معروف این است که این سوره بعد از سوره و الضحى نازل شده است و محتواى آن نیز همین مطلب را تایید مى کند چرا که در این سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره ا لم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه این سوره همه جنبه معنوى دارد و عمده این سوره بر سه محور دور مى زند: یکى بیان همین نعمتهاى سه گانه و دیگر بشارت به پیامبر از نظر بر طرف شدن مشکلات دعوت او در آینده و دیگر توجه به خداوند یگانه و تحریص و ترغیب به عبادت و نیایش .
و به همین دلیل در روایات اهل بیت (علیهمالسلام ) چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم این دو به منزله یک سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اینکه یک سوره کامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند.
در میان اهل سنت نیز بعضى طرفدار این نظریه هستند چنانکه فخر رازى از طاووس و عمر بن عبد العزیز نقل کرده که آنها نیز مى گفتند این دو سوره سوره واحده است و در یک رکعت هر دو را تلاوت مى کردند و میان این دو بسم الله را حذف مى کردند (ولى طبق فتاواى فقهاى ما بسم الله در هر دو باید باشد و اینکه مرحوم طبرسى در مجمع البیان نقل کرده که فقهاى ما بسم الله را حذف مى کنند درست به نظر نمى رسد).
عجب اینکه فخر رازى بعد از ذکر قول کسانى که آنها را سوره واحده مى گویند، مى گوید این سخن درست نیست زیرا محتواى آن دو با هم فرق دارد تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 119 سوره و الضحى هنگامى نازل شد که رسول خدا از ایذاء کفار ناراحت بود و در محنت و اندوه بسر مى برد در حالى که دومى وقتى نازل شد که پیغمبر خوشحال و شادمان بود این دو چگونه با هم جمع مى شود.
ولى این استدلال عجیبى است چرا که هر دو سوره سخن از زندگى گذشته پیغمبر مى گوید و این در حالى بود که بسیارى از مشکلات را پشت سر نهاده و قلب پاک او غرق امید و سرور بوده است هر دو سوره از مواهب الهى سخن مى گوید و گذشته سخت و پر محنت را یادآور مى شود تا مایه تسلى خاطر پیامبر و امیدوارى بیشتر و کاملتر گردد.
به هر حال پیوند نزدیک محتواى این دو سوره چیزى نیست که قابل شک و تردید باشد نظیر همین معنى در سوره فیل و قریش نیز خواهد آمد انشاء الله در اینکه این سوره (ا لم نشرح ) در مکه نازل شده یا مدینه از بیانات فوق روشن مى شود که در مکه نازل شده است ولى با توجه آیه و رفعنا لک ذکرک : ما نام تو را بلند کردیم بعضى معتقدند که در مدینه نازل شده است در آن زمان که آوازه اسلام و پیامبر همه جا را گرفته بود ولى انصاف این است که این دلیل قانع کننده نمى باشد زیرا پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با تمام مشکلاتى که در مکه داشت بلند آوازه بود و در تمام محافل سخن از قیام و رسالت و دعوت او بود و به وسیله اجتماع سالانه حج این آوازه به سایر مناطق حجاز مخصوصا مدینه رسید.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که فرمود: من قراءها اعطى من الاجر کمن لقى محمدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مغتما ففرج عنه : هر کس این سوره را بخواند پاداش کسى را دارد که محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را غمگین دیده و اندوه را از قلب او زدوده است .
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 120 ََآیه 1 - 8 آیه و ترجمه بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَ لَمْ نَشرَحْ لَک صدْرَک (1) وَ وَضعْنَا عَنک وِزْرَک (2) الَّذِى أَنقَض ظهْرَک (3) وَ رَفَعْنَا لَک ذِکْرَک (4) فَإِنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسراً(5) إِنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسراً(6) فَإِذَا فَرَغْت فَانصب (7) وَ إِلى رَبِّک فَارْغَب (8) تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 121 ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان 1 - آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم ؟
2 - و بار سنگین را از تو بر نداشتیم ؟
3 - همان بارى که سخت بر پشت تو سنگینى مى کرد.
4 - و آوازه تو را بلند کردیم .
5 - بنابراین مسلما با سختى آسانى است .
6 - و مسلما با سختى آسانى است .
