اهداف پژوهش و اهمیت آن
در این تحقیق سعی ما بر آن است تا نقش اعتیاد به مواد مخدر در فقر را با توجه به امکانات موجود بررسی نموده و از طرف دیگر گامی خواهد بود جهت انجام تحقیقات بعدی و پرداختن به موضوعات اجتماعی دیگر که هر کدام به نحوی با این قضیه در ارتباط بوده که توجه بیشتر مسئولان و دست اندرکاران به خود را می طلبد و در نهایت سعی ما بر این است تا ببینیم، می توانیم راهی به اندیشیم تا فرزندان طلاق از بلای خانمانسوز به اعتیاد در امان باشند یا خیر؟
روش تحقیق
در این روش ما از روش میدانی در کتابخانه ای همراه با ارائه پرسشنامه مورد استفاده قرار می گیرد.
پیش گفتار
پیوند زناشویی نیز همانند همه ی روابط انسانی دیگری می تواند دستخوش افت و خیزهایی شود. گاه این پیوند مستحکم تر از آغاز آن ادامه می یابد و گاه مجموعه یی از دلایل این رابطه را به بست کشانده و تداوم آن را نا میسر می سازد. اگر گسست این پیوندها تنها آینده ی زن و شوهر را تحت تاثیر قرار می داد، شاید چندان اهمیتی نداشت و فقط آن دو نفر می بایست با عوارض ناشی ازا ین جدایی بسازند. اما وقتی در اطراف خود به زوج هایی بر می خوریم که از هم جدا شده اند، در می یابیم که نزدیکان آنان، از فرزندانشان گرفته تا پدر و مادر، همگی متاثر از قطع این رابطه اند، رابطه ای که به ظاهر میان دو نفر شکل می گیرد ولی چون شالوده ی خانواده را می سازد تداوم یا گسست آن به عنوان یک واحد اقتصادی و اجتماعی بر کل جامعه اثر می گذارد.
به عبارت ساده تر، زن و شوهری که کارشان به جدایی می کشد هم خود باید بار شکست رابطه یی را که انتظار تداوم آن می رفت بر دوش بکشند و گاه از این بابت تعادل روحی خود را از دست بدهند و هم مسئولیت بزرگ کردن فرزندانی را به تنهایی یا با همسر دیگری متحمل شوند، آن هم در حالی که نه خود نه فرزندان شان آمادگی روانی چنین تغییری را ندارند. بسیار پیش آمده است که فرزندان طلاق سرنوشت ناگواری پیدا کرده اند. برای نمونه، مرد همسر دیگری اختیار کرده است و یا زن به همین ترتیب و برای فرزندان ازدواج اول جایی در خانواده ها نیست. این بچه ها گاه طرد می شوند یا مورد آزار قرار می گیرند و در بهترین حالت از آنان غفلت می شود و کسی مسئولیت آنان را نمی پذیرد. البته زن و شوهری که از هم جدا شده اند مورد شماتت اجتماع قرار می گیرند که چرا به فکر فرزندان خود نبوده اند. می بینیم تا مدت ها پس از جدایی نیز هنوز حرف آنان بر سر زبانهاست. در عین حال فراموش نکنیم در جوامع سنتی مانند کشور ما وضعیت زنان طلاق گرفته عموما بسیار دشوارتر است. آنان بیشتر از هر کس دیگری سرزنش می شوند که چرا با شرایط ناگوار نساختند تا فرزندشان چنین آواره نشود.
البته سرزنش کمترین چیزی است که نصیب آنان می شود وگرنه برای ادامه ی زندگی باید با مشکلات بیشتری دست و پنجه نرم کنند. گفتیم خانواده واحد اقتصادی نیز به شمار می آید. پس همین که این واحد تقسیم شد مسئله ی گذران زندگی، به خصوص برای زنان و فرزندان، عمده خواهد گشت. زنی که تامین مالی ندارد یا نمی تواند شغلی برای خود دست و پا کند تا سربار زندگی پدر و مادر یا اقوام نزدیکش نباشد به ناچار به دریافت مهریه و اجرت المثل دل می بندد. اما در عمل در تنگناهایی قرار می گیرد که گاه در درستی تصمیم خود شک می کند. حتی زنان دیگر با دیدن سرنوشت دشوار او برای آن که طلاق نگیرند یا طلاق داده نشوند بار همه ی مشکلات را بر دوش می کشد. مساله نگهداری از فرزندان به مشکلات طلاق و عوارض بعدی آن می افزاید، یعنی زن طلاق گرفته چه از نگهداری فرزند محروم شده باشد و چه سرپرستی آنان را بر عهده گرفته باشد باید کوهی از گرفتاری ها را از میان بردارد، آن هم در شرایطی که هنوز جراحت های ناشی از شکست زندگی پیشین التیام نیافته است. البته باز اگر خود درخواست طلاق داده باشد آمادگی بیشتری برای زندگی جدید دارد ولی درماندگی و استیصال زنانی که به آسانی و به بهانه های واهی طلاق داده شده اند ناگفتنی است.
