آیین مسیحی
یکی از دینهای بزرگ جهان است و پیروان این دین را مسیحی مینامند.
دین و گرایش های مسیحی
مسیحیت بهطور کلی به سه گرایش بزرگ کاتولیک "Catholic" ارتودوکس "Orthodox" و پروتستان"Protestant" تقسیم شدهاست که گرایشهای کوچک و زیادی نیز از آنها شاخه می گیرند.
مسیحیت آغازین
تعدادی از مذاهب در طول سدههای دوم و سوم میلادی در سراسر امپراتوری روم، پیروانی را برای خود جلب کردهاند. مراسم نیایش ایسوس و میتراپرستی طرفداران زیادی داشت، اما مهارت سنت پل (پل مقدس) در تبلیغ کمک کرد تا مسیحیت به صورت مذهب اصلی مردم روم، در دوران او در آید. مسیحیان غالباً توسط امپراتوران رومی مورد شکنجه شدیدی قرار میگرفتند، اما سرانجام مسیحیت به عنوان دین رسمی این امپراتوری پذیرفته شد. [نیاز به ذکر منبع]
امپراتوری روم در مقابل دین های که با آیین رسمی و خدایان رومی در جنگ نبودند و یا تقدیس امپراتور را به زیر سؤال نمیبردند، با آزاد اندیشی و تحمل برخورد میکرد. دین ملی رومیها قدری سرد و بی جان بود و تعجبی ندارد که دین های دارای جنبههای روحانی و احساسی بیشتربودند، محبوبیت بیشتری پیدا کردند.
دینهای دیگر
دین میترا الههٔ ایرانی نور، روی عشق و برادری و اهمیت آن تکیه میکرد. این دین بهویژه در بین سربازان رومی محبوبیت داشت. آیین لیموس، الههای مصری، بسیاری از زنان رومی را جلب نمود. مسیحیت به سرعت در میان قشرهای مختلف جامعه محبوبیت پیدا کرد.سخنان مسیح که برای تمام مردم بسیار نو و تازه بود، تصویری متفاوت از مفاهیم اصلی زندگی ارائه می داد. مفاهیمی همچون مرگ، زندگی، گناه، دنیای پس از مرگ و از همه مهمتر این سخنان چهره متفاوتی از خداوند ارائه می داد که با بسیاری از تعالیم خرافی و غلطی که در آن دوران خداوند را به شکل یک جبّار همیشه خشمگین معرفی می کردند، تفاوت اساسی داشت. در «انجیل»(لغتی یونانی به معنای مژده)که «عهد جدید» نیز خوانده شده و کتاب مقدس مسیحیان است؛ برای نخستین بار از خداوند،با عبارات «خدای محبت» و «پدر آسمانی» نام برده می شود.
مخالفان
اولین گروه مسیحیان از دیدگاه پاگانها (افرادی که خدایان متعددرا میپرستیدند) مورد تردید بودند. دلیل این مسئله آن بود که آنها تصور میکردند مسیحیان برای برگزاری «جشنهای انس» و آدمخواری، جلسات سری تشکیل میدهند. چرا که گوشت حیوانات قربانی شده در معبد پاگانها (کافران بت پرست) را خریداری نکرده و همچنین در تفریحات عمومی وحشیانه، شرکت نمیکردند. یهودیان و به ویژه روحانیون یهودی، از مخالفین درجه اول مسیحیت و گسترش آن به شمار می رفتند. روحانیون یهودی در منطقه یهودیه و سایر مناطق یهودی نشین آن زمان تنها قدرت های رسمی و پذیرفته شده سیاسی به شمار می آمدند. تعالیم مسیح و اقدامات عملی او، در ابتدا این صاحبان قدرت را شگفت زده می نمود. این تعالیم به طور کلی و ریشه ای مذهب مورد قبول و پذیرفته شده ای را که سالها در میان مردم آن منطقه رواج داشت و اصولاً پایه قدرت سیاسی روحانیون به شمار می آمد، مورد تردید قرار می داد. به علاوه این تعالیم بسیاری از رسوم و قوانینی را که