7 - پس هنگامى که از کار مهمى فارغ مى شوى به مهم دیگرى پرداز!
8- و به سوى پروردگارت توجه کن .
تفسیر : ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختیم لحن آیات آمیخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است .
در نخستین آیه به مهمترین موهبت الهى اشاره کرده مى فرماید: آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم (ا لم نشرح لک صدرک ).
((نشرح )) از ماده شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقه هاى نازکتر است سپس مى افزاید منظور از شرح صدر گسترش آن به وسیله نور الهى و سکینه و آرامش خداداد مى باشد و بعد مى گوید شرح دادن مشکلات سخن به معنى گسترش آن و توضیح معانى مخفى است به هر حال شک نیست که منظور از شرح صدر در اینجا معنى کنائى آن است و آن توسعه دادن به روح و فکر پیامبر است و این توسعه مى تواند تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 122 مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر را از طریق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهاى دشمنان و مخالفان .
و لذا هنگامى که موسى بن عمران ماءموریت دعوت فرعون طغیانگر را پیدا مى کند اذهب الى فرعون انه طغى بلافاصله عرض مى کند رب اشرح لى صدرى و یسر لى امرى خداوندا سینه ام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن (طه 25 - 26).
و در جائى دیگر خطاب به پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اکنون که چنین است منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شکیبائى کن و مانند یونس مباش (که بر اثر ترک شکیبائى لازم گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد) (قلم - 48).
شرح صدر در حقیقت نقطه مقابل ضیق صدر است چنانکه در آیه 97 سوره حجر مى خوانیم و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون : ما مى دانیم که سینه تو بخاطر گفتگوهاى (مغرضانه ) آنها تنگ مى شود اصولا هیچ رهبر بزرگى نمى تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آن کس که رسالتش از همه عظیم تر است (مانند پیغمبر اکرم ) شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد طوفانها آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند مشکلات او را به زانو در نیاورد کارشکنیهاى دشمنان ماءیوسش نسازد سؤ الات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد و این عظیم ترین هدیه الهى به رسول الله بود.
و لذا در حدیثى آمده است که پیامبر مى فرماید: من تقاضائى از پروردگارم کردم و دوست مى داشتم این تقاضا را نمى کردم عرض کردم خداوندا پیامبران قبل از من بعضى جریان باد در اختیارشان قرار دادى ، و بعضى مردگان را زنده مى کردند، خداوند به من فرمود: آیا تو یتیم نبودى پناهت دادم ؟
گفتم آرى ، تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 123 فرمود: آیا گمشده نبودى هدایتت کردم ؟
عرض کردم : آرى ، اى پروردگار!
فرمود: آیا سینه تو را گشاده ، و پشتت را سبکبار نکردم ؟
عرض کردم : آرى اى پروردگار!
این نشان مى دهد که نعمت شرح صدر ما فوق معجزات انبیا است ، و به راستى اگر کسى حالات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را دقیقا مطالعه کند و میزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پیچیده دوران عمرش بنگرد یقین مى کند که این از طریق عادى ممکن نیست ، این یک تاءیید الهى و ربانى است .
در اینجا بعضى گفته اند که منظور از شرح صدر همان حادثه اى است که در طفولیت یا جوانى پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) واقع شد که فرشتگان آسمان آمدند و سینه او را شکافتند و قلبش را بیرون آورده شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و راءفت و رحمت پر کردند.
فرمود: آیا گمشده نبودى هدایتت کردم ؟
بدیهى است که منظور از این حدیث این قلب جسمانى نیست ، بلکه کنایه و اشاره اى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقویت عزم و اراده پیغمبر و پاکسازى او از هر گونه نقایص اخلاقى و وسوسه هاى شیطانى .
ولى به هر حال دلیلى نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد، بلکه مفهومى گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقى از آن محسوب شود.
و به خاطر همین شرح صدر بود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عالیترین وجهى مشکلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در این طریق به خوبى انجام داد تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 124 سپس به ذکر موهبت دیگرى از مواهب عظیم خود به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پرداخته مى افزاید: ((آیا ما بار سنگین را از تو برنداشتیم !؟)) (و وضعنا عنک وزرک ).
