آیات 1 - 15، سوره لقمان ِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الم (1) تِلْک ءَایَت الْکِتَبِ الحَْکِیمِ(2) هُدًى وَ رَحْمَه ً لِّلْمُحْسِنِینَ(3) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوه َ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوه َ وَ هُم بِالاَخِرَه ِ هُمْ یُوقِنُونَ(4) أُولَئک عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5) وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشترِى لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئک لهَُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ(6) وَ إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ ءَایَتُنَا وَلى مُستَکبراً کَأَن لَّمْ یَسمَعْهَا کَأَنَّ فى أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ(7) إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّت النَّعِیمِ(8) خَلِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکیمُ(9) خَلَقَ السمَوَتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا وَ أَلْقَى فى الاَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَث فِیهَا مِن کلِّ دَابَّه ٍ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ(10) هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظلِمُونَ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ(11) ترجمه آیات به نام خدا، که رحمتى عمومى ، و رحمتى خاص مؤ منین دارد الم (1) این آیه هاى کتابى است سراسر حکمت ، (کتابى که جایى براى لهو در آن نیست ) (2) کتابى که هدایت و رحمت براى نیکوکاران است (3) آن کسانى که نماز گزارند و زکات دهند، و خود به دنیاى دیگرى یقین دارند (4) آنان قرین هدایتى از پروردگار خویشند، و آنان خود رستگارانند (5) بعضى از مردم گفتار بازیچه را میخرند، تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه کنند، و راه خدا را مسخره گیرند، آنان عذابى خفت آور دارند (6) و چون آیه هاى ما را بر آنان بخوانند، تکبرکنان پشت کنند و بروند، گویى آن را نشنیده اند، تو گویى گوشهایشان کر است ، اینگونه افراد را به عذابى غم انگیز نوید ده (7) (در مقابل ) کسانى که ایمان آورده ، و کارهاى شایسته کرده اند، بهشتهاى پر از نعمت دارند (8) که جاودانه در آن متنعم باشند، و این وعده درست خدا است ، که نه ضعف در او راه دارد، و نه لغو، بلکه نیرومند و حکیم است (9) آسمان ها را بدون ستونى که شما ببینید بیافرید، و در زمین لنگرها انداخت ، تا که شما را نلرزاند و در آن از همه گونه جانوران پراکنده کرد، و از آسمان آبى نازل کردیم ، و در آن همه گونه گیاه خوب رویاندیم (10) این خلقت خدا است ، پس شما هم به من نشان دهید، غیر از خدا که شما خدایشان پنداشته اید چه چیزى خلق کرده اند، (خودشان اعتراف دارند که جز خدا خالقى نیست ، پس علت شرکشان خلقت نیست )، بلکه علت شرک این ستمکاران این است که در ضلالتى آشکار قرار دارند (11) بیان آیات مضامین سوره مبارکه لقمان و غرض از نزول آن غرض این سوره - به طورى که آغاز و انجام آن ، و نیز سیاق تمامى آیات آن اشاره مى کند - دعوت به توحید و ایقان و ایمان به معاد، و عمل به کلیات شرایع دین است از ابتداى سوره پیداست که درباره بعضى از مشرکین نازل شده ، که مردم را از راه خدا و شنیدن قرآن ، به وسیله تبلیغاتى دروغ جلوگیرى نموده ، مى خواستند مساله خدا و دین را از یاد مردم ببرند، اتفاقا روایت وارده در تفسیر آیه ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث ...(( - به طورى که خواهید دید - نیز همین را مى گوید پس این سوره نازل شد تا اصول عقاید و کلیات شرایع حق را بیان نماید، و در برابر احادیث سرگرم کننده آنان مقدارى از داستان لقمان و مواعظش را ایراد کرده است و این سوره - به شهادت سیاقى که آیات آن دارد - در مکه نازل شده ، و یک ى از آیات بر جسته آن آیه ((ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل ...(( است .
