سیمای کلی از تاریخ فرش و فرشبافی در ایران و جهان
فرش ایران و بحث در خصوص تاریخ آن همواره یکی از مهمترین مسایل مورد علاقه شرق شناسان اعم از ایرانی و غیرایرانی بوده است.اما از آنجاییکه اغلب مطالعات انجام شده دراین خصوص فاقد بنیاد علمی و به تعبیر دیگر از مبنای صحیح برخودار نیست. در اغلب موارد با نتایج سراسر اشتباه و حتی مغرضانه همراه بوده است. علاقه به تحقیق در مورد قالی ایرانی و سوابق تاریخی آن بیش از یکصد سال است که توجه محققان غربی را به خود معطوف داشته، اما از آنجاییکه توجه به هنر دیرینه ی شرق در بسیاری موارد با اهداف غیر باستانشناختی همراه بوده، کوشیده اند که در بسیاری موارد از جمله تاریخ، تاریخ فرش بافی ایران را سراسر مخدوش ساخته، با برخی تصاویر غلط و استنتاجات شتابزده آنرا به هنر ترک و قبایل آسیای مرکزی مرتبط نمایند که به آن خواهیم پرداخت. به گفته دکتر سیروس پرهام :
‹‹ هنرهایی مانند قالیبافی که اختصاص به منطقه خاور نزدیک و خاورمیانه و به ویژه ایران و قفقاز و ترکمنستان و آسیای صغیر و افغانستان داشت، از همان ابتدا برای هنرشناسان غربی معمایی آزاردهنده بود، چون نه به یونان و رم و تمدن و فرهنگ باختری می چسبید، نه به مسیحیت و نه می توانست دستاورد یا دستآموز مستعمره نشینان باشد. اما دیری نگذشت که از برکت ‹درایت›! تنی چند از باستانشناسان و هنرشناسان امپراتوری پروس، راه حل معما کشف شد و قالیبافی هنر و صنعتی قلمداد شد که در جوار و در پناه مغرب زمین و مسیحیت رشد کرده و اعتلا یافته است. آسیای صغیر که چه در دوران امپراتوری رم شرقی و چه در جنگهای صلیبی و عصر تمدن بیزانس همراه با اروپا رابطه نزدیک داشته و نیز قفقاز که به اروپا و مسیحیت نزدیک بود، عرصه اعتلای فرشبافی به شمار آمدند. خاصه آنکه در آثار نقاشان اروپای قرون پانزدهم و شانزدهم مسیحی هر چه فرش بود از آناتولی و قفقاز بود و نمونه های بازمانده از فرشبافی سده های سیزدهم و چهاردهم مسیحی نیز از قفقاز و آسیای صغیر و هیچ نمونه ی ماقبل صفوی که به تحقیق بافت ایران باشد در دست نبود. در آن زمان هنوز قالی پازیریک نیز کشف نشده بود و تصور می رفت که قالیبافی دارای عمری هزار ساله و رواج آن در ایران نیز مرهون شاهان صفوی است. با اوج گرفتن نهضت پان تورکیسم در دهه دوم قرن بیستم و گسترده شدن دامنه تحریفات و جعلیات تاریخی نظریه پردازان و تاریخ نگاران این ایدئولوژی، کفه اصالت و تقدم تاریخی فرشبافی ترکی سنگین تر شدو پژوهندگان شتابزده این مکتب چندان بی پروا شدند که نه همان فرشبافی، که تمامی فرهنگ و تمدن آسیای میانه و غربی را دستاورد نژاد ترک دانستند و حتی ساکنان ایرانی نژاد آسیای میانه ی عهد باستان را نیز جزو ترکان آوردند. از این گروه کرزی اوغلو تاریخ نگار ترک است که ضمن انکار این که سکاها از گروه هند و اروپایی، به ویژه ایرانی بودند همراه با دیگر مورخان پان ترکیست، سکاهای آسیای میانه را ترک خواند، و تاکید ورزیدن که همه قبایل تحت فرمانروایی دولت اورارتو دارای منشا سکایی به دیگر سخن ترکی هستند. اما پذیرفته شدن قفقاز و آسیای صغیر(ترکیه کنونی) بعنوان مراکز تمدن فرشبافی لاجرم حداقل یک نتیجه گیری نادرست را در دنباله داشت که برای کل تاریخ فرشبافی جهان تاسف بار بود و آن اینکه فرشبافی هنر و صناعتی است که اقوام ترک زبان پس از مهاجرت به خاورمیانه و آسیای غربی در سده های پنجم و ششم هجری به ارمغان آورده اند».