همان بارى که سخت بر پشت تو سنگینى مى کرد (الذى انقض ظهرک ).
((وزر)) در لغت به معنى سنگینى است ، واژه ((وزیر)) نیز از همین معنى مشتق شده است ، چون بارهاى سنگین حکومت را بر دوش مى کشد، و گناهان را نیز به همین جهت وزر گویند چرا که بار سنگینى است بر دوش گنهکار.
((انقض )) از ماده ((نقض )) به معنى گشودن گره طناب ، یا جدا کردن قسمتهاى به هم فشرده ساختمان است ، و ((انتقاض )) به صدائى گفته مى شود که به هنگام جدا شدن قطعات ساختمان از یکدیگر بگوش مى رسد، و یا صداى مهره هاى کمر به هنگامى که زیر بار سنگینى قرار مى گیرد.
این کلمه در مورد شکستن پیمانها و قراردادها نیز به کار مى رود و مى گویند فلانکس نقض عهد کرد.
به این ترتیب آیه فوق مى گوید: خداوند آن بار سنگین و کمرشکن را از تو برداشت .
این کدام بار بود که خداوند از پشت پیامبرش برداشت ؟
قرائن آیات به خوبى نشان مى دهد که منظور همان مشکلات رسالت و نبوت ، و دعوت به سوى توحید و یکتاپرستى ، و برچیدن آثار فساد از آن محیط بسیار آلوده بوده است ، نه تنها پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که همه پیغمبران در آغاز دعوت با چنین مشکلات عظیمى روبرو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پیروز مى شدند، منتها شرائط محیط و زمان پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از جهاتى سخت تر و سنگین تر بود.
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 125 بعضى نیز ((وزر)) را به معنى بار سنگین ((وحى )) در آغاز نزول ، تفسیر کرده اند.
بعضى نیز به ضلالت و گمراهى و لجاج و عناد مشرکان .
و بعضى به اذیت و آزار فوق العاده آنها.
و بعضى به اندوه ناشى از وفات عمویش ابو طالب و همسرش خدیجه و بالاخره بعضى به مساءله عصمت و پاکى از گناه تفسیر کرده اند.
ولى ظاهرا همان تفسیر اول از همه مناسب تر است ، و اینها شاخ و برگى براى آن محسوب مى شود.
و در سومین موهبت مى فرماید: ((ما آوازه تو را بلند کردیم )) (و رفعنا لک ذکرک ).
نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پیچید، و از آن بهتر اینکه نام تو در کنار نام الله هر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در کنار شهادت به توحید و یگانگى خداوند نشان اسلام ، و دلیل پذیرش این آئین پاک است .
چه افتخارى از این برتر، و رفعت مقامى از این بالاتر تصور مى شود؟!
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در تفسیر این آیه مى خوانیم که فرمود: جبرئیل به من گفت : خداوند متعال مى گوید: هنگامى که نام من برده مى شود نام تو نیز همراه من ذکر مى شود (و در عظمت مقام تو همین بس ).
تعبیر به ((لک )) (براى تو) تاءکیدى است بر اینکه نام و آوازه پیامبر را علیرغم تمام آن کارشکنیها و دشمنیها بلند ساخت .
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 126 در اینجا سؤ الى مطرح است که این سوره در مکه نازل شده در حالى که گسترش اسلام ، و حل مشکلات رسالت ، و برداشتن بارهاى سنگین از دوش پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و بلند شدن آوازه او در اقطار جهان ، در مدینه واقع شد.
در پاسخ این سؤ ال بعضى گفته اند: منظور این است که بشارت آن قبلا به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) داده شد، و همان بود که بار اندوه و غم را از دل او برداشت ، و گاه گفته اند: فعل ماضى در اینجا معنى مستقبل را مى بخشد، و نویدى است نسبت به آینده .
ولى حق این است که قسمتى از این امور در مکه مخصوصا در اواخر دوران سیزده ساله اى که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مکه مشغول به دعوت مردم بود تحقق یافت ، ایمان در قلوب عده زیادى نفوذ کرد، و مشکلات نسبه کمتر شد اسم و آوازه پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، همه جا پیچید، و زمینه براى پیروزیهاى بزرگ آینده فراهم گشت .
