احمد آتش ، در سال 1917 به دنیا امد و در سال 1966 م در گذشت ،او ادیب و ایرانشناس معروف کشور ترکیه است . وی در آغچاکوی در ناحیه ی بیرجیک زاده شد .. تحصیلات ابتدایی را در مَرْعَش و تحصیلات متوسطه را در قونیه به پایان رساند .اتش درسال 1935م وارد مدرسه ی عالی استانبول شد و در گروه آموزشی زبان و ادبیات ترکی دانشکده ی ادبیات استانبول به تحصیل مشغول شد .
آتش در باره ی اموختن زبان فارسی مینویسد :"من زبان فارسی را خود به خود آغاز کردم "او هنوز دانشجو بود که ریتر- محقق المانی - در تعلیم دروس خود ،- فارسی و عربی- ، از او یاری خواست . پس از آن که احمد آتش در 1939 م موفق به گرفتن گواهی نامههای تحصیلی لازم شد ، رسماً به سمت دستیاری ریتر در دانشگاه استخدام گردید .اتش بعد از دفاع از رساله ی خود ، در اوایل سال 1943م به مقام « دانشیاری » دست یافت. .
اودر تصحیح متون مختلف ، که خود آن را " نقد و نشر متون" میخواند ، شاگرد وفادار ریتر بود .احمدآتش از 1939 م با همکاری ریتر برای استقلال کرسی ادبیات عربی و فارسی کوشش بسیارکرد و. این کار بسیارمهم هنگامی انجام گرفت که آموزش همگانی عربی و فارسی از برنامه ی مدارس متوسطه و عالی حذف گردیده بود و این دو درس در دانشکده ی ادبیات فقط جزئی تکمیلی از دروس دیگر به حساب میآمد . آتش همچنین در گسترش سازمان خاورشناسی ، که به طور غیررسمی در 1938 م بنیاد یافته بود ، بسیار کوشید و از 1949م ( تاریخ مراجعت ریتر به آلمان ) تا هنگام وفات ، مسئولیت آموزشی کرسی ادبیات عربی و فارسی و مؤسسه ی خاورشناسی را برعهده داشت.
احمد آتش در 1935 م به مقام استادی دست یافت و . با نشر نخستین شماره ی مجله ی خاورشناسی در 1956 م مؤسسه ی خاورشناسی را دارای نشریهای تخصصی کرد . او افزون بر این مسئولیت ها ، مدیریت انتخابی هیأت تحریریه ی اسلام آنسیکلوپدیسی ، عضویت کمیته ی اداری انجمن جهانی پژوهش های خاورشناسی ، که خود از بنیادگزاران آن بود ، عضویت بنیاد تحقیقات فرهنگی ترک ، مجمع زبانشناسی ترک و نیز سرپرستی بخش اسلامی کتابخانه ی دانشگاه استانبول را برای مدتی برعهده داشت
احمد آتش محققی دقیق و دانشمندی پرکار بود . وسعت مطالعات در باب موضوعات گوناگون ، کار مداوم در زمینه ی نسخههای خطی کتابخانهها از او عالمی پرمایه ساخته بود .
آتش درباره ی کارهای علمی خود چنین مینویسد : کسانی که « از نزدیک با حیات من آشنایی دارند ، میدانند که من به جز کارهای علمی هیچ گرفتاری خارجی ندارم و در تهیه و نشر آثار خود نیز به جز موجبات علمی هیچ عاملی مرا دچار وقفه نمیکند ».
وی محضر بسیار از اساتید ان زمان مانند ، شرفالدین یالتقایه را درک کرد و آشنایی و تماس درازمدت با ریتر خاورشناس آلمانی ، ازوی دانشمندی ممتاز و خاورشناسی برجسته ساخت .وی شاگردان بسیاری داشت که برخی از آنان هماکنون در دانشگاه های ترکیه تدریس میکنند .