نخستین مبلغان بزرگ این مکتب « ژوزف اشترزیگووسکی J.Strzygowski» استاد کرسی تاریخ هنر دانشگاه وین بود که در سال 1917 کتاب Altai – IRSN und vlkerwanderung را منتشر ساخت و آخرین نظریه پرداز نامدار آن « کورت اردمان Kurt Erdmann» فرش شناس طراز اول آلمانی بود که در دهه 1950 در د انشگاه استانبول تدریس می کرد. اما در اینجا دو سوال مطرح است اول اینکه اگر فنون بافت قالی پرزدار اختراع ترکان نیست پس چرا قدیمی ترین قالی جهان یعنی قالی پازیرک که در پی به آن نیز خواهیم پرداخت با گره ترکی بافته شده است؟
و سوال دوم را دکتر علی حصوری، در کتاب فرش سیستان هوشمندانه چنین مطرح می کند :
چرا در همه جا ترکان و ترک زبانان گره ترکی به کار می برند؟
وی خود این سوال را عالمانه پاسخ گفته که در بحث معرفی انواع گره و سوابق تاریخی آنها به طور کامل به آن می پردازیم. خوشبختانه از یک سو با حضور معدود کارشناسان و محققان ایرانی که در طی دهه های گذشته در مقابل خیل نظریات ناآگاهان قد برافراشته اند و از سوی دیگر به برکت اکتشافات انجام شده در طی نیم قرن گذشته بر بسیاری از عقاید مغرضانه محققان غرب که برخی از آنها در رده مشهورترین فرش شناسان جهان می باشند خط بطلان کشیده شده است. ما نیز در این جستار سعی داریم تا با ارایه آخرین نظریات و دستاوردهای علمی بر اساس مستندات و شو اهد، تصویر روشنی از تاریخ فرش بافی ایران، بلکه جهان را ارایه نمائیم. در این راستا و با توجه به قدیمی ترین شواهد و جدیدترین نظریات علمی در دسترس به ترتیب زمانی به بررسی تاریخی فرش ایران می پردازیم.
بدون شک قدمت استفاده از زیرانداز بدانجا می رسد که انسان به فکر ساختن سرپناهی جهت تامین آسایش خود افتاد. بافتن انواع زیرانداز نیز همزمان با پرورش دام و استفاده از پشم آن بدین منظور بوده است و انسان پس از بهره وری از پوست حیوانات به اهمیت الیافت پشمی پی برده است و به مرور به صورتهای گوناگون خام و رسیده شده و از طریق بافتن از آن بهره گرفته است.
1- عهد مفرغ (1500 تا 2500 سال پیش از میلاد مسیح)
اولین اطلاع و یا به عبارتی کشفیاتی که نشانه ای از هنر قالیبافی در عهده مفرغ را با خود به دنبال دارد مربوط به کارد قالیبافی است که توسط « ا.ن خلوپین I.N Khlopin» راجع به ابزار مخصوص قالیبافی، از جمله کاردک، از گورهای عصر مفرغ در ترکمنستان و شمال ایران کشف شده و اولین بار در شماره دوم از دوره ی پنجم مجله Hali (پاییز 1982) به چاپ رسید. اما روشنترین تصویر در خصوص قالی بافی عهد مفرغ را دکتر علی حصوری به دست می دهد. وی برای اولین بار در سال 1354 با دو ابزار از این نوع مواجه شد که پس از وقوع یک سیل و پدید آمدن یک گور توسط یک مرد قشقایی در شمال غربی راهجرد و در نزدیکی کامفیروز فارس پیدا شده بود. وی در توضیح دلایل تعلق این ابزار به ابزار قالی بافی با بررسی شکل ظاهر و نوع طراحی و ساخت آنها و ارایه تصویر روشنی از مشخصاتشان چنین می نویسد
