دانلود مقاله تعلیم و تربیت در اسلام

Word 81 KB 8781 23
مشخص نشده مشخص نشده روانپزشکی - روانشناسی - علوم تربیتی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • بحث ما درباره تعلیم و تربیت در اسلام است .

    تعلیم و تربیت ، بحث‏ ساختن افراد انسانها است .

    یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبه‏ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد ، نمی‏تو اند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد .

    یعنی‏ مکتبی که می‏خواهد در مردم طرحهای خاص اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی را پیاده‏ کند بالاخره اینها را برای انسانها می‏خواهد ، اعم از اینکه هدف، فرد باشد یا جامعه ، که این خود مسأله‏ای است ، که در همین جا باید بحث بشود .

    اگر هدف ، جامعه باشد ، بالاخره این افراد هستند که به وسیله آنها باید این طرحها پیاده شود .

    افراد باید آموزش ببینند و طوری پرورش پیدا کنند که همین طرحها را در اجتماع پیاده کنند .

    و اگر هدف فرد باشد نیز ] بدیهی است که آموزش و پرورش افراد ضروری است ] .

    در اسلام ، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع ، یعنی فرد خودش خالی از اصالت نیست .

    پس بالاخره طرحی و برنامه‏ای برای‏ ساختن فرد وجود دارد ، اعم از اینکه فرد را باید ساخت برای طرحهایی که‏ برای اجتماع و جامعه است - و این طرح و برنامه را به عنوان مقدمه ساختن‏ اجتماع در نظر بگیریم - یا فرد را باید ساخت از این نظر که هدف ، ساختن‏ افراد است ، و یا از یک نظر جمعی فرد باید ساخته بشود ، هم از آن جهت‏ که باید مقدمه‏ای و ابزاری برای ساختن اجتماع باشد و هم از نظر اینکه‏ خودش هدف است .

    اینجاست که ما باید با اصول تعلیم و تربیت اسلامی آشنا بشویم .

    اولا آیا اسلام برای مسأله تعلیم به عنوان آموزش دادن و آگاهی دادن اهمیتی‏ قائل است یا نه ؟

    و به عبارت دیگر آیا اسلام عنایتی به پرورش عقل و فکر انسان دارد یا چنین عنایتی ندارد ؟

    این همان مسأله علم است که از قدیم‏ میان علما مطرح بوده ، هم اصل مطلب که اسلام دینی است که به علم دعوت‏ کرده است ، و هم خصوصیات آن که آن علمی که اسلام به آن دعوت کرده است‏ چه علمی است ؟

    که افرادی نظیر غزالی ، فیض و دیگران در این زمینه بحث‏ کرده‏اند .

    و از نظر تربیت و پرورش هم که مقررات اخلاقی اسلام ، همه ، مقررات پرورشی انسانها است که انسانی که اسلام می‏خواهد پرورش بدهد ، انسان نمونه اسلام چگونه انسانی است و مدل آن انسان چگونه مدلی است .

    البته مسائل دیگری هم در اینجا هست که مربوط به کیفیت اجرای مطلب است‏ ، یعنی هدفها مشخص ، ولی برای تربیت انسان از چه متود و روشی بایداستفاده کرد ؟

    یعنی تا چه اندازه ملاحظات روانی در تعلیمات اسلامی منظور شده است ؟

    مثلا در تعلیم و تربیت کودک چه دستورهایی رسیده و در آن‏ دستورها چقدر واقع بینی و ملاحظات روانی رعایت گردیده ، و درگذشته ، تعلیم و تربیتهای قدیمی ما چقدر منطبق با تعلیمات اسلامی بوده و چقدر نبوده ، و تعلیم و تربیتهای امروز ما چقدر منطبق است ؟

    پرورش عقل مسأله اول که باید بحث کنیم همان مسأله پرورش عقل و فکر است .

    در اینجا ما دو مسأله داریم ، یکی مسأله پرورش عقل ، و دیگر مسأله علم .

    مسأله علم همان آموزش دادن است .

    " تعلیم " عبارت است از یاد دادن .

    از نظر تعلیم ، متعلم فقط فراگیرنده است و مغز او به منزله‏ انباری است که یک سلسله معلومات در آن ریخته می‏شود .

    ولی در آموزش ، کافی نیست که هدف این باشد .

    امروز هم این را نقص می‏شمارند که هدف‏ آموزگار فقط این باشد که یک سلسله معلومات ، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بریزد ، آنجا انبار بکند و ذهن او بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده است .

    هدف معلم باید بالاتر باشد و آن اینست که نیروی فکری‏ متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند ، یعنی کار معلم در واقع آتشگیره دادن است .

    فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید ، و تنوری‏ که در آن ، هیزم و چوب جمع است ، شما آتشگیره از خارج می‏آورید ،آنقدر زیر این چوبها و هیزمها آتش می‏دهید تا خود اینها کم کم مشتعل بشود و تنور با هیزم خودش مشتعل گردد .