وی مردی خون گرم وبسیار مودب بود وهیچ گاه خود ستایی نمی کرد ،. انصاف او را می توان در این جمله اش به خوبی درک کرد : "اگر متن مورد انتقاد اشتباهاتی دارد ، این اشتباهات تنها متوجه شخص من است ، نه اصول علمی . » او علاقه بسیاری به تهیه ی میکروفیلم و فتوکپی نسخههای خطی داشت که در کارگاه کوچکی که خود در سازمان خاورشناسی ترتیب داده بود ، بدان مشغول بود او.همه ی تحصیلاتش را در ترکیه گذراند ، ولی وی به منظور شرکت در کنگرهها و سمینارهای مختلف سفرهای کوتاهی به خارج از ترکیه نیز داشته استکه از ان جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1-بیست و یکمین کنگره ی بینالمللی خاورشناسی ( پاریس ، 1948 م )
2- هزاره ی ابن سینا ( بغداد ، 1952 م )
3.- هزاره ی ابن سینا ( تهران ، 1954م )
4- بیست و سومین کنگره ی بینالمللی خاورشناسان ( کمبریج ، 1954 م )
5- بیست و پنجمین کنگره ی بینالمللی خاورشناسان ( مسکو ، 1960 م )
6- مراسم یادبود نهصدمین سال وفات خواجه عبدالله انصاری ( کابل وهرات، 1962 م )
7 -جلسات بحث و گفت وگو درباره ی تدوین تاریخ مفصل ایران (تهران، 1966م).
مقدمه ای بر ترجمان البلاغه :
ترجمان البلا غه قدیمی ترین اثر ادبی ایران بعد از اسلام است این کتاب قرن ها به فرخی شاعرمنسوب بوده است . رشید الدین
وطواط متوفی در 573 هجری در مقدمه حدایق السحر فی دقایق الشعر دلیل نگارش کتاب خود را پراشتباه بودن ونا خوش بودن
ترجمان البلاغه می داند ولی ازذکر نام نویسنده خود داری می کند . دومین مولفی که از ترجمان البلاغه یاد می کند یاقوت
حموی متوفی در 626 است که ان را منسوب به فرخی می داند .دولتشاه سمرقندی متوفی در 900 هجری نیز در جایی دیگر متذ
کر می شود که این کتاب متعلق به فرخی است .بعد ازوی کاتب چلبی و حاجی لطف علی بیک اذر ورضا قلی خان هدایت این
کتاب را بدون هیچ توضیح اضافی از فرخی می دانند در این میا ن میرزا محمد قزوینی در مقدمه المعجم تالیف قیس رازی
وشبلی نعمانی دانشمند بزرگ هندی به همین طریق پا ی نهاده وکتاب را متعلق به فرخی می دانند . همچنین عباس اقبال در
مقدمه خود بر حدایق السحر بمناسبت از بین رفتن ترجمان البلاغه تاسف می خورد.
نسخه ای قدیمی از ترجمان البلاغه تا کنون محفوظ مانده است که تاریخ کتابت ان اخر رمضان 507 است و به تازگی در
کتابخانه ی فاتح در اسلامبول بدست امده است درصفحه ی اول این نسخه امده است کتا ب ترجمان البلاغه را محمد بن
عمرالرادویانی تصنیف کرده است باید دانست هیچ یک از مولفین گذشته ادعا نمی کنند که این کتاب را دیده اند .بنا بر این
انتساب ترجمان البلاغه به فرخی به سندی معتبرمتکی نیست . لذا شاهدی در دست نسیت که نشان دهد ترجمان البلاغه را
محمدبن عمر الرادویانی ننوشته باشد
محمد بن اقبال رادویانی وکتاب او: ا
نام این مولف تنها دراغاز کتاب ودر صفحه ی اول ان ثبت شده است ودر هیچیک ازمنابع تاریخ ادبیا ت ایران تا انجا که ما
در دسترس داریم به چنین اسمی بر نمی خوریم ودر کتاب جغرافیایی که ما می شناسیم به هیچ نقطه ای به اسم رادویان تصادف
نمی کنیم . ودر کتاب انساب نیز نسبی به شکل "الرادویانی " مذکورنیست . اما از برخی از شواهد واشعار که در این کتاب
ذکر شده است میتوان حدس زد که وی در شرق ترکستان وبه احتمال قوی در" فرغانه" متولد شده ومدتی در انجا زیسته است .
بازنویسی ترجمان البلاغه
فصل 1
ترصیع
در فارسی به معنی به رشته کشیدن گوهر است . و آن هنگامی است که شاعر یا نویسنده در نظم و نثر کلماتی را به کار برد که از لحاظ وزن یکسان باشندوحروف قافیه ی یکسان داشته باشند . . این صنعت در علم بلاغت جایگاه ویژه ای دارد ، زیرا هر گوینده ای نمی تواند به خوبی از آن سود ببرد .
مثال :
بدیدار ماهی بکردار شاهی بفرهنگ پیری بدولت جوانی
عنصری
روز بزمت نامدارا فاخته انباز باز روز رزمت کامکارا شیر شاگرد شبان
عبدالجبّار زینبی
فصل 2
ترصیع و تجنیس
گرچه صنعت ترصیع در بلاغت مهم و قابل توجه است ، امّا هرگاه با صفتی دیگر هم چون تجنیس همراه شود ، زیباتر و چشم گیر تر خواهد شد .