گفتیم طلاق بعد اجتماعی نیز دارد، یعنی جامعه نیز در معرض مشکلات ناشی از طلاق قرار دارد و باید چاره جویی هایی برای رفع آنها بیندیشد. نهادهای اجتماعی موظف اند برای حفظ امنیت و سلامت جامعه از مصائبی که برای زوج های خواستار طلاق و فرزندان آنان پیش می آید جلوگیری کنند و یا با اتخاذ تصمیمات مناسب و اجرای آنها درصدد حل مشکلات برآیند وگرنه بحرانی بر بحران های جامعه افزوده می شود و ترقی و رشد ناممکن می گردد.
همین جا به بعد فرهنگی طلاق نیز باید اشاره کنیم. عرف و سنت هر جامعه شیوه ی متفاوتی را برای پرداختن به این موضوع اختیار کرده است. در پاره ای فرهنگها به کلی آن را زشت و ناپسند شمرده اند و در برخی جوامع شکل ها و مقررات دیگری برای آن در نظر گرفته اند.
در کشور ما نیز مسئله ی طلاق به دلایلی بسیار خطرناک است، زیرا هم باعث پاشیده شدن کانون خانواده می شود و هم باعث آواره شدن فرزندان آن خانواده می شود. زیرا سرپناه امنی را برای زندگی ندارند و هیچ جایی را برای زندگی مناسبتر از کانون خانواده و در کنار تمام اعضای خانواده نمی دانند. یکی از عوارضی که طلاق می تواند بر روی فرزندان طلاق بگزارد اعتیاد است که در بخش های بعدی از آن به طور مفصل توضیح می دهیم. اعتیاد به مواد مخدر یکی از جنایتهای بیشماری است که توسط غرب و عوامل وابسته به آن صورت گرفته است. بدیهی است که یکی از اهداف شوم و ضد انسانی تلاش در محو هویت فرهنگی و نابودی شهامت و شجاعت و صلابت و نظم و انضباط، بوده تا انسان به موجودی بی اراده و سست عنصر و بی انگیزه تبدیل کنند و اعتیاد به اقتصادی و سیاسی و احیانا پاره ای از ضعفها و نارسائیها و همچنین پاره ای از برخوردهای نادرست و عدم شناخت صحیح و دقیق را نادیده گرفت.
بخش اول
طلاق
طلاق چیست؟
دکتر معین در کتاب فرهنگ لغت خویش طلاق را از لحاظ معنوی جدا شدن از مرد معنا کرده است، البته همه در تعریف طلاق اشتراک دارند و در لغت آن را به معنای رها شدن از قید نکاح می دانند. در مورد طلاق به برخی روایتها استفاده می شود که می گویند اگر علت و اسباب خاصی برای طلاق نباشد این کار حرام است. از سوی دیگر، عده ای معتقدند که با آن که در متن آیات قرآن امر به طلاق نشده است اما همین که به آثار و پی آمدهای بعدی آن اشاره رفته است کافی است تا قبول کنیم هر گاه زن و شوهر به ناسازگاری برسند می توانند از حق طلاق استفاده کنند.
این حق تا سالیانی در قانون مدنی ایران که برگرفته از فقه امامیه است منحصرا به مرد تعلق داشت و سپس به مرور برای تطبیق آن با شرایط امروز خانواده ها تعدیل هایی صورت گرفت.
افزایش طلاق در زندگی جدید:
در گذشته کمتر درباره ی طلاق و عوارض سوء آن و علل پیدایش و افزایش آن و راه جلوگیری از وقوع آن فکر می کردند، در عین حال کمتر طلاق صورت می گرفت و کمتر آشیانه ها به هم می خورد. مسلما تفاوت دیروز و امروز در این است که امروز علل طلاق افزایش یافته است. زندگی اجتماعی شکلی پیدا کرده است که موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی بیشتر شده است و از همین جهت مساعی دانشمندان و خیرخواهان تاکنون به جائی نرسیده است و متاسفانه آینده ی خطرناک تری در پیش است.
