این جهان کپی های ناقص آنند.
جهان ما از روی آن جهان اصلی ساخته شده است.
این نظریه افلاطون، نظریه جهانِ الگوها یا عالم مُثُل نام دارد.
به باور او درک آن جهان الگوهای ثابت با حواس پنجگانه ممکن نیست بلکه با اندشیدن منطقی امکان پذیر است.
خردورز میبایست تمرکز خود را از این جهان ظواهر و سرابها گردانده و متوجه جهان الگوها کند.
بودا نیز این جهان را سرابی میداند که با جهان راستین فرق دارد.
اما او جهان راستین را جهان الگوها نمیداند بلکه آن را جهان تهی مینامد.
اما خواست او از تهی خالی بودن مطلق نیست بلکه خالی بودن از هرگونه وصف و نسبیت و ویژگی.
جهان راستین بودا جهانی است که در آن همه مرزها ناپدید میشوند و با اوصاف معمول اینجهانی توصیف پذیر نیست.
بودا راه درک آن جهان را از طریق شهود و فراشناخت میداند یعنی دیدن روشنایی و فهمیدن رازها در یک آن.
این فراشناخت تنها از راه درک مفاهیم بودایی و تمرین و تمرکز و مراقبه پیوسته امکان پذیر است.
همان کاری که راهبان بودایی سرگرم آنند.
باید نباید اخلاقیات بودا یعنی شایست و نشایستها (همان حرام و حلال) به نصیحت بودا اینها هستند: الف : نشایستها: ۱ موجودات زنده را نباید کشت .
۲ دارایی دیگران را نباید تصاحب کرد.
۳ به ناموس دیگران نباید تجاوز کرد.
۴ دروغ نباید گفت .
۵ نوشیدنی سکر آور نباید نوشید.
ب : شایستها: ۱ باید رنج فردى را ترک کرد.
۲ باید به رنج زندگان اندیشید.
۳ باید در رنج جامعه جهانى انباز بود.
۴ باید حسن نیت داشت .
۵ باید دلسوز دیگران بود.
۶ باید گذشت و بخشش داشت .
۷ باید فداکار و خدمتگزار مردم بود.
۸ باید از حیله و فریب پرهیز کرد.
۹ باید از پرخورى و شکم پرورى دور کرد.
۱۰ باید از شادخواری افراطی دورى کرد.
۱۱ باید از زیب و زیور و بو افزارها پرهیز کرد.
۱۲ باید از خوابیدن در بستر نرم دورى کرد.
۱۳ باید از پذیرش سیم و زر و مال دنیا دست برداشت .
خلاصه اینکه بودا ما آدمیان را گرفتار در پیله ای چند لایه از باززایی و رنج کشیدنها میبیند و انظباط اخلاقی، خوب بودن، و تمرکز برای درک حقایق جهان هستی را، از راهی که او میگوید، تنها کاردی میداند که با آن میتوان این پیله را شکافت و به آزادی و مقصد رسید.
او به ما این مژده را میدهد که او خود این پیله را شکافته و به فراسو رفته و میگوید که این ارزش امتحان کردنش را دارد.
او راه شکافتن پیله را جلوی پای ما گذاشته و خوشحال میشود تا ما را در بیرون از آن ببیند.
به باور بوداییان دریافت ما آدمیان از واقعیت جهان، دریافتی محدود و متفاوت با اصل واقعیت است.
ما آنچه را که عین واقعیت است نمیبینیم.
تنها برای خودمان چیزهایی میپنداریم و سراب میبینیم.
زبان هم ابزار ما برای دسته بندی و ارائه این دریافتها و پنداشته های غیر واقعی است.
شاید با این توضیحات بتوان راز سکوت بودا را درک کرد.
پرستشگاه غاری بوداییان در دل کوه ها غارهایی میکندند و بر دیواره های آن نگاره های زیبایی برمینگاشتند و این کوه کنده ها را همچون نیایشگاه هایی برای خود قرار میدادند.