« قطعه ای که سرنیزه و امثال آن به نظر می آید دارای زایده کوچک سوراخ داری در انتهاست که بی شک محل نصب دسته ی چوبی است. اما بسیار ظریف به طوری که با این ظرافت نمی توانسته است برای ضربه زدن به کار رود، بلکه به طور قطع در کارهای معمولی و فقط برای بریدن مفید بوده است. اگر این وسیله به عنوان جنگ افزار به کار رفته باشد باید نوک آن صدمه دیده باشد یا ساییدگی پیدا کرده باشد. در حالی که تنها دو قسمت کنار آن، یعنی دقیقاً لبه ی دو تیغه آن بر اثر طول کاربرد و احیاناً تیز کردن های مکرر فرو رفته و قوس برداشته است. این نشان می دهد که وسیله برش بوده است. بی شک این، یک کارد برش خامه بوده است. جای دسته ی کوچک آن هم فقط برای یک کارد معمولی شایستگی دارد و از سوراخ آن میخی می گذشته است که آن را به دسته ی چوبی ثابت می کرده است. (تصویر یک )
قطعه دومی که باز ممکن است ابزار جنگی به حساب آید میله بلند جوالدوز مانندی است با سری برجسته و دگمه مانند. طول آن 45 سانتیمتر و قطر ته آن در حدود یک سانتیمتر و نوک آن تیز است. در فاصله ده سانتی متر از ته آن سوراخی در بدنه آن دیده می شود در صورتی که این وسیله ابزار جنگی می بود، می بایست که آن هم باریک و سوراخ دار و به هر حال شکلی باشد که بتوان دسته ای به آن متصل کرد، در حالی که ته آن قطور و غیرقابل قراردادن در دسته چوبی است. ته آن هم از پارچه رد نمی شود تا سوزن یا جوالدوز باشد. همین که این قطعه چنان کارآیی ندارد که بتواند ابزار جنگی یا وسیله دوخت و دوز باشد. چندان آراسته یا زیبا نیست که بتواند وسیله تزیین باشد. آنچه زینت آن به حساب می آید شیارهایی در ته آن است و نشان می دهد که به همین ترتیب و لخت در دست جای می گرفته و شیارها مانعی برای لغزیدن در دست است. به نظر می رسد این وسیله می توانسته است دو کاربرد داشته است.(تصویر 2)
نخست اینکه این ابزار به جای شانه یا دفتین وسیله کوبیدن فرش بوده است. در عصری که هنوز دفتین قالیبافی اختراع نشده بود و اگر شده بود وزنی برای کوبیدن نداشت تا در قالی از آن استفاده شود. دیگر اینکه همین ابزار امروزه در میان عده زیادی از قالی بافان غرب ایران از جمله مناطق انگوران، افشار، گروس (بیجار)، و بخشی از کردستان به کار می رود که آن را به کردی سنگ (seng) و به ترکی خیلال ( خلال ) می گویند. تنها تفاوت در این است که سنگ یا خلال بنابر الزامات صنعت در دوره ما از جنس آهن است. همین سنگ یا خلال را تا پنجاه سال پیش در بخش مهمی از ایران مخصوصا در غرب ایران به کار می برده اند و به فارسی آن را سک (sok) نامیده اند. اما با پدید آمدن کرکیت، نقش و جنس آن در میان آنان عوض شده است و پس از کوبیدن پود دوم با کرکیت یا دفتین و اغلب قبل از آن برای برای نظم بخشیدن به چله ها و یکدست کردن آن استفاده می شود. به این معنی که آن را مورب در دست می گیرند و آهسته روی تارها و در سراسر عرض بافته می کشند. به این ترتیب قطعه دوم مفرغی هم به احتمال بسیار زیاد وسیله قالی بافی است. دلیل مهم دیگری که در مورد ابزار قالی بافی بودن این قطعه دوم وجود دارد، وجود سوراخ در فاصله 15 سانتی متری از سر و 10 سانتی متری از ته آن است. به احتمال قوی از آن سوراخ برای کشیدن پود استفاده می شده یعنی این قطعه همان نقشی را داشته است که اکنون سیخ پودکشی در مناطقی همچون آذربایجان بر عهده دارد و به آن شیش می گویند. بدون تردید قسمتی از پود را از این سوراخ رد می کرده اند و سپس خود آن را با پود از فاصله تارها می گذرانده اند.