    چنین به نظر می‏رسد که آنجا که راجع به‏ عقل و تعقل - در مقابل علم و تعلم - بحث می‏شود نظر به همان حالت رشد عقلانی و استقلال فکری است که انسان قوه استنباط داشته باشد .

    دو نوع علم جمله‏ای دارند امیرالمؤمنین که در نهج‏البلاغه است ( و من مدتها پیش ، ذهنم متوجه این مطلب شده بود و شواهدی هم برایش جمع کرده‏ام ( .

    می‏فرمایند : « العلم علمان » ( و در یک نقل دیگر : » العقل عقلان ) ، علم‏ مطبوع و علم مسموع » ( یا : « عقل مطبوع و عقل مسموع ( ولا ینفع المسموع‏ اذا لم یکن المطبوع » ( 1 ).

    علم دو علم است ، یکی علم شنیده شده ، یعنی‏ فرا گرفته شده از خارج ، و دیگر علم مطبوع .

    علم مطبوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه می‏گیرد ، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص‏ است .

    بعد می‏فرماید : و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فایده ندارد .

    و واقعا هم همین جور است .

    این را در تجربه‏ها درک کرده‏اید : افرادی هستند که اصلا علم مطبوع ندارند .

    منشأ آن هم اغلب سوء تعلیم و سوء تربیت است‏ ، نه اینکه استعدادش را نداشته‏اند .

    تربیت و تعلیم جوری نبوده که آن‏ نیروی مطبوع او را به حرکت درآورد و پرورش بدهد .

    سیستم آموزشی قدیم و پرورش عقل اغلب سیستم آموزشی قدیم خودمان همین جور بوده .

    شما می‏بینید که افرادی‏ - حال یا به علت نقص استعداد و یا به علت نقص تعلیم و تربیت - نسبت‏ به آن معلوماتی که آموخته‏اند درست حکم ضبط صوت را دارند .

    کتابی را درس گرفته ، خیلی هم کار کرده ، خیلی هم دقت کرده ، درس به درس آن را حفظ کرده و نوشته و یاد گرفته ، بعد مثلا مدرس شده و می‏خواهد همان درس‏ را بدهد ، آنچه که در این کتاب و در حاشیه‏ها و شرح آن بوده ، همه را مطالعه کرده و از استاد فراگرفته است .

    هر چه شما راجع به این متن و این‏ شرح و این حاشیه بپرسید ، خوب جواب می‏دهد ، یک ذره که پایتان را آن‏ طرف بگذارید ، او دیگر لنگ است ، معلوماتش فقط همین مسموعات است و اگر مطلب دیگری در جای دیگر باشد که او بخواهد از این مایه‏های معلومات‏ خودش آنجا نتیجه‏گیری بکند عاجز است .

    و بلکه من دیده‏ام افرادی را که بر ضد آنچه که اینجا یاد گرفته‏اند آنجا قضاوت می‏کنند .

    و لهذا شما می‏بینید که یک عالم ، مغزش جاهل است .

    عالم است ولی مغزش مغز جاهل است .

    عالم است ، یعنی خیلی چیزها را یاد گرفته ، خیلی اطلاعات دارد ولی آنجا که شما مسأله‏ای خارج از حدود معلوماتش طرح می‏کنید می‏بینید که با یک‏ عوام صد درصد عوام طرف هستید ، آنجا که می‏رسد ، یک عوام مطلق از آب‏ درمی‏آید .

    غیبگو و پادشاه مثل معروفی است ( که البته افسانه است ) می‏گویند که یک غیبگو و رمالی ، علم غیبگویی و رمالی را به بچه‏اش آموخته بود .

    خودش در دربار پادشاه حقوق خوبی می‏گرفت ، این علم را به بچه‏اش آموخته بود که بعد از خودش او این پست را اداره کند .

    تا روزی که او را به پادشاه معرفی کرد .

    پادشاه خواست که او را امتحان کند .

    تخم مرغی در دستش گرفت و به او گفت : اگر گفتی که در دست من چیست ؟

    او هر چه حساب کرد نفهمید که‏ چیست .

    پادشاه گفت : وسطش زرد است و اطرافش سفید .

    یک فکری کرد و گفت : این سنگ آسیائی است که در وسطش هویج ریخته‏اند .

    پادشاه خیلی‏ بدش آمد و بعد پدرش را آورد و گفت : آخر این چه علمی است که به او آموخته‏ای ؟

    !

    گفت : علم را من خوب آموختم ولی این عقل ندارد .

    آن حرف‏ اول را از روی علمش گفت ولی این دومی را از روی بی‏عقلیش گفت .

    شعورش‏ نرسید که سنگ آسیا در دست انسان جا نمی‏گیرد .

    این را عقل آدم باید حکم‏ بکند .

    این داستان معروف است و من تا به حال از چند نفر شنیده‏ام .

    می‏گویند : یک وقت یک خارجی آمده بود کرج ، با یک دهاتی روبرو شد .

    این دهاتی‏ خیلی جوابهای نغز و پخته‏ای به او می‏داد .

    هر سؤالی که می‏کرد خیلی عالی‏ جواب می‏داد .

