مقدمه
بسیار پیش از آنکه آدمی خط را بیافریند و از این رهگذر، زبان گفتار را به نوشتار درآورد، هنر نقاشی، در سپیده دم تاریخ، از میان سنگ نگاره های بسیار کهن غارها سربرآورد.نقاشی هنر بیان
اندیشه ها، آرمان ها و عواطف، به یاری آفرینش کیفیت های زیبایی شناختی معین، در زبانی بصری و دو بعدی است؛ زبانی که عناصر اساسی آن را خط، شکل، رنگ، رنگ سایه، بافت و مانند این ها تشکیل می دهند و هنرمند با کاربست آن ها احساس حجم، فضا، نور و حرکت را بر روی سطح می آفریند.
نقاشی از دیرباز وظایف گوناگونی چون روایت، توصیف، مستند نگاری، داستان پردازی و تبلیغ را بر عهده داشت، ولی رفته رفته و به ویژه از اواخر سده نوزدهم، این هنر با وانهادن وظایف یاد شده، به خلوص و استقلال بیانی دست یافت.
هنر تصویری در ایران نیز پیشینه ای کهن دارد؛ گو این که بحث درباره نقاشی قدیم ایران غالباً هنر مینیاتور یا نگارگری را به ذهن
می آورد. در واقع، مشهورترین و چه بسا ارزنده ترین نمونه ها هنر تصویری ایران را می توان بر صفحات نسخه های خطی و مرقعات مشاهده کرد. گفتنی است که هنر نگار گری ایرانی اسلامی از سده هشتم تا یازدهم هجری شکوفایی نمایان داشت، ولی آثار تصویری به جای مانده از دوره بیش از اسلام تا روزگار حمله مغو لان و همچنین آثار دیوار نگاری، پرده نگاری، قلمدان نگاری و جز این ها در سده های متأخر نیز جلوه هایی دیگر از نقاشی ایران به شمار می آیند.
چنین می نماید که تحولات هنر تصویری در ایران، با وجود
گسست های تاریخی، نفوذ فرهنگ های بیگانه و آمیختگی سنت های نامتجانس، کم و بیش دارای پیوستگی و تداوم بوده است؛ هر چند این استمرار را بیش تر در روح فرهنگی و جوهر زیبایی شناسی می توان یافت تا در همانند ی هایی که ممکن است از منظر سبک و اسلوب در آثار دوره های مختلف وجود داشته باشد.
به هر تقدیر، هنر نقاشی ایرانی که گویا در معنای دقیق کلمه از زمان اشکانیان در ایران رواج یافته است، در گذر تاریخ فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر نهاده تا به روزگار معاصر و آغاز جنبش نوگرایی در ایران رسیده است نقطه آغاز این جنبش را 1320 شمسی، دانسته اند؛ اندکی پیش از آن، کمال الملک، هنرمند بزرگ و نام آور معاصر ایران، دیده بر جهان فروبست.
کمال الملک (1264 1359 ق) (1226 1319 ش). محمد خان غفاری، از مشهورترین و پر نفوذ ترین چهره ها در تاریخ معاصر ایران است که پس از او، جریان دویست ساله تلفیق سنت های ایرانی و اروپایی به پایان می رسد و سنت طبیعت گرایی اروپایی در قالب نوعی هنر آکادمیک تثبیت می شود. پسر میرزا بزرگ کاشانی که پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در 13 سالگی از کاشان به تهران آمد و در دارالفنون به تحصیل پرداخت، چندی بعد اندیشه های نوینی را در نقاشی ایرانی پایه گذاشت و فصل تازه ای را در بخش هنرهای تجسمی این سرزمین کهن گشود. می گویند در 1298 ق (1259 ش) که
ناصر الدین شاه از مدرسه دارالفنون دیده می کرد، یکی از تابلوهای نقاشی وی را دید و پسندید و او را به دربار فرا خواند. دیری نپایید که شاه به او لقب «نقاش باشی و پیش خدمت حضور همایونی» داد. تابلوهایی که متعلق به این دوره است و امضای نقاش باشی دارد افزون بر 170 قطعه است. فعالیت مستمر وی در مقام نقاش دربار و معلم شاه بسیار مقبول افتاد، چنان که در1310 ق (1271 ش) از ناصر الدین شاه لقب کمال الملک گرفت. تابلوی معروف تالار آینه که وی مدت 5 سال بر روی آن کرد، نخستین تابلویی است که با امضای کمال الملک تهیه شده است.