از شناخته شده ترین اینگونه غارها، مجموعه غارهای آجانتا و اِلورا در باختر هندوستان است با دیوارنگاشته های رنگین که روی هم از ۲۹ غار تشکیل شده است.
دیوارنگاشته های این غارها داستان بودا را از سال ۲۰۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد مسیح بازگو میکنند.
این غارها را راهبان بودایی طی سالها با تیشه و چکش های ساده ای برای خود ساخته بودند و آن مکان را عزلتگاه خویش قرار داده بودند.
این مکان تازه در سده ۱۹ کشف شد.
بوداگرایی و یارسان یارسان نام بومی و ایرانی پیروان دین اهل حق یا همان علی اللهی است.
پیروان کیش یارسان که فارس زبانان آنها را بیشتر به نام علی اللهی میشناسند بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه هستند.
کیش یارسان آمیزه ای است از دینهای زرتشتی و بودایی و اسلام.
آنها مانند بوداییان به باززایی باور دارند یعنی بر این باورند که ما پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده میشویم.
بوداییان و خدا: درباره جایگاه خدا و یکتاپرستی در کیش بودا اگر خداناباوری کمونیستها و دیگران را یک سر طیف بدانیم و یکتاپرستی دینهای گوناگون را سر دیگر طیف، بوداگرایی راهی در میانه است.
مفاهیم خدا و یکتاپرستی آنگونه که در دینهای ابراهیمی تعریف شده با تعریف بودایی آنها تفاوت دارد.
بوداگرایان به یک حقیقت فرجامین روحانی باور دارند و آنرا هم خاستگاه و هم مقصد پایانی همه آدمیان و بُوندگان زنده و دیگر مادیات میدانند.
میتوان به آن حقیقت فرجامین روحانی بوداییان نام خدا داد.
اما باید در نظر داشت که مفهوم آن با خدای دینهای ابراهیمی متفاوت است.
در دینهای ابراهیمی (یهودیت، مسیح باوری و اسلام) خدا را دارای یک رشته صفات میدانند که بیشتر به ویژگیهای انسانی شبیه است مانند خشم و مهر و پاداش دادن و تنبیه کردن و بخشیدن و جز اینها، البته در آن دینها خدا برخی صفات نا انسانی مانند نیروی آفریدن جهان را نیز داراست.
اما خدای بوداییان صفتی ندارد.
بوداگرایی آن مقصد نهایی (خدا) را تهیگی مینامد یعنی خلأ، یعنی تهی از ویژگیها.
مقصد پایانی بوداییان (که از راه تمرکز و آموزش و مراقبه قصد رسیدن به آن را دارند) از صفات و ویژگیهایی که ما میشناسیم و همچنین زمان و مکان تهی است.
از دید بودا ما در این زندگی گرفتار یک چنبره و دور باطل زادن و مردن شده ایم و سرانجام باید از این چنبره رها شویم و به آن تهیگی بپیوندیم.
راه دیگری نداریم.
رسیدن به تهیگی (=خدا) رستگاری ماست و آرامش و خوشنودی همیشگی را به همراه دارد.
تنها راه رسیدن به آن هم دنبال کردن آموزه های بودا و رسیدن به مرحله ای است که شهود و آگاهی یکباره ای به آدمی دست دهد و به آن اقیانوس حقیقت نهایی (خدای بوداییان) بپیوندد.
بودا راه را نشان داده و مقصد را هم تا جایی که واژگان توان دارند توضیح داده اما توضیح و وصف مقصد (=خدا) به زبان ما آدمیان اینست که آن مقصد از همه وصفها و ویژگیهایی که ما میشناسیم و میتوانیم متصور شویم مبری است.
هر رهرویی باید خود به هنگام شهود و فراشناخت (که پس از تمرین و تمرکز بسیار دست میدهد) به چند و چون مقصد پی ببرد.
بوداگرایی بیشتر یک فلسفه است تا دین.
بوداگرایی راه درگذشتن از این مرحله (یعنی همان چرخه زاد و مرگ) و ورود به اقیانوس وصال است.
