جایگاه علم و دین مقدمه : وقتی درمورد جایگاه علم ودین صحبت می کنیم ، در واقع می خواهیم بدانیم این مسأله از مسائل کدام علم است ، در کجا و چه دانشی درباره علم ودین صحبت می شود.
مسأله علم ودین بیشتر در دو دانش مورد توجه و محل بحث است، یکی الهیات و دیگری فلسفه دین .
از آنجا که این دو دانش با مسائل دینی سرو کار دارند ، به بحث علم ودین و مناسبات بین آن دو می پردازند، اما این مسأله برای فرد متدین نیز که طالب علم هم هست ولو اینکه در فلسفه دین و الهیات کار نکند، مطرح است، چون او هم تحت تأثیر کنجکاوی فطری ، در طلب علم است و علم را دوست دارد و از آن سو دین را هم می خواهد ، پس بحث علم ودین از این حیث برای فرد متدین مطرح می شود.
بنابر این جایگاه این مسأله دانش فلسفه دین و الهیات است و هر کدام از جهتی به این مسأله می پردازند.متألهان از باب شبهه شناسی به مسأله علم ودین و به ویژه به مسأله تعارض علم ودین می پردازند.
وظایف متألهان علی العموم عبارت است از تبیین مفاهیم و اثبات عقاید دینی و دفع شبهات ، به این لحاظ الهیات موضوع و روش واحد ندارد و برای انجام وظایف یاد شده در موضوعات متعدد وارد می شود و از روشهای مختلف بهره می گیرد و به سخن دیگر الهیات کثیر الموضوع و کثیرالروش است.
محور وحدت بخش مسائل الهیات غایت واحد و آن دفاع از دین است.
ولی نگاه فلسفه دین به مسأله مناسبات علم ودین از منظر دیگری است ، فیلسوفان دین از منظر برون نگر مسائل دینی را مورد بحث قرار می دهند و مباحثی از قبیل بررسی ادله اثبات وجود خدا ، زبان دین ، وجه حاجت بشر به دین ، مناسبات علم ودین و ...
را تبیین و تحلیل می کنند.
رابطه دین با علم نظام معرفت دینی همیشه رقیب داشته است .
این رقابتها مسأله ای تحت عنوان عقل و وحی به وجود آورده است .
مسأله علم ودین همان مسأله عقل و وحی نیست ولی مسبوق به به آن می باشد .
در مورد تاریخچه بحث باید گفت بعد از رنسانس و رشد خیره کننده علم جدید ، علم جدید به راه علم قدیم نرفت .
در قرون وسطی ، علم و دین و فلسفه هم سرنوشت بودند و این نکته بسیار مهمی است.
علم قدیم زمین خورد و علم جدید متولد شد.
علم جدید در درون خود ، نطفه تعارض با دین داشت ، لذا مسأله ای به وجود آورد بنام تعارض علم ودین .
بعدها به تدریج این مسأله به شکل یک مسأله کلامی در آمد و با عنوان نسبت علم ودین موضوع مطالعه فیلسوفان دین قرار گرفت.
اکنون یکی از مسائل مهم فلسفه دین همین مسأله می باشد.
موضوع رابطه علم و دین از زوایاى مختلف و گوناگونى مورد بحث قرار گرفته است، مثلا ازجنبه معرفت شناسی که صورت آن اینست که نسبت معرفت دینی و معرفت تجربی چیست.
و یا در فلسفه علم بررسی شود که در آن صورت ساختار قوانین علمی با ساختار گزاره های دینی مقایسه می گردد.
و یا در فلسفه دین که در این صورت معرفت تجربی و دینی باهم مقایسه می شوند .
و نیز در الهیات و کلام و جامعه شناسی و روانشناسی می تواند قابل بررسی باشد.
و نیز دیده می شود که مورخان و جامعهشناسان علم، مساعدتها و موانعى را که دین و یا نهاد دینى در طول تاریخ براى پیدایش و رشد علم فراهم کرده است، مورد بحث قرار مىدهند.
و یا متکلمین و فلاسفه دین از سازگارى و عدم سازگارى محتواى دین با دستاوردهاى علوم بحث مىکنند.