درباره ی علت بروز طلاق نیز نظریه های گوناگونی طرح می شود. بسیاری آن را پدیده ی شهری می دانند. با آمار و تحقیق نشان می دهند که طلاق در روستاها رواج کمتری دارد تا شهرها و می گویند که علت آن بسته بودن جامعه روستایی است، و این که در روستاها عموما همه با هم آشنا هستند و در مواقع دشوار و تنگناهای اقتصادی به کمک هم می آیند. از سوی دیگر، پابندی به سنت ها و ناآشنایی به حقوق خود مانع از درخواست طلاق از سوی زنان روستایی می شود. حال آن که در شهرها همه چیز، از گرفتاریهای اقتصادی گرفته تا تفاوتهای فاحش فرهنگی میان زوج ها، دست به دست هم می دهند و آمار طلاق را بالا می برند. البته طبیعی است که وقتی برخی قوانین به نفع زنان، به ویژه در زمینه ی محدود کردن اختیارات مرد به تصویب می رسد، زنانی که با توسل به همین اصلاحات می توانند زندگی ناسالم زناشویی خود را ترک کنند درخواست طلاق می کنند و افزایش این آمار نباید در وهله ی نخست نگران کننده به نظر برسد بلکه بر عکس نشان گر آن خواهد بود که از این حق به درستی استفاده می شود. استفاده از چنین حقی به فرزندان خانواده ها بحران زده امکان می دهد تا در شرایط آرام تری به دور از اختلافات خانوادگی زندگی کنند.
بررسی عوامل طلاق می تواند نکات آموزنده ای را به ما گوشزد کند. اگر گزارشهای مطبوعات یا رسانه ها را از کسانی که به دادگاه رجوع می کنند در نظر آوریم می بینیم بسیاری از آنان جوانند و برخی بر اثر ازدواج های ناخواسته کارشان به دادگاه کشیده شده است، یعنی آن عدم تمایل اولیه و تن دادن به خواست خانواده ریشه ناسازگاری هایشان بوده است. زوج های دیگر شکایت از آن دارند که در خانواده تصمیم گیری فقط با یک نفر است و عموما زن از مشارکت در این امر به کنار گذاشته شده است. بسیاری اعتیاد همسرشان را تحمل ناپذیر دانسته و می خواهند از او جدا شوند بعضی از ازدواج ها به خاطر دخالتهای بی جای خانواده از هم می پاشند. اما از همه ناگوارتر شکایت هایی است که به سبب ازدواج های دوم مرد به دادگاه ارائه می شوند. مردانی نیز پیدا می شوند که می گویند چشم و هم چشمی همسرشان با در و همسایه و خانواده و یا زیاده خواهی آنان زندگی مشترک را به خطر می اندازد. به هر رو، مجموعه هایی از عوامل دست به دست هم داده و بن بستی را پدید می آورند که طلاق تنها راه حل ممکن جلوه می کند.
طلاق در ایران:
در هر جا که آداب و رسوم جدید غربی بیشتر نفوذ کرده است، آمار طلاق هم افزایش یافته است. مثلا اگر ایران خودمان را در نظر بگیریم، طلاق در شهرها بیش از ولایات است، و در تهران که آداب و عادات غربی رواج بیشتری دارد بیش از شهرهای دیگر است. بیش از یک چهارم طلاقهای ثبت شده سراسر کشور مربوط به تهران است، یعنی 27 درصد طلاق های ثبت شده را تهران تشکیل می دهد، با اینکه نسبت جمعیت تهران به جمعیت سراسر کشور 10 درصد می باشد. به طور کلی درصد طلاق در شهر تهران بیش از درصد ازدواج است. وقایع ازدواج تهران 15 درصد کل ازدواج کشور است.
اگر در گذشته درباره ی طلاق و عواقب و پیامدهای آن کمتر سخن رفته، شاید یکی از دلایل این باشد که تعداد موارد طلاق به اندازه ی امروز نبوده است. زندگی اجتماعی امروزه طوری شکل گرفته که بیش از پیش موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی را فراهم آورده است. هر جا فرهنگ غربی رسوخ بیشتر یافته، نرخ طلاق هم فزونی داشته است. در ایران نیز همانند دیگر کشورهای جهان، طلاق سابقه ای طولانی دارد و می توان گفت که سابقه ی این امر به نخستین روزهای تشکیل خانواده و ایجاد جوامع انسانی باز می گردد.