صوفیان و شناسایان مسلمان هم بدنبال راهی برای گریز از این جهان مایه و ماده و رسیدن و وصال به حق هستند اما آنها حق را با صفتی انسانی که همان عشق است توضیح میدهند.
به قول اقبال لاهوری: زندگی در صدف خویش گهر ساختن است عشق ازین گنبد دربسته برون تاختن است حق بوداییان صفتی که ما بشناسیم ندارد.
باید رفت و دید و روشن شد.
از دید بوداییان ما همه بهمراه همه چیزهای این جهان با هم در پیوندیم و همه مان از آن حقیقت فرجامین (خدا) آمده ایم و به آن برمیگردیم.
یعنی بوداییان به همه خدایی باور دارند.
آموزه های بودا بارها تکرار میشود.
این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم.
هستی رنج است.
زایش رنج است.
پیری رنج است.
بیماری رنج است.
غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است.
پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است.
دوری از آنچه دلخواه است رنج است.
خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است.
هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد.
درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد.
این حقایق عبارتند از: ۱.
به رسمیت شناختن وجود رنج.
۲.
اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است.
۳.
و اینکه بریدن از رنجها دستیافتنی است.
۴.
و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد.
این راه، راه اصیل هشتگانه نام دارد زیرا عوامل سازنده آن این هشت اصل میباشند: گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، توجه درست، تمرکز درست، جهان بینی درست و پندار درست.
آدمی بیمار است.
بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری بعنوان بیماری رنج در انسانهاست.
حقیقت دوم دلبستگیها را بعنوان باعث و بانی این بیماری بازمیشناسد.
سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام میکند که بهبود امکانپذیر است.
حقیقت چهارم تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.
درک این حقایق و اصول، تمرکز و مراقبه نیاز دارد.
این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همه موجودات میگردد.
این آموزه ها آیین بودا (دارما) را تشکیل میدهند.
بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا) به آن نیاز است.
ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود.
رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند.
آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش میشود.
به این روی این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند.
راه اصیل هشتگانه که نسخه تجویز بیداردل (بودا) برای درمان رنجهاییست که همه بُوَندگان (موجودات) دچار آن هستند خود به سه گروه دسته بندی میشود: درستکاری (شیلا)، یکدله شدن (سامادی) و فراشناخت (پرگیا).
این سه مفهوم هسته تمرینهای روحانی بوداگرایی را میسازند.
درستکاری که در راه هشتگانه به گونه گفتار درست، کردار درست و معاش درست آمده دستوراتی اخلاقی مانند خودداری از کشتن و دروغگویی را در بر میگیرد.
یک بخش از درستکاری در بوداگرایی مربوط به دهش (دانا) میشود.
این دهش تنها به مواردی مانند صدقه دادن و سخاوتمندی محدود نمیشود و معنی مشخص دینی دارد، یعنی تأمین نیازمندیهای روزانه همایه (جامعه راهبان بودایی (سنگها)).
هموندان (اعضاء) همایه نیز به نوبه خود به دهش میپردازند.
دهش آنها بالاترین دهشها یعنی آموزش آیین بودا (دارما) است.
مفهوم دوم راه هشتگانه یعنی دل را یکدله کردن یا کار کردن بر روی تمرکز است که سه بخش کوشش درست، توجه درست و تمرکز درست را در بر میگیرد.
در این مرحله تمرکز شدیدی دست میدهد که در آن اندیشنده با موضوع اندیشه یکی میگردد.
این پدیده، شهود و رسیدن به فراشناخت نیست بلکه یک پدیده روانی است.
اینکار از راه یوگا و درون پویی انجام میگیرد.
بوداگرایی همانند دیگر کیشهای هندی ذهن را ابزار بنیادین رهایی میداند و بر ورزیدگی درست ذهن تأکید مینماید.
آماج کوشش درست یکپارچگی ذهنی و جلوگیری از پراکندگی اندیشه است.
توجه درست باعث آگاهی از احساسات و آگاهی از کنشهای بدن و ذهن میگردد.