به هر حال پیرامون رابطه علم ودین سه دیدگاه مطرح شده است: الف: تعارض میان علم ودین ب: تفکیک یا تباین میان علم ودین ج:تعاضدو سازگاری علم ودین تعارض میان علم ودین سوالی که ازدیر هنگام مطرح است ، اینست که رابطه میان علم ودین ، بر مبنای تعارض است یا توازی ؟
از وقتی که یافته های چشمگیر و روز افزون دانشمندان در عصر جدید ، با معتقدات علمی کلیسا آشکارا در تعارض قرار گرفت و در این راستا ، طرفداران ماتریالیسم علمی ، به ویژه با تمسک به نظریات نیوتن و تبیین مکانیکی جهان ، در کنار پوزیتویست ها ی منطقی ، کل دین را داستانهایی پوچ و بی فایده دانسته ، یگانه بها را به علم دادند.
سپس برخی متالهه و نیز دانشمندان متدین ، برای رفع این تعارض راه حل هایی ارائه دادند، به این صورت که ، بنا بر تعارض میان علم و دین، ، اعتقاد به جدایی قلمرو و نیز تفاوت زبانی آن دو را بلامانع دانسته، برای هر کدام وظایف جداگانه ای بر شمردند، و حتی عده ای تعارض میان علم و دین در مباحث مشترک مثلا در مبحث آفرینش را با استدلال به سمبولیک بودن و قابل تفسیر بودن زبان دین ، برعکس زبان علم ، امری ظاهری دانستند.
درباره نخستین چالش علم ودین ایان باربور می گوید: در عصر پیدایش علم جدید، نخستین چالش عمده علم با دین ، از موفقیت های چشمگیر روشهای علمی ناشی شد.
در نتیجه این موفقیت های چشمگیرچنین به نظر می آمد که علم و روش علمی تجربی تنها راه قابل اعتماد برای رسیدن به واقعیت است.
بسیاری از مردم فقط علم تجربی را امری عینی ، عقلانی و مبتنی بر شواهد تجربی استوار و محکم به شمار می آوردند، و دین را امری احساسی ، شخصی ، محدود و مبتنی بر سنت ها و وثاقت های متعارض با یکدیگر می انگاشتند.
بانظر به این تقسیم بندی ، می توان گفت: تعارض های ممکن و محتمل بین علم و دین ممکن است به یکی از صورت های زیر باشد: تعارض های روانشناختی میان روحیه علمی و روحیه دینی به عبارت دیگر تعارض ذهنیت علمی با ذهنیت دینی تعارض های محتوایی میان یافته های علمی و ظواهر دینی به عبارتی تعارض گزاره های علمی با گزاره های دین تعارض میان پیش فرضها و لوازم عقاید دینی با پیش فرضها و لوازم نظریات علمی یا تعارض در مبانی و جهان بینی تعارض میان پیش فرضها و لوازم عقاید دینی با پیش فرضها و لوازم نظریات علمی یا تعارض در مبانی و جهان بینی تعاضدو سازگاری علم ودین صاحبان این دیدگاه براین اعتقادند که میان علم و دین رابطه حسنه وجود دارد و و لذا در صدد بر آمدند تا مطالب کلامی را فرضیه هایی علمی دانسته ، و آن دو را در یک فرضیه کلان تر در هم ادغام نمایند.
به همین خاطر بیان نمودند که علم و دین نه تنها سازگارند که مکمل هم می باشند و تصویر ما را از جهان هستی تکمیل می کنند، هر کدام ویژگیهایی را از جهان هستی ارائه می دهند که مجموعه اینها تصویر کاملتری را در اختیار بشر قرار می دهد.
مثل بازسازی تصویر یک فرد که مأموران آگهی دنبال او هستند و کسانی که ماجرا را دیده اند، هر کدام ویژگیهایی را در اختیار مأمور قرار می دهند و او به تدریج تصویر کاملتری از فرد مورد نظر به دست می آورد.
بنابر این صاحبان نظریه تعاضد می گویند: بین علم و دین تعارضی که وجود ندارد، بماند ، بلکه بین آنها تعاون برقرار است و در حقیقت این دو مکمل هم هستند.و لذا آنچه طبیعی به نظر می رسد، وجه تعاضد و تعاون می باشد.
چون علم و دین قلمرو یکسانی دارند و راجع به امر واحدی صحبت می کنند .