تفسیر مفردات این آیات در سوره هاى قبل گذشت ، چیزى که تذکرش لازم است این است که : ((کتاب (( را به لفظ ((حکیم (( توصیف کرده ، و این دلالت دارد بر اینکه هیچ لهو الحدیثى در آن وجود ندارد، بلکه نقطه ضعف و درزى ندارد که سخن باطل و لهو الحدیث بخواهد آن را پر کند، و نیز آن را توصیف کرد به دو وصف ((هدى (( و ((رحمه للمحسنین (( تا صفت حکیم بودن قرآن را تکمیل کند، پس قرآن به سوى واقع و حق هدایت مى کند، و به واقع نیز مى رساند، نه مثل لهو الحدیث که انسان را از مهمش باز داشته ، و به واقعى نمى رساند، و نیز قرآن رحمت است ، نه نقمت تا از نعمت باز بدارد آن گاه محسنین را توصیف و معرفى نموده به این که نماز مى خوانند و زکات مى دهند، که دو رکن مهم عملند، و به این که داراى ایقان به آخرتند، و معلوم است که یقین به آخرت مستلزم یقین به توحید و رسالت و همه شرایط و مراحل تقوى نیز هست ، و همه این توصیف ها که براى کتاب کرده در مقابل لهو الحدیث است ، و دارد به کسى که گوش به لهو الحدیث مى دهد، مى گوید: به این حقایق گوش کن ، نه به لهو الحدیث نکوهش کسى که براى منصرف ساختن مردم از حقائق و معارف قرآن ، به ترویج ((لهوالحدیث (( مى پرداخته است .
کلمه ((لهو(( به معناى هر چیزى است که آدمى را از مهمش باز بدارد، و لهو الحدیث آن سخنى است که آدمى را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد، مانند حکایات خرافى ، و داستانهایى که آدمى را به فساد و فجور مى کشاند، و یا از قبیل سرگرمى به شعر و موسیقى و مزمار و سایر آلات لهو که همه اینها مصادیق لهو الحدیث هستند ((لیضل عن سبیل الله بغیر علم (( - مقتضاى سیاق این است که مراد از ((سبیل الله (( قرآن کریم ، و معارف حق و صحیح ، از اعتقادات ، و دستور العملها، و به خصوص داستانهاى انبیاء، و امم گذشته بوده باشد، چون لهو الحدیث و خرافات ساخته و پرداخته فکر انسانهاست که است دست به دست گشته ، در درجه اول معارض با این داستانهاى حق و صحیح است ، و در درجه دوم بنیان سایر معارف حق و صحیح را در انظار مردم سست نموده ، و سپس منهدم مى سازد موید این معنا جمله بعدى است که مى فرماید: ((و یتخذها هزوا((، یعنى حدیث را مسخره مى کند، چون نام خرافات نیز حدیث است ، و همین باعث وهن هر حدیثى مى شود، و سبب مى گردد مردم احادیث واقعى را نیز به سخریه بگیرند پس همان طور که گفتیم مراد از ((سبیل الله ((، قرآن است ، بدان جهت که مشتمل بر قصص و معارف است ، و گویا مراد کسى که خریدار لهو الحدیث است این است که مردم را از قرآن منصرف نموده و گمراه نماید، و قرآن را به سخریه بگیرد به این که به مردم بگوید این نیز حدیثى است مانند آن احادیث ، و اساطیرى است چون آن اساطیر .
جمله ((بغیر علم (( متعلق به کلمه ((یضل (( است ، و در حقیقت وصف ضلالت گمراهان است ، نه ضلال گمراه کنندگان ، هر چند گمراه کنندگان نیز علم ندارند، آنگاه ایشان را تهدید مى کند به اینکه ((اولئک لهم عذاب مهین - ایشان عذابى خوارکننده دارند((، چون در دنیا مغرور و متکبر بودند توصیف خریدار لهو الحدیث : گویا گوشش در برابر تلاوت قرآن کر است .
در این آیه آن کسى را که خریدار لهو الحدیث بود، توصیف مى کند و کلمه ((وقر(( به معناى بار سنگین است ، و مراد از اینکه فرمود: ((گویا در دو گوشش وقر است (( این است که گویا چیزى به گوشهایش بسته که از شنیدن جلوگیرى مى کند.