روحانیون یهودی صرفاً برای حفظ و تثبیت قدرت و همچنین توجیه لزوم وجود خود با آیین یهودممزوج ساخته بودند را از اعتبار ساقط می نمود. نگرانی هایی که این مسائل در میان قدرتمندان یهود ایجاد می نمود، سبب شد که به مقابله با این حرکت برخیزند. دولت حاکمه بر منطقه در آن زمان،(که توسط امپراطور قیصر روم تعیین می گردید)به خاطر مسائلی از قبیل نفوذ بیشتر در میان مردم، حفظ انسجام منطقه و جلوگیری از ایجاد آشوب و مسایلی از این دست، با روحانیون یهود که در میان مردم صاحب قدرت سیاسی و معنوی بودند؛ گونه ای رابطه دو طرفه و مسالمت آمیز داشت. مأموران دولتی به خاطر حفظ مصالح امنیتی، با مشورت روحانیون هر چند وقت یکبار مسیحیان را مورد اذیت و آزار قرار میدادند. بسیاری از مسیحیان شکنجه شده و مردند. اما به هر حال، علی رغم شکنجه و آزار فراوان، مسیحیت به گسترش خود ادامه داد.
تضاد دین با سیاست در غرب
اندیشه «سکولاریزم» (جدایی میان دین و سیاست) برای نخستین بار در اروپا پدید آمد، در همان جا به رشد و تکامل رسید و سپس از زادگاه و پرورشگاه نخستین خویش، راهی دیار شرق گردیده و پس از پذیرایی گرم، سالها است که در میان ملل شرق از حالت مهمان بودن خارج و اقامت دایمی برگزیده است.
این طرز تفکر، همان گونه که در غرب، به سرعت کوهها و مرزهای کشورهای گوناگون را در نوردید، در میان کشورهای مشرقزمین نیز برقآسا، گسترش یافته و از محصولات و فراوردههای آن مانند دموکراسی، آزادی، تساوی حقوق همهی آحاد جامعه و... به صورت چشمگیر، مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. در این گفتار سعی میکنیم، علل و انگیزههای گرایش به اندیشه سکولاریزم در غرب را به بررسی و تحلیل گرفته و پس از تکمیل آن، به گسترش و تهاجم سیلآسای این تفکر در جهان شرق و جوامع اسلامی بپردازیم.
علل تقابل میان دین و سیاست در غرب
1 تحریف:
میگویند، سربازی نزد یکی از شاهان رفته و از وضعیت بد در خوابگاه و کمبود غذا، شکایت نمود و اظهار کرد که در طی مدت خدمت خود، هیچ روزی از غذا سیر نشده و با شکم گرسنه هم نمیتواند از مرزهای کشورش پاسداری نماید.
شاه مقداری از برف را گرفته و آن را به اندازه یک توپ بزرگ، پاغنده ساخت و سپس ده نفر از سربازان را با فاصله چند متری ایستاد نمود و سرباز شکایتمند را در آخر صف قرار دارد.
توپ برفی را از فاصله چند متری به سوی یکی از سربازان انداخت و دستور داد که آن را به نوبت به سمت سربازهای بعدی پرتاب نماید.
وقتی این پاغنده چند کیلویی به دست شخص شاکی رسید، به اندازهای کم شده بود که نمیتوانست، کف دستش را پر کند.
و آنگاه شاه، رو به شاکی کرده و گفت: «ما از طرف بالا، غذایتان را به صورت کامل حواله میکنیم ولی وقتی این غذا در دست رتبههای پایین قرار میگیرد، هر کدام به نوبت خویش از آن کم میکند و هنگامی که به دست تو قرار میگیرد، مقدار ناچیزی بیش باقی نمیماند.»
در قضایای تاریخی، تحولات اجتماعی، مسایل علمی و فرهنگی و مکاتب فکری و عقیدتی، نیز وضع بدین منوال است و با گذشت زمان، تغییرات گوناگون در عرصههای مختلف، پدید میآید.