جالب اینکه ((حسان بن ثابت )) شاعر معروف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مدح آن حضرت به مضمون همین آیه در شکل زیبائى اشاره کرده ، مى گوید: خداوند اسم پیامبر را به اسم خود ضمیمه کرد در آن هنگام که مؤ ذن در پنج نوبت اشهد...
مى گوید.
و از نام خود نامى براى او انتخاب کرد تا احترامش کند لذا خداوند صاحب عرش محمود است و او محمد است !
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 127 در آیه بعد به پیامبرش مهمترین بشارت را مى دهد و انوار امید را بر قلب پاکش مى پاشد، و مى فرماید: قطعا با سختى آسانى است (فان مع العسر یسرى ) باز تاءکید مى کند قطعا با سختى آسانى است (ان مع العسر یسرى ) غم مخور مشکلات و سختیها به این صورت باقى نمى ماند، کارشکنیهاى دشمنان براى همیشه ادامه نخواهد یافت ، و محرومیتهاى مادى و مشکلات اقتصادى و فقر مسلمین به همین صورت ادامه نمى یابد.
آن کس که تحمل مشکلات کند، و در برابر طوفانها ایستادگى به خرج دهد روزى میوه شیرین آن را میچشد، روزى که فریاد دشمنان خاموش ، کارشکنیها بى رنگ ، جاده هاى پیشرفت و تکامل صاف ، و پیمودن مسیر حق آسان خواهد شد.
گرچه بعضى از مفسران این آیات را اشاره به فقر مالى عمومى مسلمانان در آغاز ظهور اسلام شمرده اند، ولى گستردگى مفهوم آیات همه مشکلات را شامل مى شود، این دو آیه به صورتى مطرح شده که اختصاص به شخص پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و زمان آن حضرت نیز ندارد و بلکه به صورت یک قاعده کلى و به عنوان تعلیلى بر مباحث سابق مطرح است ، و به همه انسانهاى مؤ من مخلص و تلاشگر نوید مى دهد که همیشه در کنار سختیها آسانیها است ، حتى تعبیر به (()) (بعد نمى کند بلکه تعبیر به ((مع )) که نشانه همراهى است مى کند.
آرى چنین است که با هر مشکلى آسانى آمیخته ، و با هر صعوبتى سهولتى همراه است ، و این دو همیشه با هم بوده و با هم خواهند بود.
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 128 این نوید و وعده الهى است که دل را نور و صفا مى بخشد، و به پیروزیها امیدوار مى کند، و گرد و غبار یاس و نومیدى را از صفحه روح انسان مى زداید.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: و اعلم ان مع العسر یسرا، و ان مع الصبر النصر، و ان الفرج مع الکرب : بدان که با سختیها آسانى است ، و با صبر پیروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشایش است و در حدیثى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى خوانیم : زنى شکایت همسرش را نزد آن حضرت برد که او چیزى بر من انفاق نمى کند، در حالى که همسرش واقعا تنگدست بود، على (علیه السلام ) از اینکه همسر او را به زندان بیفکند خوددارى کرد، و در جواب فرمود: ان مع العسر یسرا (و او را به صبر و شکیبائى دعوت کرد) آرى : سپس در آخرین آیات این سوره مى فرماید: پس هنگامى که از کار مهمى فارغ مى شوى به مهم دیگرى پرداز (فاذا فرغت فانصب ).
هرگز بیکار نمان ، تلاش و کوشش را کنار مگذار، پیوسته مشغول مجاهده باش و پایان مهمى را آغاز مهم دیگر قرار ده .
و در تمام این احوال به خدا تکیه کن و به سوى پروردگارت توجه نما (و الى ربک فارغب ).
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 129 رضایت او را بطلب ، و خشنودى او را جستجو کن ، و به سوى قرب جوارش بشتاب .
مطابق آنچه گفته شد آیه مفهوم گسترده اى دارد که فراغت از هر مهمى ، و پرداختن به مهم دیگر را شامل مى شود، و جهت گیرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصیه مى کند، ولى غالب مفسران معانى محدودى براى آیه ذکر کرده اند که مى توان هر یک از آنها را به عنوان مصداقى پذیرفت : جمعى گفته اند منظور این است هنگامى که از نماز واجب فراغت یافتى به دعا پرداز و از خدا تمنا کن تا هر چه مى خواهى به تو بدهد.