    بعد او گفت که تو اینها را از کجا می‏دانی ؟

    گفت : " ما چون سواد نداریم فکر می‏کنیم " .

    این خیلی حرف پرمعنایی است : آنکه‏ سواد دارد معلوماتش را می‏گوید ولی من فکر می‏کنم .

    و فکر خیلی از سواد بهتر است .

    این مسأله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود ( 1 ) ، یک مطلب اساسی‏ است ، یعنی در همین آموزشها و تعلیم و تربیتها در مدرسه‏ها وظیفه معلم‏ بالاتر از اینکه به بچه یاد می‏دهد اینست که کاری بکند که قوه تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد ، نه اینکه فقط در مغز وی معلومات بریزد ، که اگر معلومات خیلی فشار بیاورد ذهن بچه راکد می‏شود .

    در میان علما ، افرادی که خیلی استاد دیده‏اند ، من به اینها هیچ اعتقاد ندارم .

    به همین دلیل اعتقاد ندارم که خیلی استاد دیده‏اند ، همان که‏ برایشان باعث افتخار است .

    مثلا می‏گویند : " فلان کس سی سال به درس‏ مرحوم نائینی رفته ، یا بیست و پنج سال متوالی درس آقا ضیاء را دیده " .

    عالمی که سی سال یا بیست و پنج سال عمر را یکسره درس این استاد و آن‏ استاد را دیده ، او دیگر مجال فکر کردن برای خودش باقی نگذاشته ، دائما می‏گرفته ، تمام نیرویش صرف گرفتن شده ، دیگر چیزی نمانده برای آنکه با نیروی خودش به مطلبی برسد .

    شباهت مغز و معده مغز انسان ، درست حالت معده انسان را دارد .

    معده انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد و با ترشحاتی که خودش روی غذا می‏ریزد آن را به‏ اصطلاح بسازد .

    و باید معده اینقدر آزادی و جای خالی داشته باشد که به آسانی بتواند غذا را زیرو رو کند ، اسیدها و شیره‏هایی را که باید ، ترشح نماید و بسازد .

    ولی معده‏ای که مرتب بر آن‏ غذا تحمیل می‏کنند و تا آنجا که جا دارد به آن غذا می‏دهند ، دیگر فراغت ، فرصت و امکان برایش پیدا نمی‏شود که این غذا را درست حرکت بدهد و بسازد .

    آنوقت می‏بینید اعمال گوارشی اختلال پیدا می‏کند و عمل جذب هم در روده‏ها درست انجام نمی‏گیرد .

    مغز انسان هم قطعا همین‏جور است .

    در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانش آموز داده بشود و او به فکر کردن ترغیب گردد .

    ملاک ، زیاد استاد دیدن نیست ما در میان استادهای خودمان آن استادهایی را می‏دیدیم ابتکار دارند که‏ زیاد معلم ندیده بودند .

    شیخ انصاری که یکی از مبتکرترین فقهای صدو پنجاه‏ سال اخیر است ، از تمام علمای فعلی کمتر استاد دیده ، یعنی دوره استاد دیدنش بسیار کم بوده است .

    طلبه‏ای بود که رفت نجف .

    مختصری استادهای‏ نجف را دید .

    بعد خودش راه افتاد دنبال استادهای متنوع .

    رفت مشهد .

    مدتی در مشهد ماند .

    خیلی نپسندید .

    به تهران آمد .

    تهران هم خیلی نماند .

    رفت اصفهان ، اصفهان کمی بیشتر ماند .

    آقا سید محمد باقر حجه الاسلام ، در این شهر و معلم " رجال " بود .

    در فن " رجال " چیزهایی یاد گرفت‏ .

    بعد رفت کاشان .

    سه سال کاشان ماند .

    نراقیها کاشان بودند .

    آنجا از همه جا بیشتر ماند .

    یعنی همه دوره معلم دیدن او ، اگر حساب کنید به ده‏ سال نمی‏رسد .

    در صورتی که دیگران بیست سال و بیست و پنج سال و سی سال معلم دیده‏اند .

    آقای بروجردی را اغلب ایراد می‏گرفتند که کم استاد دیده ، و از نظر ما حسنش همین بود که خیلی استاد ندیده بود .

    ایشان هم کم استاد ندیده بود ، ده دوازده سال استادهای درجه‏ اول دیده بود ، هفت هشت سال نجف و سه چهار سال اصفهان استاد دیده بود ، ولی نجفیها قبولش نمی‏کردند ، می‏گفتند این استاد کم دیده ، مثلا باید سی‏ سال استاد دیده باشد .

    و به همین دلیل که کمتر استاد دیده بود ، ابتکارش‏ از اغلب آن علما بیشتر بود ، یعنی فکر می‏کرد ، مسائل ، مسائلی است که‏ خودش فکر می‏کرد .

    مجال فکر کردن داشت .

    به هر حال خیال نمی‏کنم این مسأله جای تردید باشد که در آموزش و پرورش‏ ، هدف باید رشد فکری دادن به متعلم و به جامعه باشد .