از این رو میتوان گفت که تمام پدیدههای هستی، با مرور زمان مخصوصاً با گذشت قرنهای طولانی دستخوش تغییرات زمانی، میگردد. جامعه انسانی، نحوه زندگی، ابزار زندگی، قوانین حکومتها، فرهنگ، اندیشه، عقیده، ارزشها، روابط و چیزهایی از این قبیل، همه و همه در حال تحول و دگرگونی است. اگر بخواهیم از دید فلسفی به این گونه قضایا بنگریم، باید گفت که این عالم، عالم تحول است چون در محدودهی زمان قرار دارد و «زمان» هیچگاه حالت ثبات نداشته و لحظه به لحظه تغییر میکند و از این رو تمام پدیدهها، زیر سلطه «زمان»، ثبات ندارد. حتی کوهها، صخرهها، و قارهها در حال جابهجایی و دگرگونی است و همیشه بنابر تعبیر صدرالمتألهین دارای حرکت جوهری میباشد. بنابراین نظریه دقیق فلسفی؛ حتی وضعیت پدیدهها در طول دو ثانیه، مساوی نبوده و وضعیت آنها در ثانیه دوم، متفاوت با ثانیه اول میباشد.(کل شئ هالک الا وجهه)
از این رو عقاید و باورهای دینی و قوانین آسمانی نیز کمابیش از طوفان تحولات عمومی، نمیتواند در امان بماند و لذا مسلمانان، معتقدند که دینهای یهودیت و مسیحیت با وفات حضرت موسی و حضرت عیسی، کمکم راه انحراف را به پیش گرفته و برخی از پیروان آنها، روی اغراض گوناگون، دست به تحریف دراز نموده و بسیاری از محتویات کتابهای مقدس آسمانی، چون تورات و انجیل، با حملات تحریفی آنها تار و مار گردیده و جای آنها با مطالب و دستورات دیگری که مورد علاقه تحریفگران بوده و از روح کلام الهی، کاملاً فاصله داشته، پر شده است.
وقتی متون کتب مقدس تورات و انجیل که مستحکمترین سند یک دین آسمانی بعد از رحلت آورندهی آن و ماندگارترین قانون مدون به حساب میآید و در حین بروز هر نوع مشکل، پناهگاه مطمئن و عروهالوثقی برای پویندگان آن میباشد از دست تحریفگران مصون نماند، در قسمت سیره و روش رفتاری و گفتاری خود آن پیامبران، وضعیت کاملاً روشن است. زیرا وقتی ترس از خدا در دل نباشد، از بابت بندهاش هیچ دلهرهای نخواهند داشت و به آسانی میتوانند سنت و سیره پیامبرانشان را طبق میل و هدف خویش تغییر دهند.
نمونههایی از تحریف دین در جهان غرب
اول تضاد میان دین و علم در داستان رانده شدن حضرت آدم از بهشت:
برای روشن شدن این مطلب، قسمتی از سخنان استاد شهید مرتضی مطهری را از کتاب شناخت در قرآن، نقل میکنیم:
«فرنگیها [غربیها] فکر میکنند به طور کلی ایمان و دین، در ماهیت خودش ضد [علم] شناخت، شناسایی و معرفت است و ایمان {و دین} در محیطی که [دانش و] شناخت نباشد، بهتر محفوظ میماند و رشد میکند. این نوع نگرش در میان غربیها، فکر مسلمی است و ریشه آن هم اندیشهای است که در [کتاب] تورات است و مسلماً جزء بخشهای تحریف شده تورات هم هست.
تورات در «سفر تکوین» تصریح کرده است که «شجره ممنوع» یعنی همان درختی که نزدیک شدن آدم به آن ممنوع بوده و نزدیکی آدم بدان درخت، گناهی شد که سبب گردید او را از بهشت، بیرون راند درخت [علم، دانش و] معرفت بوده است.