این تمرینات سرانجام ما را به تمرکز درست میرساند که رسیدن به حالات گوناگون آگاهیهای خلسه آمیز در حین درون پویی (مراقبه) است و با آزمودن خوشنودی بزرگی همراه است.
رسیدن به این حالات را درون نگری (دیانا) مینامند.
بخش آخر راه هشتگانه یعنی جهان بینی درست و پندار درست تشکیل دهنده فراشناخت (پرگیا) است.
رسیدن به فراشناخت یا بعبارتی حکمت اعلاء در بوداگرایی به معنی یافتن دسترسی مستقیم به واقعیت نهفته در پشت چیزها و یافتن بینشی فراسوی هرگونه شناخت است.
این گام پس از گامهای درستکاری و یکدِلگی می آید و نتیجه یک درون پویی ویژه بودایی است.
جهان بینی درست همان درک کامل چهار حقیقت اصیل و پندار درست همان مهرورزی و عشق است که ذهن را از شهوت، بدخواهی و ددمنشی می پالاید.
اینها راه را برای رسیدن به فراشناخت هموار میسازند.
چکیده اینکه: از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایش های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات و بوندگان میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم.
شاخه های بوداگرایی بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیح باوری، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است.
بوداگرایی به سه شاخه اصلی بخش میگردد.
راه بزرگ یا مهراه و راه کوچک یا کهراه و الماسراه (وَجرَیانا).
بوداییان شاخه مهراه را مهایانا و شاخه راه کوچک را تیره واده یا هینایانا (هینه یانه) مینامند.
کهراه، بوداگرایی سنتی است که بر اهمیت واپسین بیداردل تاریخی یعنی سیدارتا گوتما (Siddhartha Gautama) تأکید دارد.
مهراهی ها گوتما را بعنوان بودا پذیرا هستند اما به شمار زیادی بوداهای دیگر نیز باور دارند.
بوداگرایی در پی رویدادهای تاریخی از هند و نپال رخت بربست و به سوی سرزمینهای خاوری کوچید.
کشورهای جنوبی تر مانند سری لانکا پیرو شاخه کهراه و شمالیترها مانند چین و ژاپن پیرو گونه هایی از کیش مهراه هستند.
بیشترین گسترش بوداگرایی زمانی رخ داد که آشوکا شاه بدین دین گروید و به گستراندن آن کمر بست.
خاستگاه اندیشه های بودا پیرامون سه هزار سال پیش شاخه هایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شده و به سرزمین هند کوچیدند.
پیش از ورود آنها به شبه جزیره هند تیره دیگری در آنجا نشیمن داشت که به نام دراویدی معروف است.
آریایی ها پیرامون ۲۵۰۰ سال پیش یعنی بهنگام زایش بودا (و همزمان با برپایی نخستین شاهنشاهی جهان در ایران) در بیشتر سامانهای شمالی هند جایگزین شده و بر آن نواحی چیره گشته بودند.
سیدارتا گوتاما (بودا) با آنکه خود آریایی بود اما بیشتر اندیشه های بنیادین کیش او از ریشه دراویدی میباشند.
(برای جستاری مفصل در این باره نگاه کنید به: ع.
پاشایی: هینه یانه، نشر نگاه معاصر، تهران ۱۳۸۰، صص ۱۱۹-۹۱).
جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده (کاست) بخش میشد: برهمنها (روحانیان)، کشتریا (شهریاران و جنگاوران)، وایسیا (کشاورزان و بازرگانان) و سودرا (خدمتکاران برده).
سیدارتا اسمآ به رده کشتریا تعلق داشت ولی اعلام داشت که از دید او همه مردم برابر و پاکزادند.
بوداگرایی و ایران سکه ای از پیروز پسر اردشیر ساسانی یافت شده که در آن وی از ارجگذاری خویش نسبت به دو دین زرتشتی و بوداگرایی خبر میدهد.