    تعلیم دهنده و مربی هر که هست : معلم است ، استاد است ، خطیب است ، واعظ است ، باید کوشش کند که { به شخص } رشد فکری یعنی قوه تجزیه و تحلیل بدهد ، نه اینکه تمام همش این باشد که هی بیاموزید ، هی فراگیرید ، هی حفظ کنید .

    در این صورت چیزی نخواهد شد .

    و آنچه که ما راجع به تعقل می‏بینیم ، تعقل همان فکر کردن است ، نیروی فکر کردن خود شخص است که استنباط بکند ، اجتهاد بکند ، رد فرع بر اصل بکند .

    ما در میان استادهای خودمان آن استادهایی را می‏دیدیم ابتکار دارند که‏ زیاد معلم ندیده بودند .

    آقا سید محمد باقر حجهالاسلام ، در این شهر و معلم " رجال " بود .

    مفهوم اجتهاد مرحوم آقای حجت یکوقت حرف خیلی خوبی درباب اجتهاد زد .

    گفت : اجتهاد واقعی اینست که وقتی یک مسأله جدید که انسان هیچ سابقه ذهنی‏ ندارد و در هیچ کتابی طرح نشده به او عرضهشد ، فورا بتواند اصول را به طور صحیح تطبیق کند و استنتاج نماید ، والا انسان مسائل را از " جواهر " یاد گرفته باشد ، مقدمه و نتیجه ( صغری و کبری و نتیجه ) همه را گفته‏اند ، او فقط یاد می‏گیرد [ و می‏گوید ] من‏ فهمیدم صاحب " جواهر " چنین می‏گوید ، بله ، من هم نظر او را انتخاب‏ کردم ، این اجتهاد نیست ، همین کاری که اکثر می‏کنند .

    اجتهاد ، ابتکار است و اینکه انسان خودش رد فرع بر اصل بکند .

    و لهذا مجتهد واقعی در هر علمی همین طور است .

    همیشه مجتهدها عده‏ای از مقلدها هستند ، مقلدهایی در سطح بالاتر .

    شما می‏بینید در هر چند قرن یک نفر پیدا می‏شود که اصولی را تغییر می‏دهد ، اصول دیگری به جای آن می‏آورد و قواعد تازه‏ای ابداع می‏کند ، بعد همه مجتهدها از او پیروی می‏کنند .

    مجتهد اصلی همان یکی است ، بقیه مقلدهایی به صورت مجتهد هستند که از این مقلدهای معمولی کمی‏ بالاترند .

    مجتهد واقعی در هر علمی همین جور است در ادبیات این جور است ، در فلسفه و منطق این جور است ، در فقه و اصول اینجور است ، در فیزیک و ریاضیات اینجور است .

    شما می‏بینید در فیزیک ، یک نفر می‏آید یک مکتب فیزیکی می‏آورد ، بعد تمام علمای فیزیک تابع او هستند .

    این را که مکتب جدیدی می‏آورد و مکتب قابل قبولی هم می‏آورد که افکار را تابع‏ فکر خودش می‏کند باید گفت مجتهد واقعی .

    ولی تفکر بدون تعلیم و تعلم امکان پذیر نیست .

    مایه اصلی تفکر ، تعلیم‏ و تعلم است .

    ( البته ما فکرهای عقلانی را داریم می‏گوئیم و به مسأله وحی‏ فعلا کاری نداریم ) .

    و اینکه در اسلام دارد که تفکر عبادت است غیر از اینست که تعلم عبادت است .

    این دو مسأله است .

    ما یکی درباب تعلیم و تعلم داریم که تعلیم عبادت است ، تعلم عبادت است ، و یکی درباب تفکر داریم که تفکر عبادت است ، و آنچه درباب تفکر داریم بیشتر است از آنچه که در باب تعلم داریم .

    مثلا : « افضل العبادش التفکر » ( 1 ) .

    یا : « لا عبادش کالتفکر » ( 2 ) .

    یا : » کان اکثر عبادش ابی ذر لتفکر » ( 3 ) .

    و در این زمینه البته خیلی‏ هست ، و این غیر از مسأله تعلم است .

    در تفکر ، گذشته از نتیجه‏ای که‏ انسان از فکر خود می‏گیرد ، فکر خود را رشد می‏دهد .

    در قرآن راجع به تفکر و تعقل ، مطلب زیاد داریم .

    لزومی هم ندارد که بخواهیم آیات قرآن در این زمینه را جمع بکنیم .

    خیلی موارد داریم که قرآن دعوت به تفکر و تعقل‏ کرده است .

    دعوت اسلام به تعلیم و تعلم و اما مسأله دیگر مسأله علم و تعلم است که این دیگر فراگیری است که‏ افراد از یکدیگر فرا بگیرند .

    خیال نمی‏کنم نیازی باشد که راجع به دعوت‏ اسلام به تعلیم و تعلم بحثی بکنیم ، زیرا امر واضحی است .