{طبق عقیده غربیها} آدم تا هنگامی که از آن درخت، نخورده بود، از خود بیخبر و ناآگاه بود و وقتی از آن درخت خورد، چشمانش باز شد و [دانش] و آگاهی به دست آورد. و به جرم آن که [علم و]شناخت پیدا کرد، از بهشت بیرون شد.
این فکر به طور مسلم یک فکر ضداسلامی است و اندیشهای است که هرگز با تعلیمات قرآن مجید سازگاری ندارد. میدانیم که در قرآن کریم، خلقت آدم با علم و معرفت آغاز میشود، خدای تعالی وقتی راجع به خلقت آدم، به ملائکه توضیح میدهد، عظمت و اهمیت و سر خلقت آدم را در استعداد او برای شناخت {و فراگیری علم و دانش} معرفی میکند.
«و خدای عالم همهی اسماء [و همه حقایق جهان هستی] را به آدم تعلیم داد» آیات 31 تا 33 سوره بقره.
آنگاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اگر شما در دعوای خود صادق هستید اسمای حقایق هستی را بیان کنید، در این میان، فرشتگان از گفتن و بیان حقایق هستی عاجز ماندند، ولی وقتی خداوند از آدم خواست که نامهای حقایق جهان هستی را بیان نماید، آدم با علم وسیعی که داشت، نامهای تمام حقایق را بیان نمود».
نتیجه داستان اخراج حضرت آدم از بهشت آسمانی، طبق
نقل کتاب تحریفشده تورات، آن است که حضرت آدم از درخت آگاهی و علم، میوهای برداشت و نوش جان کرد و با خوردن میوه آن، پردههای غفلت و جهالت از چشمانش برطرف گردیده و به علم و آگاهی و بصیرت، دست یافت و چون حضرت آدم از طرف خداوند، مؤظف و مأمور به دوری از این درخت «آگاهی» بود، لذا از بهشت رانده شد.
این کتاب که محکمترین و با اعتبارترین تکیهگاه برای پیروان دین یهودیت و مسیحیت میباشد، با صدای بلند فریاد میزند که دین و دینداری با علم و دانش، قابل جمع نبوده و محل مطمئن و زمینه مناسب برای دینداری، جایی است که از فضای تقلید و پیروی کورکورانه و گنگ برخوردار باشد.
بنابر این دیدگاه، وقتی علم و آگاهی در ساحه دین، قدم بردارد، بازار دینداری و تقلید کورکورانه را به کساد و سردی مواجه میسازد، زیرا در محیط علمی، سپاه منطق، استدلال، مناظره، جدال، تحلیل، بررسی و چون و چراهای متعدد از هر سو، سر بر افراشته و بر لشکر جهل، جمود، تحجر و تقلیدهای بیمورد، یورش برده و این لشکر واپسگرا را به عقب میراند.
وقتی یک کتاب آسمانی [البته تحریف شده] این گونه خرافات و چرندیات را برای پیروان خویش، پیشکش نماید، دیگر نمیتوان این نوع کتاب و دین را باعث سعادت و ترقی جامعه و افراد آن دانست و این گونه ادیان، در حقیقت از زیر پوشش تعریف دین، خارج میگردد، زیرا تعریف درست و قابل قبول برای دین عبارت است از این که: «مجموعه دستورات و مقرراتی که سعادت دنیا و آخرت و اصلاح فرد و جامعه را تضمین و تأمین مینماید.»
آیا دینی که علم و دانش را پدیده منفی بداند و فراگیری آن را گناهی نابخشودنی تلقی نماید، میتواند سعادت دنیا و آخرت و اصلاح فرد و جامعه را تأمین و تضمین نماید؟
آیا جهالت و تاریکی، میتواند فردای روشن و فضای شفاف را به همراه آورد؟
آیا ماهیت تاریکی، تقلید، غفلت و نادانی با جوهر تکامل، ترقی، پیشرفت، سعادت، رستگاری و دانایی، همخوانی و سازگاری دارد؟