در سده ۶ زایشی یک رشته داستانهای بودایی بنام جاتاکا از روی ویرایش هندوی آنها بنام پنچا تنترا به پارسی میانه ترجمه شد و کلیلگ و دمنگ نام گرفت.
در سده ۸ زایشی روزبه (ابن مقفع) ایرانی آن داستانها را به عربی برگرداند و نام کلیله و دمنه بر آنها نهاد.
ترجمه های لاتین و یونانی آن کتاب بعدها در سده ۱۴ پایه داستانهای آسوپ نوشته یک راهب بیزانسی را تشکیل داد.
بوداگرایی در خراسان بزرگ تا اندازه ای ریشه گرفته بود و یکی از کانونها و نیایشگاههای بزرگ آن در صومعه بودایی بلخ بود.
این صومعه به سانسکریت ناوا ویهارا نام داشت که معنی آن صومعه نو است.
این نام در فراگویی پارسی زبانان به گونه نوبهار درآمد.
لقبی که به گردانندگان این صومعه در زبان سانسکریت داده بودند پراموکها بمعنی سرور بود و نام خانواده برجسته ایرانی برمکیان از همین لقب گرفته شده.
برمکیها عهده دار و گرداننده این نیایشگاه بودایی بودند.
بتازگی روزنامه آساهی ژاپن از قول یک باستان شناس برجسته ژاپنی بنام نوگوچی از یافته شدن ۱۹ تندیس بودا در استان فارس گزارش داد.
در گزارش دیگری از شبکه بودیست نیوز درازای این تندیسها میان ۵ تا ۲۰ سانتیمتر و جنس آنها از گچ و گل اعلام شده است.
سوره دل پیرامون سده دوم پیش از زایش مسیح (۳۰۰ سال پس از بودا) کتابهای فراوانی به نگارش درآمد که بنیاد شاخه های گوناگون مَهراهی (مهایانی) شد.
از این کتابها یا به قولی سوره ها (سوتراها) ۶۰۰ عدد بجا مانده است که روی هم بنام سوره های مَهراهی (مهایانا سوترا) مشهورند.
از برجسته ترین این سوره ها میتوان از سوره فراسوی فرزانگی (پرگیا پارمیتا) نام برد که پایه شکلگیری مکتب مادیَمکه شد یعنی همان مکتب و دبستان بودایی که در میان مردم تبت رواج دارد.
مهمترین بخش کتاب فراسوی فرزانگی سوره ایست بنام سوره دل (پرگیا-پارمیتا-هریدیه-سوترا) که از کلیدی ترین متنهای عرفان بودایی و ذن است.
این سوره را بسیاری از مردم کشورهای بودایی بصورت روزانه برزبان می آورند.
برپایه منابع بودایی این سوره نخستین بار بر فراز کوهی بنام کرکس کوه که جایگاه مورد علاقه بودا بود و در نزدیکی شهر باستانی راجگرها قرار دارد سروده شده است.
در این سوره بودا، شاری پوتره (پسر یا شاگرد شاری) را که یکی از هشتاد شاگردش بود تشویق مینماید تا از اوَلوکیتِشوَره که از حق یابنده ها (بوداسَف ها)ی برجسته است درخواست آموزش مفهوم فراشناخت را نماید.
پاسخ اوَلوکیتِشوَره متن این سوره را تشکیل میدهد.
من در اینجا این سوره را به فارسی برگردانده ام که آنرا در زیر میخوانیم (این سوره پیش ازین از سوی آقای عسکری پاشایی نیز ترجمه شده است): {توضیحات: منظور از پنج منش ساز (اسکاندها)، شکل، احساس، ادراک، خواستن و آگاهی است.} متن: هنگامی که اوَلوکیتِشوَره حق یابنده (بوداسف) سرگرم تمرین کمال فراشناخت ژرف بود دریافت که سرشت هر پنج منش ساز تهی است.
ازینرو بر همه کاستیها و رنجها چیره گشت.
« ای شاری پوتره، شکل با تهیگی فرقی ندارد، تهیگی هم با شکل فرقی ندارد.
شکل، تهیگی است و تهیگی شکل است.