    باید در حدود علم اسلامی و تعلیمات اسلامی بحث کنیم که آن علمی که اسلام دعوت می‏کند چه‏ علمی است ، والا همین که در اولین آیات وحی می‏فرماید : « اقرأ باسم ربک‏ الذی خلق ، خلق الانسان من علق ، اقرأ وربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ، علم » « الانسان مالم یعلم »( 1 ) ، بهترین شاهد است بر عنایت فوق‏العاده اسلام‏ به تعلیم و تعلم .

    « الذی علم بالقلم ».

    قلم [ مظهر ] سواد و نوشتن است‏ .

    آیات دیگر : » هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون »( 2 ) .

    » وقال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا ( 3 ) .

    همچنین پیغمبر اکرم فرمود : « بالتعلیم ارسلت » ( 4 ) من فرستاده شدم‏ برای تعلیم .

    در آن داستان معروف که وارد مسجدشان شدند و دو حلقه جمعیت‏ دیدند که در یکی مردم مشغول عبادت بودند و در دیگری مشغول تعلیم و تعلم‏ ، فرمود : « کلاهما علی خیر » هر دو کار خوب می‏کنند « ولکن بالتعلیم‏ ارسلت » ولی من برای تعلیم فرستاده شده‏ام .

    و بعد خود حضرت آمدند در آن‏ جمعی که مشغول تعلیم و تعلم بودند نشستند .

    آیه دیگر : « هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته‏ ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه »( 5 ) .

    « یزکیهم »بیشتر به پرورش‏ می‏خورد و مربوط به تربیت است .

    « ویعلمهم الکتاب والحکمه ».

    حالامقصود از کتاب هر چه هست ، مطلق کتاب است [ یا قرآن ] بالاخره کتاب و حکمت با یکدیگر توأم شده است .

    " حکمت " دریافت حقیقت است و در این بحثی نیست .

    بحث اینکه چی حکمت است و چی حکمت نیست بحث صغروی‏ است .

    هر دریافت حقیقتی را حکمت می‏گویند .

    » یؤتی الحکمه من یشاء ، ومن یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا »( 1 ).

    پس در این جهت که اسلام به طور کلی دعوت به تعلیم و تعلم کرده است ، یعنی هدف اسلام و جزء خواسته‏های اسلام عالم بودن امت اسلامی است بحثی‏ نیست ، " « طلب العلم فریضه علی کل مسلم » " از مسلمات احادیث نبوی‏ است ، و " مسلم " در اینجا خصوصیت ندارد و مقابل " مسلمه " نیست .

    کدام علم ؟

    در مسأله تعلیم و تعلم ، عمده اینست که ما ببینیم حدود این مطلب‏ چیست ؟

    من در یک سخنرانی که در " گفتار ماه " ( 1 ) چاپ شده به نام‏ " فریضه علم " بحثی را طرح کردم که بعضی علمها واجب عینی است ، یعنی‏ خود آن علم به عنوان یک اعتقاد بر هر مسلمانی لازم و واجب است ، مثل‏ معرفهالله ، علم بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر ، آن مقدار که مقدمه ایمان یا از شرایط ایمان است ، چون ایمان در اسلام گرایش عن علم است نه گرایش عن تقلید .

    این علم واجب عینی‏ است .

    این را همه علما ذکر کرده‏اند .

    پس " « طلب العلم فریضه » " قدر مسلم شامل آن علمهایی که از شرایط ایمان است هست .

    از این که‏ بگذریم ، باید ببینیم که [ این علم ] چیست ؟

    یک بحث تقریبا لغو و بیهوده‏ای میان اصناف علمای اسلامی در گرفته راجع‏ به اینکه این علمی که فریضه است چه علمی است ؟

    فقها گفتند که مقصود علم‏ فقه است برای اینکه مقدمه عمل است .

    علمای اخلاق گفتند خیر ، علم اخلاق‏ خیلی از آن لازمتر و واجبتر است .

    علمای کلام گفتند علم کلام است .

    علمای‏ تفسیر گفتند علم تفسیر و کتاب الله است .

    ولی این دیگر بحث ندارد ، زیرا علم یا خودش هدف است و یا مقدمه است برای هدفی .

    هر جا که خودش‏ هدف است ، واجب است ، مثل همین اصول عقاید .

    هر جا هم که خودش هدف‏ نیست .

    اگر هدفی از هدفهای اسلامی متوقف به آن باشد ، از باب مقدمه‏ واجب ، واجب می‏شود .

    خود فقها این سخن را می‏گویند که آموختن مسائل ، واجب مقدمی ولی واجب تهیؤی است ، و به اصطلاح واجب نفسی تهیؤی است ، یعنی آن چیزی که بر ما واجب است عمل کردن است ، مثلا ما باید نماز بخوانیم ، ولی اینکه انسان بخواهد درست نماز بخواند ، بدون اینکه مسائل‏ نماز را بداند امکان ندارد .

    پس برای اینکه انسان برای خواندن نماز آماده شود ، یعنی بتواند نماز را صحیح بخواند ، واجب است مسائل نماز را یاد بگیرد .