بعضى هم گفته اند: ((اصلا این کلمه کنایه از کرى است (( و معناى آیه این است که چون بر این خریدار لهو الحدیث آیات قرآنى ما قرائت مى شود، پشت مى کند، و از آن رو مى گرداند و استکبار مى ورزد، مثل اینکه اصلا آن را نشنیده باشد، گویى کر است ، پس تو او را به عذابى دردناک بشارت ده در سیاق آیات مورد بحث ، هم ضمیر مفرد به ((من یشترى (( برگردانده و فرموده : ((یشترى - مى خرد((، و ((لیضل - تا گمراه کند((، و ((یتخذها - آن را مى گیرد(( تا رعایت لفظ شده باشد، و هم ضمیر جمع برگردانده و فرموده ((اولئک لهم - آنان برایشان (( تا رعایت معنا شده باشد، چون خریدار لهو الحدیث یک نفر نیست ، آنگاه مجددا چند ضمیر مفرد برگردانیده و فرموده : ((علیه ((، ((ولى ((، ((یسمعها((، ((اذنیه (( تا باز رعایت لفظ شده باشد بعضى این طور گفته اند، لیکن ممکن است بگوییم به ((من یشترى لهو الحدیث (( همه جا ضمیر مفرد برگردانیده ، و ضمیر جمع آیه قبلى به مجموع گمراه کننده و گمراه شده که سیاق بر او دلالت دارد بر مى گردد.
پس ضمیرهاى مفرد همه به ((من (( که مفرد است برگشته است .
در این آیه بعد از انذار آن خریدار، و تهدیدش به عذاب خوار کننده ، و سپس عذاب الیم ، رجوع شده است به ب شارت محسنین ، و خوشدل ساختن آنان به بهشت نعیم جاودان ، که خود او وعده داده ، و وعده اش حق است و چون غرض آن کسى که خریدار لهو الحدیث بوده این بوده که امر را بر فریب خوردگانش مشتبه سازد، و بدین غرض قرآن را اساطیر و افسانه هاى کهنه اى مانند افسانه هاى خودش پنداشته ، و آن را خوار شمرده است و هر چه از آیات آن بر او تلاوت شود اعتناء نمى کند، و از پذیرفتنش استکبار مى کند، و این عمل خوار شمردن خداى سبحان است ، لذا در این آیه اولا وعده به محسنین را با جمله ((وعد الله حقا(( تاکید نمود، و در ثانى خود را به عزت مطلق ستوده ، تا بفهماند او با خوار شمردن وى خوار نمى شود، و نیز با حکمت مطلق ستوده ، تا بفهماند هیچ باطلى در سخن او نیست ، و نه هیچ خرافه و مزاحى آنگاه براى بار سوم خود را چنین ستوده ، که تدبیر مى کند امر آسمان ها و زمین و نبات و حیوان و انسان را، چون آفریدگار آنهاست ، پس مى تواند این دسته را وعده بهشت داده و آن دسته را وعده عذاب دهد، و وعده او حق است ، و جمله ((خلق السموات بغیر عمد ترونها...((، در این مقام است .
در تفسیر آیه ((الله الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها(( گفتیم که کلمه ((ترونها(( احتمال دارد قید توضیحى باشد، و معنا این باشد که ((شما آسمانها را مى بینید که ستون ندارد((، و احتمال هم دارد قید احترازى باشد و معنا چنین باشد که : ((خدا آنها را بدون ستونى دیدنى خلق کرده ((، تا اشعار داشته باشد به اینکه آسمانها ستون دارد، لیکن دیدنى نیست ((و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم (( - یعنى کوه هاى شامخى در زمین نهاد، تا زمین دچار اضطراب نگشته و شما را مضطرب نکند، و این خود اشعار دارد بر اینکه بین کوهها و زلزله ها رابطه اى مستقیم است ((و بث فیها من کل دابه (( - یعنى در زمین از هر جنبده اى منتشر کرد ((و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم (( - یعنى نازل کردیم از جهت بالاى سر شما آبى ، (که همان باران باشد)، و رویاندیم در آن مقدارى از هر دو جفت نباتى شریف ، که منافع شما در آن است ، و برایتان فوایدى دارد در این بیان اشاره است به اینکه نباتات نیز مانند حیوانات نر و ماده اند، که بحث مفصل آن در آیاتى که نظیر این آیه است گذشت .
در این آیه التفاتى از غیبت (القى ، بث - خداوند افکند و منتشر کرد)، به تکلم با غیر (ما از آسمان آب نازل کردیم ) به کار رفته - تا به طورى که گفته اند - اشاره باشد به اینکه نسبت به اینکار خود یعنى فرستادن آب عنایت بیشترى دارد .