درباره احساس، ادراک، خواستها و آگاهی نیز همین صدق میکند.
ای شاری پوتره، ویژگیهای تهیگی همه دارماها (چیزها) اینست که آنها زاده نشده اند، نابودشونده نیستند، آلوده نیستند، پاک نیستند، افزون نمیشوند، کاسته نمیگردند،ازینرو در تهیگی هیچ شکلی نیست، هیچ احساس، ادراک، خواستن یا آگاهی ای نیست.
هیچ چشم، گوش، بینی، زبان، تن یا ذهنی نیست.
هیچ شکل، آوا، بو، مزه، لمس یا موضوع اندیشیدنی نیست.
هیچ قلمرو چشم نیست، تا میرسیم به نبود قلمرو آگاهی، نبود نادانی و همچنین نبود پایان نادانی، تا میرسیم به نبود پیری و مرگ و نبود پایان پیری و مرگ.
همچنین هیچ واقعیت رنج نیست، هیچ دلیل رنج، پایان رنج و یا راه.
نه فرزانگی هست نه هیچگونه دستیابی، زیرا چیزی نیست که بر آن دست توان یافت.
آن یابنده حق که بر کمال فراشناخت تکیه میکند هیچ بازدارنده ای در ذهنش ندارد.
و با نبود بازدارنده او بیمی ندارد.
و با گذر به فراسوی پنداشته های پریشان به وصال (نیروانای) فرجامین میرسد.
بوداهای گذشته، کنونی و آینده با توکل بر کمال فراشناخت به بیداری کامل رسیده اند.
ازینرو کمال فراشناخت ذکر (مانترا) والاست.
ذکر رسیدن به روشنی.
والاترین ذکر روشن.
ذکری که براستی و نه به دروغ میتواند ما را از همه رنجها بپاید.
پس ذکر کمال فراشناخت بدین گونه فراگفته شد: گته، گته، پاره گته، پاره سم گته، بودی، سواها!
(رفته، رفته، فرارفته، تمامآ فرارفته، (و آنگاه) بیداری، چنین بادا!).
مفهوم نیروانه در آیین بودا (1) اشاره پیش از پیدایش آیین بودا، در حدود قرن پنجم قم، نیروانه (2) را هدف زندگى معنوىمىدانستند، اما این [اصطلاح] تنها در متنهاى بودایى است که بسیار مشهور شدهاست.
نیروانه در آثار کهنتر بودایى و در کاربرد رایج آن تا امروز، اشاره استبهمقصد تربیتبودایى، که از راه تربیت نظاممند در سلوک اخلاقى و نظاره و شناختبهدست مىآید.
(3) غایت این مقصد، زدودن عناصر روانى آشفتهکنندهاى است کهحجاب دل صافى و آرام مىشوند، و همراه استبا حالتبیدارى از خواب روانىحاصل از این عناصر.
چنین بیدارىاى (که اغلب در زبان انگلیسى با واژه enlightenment ،یعنى «روشنشدگى» به آن اشاره مىشود) امکان درک روشن حقیقتهاى بنیادین را میسر مىسازد، و فهم آن لازمه آزادى دل است.
بعدها، ایناصطلاح اغلب به شکل محدودتر به جنبهاى خاص از حالتبیدار اطلاق شد، آنجنبه از این تجربه که تغییرناپذیر انگاشته مىشد، یعنى عنصرى که نه به طور جزئىحاصل ساخت روانى است و نه به طور کلى محصول علل و شرایط.
خاستگاهها و ریشهشناسى واژه نیروانه نیروانه (پا.:نیبانه) (4) در لغتبه معناى «خاموش کردن» یا «فرو نشاندن» [آتش] است.
اماازآنجا که این اصطلاح احتمالا ماقبل بودایى است، این ریشهشناسى براى تعیین معناىدقیق آن، به مثابه برترین مقصد آیین بوداى آغازین، ضرورتااز قطعیتبرخوردار نیست.
(5) در واقع، بسیارى از بوداییان، بنا بر سنت ترجیح دادهاند آن را به مثابه نبود کنش بافتن(وانه) (6) توضیح دهند.