یا اینکه هنگامى که از فرائض فارغ شدى براى نافله شب برخیز.
یا اینکه هنگامى که از دنیا فارغ شدى به امور آخرت و عبادت و نماز پروردگارت بپرداز.
یا اینکه هنگامى که از واجبات فراغت پیدا کردى به مستحباتى که خدا دستور داده توجه کن .
یا اینکه هنگامى که از جهاد با دشمن فارغ شدى به عبادت برخیز.
یا اینکه هنگامى که از جهاد با دشمن فارغ شدى به جهاد نفس پرداز.
یا اینکه هنگامى از اداى رسالت فارغ شدى به تقاضاى شفاعت برخیز!
در روایات متعددى که دانشمند معروف اهل سنت حافظ ((حاکم حسکانى )) در ((شواهد التنزیل )) نقل کرده از امام صادق چنین آمده است که فرمود: یعنى هنگامى که فراغت یافتى على را به ولایت نصب کن .
قرطبى نیز در تفسیر خود از بعضى نقل کرده است که معناى آیه این است هنگامى که فراغت یافتى امامى را که جانشین تو است نصب کن (هر چند تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 130 نامبرده خودش این معنى را نپذیرفته است ).
با توجه به اینکه در آیه شریفه موضوع ((فراغت )) معین نشده است و ((فانصب )) از ماده ((نصب )) (بر وزن نسب ) به معنى تعب و زحمت است آیه بیانگر یک اصل کلى و فراگیر است ، و هدف آن است که پیامبر را به عنوان یک الگو و سرمشق از اشتغال به استراحت بعد از پایان یک امر مهم باز دارد، و تلاش مستمر و پى گیر را در زندگى به او گوشزد کند.
با توجه به این معنى روشن مى شود که تمام تفاسیر فوق صحیح است ولى هر کدام به عنوان یک مصداق از این معنى فراگیر و عام .
و چه برنامه سازنده و مؤ ثرى که رمز پیروزى و تکامل در آن نهفته است ، اصولا بیکار بودن و فراغت کامل مایه خستگى ، کم شدن نشاط، تنبلى و فرسودگى ، و در بسیارى از مواقع مایه فساد و تباهى و انواع گناهان است .
قابل توجه اینکه آمارها نشان مى دهد که به هنگام تعطیلات مؤ سسات آموزشى میزان فساد گاهى تا هفت برابر بالا مى رود!
به هر حال مجموعه این سوره بیانگر عنایت خاص الهى به پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و تسلى او در برابر مشکلات ، و وعده نصرت و تاءیید او در برابر مشکلات و فراز و نشیبهاى راه رسالت است .
و در عین حال مجموعه اى است امیدبخش سازنده و حیات آفرین براى همه انسانها و همه رهروان راه حق .
نکته ها : 1 - همانگونه که در بالا اشاره کرده ایم در روایات متعددى آمده است که تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 131 منظور از آیه ((فاذا فرغت فانصب )) (به عنوان بیان یک مصداق( نصب امیر - مؤ منان على )علیه السلام ) به خلافت بعد از انجام امر رسالت است .
آلوسى در ((روح المعانى )) بعد از نقل این سخن از بعضى از ((امامیه )) مى گوید: آنها ((فانصب )) را با کسر ((ص )) خوانده اند، و به فرض که چنین باشد دلیلى بر این نمى شود که منظور نصب على بن ابیطالب باشد، سپس از زمخشرى در کشاف نقل مى کند که اگر براى شیعه چنین تفسیرى ممکن باشد ناصبیها (دشمنان على (علیه السلام ) نیز مى توانند آن را به عنوان دستور به نصب (به معنى بغض على بن ابیطالب ) تفسیر کنند!.
زیرا ((انصب )) (بفتح ص ) به معنى خود را به تعب بینداز و جد و جهد کن آمده در حالى که ((انصب )) (به کسر ((ص )) ) دستور به نصب کردن و بالا بردن و برپا داشتن است .