بعد از آنکه خلقت و تدبیر خود را نسبت به آسمانها و زمین و آنچه روى آنهاست به رخ آنان کشید، و با این بیان ربوبیت و الوهیت خود رااثبات کرد، اینک در این آیه به ایشان تکلیف مى فرماید که حال ، شما به من نشان دهید، خدایان شما اگر راستى اله و رب هستند، چه چیزى خلق کرده اند، تا اگر نتوانستند چیزى نشان دهند، وحدانیت خداى تعالى در الوهیت و ربوبیت ثابت گردد و اگر به ایشان تکلیف کرده که به من نشان دهید خدایانتان چه چیزى خلق کرده اند، با اینکه مشرکین اعتراف دارند که خلقت تنها از خدا است ، و خلقت هیچ موجودى را مستند به آلهه خود نمى دانند، تنها و تنها تدبیر را مستند به آنها مى دانند، از این جهت است که : خلقتى را به خدا نسبت داده که در عین اینکه خلقت است تدبیر نیز هست ، و از تدبیر جدا نیست ، پس اگر تدبیر عالم به دست خدایان ایشان است باید آنها نیز چون خدا چنین خلقت و تدبیرى داشته باشند، و چون خلقتى ندارند تدبیرى نیز ندارند، پس هیچ معبودى غیر از او نیست ، و هیچ ربى سواى او وجود ندارد و اگر به ایشان تکلیف کرده که به من نشان دهید خدایانتان چه چیزى خلق کرده اند، با اینکه مشرکین اعتراف دارند که خلقت تنها از خدا است ، و خلقت هیچ موجودى را مستند به آلهه خود نمى دانند، تنها و تنها تدبیر را مستند به آنها مى دانند، از این جهت است که : خلقتى را به خدا نسبت داده که در عین اینکه خلقت است تدبیر نیز هست ، و از تدبیر جدا نیست ، پس اگر تدبیر عالم به دست خدایان ایشان است باید آنها نیز چون خدا چنین خلقت و تدبیرى داشته باشند، و چون خلقتى ندارند تدبیرى نیز ندارند، پس هیچ معبودى غیر از او نیست ، و هیچ ربى سواى او وجود ندارد سیاق آیه شریفه خطاب رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به مردم است ، چون نوع این خطابها جز به زبان رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) درست در نمى آید، و معنا ندارد خدا به مردم بگوید به من نشان دهید بحث روایتى (روایاتى درباره شاءن نزول آیه : ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث...(( و اینکه غنا لهو الحدیث است ) در مجمع البیان گفته آیه ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث ...(( درباره نضر بن حارث بن علقمه بن کلده بن عبد الدار بن قصى بن کلاب نازل شد، چون او مردى تاجر بود، به ایران سفر مى کرد و در آن جا اخبار و افسانه هاى ایرانى را از منابعش مى گرفت و مى آمد براى قریش تعریف مى کرد، و به ایشان مى گفت : محمد از عاد و ثمود برایتان تعریف مى کند، و من از رستم و اسفندیار و اکاسره ، مردم هم قصه هاى او را گوش مى دادند و به آیات قرآن گوش فرا نمى دادند، (نقل از کلبى ) .
مؤ لف : این معنا در الدر المنثور از بیهقى از ابن عباس نیز آمده ، و بعید نیست که علت نزول همه سوره بوده باشد.
همچنان که قبلا نیز بدان اشاره شد و در کتاب معانى الاخبار به سند خود از یحیى بن عباده ، از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که در معناى لهو الحدیث فرمود: یکى از مصادیق آن غناست مؤ لف : این معنا در کافى هم به سند وى از مهران از امام صادق (علیه السلام )، و نیز به سندش از وشاء از حضرت رضا (علیه السلام )، و نیز به سندش از حسن بن هارون از آن جناب روایت شده است روایاتى دال بر حرمت غنا و موسیقى و در کافى به سند خود از محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام ) روایت آورده که گفت : من از آن جناب شنیدم که مى فرمود غنا از آن گناهانى است ک ه خدا وعده آتش به مرتکبش داده ، آن گاه این آیه را خواند: ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین (( و نیز در همان کتاب به سند خود از ابى بصیر روایت کرده که گفت از امام باقر (علیه السلام ) پرسیدم کسب زنان آوازخوان چطور است ؟
فرمود: اگر مى خواند تا مردها دورش جمع شوند حرام است ، و اگر براى عروسى ها دعوت مى شود عیبى ندارد، و این کلام خدا است که مى فرماید: ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله (( و در مجمع البیان گفته : ابو امامه از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده که فرمود: آموختن غنا به زنان ، و کنیز مغنیه را فروختن حلال نیست ، و پول آن حرام است ، و خدا در تصدیق این فتوى در کتاب خود نازل کرده که : ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث ....(( مؤ لف : این روایت را الدر المنثور هم از جمع کثیرى از صاحبان کتب حدیث از ابى امامه از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده است و نیز در همان کتاب است که از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده که آن جناب فرمود: لهو الحدیث عبارت است از طعنه و استهزاى حق ، همان رفتارى که ابوجهل و یاران او مى کردند، و ابوجهل فریاد مى زد اى گروه قریش آیا مى خواهید خبرتان دهم که آن زقومى که رفیقتان شما را از آن مى ترساند چیست ؟
آنگاه مى فرستاد تا کره و خرما مى آوردند، مى گفت : این همان زقوم است که او شما را از آن مى ترساند، امام صادق (علیه السلام ) سپس فرمود: غنا نیز از مصادیق لهو الحدیث است حدیثى از امام سجاد(ع ) در بیان شدت حرمت موسیقى و در الدر المنثور است که ابن ابى الدنیا، از على بن الحسین (علیهماالسلام ) روایت کرده که فرمود: هیچ امتى که در آن موسیقى باشد پاک و مقدس نشده و نمى شود و در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر (علیه السلام ) روایت کرده که در تفسیر ((و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم (( فرمود: این شخص نضر بن حارث بن علقمه بن کلده ، یک نفر از بنى عبد الدار بن قصى است ، و این نضر مردى دانا و داراى روایات و احادیث تاریخى بود، و اشعار مردم را نیز مى دانست ، آیه شریفه او را ملامت کرده که دنبال احادیث لغو مى رود، ولى وقتى آیات ما بر او خوانده مى شود رو مى گرداند و نیز در همان کتاب از پدرش از حسین بن خالد روایت کرده که گفت از ابو الحسن حضرت رضا (علیهماالسلام ) پرسیدم معناى آیه ((و السماء ذات الحبک (( چیست ؟
حضرت انگشتان خود را مشبک نموده فرمود: آسمان این طور محبوک به زمین است ، پرسیدم چطور محبوک به زمین است ، با اینکه خداى تعالى مى فرماید: ((رفع السموات بغیر عمد ترونها((؟
فرمود: سبحان الله مگر نفرموده ((بغیر عمد ترونها((؟
عرض کردم : بله ، فرمود: پس معلوم مى شود ستونى هست ولى آن را نمى بینید آیه 12 - 15 آیه و ترجمه وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَنَ الحِْکْمَهَ أَنِ اشکُرْ للَّهِ وَ مَن یَشکرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ حَمِیدٌ(12) وَ إِذْ قَالَ لُقْمَنُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظهُ یَبُنىَّ لا تُشرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشرْک لَظلْمٌ عَظِیمٌ(13) وَ وَصیْنَا الانسنَ بِوَلِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصلُهُ فى عَامَینِ أَنِ اشکرْ لى وَ لِوَلِدَیْک إِلىَّ الْمَصِیرُ(14) وَ إِن جَهَدَاک عَلى أَن تُشرِک بى مَا لَیْس لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَ صاحِبْهُمَا فى الدُّنْیَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سبِیلَ مَنْ أَنَاب إِلىَّ ثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15) 12 - ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم ) شکر خدا را بجاى آور، هر کس شکرگزارى کند به سود خویش شکر کرده ، و آنکس که کفران کند (زیانى به خدا نمى رساند) چرا که خداوند بى نیاز و ستوده است .
13 - به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش گفت - در حالى که او را موعظه مى کرد - پسرم !
چیزى را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است .
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 35 14 - و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل کرد، (و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد) و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى یابد (آرى به او توصیه کردم ) که شکر براى من و براى پدر و مادرت بجا آور که بازگشت همه شما به سوى من است .
15 - و هرگاه آنها تلاش کنند که موجودى را شریک من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى (بلکه مى دانى باطل است ) از آنها اطاعت مکن ، ولى با آنها در دنیا به طرز شایسته اى رفتار کن ، و پیروى از راه کسانى بنما که به سوى من آمده اند، سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى کردید آگاه مى کنم .
احترام پدر و مادر: به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته ، در آیات مورد بحث و چند آیه بعد از آن ، سخن از ((لقمان حکیم )) و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده ، و مسائل مهم اخلاقى که در اندرزهاى لقمان به فرزندش منعکس است نیز بازگو شده است .
این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مى کند، و هم اصول وظایف دینى ، و هم مباحث اخلاقى را.
در اینکه ((لقمان )) که بود؟
و چه ویژگیهائى داشت ؟
در بحث نکات بخواست خدا سخن خواهیم گفت ، ولى در اینجا همین اندازه مى گوئیم که قرائن نشان مى دهد او پیامبر نبود، بلکه مردى بود وارسته و مهذب که در میدان مبارزه با هواى نفس پیروز شده ، و خداوند نیز چشمه هاى علم و حکمت را در قلب او گشوده بود.
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 36 در عظمت مقام او همین بس که خدا اندرزهایش را در کنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آیات قرآن ذکر فرموده است ، آرى هنگامى که قلب انسان بر اثر پاکى و تقوى به نور حکمت روشن گردد، سخنان الهى بر زبانش جارى مى شود و همان مى گوید که خدا مى گوید، و آن گونه مى اندیشد که خدا مى پسندد!
با این توضیح کوتاه به تفسیر آیات باز مى گردیم .
در نخستین آیه مى فرماید: ((ما به لقمان حکمت دادیم ، و به او گفتیم که براى خدا شکرگزارى کن ، چرا که هر کس شکر نعمت او را ادا کند، به سود خویش شکر کرده ، و هر کس کفران کند، زیانى به خدا نمى رساند، چرا که خداوند، بى نیاز و ستوده است )) (و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید).
در اینکه ((حکمت )) چیست ؟
باید گفت براى ((حکمت )) معانى فراوانى ذکر کرده اند، مانند ((شناخت اسرار جهان هستى )) و ((آگاهى از حقایق قرآن )) و ((رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل )) و ((معرفت و شناسائى خداوند)).
اما همه این معانى را مى توان یکجا جمع کرده و در تفسیر حکمت چنین گفت : حکمتى که قرآن از آن سخن مى گوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود ((مجموعه اى از معرفت و علم ، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت )) بوده است .
در حدیثى از امام موسى بن جعفر (علیه السلام ) مى خوانیم : که در تفسیر این آیه براى ((هشام بن حکم )) فرمود: ((مراد از حکمت ، فهم و عقل است )).
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 37 در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: اوتى معرفه امام زمانه : ((حکمت این است که لقمان نسبت به امام و رهبر الهى عصر خود آگاهى داشت )).
روشن است هر یک از اینها یکى از شاخه هاى مفهوم وسیع حکمت محسوب مى شود و با هم منافاتى ندارد.
به هر حال ((لقمان )) به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مى دانست ، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مى بست ، و اصلا حکمت همین است : ((به کار بستن هر چیز در جاى خود)) بنابراین ((شکر)) و ((حکمت )) به یک نقطه باز مى گردند.
در آیه ، ضمنا نتیجه ((شکران )) و ((کفران )) نعمتها به این صورت بیان شده که ((شکر نعمت به سود خود انسان )) و ((کفران نعمت نیز به زیان خود او است )) چرا که خداوند از همگان بى نیاز است ، اگر همه ممکنات ، شکرگزارى کنند چیزى بر عظمتش افزوده نمى شود، و ((اگر جمله کاینات کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد))!
((لام )) در جمله ان اشکر لله لام اختصاص است و ((لام )) در لنفسه لام نفع است بنابراین سود شکرگزارى که همان دوام نعمت ، و افزایش آن ، به اضافه ثواب آخرت است عائد خود انسان مى شود، همانگونه که زیان کفران فقط دامان خودش را مى گیرد.
تعبیر به ((غنى حمید))، اشاره به این است که شکرگزار در برابر افراد عادى یا چیزى به بخشنده نعمت مى دهد، و یا اگر چیزى نمى دهد با ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا مى برد، ولى در مورد خداوند هیچیک از این دو تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 38 معنى ندارد، او از همگان بى نیاز است ، و شایسته ستایش همه ستایشگران ، فرشتگان حمد او مى گویند و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند و اگر انسانى به زبان قال ، کفران کند، کمترین اثرى ندارد، حتى ذرات وجود خودش به زبان حال مشغول حمد و ثناى اویند!
قابل توجه است که ((شکر)) با ((صیغه مضارع )) که نشانه تداوم و استمرار است بیان شده ، و ((کفر)) با ((صیغه ماضى )) که حتى بر یک مرتبه نیز صادق است ، اشاره به اینکه کفران حتى براى یکبار ممکن است عواقب دردناکى بار آورد، اما شکرگزارى لازم است و مستمر و مداوم باشد، تا انسان مسیر تکاملى خود را طى کند.
بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى باشد اشاره کرده چنین مى فرماید: ((به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش ، در حالى که او را موعظه مى کرد، گفت : پسرم هیچ چیز را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است )) (و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم ).
حکمت لقمان ایجاب مى کند که قبل از هر چیز به سراغ اساسى ترین مساله عقیدتى برود و آن مساءله ((توحید)) است ، توحید در تمام زمینه ها و ابعاد، زیرا هر حرکت تخریبى و ضد الهى از شرک سرچشمه مى گیرد، از دنیا پرستى مقام پرستى ، هوا پرستى ، و مانند آن که هر کدام شاخه اى از شرک محسوب مى شود.
همانگونه که اساس تمام حرکتهاى صحیح و سازنده ، توحید است ، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غیر او بریدن و همه بتها را در آستان تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 39 کبریائى او در هم شکستن !
قابل توجه اینکه لقمان حکیم ، دلیل بر نفى شرک را این ذکر مى کند که شرک ظلم عظیم است ، آن هم با تعبیرى که از چند جهت ، تاءکید در بر دارد.
و چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بى ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خلق خدا که آنها را به گمراهى بکشانند و با اعمال جنایتبار خود آنها را مورد ستم قرار دهند، و هم درباره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کنند!
دو آیه بعد در حقیقت جمله هاى معترضه اى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است ، اما معترضه نه به معنى بى ارتباط، بلکه به معنى سخنان الهى که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه ، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنها است و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر ((الله )).
بعلاوه تاءکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مى شود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مى فرماید: ((ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم )) (و وصینا الانسان بوالدیه ).
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده مى گوید: ((مادرش او را حمل کرد در حالى که هر روز ضعف و سستى تازه اى بر ضعف او افزوده مى شد)) (حملته امه وهنا على وهن ).
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 40 این مساءله از نظر علمى ثابت شده ، و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مى شوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مى دهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مى دارند.
به همین دلیل ، مادران در دوران باردارى گرفتار کمبود انواع ویتامینها مى شوند که اگر جبران نگردد ناراحتیهائى براى آنها به وجود مى آورد، حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مى یابد، چرا که ((شیر، شیره جان مادر است )).
لذا به دنبال آن مى افزاید: ((پایان دوران شیرخوارگى او دو سال است )) (و فصاله فى عامین ).
همانگونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است ((و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین )): ((مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مى دهند)) (بقره - 233).
البته منظور دوران کامل شیرخوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود.
به هر حال مادر در این 33 ماه (دوران حمل و دوران شیرخوارگى ) بزرگترین فداکارى را هم از نظر روحى و عاطفى ، و هم از نظر جسمى ، و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام مى دهد.
جالب اینکه در آغاز توصیه درباره هر دو مى کند ولى به هنگام بیان زحمات و خدمات تکیه روى زحمات مادر مى نماید تا انسان را متوجه ایثارگریها و حق تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 41 عظیم او مى سازد.
سپس مى گوید: ((توصیه کردم که هم شکر مرا بجاى آور و هم شکر پدر و مادرت را)) (ان اشکر لى و لوالدیک ).
شکر مرا بجا آور که خالق و منعم اصلى توام و چنین پدر و مادر مهربانى به تو داده ام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مى باشند.
و چقدر جالب و پر معنى است که شکر پدر و مادر درست در کنار شکر خدا قرار گرفته .
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مى فرماید: ((بازگشت همه شما به سوى من است )) (الى المصیر).
آرى اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى گیرد و مو به مو حساب مى شود، باید از عهده حساب الهى در مورد شکر نعمتهایش ، و همچنین در مورد شکر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاک و بى آلایش آنها بر آئید.
بعضى از مفسران در اینجا به نکته اى توجه کرده اند که در قرآن مجید تاءکید بر رعایت حقوق پدر و مادر کرارا آمده است ، اما سفارش نسبت به فرزندان کمتر دیده مى شود (جز در مورد نهى از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنائى در عصر جاهلیت بوده است ).
این به خاطر آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند، در حالى که زیاد دیده شده است که فرزندان ، پدر و مادر را مخصوصا به هنگام پیرى و از کار افتادگى فراموش مى کنند، و این دردناکترین حالت براى آنها و بدترین ناشکرى براى فرزندان