این جا بافتن استعارهاى است از شیوه کنش دل که از نادانى بهسرشتحقیقى اشیا و نیز از تشنگى به تملکات و حالات وجود قلب شده باشد.
شایدتصادفى نباشد که چنین تعریفى چیزى از معناى دقیق نیروانه به ما نمىگوید.
بودایىهاعموما از هرگونه توصیف لفظى مقصدشان پرهیز کرده و [اساسا] شک دارند که بتوان آنرا وصف کرد.
کهنترین متنهاى بودایى گویا واژه نیروانه را براى نامیدن مقصد نهایى (7) راهى که بوداتعلیم کرد به کار بردهاند.
از اینرو، نیروانه را به برترین نیکبختى و آرامش نهایى تعریفکردهاند.
(8) احتمالا آنها این را با سایر مکتبهاى دینى - فلسفى آن دوره شریک بودهاند.
عموما همین متنها از هیچ اقدامى براى پرهیز از بحث در آنچه پس از مرگ بر سر واصلبه این مقصد مىآید فروگذار نمىکنند.
بودا را این طور نشان مىدهند که «نگفته» چنینکسى پس از مرگ هستى دارد یا ندارد.
و نیر نگفته که هر دوى اینها درست است.
حتىنفى هر دو امکان به مثابه یک انتخاب نادیده انگاشته شد.
در حقیقت، علاقه به طبیعتمقصد نیکبختى و آرامش نهایى را در وظیفه رسیدن به آن مفید ندانستهاند.
(9) در اینزمینه عموما تمثیل مردى را نقل مىکنند که تیرى زهرآگین خورده است: در این وضعیتفورى و ضرورى او باید در صدد مداوا بر آید و توجه خود را صرفا بدان معطوف بداردنه این که به جزئیات دقیق تیر، یا زهر و یا تیرانداز بپردازد.
همین گونه نیز در فوریترسیدن به نیروانه بهتر آن است که گرفتار جزئیات طبیعت و پیامدهاى آن نشویم.
(10) امکانش هست که از خاستگاههاى خود واژه نیروانه به موضع کهنترى بپردازیم کهاینجا مطرح شده است.
نیروانه مشتق از ریشه «وزیدن» [وا] (11) به معناى خاموش کردنشعله چراغ یا آتش است.
در یک کاربرد، مقصود از آن آتش شهوتهایى چون «آز» و«کینه» [وفریب] است، (12) که فرزانه روشن آنها را خاموش مىکند.
(13) در کاربرد دیگر، کهقابل اطلاق به وقت مرگ است، شعله چراغ هر نوع کنش متعارف انسانى را فرا مىگیرد.این کنشها، همچون شعله چراغ، در لحظه مرگ ارهت روشن متوقف مىشوند.
(14) درکاربرد ماقبل بودایى، این را احتمالا به این معنا فهمیدهاند که آتش به حالت پنهان یابالقوهاى بازگشته بود که بار نخست از آن برخاسته بود.
این استعاره، برعکس اطلاقامروزىاش، معانى ضمنى نیستى (15) نداشته است.
بودا خودش گویا با این نوع برداشتمخالفت کرده است، شاید به این دلیل که چنین برداشتى بستگى بسیار تنگاتنگى با خودهمه خداانگارانه (16) اوپهنیشدها، (17) یا مونادهاى زندگى (18) جینها (19) و دیگران داشت.
البتهمتنهاى بودایى بر آنند که زبان را در این مورد خاص نمىتوان به کار برد; چون واژهها درآخرین تحلیل مشتق از تجربه حسىاند که خود در بردارنده حافظه و تخیل است.
گزارشهاى کهنتر بیشتر اشارهها به نیروانه آن را مقصد یا برترین نیکبختى مىدانند و این را با مترادفهاىبسیارى روشن مىکنند که نیروانه را همچون مقام امن و پاکى و آرامش فرجامینمىفهمند.