مثال :
بیمارم و کار زار وتو درمانی بیم آرم وکارزار وتو در مانی
شاعر؟
طور است به نوبت اندرون زرین طیر است به زحمت اندرون پران
منجیک
فصل 3
تجنیس مطلق
جناس از الفاظ مشهور است . و آن چنان باشد که در بیتی دو یا سه کلمه از نظر حروف ، اعراب و نقطه یکسانی داشته باشند . چنینی بیتی را « مجانس » خوانند .
مثال :
بر همه نیکوان شهر شهی نیست با دو لبانت شهد شهی
شاعر؟
نام نکو بمان تو به هر برزن تا فضل تو پدیذ شوذ بر زن
ربیعی
فصل 4
تجنیس مرکب
این فصل در کتاب نیست .
فصل 5
تجنیس مردّد
ان است که کلمات هم قافیه ، که در شکل و اعراب و معنی مختلف باشند را پیوسته در ابیات بیاورند .
مثال :
شهی وقف کرده بر آمال مال چن او نی بمردی کسی زآل زال
یزدانی
دانم کی هیچ کس نکنذ مرتبت مرا دانم که مرده بر دل میراث خوار خوار
کسایی
فصل 6
تجنیس زاید
آن است که نویسنده و یا شاعر دو کلمه را با یک معنا آورد ، و به آخر یکی از آن ها حرفی اضافه کند . مانند نام و نامه
. مثال :
آبست و زعفران حسد تو کی حاسدت بر چشم چشمه دارذ و بر چهره زعفران
عنصری
سهی سروم از ناله چون نال گشته سها مانده از غم سهیل یمانی
محمد عبده
فصل 7
مقلوب
واژگونه می باشد و هنگامی است که شاعر سخنی را در واژگونه به کار برد . و بر دوقسم است : یکی آن که برخی از حروف قلب شوند . مانند : شاعر و عاشر . و دیگر آن که همه ی کلمات واژگون به کار روند . مانند : درم و مرد
. مثال :
عهد و قوت را مداری ، سعد و نصرت را مراد عز و دولت را مکینی ، ملک و ملت را مکان
زینبی
فصل 8
مقلوب مستوی
آن است که بیتی یا مصراعی را از انتها به ابتدا ( وارونه ) بتوان خواند . به گونه ای که معنای آن کامل باشد. و آن بر دو نوع است : اول آن هنگام که در مقلوب خواندن ، عبارت تغییری پیدا نکند . و با همان وزن و معنای قبل باشد. .
مثال :
زیرکا کبکا گریز زیت را نان آر تیز
شاعر ؟
و نوع دوم آن است که عبارت در قلب تغییر یابد .
مثال :
رامشم درمان دردم گرم یار
شاعر ؟
که اگر واژگونه خوانده شود ، مصراعی دیگر به دست می آید :
رای مرگم درد نا مردم شمار
هر چند در معنی سست وگاه بی ارزش است ، اما به لحاظ صنعت شعری ، بدیع و جالب است . و از این نوع شعر ، به لحاظ سستی نظم آن ، کسی نمی تواند بیش از چهار بیت فرابگیرد . و یا اصلا بیش از آن نمی توان پیدا کرد . تنها چند بیت به عربی در کتاب « زهره » که تألیف « خواجه محمّد بن داوود اصفهانی » است ، دیده ام .
فصل 9
مقلوب منجح
صنعتی است که شاعر لفظی را در ابتدای بیت بیاورد و مقلوب آن را به صورت قافیه به کار ببرد .
مثال :
زان دو جاذو نرگس مخمور با کشّی و ناز زار و گریان و غرایونم همه روز دراز
شاعر ؟
فصل 10
مقتضب
در فارسی به معنی « بازبریده » باشد . هنگامی است که شاعر و نویسنده ،در نظم و نثر ، سخنانی را بیاورند که حروف انها متجانس وبه یکدیگر شبیه باشد .اما دبیران وعامه ی اهل فضل ان را مجانس می نامند .وپارسی گویان ان را اقتضاب گویند .
مثال :
تیر وتیغت تازه دارد دین تازی را همی چون کمین دارد کمانت بر کمان بذ گان
زهره در تن زهره گردذ بی گره گردذ زره زهره گویذ زه امیرا چون بزه کردی کمان