سازگاری علم و دین در اندیشه اسلامی اسلام که کاملترین دین الهى است ، موضع کاملا دوستانهاى با علم و دانش دارد.
اسلام از انسان مىخواهد که براى کسب علم و معرفت تلاش کند و هرگونه سختى و دشوارى را در این راه بر جان و دل بپذیرد.
اسلام براى آموختن علم هیچگونه محدودیت زمانى و مکانى قایل نیست و انسان مسلمان باید از گهواره تا گور در طلب علم و کسب دانش باشد .
اسلام حکمت و دانش را گمشده مؤمن، کسب دانش را فریضه، مجلس علمى را بهتر از عبادت، و مداد دانشمندان را برتر از خون شهدا مىداند.
اسلام مىگوید: هر چه دانش انسان بیشتر باشد معرفت او نسبت به خداوند و در نتیجه خداپروایى و تدین او افزونتر خواهد شد.
این سفارشها و دستورات دینى، چه به صورت مستقیم و به عنوان احکام و دستورات دینى و چه به صورت غیر مستقیم و از طریق نفوذ در سایر عناصر فرهنگى، محرکهاى قوى و نیرومندى در انسان مسلمان براى انجام پژوهشهاى علمى به وجود مىآورند و اگر موانعى در کار نباشد در سایه این محرکهاى دینى، علم در زمینههاى مختلف به سرعت رشد نموده و شکوفا خواهد شد، همانگونه که در قرون نخست تاریخ اسلام ، مسلمین در رشتههاى مختلف علوم به پیشرفتهاى سریع و چشمگیرى نایل آمدند.
لذادر اندیشه اسلامی نیز بیان شده که بین علم ودین سازگاری و توافق کامل وجود دارد .
در اسلام روی علم نافع تکیه و تأکیدشده است و علم، هم در این اندیشه تنها علم دین و یا علم عقاید و علم کلام نیست و یا مقصود از علم در اندیشه اسلامی ، تنها این نیست که نفع به آخرت داشته باشد.
منظور از علم نافع ، علمی است که به نوعی به حال انسان سودمند واقع شود چه سود و نفع مادی باشد و چه سود و نفع معنوی و اخروی.
بنابر این اسلام هیچگونه تضاد و تعارضی باعلم ندارد و قدر مشترکهای فراوانی میان حقیقت علم و حقیقت دین وجود دارد.
البته باید گفت مبنای علم جدید ، عقل و خرد انسان است ، همان عقل و خردی که مبنای اصلی و داوری ها و مبنای اصلی در دیانت و شریعت است ، « العقل ماعبد به الرحمان و اکتسب به الجنان » عقل وسیله عبودیت خدای رحمان و وسیله کسب بهشت و جنان است.
همان عقلی که اولین مخلوق الهی و مفتخرترین نام در اندیشه شیعی است چگونه می شود که اندیشه اسلامی چنین در اوج به عقل نگاه کند ولی محصولات آن را نادیده بیانگارد اندیشه اسلامی، با بت شدن علم سیانتیسم و با بت شدن عقل مخالف است، نه با بهره وری از علم و عقل.
اسلام مخالف جهل است و فضل و شرف علم و عالمان در کلمات دینی تصدیق شده است، کسانی که بیان می کنند که دین با علم جدید سر ناسازگاری دارد ، قطعا دین را نشناخته اند و موضوع دین و ، درباره دنیا ، طبیعت و نیازهای انسان را نشناخته اند و از سر عدم معرفت ، چنین نسبتی را به دین داده اند هماهنگی بین علم ودین در اندیشه امام خمینی امام خمینی قدس سره احیاگر قرن بیستم، بارها بر هماهنگى و تعاضد علم و دین تاکید کرده و بر ضرورت هوشیارى در مقابل تبلیغات موذیانه و شیطنتآمیز مدعى جدایى علم و دین و عدم توانایى دین در اداره ملتها و کشورها اصرار ورزیده و به این نکته مهم که قوانین دینى و اسلامى بر معیار علم و عدل پىریزى شده است، توجه داده و در فرازى از وصیت نامه الهىشان مىفرمایند: از توطئههاى مهمى که در قرن اخیر، خصوصادر دهههاى معاصر و به ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى، آشکارا به چشم مىخورد، تبلیغات دامنهدار و با ابعاد مختلف براى مایوس نمودن ملتها و به خصوص ملت فداکار ایران، از اسلام است.