برخى از متنهاى کهن، که بیشتر در ترجمههاى پالى یا چینى محفوظماندهاند، اطلاعات اندک بیشترى به دست مىدهند.
به صراحت گفته مىشود کسى کهنیروانه را تجربه کند آگاه است، اما نه آگاه از هر آنچه دل دیده، شنیده، حس کرده،احساس کرده، یافته، جسته یا کشف کرده است (انگوتره نیکایه، (20) کتاب گفتارهاى تدریجى،بخش 4، 320; 8-353).
این تجربه با اشکال گوناگون حصول دیانهاى فرق دارد.
بعدها تمایز آشکارى میان نیروانه یافته در زندگى و نیروانه [حاصل شده] در لحظهمرگ رو به توسعه نهاد.
اصطلاح پرىنیروانه (21) بیشتر براى دومى به کار مىرفت، گرچه تاتاریخ متاخرترى بدین معنا نبود - در کهنترین منابع صرفا جانشینى براى نیروانه بود.
(بهبیان دقیقتر، نیروانه حالت رهایى است و پرىنیروانه کنش رسیدن به رهایى است).
با اینهمه، منابع نسبتا کهن (اگرچه نه کهنترین) حاوى تمثیلى مهم از اقیانوسىاند که نشانى ازپر شدن یا کاستن ندارد، بىآن که مهم باشد که چه میزان آب از رودها و یا بارندگى به آنمىریزد.
و همینگونه، اگرچه بسیارى از ذات (22) نیروانه بىباقىمانده «دلبستگى» واردپرىنیروانه شوند، ذات نیروانه نشانى از پر شدن یا کاستن ندارد.
(23) اینجا «دلبستگى» (24) یک اصطلاح فنى است که اشاره استبه تملک (25) یا تشخیص (26) که نتیجه میل است.
از آنجا که وجود و فرایند روانى انسان متعارف را نتیجه چنین تملکى مىدانند، نمىتوانهیچگونه استمرارى در شرایط آشناى وجودى که یکباره متوقف شده، یافت.
بىگماناین تمثیل بر این نکته تاکید مىکند که نیروانه وراى قواعد معمولى است.
برداشت اروپایى از این اصطلاح فرهنگ انگلیسى آکسفورد (ویراست اول) نیروانه را این طور تعریف مىکند: «در الهیاتبودایى، خاموشى وجود فردى و استغراق در روح برین، یا خاموشى همه آرزوها وشهوتها و حصول سعادت کامل».
اگرچه روایتهایى از این تعریف به طور گسترده بهکار رفته است، [چنین تعریفى] برداشتهاى بودایى، جینى و هندویى این اصطلاح را بههم مىآمیزد.
چنین توصیفهایى از نیروانه در تفکر اروپایى نسبتا قدیم است.
در قرنهفدهم، سیمون دولالوبر، سفیر فرانسه در دربار سیام [ تایلند]، اشاره کرد کهنویسندگان پرتغالى یک اصطلاح سیامى بسیار نزدیک [به این اصطلاح] را چنینبرگرداندهاند: «آن نیست مىشود» و «آن یک خدا شده است».
او بهدرستى نشان داد کهبه عقیده سیامىها «این نه یک نیستى واقعى است و نه اکتساب یک سرشتخدایىاست».
لالوبر، در حقیقت، نیروانه را به «ناپیدایى» (27) برگرداند، به معناى ناپیدایى از جهانزاد و مرگ.
این فهمى بسیار دقیق از این اصطلاح است، و تا امروز چیزى به آن افزودهنشده است.
اما چندان توجهى به شرح موثقتر لالوبر از این اصطلاح نشد و نظرهایى که او اصلاحکرده بود، به همان شکل قبلىشان رایج ماند.
دلیلش تا حدودى یک گرایش خصوصا درقرون هفدهم و هجدهم بود که هنوز هم در برخى محافل رایج است، و آن این که آیینبودا را صورتى از شرک بدانند و در پى آن نقدى را که آباى کلیسا بر فلسفه شرک واردکرده بودند، بر آن اطلاق کنند.