کمال الملک در 1314 ق (1275 ش) برای افزودن بر دانسته های خود به اروپا رفت و 3 سال در موزه های فلورانس، لوور ورسای به مطالعه تقاشی پرداخت. در این مدت، بیش از 12 تابلو از روی کارهای رامبرانت و برخی دیگر از نقاشان نامی اروپا تهیه کرد و سرانجام در 1316 ق (1277 ش) به ایران بازگشت. وی در 1321 ق (1282ش) به بین النهرین رفت و نزدیک به 2 سال در عتبات و بغداد اقامت گزید؛ تابلوهای یهودی فالگیر بغدادی ، زرگر بغدادی و شاگردش، میدان کربلای معلا و عرب خوابیده از آفریده های وی در آن دوره اند.
استاد در 1329 ق (1289 ش) مدرسه صنایع مستظرفه را بنا نهاد و در همین روزگار بود که هنرش به اوج کمال رسید. چندی بعد، در پی اختلافاتی که با وزارت معارف و نیز رضا خان پیدا کرد، از خدمت کناره گرفت. پس از این واقعه، به نیشابور تبعیدشد و تا پایان عمر در حسین آباد نیشابور، ملک شخصی خود اقامت گزید. وی در 95 سالگی در گذشت و در کنار آرامگاه عطار نیشابوری به خاک سپرده شد.
آثار کمال الملک در صحت طرح، پختگی رنگ و دقت ساختمان طرح کم نظیرند. وی همه اشخاص و اشیای تابلوهای خود را به یک اندازه دقیق و خوب می ساخت؛ تابلوی زرگر بغدادی که از شاهکارهای استاد است
یکی از این نمونه هاست. وی به سبک رنسانس و به ویژه را فائل، ون دایک، رامبرانت، ولاسکوئز و تیسین معتقد بود و می کوشید هنر خود را ترکیبی از سبک ون دایک و رامبرانت و البته در این راه نیز بسیار توفیق یافت.
سرانجام آن که، کمال الملک با کوشش های خود در مقام نقاش ومعلم، پاسخی متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانه اش و ضرورت تحول هنری جامعه داد. بازتاب این کوشش ها در ذهن مردم، خصوصیات اخلاقی، چگونه زیستن و واقعه نابینا شدنش، از او مردی افسانه ای ساخته است.
درآمد
در میان هنرمندان دو سده اخیرایران چهره ای نامدارتر از محمد غفاری «کمال الملک» نمی شناسیم. با این همه رندگی او در پرده ای از ابهام، پرسش بی پاسخ، حقیقت و اسطوره پیچیده شده و هم امروز پس از گذشت شصت و پنج سال از درگذشت او، درباره اش چنان سخن گفته می شود که در پیرامون یک قهرمان اسطوره ای.
در شرح حال های رسمی او نوشته اند که او بین سال های 1264 تا 1275 ق (1226 تا 1237 ش)[1] دیده به جهان گشود. در کدامین سال نمی دانیم. خود او هم نمی دانست.
مأخذ تاریخ 1264 ق (1226 ش) و تاریخ های دیگر نیز روشن نیست. [2]
محمد غفاری خود در تقریراتش می گوید: «سال تولد من در سفر سلطانیه ناصر الدین شاه است.»[3] سفر سلطانیه ای که او یاد می کند، به سال 1269 ق (1231 ش) رخ داده است.[4] از دوره کودکی او جز آنچه خود گفته است، آگاهی بیشتری در دست نداریم.
محمد غفاری از یک خاندان هنرمند کاشانی برخاست. او دومین پسر میرزا بزرگ و مریم بانو بود. خودش می گوید «... در کاشان انعقاد نطفه ام شده، مادرم حامله به تهران آمده (با پدرم) در تهران متولد شدم. در سه چهار ماهگی باز به کاشانم آورده اند»[5] تا این جا را استاد ظاهراً از گفته های مادرش (مریم بانو) به یاد داشته است. او سپس
می گوید: کودکی را در دهی خوش آب و هوا به نام «کله» در هفت فرسنگی کاشان و در مزرعه ای از آن پدرم به نام «حسکویه» در همان منطقه گذرانده ام.
در دوازده سالگی او را به تهران نزد دایی اش میرزاعلی محمد خان مجیر الدوله شیبانی (معاون بعدی وزارت انطباعات) فرستادند. در تهران به مدرسه دارالفنون رفت و به آموختن نقاشی پرداخت. درباره استادش میرزا علی اکبر نطنزی که در شمار چهل و دو نفر محصلی بود که در سال 1275 ق (1237ش) برای تکمیل تحصیلات به فرانسه فرستاده شد و سپس در دارالفنون نقاشی و زبان فرانسه تعلیم می داد.[6] می گوید: «اگر چه شخصاً با ذوق نبود، ولی مایه مدرسه ای داشت.[7]» «معایبی هم داشت از جمله حسود بود، نظرش کوچک بود.»[8] گویا کار آموزش او در دارالفنون هشت سال به درازا کشید. بعد از دو سالی 20 تومان مواجب سالیانه برای او برقرار شد و به او یک نشان علمی نقره نیز دادند.[9]