گاهى ناشیانه و با صراحتبه اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمىتواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند و یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمىشود، کشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهى موذیانه و شیطنتآمیز، به گونهاى طرفدارى از قداست اسلام مىباشد.
اسلام و دیگر ادیان الهى با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایى و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند که انسان را به خداى تعالى نزدیک و از دنیا دور مىکند و حکومت و سیاست و سر رشتهدارى، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است، چه اینها تمام براى تعمیر دنیا است و آن مخالف، مسلک انبیاى عظام است.
امام خمینى در نقد اندیشه تعارض علم و دین و اسلام و سیاست مىفرماید: گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند و یا غرضمندانه خود را به بی اطلاعى مىزنند، زیرا اجراى قانون بر معیار قسط و عدل و جلوگیرى از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع کجروىها و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایى و جلوگیرى از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل براى جلوگیرى از فساد و تباهى یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود.
این دعوى به مثابه آن است که گفته شود قواعد عقلى و ریاضى در قرن حاضر باید عوض شود و به جاى آن قواعد دیگر نشانده شود.
اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعى باید جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل باید جلوگیرى شود.
امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده و ادعاى آنکه اسلام با نوآوریها مخالف است، همان سان که محمدرضاپهلوى مىگفت که اینان مىخواهند با چارپایان در این عصر سفر کنند، یک اتهام ابلهانه بیش نیست، زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوریها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهاى پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد.
هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد، بلکه علم و صنعت مورد تاکید اسلام و قرآن مجید است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنى است که بعضى روشنفکران حرفهاى مىگویند که آزادى در تمام منکرات و فحشا حتى همجنس بازى و از این قبیل، تمام ادیان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند، گرچه غرب و شرق زدگان به تقلید کورکورانه آن راترویج مىکنند.
آنچه اکنون در غرب، تحت عنوان تعارض علم و دین مطرح است، در حقیقت حوزه یک دین خاص را نشانه نگرفته، بلکه باتعمیم موارد تعارض به کلیت دین، اندیشه منافى بودن علم با مقولههاى دینى را تبلیغ مىکند.
در حقیقت بانیان این اندیشه، در صددند تا با دلایل جزیى که در حیطه یک دین خاص وجود دارد، جداى از توجه به ویژگىهاى هر دینى، تمامى ادیان را زیر سؤال ببرند.
متفکران مسلمان، همواره با توجه به نقاط کور در فکر دینی غرب و نیز عنایت به ویژگىهاى چالشزاى علم و تمدن جدید غرب، به نقد و تحلیل اندیشه تعارض علم و دین پرداخته و جامعه خویش را از گرفتارى در دامى بزرگ بازداشتهاند.
از جمله این متفکران، امام خمینى ، علامه طباطبایى و شهید مطهرى هستند که با وقوف کامل، بدین امر علاوه بر دورى از آفات اندیشههاى غربى سعى کردند تا جایگاه علم و دین را با توجه به شرایط ویژه معرفتى ما و در زمینههاى باورهاى دینى- اسلامى، ترسیم کنند.
ریشههاى جدا انگارى علم و دین از منظر امام خمینى قدسسره الف: نقشه های استعمار امام خمینى قدسسره با آگاهى کامل از نقش سیاستهای استعمارى در جدایى علم و دین و جوانان دانشگاهى از روحانیان مىفرمایند: تاکنون دست خیانت استعمار به وسایل مختلفه، فاصله عمیق بین طبقه جوان و مسایل ارجمند دین و قواعد سودمند اسلام ایجاد نموده و طبقه جوان را به روحانیون و اینها را به آنها، بد معرفى نموده و در نتیجه وحدت فکرى و عملى از بین رفته و راه را براى مقاصد شوم اجانب باز نموده است .
ب: تبلیغات دامنهدار علیه منادیان دین امام خمینى قدسسرهبا سفارش بر همآهنگى منادیان علم و دین، به تبلیغات دامنهدار چند صد ساله علیه دین و منادیان دینى اشاره کرده و یکى از ریشههاى جداانگارى حوزه و دانشگاه را همین تبلیغات مسموم مىدانند: مطالعات دقیق اجانب استثمارگر در طول تاریخ به آن رسیده که باید این سد روحانیت شکسته شود و تبلیغات دامنهدار آنها و عمال آنها در چند صد سال موجب شده که مقدارى از روشنفکران را از آنها جدا و به آنها بدبین کنند تا جبهه دشمن، بىمعارض شود.
اگر احیانا در بین آنها کسانى بىصلاحیت خود را جا بزنند، لکن نوع آنها در خدمت هستند، به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پاىبند اصول و فروع دیانت نموده به رغم اجانب و عمال آنها باید این قدرت را تایید و حفظ نمود و با دیده احترام نگریست.
ج:اختلاف اندازى بین دانشگاهیان و روحانیت حضرت امام یکى از ریشههاى جدا انگارى علم و دین و دانشگاه و حوزه را اختلافاتى مىداند که بین آنها مىاندازند.
ایشان در اینباره خطاب به دانشگاهیان مىفرمایند: این مصیبتهایى که الآن ما مىکشیم و کشیدیم براى این بوده است که از هم جدا بودهایم.
ما و شما در یک مجمعى باهم صحبت نکردیم که ببینیم چه مىگوییم، شما چه مىگویید، ما با دانشگاه از هم جدا بودیم، دانشگاهىها را آنها، جورى کرده بودند که ما به آنها بدبین بودیم و ما را جورى کرده بودند که آنها به ما بدبین بشوند، ما از هم جدا بودیم...!.
د: نظریه دیدگاه جدایى دین از سیاست امام خمینى یکى از ریشههاى جدا انگارى علم و دین و حوزه و دانشگاه را، تفکر انحرافى جدایى دین از سیاست مىدانند.
این معنا که دین از سیاست جدا است این مطلبى است که استعمارىها انداختهاند در ذهن مردم و مىخواهند به واسطه این، دو فرقه را از هم جدا کنند; یعنى آنهایى که عالم دینى هستند علىحدهشان کنند و آنهایى که غیر عالم دینى هستند علىحدهشان کنند.
و: جدا سازى مراکز فرهنگى و علمى جدید و قدیم یکى از ریشههاى جدا انگارى علم و دین جدا سازى حوزه و دانشگاه بود.
امام خمینى قدسسره در اینباره مىفرمایند: مراکز علمى و فرهنگى قدیم و جدید و روحانیون و دانشمندان فرهنگى و طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانشسراها دو قطب حساس و دو مغز متفکر جامعه هستند و از نقشههاى اجانب، کوشش در جدایى این دو قطب و تفرقهاندازى بین این دو مرکز حساس آدمساز بوده و هست.
جدا کردن این دو مرکز، در مقابل یکدیگر قرار دادن آنها و در نتیجه خنثى کردن فعالیت آنان در مقابل استعمار و استثمارگران از بزرگترین فاجعههاى عصر حاضر است.
فاجعهاى که ما و کشور ما را تا آخر به تباهى و نسل جوان ما را که ارزندهترین مخازن کشور است، به فساد مىکشند.
ه: وابستگى به قدرتهاى جهانى عامل جدایى از دین از دیگر عوامل که امام خمینى قدسسره به آن اشاره فرموده و آن را از ریشههاى جدایى علم و دین مىدانند، القاى تفکر سراپا شرقى یا غربى است.
ایشان در اینباره مىفرمایند: درد این است که کشور ما را آن طور در این سنین زیادى که خارجىها پا باز کردند به آن و خصوصا در این 50 سال دوره سیاه پهلوى آن طور تبلیغات کرده بودند و کردند که آنها مىخواهنددر ذهن ملت ما و جوانهاى ما متمرکز کنند که اسلام از عهده اینکه یک علمى را، یک تخصصی را، یک صنعتى را ایجاد کند عاجز است...
مىگویند باید ما تمام چیزها را از سر تا به پا غربى بشویم یا شرقى باشیم.
امام خمینى قدسسره ضمن تاکید بر ضرورت انقلاب فرهنگى را گوشزد فرموده و در مقابله با القاى دشمنان که مىگویند اینها با تخصص مخالفند، مىفرماید: خیر، ما با تخصص مخالف نیستیم ما با علم مخالف نیستیم، با نوکرى اجانب مخالفیم، ما مىگوییم که تخصصى که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان یا به دامن شوروى بکشد یا چین، این تخصص، تخصص مهلک است، نه تخصص سازنده، ما مىخواهیم متخصصینى در دانشگاه تربیتبشوند که براى ملتخودشان باشند، نه براى کشاندن دانشگاه به طرف شرق یا غرب.
از منظر امام خمینى قدسسره یکى از ریشههاى جدایى دانشگاهها از دین، آموزشهاى شرقى و غربى است: اتفاقى نیست که مراکز تربیت و تعلیم کشورها و از آن جمله کشور ایران از دبستان تا دانشگاه مورد تاخت و تاز استعمارگران خصوصا غربىها و اخیرا آمریکا و شوروى قرار گرفت و زبانها و قلمهاى غربزدگان و شرقزدگان آگاهانه یا ناآگاه و اساتید غربزده و شرقزده دانشگاهها در طول مدت تاسیس دانشگاههاى خصوصا دهههاى اخیر این دمتبزرگ را براى غرب و شرق انجام دادند...
ی:ممانعت از وحدت دو قشر متفکر حوزه و دانشگاه یکى از عوامل جدا انگارى علم و دین ایجاد جلوگیرى از وحدت علم و دین و حوزه و دانشگاه بود.
امام خمینى قدسسره با اشاره به این عامل مىفرماید: اساس این بود که اسلام را از بین ببرند، تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایى هستیم، تاریخ اسلام را مىخواست از بین ببرد، موفق نشد همه چیز را اینها مىخواستند از بین ببرند، موفق نشدند.
رابطه علم ودین از نظر علامه طبا طبایی علامه برای بیان ارتباط علم ودین ابتدا درباره وحی و عقل و ارتباط آنها بحث می نماید،به هر حال دیدگاه ایشان شامل چند بخش است: الف: معیار و ملاک و میزان بودن عقل عقل معیار و میزان اثبات مبدء و معاد و اصل وحى مىباشد و وحى هم در این موردبا عقل مخالفتى ندارد و در نتیجه سخنى از سنجش میان عقل و وحى در این مورد بهمیان نمىآید زیرا شریعت و وحى هرگز نمىتوانند با اصول و مبادى عقلى کهخود بدان اثبات گشتهاند مخالفتى کنند زیرا اگر بخواهد مخالفتى داشته باشد بهاصل وحى هم سرایت خواهد کرد و در نتیجه حکم عقلى در اثبات اصل نبوت و وحى دچاراشکال خواهد شد.
ب: مصباح و چراغ نورانى بودن عقل عقل است که احکام شریعت را بر ما مشخص مىسازد و حجیت عقل محدود به امور خارج ازشریعت نیست بلکه در درون شریعت نیز حضور دارد و بسیارى از احکام شریعت با عقلبه دست مىآید به همین جهت عدهاى از فقهاى امامیه عقل را به عنوان یکى از ادلهاربعه و منابع استنباط احکام شرعى شمردهاند و از آن به عنوان چهارمین منبع فقهىدر کنار کتاب و سنت و اجماع یاد کردهاند.
نقش عقل در این مورد یا به صورتاستدلالها و براهین عقلى براى فهم و کشف حکم شرعى است و یا مانند کتاب و سنت،ابزارها و منابعى را براى دریافت احکام شرعى ارائه مىدهد.
ج: مفتاح بودن عقل نسبت به شریعت بعد از آن که عقل به عنوان مصباح و چراغ پرنور، احکام شریعت را شناخت و آنرا در افق هستى خود به صورت مفاهیم کلى و مجرد و ثابت برهانى کرد بااستدلال و کاوش عقلى پیرامون ره آورد وحى به تحقیق مىپردازد و در باب عباداتو معاملات، به احکام و تکالیف دست مىیابد و به حلیت و حرمت بعضى از موارد درنزد شریعت آگاه مىگردد و مستند عقل در این مسائل علاوه بر اصول برهانى و عقلى،کتاب و سنت و اجماع کاشف نیز مىباشد البته عقل، قادر بر شناخت اسرار وحقایق مرموز شرع نیست براى این که اسرار احکام شرعى مربوط به جهان غیب استو از قلمرو عقل که مدرک کلیات است به دور است.