این مفسران چنین پنداشته اند که ((شیعه )) قرائت آیه را تغییر مى دهد، تا براى مساءله ولایت به آن استدلال کند، در حالى که هرگز نیاز به چنین تغییرى نیست ، بلکه همین قرائت معروف و شناخته شده براى تفسیر مزبور کافى است ، زیرا مى گوید بعد از فراغت از امر مهمى مانند رسالت براى امر مهم دیگرى مانند ولایت تلاش و کوشش کن ، و این به عنوان یک مصداق ، کاملا قابل قبول است ، و مى دانیم پیامبر طبق حدیث معروف غدیر و احادیث فراوان دیگر که در کتب همه علماى اسلام آمده است تلاش پى گیر و مستمرى در این زمینه داشت .
اما چقدر زننده است که دانشمندى همچون زمخشرى که على (علیه السلام ) را به عنوان چهارمین پیشواى بزرگ اسلام و جانشین پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى شمرد به خود اجازه دهد که بگوید ناصبیها نیز حق دارند آیه را به بغض على بن ابیطالب تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 132 تفسیر کنند، چه تعبیر رکیک و زننده اى ؟
آنهم از چنین مفسرى ؟
راستى تعصب چه پیامدهاى زشتى که ندارد؟!
2 - دانشمند معروف معتزلى ((ابن ابى الحدید)) در شرح ((نهج البلاغه )) از زبیر بن بکار که به گفته او نه شیعه بود و نه با معاویه دشمنى داشت بلکه از على (علیه السلام ) جدا شد و کناره گیرى کرد، و به مخالفان پیوست او از فرزند مغیره بن شعبه نقل مى کند که پدرم ((مغیره )) از عقل و درایت معاویه سخن بسیار مى گفت ، و از طرز تفکرش اعجاب داشت ، ولى شبى از نزد او آمد در حالى که بسیار غمگین و ناراحت بود فهمیدم مساءله مهمى رخ داده است از او سؤ ال کردم دیدم از معاویه شدیدا بدگوئى مى کند، علت را سؤ ال کردم گفت : امشب با او خلوت کرده بودم ، و به او گفتم تو به مقاماتى که مى خواستى رسیدى ، اکنون در عدالت و گسترش خیرات بکوش ، زیرا سن تو بالا رفته است ، نسبت به بنى هاشم نیز نیکى کن ، چرا که امروز تهدیدى براى تو محسوب نمى شوند، و این سبب نام نیک براى تو مى شود.
او در پاسخ گفت : هیهات چه نامى از من باقى مى ماند؟
خلیفه اول و دوم آن همه کار کردند چه نامى از آنها باقى مانده ؟
ولى شما ابن ابى کبشه (محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )) را بنگرید که هر روز پنج مرتبه نام او را بر فراز ماذنه ها به صورت ((اشهد ان محمدا رسول الله )) مى برند، اى بیچاره !
چه کارى بعد از او باقى مى ماند؟
و چه نامى براى ما خواهد ماند؟
نه به خدا سوگند مگر اینکه این وضع دگرگون گردد و نام پیامبر مدفون شود!
ولى به مقتضاى و رفعنا لک ذکرک خدا خواسته است که این نام در سراسر تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 133 تاریخ و در تمام جهان بشریت بلندآوازه باشد چه دیگران بپسندند یا نپسندند؟
خشنود باشند یا ناخشنود؟
اصلا این تعبیرات را اگر بشکافیم چه معنى خواهد داشت ؟!
لا حول و لا قوه الا بالله !.
خداوندا!
قلب ما را از حب ذات تهى کن و از عشق خودت مملو ساز.
پروردگارا!
تو خود وعده دادهاى که با هر مشکلى راحتى و آسودگى است ، مسلمین امروز را از این مشکلات عظیم و ناملائماتى که از ناحیه دشمنان به آنها مى رسد آسوده ساز.
بارالها!
نعمتها و مواهب تو بر ما فراوان است به ما توفیق شکرگزارى آنها را مرحمت فرما.
آمین یا رب العالمین و ضم الاله اسم النبى الى اسمه اذا قال فى الخمس المؤ ذن اشهد و شق له من اسمه لیجله فذو العرش محمود و هذا محمد سیمرغ فهم هیچکس از انبیا نرفت آنجا که تو به بال کرامت پریده اى هر یک بقدر خویش بجائى رسیده اند آنجا که جاى نیست بجائى رسیده اى صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید