آیه 5 : أُولَئک عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5) ترجمه : آنان را خداوند هدایت کرده ، و آنهارستگارانند.
تفسیر: ایمان به رستاخیز آخرین صفتى است که در این سلسله از صفات براى پرهیزگاران بیان شده است آنها به آخرت قطعا ایمان دارند (وبالاخره هم یوقنون ).
آنها یقین دارند که انسان ، مهمل و عبث و بى هدف آفریده نشده ، آفرینش براى او خط سیرى تعیین کرده است که با مرگ هرگز پایان نمى گیرد، چرا که اگر در همینجا همه چیز ختم مى شد مسلما این همه غوغا براى این چند روز زندگى ، عبث و بیهوده بود.
او اعتراف دارد که عدالت مطلق پروردگار در انتظار همگان است و چنان نیست که اعمال ما در این جهان ، بى حساب و پاداش باشد.
این اعتقاد به او آرامش مى بخشد، از فشارهائى که در طریق انجام مسئولیتها بر او وارد مى شود نه تنها رنج نمى برد بلکه از آن استقبال مى کند، همچون کوه در برابر حوادث مى ایستد، در برابر بى عدالتیها تسلیم نمى شود، و مطمئن است کوچکترین عمل نیک و بد پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانى وسیعتر که خالى از هر گونه ظلم و ستم است انتقال مى یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند مى شود.
ایمان به آخرت ، یعنى شکافتن دیوار عالم ماده و ورود در محیطى عالیتر و والاتر که این جهان ، مزرعهاى براى آن ، و آموزشگاهى براى آمادگى هر چه بیشتر در برابر آن ، محسوب مى شود، حیات و زندگى این جهان هدف نهائى نیست بلکه جنبه مقدماتى دارد، و دوران سازندگى براى جهان دیگر است .
زندگى در این جهان همچون زندگى دوران جنینى است که هرگز هدف آفرینش انسان آن نبوده ، بلکه یک دوران تکاملى است براى زندگى دیگرى ، ولى تا این چنین سالم و دور از هر گونه عیب متولد نشود در زندگى بعد از آن خوشبخت و سعادتمند نخواهد بود.
ایمان به رستاخیز اثر عمیقى در تربیت انسانها دارد، به آنها شهامت و شجاعت مى بخشد، زیرا بر اساس آن ، اوج افتخار در زندگى این جهان ((شهادت )) در راه یک هدف مقدس الهى است که آن محبوبترین اشیاء براى فرد با ایمان و آغازى است براى یک زندگى ابدى و جاودانى .
ایمان به قیامت انسانرا در برابر گناه کنترل مى کند، و به تعبیر دیگر گناهان ما با ایمان به خدا و آخرت نسبت معکوس دارند، به هر نسبت که ایمان قویتر باشد گناه کمتر است ، در سوره ص آیه 26 مى خوانیم خداوند به داود مى فرماید: و لا تتبع الهوى فیضلک عن سبیل الله ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب : ((از هواى نفس پیروى مکن که تو را از مسیر الهى گمراه مى سازد، کسانى که از طریق الهى گمراه شوند عذاب دردناکى دارند، چرا که روز قیامت را فراموش کردند)) آرى این فراموشى روز جزا، سرچشمه انواع طغیانها و ستمها و گناهان است و آنها هم سرچشمه عذاب شدید.
آخرین آیه مورد بحث ، اشاره اى است به نتیجه و پایان کار مؤ منانى که صفات پنجگانه فوق را در خود جمع کرده اند، مى گوید: ((اینها بر مسیر هدایت پروردگارشان هستند)) (اولئک على هدى من ربهم ).
و اینها رستگارانند (و اولئک هم المفلحون ).
در حقیقت هدایت آنها و همچنین رستگاریشان از سوى خدا تضمین شده است و تعبیر ((به من ربهم )) اشاره به همین حقیقت است .
جالب اینکه مى گوید:((على هدى من ربهم )) اشاره به اینکه هدایت الهى همچون مرکب راهوارى است که آنها بر آن سوارند، و به کمک این مرکب به سوى رستگارى و سعادت پیش مى روند (زیرا میدانیم کلمه ((على )) معمولا در جائى به کار مى رود که مفهوم تسلط و علو و استیلاء را مى رساند).
ضمنا تعبیر به ((هدى )) (به صورت نکره ) اشاره به عظمت هدایتى است که از ناحیه خداوند شامل حال آنها مى شود، یعنى آنها هدایتى بس عظیم دارند.
و نیز تعبیر به ((هم المفلحون )) با توجه به آنچه در علم معانى و بیان گفته شده دلیل بر انحصار است ، یعنى تنها راه رستگارى راه این گروه است که با کسب پنج صفت ویژه مشمول هدایت الهى گشته اند.
آیه 6 – 7 آیه : إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ(6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصرِهِمْ غِشوَه ٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(7) ترجمه : کسانى که کافر شدند براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را (از عذاب خداوند) بترسانى یا نترسانى ، ایمان نخواهند آورد.
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده ، و بر چشمهاى آنها پرده افکنده شده ، و عذاب بزرگى در انتظار آنها است .
تفسیر: گروه دوم ، کافران لجوج و سرسخت .
این گروه درست در نقطه مقابل متقین و پرهیزگاران قرار دارند و صفات آنها در دو آیه فوق به طور فشرده بیان شده است .
در نخستین آیه مى گوید آنها که کافر شدند (و در کفر و بى ایمانى سخت و لجوجند) براى آنها تفاوت نمى کند که آنانرا از عذاب الهى بترسانى یا نترسانى ایمان نخواهند آورد (ان الذین کفروا سواء علیهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤ منون ).
گروه اول از هر نظر با تمام حواس و ادراکات آماده بودند که پس از دریافت حق آن را پذیرا شوند و از آن پیروى کنند.
ولى این دسته چنان در گمراهى خود سرسختند که هر چند حق براى آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند، قرآنى که راهنما و هادى متقین بود، براى اینها بکلى بى اثر است ، بگوئى یا نگوئى ، انذار کنى یا نکنى بشارت دهى یا ندهى ، اثر ندارد، اصولا آنها آمادگى روحى براى پیروى از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.
آیه دوم اشاره به دلیل این تعصب و لجاجت مى کند و مى گوید: آنها چنان در کفر و عناد فرو رفته اند که حس تشخیص را از دست داده اند ((خدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده و بر چشمهاشان پرده افکنده شده )) (ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصار هم غشاوه ).
به همین دلیل نتیجه کارشان این شده است که براى آنها عذاب بزرگى است (و لهم عذاب عظیم ).
به این ترتیب چشمى که پرهیزگاران با آن آیات خدا را مى دیدند، و گوشى که سخنان حق را با آن مى شنیدند، و قلبى که حقایق را بوسیله آن درک مى کردند در اینها از کار افتاده است ، عقل و چشم و گوش دارند، ولى قدرت درک و دید و شنوائى ندارند!
چرا که اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پردهاى شده است در برابر این ابزار شناخت .
مسلما انسان تا به این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است ، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامى که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر راه نجاتى براى او نیست ، چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعى است که عذاب عظیم در انتظار او باشد.
آیه 8 – 16 آیه : وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الاَخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِینَ(8) یخَدِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ مَا یخْدَعُونَ إِلا أَنفُسهُمْ وَ مَا یَشعُرُونَ(9) فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کانُوا یَکْذِبُونَ(10) وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فى الاَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نحْنُ مُصلِحُونَ(11) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِن لا یَشعُرُونَ(12) وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُوا کَمَا ءَامَنَ النَّاس قَالُوا أَ نُؤْمِنُ کَمَا ءَامَنَ السفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السفَهَاءُ وَ لَکِن لا یَعْلَمُونَ(13) وَ إِذَا لَقُوا الَّذِینَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلى شیَطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نحْنُ مُستهْزِءُونَ(14) اللَّهُ یَستهْزِىُ بهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فى طغْیَنِهِمْ یَعْمَهُونَ(15) أُولَئک الَّذِینَ اشترَوُا الضلَلَه َ بِالْهُدَى فَمَا رَبحَت تجَرَتُهُمْ وَ مَا کانُوا مُهْتَدِینَ(16) ترجمه : 8 در میان مردم کسانى هستند که مى گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم در حالى که ایمان ندارند.
9 مى خواهند خدا و مؤ منان را فریب بدهند (ولى ) جز خودشان را فریب نمى دهند (اما نمى فهمند.
10 در دلهاى آنها یک نوع بیمارى است ، خداوند بر بیمارى آنها مى افزاید و عذاب دردناکى به خاطر دروغهائى که مى گویند در انتظار آنهاست .
11 و هنگامى که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید مى گویند ما فقط اصلاح کننده ایم .
12 آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمى فهمند.
13 و هنگامى که به آنها گفته شود همانند سایر) مردم ایمان بیاورید مى گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم ؟
بدانید اینها همان سفیهانند ولى نمى دانند.
14 و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مى کنند مى گویند ما ایمان آورده ایم ، (ولى هنگامى که با شیاطین خود خلوت مى کنند مى گویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره مى کنیم .
15 خداوند آنها را استهزاء مى کند، و آنها را در طغیانشان نگه مى دارد تا سرگردان شوند.
16 آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى معاوضه کرده اند و (این ) تجارت براى آنها سودى نداده ، و هدایت نیافته اند.
تفسیر: گروه سوم (منافقان ) آیات فوق شرح فشرده و بسیار پر مغزى پیرامون منافقان و ویژگیهاى روحى و اعمال آنها بیان مى کند.
توضیح اینکه : اسلام در یک مقطع خاص تاریخى خود با گروهى روبرو شد که نه اخلاص و شهامت براى ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرات بر مخالفت صریح .
این گروه که قرآن از آنها به عنوان منافقین یاد مى کند و ما در فارسى از آنها تعبیر به دورو یا دو چهره مى کنیم در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ کرده بودند، و خطر بزرگى براى اسلام و مسلمین محسوب مى شدند، و از آنجا که ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مشکل بود، ولى قرآن نشانه هاى دقیق و زندهاى براى آنها بیان مى کند که خط باطنى آنها را مشخص مى سازد و الگوئى در این زمینه بدست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مى دهد.
نخست تفسیرى از خود نفاق دارد مى گوید: بعضى از مردم هستند که مى گویند به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم در حالى که ایمان ندارند (و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤ منین ).
آنها این عمل را یک نوع زرنگى و به اصطلاح تاکتیک جالب حساب مى کنند: آنها با این عمل مى خواهند خدا و مؤ منان را بفریبند یخادعون الله و الذین آمنوا).
در حالى که تنها خودشان را فریب مى دهند اما نمى فهمند (و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون ).
آنها با انحراف از راه صحیح و صراطمستقیم ، عمرى را در بیراهه مى گذرانند تمام نیروها و امکانات خود را بر باد مى دهند و جز ناکامى و شکست و بدنامى و عذاب الهى بهره اى نمى گیرند.
سپس قرآن در آیه بعد به این واقعیت اشاره مى کند که نفاق در واقع یک نوع بیمارى است ، انسان سالم یک چهره بیشتر ندارد، هماهنگى کامل در میان روح و جسم او حکمفرما است ، چرا که ظاهر و باطن و روح و جسم همه مکمل یکدیگرند اگر مؤ من است ، تمام وجود او فریاد ایمان مى کشد و اگر منحرف شود باز هم ظاهر و باطن او نشان دهنده انحراف است ، این دوگانگى جسم و روح درد تازه و بیمارى اضافى است ، این یک نوع تضاد و ناهماهنگى و از هم گسستگى است که حاکم بر وجود انسان مى شود.
مى گوید: در دلهاى آنها بیمارى خاصى است (فى قلوبهم مرض ).
اما از آنجا که در نظام آفرینش ، هر کس در مسیرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسیر، رو به جلو مى رود، و یا به تعبیر دیگر تراکم اعمال و افکار انسان در یک مسیر آن را پررنگتر و راسختر مى سازد، قرآن اضافه مى کند: خداوند هم بر بیمارى آنها مى افزاید (فزادهم الله مرضا).
و از آنجا که سرمایه اصلى منافقان ، دروغ است و تا بتوانند، تناقضها را که در زندگیشان دیده مى شود با آن توجیه کنند، در پایان آیه مى فرماید: براى آنها عذاب الیمى است بخاطر دروغهائى که مى گفتند (و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون ).
سپس به ویژگیهاى آنها اشاره مى کند که نخستین آنها داعیه اصلاح طلبى است در حالى که مفسد واقعى همانها هستند: هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مى گویند ما فقط اصلاح کنندهایم !
(و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون ).
ما برنامه اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته و نداریم !
قرآن در آیه بعد مى گوید: بدانید اینها همان مفسدانند و برنامه اى جز فساد ندارند ولى خودشان هم نمى فهمند!
(الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون ).
بلکه اصرار و پافشارى آنها در راه نفاق و خو گرفتن با این برنامه هاى زشت و ننگین سبب شده که تدریجا گمان کنند این برنامه ها مفید و سازنده و اصلاح طلبانه است ، و همانگونه که سابقا نیز اشاره کردیم گناه اگر از حد بگذرد، حس تشخیص را از انسان مى گیرد، بلکه تشخیص او را واژگونه مى کند، و ناپاکى و آلودگى به صورت طبیعت ثانوى او در مى آید.
نشانه دیگر اینکه : آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤ منان را سفیه و ساده لوح و خوشباور مى پندارند، آنچنانکه قرآن مى گوید: هنگامى که به آنها گفته ایمان بیاورید آنگونه که توده هاى مردم ایمان آورده اند، مى گویند آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم ؟!
(و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا ا نؤ من کما آمن السفهاء).
و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و محتواى تعلیمات او، سر تعظیم فرود آورده اند به سفاهت متهم مى کند و شیطنت و دوروئى و نفاق را دلیل بر هوش و عقل و درایت مى شمرد آرى در منطق آنها عقل ، جایش را با سفاهت عوض کرده است .
لذا قرآن در پاسخ آنها مى گوید: بدانید سفیهان واقعى اینها هستند اما نمى دانند (الا انهم هم السفهاء و لکن لا یعلمون ).
آیا این سفاهت نیست که انسان خط زندگى خود را مشخص نکند و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در آید و به جاى تمرکز و وحدت شخصیت ، دوگانگى و چند گانگى را پذیرا گردد، استعداد و نیروى خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمرد ؟!
سومین نشانه آنها آنست که هر روز به رنگى در مى آیند و در میان هر جمعیتى با آنها همصدا مى شوند، آنچنانکه قرآن مى گوید: هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات کنند مى گویند ایمان آوردیم (و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا) ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم ، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقى نداریم !
اما هنگامى که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه مى روند مى گویند ما با شمائیم !
(و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم ).
و اگر مى بینید ما در برابر مؤ منان اظهار ایمان مى کنیم ما مسخره شان مى کنیم !
(انما نحن مستهزئون ).
ما بر افکار و اعمالشان در دل مى خندیم ، مى خواهیم کلاه بر سرشان بگذاریم ، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چیز ما شمائید!
سپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع مى گوید: خدا آنها را مسخره مى کند (الله یستهزى ء بهم ).
و خدا آنها را در طغیانشان نگه مى دارد تا به کلى سرگردان شوند (و یمدهم فى طغیانهم یعمهون ).
آخرین آیه مورد بحث سرنوشت نهائى آنها را که سرنوشتى است بسیار غم انگیز و شوم و تاریک چنین بیان مى کند: آنها کسانى هستند که در تجارتخانه این جهان ، هدایت را با گمراهى معاوضه کرده اند (اولئک الذین اشتروا الضلاله بالهدى ).
و به همین دلیل تجارت آنها سودى نداشته بلکه سرمایه را نیز از کف داده اند (فما ربحت تجارتهم ).
و هرگز روى هدایت را ندیده اند (و ما کانوا مهتدین ).
آیه 17 – 20 آیه : مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى استَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضاءَت مَا حَوْلَهُ ذَهَب اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فى ظلُمَتٍ لا یُبْصِرُونَ(17) صمُّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ(18) أَوْ کَصیِّبٍ مِّنَ السمَاءِ فِیهِ ظلُمَتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یجْعَلُونَ أَصبِعَهُمْ فى ءَاذَانهِم مِّنَ الصوَعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ محِیط بِالْکَفِرِینَ(19) یَکادُ الْبرْقُ یخْطف أَبْصرَهُمْ کلَّمَا أَضاءَ لَهُم مَّشوْا فِیهِ وَ إِذَا أَظلَمَ عَلَیهِمْ قَامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَب بِسمْعِهِمْ وَ أَبْصرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شىْءٍ قَدِیرٌ(20) ترجمه : 17 آنها (منافقان ) همانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کند) ولى هنگامى که آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى کند، و در تاریکى وحشتناکى که چشم کار نمى کند آنها را رها مى سازد.
18 آنها کر، گنگ و کورند بنابراین از راه خطا باز نمى گردند 19 یا همچون بارانى که در شب تاریک توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى ) ببارد، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند، و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند).
20 روشنائى خیره کننده برق نزدیک است چشم آنها را برباید، هر لحظه اى که برق جستن مى کند (صفحه بیابان را) براى آنها روشن مى سازد (چند قدمى ) در پرتو آن راه مى روند و هنگامى که خاموش مى شود توقف مى کنند، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بین مى برد، خداوند بر هر چیز توانا است .
تفسیر: دو مثال جالب براى ترسیم حال منافقان بعد از بیان صفات و ویژگیهاى منافقان ، قرآن مجید، براى مجسم ساختن وضع آنها دو تشبیه گویا در آیات فوق بیان مى کند: 1 در مثال اول مى گوید: آنها مانند کسى هستند که آتشى (در شب ظلمانى افروخته (تا در پرتو نور آن راه را از بیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد (مثلهم کمثل الذى استوقد نارا).
ولى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت ، خداوند آن را خاموش مى سازد، و در ظلمات رهاشان مى کند، به گونه اى که چیزى را نبینند (فلما اضائت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فى ظلمات لا یبصرون ).
آنها فکر مى کردند با این آتش مختصر و نور آن مى توانند با ظلمتها به پیکار برخیزند، اما ناگهان بادى سخت بر مى خیزد و یا باران درشتى فرو مى ریزد، و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مى گراید و بار دیگر در تاریکى وحشتزا سرگردان مى شوند.
سپس اضافه مى کند: آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچیک از وسائل اصلى درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمى گردند (صم بکم عمى فهم لایرجعون ).
چه مثال دقیق و گویائى : در زندگى انسان بیراهه ها فراوان است ، اما خط مستقیم که به سر منزل مقصود به پیش مى رود یکى بیش نیست ، ولى خطوط انحرافى بى نهایت است ، و از آن گذشته پرده هاى ظلمت و طوفانهاى وحشتناک و حوادث گوناگون در طول این راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغى که از این حوادث مصون باشد لازم است که این پرده هاى ظلمت را بشکافد و در برابر طوفانها مقاومت کند، و آن چیزى جز چراغ عقل و ایمان و خورشید وحى نیست .
مختصر شعله اى که انسان ، موقتا مى افروزد چه کارى در این راه طولانى و پر از طوفان از آن ساخته است ؟!
منافقان با انتخاب راه نفاق چنین مى پنداشتند که مى توانند در همه حال موقعیت خویش را حفظ کنند و از هر خطر احتمالى مصون بمانند، از منافعى که به دو طرف مى رسد، استفاده کرده و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤ منان پیروز شوند در صف مؤ منان ، و اگر غلبه با کافران باشد با آنها باشند.
آنها خود را افرادى زیرک و باهوش مى پنداشته اند و در پرتو روشنائى این شعله ضعیف و ناپایدار، مى خواستند راه زندگى خود را ادامه دهند و به نوائى برسند.
اما قرآن پرده از روى کار آنها برداشت ، و دروغشان را آشکار کرد، چنانکه مى خوانیم : اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون : هنگامى که منافقان به سراغ تو مى آیند مى گویند ما گواهى مى دهیم که تو فرستاده خدائى ، خدا مى داند که تو رسول او هستى ، ولى خدا گواهى مى دهد که منافقان در اظهاراتشان دروغ مى گویند (سوره منافقون آیه 1 و 2).
حتى قرآن به کفار نیز اعلام مى کند که آنها با شما نیستند، هر وعده اى دهند عمل نخواهند کرد: الم تر الى الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم و الله یشهد انهم لکاذبون لئن اخرجوا لا یخرجون معهم و لئن قوتلوا لا ینصرونهم و لئن نصروهم لیولن الادبار ثم لا ینصرون منافقان به برادران کافر خود از اهل کتاب وعده مى دهند که اگر شما را از مدینه بیرون کنند، ما نیز با شما خارج خواهیم شد و به حرف هیچکس درباره شما گوش نخواهیم داد، و اگر با شما بجنگند شما را یارى مى کنیم ، و لکن خداوند گواهى مى دهد که منافقان دروغ مى گویند، اگر آنها را بیرون کنند همراه آنها خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمایند یاریشان نخواهند کرد، و اگر به آنها کمک کنند (درگیر و دار جنگ ) پا به فرار خواهند گذاشت (و استقامت به خرج نخواهند داد) -حشر - 11 12).
قابل توجه اینکه : قرآن در اینجا از جمله استوقد نارا استفاده کرده است ، یعنى آنها براى رسیدن به نور نار استفاده مى کنند آتشى که هم دود و هم خاکستر و هم سوزش دارد، در حالى که مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ایمان بهره مى گیرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ایمان دارند اما باطنشان ، نار است ، و اگر هم نورى باشد ضعیف است و کوتاه مدت .
این نور مختصر، یا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدى است و یا اشاره به ایمان نخستین آنها است که بعدا بر اثر تقلیدهاى کورکورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاریک بر آن مى افتد، نه تنها یک ظلمت بلکه به تعبیر قرآن ظلمات .
و همینها است که چشم بینا و گوش شنوا و زبان گویا را سرانجام از آنها خواهد گرفت ، چرا که سابقا هم گفتیم ادامه راه غلط تدریجا نیروى تشخیص و درک انسان را ضعیف مى کند، تا آنجا که گاهى حقایق را وارونه مى بیند، نیک در نظرش بد، و فرشته دیو، خودنمائى مى کند.
به هر حال این تشبیه در حقیقت ، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن مى سازد، و آن اینکه نفاق و دوروئى براى مدت طولانى نمى تواند مؤ ثر واقع شود ممکن است منافقان براى مدت کوتاهى از مزایاى اسلام و مصونیتهاى مؤ منان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانى با کفار نیز بهره گیرند.
ولى این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامى که در یک بیابان تاریک و ظلمانى در معرض وزش طوفانها است دیرى نمى پاید، و سرانجام چهره واقعى آنها آشکار مى گردد، و به جاى کسب موفقیت و محبوبیت ، منفور و مطرود خواهند شد و همانند کسى که در بیابان راه را گم کرده و چراغ را از دست داده سرگردان مى مانند.
این نکته نیز قابل توجه است که در تفسیر آیه هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر نورا: آن خدائى است که خورشید را روشنائى و ماه را نور بخش قرار داد (یونس 5).
از امام باقر (علیه السلام ) چنین نقل شده که فرمود: اضائت الارض بنور محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) کما تضیى ء الشمس فضرب الله مثل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) الشمس و مثل الوصى القمر خداوند صفحه روى زمین را به محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روشن ساخت همانگونه که با نور آفتاب ، لذا محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را به خورشید تشبیه کرد، و وصى او على (علیه السلام ) را به ماه .
یعنى نور ایمان و وحى ، عالمگیر است ، در حالى که نفاق اگر پرتوى هم داشته باشد تنها دایره کوچکى از اطراف خود را آنهم براى مدت کوتاهى روشن مى کند (ماحوله ).
در مثال دوم قرآن صحنه زندگى آنها را به شکل دیگرى ترسیم مى نماید شبى است تاریک و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى بارد، از کرانه هاى افق برق پرنورى مى جهد، صداى غرش وحشتزا و مهیب رعد، نزدیک است پرده هاى گوش را پاره کند، انسانى بى پناه در دل این دشت وسیع و ظلمانى و پر از خطر، حیران و سرگردان مانده است ، باران پر پشت ، بدن او را مرطوب ساخته ، نه پناهگاه مورد اطمینانى وجود دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى دهد گامى به سوى مقصد بردارد.
قرآن در یک عبارت کوتاه ، حال چنین مسافر سرگردانى را بازگو مى کند: یا همانند بارانى که در شب تاریک ، توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى ) ببارد (او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق ).
سپس اضافه مى کند آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى گذارند تا صداى وحشت انگیز صاعقه ها را نشنوند (یجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت ).
و در پایان آیه مى فرماید: و خداوند به کافران احاطه دارد (و آنها هر کجا بروند در قبضه قدرت او هستند) (و الله محیط بالکافرین ).
برقها پى در پى بر صفحه آسمان تاریک جستن مى کند: نور برق آنچنان خیره کننده است که نزدیک است چشمه اى آنها را برباید (یکاد البرق یخطف ابصارهم ).
هر زمان که برقى مى زند و صفحه بیابان تاریک ، روشن مى شود، چند گامى در پرتو آن راه مى روند، ولى بلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى شود و آنها در جاى خود متوقف مى گردند (کلما اضاء لهم مشوا فیه و اذا اظلم علیهم قاموا).
آنها هر لحظه خطر را در برابر خود احساس مى کنند، چرا که در دل این بیابان نه کوهى به چشم مى خورد، و نه درختى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگیرى کند، هر آن ممکن است هدف صاعقه اى قرار گیرند و در یک لحظه خاکستر شوند!.
مى دانیم صاعقه ها به هر برآمدگى از زمین حمله مى کنند، اما در دل بیابان جز آنها بر آمدگى پیدا نمى شود که صاعقه متوجه آن گردد، بنابراین خطر جدى و حتمى است (با توجه به اینکه خطر صاعقه در بیابانهاى مسطحى همچون بیابانهاى حجاز به درجات از مناطق کوهستانى بیشتر است اهمیت این مثال براى مردم آن محیط روشنتر مى شود).
خلاصه نمى داند چه کند، مضطرب و پریشان ، حیران و سرگردان بر جاى خود ایستاده ، نه راهى در میان شنهاى بیابان پیدا است و نه راهنمائى که در پرتو هدایت او گام بر دارد.
حتى این خطر وجود دارد که غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خیره کننده برق چشمشان را نابینا کند، آرى ((اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از میان مى برد چرا که خدا به هر چیزى توانا است )) (و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله على کل شى ء قدیر).
آرى منافقان درست به چنین مسافرى مى مانند، آنها در میان مؤ منان روز افزون که همچون سیل خروشان و باران پرپشتى به هر سو پیش مى روند قرار گرفته اند افسوس که به پناهگاه مطمئن ایمان ، پناه نبرده اند تا از شر صاعقه هاى مرگبار مجازات الهى نجات یابند.
جهاد مسلحانه مسلمین در برابر دشمنان همانند خروش رعد و صاعقه بر سر آنها فرود مى آمد، گاهگاه فرصتهائى ، براى پیدا کردن راه حق نصیبشان مى شد و اندیشه هاشان بیدار مى گشت ، ولى افسوس که این بیدارى همچون برق آسمان دیرى نمى پائید تا مى خواستند چند گامى بردارند خاموش مى شد و تاریکى غفلت و سپس توقف و سرگردانى جاى آن را مى گرفت .
پیشرفت سریع اسلام همچون برق آسمانى چشم آنها را خیره کرده بود و آیات قرآن که پرده از رازهاى نهانیشان بر مى داشت همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار مى داد، هر دم احتمال مى دادند آیه اى نازل گردد و پرده از رازهاى دیگرى بر دارد و رسواتر شوند.
چنانکه قرآن در آیه 64 سوره توبه مى گوید: یحذر المنافقون ان تنزل علیهم سوره تنبئهم بما فى قلوبهم قل استهزئوا ان الله مخرج ما تحذرون : ((منافقان از این مى ترسند که سورهاى بر ضد آنها نازل شود و آنچه در درون مخفى مى دارند فاش گردد بگو هر چه مى خواهید استهزاء کنید خدا آنچه را از آن مى ترسید ظاهر مى سازد)).
منافقان از این نیز وحشت داشتند که با علنى شدن اسرارشان فرمان جنگ از طرف خدا با این دشمنان خائن داخلى صادر شود و مسلمانان که در آن روز قوى و نیرومند بودند بر آنها، حمله کنند، آنچنانکه قرآن مى گوید: لئن لم ینته المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا: ((اگر منافقان و آنهائى که قلبشان بیمار است و کسانى که با اشاعه اکاذیب ، ترس و وحشت و سستى مى آفرینند، دست از کردار خود بر ندارند ما تو را بر آنها مى شورانیم تا نتوانند در جوار شما جز اندکى زندگى کنند و به صورت افراد نفرین شده هر جا یافت شوند، آنها را بگیرند و بکشند)) (احزاب 60 - 61).
از این آیات به خوبى استفاده مى شود که منافقان در وحشت و سرگردانى سختى در مدینه قرار داشتند، آیات با لحن شدید و قاطعى پى درپى همانند رعد و برق آسمانى بر ضد آنها نازل مى شد، و هر آن احتمال این مى رفت که دستور مجازات و یا حداقل اخراج آنها از مدینه صادر گردد.
اگر چه شاءن نزول این آیات ، منافقان عصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است اما با توجه به اینکه خط نفاق در هر عصر و زمانى ، در برابر خط انقلابهاى راستین وجود داشته و دارد به منافقان همه اعصار و قرون گسترش مى یابد، و ما با چشم خود تمام این نشانه ها را یک به یک و مو به مو در مورد منافقان عصر خویش ، مى یابیم ، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سیه روزى و رسوائى آنها را درست همانند همان مسافرى که قرآن به روشنترین وجهى حال او را ترسیم کرده است مشاهده مى کنیم .