د: وحى به عقل نور مىدهد آفریدگارى که براى روشن نمودن عالم محسوس، چراغ خورشید را آفریده است، براىروشنایى دادن به دیده عقل هم چراغ وحى را به وجود آورده است.
عقل از درک بسیارى از امور عاجز و ناتوان است و به همین جهت ضرورت وحى و نبوت و فلسفه آن روشن مىگردد.
در قرآن کریم و در روایات اسلامی، وحى به عنوان چراغ و مصباحى که به دیده عقل نور مىدهد معرفى شده است، وحى با دستگیرى از عقل انسان، رشد و تکامل انسان رادر همه جوانب تضمین مىکند.
خداوند متعال در آیات مختلفى خطاب به پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید: ما وحى و کتابآسمانى را به سوى تو فرستادیم تا مردم را از تاریکىها خارج کنى و به روشنایىوارد سازى «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور» از این آیهشریفه استفاده مىشود که کتاب خدا و وحى به دیده عقل نور مىدهد و مردم را ازتاریکىهاى مهلک و ظلمات خطرناک و گمراهى و تباهى به نور هدایت و سعادت رهنمونمىسازد.
نتیجه اینکه وحى قطعى با عقل، تعارضى ندارد، همان طورى که تعارض بین دو دلیل قطعى محالاست و بر فرض تحقق علاجى ندارد وهمان طور که تعارض بین دو وحى قطعى ممکن نیست و بر فرض وقوع درمانى ندارد،تعارض بین عقل قطعى و وحى قطعى نیز محال است و بر فرض تحقق، علاج ناپذیر استزیرا مرجع و بازگشت تعارض دو دلیل قطعى به این است که یک دلیل قطعى با خودشمعارض باشد و معارضه یک دلیل قطعى با خودش به اجتماع دو نقیض و «تقابل سلب وایجاب» منجر مىشود که بطلان آن از بدیهیات اولیه است.
علامه طباطبایى با اشاره به کلام عدهاى از دانشمندان غربى مبنى بر عدم اعتماد بهمبانى عقلى و براهین فلسفى به دلیل ایشان اشاره مىکند و مىگوید: دلیل ایشان این است که غالبا مطالب عقلى محض غلط از آب درمىآید و براهینفلسفى به خطا مىانجامد و معیارى که خطاى آن را از صوابش جدا کند در دست نیست چون معیار اساسى حس است و حس تجربه هم به دامن کلیات عقلى نمىرسد زیرا سر و کارحس تنها با جزئیات است بنابراین وقتى معیار حس به براهین عقلى راه نداشت تاخطاى آن را از صوابش جدا کند، دیگر چگونه مىتوان به براهین عقلى اعتماد کرد.
وی می نویسد: علم به صحت تجربه در علوم تجربى از طریق عقل و حکم عقلى ممکن است نه حس وتجربه، زیرا اگر تجربه اثباتش با تجربه دیگر باشد هر تجربهاى تا بىنهایت براىاثبات فقط امور جزیى را که در هر لحظه قابل تغییر و تبدیل است درک مىکند درحالى که علوم حتى علوم حسى و تجربى، کلیات را به دست مىدهند و اصلا جز براى بهدست آوردن نتایج کلى به کار نمىرود و مدرک کلیات، عقل است نه حس و تجربه.
ایشاندر موارد مختلفى به اقسام گزارههاى دینى (گزارههاى عقلى یافلسفى، گزارههاى تجربى، گزارههاى نقلى، تاریخى، گزارههاى ارزشى، گزارههاىتوصیفى) در قرآن اشاره کرده است و ضمن بیان معرفتحسى و معرفت الهامى و معرفتشهودى در کنار معرفت فلسفى و عقلى به منابع تعقل و تعلق تفکر و تدبر (توحید،نبوت، معاد، تاریخ، احکام، ماهیت دنیا، تسخیر امور براى انسان، امور اقتصادى وامور اجتماعى مىپردازد .
رابطه علم ودین در اندیشه شهید مطهری استاد مطهری می نویسد: علم وایمان نه تنها با یکدیگر تضادی ندارند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند...