    اختصاص به نماز و روزه و اینگونه تکالیف ندارد ، هر وظیفه‏ای از وظایف اسلامی که نیازمند به علم باشد ، همان علم برایش واجب‏ می‏شود به عنوان یک واجب نفسی تهیوی ، یعنی واجبی که ما را آماده‏ می‏کند برای واجب دیگر ، اجبی که نوعی واجب مقدمی است .

    علم اخلاق هم‏ طبعا { یک واجب نفسی تهیؤی است } .

    اسلام از ما یزکیهم می‏خواهد ، تزکیه‏ نفس می‏خواهد ، آن هم که بدون علم ممکن نیست ، پس آموختن مسائل روانی و اخلاقی ، مقدمه برای اینکه تزکیه نفس حاصل بشود لازم است .

    همچنین وقتی‏ ما باید یک سلسله دستورات را از قرآن بیاموزیم ، بدیهی است آموختن خود قرآن و تفسیر آن واجب است .

    و دائره علم آنوقت توسعه پیدا می‏کند که ما گذشته از واجبهای عینی یک سلسله واجبهای کفائی داریم ، یعنی واجبهایی که‏ باید بر اساس تقسیم کار صورت بگیرد .

    نظیر اینکه وجود پزشک لازم است ، پس علم پزشکی واجب کفائی است ، یعنی واجب است به طور وجوب کفائی که‏ در میان مردم به قدر کفایت پزشک باشد که بیماران به آنها مراجعه کنند .

    پزشک که بدون علم نمی‏شود ، و یا همین جور از زمین نمی‏روید ، از آسمان هم‏ که نمی‏افتد ، همین انسانها باید پزشک بشوند ، پس باید علمش را بیاموزند .

    آنکه اسلام می‏خواهد اینست که پزشک لازم است ، ولی بدیهی است‏ که مقدمه‏اش را هم باید تهیه کرد .

    اینست که علم پزشکی واجب کفائی است‏ .

    حدش چیست ؟

    حد معین ندارد ، در هر زمانی به هر حدی که امکان دارد ، به همان حد واجب است .

    یک زمان بر مردم واجب بود " قانون " بوعلی‏ را بخوانند ، امروز واجب است که یک چیز دیگر بخوانند ، چون بهتر از آن‏ آمده .

    مثال دیگر " تجارت " است .

    آیا در نظام اقتصادی اسلام وجود یک عده‏ واسطه که کالا را از تولید کننده به مصرف کننده برسانند تأیید و تثبیت‏ شده که عده‏ای شغل آزادی به عنوان واسطه میان مصرف کننده و تولید کننده داشته باشند ؟

    اگر تأیید شده ، علم‏ تجارت هم آموختنش واجب است .

    مثال دیگر : قرآن می‏فرماید : » أعدوا لهم ما استطعتم من قوه ومن رباط الخیل ترهبون به عدو الله‏ وعدوکم »( 1 ) .

    آیا تهیه قوه به اندازه‏ای که « ترهبون به عدو الله‏ وعدوکم »واجب است یا واجب نیست ؟

    بله واجب است .

    ولی این کار خود به خود که انجام نمی‏شود ، با بیل برداشتن که قوه به دست نمی‏آید ، قوه به‏ دست آوردن راه دارد ، راهش هم علم است .

    در چه حد ؟

    همان حدی که‏ » ترهبون به عدو الله وعدوکم »که در زمانهای مختلف ، مختلف می‏شود .

    بنابراین « طلب العلم فریضه علی کل مسلم » تکلیفش روشن است : بعضی‏ از علمها واجب عینی است و بر هر فردی واجب است ، و بعضی از علمها واجب کفائی است به اعتبار اینکه مقدمه یک واجب [ کفائی ] است و مقدمه واجب ، واجب است .

    بنابراین ، جای شک و شبهه در این جهت نیست‏ چون بعضی‏ها می‏گویند این علمی که واجب است فقط و فقط اختصاص دارد به‏ علوم دینی ، یعنی علومی که موضوع آن علوم ، مسائل دینی است ، یعنی‏ آموختن خود دین .

    نه ، آموختن خود دین یک علم است ، آموختن چیزی که‏ انسان وظیفه دینیش را [ به وسیله آن ] بخواهد انجام بدهد علم دیگری است‏ .

    منحصر نیست که مردم باید خود دین را بیاموزند اما آن چیزهایی را که‏ اجرای دین موقوف به آنها است دیگر نیاموزند .

    باید آنها را هم‏ بیاموزند .

    منتها خود دین را که باید بیاموزند ، قسمتی از آن ، واجب‏ مستقل و عینی [ است مثل معرفه الله ] و قسمت دیگر واجب مقدمی است { مثل آموختن احکام نماز } .

    چه کسی گفته ما دین را باید بیاموزیم ؟

    اسلام‏ که نگفته دین را بیاموزید ، گفته دین را عمل کنید ، ولی وقتی می‏خواهیم‏ دین را عمل کنیم بدون آموختنش ممکن نیست .

    پس باید دین را بیاموزیم تا به آن عمل کنیم .

    در آن وظائف دیگری هم که دین به عهده ما گذاشته است مثل تأمین پزشک مورد نیاز جامعه اسلامی بدیهی است که تا وظائف‏را نیاموزیم نمی‏توانیم عمل کنیم .