بدیهی است که نه علم می تواند جانشین ایمان گردد...و نه ایمان می تواند جانشین علم گردد ، طبیعت را بر ما بشناساند و قوانین آن را بر ما مکشوف سازد و خود ما را به ما بشناساند.
تجربه های تاریخی نشان داده است که علم از ایمان خسارت های غیر قابل جبران به بار آورده است.
ایمان را در پرتو علم باید شناخت .
ایمان در روشنایی علم از خرافات دور می ماند.
با دور افتادن علم از ایمان ، ایمان به جمود، تعصب کور و با شدت دور خود چرخیدن و راه را به جایی نبردن تبدیل می شود.
قرآن صریحا مسائلی را به عنوان موضوع مطالعه و تفکر پیشنهاد می کند.
این موضوعات همانهاست که نتیجه مطالعه آنها ، همین علوم طبیعی ، ریاضی ، زیستی ، تاریخی و غیره است که امروز در دنیا می بینیم.
خدمات علوم به توحید از این راه بود که علوم تا حدود زیادی در دل طبیعت راه یافت و تا هر کجا رفت ، بیش از پیش به نظم دقیق و ساختمان اشیاء و رابطه تشکیلات داخلی اشیاء با یک سلسله اهداف پیش بینی شده پی برد و به عبارت دیگر ، علوم هر اندازه که بیشتر به راز درونی اشیاء پی برد ، بیشتر به مسخر بودن طبیعت و به خود واگذار نبودن آن ، ایمان و اذعان پیدا کرد.
هدف قرآن هم از دعوت به مطالعه حسی و تجربی طبیعت از نظر خداشناسی این است که به مخلوق و مسخر بودن طبیعت و اینکه قوه ای مافوق طبیعی ، طبیعت و قوای طبیعت را اداره و تدبیر می کند ، پی ببریم و ایمان پیدا کنیم.
چکیده : مسأله علم ودین بیشتر در دو دانش مورد توجه و محل بحث است، یکی الهیات و دیگری فلسفه دین .
نظام معرفت دینی همیشه رقیب داشته است .
مسأله علم ودین همان مسأله عقل و وحی نیست ولی مسبوق به آن می باشد علم جدید در درون خود ، نطفه تعارض با دین داشت ، لذا مسأله ای به وجود آورد بنام تعارض علم ودین .
به هر حال پیرامون رابطه علم ودین سه دیدگاه مطرح شده است: الف : تعارض میان علم ودین ب : تفکیک یا تباین میان علم ودین ج :تعاضدو سازگاری علم ودین تعارض های ممکن و محتمل بین علم و دین ممکن است به یکی از صورت های زیر باشد: تعارض های روانشناختی میان روحیه علمی و روحیه دینی به عبارت دیگر تعارض ذهنیت علمی با ذهنیت دینی تعارض های محتوایی میان یافته های علمی و ظواهر دینی به عبارتی تعارض گزاره های علمی با گزاره های دین تعارض میان پیش فرضها و لوازم عقاید دینی با پیش فرضها و لوازم نظریات علمی یا تعارض در مبانی و جهان بینی صاحبان نظریه تعاضد می گویند: بین علم و دین تعارضی که وجود ندارد، بماند ، بلکه بین آنها تعاون برقرار است و در حقیقت این دو مکمل هم هستند اسلام که کاملترین دین الهى است ، موضع کاملا دوستانهاى با علم و دانش دارد.
اسلام براى آموختن علم هیچگونه محدودیت زمانى و مکانى قایل نیست ، بنابر این اسلام هیچگونه تضاد و تعارضی باعلم ندارد و قدر مشترکهای فراوانی میان حقیقت علم و حقیقت دین وجود دارد.
منابع : ماهنامه اندیشه حوزه ،سال هفتم، شماره ششم، ص34 ایان بار بور ، علم ودین ، ص3 آینه معرفت فصلنامه پژوهش های فلسفه و کلام ، ص 34 - 30 ماهنامه پاسدار اسلام شماره 3 استاد شهید مرتضی مطهری ، بیست گفتار مو، انسان و ایمان همو ، اصول فلسفه و روش رئالیسم سایت اطلاع رسانی دانشنامه رشد : WWW.DANESHMNAMEH.ROSHD.IR