    باید وظائف را بیاموزیم تا بتوانیم عمل‏ کنیم .

    به هر حال مطلب خیلی واضح و روشن است .

    پس ما تا اینجا به دو مسأله اشاره کردیم ، یکی اینکه در تعلیم و تربیت اسلامی ، به مسأله رشد فکری و تعقل اهمیت فراوان داده شده ، و دیگر اینکه به خود تعلیم [ نیز اهمیت داده شده است ] ، و تعلیم هم یک‏ حدود مشخص ندارد که بگوئیم علم کلام چطور ؟

    علم تفسیر چطور ؟

    علم اخلاق‏ چطور ؟

    فیزیک چطور ؟

    ریاضیات چطور ؟

    اسلام نیامده که علوم را مشخص کند و بگوید فیزیک بیاموزید یا نیاموزید ، ریاضیات بیاموزید یا نیاموزید ، فلسفه بیاموزید یا نیاموزید .

    یک چیزهایی گفته که آنها را باید انجام‏ داد ، و آنها توقف دارد به آموختن اینها ، پس باید اینها را آموخت .تربیت عقلانی انسان در جلسه پیش بحث ما در اطراف این مطلب دور می‏زد که در اسلام هم‏ دعوت به علم شده است و هم دعوت به عقل ( به معنی تعقل ) و فرق این دو را ذکر کردیم که علم به معنی آموزش و فراگیری است ، ولی تنها فراگیری‏ کافی نیست و آنچه که در زمینه فراگیری ضرورت دارد ، مسأله تفکر کردن در ماده‏های فرا گرفته شده است .

    اول در نظر داشتم که به همین خلاصه اکتفا کنیم و بگذریم ، ولی بعد رجوع کردم به یادداشتهایی که چندین سال پیش در موضوع عقل و فکر داشتیم ، دیدم مسائلی هست که حیف است ولو به طور اجمال آنها را ذکر نکنیم .

    گواینکه اغلب که بر این مسائل عبور می‏کنیم‏ خیال می‏کنیم که یک عده مسائل نظری بیان شده‏اند ، ولی هدف از این بیانها تعلیم و تربیت است ، و اینها برای آن گفته شده است که افراد مسلمان‏ باید اینجور بار بیایند .

    ابتدا از آنچه که درباب عقل آمده است شروع‏ می‏کنیم .

    عقل باید غربال کننده باشد روایت بسیار معروفی داریم که در " کتاب العقل و الجهل " کافی ، بحار و تحف العقول آمده است ( 1 ) و روایتی است که " هشام‏بن الحکم " ( 2 ) متکلم معروف نقل کرده است از حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام خطاب‏ به خود هشام که روایت بسیار مفصلی است و من قسمتهایی از آن را سالها پیش یادداشت کردم و اکنون همان قسمتها را برای شما می‏خوانم .

    در آنجا حضرت استناد می‏فرمایند به یک آیه در قرآن که در سوره " زمر " است و می‏فرماید : « فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم‏ الله الله و اولئک هم اولوا الالباب »( 3 ) .

    آیه عجیبی است : بشارت بده بندگان مرا ، آنان که سخن را استماع‏ می‏کنند ( 4 ) .

    بعد چکار می‏کنند ؟

    آیا هر چه را شنیدند همان را باور می‏کنند و همان را به کار ی‏بندند ، یا همه را یکجا رد می‏کنند ؟

    فیتبعون احسنه »، نقادی می‏کنند ، سبک سنگین می‏کنند ، ارزیابی می‏کنند ، آن را که بهتر است انتخاب می‏کنند و آن بهتر انتخاب شده را پیروی‏ می‏نمایند .

    آنوقت می‏فرماید : چنین کسانی هستند که خدا آنها را هدایت‏ کرده ( یعنی هدایت الهی یعنی این ، استفاده از نیروی عقل یعنی این ) » و اولئک هم اولوا الالباب »ا ینها به راستی صاحبان عقل هستند .

    این ، دعوت عجیبی است .

    حضرت خطاب به هشام اینطور می‏فرماید : « یا هشام ان الله تبارک و تعالی بشر اهل العقل و الفهم فی کتابه فقال » خدا اهل عقل و فهم را بشارت داده و فرموده : « فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه .

    .

    » از این آیه و حدیث کاملا پیداست که یکی از بارزترین صفات عقل برای‏ انسان همین تمییز و جدا کردن است ، جدا کردن سخن راست از سخن دروغ ، سخن ضعیف از سخن قوی ، سخن منطقی از سخن غیر منطقی ، و خلاصه غربال کردن‏ .

    عقل آنوقت برای انسان عقل است که به شکل غربال دربیاید ، یعنی هر چه‏ را که وارد می‏شود سبک سنگین کند ، غربال کند ، آنهایی را که به درد نمی‏خورد دور بریزد و به درد خورها را نگاه دارد .

    حدیثی هست که ظاهرا از پیغمبر اکرم ، و ناظر به همین مطلب است ، و از این احادیث زیاد است .

    می‏فرماید : « کفی بالمرء »

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

     

    سایت اطلاع رسانی دانشنامه رشد  :

    www.daneshnameh.roshd.ir

    سایت اطلاع رسانی آفتاب :

    www.aftab.ir

    سایت  اطلاع رسانی تبیان :

    www.tebyan.net

تعليم و تربيت يکي از اساسيترين فعاليتهايي است که در طي يک فرايند نسل اول مي‌کوشد تا قدرت آگاهي نسل بعد از خود را در همه? زمينه‌ها پرورش داده و آنها را براي برخورد با مسائل گوناگون آماده سازد. تعليم و تربيت به مثابه? جرياني است که بايد در کنار آموزش

مقدمه سپاس فراوان آفريدگاري را سزا است که جهان هستي را همسان و هماهنگ با احتياجات و نيازهاي بشر سامان داده و با تدبير حکيمانه خود آنرا پرورده است. تحيات و درود نامحدود بر والاترين معلم و مربي انسان يعني پيامبر گرامي اسلام (ص) که با مدد

اسلام بر اساس نياز فطري انسان ، مباني تربيتي و آموزشي را به ايمان آورندگان مي آموزد. چنانکه اگر تربيت را به سه قسم تربيت بدني ، تربيت عقلي و تربيت رواني تقسيم کنيم اسلام در يک نظام هماهنگ درباره هر قسم از اين انواع بياناتي حکيمانه دارد . اين نظام تر

همان طور که مي دانيد انقلاب شکوهمند اسلامي ما يک هدف اساسي داشت و آن اين بود، که اسلام، تعاليم اسلامي، احکام اسلامي، اصول و دستورالعمل هاي اسلامي، حاکم بر اعمال و رفتار ما باشد و اگر بخواهيم اين مطلب را به صورت آموزشي مطرح کنيم، بايد بگوييم که هدف،

اهمیت خانواده و تاثیر فوق العاده آن در تعلیم و تربیت " تاثیر خانواده در کودک و نقش مهم آن در سازندگی فرهنگی , اجتماعی , اخلاقی و عاطفی بسیار مهم و عظیم است . مساله خانه و نقش او در پرورش کودک و دادن مبانی زندگی اجتماعی و فرهنگی را نمی توان نادیده گرفت . با همه تاثیرهایی که طفل از جامعه و همبازیها و معلمان خود می گیرد , باز بیشتر تحت تاثیر خانواده است . نقشهای مهم خانواده 1- نقش ...

چکیده امر تربیت، با همه ی آسانی، کار دشواری است. بدان خاطراست که انسان موجودی پیچیده، دارای ابعاد و اجزایی متعدد و در هر شرایط و مقتضایی به یک گونه است. او زنده است، متحرک و پویا است، دارای عقل و اراده است، توان انطباق با شرایط گوناگون حیات را دارد، می تواند موضوع عوض کند، تغییر حالت دهد، دیگران را متوجه خود سازد.... از این رو برای به راه انداختن وی و ایجاد دگرگونی و تحول مثبت ...

تعليم وتربيت از ديدگاه ابن سينا ابن سينا نخستين فيلسوف اسلامي است که در زمينه‏ي مسايل آموزشي، به گونه‏اي عميق انديشيده است. اکنون بر آنيم روشن کنم ابن سينا چگونه توانست برپايه‏ي ديدگاه‏هاي افلاطون و ارسطو و در عين وفاداري به تعليمات قرآني، سيستم خود

اهميت خانواده و تاثير فوق العاده آن در تعليم و تربيت " تاثير خانواده در کودک و نقش مهم آن در سازندگي فرهنگي , اجتماعي , اخلاقي و عاطفي بسيار مهم و عظيم است . مساله خانه و نقش او در پرورش کودک و دادن مباني زندگي اجتماعي و فرهنگي را نمي توان ناد

چکیده انسان، موضوع تربیت است و هر‌گونه طرحی در این زمینه مسبوق به نگاه انسان‌شناختی ویژه‌ای است. در این نگاه، تربیت، دین و انسان همواره ملازم یکدیگرند. با ظهور دیدگاه‌های جدید در حوزه موضوعات نظری و فلسفی، به‌ویژه در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت، چالش‌هایی تازه پیش ‌روی تربیت انسان، به‌خصوص در برابر تربیت از منظر دینی قرار داده است که از آن جمله، دیدگاه‌های مدرنیته و پست‌مدرنیته ...

مقدمه یکی از مواردی که بی شک در تعلیم و تربیت مؤثر است رعایت ادب و شرایط خاصی است که بر شاگرد و معلم مترتب است آموزش و نیز فراگیری علم در طول تاریخ جریان داشته و در این مسیر معلمی موفق بوده که متصف به صفات و ویژگیهای خاصی بوده است و نیز شاگردی بهتر از دیگران مطالب استاد خود را فرا گرفته که آداب و شرایط شاگردی را بهتر درک نموده و آنرا رعایت کرده است. بررسی متون گذشته و توجه به ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول